-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ مرداد ۱۳, پنجشنبه

Posts from Khodnevis for 08/04/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



ماجرای «شوشول» و پیدا شدن ۸ هزار هوادار فیسبوکی «فرنود راستگو»

در روزهاي اخير ويدئويي كوتاه در سايت يوتيوب منتشر شده كه يك اتفاق بامزه رخ داده در برنامه كودك تلويزيون دولتي ايران را به تصوير مي‌كشد.

نكته جالب اين كه پس از پاسخ فرنود، بلافاصله عبارت: «آخي!...» از زبان نريتور عروسك برنامه شنيده مي‌شود، اما در همين هنگام، مجري كه از شنيدن آن جمله شوكه شده، براي دور كردن اذهان بينندگان تلويزيون از چيزي كه شنيده‌اند، مي‌گويد: «ماشين لباس‌شويي را خودت را روشن مي‌كني؟... نه.... نه... نه! اشتباه گفتي!»

پس از اين رخداد و پخش شدن ويدئوي آن در اينترنت، در فيس‌بوك صفحه‌اي با عنوان «فرنود راستگو» ايجاد شد كه به اين ساختارشكني در تلويزيون توجه نشان داد. اداره‌كننده اين صفحه به خودنويس گفته است كه انتظار نداشت استقبال از آن تا اين اندازه رو به افزايش باشد و او در ابتدا جذب حدود ۱۰۰ عضو را پيش‌بيني كرده بود.


اكنون صفحه «فرنود راستگو» در فيس‌بوك، بيش‌تر از ۸ هزار طرفدار دارد كه هر لحظه نيز به تعداد آن افروده مي‌شود. پيج ادمين «فرنود راستگو»، درباره علت استقبال از اين صفحه، معتقد است كه سال‌ها قبل علي لاريجاني، قيچي‌هاي چمن‌زني سانسور را وارد سازمان صداوسيما كرد، اما با انتصاب ضرغامي، قيچي از دور خارج و اره‌برقي جايگزين آن شد. در رسانه ملي آرماني عزت‌الله ضرغامي، انسان چيزي به نام پايين‌تنه ندارد و زماني كه يك كودك خردسال ناآگاهانه از ميدان مين سانسور صداوسيما عبور كرد، اين اقدام او مورد توجه مخاطبان قرار گرفت. اغلب كاربران پيج فرنود نيز مجري برنامه و سياست‌هاي صداوسيما را عامل ترويج دروغگويي مي‌دانند و از خاله نرگس انتقاد كرده‌اند.

تاكنون حدود ۷۳۰ نفر از اعضاي اين صفحه در يك نظرسنجي شركت كرده‌اند كه مي‌پرسد: «مقصر اصلي فاجعه فرنود، كيست؟» و از ميان آن‌ها ۱۸ نفر به گزينه «خود فرنود»، ۱۵۵ نفر به گزينه «مجري برنامه با اون سوال مسخره‌اش» و همچنين ۵۳۰ نفر نيز به گزينه «فرنود، نوه بقايي است و از سوي جريان انحرافي ماموريت داشته اين كارو بكنه!» رأي داده‌اند.

از طرف ديگر، اداره‌كننده صفحه «فرنود راستگو» كه تمايلي به انتشار نام خود ندارد، از اتفاقات رخ داده متعجب است و مي‌گويد انتظار اين را نداشته كه ناگهان هزاران نفر به اين موضوع ساده علاقه نشان دهند و درباره فرنود جوك بسازند و با جديت به تبادل بحث بپردازند. او افسردگي جامعه و كسالت‌بار بودن سينما، تلويزيون و وب‌سايت‌هاي پارسي را علت اصلي گرايش كاربران به موضوعات سطحي مي‌داند.

جالب توجه است كه تا اين لحظه صفحه‌هاي بسياري به تقليد از اين پيج در فيس‌بوك ايجاد شده، اما هيچ‌كدام موفق به جلب نظر كاربران نشده‌اند. به نظر مي‌رسد انتخاب نام ساده و مودبانه «فرنود راستگو»، عامل موفقيت آن بوده باشد، زيرا صفحه‌هاي پس از آن نام‌هاي غير مودبانه را برگزيده‌اند كه مورد توجه عموم كاربران قرار نمي‌گيرد.

اداره‌كننده اين صفحه مي‌گويد تاكنون بارها ذهنيت و پتانسيل كاربران فعال اين صفحه را محك زده و حتي آن‌ها را به تغيير عكس پروفايل‌شان نيز ترغيب كرده است اما تصميم دارد در آينده نزديك، پيج «فرنود راستگو» را تعطيل كند.


 


آیینه حکومت امام خامنه‌ای: آب‌بازان در زندان، چاقوکشان رها در خیابان و دزدان در قامت دولت‌مردان

امام علی (ع): روزگاری بر مردم خواهد آمد که از قرآن جز نشانی و از اسلام جز نامی باقی نخواهد ماند مسجدهای آنان در آن روزگار آبادان اما از هدایت ویران است مسجد نشینان و سازندگان بناهای شکوهمند مساجد بدترین مردم زمین می‌باشند که کانون هر فتنه و جایگاه هرگونه خطاکاری اند هرکس از فتنه برکنار است او را به فتنه بازگردانند و هرکس که از فتنه عقب مانده او را به فتنه‌ها کشانند. نهج البلاغه حکمت ۳۶۹

 

این روزها اخبار قتل و غارت و چاقو کشی و دزدی در حکومت مدعی نیابت امام زمان چنان سرعتی به خود گرفته که هنوز از بهت وقاحت و قساوت جنایتی خارج نشده، خبری دیگر از راه می‌رسد. امام خامنه‌ای که این روزها اعجاز عصمت هم به کراماتش فزون گشته در مقام فرمانده کل قوا مسوول مستقیم امنیت جامعه است و نیروی تحت فرمانش که یک روز پس از آب بازی تعدادی جوان با رشادت در تلویزیون ظاهر می‌شود و خبر از دستگیری آنها می‌دهد در روزها و شبها مشغول جمع آوری ماهواره از پشت بام مردم و تجسس و رخنه در ایمیل مردم و گوش دادن به مکالمات خصوصی و رهگیری اس.ام .اس و حضور در مهمانی‌های خصوصی یا در کنار خیابان و داخل ون‌ها مشغول پیاده کردن مردم از ماشین‌های‌شان و متر کردن مانتوی آنهاست....

 

از دگر سو در هنگامه اجرای طرح ارتقای امنیت اجتماعی برای ارتقای رعایت مقررات اسلامی و تعالی جامعه به سوی مدینه النبی ده‌ها چاقو کش و لات و اوباش مشغول قمه کشی و دزدی و تجاوز به مردمان ایران زمین هستند.ده‌ها قاتل و دزد امثال قرایی و... روزها و سالها آزادانه و بدون مجازات شدن برای جنایات‌شان مشغول زندگی رزومره و تدارک جنایتی دیگر هستند ولی چند جوان یک روزه دستگیر می‌شوند.

در جهت اخلاق حکومتی نیز در سایه ولایت امام خامنه‌ای، ایران به جهشی باور نکردنی دست یافته و به اعتراف و صراحت گفتار قالیباف (شهردار منتخب امام خامنه ای برای تهران) در جلسه ای قبل از انتخابات سال ۸۸، احمدی‌نژاد و تیم او میلیارد‌ها تومان از بیت‌المال را غارت کرده‌اند و از عجایب روزگار اینکه این فرد دزد دیدگاهی بسیار نزدیک به امام خامنه‌ای دارد و حکم این فرد دزد و غارتگر بیت المال توسط امام خامنه‌ای تنفیذ می‌شود.

در رابطه با رحیمی و بقای و مشایی هم که تنها با نگاه به وب‌سایت‌های اصول‌گرایان ذوب در ولایت می‌توان لیستی بلند بالا و مستند از مدارک معتبر اتهام‌های مالی آنها را مشاهده کرد.

 وبه راستی در زمان حکومت کدام امام شیعه اداره امور مسلمانان به افراد دزد سپرده شده بود؟ به راستی اگر حفظ حکومت و قدرت تنها معیار حکمرانی بود ، آیا حضرت علی نمی توانستند  بر زیاده خواهی‌های طلحه و زبیر چشم بپوشانند و به مصلحت از جنگ با آنها خودداری کنند.

به راستی بر اساس کدام اصل اسلامی دویست میلیون تومان از بودجه بیت المال برای تغییر کلیدهای یک و دو مجلس برای اجرای منویات امام خامنه ای صرف می‌شود؟ 

به راستی دوستان سایت آینده که متر شرافت دست گرفته‌اند و به مجری بی‌بی‌سی مدال شرافت می‌دهند و به مجری صدای آمریکا وصله فقدان آن را و برای مجریان پارازیت زشت و زیبا تعین می‌کنند جوابی برای این پرسش‌ها دارند؟

آیا مدعیان ذوب در ولایت  امام خامنه‌ای هنوز آنقدر از آزادگی در وجودشان هست که بدون تکرار پیروی چشم بسته از حاکم اسلامی یکبار چشم‌های خود را باز کنند و با مروری بر اعمال و رفتار حاکم مورد تاییدشان و محک انها با آموزه‌های دینی از قبیل رعایت حق الناس و سفارش به پاکدستی و گناه سوء استفاده از بیت‌المال بر خود نهیب زنند که مبادا لشکریان مواجب بگیر بنی امیه شده‌اند و گوش به فرمان مفسرانی که عمر و عاص رهبر معنوی آنهاست و برای ادامه حکومت خود برای امام خامنه ای قبای معصومیت می‌دوزند و برایش کرامت یا علی گفتن نقل می‌کند.

 آیا کسی هست که چون نوری‌زاد چشم‌هایش را بشوید و صدای حق‌طلبی مردمانش را با نهی از منکر سلطان فقیه پاسخ گوید؟ ................ 


 


توقع ما از مجید

قصد نداشتم دوباره، مطلبی درباره مجید و آمنه بنویسم. دست و دلم نمی‌رود. دائما به این فکر می‌کنم اگر من در همچین موقعیتی (چه در جای مجید و چه در جای آمنه) قرار بگیرم چه می‌کنم و بعدش حسابی می‌ترسم، کم می‌آورم. اما این مطلب را خواندم و تصمیم گرفتم که بنویسم. گاهی کلمات چنان در ذهنت مشفول موش‌دوانی می‌کنند که چاره ای جز نوشتن‌شان نداری و گرنه دیوانه می‌شوی.

 آیا به راستی مجید لیاقت بخشیده شدن را داشت؟ آیا ما در جایگاهی هستیم که جوابی به این سوال بدهیم؟ 

داستان اول-شاید پانزده سال پیش:

مادر بزرگم همسایه‌ای داشت که پسرش در کودکی به فلج اطفال مبتلا شده بود. آن همسایه، طبقه پایین خانه شان را تبدیل به بقالی کرده بود و پسر که فرزاد نام داشت در آن مغازه مشغول به کار بود. من از فرزاد می‌ترسیدم. خب از نگاه یک کودک، وضعیت ظاهری ترسناکی داشت. هیچ وقت حاضر نبودم به تنهایی به مغازه‌اش بروم. می‌ترسیدم چیزی بگوید که من نفهمم و یا من چیزی بخواهم که مجبور بشود که برود بالای نردبان و چون کنترل دست و پایش را نداشت بخورد زمین. در ضمن احساس می‌کردم که چون موقع حرف زدن، آب دهانش سرازیر می‌شود و نمی تواند کنترلش کند، ممکن است از من خجالت بکشد. در واقع خودم را می‌گذاشتم جای او و آنچه خودم در آن وضع حس می‌کردم را به او نسبت می‌دادم. چند سالی گذشت و من بزرگتر شده بودم و در جستجوی هویت  و حق زنانه خودم به وضعیت زنان بسیار حساس. روزی، خبر دار شدم که برای فرزاد، زن گرفته‌اند. گویا فرزاد، مدتی خیلی پرخاش‌گر و عصبی شده بوده است. او را پیش دکتر بردند و نسخه دکتر عزیز این بوده که: «برایش زن بگیرید تا خوب شود!» خب...آنها هم رفتند از یک دهات خیلی دور، یک نان خور اضافه را از سر سفره کوچک یک خانواده خیلی فقیر، آوردند به شهر. نمی‌دانم چقدر گذشت که بچه دار هم شدند...اما نکته اینجاست که فرزاد بر خلاف ادعای پزشک اخلاقش اصلا بهتر نشد...بلکه احساس مردانگی زیادی بهش دست داد و به هر بهانه‌ای دخترک را می‌زد. من همیشه فکر می‌کردم دخترک به آن سالمی اگر فوتی کند بر پیکر لرزان فرزاد، چیزی از فرزاد به جا خواهد ماند؟ اگر من جای دخترک بودم، یک بار چنان می‌زدمش که...اما دخترک همیشه کتک می‌خورد.

 

داستان دوم-شاید ده سال پیش:

با یکی از عزیزان هموفیلی که به دلیل تزریق خونٍ آلوده ایدز گرفته بود مصاحبه می‌کردم، داشت ازدواج می‌کرد و خیلی خوشحال بود. در حین مصاحبه، خانمی میانسال وارد شد و گفتگوی ما به دلیل سلام و احوالپرسی و دادن خبر خوش ازدواج و معرفی «خانم» به من، قطع شد. متوجه شدم که «خانم»، دو فرزند هموفیلی دارد حاصلِ ازدواج فامیلی و هر دو هم به دلیل تزریق خونِ آلوده به ایدز مبتلا شده بودند. تعریف می‌کرد که یکی از پسرها خوب و سرحال است و مرتب به فیزیوتراپی می‌آید، اما پسر دیگر هیچ چیز را رعایت نمی‌کند و با همه سر جنگ دارد و اندامهایش به دلیل نرفتن به فیزیوتراپی دِفُرمه شده است. این پسر را برده اند دکتر و دوباره نسخه دکتر گرفتن زن بوده است برای درمان!!!«خانم» رو به ما کرد و گفت: «ما دنبال یک دختر از یک خانواده خیلی فقیر می‌گردیم، خرجش رو هم می‌دهیم، عروسی هم می‌گیریم. سوالی در ذهنِ همه کسانی که در اتاق بودند شکل گرفت و خلاصه یک نفر سوال را پرت کرد در فضای خفه اتاق. «می‌گویید که ایدز هم دارد؟» ...خانم: «نه! فقط می‌گوییم نباید بچه دار شوند!»

داستان سوم-شاید هشت سال پیش:

خانواده‌ای بسیار پولدار و تحصیل‌کرده (مادر خانواده پزشک و پدر خانواده مهندس) برای پسر بیست ساله دانشجویشان رفتند خواستگاری دختر چهارده ساله خانواده ای بسیار پولدار و تحصیل کرده (مادر خانواده مهندس و پدر خانواده پزشک). خانواده دختر هم قبول کردند. ذهنِ من پر از سوال بود. چه اصراری دارید که دختر را از دنیای کودکی‌اش پرت کنید بیرون؟ دختر چهارده ساله چه حرفی برای گفتن با یک پسر چهارده ساله دارند؟ احتمالا عزیزم به من دیکته می‌گی!!! آیا پسر در این زندگی می‌ماند وقتی دانشگاه پر است از دخترانی که حرف او را می‌فهمند؟

قبل از این که به داستان آمنه و مجید برسم. می‌خواهم با نگاهی دیگر، داستان‌های بالا را مرور کنم. می‌خواهم مقادیری سوال بپرسم. مرورم را با این سوال شروع می‌کنم که آیا من نوعی اجازه دارم که شخصیت‌های این داستان ها را قضاوت کنم؟

آیا من می‌توانم عمل کسی را قضاوت کنم که دیدگاه کاملا متفاوتی با من دارد، که زن را ابزار می‌بیند، که بی‌گناه فلج شده، بی گناه هموفیلی شده و بی گناه ایدز گرفته است؟

آیا من می‌توانم عمل کسی را قضاوت کنم که خود قربانیِ جنایتی دیگر است؟

آیا می‌توانم عمل کسی را قضاوت کنم که تمام خواسته‌اش از زندگی به داشتن شوهر خلاصه می‌شود یا در داشتن سقفی بالای سرش؟ 

آیا می‌توان عمل کسی را قضاوت کنم که کتک خوردن و فردایش طلا گرفتن از شوهر را طبیعی می‌داند؟

آیا می‌توانم بدون دانستنِ پیشینه طرف در مورد عملش قضاوت کنم؟

آیا می‌توانم از او انتظار داشته باشم که مثل من رفتار کند؟ مثل من فکر کند؟

آیا می‌توانم خودم را جای او بگذارم و بگویم من اگر جای او بود فلان کار را می‌کردم یا نمی‌کردم؟

پاسخِ من به همه این سوالها، »نه» است. مدتهاست که تلاش می‌کنم، «نه»، باشد.

 

اما داستان آمنه و مجید

خیلی‌ها این روزها ناراحتند و عصبانی که چرا مجید بعد از بخشش باز هم فحاشی کرد؟ چرا از خجالت آب نشد برود توی زمین؟ چرا از عذابِ وجدان نمی‌میرد؟

بحث من این است. ما همه از مجید توقع داریم آن کاری را بکند که ما اگر جای او بودیم می‌کردیم. توقع داشتیم بگوید تا آخر عمر کار می‌کنم و خرج دوا و درمان آمنه را می‌دهم. اما...اما...ما اگر جای مجید بودیم آیا اصلا و از ابتدای ماجرا «اسید» را راه حل مشکلمان می‌یافتیم که حالا بگوییم اگر جای او بودیم چه می‌کردیم؟ نه!

 

حرف من این است. عکس العمل مجید همانی هست که باید می‌بود...زبان و منطقِ اسید....توقع ما زیاد بود!


 


آب را ول نکنید!

نظر به پخش فیلم و اعترافات تکان دهنده‌ی یک سازمان مخوف تروریستی که چند روز پیش با شلیک ده ها قبضه آب باعث ایجاد رعب و وحشت در سطح کشور شدند البته ما آخرش دقیقاً نفهمیدیم که این یارو روزبهانی تهش رئیس پلیس امنیت اخلاقیه یا رئیس ثبت احوال نشون به اون نشون که ما کلاً سه تا ترانه موسوی در جهان بیشتر نداریم: یکی پیارسال تا حالا همچنان بعد از قطع برق بالای پله برقی گیر کرده، یکی ده سال پیش رفت قطب شمال شوهر کرد الآن اسکیمو شده اینا اینم عکسش، یکی هم قراره به میمنت و مبارکی فردا به دنیا بیاد که از همینجا به ننه‌ش تبریک می‌گیم، لیکن حسب اهمیت موضوع ما نیز با دو نفر از اعضاء این سازمان تروریستی مصاحبه کردیم که اتفاقاً خیلی هم حال داد. توضیحاً اینکه جهت جلوگیری از گسترش وحشت عمومی در سطح جامعه مصاحبه با این عزیزان از پشت انجام شد:

 

ما: برادر لطفاً بفرمائید این اقدام تروریستی چطور سازماندهی شد؟
برادر: بنام خدا اینجانب کامی دیش دلنگ بوده و حدود ده سال است که متأسفانه به کراک اعتیاد خیلی شدیدی دارم، هدف از آب پاشیدن به سر و کله‌ی همدیگر در ابتدا ایجاد فضای رعب و وحشت و گسترش فحشا و آسیب‌های اجتماعی و سرنگونی نظام بود که بعداً طی ملاقات‌هائی که ما پارسال با آقای مهدی کروبی داشتیم هدفهای دیگری هم به آن اضافه شد و به همین جهت دولت اسرائیل مقادیر زیادی سلاح کشتار جمعی شامل تفنگ آب‌پاش، مین رطوبتی، تانک ضد آب، موشک حوض به هوا و امثالهم برای ما ارسال نمود که البته مهمات مربوطه در هر شلنگی قابل دسترسی بود و ما به قصد جان و مال و نوامیس مردم به همدیگر آب پاشدیم که خدا الهی از ما نگذرد.

 

ما: پس از دستگیری توسط نیروهای جان بر کف ثبت احوال الآن چه احساسی دارید؟
برادر: البته همین پشتمان که الآن به شماست یک کمی احساس درد دارد ولی کلاً یک حس معنوی خاصی است که اصلاً قابل توصیف نیست و اینجا همه جای محیط نورانی است و آنجاهای محیط هم که تاریک است ما را می‌برند رأی‌مان را پس می‌دهند و اینجا خوشبختانه تمام امکانات برای ضبط اعترافات خودجوش ما وجود دارد که باز هم احساس خوبی به آدم دست می‌دهد.

 

ما: خواهر شما بفرمائید چطوری به این سازمان تروریستی ملحق شدید؟
خواهر: بسم الله الرحمن الرحیم اینجانب نازی قشنگ و الآن دوازده سال است که مرتب شیشه و قرص‌های روان‌گردان مصرف می‌نمایم و از سال هفتاد و دو در فیس بوک و توئیتر و گوگل پلاس و یاهو و اسکایپ و فرند فید به فعالیت بر علیه نظام مشغولم که اتفاقاً یک روز همینطور که مشغول بودم به یک گروه در فیس بوک که خیلی خطرناک است دعوت شدم که بعداً فهمیدم پسر آقای کروبی این گروه را درست کرده و فوراً عضو شدم و بلافاصله در همان گروه مورد سوء استفاده و آزار و تجاوز جنسی قرار گرفته و سه بار هم از طریق ایمیلهای گروهی که برای اعضاء فرستاده می‌شد حامله گردیدم که بعداً رفتم بچه را انداختم تا اینکه دو هفته پیش مسیج محرمانه‌ای برای ما ارسال شد و ما جهت فسق و فجور و فحشاء و ترویج بی‌بند و باری و کلاً اهداف سیاسی از این قبیل به پارک رفتیم که آنجا مورد آب‌پاشی قرار گرفته و تمام لباسهای زیر و رو و حتی جلد ناموسمان نیز خیس شد و در این زمان توسط عوامل حاضر در صحنه دید زده می‌شدیم و توصیه‌ی من به نسل جوان این است که از کامپیوتر اصلاً استفاده نکنند تا مثل من خیس نشوند و بجای آن بروند مفاتیح الجنان بخوانند که هم همه جای آدم را خشک می‌کند هم بعدش انشالله حوری می‌شوند در بهشت برادران با آنها همان کاری را می‌کنند که ما می‌خواستیم در پارک بکنیم هیچکسی هم آدم را دستگیر نمی‌کند!


 


بازداشت سامان دهندگان «جنگ جهانی تفنگ آب پاش»

 

بنا به گزارش وب‌سایت «اعتدال» متهمین عوامل سازماندهی آب پاشی‌های فیس‌بوکی در چند پارک تهران، امروز بازداشت شدند. این وب‌سایت نوشته است: «این افراد تاکنون در چند پارک تهران برنامه آب بازی دختران و پسران را سازماندهی کرده اند و قرار بوده در روز ۱۴ مردادماه نیز در یکی دیگر از پارک‌های تهران برنامه مشابهی داشته باشند. اقدامات هنجار شکنانه این افراد اعتراضات بسیاری را در پی داشته است.»

همچنین تلویزیون دولتی ایران با پخش گزارشی ضمن گفتگو با سردار روزبهانی‌، فرمانده پلیس امنیت اخلاقی تهران اقدام به مصاحبه با بازداشت کنندگان کرد. در این گفتگو چهره بازداشت شدگان نشان داده نشد و نکته جالب اظهارات دختری بود که به طور غیر مستقیم خبر از هک شدن اکانت فیس‌بوک خود می‌داد. سردار روزبهانی این افراد را هنجار‌شکن دانست و گفت که با هماهنگی به عمل آمده با قوه قضاییه‌، با این افراد برخورد شدیدی خواهد شد.

پخش این اخبار در حالی است که صفحه هماهنگ کننده برنامه آب بازی در فیس‌بوک همچنان فعال بوده و برای جمعه یازدهم شهریور فراخوان داده است.


 


درخواست عفو بین‌الملل برای آزادی زندانیان سیاسی در ایران

سازمان عفو بین الملل در این بیانیه که روز یازدهم مرداد (دوم اگوست) منتشر شد، با ذکر اسامی این نه زندانی سیاسی که عبارتند از: محمد صدیق کبودوند، عیسی سحرخیز، آیت الله بروجردی، زهرا جباری، کوروش کوهکن، حسین رونقی ملکی، احمد زیدآبادی، سعید متین پور و حشمت الله طبرزدی نسبت به وضعیت نامناسب و مشکلات جدی پزشکی و بهداشتی آنها اعتراض کرده و از مقامات ایران خواسته تا هرچه سریع تر امکانات پزشکی را فراهم و آنها را بدون قید و شرط آزاد کند.

 

سازمان عفو بین‌الملل در این بیانیه می‌افزاید که این زندانیان تنها به این دلیل به زندان افتاده‌اند که از حق طبیعی خود برای آزادی بیان و تجمعات استفاده کرده‌اند.

به گزارش سازمان عفو بین الملل «محمد صدیق کبودوند» که در حال سپری کردن دوران ده سال و نیم جبس خود است از مشکل کلیه و پروستات رنج می‌برد. گزارش‌ها حاکی از آنست که وی تاکنون دوبار سکته مغزی داشته اما همچنان از دسترسی به امکانات پزشکی محروم است.

همچنین عیسی سحر خیز روزنامه‌نگار و تحلیل‌گر برجسته اصلاح‌طلب نیز در حین بازداشت در ژوئیه ۲۰۰۹ شمسته شده و همچنین توانایی حرکتی پای راست خود را از دست داده اما هنوز از مخرصی استعلاجی محروم است.

سازمان عفو بین‌الملل در بیانیه خود از آیت الله بروجردی از روحانیان که خواهان جدایی دین از دولت است و در اگوست ۲۰۰۹ دستگیر شده از بیماری‌های زیادی از جمله پارکینسون، دیابت، فشار خون بالا و مشکلات کلیه و قلب رنج می‌برد. پزشکان چندین بار نسبت به وضعیت نامناسب سلامتی وی و نیاز وی به مراقبت‌های ویژه در خارج از زندان به مراجع قضایی نامه نوشته‌اند اما مسئولین اهمیتی نداده‌اند. به نوشته سازمان عفو بین‌الملل، وی اخیرا بینایی یک چشم خود را نیز از دست داده است. آیت الله بروجردی نیز از دسترسی به امکانات پزشکی محروم است.

سازمان عفو بین‌الملل در این بیانیه به وضعیت زهرا جباری از دستگیر شدگان اعتراضات مردمی پس از دهمین دوره انتخابت ریاست جمهوری(۲۰۰۹) اشاره کرده است. به نوشته عفو بین‌الملل زهرا جباری پس از دستگیری مدت هفت ماه در سلول انفرادی نگهداری می‌شده است. زهرا جباری از بیماری شدید روماتیسم قلبی رنج می‌برد. زهرا جباری در ژوئن ۲۰۱۰ به دلیل مشکلات حاد جسمی و روانی به بیمارستان روانی امین آباد تهران منتقل شده است.

کوروش کوهکن از دیگر زندانیانی است که سازمان عفو بین‌الملل خواستار ازادی بدون قید و شرط وی شده است.این سازمان بین‌المللی در بیانیه خود از پارگی مینسک زانوی کوروش کوهکن، فعال سیاسی، که در حین بازجویی توسط ماموران اطلاعاتی رخ داده است خبر داده و می‌نویسد وی در اعتراض به عدم رسیدگی به وضعیت خود در آوریل ۲۰۱۱ دست به اعتصاب غذا زده بود. پس از ان وی را به بیمارستان طالقانی منتقل کردند اما به علت عدم رسیدگی به موقع و بی توجهی مسئولین زندان، احتمال قطع پای وی وجود دارد.کوروش کو‌هکن از دسترسی به امکانات پزشکی محروم است.

حسین رونقی ملکی وبلاگ‌نویس و نخبه جوان نیز که به اتهام عضویت در گروه اینترنتی «ایران پروکسی»، تبلیغ علیه نظام، توهین به مقام رهبری و توهین به رئیس جمهور به پانزده سال حبس محکوم شده است نیز از بیماری سنگ کلیه و مشکلات کلیوی رنج می‌برد. سازمان عفو بین‌الملل می‌نویسد که حسین رونقی ملکی به دلیل بی‌توجهی مسوولین زندان و عدم رسیدگی به بیماری‌هایش در حال از دست دادن هر دو کلیه خود است . یکی از کلیه‌های وی هشتاد درضد و دیگر کلیه‌اش بیست درصد از بین رفته است. حسین رونقی ملکی در ماه می ۲۰۱۱ به بیمارستان هاشمی‌نژاد منتقل شد اما به دلیل تاخیر و بی‌توجهی مسوولین در انتقال به موقع به بیمارستان دچار آسیب دیدگی جدی کلیوی شده است. حسین رونقی ملکی با توجه به این وضعیت دوباره به زندان بازگردانده شد و از دسترسی به امکانات پزشکی محروم است.

بیانیه سازمان عفو بین الملل در ادامه از وضعیت نامناسب احمد زیدآبادی، روزنامه نگار و سخنگوی انجمن دانش آموختگان ایران و فعال حقوق بشر می‌نویسد. در این بیانیه امده است احمد زیدآبادی که در بیست و یکم ژوئن ۲۰۰۹ بازداشت شد تا دادگاه نمایشی خود در اوت ۲۰۰۹ در سلول انفرادی نگهداری ومی شده و محروم از ملاقات بوده است. احمد زیدآبادی به شش سال زندان، پنج سال تبعید و محرومیت تمام عمر از فعالیت اجتماعی و سیاسی محکوم شده است. به گفته همسر آقای زیدآبادی، وی وزن زیادی را از دست داده و شدیدا ضعیف شده است. احمد زیدآبادی نیز از دسترسی به امکانات پزشکی محروم است.

سازمان عفو بین‌الملل از سعید متین پور که در حمایت مسالمت آمیز از حقوق اقلیت‌های آذربایجانی در ایران به هشت سال زندان محکوم شده و در زندان اوین بسر می‌برد نام می برد. وی از کمر درد شدید رنج می‌برد. سعید متین‌پور در ژانویه ۲۰۱۱ مبتلا به عفونت ریه شده است. درخواست‌ها برای مرخصی موقت و مراقبت‌های پزشکی در مورد او نیز بی‌نتیجه بوده است.

حشمت‌الله طبرزدی دبیر جبهه دموکراتیک ایران نیز زندانی دیگری است که در بیانیه سازمان عفو بین‌الملل به وضعیت وی پرداخته شده است. به نوشته سازمان عفو بین‌الملل، حشمت الله طبرزدی که در بیست و هفتم دسامبر ۲۰۰۹ دستگیر و در نهایت به زندان بدنام رجایی شهر منتقل شده است از بیماری قلبی شدید رنج می‌برد. حشمت الله طبرزدی نیز از دسترسی به امکانات پزشکی محروم است.

سازمان عفو بین الملل در پایان بیانیه خود می‌نویسد که حداقل دو تن از زندانیان سیاسی در ماه‌های اخیر به دلیل رفتار غیرمسوولانه و بی‌توجهی مسوولان زندان، جان خود را در زندان‌های ایران از دست داده‌اند.

 

 


 


اینترنت ملی، طرحی ضدملی علیه آزادی بیان و اینترنت جهانی

 

اطلاعیه مطبوعاتی سازمان گزارشگران بدون مرز که مقر آن در پاریس است، به این شرح است:

«رضا تقی‌پور انوری، وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات جمهوری اسلامی ایران، در تاریخ ٤ مرداد ماه، اعلام کرد که "فاز اول شبکه ملی اینترنت طی ۶ ماهه اول امسال به بهره‌برداری می‌رسد. وی در این باره گفت "در کنار شبکه ملی اینترنت، اینترنت (جهانی) را به عنوان یک سرویس با همان مسائلی که تا کنون وجود داشته است کماکان خواهیم داشت و پهنای باند داخل را به صورت امن و حفاظت شده برای کسب و کار اقتصادی و حریم شخصی خانوارها توسعه خواهیم داد." وی با تاکید بر استفاده از"موتور جستجوی ملی و ای‌میل ملی" در شبکه ملی اینترنت، یکی از اهداف اصلی شبکه اینترنت ملی را " جمع‌آوری اطلاعات و مدیریت ای‌میل‌ها در داخل کشور برای مورد توجه قرار گرفتن مباحث امنیتی” اعلام کرد. که در اصل اعلام کنترل بیشتر ای‌میل‌های مخالفان است.

در ایران، علیرغم بکارگیری سانسوری همه‌جانبه، از اینترنت و شبکه‌های اجتماعی برای مقاومت در برابر سرکوب و اطلاع رسانی مستقل استفاده می‌شود. طرح اینترنت ملی در خدمت تشدید سانسور و کنترل گسترده شهروند وب‌نگاران است. اینترنت ملی در اصل یک انترانت (شبکه داخلی) است که جای‌نشین اینترنت جهانی می‌شود و در میان شهروندان تبعیض ایجاد می‌کند. در این طرح تنها "خبرگان" (موسسات دولتی، بانک ها وزارت خانه ها و ..) به اینترنت جهانی دسترسی خواهند داشت. این شبکه‌ی "دوسرعته"، بیش از هر کس وبلاگ‌نویسان و روزنامه‌نگاران را مجازات می‌کند. از نظر اقتصادی نیز " شبکه ملی" قابل دفاع نیست،این عقب‌گرد فنی می‌تواند عاملی بازدارنده برای بسیاری از کشورها در سرمایه‌گذاری و مناسبات اقتصادی با ایران باشد. اجرای طرح اینترنت ملی، تهاجمی است به همه‌ی عرصه‌های اطلاع رسانی و نشان از خواست اعمال سانسوری همه جانبه بر کشور است.

ایالات متحده امریکا در خرداد ماه سال جاری اعلام کرد که در حال راه‌اندازی طرحی به نام شبکه اینترنت شبح و یا اینترنت در چمدان است. این طرح زمانی که دولت‌ها شبکه اینترنت را قطع می‌کنند. به شهروندان جهان امکان دسترسی به اینترنت جهانی را می‌دهد، ایران بلافاصله در این باره موضع گرفت و  اعلام کرد که امکان مقابله با این امکان پیشرفته فنی را دارد.

جمهوری اسلامی ایران سیاست شیطان‌سازی از رسانه‌های‌ و رسانه‌های جدید را با منتسب کردن آنها به " قدرت‌های خارجی " تشدید کرده است. در روزهای اخیر بسیاری از مسئولان دولتی "شبکه‌های اجتماعی و اینترنت " را ابزاری در خدمت "جنگ نرم" برای سرنگونی حکومت معرفی کرده‌اند. ٧ مرداد ماه، حیدر مصلحی وزیر اطلاعات "ﺁﺳﯿﺐ ﭘﺬﯾﺮﯼ ﺍﺯ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﺷﺒﮑﻪ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ" و "ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺷﺒﮑﻪ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺩﺭ ﺩﺍﺧﻞ ﮐﺸﻮﺭ ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺰﺩﻭﺭﺍﻥ ﺩﺍﺧﻠﯽ" ﺭﺍ ﺍﺯ "ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ ﺁﺳﯿﺐ‌ﻫﺎﯼ ﺟﻨﮓ ﻧﺮﻡ ﺩﺭ ﺣﻮﺯﻩ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﯼ" ﻋﻨﻮﺍﻥ ﮐﺮﺩ. دو روز پیش از آن مصطفی نجار وزیر کشور "فیس بوک، ماهواره و چت" را از مصادیق "جنگ نرم" اعلام کرده بود.

در تاریخ ٥ مرداد ماه، گزارش‌گران بدون مرز از بازداشت فواد صادقی مدیر سایت آینده نیوز مطلع شده است. این وب‌نگار پیش از این نیز از تاریخ ٢١ بهمن  تا ١٠ اسفند ماه ١٣٨٩ را در زندان بسر برد. سایت آینده نیوز از فردای ٢٢ خرداد ماه ١٣٨٨ برای انتشار اخبار اعتراضات بارها مورد سانسور قرار گرفته است. دلیل بازداشت فواد صادقی از سوی مقامات رسما اعلام نشده است.

گزارش‌گران بدون مرز ادامه‌ی بازداشت غیرقانونی مریم بهرمن وب‌نگار و فعال مدافع حقوق زنان را محکوم می‌کند. دلیل بازداشت این وب‌نگار که از تاریخ ٢١ اردیبهشت ماه در بازداشت بسر می‌برد، رسما اعلام نشده است. عضو فعال کمپین یک میلیون امضا برای لغو قوانین تبعیض آمیز نسبت به زنان در ایران، در بهمن سال جاری با ارائه گزارشی در باره‌ی " رویکرد زنان و فن‌آوری ارتباطات و اطلاعات در ایران" در پنجاه و پنجمین جلسه کمیسیون وضعیت زنان سازمان ملل شرکت کرده بود. مریم بهرمن پس از گذارندن پنجاه روز در سلول انفرادی به بند زنان زندان شیراز منتقل شده است.

دستگیری وی آغازگر موجی از دستگیری زنان روزنامه‌نگار، وب‌نگار در کشور بود. مریم مجد عکاس و روزنامه نگار، مهناز محمدی مستندساز و پگاه آهنگرانی بازیگر و وبلاگ‌نویس نیز پس از بازداشت کوتاه مدت با سپردن وثیقه‌های سنگین آزاد شدند.»

 


 


تظاهرات کارگران مخابرات در شیراز

 

این دومین تظاهرات کارگران شرکت مخابراتی راه دور ایران در شیراز طی هفته‌های اخیر است.

گفته می‌شود بيش از ۲۰ ماه است که کارگران اين واحد صنعتی حقوق نگرفته‌اند و بابت بازنشستگی برخی کارگران هم حق سنوات پرداخت نشده است.

«هاشم شمشيري» نائب رئيس شوراي اسلامي كار كارخانجات مخابراتي راه دور ايران ITI روز چهارشنبه در حاشيه تحصن كارگران اين واحد صنعتي مقابل استانداري فارس به ايسنا گفته است: «پيرو تجمع هفته گذشته كارگران اين واحد در مقابل ساختمان هيأت دولت و مجلس شوراي اسلامي، مقرر شد مبلغ ۲ ميليارد تومان براي پرداخت به كارگران از سوي نهاد رياست جمهوري تأمين شود. قرار بود اين مبلغ اين هفته در اختيار كارگران قرار گيرد و از طرفي دولت متعهد شد نسبت به بيمه و بازنشستگي كارگران هم اقدام كند كه اين موضوع هم به انجام نرسيده است.»

 شمشيري با بيان اينكه كارگران به شدت از عدم پايبندي دستگاه‌هاي مسئول به تعهداتشان ناراحت هستند، اضافه كرد: «متاسفانه پس از ۲۰ ماه بحران هيچ يك از مصوبات سفرهاي استاني هيأت دولت و دستورات رياست جمهوري براي حل بحران كارخانجات مخابراتي راه دور ايران عملي نشده است.»

 وي با بيان اينكه از ارديبهشت‌ماه امسال نيز روند بيمه بازنشستگي كارگران متوقف شده و هيچ كدام از كارگران واجد شرايط بازنشسته نشده‌اند، افزود: «به رغم دستور رئيس جمهور هيچ كدام از وزارتخانه‌هاي مرتبط از جمله وزارت صنعت و تجارت، فناوري اطلاعات و ارتباطات و دفاع به اين واحد صنعتي كاري واگذار نكردند.»


 


جنبش آزادی‌خواهانه ایران چگونه می‌تواند از آزادی‌خواهان سوریه حمایت کند

 

حدود پنج ماه است که از شروع تظاهرات‌های اعتراضی در سوریه می‌گذرد و این ملت با دادن هزینه‌های فراوان همچنان استوار و محکم در راه رسیدن به آزادی گام بر می‌دارد.

چندین سال پیش بعد از حمله آمریکا به عراق یکی از تأثیرات برقراری حکومت دموکراتیک (در حد همین نیم بند موجود) در عراق، گسترش موج دموکراسی‌خواهی در این منطقه و در بین اعراب ذکر می‌شد. امروزه هم می‌شود گفت که با همان مکانیسم‌ها، رفتن هر کدام از حکومت‌های مستبد منطقه و جانشین شدن آن با یک دموکراسی، کمکی خواهد بود به مبارزه آزادی‌خواهان ایران.

در ارتباط ویژه این مسایل با ایران، تغییر و تبدیل  رژیم‌های مستبد منطقه با رژیم‌هایی که دموکراسی را سرلوحه خود قرار می‌دهند، سبب خنثی‌سازی آن بخشی از عمال جمهوری اسلامی را که سال‌های سال در پی القای این بودند که دموکراسی برای ایران و جامعه‌اش زود است و باید رفت در انتخابات شرکت کرد و با حکومت همکاری کرد می‌شود. برخی از این حافظان حکومت که ادعا می کردند ایران از همه کشورهای منطقه جلوتر است حالا آچمز شده‌اند و نمی‌دانند با این عقب ماندگی از دیگران، دیگر چه بگویند. اثرات دیگری هم می‌شود ذکر کرد که در این نوشتار جا نمی‌شود. از سویی دیگر در میان کشورهای خاورمیانه  از دست رفتن سوریه برای جمهوری اسلامی از دست دادن یک حلقه استراتژیکی مهم در سیاست خارجی‌اش از نظر کم شدن ارتباطش با فلسطین و لبنان است.

اکنون پرسش این است که جنبش آزادی‌خواهانه ایران چگونه می‌تواند از آزادی‌خواهان سوریه حمایت کند؟

از آنجا که نیروهای جمهوری اسلامی در سرکوب‌های سوریه نقش دارند، برای کمک به آزادی‌خواهان سوری می‌توان و باید جمهوری اسلامی را در خانه زمین‌گیر کرد. بدین معنا که اگر جنبش ایران بتواند به خیابان بیاید، حکومت مجبور خواهد شد بر داخل تمرکز کند و در سوریه فضا بازتر شود. در عین حال جمهوری اسلامی از متحدان سوری و حزب‌الله لبنان هم نمی‌تواند برای سرکوب در ایران کمک بگیرد که فرصت خوبی را می‌سازد. دو طرف قضیه (بشار اسد و خامنه‌ای) یا در سوریه یا در ایران با کسر نیرو روبرو خواهند شد.

اما این پیشنهاد با توجه به مسیری که جنبش سبز طی کرده است و هزینه‌های محتملی که باید پرداخت کند با یک مشکل عمده روبه‌رو می‌شود. رفتار جمهوری اسلامی در این اواخر نشان از این دارد که یک پتانسیلی از نارضایتی‌های عمومی جمع شده است. اگر کبریت به زیر این خرمن در وقت نامناسبش بخورد ممکن است به جای اینکه اعتراضات روند افزایشی منجر به سقوط داشته باشد تبدیل شود به یک تخلیه تدریجی در داخل نظام. اگر فرض هم بکنیم که وقتش شده باشد مشکل دیگر جنبش سبز در مرحله قبلی، نداشتن رهبری سیاسی بود که هنوز برطرف نشده است.

تا زمانی که رهبری سیاسی در قالب شورای ملی برای این جنبش شکل نگیرد هزینه‌های آمدن به خیابان بسیار خواهد بود و احتمال شکست زیاد.

یک رهبری سیاسی باید شکل بگیرد تا بتواند افرادی را که بر افکار عمومی تأثیرگذارند مهار کند و چنین نشود هر یک از این بازماندگان انقلاب 57 بیایند گوشه‌ای از این جنبش را به سمتی بکشند و تکه‌پاره‌اش کنند. مثلن آقای نوری‌زاده بیاید از قول اطلاعاتش از سردار مدحی بگوید که 4 شنبه سوری در خانه بمانید که جمهوری اسلامی می‌خواهد چنین کند و ترس را بازتولید کند یا اینکه که مردوک خان نیوز باشی بیاید فارسی 1 را راه بیاندازد که همگام با اصلاح‌طلبان ملت را خانه نشین کند یا اینکه بی‌بی‌سی و صدای آمریکا مطابق با سیاست‌های خود بیایند یک بخش اپوزیسیون را برجسته کنند و دیگری را بایکوت و … (مثال‌های بسیاری دیگر هم هست). هر چه که به لحظه برافتادن جمهوری اسلامی نزدیک‌تر شویم از یک طرف هم کار مشکل‌تر می‌شود و هم بوی کباب بیشتر. در این مراحل حفظ انسجام از انسجام شورای ملی به عنوان هسته مرکزی سرچشمه خواهد گرفت.

در کل، اثرات منفی نبودن یک شورای رهبری و از دست دادن اثرات مثبت وجود یک چنین رهبری سیاسی، آنقدر هست که حضور خیابانی بدون رهبری سیاسی، خطایی سهمگین محسوب می‌شود. چون ما نتوانستیم رهبری سیاسی را برای جنبش شکل دهیم  باید بگویم که توان استفاده از فرصت پیش آمده و حمایت از آزادی‌خواهان سوری را نداریم.

 


 


به بهانه سالمرگ بختیار؛ توقف چرخه خشونت با معرفی خشونت‌کنندگان

تصور کنید که روزی کنار پنجره ایستاده‌اید و و یک چند نفری در خیابان همسایه شما را می‌کشند و فرار می‌کنند. همسایه‌های  دیگر می‌آیند و می‌بینند که جنازه وسط خیابان و شما کنار پنجره ایستاده و شاهد ماجرا بوده‌اید از شما می‌پرسند: که بوده؟ چه شکلی بوده است؟ سکوت می‌کنید یعنی اینکه اصلن نشنیدید. باز می‌پرسند که بوده؟ می‌گویید حالا قاتل اشتباهی کرده، شما بیخیال شوید دیگر آدم نمی‌کشد.

(داستان را همینجا نگه داریم آیا به نظر شما دادن همچین جوابی می‌تواند در تصور بگنجد؟ جوابی که برخی سیاستمداران امروزه می‌دهند. می‌بینید که اگر لعاب و قالب سیاستمداران  امروز را از کلامشان برداریم پاسخ‌های‌شان چه سخیف نظر می‌آید و چه عمقی از سقوط را در گوینده نشان می‌دهد)

برگردیم به داستان، به هر حال شما به هر ترتیبی که هست از دادن جواب طفره می‌روید. چند روز بعد این قاتل یکی دیگر را در خیابان بالایی می‌کشد. می‌آیند به شما می‌گویند که بوده، هیچ نمی‌گویید و ...

به نظرتان شما با جواب ندادن به پرسش و هویدا نکردن هویت قاتل دارید از چه کسی حمایت می‌کنید؟ از قاتل یا مقتول؟ از جامعه؟ از همسایه؟ از خودتان؟

این داستان را مقایسه کنید با اصلاح‌طلبان حکومتی که هرگاه راجع به قتل‌های واعدام‌های 67 و ترورهای سیاسی از آنها سوال شده تنها کاری که نکرده‌اند پاسخ دادن به پرسش بوده است.

پرسش اینجاست که اینان به راستی از چه کسانی دارند حمایت می‌کنند؟ از یک سری قاتل؟ چرا حمایت می‌کنند؟ آیا اینان را به آن قاتلان نیازی هست؟

آن قاتلان چگونه باید لطف سکوت کردن اینان را در آینده جبران کنند؟

در نگاه به مساله اعدام‌ها و ترورهای سیاسی در دوره جمهوری اسلامی هرچند نگاه انسانی و حقوق بشری در صدر است در کنارش مساله سیاسی هم مطرح است. این آقایان با  سکوتشان در واقع یک سنگری ساخته‌اند که در پناه آن قاتلان و جانیان پناه می‌گیرند. مساله تنها شخص موسوی یا کروبی نیست مساله این است که اینان نماد جریانی هستند که این قاتلان را در خود استتار کرده‌اند. برای چه چنین می‌کنند؟ آیا آنان به حفظ قاتلان نیاز دارند؟ آیا آنان می‌خواهند که یک سری قاتل دوباره در قدرت سیاسی ظاهر شوند؟ یا گیریم که هم در ساختار قدرت سیاسی نیایند آیا این جریان نوگرایی دینی برای حفظ قدرت سیاسی خود در آینده به داشتن دو جفت از این قاتلان در پس پرده نیازی دارد؟

آیا ما مبارزه می کنیم که جای قاتلان امروز را با قاتلان دیروز عوض کنیم؟

 چطور می‌شود که قاتلان دیروز افشا و رسوا نشوند و قاتلان فردا بخواهند احساس ناامنی کنند؟ با هویدا کردن اینان، سیاست‌مداران آینده به خود اجازه آدم‌کشی ندهند.

افشا و رسوا نکردن اینان، زیر پا گذاشتن انسانیت و حق حیات انسانی توسط اسلام‌گرایان است. افشا و رسوا نکردن اینان، زنده نگه داشتن ماشین ترور و سرکوب توسط اصلاح طلبان است. آیا آنان می خواهند هر جا که کم آوردند با عقب نشینی تاکتیکی این قاتلان میدان دار شوند؟(سابقه تاریخی که هست)  افشا و رسوا نکردن اینان، ایجاد حاشیه امن برای قاتلان و بازگذاشتن مسیر برای حضور قاتلان در عرصه قدرت در آینده است. افشا و رسوا کردن اینان یک حلقه در توقف چرخه خشونت است. عدم خشونت با کتمان کردن حقیقت به تحقق نمی پیوندد بلکه هویدا کردن مساله و مواجه با آن و درمان آن است.

حلقه دیگری از توقف چرخه خشونت، لغو مجازات اعدام است.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته