امروز پنجشنبه قرار بود به دعوت شماری از چهره‌های ملی مذهبی در مسجد حجت بن الحسن واقع در خیابان سهروردی مراسمی برای ترحیم عزتالله سحابی برگزار شود که ماموران امنیتی از برگزاری این مراسم جلوگیری کرده و لباس شخصی‌ها با حمله به شرکتکنندگان گروهی را مورد ضرب و شتم قرار داده و بازداشت کردند.
در زیر روایت تعدادی از شاهدان عینی از لغو این مراسم نقل می‌شود:
آزاده، یکی از شرکت کنندگان در گوگل ریدر نوشته است: «مراسمی که نبود، یه [فردی] جلوی مسجد هی می‌گفت مسجد تعمیرات داره تعطیله، چشمای گریون خانوم طالقانی که چه وقیحانه توهین میکردند بهش، فحش‌های رکیک بچه بسیجی‌ها.. کتک و باتوم و ..، من با مادرم رفته بودم ... یک کمی از هم فاصله گرفتیم ولی شنیدم یه پسر کم سن و سال با لحن بسیار زننده‌ای داره به مامان میگه خانوم برو تا سوار ون نکردیمتون ببریم کهریزک‌ها.. آنقدر جا درست کردیم واسه شماها که همتون رو هم ببریم بازم جا هست..!، دریده بودن دریده تر شدن..»
ساناز، یکی دیگر از شرکت کنندگان در گوگل ریدر خود نوشته است: «بی[..] در مسجد رو سه قفله کرده بودن و یه چی نوشته بودن که یعنی به علت تعمیرات تعطیل می‌باشد. مردم دو طرف خیابون ایستاده بودن. اصلن ایده‌ای ندارم که چقدر بودیم و اینا. بلد نیستم. اما جمعیت بد نبود به زعم من. ما اول اینور خیابون بودیم. بعد دیدیم یه صداهای خوبی میآد. انگاری دعا میخوندن. رفتیم اونور. یا زهرا یا زهرا، الللله اکبر، لا اله الا الله، هیهات منت الذله. اومدن به هار بازی. که واینسین واینسن. الله اکبر گویان صد قدم میرفتیم پایین تر دوباره برمیگشتیم بالا. یه پسره، دمش گرم، دست اش رو برد بالا و یه جوری اللللللههههه اااککککبببررر گفت که اونور خیابونی ها هم جواب دادن.اااللللهههههههه اااککککببببببررررررررر، هههیییههههااااتتت منننن الذله، ههههییییهههااااااات منننن الذذذلللهههه... هار شدن . ریختن به زدن. با چوب و چماق. هه . چوب هااا. یه متری بود چوب‌اش. یه یارو بغل من فحش داد. گفت پدر سگاااااا بی شرفاااا. گرفتنش. آره .من ترسیده بودم. نرفتم دستش رو بگیرم و بکشم. داد زدیم ولش کن ولش کن. همین. مرده خیلی تیز بود. از دست شون در رفت. خودشو جا کرد میون جمعیت. رفتم کنارش گفتم آقا جون مادرت فحش نده میان میگیرنت من از خودم بدم میآد. خندید. گفت هیچ [..] نمیتونن بخورن. هیچی دیگه .پراکنده کردن. یه سری رفتن بالا. یه سری پایین. ماشین ها هم بووووووقققققققققق.»
یکی دیگر از شاهدان عینی ماجرا را اینگونه نقل کرده است: «پالیزی و سهروردی ترافیک سنگین بود. نزدیک مسجد که شدیم جمعیت توی پیاده رو ایستاده بودند و نیرو های بسیج و انتظامی هم زیاد بودند. جلوی ما بین چند نفر و بسیجی ها درگیری شد و پسر فریاد می‌کشید: زدید آدم کشتید... خانم مسنی رو سوار کردیم که ظاهرا از نزدیکان آقای سحابی بود. گفت که یک ساعت پیش درگیری خیلی زیاد بوده و به مردم با مشت و لگد حمله کردن. گفت بیشتر کسانی که حمله می‌کردن لباس فرم سبز تنشون بوده. گفت که مهکامه، عروس هاله سحابی و چند نفر دیگه از نزدیکان‌شان رو هم ظاهرا دستگیر کردند و بردند.»
شاهد عینی دیگری مشاهدات خود را اینگونه شرح داده:
«ساعت 14:20 ماشینمو تو کوچه کنگاور پایین تر از مسجد حجت پارک کردم و با یه خانواده که با هم رسیده بودیم به سمت سر کوچه حرکت کردیم...؛ نزدیکای سر کوچه بود که جمعیت زیادی با داد و فریاد و جیغ خانم ها به داخل کوچه فرار کردند و ما با دیدن هجوم لباس شخصی ها در حالی که شوکر هاشون دستشون بود و با فعال کردنش مردم رو میترسوندن، دیگه جلوتر نرفتیم...؛ مادری دست پسرشو گرفت و از معرکه دور کرد (با اصرار و فریاد البته)...؛ همون عده گزارش هایی دادند، مبنی بر : در های مسجد کلا بسته بوده و وقتی که دیدن مردم دم مسجد جمع شدن شروع به ممتفرق کردن مردم کردن...همین جمع میگفتند که بیشتر حمله ها توسط نیروهای لباس شخصی بود و نیروی انتظامی فقط متفرق می کرد...از یکی از خانم های همین جمع شنیدم که همسر مهندس سحابی رو به محض رسیدن به در مسجد دوباره سوار ماشینش کردن و گفتن که برو...؛ پس از دقایقی که توی کوچه ایستاده بودیم هم چند مامور نیروی انتظامی برا متفرق کردن مردم وارد کوچ شدند...؛ جمعیت کوچه کم شده بود و من هم چون تنها بودم تصمیم گرفتم ادامه ماجرا رو از توی ماشینم تماشا کنم...؛»
«ساعت 14:40 بود که وارد سهروردی شدم. سر خیابان توپچی بود که شاهد ضرب و شتم یه مرد میانسال توسط مامور نیرو انتظامی بودم...؛ در کل مامورای نیرو انتظامی هنوز زیاد نبودند، اما از سهروردی تا سر قندی، دیدم که لباس شخصی های 3 نفر رو با خودشون به سمت مسجد می بردند...؛ وارد قندی شدم شریعتی رو به بالا و باز سهروردی...؛ دوباره هم اون صحنه دستگیری توسط لباس شخصی ها و بردنشون به داخل مسجد حجت برای 2 نفر دیگه هم تکرار شد...خانم میانسالی هم به دنبال یکی از اونها : "شوهرمه...شوهرمه..."؛ اما تو دور سوم گشت زنی من بود که دوباره صحنه شلوغی های قدیم تکرار شد...یگان های امداد و پشتیبانی، به خاطر ترافیک سهروردی، پیاده به سمت مسجد حجت می دویدند و چند تایی هم موتور سوار دو ترک نیروی انتظامی...؛ وقتی دوباره جلوی مسجد رسیدم، دیدم که مثل تجمع های قبلی، سربازا از میدون قندی تا سر کوچه کنگاور، کنار پیاده رو و چسبیده به دیوار ایستاده بودن و موتور سوار ها هم توی خیابون سهروردی ویراژ می دادند...صحنه دستگیری یه پسر جوون رو هم توسط چند تا مامور نیروی انتظامی دیدم...»
«حوالی ساعت 15:10 بود که دیگه اونا موفق شدن جمعیت رو کم کم متفرق کنند، ولی خب هنوز فضا ملتهب بود؛ من به سمت خونه حرکت کردم...؛ در کل جمعیت خیلی زیادی نبود، اما مردم واقعا ناراحت و متاثر بودن، مردم زیادی رو دیدم که با دیدن اون صحنه ها به گریه افتادن یا شروع کردن به فحش دادن...اما همون ها هم درنطفه صداشون با بی ادبی لباس شخصی ها خفه شد...»
منبع: گوگل ریدر
پیشینه:
ممانعت از برگزاری مراسم ترحیم عزت الله و هاله سحابی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر