امیر خسرو دلیرثانی، از فعالان ملی مذهبی و عضو شورای مرکزی جنبش مسلمانان مبارز، که هم اکنون در بند ٣۵۰ زندان اوین به سر می برد، دلنوشته ای برای فرزند خردسالش نگاشته و فردای مملو از آزادی و عدالت را برای وی نوید می دهد.
در این دلنوشته که نسخه ای از آن در اختیار جرس قرار گرفته، امیرخسرو دلیرثانی برای پسر خردسالش عرفان می نویسد: "روز ٢٣ تیرماه که مصادف با سی و هفتمین سالروز تولدم بود، برای نخستین بار در زندگی کوتاه چهار ساله ات، جمله تولدت مبارک را از دهان تو شنیدم و شنیدن این جمله از تو در فرصت تلفنی کوتاه زندان، شادی و لذتی عمیق را برایم به ارمغان آورد به طوری که شب ، سرمست از شراب عشقی بودم که دهان کوچک تو و قلب بزرگت در جان من ریخته بود اما گذشته از شادی موقتی که از شنیدن آن تا ساعاتی مرا سرخوش داشت ، هر چه می گذشت احساس می کردم که باید قدری عمیق تر راجع به این مسأله فکر کنم و لحظه لحظه اهمیت تحولاتی که در پس آن پنهان بود، برایم فزونی می یافت؛ اولین چیزی که اهمیت داشت این بود که در این هفت ماهی که من در زندان بوده ام، تو رشد کرده ای و دور از چشمان پدرت و به دور از محبت و زحماتی که می بایست من به تو ارزانی می داشتم و نتوانستم، همچون جوانه کوچکی که با امید و صبر و بردباری، سر از خاک برمی آورد و با وجود تمام ناملایمات به تدریج رشد می کند و با بهره گیری از امکاناتی که طبیعت برای او فراهم آورده، بر مشکلات و دردسرهایی که محیط برایش ایجاد کرده، غلبه می کند، بالنده و بالنده تر می شود و به امید روزی که بتواند سایه گستر شود و به بار نشیند، ذره ذره به سمت خورشید می رود، تو نیز با وجود مشکلاتی که شرایط اجتماعی، برایت فراهم ساخته و در نخستین سالهای کودکی ، تو را از نعمت پدر محروم کرده، صبورانه با بهره مندی از محبت های مادرت که اکنون جای من را هم پر کرده ، رشد کرده ای و بزرگتر شده ای و این بیش از هر چیز جوانه های سبز امید را در قلب پدرت ، تقویت کرد و بیش از پیش، اطمینان یافتم که اگر چه امروز دنیای من به اندازه چهاردیواریِ بلندی که دورم را گرفته، محدود شده است اما با وجود تمام ناملایمات ، زندگی همچنان در جریان است و هر چند ناآگاهانی در تلاشند که جامعه را به سمت و سویی بکشانند که به خیال خامشان ، به سرسپردگی منتهی شود اما از آنجا که این مسأله، خلاف قوانین طبیعت و سنت های الهی است ، قطعاً ناکام خواهند بود چرا که هر چه بکشند و ببرند ، با رویش سبز جوانه ها کاری نمی توانند بکنند..."
این فعال ملی- مذهبی خطاب به فرزند خردسال خود خاطرنشان می کند "تو و فرزندان نونهال این مرز و بوم به یاری خداوند متعال، نهال نوپای آزادی و عدالت را که پدران گذشته تان با تمام وجود در خاک استبداد زده این سرزمین کاشته اند، با دستان توانمندتان آبیاری خواهید کرد تا ثمر بدهد و آن روزی که شاید دیگر اثری از ما بر روی زمین باقی نباشد، شما فرزندان رشید ایران، دست در دست یکدیگر، از این درخت پرثمر، پاسداری خواهید نمود و آن را از گزند دنیاخواهان مستبد و تمامیت خواه، مصون خواهید داشت و در سایه پربرکت آن، طعم خوش آزادی و عدالت را که ما، پدران و مادرانتان از آن محروم مانده ایم، با لذت تمام خواهید چشید...و چشم انتظار آن روزی می مانم که من نیز سالروز تولدت را با " تحولت مبارک " ، به تو تبریک بگویم!"
گفتنی است این عضو جنبش مسلمانان مبارز، بعد از حوادث عاشورای سال گذشته بازداشت شد و شعبه ٢۸ دادگاه انقلاب، وی را به اتهام "اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرایم علیه امنیت کشور" به چهار سال حبس تعزیری محکوم کرد و وی در حال حاضر در حال گذراندن چهار سال دوره محکومیت خود است.
ژیلا بنی یعقوب در آخرین پست وبلاگ خود از ملاقات هفتگی زندانیان سیاسی با خانواده هایشان نوشته است . ملاقات هایی از پشت کابین و با تلفن .او اشاره کرده که مدتهاست دادستان تهران با درخواست ملاقات حضوری با همسرش ،بهمن احمدی امویی موافقت نمی کند.
احمدی امویی ، روزنامه نگاراقتصادی که از خرداد ماه سال گذشته در بند است به پنج سال حبس قطعی محکوم شده است .او همچنین در این پست تعدادی از عکسهای همسرش را در دوره آزادی موقت اش که دو ماه پیش بود منتشر کرده ،در این عکسها تصاویر دیدارمیر حسین موسوی یکی از کاندیداهای ریاست جموری با بهمن احمدی امویی هم دیده می شود .
ژیلا بنی یعقوب در یادداست وبلاگی خود نوشته است :
bahman-8b42f بهمن دو ماه است که بعد از ۷۰ روز آزادی موقت به زندان بازگشته است.در این مدت فقط توانسته ام با او از پشت شیشه و از طریق تلفن صحبت کنم.شیشه های کابین هنوز مثل سال پیش کثیف است و من هر بار دلم می خواهد که ای کاش اجازه می دادند وسایل شوینده با خودم به زندان ببرم تا شیشه های تک تک کابین ها را خوب تمیز کنم تا هم من بهمن را بهتر ببینم و هم همه خانواده های زندانیان ،عزیزان شان را
همچنان گوشی های تلفن مشکل دارد و یکی در میان خراب است .یکبار همین که گوشی را برداشتم تا ازپشت شیشه با بهمن صحبت کنم دیدم تلفن کلا قطع است .به اطرافم نگاه کردم تا کابین خالی پیدا کنم و چقدر نگران شده بودم که بیست دقیقه وقتم به راحتی دارد از دست می رود و با صدتا دلهره بالاخره یک کابین دیگر پیدا کردم.
نمی دانم چرا دادستان تهران با درخواست های مکررم برای ملاقات با همسرم موافقت نمی کند؟ امروز مروری کردم بر عکس های بهمن در مدتی که آزاد بود ،تعدادی از عکس ها را اینجا می گذارم تا کسانی که شاید مثل من دلشان برای بهمن تنگ شده ، در دیدن این عکس ها با من سهیم شوند.
سایت وابسته به دفتر آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران، استفتایی از او را که درباره التزام به “ولایت فقیه” است از صفحه خود حذف کرد.
خبرگزاری های ایران سه شنبه ۲۰۱-۷-۲۰۱۰ استفتایی از آیت الله علی خامنه ای به نقل از سایت دفتر او درباره التزام به ولایت فقیه متشر کرده بوند که رهبر جمهوری اسلامی التزام به این اصل را در پاسخ به این استفتا واجب شرعی دانسته بود.
آیت الله خامنه ای در پاسخ به این استفتا نوشته بود: ” ولایت فقیه به معنای حاکمیت مجتهد جامعالشرایط در عصر غیبت است و شعبهای است از ولایت ائمه اطهار که همان ولایت رسول الله میباشد و همین که از دستورات حکومتی ولی امر مسلمین اطاعت کنید، نشانگر التزام کامل به آن است.”
(( درود بر شما ))
اینجانب سید احمد رضا احمد پور زندانی بند ویژه روحانیت در زندان مرکزی قم ، به اطلاع میرساند در ایران تحت نام دین و تشییع آشکارا (( حقوق بشر)) توسط عّمال و دست اندرکاران حکومتی نقض میگردد ، به مراجع محترم تقلید دینی اهانت میشود و بیوت و دفاتر مراجع محترم تقلید دینی اهانت میشود و بیوت و دفاتر مراجع تراز اول تقلید شیعه چون مرحوم حضرت آیت الله العظمی منتظری (ره ) که در حیات مبارک خویش انواع فشارها و جفاها را متحمل شد وهمچنان جفاها بر خانواده ، بیت و شاگردان محترمش ادامه دارد و نیز به دفتر و بیت حضرت آیت الله العظمی صانعی که خدا او را از کینه ها ، پلیدیها ، نیرنگها و حسادتها محفوظ بدارد ، حمله ور میشوند و با تخریب محل مراجعه مقلدین و پیروان دینی مراجع محترم مذکور و ایجاد رعب و وحشت و ترساندن و تهدید مراجعین محترم به دفاتر مراجع تقلید ، عملا آزادی عقیده را نادیده و نقض کرده و از اجرای احکام و مراسم دینی ممانعت بعمل آورده اند ! از سویی با حکومتی کردن حوزه های علمیه و وجود غیر قانونی دادگاه و داد سرای ویژه روحانیت که همچون تیغ گیوتینی بر سر روحانیت مستقل ، منتقد و دگر اندیش عمل میکنند و آنانرا بخاطر تفکر ، بیان و قلم محکوم و محبوس و تبعیید میکنند ، مانع رشد و بالندگی علمی ، سیاسی و عقیدتی روحانیون شده اند .
امروزه دادسرا و دادگاه ویژه روحانیت به اتاق (( تفتیش عقاید )) تبدیل گشته و موجب سلب آزادیهای همه جانبه و علمی روحانیون شده و هیچ روحانی منتقد و مستقل از دست آن در امان نیست ، و از کوچکترین حقوق قانونی و حقوق بشری برخوردار نمی باشد ، متهم روحانی از داشتن وکیل قانونی مورد تایید خویش در تمامی مراحل بازداشتی ، بازجویی ، دادرسی و دادگاه محروم است و بدون حضور وکیل مدافع ، او را به اتهامات واهی و غیر واقعی نظیر نشر اکاذیب ، اقدام علیه امنیت ملی ، توهین به رهبر و مسئولان و تبلیغ علیه نظام محکوم میکنند و در بند ویژه روحانیت محبوس میکنند .
آقای دبیر کل محترم سازمان ملل متحد و نهاد های حقوق بشر جهان ، خود نیز یکی از همان روحانیون منتقد و مخالف هستم که بخاطر گفته هایم ، نوشته هایم ، شعرهایم بخصوص آن شعری که در خصوص ندای آقا سلطان همان دختر بی گناهی که مظلومانه در خیابانهای تهران و در بین مردم معترض ، خونش پای درخت جنبش سبز ملت ایران ریخته شد وشهید گشت ، با عناوین واهی یاد شده به یک سال حبس محکوم شده ام وبیش از سه ماه است که در بازداشتگاه اطلاعات قم و در زندان مرکزی قم (بند ویژه روحانیت) شاهد نقض آشکارحقوق بشر ونادیده گرفتن حقوق قانونی و انسانی زندانیان و خویش بوده ام و همچنان حبس وبی قانونی و بی عدالتی ادامه دارد .
در زندان تفتیش عقاید میکنند ، از پوشیدن لباس به رنگ سبز توسط زندانی ( اینجانب ) ممانعت میکنند و بارها من ودیگران مورد تفتیش بدنی غیر انسانی ، غیر شرعی و غیر قانونی واقع شده ایم و با این کار مرا تحقیر و به شخصیت و کرامت انسانی ام اهانت کرده اند . جناب دبیر کل اینجانب بارها شاهد کتک کاری زندانیان توسط ماموران زندان در سالن ((زیر هشت )) بوده ام . زندان از حیث امکانات و امور بهداشتی در حد صفر است و به مکانی برای رشد و گسترش انواع بیماریها مبدل گشته است و تا کنون هیچ اقدامی پیشگیرانه و اساسی از سوی مسئولان صورت نپذیرفته است .
جناب دبیر کل محترم سازمان ملل متحد و همه دست اندکاران نهاد های حقوق بشری در سراسر جهان ، اینجانب بدون دلیل موجه و قانونی در کوچه 39 خیابان صفائیه قم مورد ضرب و جرح چندین نفر ارازل و اوباش حکومتی قرار گرفته و غیر قانونی بازداشت شدم ، در بازداشتگاه اطلاعات قم در سلولهای انفرادی زیر زمینی نگه داشته شدم که نمی دانستم کی شب است و کی روز !؟ در آن بازداشتگاه اهانتها ، تحقیرها و تهدیدها را نسبت به خود و خانواده ام دیدم و شنیدم و الان که خویش در زندان هستم برای آواره کردن خانواده و فشار بر آنها از هیچ کوششی دریغ نکرده اند و حکم تخلیه خانه ای که خانواده ام در آن زندگی میکنند صادر کرده اند !؟ همانطور که ذکر گردید فشار روحی و شکنجه روحی بر خودم نیز در زندان همچنان ادامه دارد ، لذا با توجه به جمیع جهات مذکور و با توجه به نقض آشکار (( حقوق بشر)) بخاطر هتک حیثیت انسانی ام بواسطه تفتیش بدنی غیر انسانی و غیر اخلاقی و غیر شرعی و بخاطر تفتیش عقاید قرون وسطایی و نقض حقوق بشر و نادیده گرفتن حقوق زندانی به محضر شما و نهادهای مدافع (( حقوق بشر)) از مسئولان و بخصوص مسئولان مستقیم سازمان زندانهای ایران وقم و بالاخص دادسرای ویژه روحانیت شکایت میکنم و خواهان حضور نماینده یا نمایندگان شما در سازمان زندانها بخصوص در زندان مرکزی قم بند ویژه روحانیت و بندهای دیگر که حتی سقفی برای خوابیدن در زیر آن ندارند هستم .
آقای دبیر کل محترم سازمان ملل متحد و نهادهای مدافع حقوق بشر در سراسر جهان امروز 30 تیرماه هشتادو نه هجری شمسی مصادف با 21 جولای 2010 میلادی ، دوازدهمین روز اعتصاب غذای مطلق من است و حال و روز خوبی هم ندارم اما تا حضور و روئیت نماینده قانونی شما در زندان مرکزی قم و رسیدگی به شکایت من توسط آن سازمان یا توسط مسئولان مربوط به این اعتصاب . غذا ادامه خواهم داد . بدیهی است در صورت عدم اقدام شما و عدم رسیدگی به شکایت من و عدم تامین خواسته های قانونی ، انسانی و حقوق بشری ، توسط مسئولان نظام که از آن نه جمهوری گذاشته اند و نه اسلامی ، این اعتصاب غذا به مرگ منجر خواهد شد که در اینصورت نه تنها مسئولان اصلی جمهوری اسلامی قاتل من خواهند بود بلکه شما را هم بخاطر تعلل در عدم تحقق حقوق بشر در ایران مقصر میدانمم و باید پاسخگوی خانواده ،هموطنان شریف من وافکار عمومی جهان باشند و باشید .
به امید پیروزی نهایی جنبش سبز ملت ایران و به امید تحقق حقوق بشر در ایران
سید احمد رضا احمد پور زندانی سیاسی بند6 (ویژه روحانیت ) زندان مرکزی قم
قرار بازداشت محمدرضا جلاییپور که چهل روز پیش برای سومین بار با حکم دادستانی مشهد بازداشت شده بود بعد از گذراندن تمام این مدت در سلول انفرادی امروز مجددا تمدید شد. همسر محمدرضا جلاییپور به خبرنگار کلمه گفت: همسرم در طول این مدت بدون بازجویی در سلول انفرادی به سر برده است. بازپرس حیدری به ما گفته بود که او را برای ارائه توضیحاتی بازداشت کردهاند. حال سوال ما این است که اگر سوالی داشتهاند چرا در این چهل روز نپرسیدهاند؟
به گزارش خبرنگار کلمه، فاطمه شمس همچنین اضافه کرد از این نوع برخورد جز انتقامکشی برداشت دیگری نمیتوان داشت. بازجویان محمدرضا بارها به او گفته بودند تو را تا زمانی که همسرت بازنگردد در انفرادی حبس خواهیم کرد و نمیگذاریم شما یکدیگر را ببینید تا زمانی که او مجبور به بازگشتن به ایران شود. این حرف را همه بازجویانی که در طول این یک سال با آنها سر و کار داشت تکرار کرده بودند.
محمدرضا جلاییپور، بنیانگذار و سخنگوی پویش موج سوم خردادماه سال پیش نیز در حالی که قصد بازگشت به محل تحصیل خود را داشت بازداشت و سه ماه را در انفرادی گذراند. او همچنین در مراسم دعای کمیل برای بار دوم بازداشت شده بود. اما بعد از این دو بازداشت و با پیگیریهای مکرر قرار منع تعقیب برای وی صادر و وثیقه او نیز بازگردانده شده بود. خانواده این زندانی سیاسی گفتهاند که در طول این مدت مقامات قضایی تهران بارها گفته اند که پرونده او در تهران مختومه است و کاری از دست آنها ساخته نیست. این در حالیست که مقامات قضایی مشهد هم پاسخگو نیستند.
به نظر میرسد جریانهای موازی اطلاعات و سپاه در این ماجرا ابتکار عمل را به دست گرفته اند.
یلدا آراسته
"بسیاری از علوم انسانی مبتنی بر فلسفه هایی است که مبانی آنها مادی گری وبی اعتقادی به تعالیم الهی و اسلامی است و آموزش این علوم موجب بی اعتقادی به تعالیم الهی و اسلامی می شود و آموزش این علوم انسانی در دانشگاه هامنجر به ترویج شکاکیت و تردید در مبانی دینی و اعتقادی خواهد شد."
این سخنان آقای خامنه ای در شهریور ماه سال گذشته است. سخنانی که بسیاری از کارشناسان معتقد هستند به یک باره سرنوشت دروس علوم انسانی را در دانشگاه های ایران عوض کرد.
با گذشت نزدیک به یکسال از این اظهارات و درخواست رهبر ایران برای نظارت بیشتر بر علوم انسانی میر حسین موسوی در سخنانی محدودیت های ایجاد شده علیه علوم انسانی در دانشگاه های ایران را یادآور"رفتار حکومت شوروی سابق" دانست که نهایتا به سقوط آن کمک کرد.
او اعلام کرد:" با دیدن حمله سازمان یافته علیه علوم انسانی یاد تجربه بسیار تلخ و هشداردهنده حکومت شوروی سابق و دیگر حکومت های توتالیتر اروپای شرقی می افتم که از زمان استالین علوم اجتماعی را علومی برآمده از جوامع سرمایه داری وبورژوازی می دانستند و به همین دلیل تدریس آن را جز در مواردی اندک ممنوع کرده بودند."
این شاید نخستین اعتراض جدی به روند حذف و محدودیت هایی است که در یکسال گذشته در دانشگاه های علوم انسانی اعمال شده است. محدودیت هایی که با تذکر رهبر ایران آغاز شد تا دیگران با انتقادهای خود دامنه آن را گسترش بدهند.
از تذکر حجاریان تا نگرانی رهبر
شهریور ماه سال 1388 در حالیکه حکومت بیم آن را داشت که با آغاز سال تحصیلی جدید بار دیگر دانشگاه ها به مرکزی برای اعتراضات مردمی تبدیل شوند، رهبر ایران جمعی از دانشگاهیان را به حضور پذیرفت.
هر چند که در این جلسه نیز به روال تمام جلسات بعد از برگزاری انتخابات فرازهایی از سخنان آیت الله خامنه ای به "حوادث بعد از انتخابات" اختصاص یافت اما بخشی که از این سخنان خبر ساز شد مربوط به مسئله ای دیگر بود.
پس از برگزاری چهارمین جلسه دادگاه بازداشت شدگان حوادث انتخاباتی ایران، اظهاراتی تحت نام سعید حجاریان، عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی منتشر شد ه بود. او در این متن از روند تدریس علوم انسانی در ایران انتقاد کرده بود.
در بخشی از این متن آمده بود: "متأسفانه در ایران با ضعف علوم انسانی، به خصوص در رشته های جامعه شناسی و علوم سیاسی مواجهیم و علی رغم گسترش مراکز آموزشی عالی و کثرت دانشجو در رشته های علوم انسانی، متون آن از عمق چندانی برخوردار نیست و مطالب با ترجمه های اغلب ناقص و بدون نقد در اختیار دانشجویان گذاشته می شود".
از این رو بود که رهبر ایران نیز در آن جلسه تحصیل دو میلیون نفر از سه و نیم میلیون دانشجو در ایران را در رشته های علوم انسانی "مایه نگرانی" دانست.
او توانایی مراکز علمی و دانشگاه ها در زمینه کار بومی و تحقیقات اسلامی در علوم انسانی و همچنین تعداد اساتید مبرز و معتقد به جهان بینی اسلامی رشته های علوم انسانی را در حد این تعداد دانشجو ندانست.
در خواست آقای خامنه ای در این جلسه از" دولت، مجلس و شورای عالی انقلاب فرهنگی" این بود که فکری به حال دانشکده های علوم انسانی و دانشجویان آن بکنند.
اعتراض به علوم انسانی در نماز جمعه
همین درخواست و اعتراض آقای خامنه ای برای اینکه این مسئله تبدیل به مسئله روز ایران بشود کافی بود. چند روز بعد از سخنان وی ، آیت الله محمد امامی کاشانی امام جمعه موقت تهران نیز از تریبون نماز جمعه نسبت به تدریس علوم انسانی در دانشگاه ها اعتراض کرد.
وی تاکید کرد" تدریس و تربیت علوم انسانی بسیار اهمیت دارد و نباید اینگونه باشد که علومانسانی به شیوه غربی در دانشگاه های کشور تدریس شود و فردی که دکترای علوم انسانی را اخذ می کند، از حقایق و معارف اسلامی بی خبر باشد."
سکولار تحویل جامعه ندهیم
در همان روزها حسن رحیم پور ازغدی، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز اعلام کرد "اکثر منابع درسی علوم انسانی در دانشگاه های ما ترجمه غربی ها است و این یعنی اینکه باهزینه جمهوری اسلامی فارغ التحصیلان سکولار تحویل جامعه می دهیم".
سرفصل دروس اسلامی نیست
یک هفته بعد از سخنان آقای خامنه ای، شورای عالی انقلاب فرهنگی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی را مسئول بازنگری در رشته های علوم انسانی کرد.
حمید رضا آیت اللهی رئیس پژوهشگاه علوم اعلام کرد بسیاری از سرفصل های درسی علوم انسانی در جهت فرهنگ ایرانی - اسلامی نیستند.
بر اساس این تصمیم قرار شد تا اقدامات عملی برای حذف و یا تغییر برخی از سر فصل ها صورت بگیردو بعد از آن که کمیته وزارت علوم تصمیم نهایی را در باره حذف برخی دروس و اضافه کردن درسهای دیگر گرفت آن را از طریق بخشنامه به تمامی دانشگاههای کشور ابلاغ کند.
نفی مظاهر غربزدگی با مصوبه
سال تحصیلی جدید با دستوری که در روزهای پایانی تعطیلات تابستانی توسط رهبر ایران صادر شد برای دانشجویان و اساتید علوم انسانی رنگی جدید یافت.
یک ماه بعد از آنکه دانشجویان سال تحصیلی را آغاز کردند محمود احمدی نژاد، مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی را در حوزه علوم انسانی برای اجرا به دستگاه های ذیربط ابلاغ کرد.
بر اساس این مصوبه شورایی تخصصی زیر نظر شورای عالی انقلاب فرهنگی برای تحول و ارتقای علوم انسانی تشکیل شد.
"پاکسازی محیط های علمی و فرهنگی از افکار مادی" و "نفی مظاهر غربزدگی" از هدف های برگزاری این شورا بود.
بنای آموزش علوم انسانی بر مبنای نظری جمهوری اسلامی و ارتقای آموزش و پژوهش در علوم انسانی وانطباق آن با ارکان و نهادهای این نظام از جمله دیگر اهداف تصویب آئین نامه این شورای تخصصی عنوان شد.
کتاب ها هم بازنگری شدند
اما کار بازنگری در علوم انسانی به تشکیل این جلسات ختم نشد. تا پایان سال 1388 خبر بازنگری در کتاب های علوم انسانی نیز منتشر شد.
احمد احمدی، رئیس سازمان مطالعه و تدوین کتاب های علوم انسانی دانشگاه ها اسفند ماه خبر از بازنگری 80 عنوان کتاب در رشته های علوم انسانی داد.
او اعلام کرد کتاب ها باید بررسی شود تا "ابتذال و سخنانی برخلاف فرهنگ کشور ما" در آنهاوجود نداشته باشد.
اساتیدی که ناخواسته بازنشسته شدند
درروند پاکسازی دانشگاه های علوم انسانی از مفاهیم غرب زدگی تنها به این موارد بسنده نشد. از ارکان مهم این رشته که همانا اساتیدی با سابقه کار درخشان در این حوزه بود در معرض خطر قرار گرفتند.
موج جدیدی از "بازنشستگی" اساتید مخصوصا در رشته های علوم انسانی به راه افتاد.اساتیدی که بسیاری از آنها زیر 65 سال سن داشتند و به پایان دوره خدمت خود نرسیده بودند.
هرچند که اساتید زیادی در سال گذشته با همین روند از کار برکنار شدند که در رشته های مختلف هم تدریس می کردند ، اما کارشناسان اعتقاد دارند که موج بازنشستگی اساتید بیش از هر گروه دیگری مدرسان دروس علوم انسانی را نشانه گرفت که بهانه اسلامی کردن دانشگاه ها از کار بی کار شدند.
میر حسین موسوی اما این رفتارها را در طول یک سال گذشته حمله سازمان دهی شده به علوم انسانی می داند و معتقد است این همان رفتاری است که در حکومت های کمونیستی اتفاق افتاده است.
او معتقد است که یکی از دلایل سقوط آنها این بود که نظریه پردازان خبره در علوم انسانی نداشتند و ممنوعیت هایی را برای تدریس این علوم در دانشگاه ها ایجاد کرده بودند.
منبع: جرس
دبیر انجمن اسلامی دانشگاه کاشان از تائید حکم لغو مجوز انجمن اسلامی دانشجویان آن دانشگاه که اسفندماه سال گذشته از سوی هیات نظارت بر تشکلهای اسلامی دانشگاه صادر شده بود، از سوی وزارت علوم خبر داد.
به گزارش پارلماننیوز، سعید رجبی در مورد دلیل صدور چنین حکمی خاطرنشان کرد "این تصمیم به دلیل آنچه که تخلف از اصل 3 اساسنامه تشکلهای دانشجویی اعلام شده، اتخاذ شده است."
در این اصل آمده است " انجمن اسلامی یك تشكل غیرانتفاعی است كه به قانون اساسی، ولایت مطلقه فقیه، قوانین موضوعه كشور و آییننامههای مصوب التزام دارد و به عدم سوء استفاده از امكانات مالی دانشگاه و نام تشكل متعهد میباشد."
وی سیاست شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه کاشان را همواره حفظ اعتدال در منش و رفتار خود بیان کرد و حضور و فعالیت سیاسی این انجمن تا زمان حاضر را موید این نکته دانست.
دبیر انجمن اسلامی دانشگاه کاشان در مورد اتفاقاتی که منجر به صدور این حکم شد، افزود: در سال گذشته 2 تن از اعضای سابق انجمن به همراه دبیر سابق به اتهام شعار نویسی در دانشگاه، دستگیر شدند. با توجه به اعلام موضع رسمی انجمن اسلامی در این خصوص و به دلایلی کاملا ناموجه، از این اتفاق بهره برداری لازم صورت گرفت و محدودیتهای ما به چندین برابر افزایش یافت. در بهمن ماه هم با تشکیل جلسه به اصطلاح هیئت منصفه و بررسی بیانیهها و مواضع انجمن که بخش های بسیاری از آن مربوط به سال های گذشته بود، حکم لغو مجوز این انجمن از سوی هیئت نظارت دانشگاه صادر شد. ما با پیگیریهای لازم و تدوین دفاعیه و ارسال مدارک به هیئت مرکزی نظارت، نسبت به صدور این حکم اعتراض کردیم. نکته مهم این که در ماه گذشته حدود 50 عضو هیئت علمی این دانشگاه با اعلام حمایت از انجمن، از وزیر علوم خواستند که نسبت به این حکم تجدید نظر کند و با یادآوری فضای دانشگاه کاشان از وی خواسته بودند که تعادل این دانشگاه را به آن بازگرداند. اما صدور این حکم نشان داد که در وزارت علوم چه می گذرد.
طی یک سال اخیر، فشار و تحدید فعالان، نشریات و تشکلهای دانشجویی منتقد، بیش از پیش ادامه داشته است.
روابط عمومی جبهه ملی ایران، از فشار و تهدید نیروی انتظامی جهت عدم برگزاری مراسم سالانۀ سی تیر در مزار شهدای آن قیام خبر داد.
روابط عمومی جبهه ملی با صدور بیانیه ای در این زمینه متذکر شد "اعضای شورای مرکزی و نمایندگان سازمانهای جبهه ملی ایران بنا داشتند طبق معمول همه ساله، عصر روز سی تیر در ابن بابویه بر سر مزار شهدای سی تیر حضور یافته و نسبت به شهدای راه آزادی ادای احترام نمایند ولی ساعت یک بعدازظهر روز سه شنبه ٢۹ تیرماه نیروی انتظامی جمهوری اسلامی، دکتر حسین موسویان رئیس هیئت اجرائیه جبهه ملی ایران را احضار نموده و به ایشان اخطار کرد که طبق تصمیم شورای امنیت ملی و دستور فرماندهی نیروی انتظامی هرگونه تجمع در میدان هفت تیر برای سوار شدن به اتوبوس و حرکت به سوی ابن بابویه ممنوع است و با هر کس که در محل مزبور حضور پیدا کند بشدت برخورد خواهد شد . و بدینگونه ممانعت از بزرگداشت شهدای سی تیر را اعلام نمودند . "
در سی تیر ١٣٣١، پس از برکناری دکتر محمد مصدق از مقام نخست وزیری توسط محمدرضا پهلوی، اعتراضات گسترده ای صورت گرفت که در نتیجۀ سرکوب آن قیامهای چند روزه - که اوج آن سی تیر بود- جمع وسیعی جان باختند . آرامگاه آنها در ابن بابویه در شهر ری، همه ساله توسط مردم گلباران می شود.
پس از پیگیری های شبانه روزی و حقوق بشری، علی مهین ترابی، نوجوانی که به اتهام قتل هم مدرسه ای خود در سن شانزده سالگی، به اعدام محکوم شده و نزدیک به هشت سال را در زندان رجاییشهر کرج سپری کرده بود، آزاد شد.
محمد مصطفایی، وکیل وی روز گذشته با اعلام این خبر در وبلاگ خود گفت "علی امروز آسمان آبی شهر را میبیند و در خیابانهای شهر آزادانه قدم میزند. او امروز نفس میکشد. امروز روز علی مهین ترابی است، نوجوانی که سالها طناب دار بر زندگیاش سایه افکنده بود."
پیشتر، اعلام شده بود که مهینترابی تبرئه و به پرداخت دیه محکوم شده است.
در سال ۸۱، علی مهین ترابی، مزدک خدادیان، هم مدرسهای خود را به ضرب چاقو ازپای درآورد. در جریان این حادثه علی مهین ترابی بارها گفت که قصد کشتن مزدک را نداشته و تنها پس از شنیدن فریاد دیگر بچههایی که دور آنها حلقه زده بودند، متوجه مجروح شدن مزدک شده است.
علی مهین ترابی ازسوی حوزه ۳۳ دادگاه عمومی بررسی مجرمان نوجوان درکرج به مجازات اعدام محکوم شده بود و هفت سال و هفت ماه و یازده روز را در حبس گذرانده بود.
در سالهای اخیر، بارها نهادهای بینالمللی نسبت به احتمال اعدام این نوجوان محکوم به اعدام ابراز نگرانی کرده بودند.
در یکی از بیانیههای سازمان دیدهبان حقوق بشر آمده بود "مجازات مرگ برای نوجوانانی که زير ۱۸ سال مرتکب جرم می شود طبق قوانين بين المللی ممنوع شده و اين ممنوعيت مطلق است."
هم کنوانسيون حقوق کودک و هم کنوانسيون حقوق سياسی ومدنی به صورت خاص مجازات مرگ برای افرادی که هنگام ارتکاب جرم کمتر از ۱۸ سال دارند را منع کرده است. اين قوانين منعکس کننده اين حقيقت هستند که کودکان و نوجوانان با بزرگسالان متفاوت هستند چرا که فاقد تجربه، قضاوت، بلوغ و ديگرخودداری های بزرگسالان هستند.
گفتنی است ايران کنوانسيون حقوق کودک را در سال ۱۹۹۴ کنوانسيون حقوق مدنی وسياسی را در سال ۱۹۷۵ به تصويب رسانده است؛ اما با وجود این، دادگاه های جمهوری اسلامی همچنان به صدور حکم اعدام برای مجرمان نوجوان ادامه می دهند؛ هر چند معمولا اجرای حکم تا پس از رسیدن سن محکوم به هجده سالگی به تعویق می افتد.
ندای سبز آزادی: روزی که قرار شد به طور موقت از زندان آزاد شوم، به من گفتند “ننویس تا به زندان باز نگردی!” و من گفتم “نوشتن برای من، مثل اکسیژن است برای شما.” و گفتم : افسوس که چرا در نوشته های بظاهر صریح و تلخ و گزنده اما خیرخواهانه ی من، روح واخواهی های من رصد نمی شود . و گفتم : آسوده خاطرتان کنم : درهمین روزهای اخیر ، من مطلبی قرآنی برآورده ام که فکر می کنم روح آن ، در ساحت مشترکات فکری ما و شما بگنجد و چه بسا ایرادی نیز در انتشار آن نباشد . نمی دانم پذیرفتند یا که نه . با این حال ، مطلبی را که مطالعه می فرمایید در هفته ی پایانی حضورم در زندان اوین نوشته شده . از حس و حال جاری آن نیز می شود کاملا به اوضاع فکری و عاطفی نویسنده ی زندانی پی برد . در این مطلب ، به یک ضرورت بسیار شریف قرآنی اشاره کرده ام و در پایان ، برای برون رفت از دایره ی بسته ی آن ، از همگان شما استمداد طلبیده ام . آنچه اکنون مطالعه می فرمایید ، یک مطلب ساده ی قرآنی است و ربطی به سمت و سیره ی نوشته های پیشین من ندارد . هرگز علاقه مند نیستم این نوشته در محدوده ی رنج کسانی ارزیابی شود که تا کنون خیرخواهی و نقد مشفقانه ی نویسنده را بحساب تخریب هیمنه ی خود گذارده اند . و اما اصل مطلب :
+ + +
وقتی شنیدم زندان بانان بند ۲۴۰ ، به تقاضای چهل و پنج روزه ی ” عمادالدین باقی” که مرتب از آنان درخواست یک جلد قرآن می کرده ، وقعی ننهاده اند ، و او ، چهل و پنج روز تمام ، در یک سلول کوچک انفرادی ، حتی از داشتن یک جلد قرآن محروم بوده ، دانستم : غربت قرآن ، حتما نباید با ترجمه ها و تفسیرهای آشفته همراه باشد ، و یا : نقش تاریخی اش به فراموشی سپرده شود ، و یا : روح شریفش به حاشیه رود ، و یا : قیل و قالی در ظاهر او بالا بگیرد ، و یا : معجزه ی مسلمش در چارچوب های فردی و حکومتی ما بود و نبودی نداشته باشد .
+ + +
طعم مطالعه و تلاوت قرآن در زندان ، شاید به طعمی از رهایی آمیخته باشد . از همین روی است که شما ، با همین طعم ، پروانه گون ، به پرواز در می آیید و از لای پنجره های قطور و آهنین آن به هر کجا پرمی کشید . من ، در این شش ماهی که در زندان ، لنگ لنگان از روزی به روزی دیگر درافتادم ، به یک تحقیق متفاوت دست بردم و طی آن تلاش کردم از هرآیه ی قرآن ، پروانه ای برآورم و فراتر از سلول تنگ زندان ، سلول های سنگین و فرسوده ی وجود خویش را به هر یک از این پروانه ها بسپرم تا مگر مرا از تنگنای تنهایی و جهل به در برند ، و به دوردست های نیالوده ، وبه افق های روشن ، و به وادی فهم در اندازند .
مرور چندین و چند باره ی قرآن ، با اعتنا به خوف و رجایی که ذاتی روزها و شب های زندان است ، نرم نرم ، دریچه هایی از معانی پنهان آیه ها را به رویم گشود و مرا از محبس یک قاری عادت گرا ، به سرسرای کاوشگری سیری ناپذیر سوق داد . درآن جولان قرآنی ، من همه ی عمر هنری خود را به ساحت آیه ها پیشکش کردم ، و آیه ها نیز در مقابل ، بخشی از شرافت هنری و معانی پنهان خود در حوزه های نقاشی ، سینما ، ادبیات ، موسیقی ، خوشنویسی ، کاریکاتور ، طنز ، دیالوگ ، سخنوری ، حکومت داری ، معنا ، جامعه شناسی ، انسان شناسی ، تاریخ ، و آینده را در معرض فهم من قرار دادند .
+ + +
من به کارهای کرده و نکرده ی مراجع تقلید ، بسیار انتقاد داشته و دارم . و در این میان ، آیت الله مکارم شیرازی ، مشخصا در نقدهای من حضوری فراگیر داشته است . در روزهای تلخ زندان انفرادی اما ، قرآنی به درون سلول من راه یافت با ترجمه ی آقای مکارم . جوری که ماهها ، من بودم و تنهایی و همان قرآن و ترجمه ی خوب آقای مکارم . ایکاش می توانستم با صدایی به بلندای ادب ، و به پهنای شرافتی که این روزها با شتاب به حاشیه می رود ، فریاد بر آورم : یک ترجمه ی خوب قرآنی ، مثل جاده ای وسیع و صاف ، با درخت ها و گل های معطری که در دوسوی خود دارد ، مسافر را با امنیت و آرامش به مقصد می رساند .
من پیش از این ، با ترجمه های آقایان : عبدالمحمد آیتی ، عزت الله فولاد وند ، بهاالدین خرمشاهی ، و الهی قمشه ای آشنا بودم ، و به قدر بضاعت ، از شان ادبی ترجمه ی آیتی ، و دلنشینی ترجمه ی فولاد وند ، و معناگرایی ترجمه ی خرمشاهی ، و ساده ساری ترجمه ی الهی قمشه ای خبر داشتم ، اما نصیب من در زندان ، تنها و تنها همنشینی با ترجمه ی آقای مکارم شد . به همین دلیل ، بیش از دیگران ، با زحمت ریز به ریز ایشان مانوس شدم و به تلاش و همت و وسواس وی برای یافتن واژگان معادل ، آفرین گفتم .
ما منتقدان و ناراضیان اوضاع عمومی کشور ، آنقدر شعور و شهامت داریم که شانه به شانه ی نقد یک نفر ، زحمت و کار خوب او را نیز سپاس گوییم .
+ + +
قرآن در زندان ، سخت با روان زندانی می آمیزد . نه از آن روی که زندانی را در آن بارش بلا ، چاره ای جز خدا خواهی نیست ، بل از این روی که زندانی ، آنجا که در کویر عطشناک حق خود ، با مطالعه ی قرآن ، به غلیظ ترین توصیه های انسانی برمی خورد ، سر در آغوش آمال و آرزوهای برنیامده ی خویش می نهد و با وصف العیش آیه ها ، به تناول نیمی از عیش انسانی خویش پناه می برد .
شب ها و روزهای پی در پی و بلاتکلیف زندان ، حس خالص و شریفی را به جان زندانی در می اندازد تا سراسیمه به ریسمان خدا چنگ بزند . و قرآن در این میان ، همان ریسمان آسمانی است .
تجسم کنید : دونفر” بسم الله الرحمن الرحیم ” می گویند . یکی خارج از زندان ، و دیگری داخل زندان . اولی در کنار سفره ای از چاره ها . و دومی در بحرانی از ناچاری ها . وای که اگر زندانی ، بی گناه و بی تقصیر نیز باشد . “بسم الله” یک زندانی بی گناه و بی تقصیر ، مثل نگریستن یک مسافر تشنه ، به چشمه ای زلال و گواراست . و مثل وضو ساختن و آب نوشیدن رهگذری غبارآلود از آبشار جاری از برف است .
ترجمه ی خوب قرآن، دست زندانی بی گناه را ، وه که چه می گویم ، دست هرچه با گناه و بی گناه را می گیرد و برفراز ابرها می نشاند . و ترجمه ی بد ، او را در محدوده ی زندان خویش ، در هرکجا ، به خستگی می کشاند . ترجمه ی خوب ، به بارش گلبرگ های گل محمدی مانند است . که می توان بدان پناه برد و با آن تن شست و از تماشای بارش مدام آن لذت برد . و ترجمه ی بد و نامطلوب قرآن ، به ریزش توده هایی از گل و لای می ماند . که نه طعمی از باران دارد و نه طراوتی ازآن .
ترجمه ی خوب آقای مکارم ، در آن وادی ناچاری ، بهشتی بود که مرا ازنگرانی به در می برد و با لبخند خوب خدا می آمیخت . سه ماه تمام ، شب و روز ، نشستم و زاویه های پنهان و آشکار آیه ها را کاویدم و به تامل و نگارش پرداختم . اکنون که به پشت سر می نگرم ، خود را صاحب گنجینه ای می دانم بس غنی . که جواهرات و سکه های آن ، جنسی از کلمه دارد . و چشمی که : بیهوده نمی نگرد ، و فهمی که : فریب نمی خورد ، و دینی که : چیز دیگر می جوید ، و اسلامی که : با اسلام ما فرسنگ ها فاصله دارد ، و خدایی که : عبوس نیست ، و خدایی که : در همین نزدیکی هاست ، چیزی دیگر می گوید و ما چیز دیگری را به اسم او تحکم می کنیم ، و خدایی که : لابد بخاطر خطاهای عمیق و مکررمان ، بقای ما را به دیده ی تردید می نگرد .
+ + +
در زندان ، مرا از سلولی به سلول دیگر می بردند . همچنان که دیگران را . و در همه حال می گفتند : کسی با خودش قرآن بر ندارد . من اما همان قرآن آقای مکارم را از سلولی به سلول دیگر می بردم و به مطالعه و نوشتن های مخفیانه ی خود ادامه می دادم . تا این که ظاهرا بعضی از نوشته های غیر قرآنی من ( نامه ی چهارم و پنجم به رهبر) نامطلوب تشخیص داده شد و یک روز در بازگشت از “هواخوری” نیم ساعته ، با جای خالی نوشته های پراکنده ی خود ، و با جای خالی همان قرآن همنشین روبرو شدم . تهدیدها و خواهش ها و نامه نگاری های من به مسئولین زندان و حتی به شخص دادستان تهران – آقای جعفری دولت آبادی – به جایی نرسید . هم نوشته های من رفته بود ، هم آن قرآن شورانگیز . این نیز بگویم که ترجمه ی آقای مکارم معنا محور است و از چارچوب آیه ها خروج نمی کند و به مفهوم ذاتی حرفها و کلمه های هر آیه پای بند است . با ادبیات خوب و قابل قبول . و با بهره مندی از واژگان درست و رایج زبان پارسی . بعدها که با دکتر ” عرب مازار یزدی” هم سلول شدم ، دانستم این استاد فهیم و دانشمند و مودب دانشگاه علامه نیز با من در خصوص ریز پردازی های ترجمه ی آقای مکارم هم نظر است .
+ + +
زمان گذشت و گذشت و من بی آن که به آن قرآن دسترسی داشته باشم ، با افراد مختلف همنشین و هم سلول شدم . اما نه که همنشینی با قرآن ، همچنان که گفتم ، با طعمی از رهایی آمیخته است ، دلتنگی های من به تسکینی درست و ماندگارمنجر نشد که نشد .
مدت ها بعد، از بند امنیتی ۲۰۹ به بند عموم ” هفت” منتقل شدم . آنجا کتابخانه ای تمیز و وسیع در اختیار ما بود . کتابخانه ای که در میان کتاب های متعدد خود ، قرآن موردنظر مرا نداشت .
با انتشار نامه ی من به سید حسن خمینی از داخل زندان ، مسئولین زندان ، صلاح را در این دیدند که مرا از بند هفت ، به بند سه ، که به آن بند ۳۵۰ نیز می گویند ، منتقل کنند . محدودیت های این بند ، مرا برآن داشت که نوشته های متوقف و ناتمام قرآنی خود را از سر گیرم . چند روزی سر به قرآن آقای بهاالدین خرمشاهی فرو بردم که ایشان نیز ، ترجمه ای شریف و شایسته فراهم آورده است . تا این که از سر اتفاق ، با قرآنی آشنا شدم که یکی از دوستان زندانی من مشغول مطالعه ی آن بود . ترجمه ی این قرآن ، توسط آقای ” مهندس علی اکبر طاهری قزوینی ” صورت پذیرفته است . با نام : ” قرآن مبین ” .
خیلی زود با این قرآن و ترجمه ی آن مانوس شدم . ورق به ورق جلو رفتم و تلاش کردم تفاوت ترجمه ی آن را با سایر ترجمه ها که پیش تر دیده بودم بسنجم . نه سواد عربی من ، و نه فهم قرآنی من ، هرگز دراندازه ای نبوده و نیست که درمیان ترجمه های قرآن داوری کنم . اما در این ماههای تنهایی و انس ، به شرافتی از فهم محتوایی آیه ها دست یافته بودم که در عین محدودیت و فقر علمی ، می توانستم دست خِرَدِ خُرد خود را بگیرم و به راه در اندازم .
با مطالعه ی سطحی ترجمه ی آقای طاهری ، دریافتم که وقت فراوانی از ایشان ، صرف تفسیرگردی در میان آثار کهن و نو شده است . این مهم ، هم رد پایی از خود را در ترجمه ی فراگیر و مطمئن به جای نهاده است ، و هم دست مترجم را برای مشابهت یابی معانی آیه ها گشوده است . قصد من از انگشت نهادن برترجمه ی فاخر آقای طاهری ، هرگز به معنای به حاشیه راندن ترجمه ی دیگران نیست . همچنان که بعدها نیز ، قطعا ما را به ترجمه ای دقیق تر و منظم تر و پرزحمت تر و فراگیرتر و عاشقانه تر از ترجمه ی آقای طاهری نیاز است .
آقای مهندس طاهری در این ترجمه ، بخش وسیعی از زحمت خود را در پی نوشت (زیرنویس) هرصفحه متجلی کرده است . دراین پی نوشت ها ، ما ، هم به آیه های مشابه ، و هم به نکته های لغوی ، و هم به معانی مترادف ، و هم به معانی غیرمتعارف ، و هم به اشارات نحوی ، و هم به موقعیت های تاریخی ، و هم به ظرایفی متنوع و ضروری از تفسیر و تاویل بر می خوریم . تسلط همه جانبه ی مترجم به زیرو بم زبان عربی ، و نفوذ او به ریشه ی لغات ، و استخراج معانی تازه ، و روحیه ی شگفت مشورت گیری وی ، و سیری ناپذیری وی برای اقناع مخاطب ، ما را با ترجمه ای روان و جامع مواجه کرده است .
مترجم در صفحات انتهایی قرآن ، نوشته ای دارد با عنوان ” پس از پایان” . دراین نوشته ، وی ، مارا از زحمت “هشت سال تلاش بی وقفه ” ی خود مطلع می کند . شما با ورق زدن این ترجمه ، وبا نگاهی گذرا به پی نوشت ها ، این زحمت بی وقفه ی هشت ساله را ” باور” می کنید . چرا که در هر برگ ، می توان وسواس و صرف وقت و دقت موشکاف او را مشاهده کرد .
ناشر این قرآن ، ” انتشارات قلم ” است . من از همین زندان ، سپاس خود را تقدیم دوستانی می کنم که بی آن که نگاهشان به سود و فایده ی متداول باشد ، دقیق ترین حساسیت ها را برای ارائه ی اثری نفیس و چشم نواز و پرمحتوا مبذول داشته اند .
ناگزیرم برای پرهیز ازکلی گویی ، به چند نمونه از ظرافت های جاری این ترجمه اشاره کنم :
۱ – اغلب مترجمین قرآن ، از معادل فارسی واژه ی ” اولی الامر” با : صاحبان امر ، یاد کرده اند ، و یا از خیر معادل یابی این واژه درگذشته و آن را به صورت : اولوالامر آورده اند . مهندس طاهری اما آن را ” متصدیان امور” ترجمه کرده است . در پی نوشت مربوط به ” الی الرسول و الی اولی الامرمنهم” آیه ی ۸۳ سوره ی نسا ، می نویسد :
معلوم می شود ” اولی الامر” ( که جمع است ) کسانی غیراز شخص پیامبر(ص) هستند . و چون موضوع مربوط به زمانی است که حضرت پیامبر(ص) در حال حیات بودند ، معلوم می شود کسانی غیراز امام معصوم هرزمان بوده اند . از این روی این کلمه را به ” متصدیان امور” ترجمه کرده ایم . به عنوان مثال : رییس اداره ، کارمند بانک ، مامور راهنمایی ، مدیر مدرسه و غیره . کلمه ی ” منهم” که پس از کلمه ی ” اولی الامر” آمده ، تایید دیگری است بر این معنی …
۲ – آیه ی ۱۲۳ سوره ی انعام را این گونه ترجمه کرده است :
” و بدین گونه در هر شهری سردمداران بزهکارش را گماشتیم ( و به آنان میدان دادیم ) تا به دسیسه پردازند . در حالی که تنها در حق خویش دسیسه می کنند و نمی فهمند ” .
و در پی نوشت توضیح می دهد :
منظور از ” اکابر مجرم ” در این آیه ، همان است که در آیات ۳۴ سبا ، و ۲۳ زخرف آمده است . منظور از مکرشان نیز همان است که در آیه ی ۳۳ سبا آمده است . ضمنا کلمه ی ” مجرمیها ” در اصل ” مجرمین ها ” بوده که به علت اضافه شدن ، بنا بر قاعده ، حرف ” نون ” حذف شده است . حرف ” لام ” در ” لیمکروا ” لام عاقبت است . منظور این است که مفاسد اجتماع ، از سردمداران از خدا بی خبر سرچشمه می گیرد .
۳ – ترجمه ی آیه ی ۳۷ سوره ی نور ( رجال لا تلهیهم تجرة و لا بیع عن ذکرالله …) را اغلب مترجمان ، حتی قرآن پژوهی چون آقای بهاالدین خرمشاهی ” مردانی که هیچ داد و ستد و خرید و فروشی ایشان را از یاد خداوند بازنمی دارد ” ترجمه کرده اند . نیز کلمه ی ” رجال ” این آیه را مرحوم الهی قمشه ای ” پاکمردان ” ترجمه کرده است . و حال آنکه آقای مهندس طاهری به جای آن ” افراد ” نهاده است . به زعم حقیر ، اگر همه ی ” رجل ” های قرآن را معادل ” مرد ” بدانیم ، فرصت حضور بانوان را در قرآن به تنگنا در انداخته ایم . با این وصف ، ترجمه ی آقای طاهری ، به انصاف و درستی نزدیکتر است . خود وی در پای نوشت آیه ی فوق ، دلیل این که چرا ” رجال ” را – افراد – ترجمه کرده ، می آورد : بنا به قاعده ی تغلیب ، در اینجا کلمه ی ” رجال ” به کار رفته است و شامل زنان نیز می شود .
۴ – بسیاری از مترجمین قرآن ، منجمله مرحوم الهی قمشه ای و جناب خرمشاهی در ترجمه ی ” سلم علی ال یاسین ” راه به خطا رفته و آن را : سلام بر آل یاسین باد ، و یا : و سلام بر ال یاسین ، ترجمه کرده اند . مهندس طاهری اما آن را : ” سلام بر الیاس ” ترجمه کرده است . و در پی نوشت توضیح داده است :
الیاسین همان ” الیاس ” پیامبر است و مثل سینا و سینین دو شکل یک کلمه است . دو آیه ی بعد که می فرماید : ” انه من عبادنا المومنین ” موید این نظر است .
۵ – همه یا اغلب مترجمین قرآنی ما ، واژه ی ” نفثت فی العقد ” را که در آیه ی ۴ سوره ی فلق آمده ، زنان جادوگر یا زنان دمنده در گره ها ترجمه کرده اند . و با همین خطای آشکار ، یک تهاجم تاریخی را به سمت بانوان احاله داده اند . که یعنی در این آیه ، آن که مورد نفرت و نکوهش واقع شده ، زنان جادوگرند . این خطا ، چهره ی مخوفی از بانوان به ذهن ما متبادر می کند . بی آن که بانوان را در این تهاجم غیر منصفانه ، سهمی موکد بوده باشد . آقای مهندس طاهری ” نفثت ” را سخن چینان ترجمه کرده است و در پای نوشت جامع خود آورده است :
” نفاثات جمع ” نفاثه ” به معنای دمنده است . به همین علت در زبان عربی به هواپیمای جت هم ” نفاثه ” می گویند و در اینجا مراد سخن چینان فساد پیشه است یا جادوگران ….. معنی تحت اللفظ آیه این است : ” از شر دمندگان در گره ها ” تفسیر اضوا البیان (محمد امین مختار) گفته است : منظور از نفاثات قطعا ساحران است . اعم از زن و مرد ….
۶ – دراینجا به بعضی از واژگان و آیه هایی که به فارسی برگردانده اشاره می کنم :
متقین = پروا پیشگان
رب = صاحب اختیار
کافرون = انکار ورزان
سفها = سبکسران و بی خردان
کنتم اموتا فاحیکم = بی روح بودید و شما را حیات بخشید .
تواب = باز پذیر
معروف = شایسته
منکر = ناپسند
الیوم الاخر= روز واپسین
دارالسلم = سرمنزل سلامت
یسبحون الیل و النهار لا یفترون = شب و روز بی آنکه سستی نشان دهند ، خدای را تقدیس می کنند .
+ + +
” قرآن مبین ” آقای مهندس طاهری قزوینی ، یکی از ترجمه ها و آثار فاخر و شایسته و ستودنی عصر ما است . این اثر شریف ، در کنار ترجمه های خوب دیگر ، می تواند خلا ترجمانی قرآن را تا سالها برطرف کند . جذابیت چند جانبه ی این اثر باعث شد در اطراف مترجم و کم و کیف انتشار این اثر تحقیق کنم . دانستم مترجم عزیز ما ، پای به دهه ی نهم عمر خود گذارده است . و دانستم ادامه ی انتشار این قرآن ، با وجود اخذ همه ی مجوز های رایج ، بنا به دلایلی که هرگز خدا پسندانه نیست ، متوقف شده است . سعی کردم راز این کج سلیقگی که نه ، این ظلم آشکار را کشف کنم . به نوشته ی انتهایی قرآن ، که به قلم مترجم است مراجعه کردم . آنجا که می نویسد : ” در دوران چهل ساله ای که با قرآن مانوس بودم ، از درس استادان مختلفی بهره بردم که برجسته ترینشان شادروان طالقانی و شادروان مهندس مهدی بازرگان بودند … استاد عربی ام دکتر سعید نجفی …” شاید یادآوری همین سه اسم و اسامی دیگر ، برای آنانی که درکشورما برگلوگاه نشر قرآن نشسته اند و بساطی برای خود آراسته اند ، دلیل موجهی برای جلوگیری از انتشار آن باشد . من از همین زندان ، به نمایندگی از طرف همه ی آنانی که جویای جلوه های ناب قرآنی هستند ، از بزرگان دینی خود تقاضا دارم از تداوم این ظلم آشکار مانع شوند و راه را بر انتشار این اثر خوب و شریف بگشایند . از کجا معلوم مترجم این اثر ، در عین حال که به مرحوم طالقانی و بازرگان و دیگرانی چون این بزرگان متمایل است ، در پیشگاه خدای قرآن ، از همه ی ما آبرومند تر نباشد ؟ آیا زمان آن نرسیده است که ما : اختیار داران جامعه ، به رشدی برآمده باشیم که سلیقه های سیاسی خود را بر جریان محض علم ، تفوق ندهیم ؟
+ + +
روزی که دانستم زندان بانان خودمان ، متعمدانه ، چهل و پنج روز تمام ” عمادالدین باقی ” را از داشتن هر کتاب ، حتی یک جلد قرآن نیز محروم کرده اند ، به خود گفتم : ظاهرا علاوه بر دست به دست شدن نیکی ها و نیک بختی ها ، ستم و ستمگری نیز دست به دست می شود . چه فرق می کند اگر من و شما ، آب و اکسیژن و آزادی را از کسی دریغ کنیم یا قرآن را ؟
” عمادالدین باقی ” با شناختی که من از او در تنگنای زندان یافته ام ، یک نیک بختی بزرگ است که ما به هردلیل خود را از باران برکات او محروم کرده ایم . من و شما آنجا که نیک بختی را از خویش می رانیم ، لاجرم همان خلا را باید با شور بختی رفع و رجوع کنیم . و این ، دریغ هماره ی من است که چرا در این یک سال گذشته ، ما ، با این همه شتاب و با این همه گستردگی ، خود به دست خود ، معدود دوستان نظام و انقلاب را به صف مقابل رانده ایم و انگ دشمن بر پیشانی شان نشانده ایم .
” مهندس علی اکبر طاهری قزوینی ” نیز ، برای ما ، یک دوست ، و یک نیک بختی شورانگیز است . دور انداختن زحمت و عرق ریزان هشت ساله ی وی ، ممکن است در ساحت زندگی معمول ما نمودی نداشته باشد ، اما قطعا به کهکشان حساب و کتاب خدا رعشه خواهد انداخت . صمیمانه از بزرگان خود می خواهیم که موانع سست انتشار ” قرآن مبین ” این دانشمند فرزانه را مرتفع سازند . با سپاسی به ژرفای لبخند خدای خوب .
محمد نوری زاد – زندان اوین – بند ۳۵۰ –
منصور اسانلو، رییس سندیکای کارگران شرکت اتوبوسرانی تهران بارها و بارها بازداشت و زندانی شده است. او هم اکنون در زندان رجایی شهر کرج به سر می برد . این زندانی سیاسی این روزها صبر و استقامتش زبانزد همه شده است .او از آن نوع زندانی هاست که انگار همه فشارها را تاب می آورد اما از خواسته های قانونی اش پا عقب نمی گذارد . شاید به همین خاطر بود که بعد از خروج از کشور و با وجود آنکه می دانست دوباره به زندان خواهد رفت، باز هم ترجیح داد به وطنش بازگردد .سختی های زندگی اسانلو فقط مخصوص به خودش نیست و این روزها ماجرای ربودن عروسش نیز نقل محافل شده است . بعد از این ماجرا همه می پرسیدند خانواده این زندانی مگر چه گناهی کرده اند که باید این چنین تحت فشار باشند . درباره این ماجرا و سختی های زندگی این خانواده با همسرش پروانه اسانلو به گفت و گو نشسته ایم، زنی که همچون همسر مقاومش صبر و مقاومت پیشه کرده تا به قول خودش خانواده کوچکش را حفظ کند او چشم به راه آزادی منصور است و از سختی های زندگی همسر یک زندانی سیاسی سخن می گوید :
خانم اسانلو ! در ده سال گذشته ،همسر شما بارها بازداشت و زندانی شده است می خواهم بدانم این چند سال سخت و طاقت فرسا بر شما و فرزندان تان چگونه گذشته است ؟
مشکلات خانواده که خیلی زیاد بوده و هست. همیشه جای ایشان به عنوان همسر و پدر در خانه خالی بوده است . مواقعی بوده که واقعا به حضور ایشان در منزل احتیاج داشته ایم و کمبود او را حس کرده ام .پسر کوچکم در زمان بازداشت آقای اسانلو کم سن و سال بود و در نبود او دوران کودکی سختی را گذراند . در این سالها یی که دور از پدر بر او گذشته خیلی از نظر روحی برایش مشکل به وجود آمده است . در شب عروسی پسر بزرگم هم پدرش حضور نداشت. در حالی که با پی گیری های ما دادستان قول آزادی اش را داده بود تا حداقل بتواند در جشن عروسی پسرش حضور یابد . اما این اتفاق هرگز رخ نداد و مراسم بدون حضور منصور برگزار شد . هر چند جشن مان هم به همین دلیل تبدیل به مهمانی خیلی مختصری شد . این موضوع برای همیشه در دل پسرم باقی مانده است و برایش تبدیل به خاطره ای تلخ شده است . عروس مان هم از روزی که قدم به خانه ما گذاشته مدام تلفنی و غیر تلفنی تهدید می شود .چند وقت پیش هم که او را دزدیدند و ما چهارساعت از ایشان بی خبر بودیم. هرچه تماس می گرفتیم تلفن اش خاموش بود. او را در مترو کتک می زنند و با چشم بسته به محلی که خودش هم هنوز نمی داند کجا بوده ، می برند بعد هم آنجا دوباره به شدت کتک اش می زنند.
مگر عروس شما فعالیت سیاسی دارد که چنین برخوردهایی با او می کنند ؟
اصلا . به هیچ عنوان این را بارها گفته ام. ایشان آقای اسانلو را فقط یکبار آن هم در شب نامزدی اش دیده است .او در عمرش به هیچ عنوان فعالیت سیاسی نداشته است و کاملا یک زندگی عادی و معمولی دارد . طفلک، از صبح تا غروب سرکار می رود . به هیچ کاری، هم کار ندارد . آنجا رو به او می گویند باید قول بدهید وقتی اسانلو از زندان آزاد شد خانوادگی از این مملکت بروید، یا اینکه فعالیتی نکنید.عروسم هم که دهانش و چشمش بسته بوده نتوانسته چیزی بگوید . گذشته از این اصلا مگر مسایل خانواده من به او ارتباطی دارد .آقای اسانلو مگر به حرف من که زنش هستم گوش می کند ؟ به هرحال عروسم الان دچار مشکلات روحی شده است بعد از این حادثه خنده از لبش افتاده است . عروس من آدمی بود که دائم می خندید. جزو انسان های شاد محسوب می شد ولی الان واقعا دچار مشکلات روحی و عصبی شده است .
خانم اسانلو شما ضمن صحبت هایتان اشاره کردید که از عروس تان خواسته اند که شما و همسرتان از ایران بروید.همسر شما چندسال پیش سفری به خارج از کشور داشتند که برخی تصور می کردند با وجود رنج های زیادی که ایشان تحمل کرده اند ،پس از این سفر دیگر به ایران بازنگردند. توصیه خود شما در این باره به ایشان چه بود؟ و به نظر خودتان چرا با وجود تحمل این همه رنج ایشان دوباره به ایران بازگشتند ؟
من با توجه به بلاهایی که سرش آمده بود می دانستم چه خطراتی در انتظارش است . طبیعی است که من زندگی ام ، همسرم و بچه هایم برایم در اولویت هستند بنابراین خیلی اصرار کردم که دیگر برنگردد چون می دانستم اگر برگردد دوباره بازداشت و زندانی میشود .
ولی ایشان در جواب اصرارهای من گفتتند من نماینده کارگرها هستم. من برای مسائل کاری می روم و باید برگردم . اگر برنگردم به خودم و همه کارگرها خیانت کرده ام. من خیلی اصرار کردم. حتی شب قبل از پروازش ، واقعا به التماس افتادم که تو رو خدا برنگرد . گفتم حاضرم دوری از تو را تحمل کنم ولی آنقدر در اینجا رنج نکشی ولی گوش نکرد .
به عنوان خانواده یک زندانی سیاسی که سالهاست همسرش در زندان به سر می برد اکنون با چه مشکلاتی دست به گریبان هستید ؟
بعد از ۲۶ سال سابقه کار در شرکت واحد الان حقوق و مزایای همسرم را قطع کرده اند. یعنی اخراجش کرده اند. به هرحال وضعیت مادی خانواده تحت تاثیر این مسئله قرار گرفته است . همسر من به هر دلیلی الان دوران محکومیت اش را میگذراند اما چرا باید حقوق زن و بچه اش قطع شود ! در واقع آقای اسانلوبه تنهایی تنبیه نمی شود خانواده اش هم تنبیه می شود.
موضوع دیگری که خیلی برای ما اهمیت دارد، احساس عدم امنیت است. این احساس از خود عدم امنیت بدتر است. این احساس واقعا از زمانی که آن مشکل برای عروسم پیش آمد دامن مان را گرفته است و لحظه ای رهایمان نمی کند چه تضمینی وجود دارد که چنین اتفاقی دوباره رخ ندهد ؟
بعد از ماجرا یی که برای عروس تان رخ داد هیچ اقدام قانونی کرده اید ؟ منظورم شکایت یا دادخواهی یا مراجعه به مراکز قضایی است ؟
بله. ما به ۹ مرکز قضایی نامه نوشته و درخواست کرده ایم که به وضعیت مان رسیدگی شود. ولی متاسفانه تا الان جوابی دریافت نکرده ایم .
خانم اسانلو می خواهم سوالی صریح از شما بپرسم اینکه شما به عنوان یک همسر زندانی سیاسی که انواع فشارها ،تهدیدها و سختی ها را تحمل کرده ،تا به حال شده که از این نوع زندگی خسته شده باشید و آرزو کرده باشید کاش شوهری عادی داشتید ؟
هر انسانی به هرحال دوست دارد کانون خانواده اش حفظ بشود.اما گاه چیزهایی به انسان تحمیل می شود که باید تحمل کند . من هم تمام مشکلات را با صبوری تحمل می کنم. برای اینکه می دانم همسرم بی گناه است .او تنها در چارچوب قانون از حق و حقوق خودش و همکارانش دفاع کرده است. و هرگز فکر نمی کرد این اقدامهای قانونی جوابش زندان و این همه سحتی برای خود و خانواده اش باشد به خاطر همین چون مید انم این عواقب ناخواسته بوده، برای حفظ زندگی ام می کوشم .
ایا امکان استفاده از آزادی مشروط برای آقای اسانلو وجود دارد ؟
طبق قوانین ایشان الان سه چهارم مدت حبس اش را گذرانده است و باید از آزادی مشروط برخوردار شود یا از مرخصی استفاده کند.اما متاسفانه تاکنون هیچ یک از این موارد پذیرفته نشده است .الان یک سال از محکومیت اش هم باقی مانده است
چه مقام یا نهادی از آزادی مشروط ایشان جلوگیری می کند ؟
دادستان تهران دو هفته پیش خودش در زندان با آقای اسانلو صحبت کرده و گفته اند که برای آزادی مشروط و مرخصی تان در خواست داده ام اما تاکنون پاسخی نیامده است . یعنی منظورشان این بوده که کاری از دست شان ساخته نیست. اتفاقا یک بار هم که خودم به ایشان مراجعه کردم به من گفتند که “اگر با من باشد می تواند بیرون بیاید “ یعنی عین همین جمله را گفتند.
یعنی قدرتی فراتر از قانون و دادستان تهران از آزادی ایشان جلوگیری می کند؟
احتمالا همینطور است . وقتی دادستان با مرخصی یا استفاده از حق آزادی مشروط ایشان موافقت می کند . لابد قدرتی بالاتر جلویش را می گیرد . مگر در قوه قضاییه بالاتر از مقام دادستان هم کسی را داریم.
نظر وکلای آقای اسانلو درباره پرونده شان چیست ؟
وکلا یش خیلی تلاش کرده اند اما انگار وکلا در پرونده زندانیان سیاسی خیلی کاری از دست شان بر نمی اید و خیلی محدود شان کرده اند .
از مشکلات تان شنیدیم خانم اسانلو . اما آیا در زندگی شما به عنوان همسر یک زندانی سیاسی لحظات شیرینی هم وجود دارد ؟
لحظات شیرین !(می خندد) چه بگویم ؟ نمی توانم بگویم اصلا لحظات شیرین نداشته ام اما به هرحال بیشتر زندگی خصوصی مان تحت تاثیر این مسایل نگران کننده قرار گرفته است .
طبق گفته خانواده های زندانیان سیاسی اکنون شرایط نامناسبی از نظر وضعیت بهداشتی و و رفاهی بر زندانها حاکم است . آقای اسانلو از کدام وضعیت و شرایط بیشتر از همه گلایه دارند ؟
آقای اسانلو خوشبختانه همیشه خودش را با سختی ها انطباق می دهد . همیشه هم صبور است و معمولا گلایه ای نمی کند خودش از بیماری رنج می برد. کمر درد سختی دارد اما سعی میکند روحیه اش را حفظ کند . تنها با نرمش هایی که انجام میدهد کمی دردش را کنترل می کند. باید از کمرش ام آر آی گرفته شود باید قلب اش آنژیوگرافی شود و چندماه مدام تحت کنترل باشد . همه اینها دستورهای پزشکی قانونی است اما به هیچکدام اش رسیدگی نشده است .
گذشته از همه این ها پرونده جدیدی هم برایش باز کرده اند که واقعا بابت اش نگرانیم .
چه پرونده ای ؟ مگر ایشان تمام این مدت در زندان نبوده اند ؟
پرونده ای در بازپرسی شعبه شش کرج برایش باز شده است . می خواهند تلاش کنند برایش مدارک غیرواقعی توسط زندانی های دیگر درست کنند مثلا بگویند ما شاهد داشته ایم که آقای اسانلو در زندان شلوغ کاری کرده است . در صورتی که آقای اسانلو آدم قانون گرایی است . با شناختی که از همسرم دارم می دانم او دنبال هرج و مرج نیست. در زندان هم طبیعتا همین طور هست ولی متاسفانه باز هم قصد دارند برایش پرونده سازی کنند تا باز هم زندانی اش کنند .
حرف آخر ؟
فقط آرزو دارم هر چه زودتر روز آزادی اش را ببینم . البته هم آزادی همسرم هم همه زندانی های دیگر.
صفحه اصلی سرویسدهنده سایت «بلاگفا» از دسترس کاربران خارج شده است.
به گزارش خبرآنلاین، در حال حاضر صفحه اصلی بلاگفا از دسترس کاربران خارج شده است اما وبلاگهای زیرمجموعه این سرویس با اندکی اختلال همچنان در حال فعالیت هستند.
در صورت مراجعه به آدرس بلاگفا پیغامی مبنیبر اینکه «کاربران محترم در حال تغییراتی در سایت هستیم، برای دقایقی امکان ارائه خدمات سایت وجود نخواهد داشت، بهزودی باز خواهیم گشت، از صبر و اعتماد شما متشکریم» نمایش داده میشود.
گفتنی است این مشکل از دیروز به وجود آمده است.
مراسم بزرگداشت اولین سالگرد شهادت رامین آقازاده قهرمانی، فردا جمعه در مسجد امیر تهران واقع در خیابان کارگر شمالی از ساعت دو و نیم تا چهار بعد از ظهر برگزار می شود.
به گزارش کلمه، رامین قهرمانی چهارمین شهید کهریزک است. وی ۱۵ روز بعد اینکه خود را برای دفاع از بیگناهی اش به مقامات انتظامی معرفی کرده بود، با پیکری شکنجه شده از زندان آزاد و پس از دو روز بر اثر جراحات وارده به شهادت رسید.
ظاهرا در درگیری های روزهای پس از انتخابات، ماموران مدعی شده بودند که رامین را از طریق دوربین مداربسته یک بانک شناسایی کرده و برای دستگیری وی به منزلش مراجعه می کنند. به دلیل عدم حضور رامین در منزل، ماموران به مادر او می گویند که فرزندش را هرچه زودتر معرفی کند. مادرشهید قهرمانی نیز با استناد به بیگناهی پسرش، ساعتی بعد همراه با او به محلی که ماموران گفته بودند مراجعه می نماید. در این مراجعه رامین دستگیر کرده و به کهریزک منتقل می شود.
رامین که پس از آزادی به دلیل لخته های خون در سینه و شکستگی جمجمه به شهادت می رسد، در آخرین ساعات حیات به اطرافیانش گفته بود که چندین روز او را از پا آویزان کرده بودند.
شهید رامین آقازاده قهرمانی متولد سال ۱۳۵۸ بود.
ندای سبز آزادی: شمار زیادی از دانشجویان دانشگاه آزاد شهرکرد از اوایل تیرماه تا کنون به کمیته انضباطی احضار شده اند.
به دلیل فضای نیمه تعطیل دانشگاه ها آمار مشخصی از این احضارها در دست نیست اما دو تن از دانشجویان این دانشگاه بعد از تجمعات خرداد ماه با حکم تعلیق و تبعید مواجه شده اند.
در آستانه شروع ترم جديد تحصيلي دانشگاه ها ،دانشگاه آزاد شهرکرد در ادامه سياست ارعاب و منفعل كردن محيط های دانشگاهي اقدام به برخورد با دانشجويان منتقد اين دانشگاه نموده است .
دانشجویان بعد از تجمعات گسترده خرداد ماه كه با حمله وحشيانه نيروهای شبه نظامي بسيج همراه بود آماج سنگين ترين برخوردهاي انضباطي از سوي نهادهای امنيتي و با همكاري كامل مديران دانشگاه گشته اند.گفتنی است كه صدور حکم محروميت از تحصيل برای فعاليين دانشجويي، احضار 25 دانشجو به حراست و گرفتن تعهد از آن ها براي شركت نكردن در تجمعات دانشجويي؛ تهديد بيش 40 خانواده دانشجويان، و بازداشت دست كم 2 نفر از دانشجويان دانشگاه آزاد شهرکرد از آغاز سال تحصيلي جاری تنها نمونه هايي از برخوردهاي صورت گرفته است.
دانشگاه آزاد شهرکرد در ادامه سياست هاي سركوب گرانه خود تلاش به حذف دانشجويان فعال از محيط دانشگاه اقدام به صدور حکم تبعید دانشجویان نموده است که از این جمله میتوان به حکم تبعید حسین فرهادی دانشجوی این دانشگاه به مرکز بد آب و هوای بافق اشاره کرد ، همچنین لازم به ذکر است ایشان در انتخابات 88 به عنوان مدیر ستاد جوانان کروبی در شهرکرد فعال بوده و مسئول شاخه جوانان و دانشجوی مجمع نیروهای خط امام است.
فرخ نگهدار: با یاد ٣٠ فروردين ۱۳۵۴ صحبتم را شروع می کنم. با یاد روزی که 9 نفر از بهترین فرزندان این ملت را بردند و خودسرانه کشتند. من رابطهى خاصى با آنها داشتم و همهى زندگي ام هم، تحت تأثير رفيق قديمى ام بیژن جزنی و دیگر دوستانى بوده كه روز 30 فروردین 1354 بر تپه های اوین به دستور شاه ترور شدند. بيژن جزنى آموزگار من بود. سياست را از او ياد گرفتم و هنوز هم تأثير عميق او روى رفتار سياسى من، روى زندگى من و تمام سرنوشت رفقا و دوستانى كه با هم داشتيم، همچنان باقى است. يادشان گرامى.
امروز اين مجلس با حضور آقاى همايون و آقاى شريعتمدارى تشكيل شده و اين گفتگو گام مثبتى است. راه رسيدن به دموكراسى در كشور ما راه گفتگو و تعامل نحلههاى سياسى مختلفى است كه در جامعهى ما حضور، و به نظر من هستى غير قابل انكار، دارند. وقتى كه به صحنهى سياسى نگاه مىكنيم، بايد اين فصول مشترك را برجسته كنيم و نقاط افتراق را به توالى بياوريم. اگر بخواهيم اعتماد سازی کنیم و راه همزيستى نحلههاى سياسى را هموار کنیم باید راه گفتگو را باز نگه داريم. رمز موفقيت در ساختن دموكراسى براى ايران، تداوم گفتگوست. این گفتگو چندين سال است كه ادامه دارد، در ميان بخش معينى و طيف معينى از نيروهاى سياسى نهادینه شده است. به يمن شكلگيرى جنبش سبز، اميد مىرود كه در آن سوى ديوار هم صداهايى از اين سو شنيده بشود و از اين سوى ديوار هم پيامهايى براى آن سو فرستاده بشود.
آقاى همايون در سالهاى اخير در دو موقعيت بسيار حساس، موضعگيرى مثبت داشتند و من احساس همدلى كردم. يكى در زمينه دفاع از ميهن در مقابل تجاوز خارجى كه ایشان موضع قاطعانه و روشنى اتخاذ كردند و اين مايه خوشحالى ام شد. دومين موضع در خور، كه ایشان اتخاذ كردند، فراخواندن همگان بود به پیوستن به جنبش سبز.
با آقاى شريعتمدارى ما داستان قديمىترى داريم. ما با هم زمینه های همفكرى بسيار گسترده داريم. ما با هم همراه هستيم. جزو كسانى هستيم كه انديشهى جمهورىخواهى را، در ایران، با تاسیس اتحاد جمهوری خواهان ایران، نهادینه کردیم. البته آقاى شريعتمدارى و دوستانشان قبل تر از ما ترویج جمهوری خواهی را آغاز کردند. آنها قبلاً سازمان جمهورىخواهان ملى ايران داشتهاند.
در ضمن لازم می دانم از اين فرصت استفاده بكنم، و از برخى برداشتهاى نادرست، سیاست های نادرست و یا برخوردهای نادرست نسبت به زنده یاد آیت الله شریعتمداری، پدر مهندس شریعتمداری، كه خود من مسبب بودم يا مبتكر آن بوده ام را مورد انتقاد قرار دهم. در سالهاي قبل و بعد از انقلاب نسبت به آيتالله شريعتمدارى نگاهی داشته ایم که قابل پذیرش نیست. ، بياد مىآورم كه آن رفتار ناشى هم ناشی از تصميمات غلط ما بود و هم ناشی از فضایی انقلابی بود كه ما در آن بسر مىبرديم، البته مسئوليت هر تصميمى به عهدهى خود فعالين هست و آنرا نبايد به عهدهى فضا و يا هر چيز ديگرى بگذاريم.
و اما بحث من در بارهى جنبش سبز و تحولاتى است كه در ايران مىگذرد. اين بحث را من دو قسمت مىكنم. قسمت اول تحليل روند سیاسى است كه از مقطع انقلاب تا ۲۲ خرداد ۸۸ در نظام سیاسی کشور انکشاف یافته. بخش دوم نگاه عميقىتری است به جوهر تحولى است که از ۲۲ خرداد به بعد در فضاى سياسى كشور در حال شكفتن هست. نگاهی برای شناخت عمیق تر ماهیت جنبش سبز؛ جنبشی که، همانطورى كه آقاى همايون يا آقاى شريعتمدارى در صحبتهاى خودشان اشاره كردند، جنبشى در حال تولد است.
خيلى اوقات من بياد آن داستان فيل مولوى مىافتم كه هركسى "آن چیز" را از ظن خود به نام جنبش سبز معرفی می کند و یارش می شود. اين تلاشها خيلى هم بى غرضانه، یا بهتر است بگویم "بی دلیل" نیست. آخر غرض در فرهنگ ما چيز بدى هست. هر نوع تعبيرى، هرنوع تفسيرى، مثلاً اينكه بگوئیم "جنبش سبز رهبرى دارد"، يا بگوئیم "جنبش سبز رهبری ندارد"؛ حتی این که قبول کنیم جنبش سبز باید سبز باشد یا رنگارنگ، همه یک تعمدى، یا هدفى و مقصودى در خود دارد كه ما مىخواهيم آن مقصود را در اذهان عمومى گسترش بدهيم و آن ذهنیتی را بسازيم كه مىخواهيم ساخته شود.
۱. مناسبات قدرت در جمهوری اسلامی از ابتدا تا خرداد ۸۸
وقتى جمهورى اسلامى ايران تأسيس شد، تفكر قالب و بسيار نيرومند در طيف وسيع تشكيل دهندگان جمهورى اسلامى ايران، این بود كه ما يك مجموعهاى هستيم كه مىتوانيم "خودمان" و "غير از خودمان" را هم تعريف بكنيم. ما انقلاب هستيم و يك ضد انقلاب وجود دارد. ما اسلام هستيم و يك غير اسلام وجود دارد. ما مىخواهيم اسلام را و انقلاب را بر كشور حاكم بكنيم و ضدانقلاب را و غير مسلمان را هم برانيم، منزوی، و حتی نابود کنیم.
اين يك پروژهى كاملاً انقلابى بود و ما در تئورى انقلابىها مىبينيم و ديديم وقتى كه به پيروزى مىرسد، يك "دشمن" درمقابل خود قرار خواهند داد، يك "ستيز" یا "تضاد" در مقابل خود قرار خواهند داد و مىكوشند طرف مقابل را مقهور بكند و از بين ببرند. به امید این که همبستگى درونى را به حد اعلا برساند.
فكر مىكنم چنین اندیشه ای در ذهن همه کسانی كه جمهورى اسلامى را تشكيل دادند، در ولوله بوده. همه حول فکر "حذف" متحد بودند. بحث شان این بود که چگونه اين كار را انجام بدهند: به تدریج یا با خشونت؟ در دههى اول همه شان كوشيدند كه هر نوع صداى مخالف را با هر عنوان، سركوب بكنند، برانند و از بين ببرند. در انتهاى دهه شصت دوستانى كه سن بيشترى دارند مىتوانند آن روزها را به خاطر بياورند. نگاههايى كه جمهورى اسلامى ايران را نمىخواستند به شكست مطلق رسیدند؛ به یاس مطلق، به نفرت مطلق رسیدند. و در آن سو، كساني كه در حاكميت بودند، اين سئوال براي شان مطرح شده بود؛ «حالا که همه "دشمنان" را زدیم و کشتیم، حالا که فقط "خودی" ها مانده اند چه باید بکنیم؟ چه طوری کشور را اداره بکنیم؟
از همان نخستین روز پایان جنگ، کشتار فجیع زندانیان سیاسی و فوت آيتالله خمينى از نو يك نوع شکاف در درون حكومت رخ داد. جناح چپ رانده شد و آقاى رفسنجانى با جناح راست قدرت را در دست گرفتند. جناح ميانه و جناح راست قدرت را در دست گرفتند. اما همه پذیرفتند كه درون نظام و در کادر رهبرى آيتالله خامنهاى عمل کنند. همه گفتند حالا همهى دشمنان را منكوب و سركوب كرديم ما خودمان مىتوانيم در درون خودمان وحدت خود را حفظ کنیم و يا يك رفاقت درونى، تحت رهبرى ولى فقيه، جمهوری اسلامی را حفظ بكنيم. شما در اواخر دههى شصت و اوايل دههى هفتاد، هیچ صحبتی در این باره که ما رهبرى آيتالله خامنهاى را قبول داريم و يا نداريم، يا ولایت فقیه را قبول داريم يا نداريم، يا قانون اساسى را قبول داريم يا نداريم، از هیچ کس نمی شنوید. اصلاً از اين حرفها مطرح نيست. همه جاى كافى براى خود احساس مىكنند و ساختار را هم مىپذيرند و مىخواهند كشور را اداره بكنند.
اما دو سه سال بيشتر نمىگذرد که در انتخابات مجلس پنجم، و بعد هم انتخابات مشهور دوم خرداد، مىبينيم براى اولين بار يك نوع رقابت جدى، من زير كلمه جدى خط مىكشم، يك رقابت جدى در درون سيستم جمهورى اسلامى ايران شكل مىگيرد كه خاتمى و يا ناطق نورى، و جنبش دوم خرداد شكل مىگيرد.
من شناخت و تعریف جنبش دوم خرداد را براى شناخت جنبش سبز بسيار ضروری می بینم. اگر آقاى همايون يادشان بيايد، در آن روزها من و ایشان در بى بى سى يك بحث ميزگرد نيم ساعته داشتيم، با باقر معين. بحث اين بود كه آيا دوم خرداد يك "نه" به نظام جمهورى اسلامى ايران است؟ و یا یک "آرى" به خاتمى، به تغييرى در كادر جمهورى اسلامى ايران است؟ اين بحث خيلى مشهورى بود و سالها با فعالين تمام اپوزيسيون بود كه معناى دوم خرداد چه بود؟ رأیی صرفا اعتراضی بود و يا يك نوع اميد به تغيير در درون جمهورى اسلامى آمیخته بود؟ من خودم نظرم اين بود که دوم خرداد رای به تغييرى ممكن در جهت دموكراسى، درجهت قانون مدارى، در كادر جمهورى اسلامى بوده است. بیشتر كسانى كه رأى دادند، چنین امیدی داشتند.
ويژگى دوم "دوم خرداد" اين بود كه آقاى خاتمى بعنوان ليدر نمادين اين جنبش، هيچگاه زاويهى معينى را با رهبرى جمهورى اسلامى ايران باز نكرد. او تعبيرش از پيشبرد سياست و كشورمدارى اين بود كه باید تحت رهبرى آقاى خامنهاى عمل کرد. و من بارها در باره او گفته ام «بدون رهبرم هرگز». آقاى خاتمى از رفتار سياسى تلقی معینی داشت. او معتقد به حفظ نظام بود و آن را ممکن می دید هرگاه همه جناح ها مرجع نهائى را بپذيرند. این تعبیر او از حکومت قانون بود.
به زبان ديگر دوم خرداد راه رقابت جناح ها، رقابت جدى بر سر مسايل سياسى و نحوهى مديريت كشور را در درون جمهورى اسلامى ايران، هموار کرد. دوم خرداد صندوق رای و انتخابات را مهم کرد، معنا دار کرد. دوم خرداد راه را باز کرد كه "من" و "جز من" در كادر جمهورى اسلامى ايران، تحت رهبرى واحد بتوانیم با هم رقابت و هم همزيستى داشته باشيم. دوم خرداد عامل رای مردم را جدی کرد و تعیین تکلیف رقابت های درون سیستم را به رای مردم واگذار کرد. دوم خرداد به صندوق رای اعتباری بیسابقه بخشید. هرچند اين همزيستىها، بيشتر تلخ و کمتر شیرین و همیشه با كشمكش و پرخاش و سوء ظن (من نمىگويم تنها از يك سو بلكه مىگويم بيشتر از يك سو) همراه بود. از دوم خرداد ۷۶ تا ۲۲ خرداد ۸۸ ما در جمهوری اسلامی ایران دوره ای را داریم که برخلاف دوره قبل اختلاف و رقابت در درون نظام نه تنها به رسمیت شناخته می شود، بلکه راه حل این اختلاف و رقابت به رای مردم واگذار میشود و در عین حال طرفین می پذیرند که در اداره امور کشور تحت رهبری عالیه ولی فقیه عمل کنند.
همه از سرنوشت دوم خرداد مطلع هستيد. همه مطلع هستیم که در پایان دوره ۸ ساله چگونه یاس دامن بخش عمده ای از پایگاه اجتماعی دوم خرداد را فراگرفت و راه را باز کرد که کسی از جبهه مقابل پیروز انتخابات شود. در پایان دوره ۸ ساله جبهه اصلاحطلبى تقریباً خودباخته يا متفرق برآمد كرد و آن طرف هم طى چهارسال، هشت سال زندگى با خاتمى ياد گرفت، كه چگونه مىتوان از درون اين آب گل آلود ماهى گرفت!
آنها اين كار را كردند و پيروز شدند و آقاى احمدىنژاد شد رئيس جمهور.
چهار سال بعد وقتى دوباره فصل انتخابات شد براى من اين سئوال مطرح بود كه آيا آقایان كروبى و آقاى باز هم در منازعات سیاسی چنان رفتار خواهند کرد که مردم باور کنند آنها تابع رهبری نظام عمل می کنند؟ يا رفتار این آقایان در انتخابات و پس از روزهاى انتخابات، رفتاری مستقل خواهد بود؟
به نظر من، دست کم از ۲۲ خرداد ۸۸ آقایان کروبی و موسوی طوری عمل کرده اند که جامعه امروز باور كرده كه رفتار آقاى كروبى و موسوى با رفتار آقاى خاتمى در دورهى هشت ساله متفاوت است. همهى ناظران، يك نوع جديت در اين نوع رفتار مىببيند و تمايز قائل مىشوند بين اين رفتار و آن رفتار. آقاى خامنهاى هم از آن سو سخنرانى كرده و بارها هم گفته كه آقايان رئيس مجلس بودهاند، نخست وزير بودهاند، رئيس جمهورى بودهاند. آنها جزيى از نظاماند. اما من به احمدىنژاد و سياستهاى او نزديكتر هستم. يعنى آقاى خامنهاى جانب گرفت و پذيرفت كه آنها گرچه جزو نظام اند اما تحت رهبرى او حركت نمىكنند. شواهد بسیار عدیده وجود دارد که نشان می دهد آقاى خامنه ای می پذیرد که حتی آقای احمدىنژاد هم به تعهدی که آقای خاتمی نسبت به رهبر داشت پای بند نیست.
۲. ماهیت تحولات درون نظام پس از خرداد ۸۸
از اين بحث نتيجه مىگيرم روند سیاسی جاری در جمهورى اسلامى ايران، که با درد بسيار همراه است، درد زايمان اپوزیسیون در درون نظام است. نظام دارد يك تولدى را تجربه مىكند، دارد حس مىكند. سئوال مرکزی این است: آیا می توان در كادر جمهورى اسلامى ايران قرار داشت، وفادار به قانون اساسی وفادار بود، ولی به امر رهبرى حکومت تن نداد؟
جامعه ما هم اکنون باور کرده است که رهبران سبز تابع قانون اساسی هستند، اما تابع رهبرى كل نيستند. بسیاری در میان اصول گرایان می گویند چون آقایان موسوی و کروبی امر ولی امر را اطاعت نمی کنند، لذا دیگر جزو نظام نیستند. آيا ما بايد آقایان را جزو نظام تلقى بكنيم يا نکنیم؟ کشمکش بزرگى در جمهورى اسلامى ايران در جریان است: بخش تندرو صریحا می گوید آقایان جزو نظام نيستند. سران فتنه هستند. بايد بازداشت بشوند، محكوم گردند، اعدام گردند. بخش ديگرى كه مىگويد: اينها از بنيانگذاران نظام اند، اينها وفادار به امام خمينى هستند، معتقد به قانون اساسى هستند و ثابت نشده كه اينها با آمريكا و اسرائيل مربوط شده اند. ما راهى جز تحمل و تعامل يكديگر نداريم، گرچه خطا كردند، همه خطا داریم.
به اين ترتيب جنبش سبز در تحليل نهايى بلحاظ سياسى تلاشی است برای تحمیل (یا تحمل) اپوزيسيون در درون نظام سياسى عملاً موجود كشور است. تمام اين كشمكشها مىخواهد به اين جا بيانجامد كه «حق عدم تمکین به رهبر» در درون جمهورى اسلامى ايران طبق قانون اساسى به رسمیت شناخته شود.
جالب توجه است که کسانی در حکومت که شدیدترین حملات را به رهبران سبز دارند، خود نیز آشکارا و در موارد متعدد و گاه با زاویه ای تندتر، مثل عدم برکناری رحیم مشایی، از امر رهبر سرپیچی می کنند. آنها در عمل "حکم حکومتی" را لازم الاطاعه نمی دانند. باید انتظار داشت که روند استقلال جناح ها از رهبری ادامه یابد و شاید هم شیفتگان صادق "منویات مقام معظم رهبری" هم تبدیل بشوند به یک "جناح سیاسی مستقل"، مثل سایر جناح ها.
جالب توجه تر این که تحول مناسبات در قدرت در نظام، و پیش رفت روند انفکاک و استقلال سیاسی جناح ها از زیر رهبری آقای خامنه ای، در صفوف مخالفان نظام نیز شکاف های عمیق تولید کرده است. این تحول بخش عمده ای از نیروهایی را که طی دهه های گذشته از هرگونه مشارکت سیاسی و تاثیر گذاری بر روندهای درونی نظام بری بودند را به یک باره به صحنه سیاست کشاند و امیدوار کرد. آنچه "ایستادگی" آقایان کروبی و موسوی خوانده می شود بخش عمده ای از فعالان سکولار و مخالف هر نوع حکومت دینی را هم به میدان کشید و به حمایت وا داشت. اگر دوم خرداد موفق شد مخالفان حکومت دینی را به دو گروه تقریبا هموزنِ "اصلاح طلب" و "سرنگونی طلب" تقسیم کند، ۲۲ خرداد موفق شد مخالفان حکومت دینی را به یک اکثریت بزرگ "سبز" و یک اقلیت پراکنده و بسیار نامصمم تقسیم کند.
روندهای سیاسی که اکنون در نظام جمهوری اسلامی در حال انکشاف است از یک زاویه با روندهای سیاسی درون نظام سلطنت از سال 28 تا 32 قابل قیاس است. در سال ۱۳۲۸ آقاى دكتر مصدق با تحصن در دربار پهلوى، االتجاء به مقام سلطنت کرد. این يعنى ما نظام را مىپذيريم و ما حرمت پادشاه را نگه مىداريم. تا آخرين روز هم، كه ۲۸ مرداد هست، وقتي كه حكم نخست وزيرى فضل الله زاهدى و خلع مصدق را به منزلش مىبرند قبول مىكند و امضاء مىكند، مىگويد، من اول شك مىكنم كه آيا اين فرمان اعلیحضرت هست يا نه. ولى بعد امضاء مىكند. این يعنى او وفادار است به نظام. ولى حاضر نیست مجری سیاست های اعليحضرت باشد و هرچه شاه خواست عمل کند. ولى در مورد حقوق قانونى كه قانون اساسى به او داده، مصدق تمكين مىكند. تمام نخست وزیران بعد از ۳۲ همه خود را مجری منویات مقام سطنت می شناسند و نه وفادار به قانون اساسی و مجری آن.
حالا در جمهورى اسلامى ايران، آيا آن تزهایی كه روزى هم آقاى حجاريان مطرح مىكرد كه ما بايد، مشروطه، حكومت جمهورى اسلامى مشروطه، داشته باشيم و قدرت رهبرى تسرى پيدا نكند به رهبرى سياسى و اداره كشور و اينها مداخله نكنند و عرصه انتخابات را آزاد بگذارند، در حال رخ دادن است؟
در تحليل سياسى، من ماهيت اين تحولى كه در درون نظام در حال انكشاف هست، را كشمكشى مىبينيم بسيار حاد در تداوم برآمد دوم خرداد، براى تأسيس يك اپوزيسيون در نظامى كه اپوزيسيون را در درون خودش تا امروز نمىپذيرفت و نمىتوانست تحمل بكند. اما این طور نیست که زایش اپوزسیون در درون نظام فقط از جنس باشد. هم تمرکز گرایانِ پوپولیست دارند برای تامین استقلال سیاسی از رهبری زمینه چینی می کنند و هم طرفداران جمهوریت و انتخابات آزاد حساب خود را از دستگاه رهبری جدا کرده اند. نشانه هایی هم از تاسیس یک جناح سوم "رهبرگرا" به چشم می خورد.
مسیر آینده
این که در نهایت چه رخ خواهد داد و این درد زایمان به تولد کدام نوزاد، و از کدام جنس، خواهد انجامید هنوز روشن نیست. تا امروز من «وجه عدم تحمل» را در درون سيستم جمهورى اسلامى ايران بر «وجه تحمل» غالب ديده ام، به همين دليل كهريزك وجود دارد، واقعهى دانشگاه، به گلوله بستن و روز عاشورا و اينها، اين نوع فجایع، در آينده باز هم رخ خواهند داد. اما وضع حاضر به هیچ وجه پایدار نیست. روندهای پس از ۲۲ خرداد شبیه روندهای بعد از ۲۸ مرداد نیست. راه چرخش مثبت و یا منفی هیچ کدام بسته نیست. هم رخ دادی از نوع ۲۸ مرداد در افق هست و هم رخ دادی از نوع ۳۰ تیر.
تحليلهاى معينى مطرح مىكند كه سلطه سپاه يا نيروهاى امنيتى در حال گسترش هستند و روند ادامه پيدا خواهد و سركوب تشديد خواهد شد.
با شکاف هایی که در حکومت پدید می آید و با ظرفيت هايى كه در درون جامعه پروده شد، من اين ارزيابىها را قبول ندارم، اينها آيههاى یاس است. از سر ترس است. آیه هائیست كه ما را از فعاليت مثمر ثمر روزمره، باز مىدارد. وجهی كه مورد علاقهى من است و فكر مىكنم پيش روى ماست، مسيرى است كه به نظر من كمپين يك ميليون امضاء براى برابرى حقوق زنان برگزید. آن را باید سرمشق کرد. ما می توانیم اجازه ندهيم آن «سايه سياهى» كه بعضىها مىگويند بر سر كشور گسترده خواهد شد و كساني كه به بنيان گزاران و برپاكنندگان اصلى جمهورى اسلامى عنوان "سران فتنه"را مىدهند، اينها غلبه كامل پيدا بكنند. فقط ترسم این است که افزایش تشنج و تشدید تهدیدات بین المللی به غلبه بیشتر این نظامی گرایان کمک کند.
امیدوارم این طور نشود و ما فرصت کنیم از الگوی بسیار زیبای کمپین یک میلیون استفاده بكنيم و جنبش سبز به يك كمپين اجتماعى تبديل شود و براى قانع كردن شهروندانى كه تاكنون همراه با سبز نبوده اند. شهروندانی که به سبز رای داده اند در هر کوی و برزن کمک کنند که دیگران هم به شعار "رای من کجاست؟" بپيوندند و انتخابات آزاد را حق مسلم خود ببینند. ما اكثريت تهران را داريم، اكثريت شهرهاى بزرگ را داريم. اينها همه ناراضى هستند، همه نگاه ديگرى به مسئلهى سياست در كشور دارند، به مسئله فرهنگ دارند، اعتقاد به حق رای دارند. به حق انتخاب حکومت به رای آزاد شهروندان اعتقاد دارند. آنها ضد تبعیض هستند. با حذفِ مخالف، مخالفند. به برابر حقوقی، به خود باوری، به استقلال، به حکومت قانون، به عدم خشونت، و از همه مهم تر، به فضیلت حقیقت بر دروغ، اعتقاد دارند.
باید با اهرم مبارزه ارزشى، مبارزهى اخلاقى، به درون جامعه برويم و سعى كنيم با كسانى كه مثل ما فكر نمىكنند، ارتباط بگيريم و گفتگو بكنيم، در بعد ميليونى. بخصوص در شهرهاى بزرگ، بخصوص در دانشگاهها، ما اهرمهاى بسيار بزرگى داريم. ۲ ميليون و ۷۰۰ هزار دانشجو كم نيست و اينها تقريباً نود يا نود و پنج درصد طرفدار هستند. به کمک آنها می توان بقيه را به اين جنبش كشيد و به ارزشهاى اصیل سبز ملحق کرد.
من قبول ندارم كه در کشور ما يك اكثريت مطلقى طرف دار ارزش های سبز هستند. حداکثر يك اكثريت خیلی لرزان وجود دارد. البته به لحاظ تأثير فرهنگى، به لحاظ تأثير اجتماعى، به لحاظ تأثير سياسى، به لحاظ تأثير اقتصادى، قطعاً موج سبز، موج غالب برجامعه است. ولى به لحاظ تعداد آراء اين خيلى اغراقآميز هست اگر بگويم بلحاظ كمى اکثریتی هستیم مثل سوئد يا مثل انگلستان و یا حتی ترکیه.
ما يكى از آن كشورهايى هستیم مثل کشورهای همجوارمان. شاید فقط كمى متفاوت تر. باور کنیم كار زيادى در درون جامعه داريم براى قانع كردن شهروندان و روى آوردن آنها به ارزش های سبز.
يك اميد هم بدهم در پایان صحبت. ده یازده ماه از انتخابات مىگذرد. يك ارزيابى در محيط اطراف خودتان بكنيد و مقایسه بکنید روحیه كسانى كه به سبز رأى دادند، از لحاظ اعتقاد به عملى كه كردند، با كسانى كه سبز رأى ندادند و به احمدىنژاد رأى دادند. مقایسه کنید ميزان اعتماد به نفس هر دو گروه را. قطعا همه به نتيجه گيرى روشنى مىرسيم: عدم اعتماد بنفس در آن سو خيلى بيشتر از اين سو است. بنابراين اگر ما مراجعه بكنيم، يك كمپين اجتماعى وسيع درست بكنيم، مىتوانيم احتمالاً براى انتخابات آتى چنان موجى درست بكنيم كه اگر با مقاومت از طرف دستگاه مواجه بشود، بتوانيم يك فشار فلج كننده بياوريم. ما در اين دوره نتوانستيم از حربه اعتصاب همگانى استفاده بكنيم. برخى مىگويند: "نگوئید نتوانستیم. بگوئید نخواستند". من نظرم اين است كه با آن تعادل قوا شايد نمىتوانستيم. براى من روشن نيست كه حتماً مىتوانستيم، ولى براى بعضىها كاملاً روشن است كه حتماً مىتوانستيم. ولى اگر اين بسيج اجتماعى را انجام بدهيم در دور آتى به مراتب بیشتر مىتوانيم حكومت را به تسليم شدن واداريم. باشد که چنین شود و ما با موجی بسیار نیرومند تر، با اراده ای بسیار مصمم تر از ۲۲ خرداد خود را برای انتخابات بعدی، برای پیروزی، آماده کنیم.
خيلى متشكرم
فرمانده نیروی انتظامی با بیان این مطلب که بعد از آغاز سهمیه بندی بنزین در کشور تا کنون هیچ قاچاق سوخت بنزین نداشتیم گفت: در حال حاضر پلیس می تواند در تمام مرزهای کشور اعمال حاکمیت کند اما برای رسیدن به وضعیت مطلوب باید بودجه های اختصاص یافته شده افزایش یابد.
به گزارش مهر، سردار اسماعیل احمدی مقدم ظهر پنجشنبه در حاشیه دومین نشست فصلی فرماندهان مرزبانی با اشاره به کامیونهای هوو و تصادفات اخیر افزود: نیروی انتظامی موظف به دفاع از حقوق مردم است و به همین منظور نیز از مسئولیت خود کوتاه نیامده و فشارهایی را به این شرکتهای خودروسازی وارد می کند تا علاوه بر استاندارد کردن تولیدات خود تولیدات قبلی این شرکت را نیز استاندارد کند.
وی ادامه داد: اینکه صرفا ماشینهای تولید جدید از سوی پلیس کافی نبوده و این شرکت باید خودروهای قدیمی را نیز اصلاح کند.
فرمانده نیروی انتظامی تصریح کرد: مرکز شماره گذاری پلیس راهور بنا داشت تا به علت تصادفاتی که ای کامیونها در کشور به وجود آوردند شماره گذاری آن را ممنوع کند اما نهایتا بنا شد تا پلیس به مذاکره با این شرکت بپردازد.
احمدی مقدم گفت: پلیس اجازه نخواهد داد تا برخی از شرکتهای خودروسازی به خاطر منافع مالی خود امنیت مردم را به خطر بیندازند بر همین اساس برای استاندارد سازی این خودروها در حال گفتگو با شرکت ایران خودرو هسیتم.
وی ادامه داد: قانون جدید اخذ جرایم راهنمایی و رانندگی از این پس مسئولیتهای بسیاری را متوجه خودروسازان خواهد کرد تا در تصادفات رخ داده مشخص شود نقص فنی خودرو بوده شرکت تولید کننده مورد بازخواست قرار می گیرد.
قاچاق بنزین در ایران نداریم
سردار احمدی مقدم با بیان این مطلب افزود: بعد از آغاز سهمیه بندی بنزین در کشور تا کنون هیچ قاچاق سوخت بنزین نداشتیم زیرا قیمت بنزین در سایر کشورها نیز مانند ایران است و مردم اکنون بنزین مازدای ندارند که بخواهند آن را قاچاق کنند.
وی ادامه داد: تمام قاچاقهای سوختی که اکنون در کشور انجام می شود در زمینه قاچاق گازوئیل است که پس از سهمیه بندی شدن آن نیز تمامی مشکلات برطرف می شود.
بودجه مرزها به هیچ عنوان کافی نیست
فرمانده نیروی انتظامی کشور گفت: در حال حاضر وضعیت مرزها قابل قبول است اما باید تا پایان برنامه پنجم به وضعیت بسیار مطلوبی در زمینه انسداد مرزها برسیم.
وی ادامه داد: در حال حاضر پلیس می تواند در تمام مرزهای کشور اعمال حاکمیت کند اما برای رسیدن به وضعیت مطلوب باید بودجه های اختصاص یافته شده افزایش یابد و تنها لفظ اختصاص بودجه کافی نیست.
احمدی مقدم تصریح کرد: بودجه یکی از مهمترین مشکلات مرزبانی نیروی انتظامی است که به علت شفاف نبودن و مشخص نبودن بودجه واگذار شده هر ساله مشکلات بسیاری در این بخش رخ می دهد.
فرمانده نیروی انتظامی گفت: اگر در طول برنامه پنجم توسعه سالی ۲۰۰ میلیارد تومان در مرزها هزینه شود می توانیم به وضعیت مطلوبی از انسداد مرزهای کشور دست یابیم.
پلیس با بنگاههای کاریابی غیرمجاز برخورد می کند
فرمانده نیروی انتظامی کشور گفت: دستگاهها و وزارتخانه های متعددی مسئول رسیدگی به وضعیت اماکن از جمله بنگاههای کاریابی هستند اما اگر بنگاههای کاریابی به صورت غیر مجاز فعالیت داشته باشند پلیس موظف است با آنان برخورد کند.
وی ادامه داد: اگر این اماکن پس از دریافت اخطاریه صنفی همچنان به فعالیت خود ادامه دهند پلیس موظف به برخورد با آنان است.
خبرگزاری رویترز به نقل از منابع آگاه بازرگانی و کشتیرانی گزارش داد که شرکت هلندی مالک یک کشتی تانکر سوخت، در اوایل ماه جاری از حمل محموله بنزین به ایران از ترکیه خودداری کرد.
به گزارش بی بی سی، این منابع به رویترز گفتند که کشتی “لیا” با پرچم لیبریا که تصور می شود در اجاره شرکت “ان آی تی سی” (شرکت ملی نفتکش ایران) بود در فاصله ۱۲ تا ۱۵ ژوئیه در بندر ازمیت ترکیه بنزین بار زده بود. اما به گفته منابع ناشناس رویترز، صاحب کشتی تصمیم گرفت که به ناخدای کشتی اجازه حرکت آن به ایران را ندهد. سایر منابع به رویترز گفتند که نمی دانند لیا همان کشتی مزبور است یا نه.
این کشتی توسط شرکت “مارویو شیپمنجمنت” در هلند مدیریت می شود اما به گفته یک منبع رویترز، مالک آن شرکت هلندی “پینتیل بی وی” است. به نوشته رویترز “مارویوز” و “ان آی تی سی” از اظهار نظر در این باره خودداری کرده اند. ناظران معتقدند که این حادثه می تواند نشانه تاثیر موج تازه تحریم های بین المللی علیه ایران به خاطر برنامه اتمی آن کشور باشد. یک دلال نفت به رویترز گفت: “معامله با ایران سخت تر و سخت تر می شود.
این روزها امکان بیمه کردن بعضی از بارها به ایران وجود ندارد.” به نوشته رویترز، در ماه جاری شرکت بیمه لویدز لندن گفت که محموله های نفتی به ایران را بیمه نمی کند. براساس این گزارش، لویدز ۱۵ تا ۲۰ درصد بخش بیمه دریایی در جهان را در اختیار دارد و دارای نفوذ زیادی بر سایر بازارهای بیمه است، به این ترتیب شرکت های بیشتری درحال صرف نظر از ارائه بیمه به ایران هستند. همزمان برخی گزارش ها حاکیست که اتحادیه های بین المللی مهم کشتیرانی درحال اعمال تغییراتی در قراردادها هستند که اعضای آنها را از هرگونه مسئولیتی در تحویل محصولات پالایش شده نفتی به ایران آزاد می کند، تا تحریم های شدید یکجانبه اتحادیه اروپا و آمریکا را نشکنند.
هفته پیش نیز گزارش شد که شرکت نفتی “بی پی” در پایان ماه ژوئن به تامین سوخت هواپیماهای مسافربری جت به شرکت ایران ایر در فرودگاه هامبورگ آلمان پایان داده است. گفته می شود که وزرای خارجه اتحادیه اروپا قرار است در روزهای آینده تحریم های شدیدتری را علیه ایران تصویب کنند که از جمله شامل تدابیر برای مسدود کردن سرمایه گذاری نفت و گاز در ایران است. ناظران می گویند که در صورت تصویب این تحریم ها فشارهای اقتصادی اتحادیه اروپا بر ایران به طور قابل توجهی افزایش خواهد یافت.
مارک فیتزپاتریک مدیر برنامه عدم اشاعه و خلع سلاح در موسسه بین المللی مطالعات استراتژیک در لندن به نیویورک تایمز گفت: “اینها تدابیری شدید است. محدودیت ها بر سرمایه گذاری و انتقال تجهیزات و فناوری به بخش نفت و گاز به خصوص مهم است، همینطور پیش نویس ممنوعیت ها در زمینه خدمات مختلف مالی، از جمله بخش هایی که به بیمه مربوط می شود.” رهبران اتحادیه اروپا ماه گذشته به طور اصولی با تدابیر سخت تر علیه ایران توافق کرده بودند. ایران برخلاف ادعای غرب برنامه اتمی اش را کاملا صلح آمیز می خواند.
بر اساس شنیدها قرار است که ساختمان های ۱۸ و ۱۹ کوی دانشگاه در تعطیلات تابستان و در مرحله ی بعد، پس از ثبت نام دانشجویان خوابگاهی در مرداد ماه بسته شود و دانشجویان ساکن به خوابگاه های سطح شهر فرستاده شوند.
به گزارش دانشجونیوز، ساختمان های تعطیل شده قرار است مانند ساختمان های ۲۳ ، ۲۰ و ۲۱ که سال گذشته بعد از حمله به کوی دانشگاه به طور کامل تخلیه شد، به متأهلین اختصاص داده شود و باقی ساختمان ها برای اسکان به دانشجویان کارشناسی ارشد و دکترا تعلق یابد.
پیش از این فرهاد رهبر، رئیس انشگاه تهران اعلام کرده بود که خوابگاه کوی دانشگاه به دانشجویان ارشد و دکترا اختصاص خواهد یافت. به گفته دانشجویان، سیاست در پیش گرفته شده از سوی دانشگاه تهران جهت تخلیه ساکنین کوی و پراکنده ساختن دانشجویان به دلیل ممانعت از شکل گیری اعتراضات و تمرکز زدایی است.
از سال ۱۳۸۷ پس از ثبت نام دانشجویان ورودی ۸۷ و ۸۸ خوابگاه های سطح شهر به آنان اختصاص می یابد و از حضور دانشجویان در کوی دانشگاه جلوگیری به عمل آمده است.
گفتنی است خوابگاه های قرار گرفته در سطح شهر تهران دارای حداقل امکانات رفاهی بوده و جهت اسکان دانشجویان مناسب نیستند.
همچنین اخیرا به دانشجویان ابلاغ شده است که به دانشجویان ترم ۱۰ کارشناسی و ترم ۶ کارشناسی ارشد نیز خوابگاهی تعلق نمی گیرد.
نسیم سرابندی، فعال دانشجویی و جنبش زنان، به شعبه ۴ بازپرسی دادگاه انقلاب احضار شد. طبق احضاریه صادره، وی برای ادای پاره ای از توضیحات به این شعبه احضار شده است.
به گزارش دانشجونیوز، نسیم سرابندی پیش از این در مهر سال ۸۸ به همراه ۱۷ تن از اعضای شورای تهران دفتر تحکیم وحدت در پارک جمشیدیه توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد و به کمیته پیگیری وزارت اطلاعات انتقال یافت. طی ماه های گذشته، از جمله پیش از ۲۲ بهمن ماه و همچنین در آستانه سالگرد انتخابات ریاست جمهوری دهم، مامورین وزارت اطلاعات در تماس با منزل این فعال دانشجویی به تهدید وی پرداختند و از او خواسته بودند با استعفا از دفتر تحکیم وحدت از فعالیت دانشجویی کناره گیری کند.
طی روزهای گذشته نیز در حالی که ماه هاست بهاره هدایت و میلاد اسدی، دو عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در بازداشت به سر می برند و بر آن ها احکام سنگین نزدیک به ۱۰ سال حبس صادر شده است، حکم ممنوع الخروج بودن آن ها از کشور از طرف دادگاه انقلاب به ایشان ابلاغ شد.
گفتنی است در سال ۸۸ اعضای شورای مرکزی این اتحادیه دانشجویی از جمله بهاره هدایت، مهدی عربشاهی، عباس حکیم زاده و میلاد اسدی، مرتضی سیمیاری و امین نظری چند بار توسط وزارت اطلاعات بازداشت شدند و از برگزاری جلسات و نشست های انتخاباتی اتحادیه دانشجویان ممانعت به عمل آمد.
در اثر فشارهای وارده در زندان مهدی عربشاهی دچار سکته قلبی در بند ۲۰۹ شد که بلافاصله پس از آن از زندان آزاد شد. عربشاهی روز گذشته بار دیگر در بیمارستان بستری شد.
شمار زیادی از دانشجویان دانشگاه تهران از اوایل تیرماه تا کنون به کمیته انضباطی احضار شده اند.
به گزارش دانشجونیوز، به دلیل فضای نیمه تعطیل دانشگاه ها آمار مشخصی از این احضارها در دست نیست اما یکی از دانشجویان به دانشجونیوز گفت که تقریبا بیش از ۵۰ تن از دانشجویان بعد از تجمعات ۱۱ اردیبهشت، ۲۲ خرداد و ۲۴ خرداد احضار شده اند.
در ۱۱ اردیبهشت ماه پس از حضور بی اطلاع احمدی نژاد در مراسم حکمت مطهر در دانشگاه تهران صد ها تن از دانشجویان دست به تجمعات اعتراضی زدند. همچنین در ۲۲ خرداد، سالگرد انتخابات ریاست جمهوری و ۲۴ خرداد سالگرد حمله به کوی دانشگاه در سال ۸۸ تجمعات گسترده ای در دانشگاه تهران شکل گرفت که بعضا به درگیری و زد و خورد بین نیروهای حراست و دانشجویان انجامید. نیروهای حراست و امنیتی بسیاری جهت سرکوب تجمعات و اعتراضات دانشجویان سازماندهی شده بودند.
گفتنی است تعدادی از دانشجویان نیز پس از حضور احمدی نژاد در دانشگاه تهران به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات احضار شدند که در یک مورد به بازداشت مریم عباسی نژاد، دبیر سابق سیاسی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و دانشگاه علوم پزشکی تهران انجامید.
لازم به ذکر است طی احکام بدوی صادر شده از سوی کمیته انضباطی تاکنون سه تن از دانشجویان حکم اخراج دریافت کرده اند. همچنین به دانشجویان گفته شده که عکس ها و فیلم هایی از آنان ضبط شده است.
ارسلان ابدی، دانشجوی دانشگاه بینالمللی قزوین که در حوادث عاشورا ی سال گذشته بازداشت شده بود به ۶ سال حبس تعزیری در شبه ۵۴ دادگاه تجدید نظر محکوم شد.
به گزارش دانشجونیوز، ارسلان ابدی در حکم بدوی به ۹ سال و نیم حبس تعزیری محکوم شده بود که در دادگاه تجدید نظر، به ۶ سال کاهش یافت.
لازم به ذکر است که خواهر و نامزد این دانشجو نیز به مدت ۳۰ روز در بازداشت بوده اند. علت بازداشت نزدیکان این دانشجو فشار به او عنوان شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر