آنچه در این بخش میآید انتخابی از رادیو کوچه در بین رسانهها است.
منبع: کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی
سازمان عفو بینالملل با انتشار بیانیهای در لندن ضمن درخواست آزادی فوری 9 زندانی سیاسی بیمار در زندانهای جمهوری اسلامی به نامهای حشمتاله طبرزدی، حسین رونقی ملکی، محمدصدیق کبودوند، عیسی سحرخیز، حسین بروجردی، زهرا جباری، کوروش کوهکن، احمد زیدآبادی و سعید متینپور، از پزشکان و متخصصان حوزه سلامت و بهداشت در سراسر دنیا خواست تا با ارسال نامه به مقامات جمهوری اسلامی آنها را تحت فشار قرار دهند تا شرایط آزادی و مداوای زندانیان سیاسی بیمار فراهم شود.
سازمان عفو بینالملل در این سند مینویسد: دستکم ۹ زندانی سیاسی با مشکلات جدی سلامتی و عدم مراقبتهای درمانی در زندانهای ایران بهسر میبرند. سازمان عفو بینالملل برای اطمینان از مراقبتهای پزشکی کافی نسبت به این زندانیان از مقامات ایرانی میخواهد تا خدمات پزشکی لازم را در اختیار محمدصدیق کبودوند، عیسی سحرخیز، حسین بروجردی، زهرا جباری، کوروش کوهکن، حسین رونقی ملکی، احمد زیدآبادی، سعید متینپور و حشمتاله طبرزدی قرار دهند. این زندانیان صرفن به دلیل انجام فعالیتهای مسالمتآمیز در دفاع از آزادی بیان، احزاب و عقیده دستگیر شدهاند و باید بدون قید و شرط و فورن آزاد شوند.
سازمان عفو بینالملل این نه زندانی سیاسی بیمار را در سند خود معرفی کرده است که کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی خلاصه آن را به شرح زیر ترجمه کرده است.
محمد صدیق کبود وند، فعال حقوق بشر کرد و ۴۹ ساله فعال حقوق بشر از ماه می ۲۰۰۸ دستگیر شده و به ده سال و نیم محکوم شده است. او همچنین با اتهامات دیگری به دلیل نوشتن در مورد حقوق بشر در داخل زندان روبهرو است. محمد صدیق کبودوند از بیماری شدید کلیوی و پروستات رنج میبرد و در زندان نیز دچار حمله قلبی شده و یکبار هم سکته مغزی کرده است و همچنان از مرخصی محروم است. پزشکان داخل زندان چندین بار موکدن درخواست کردهاند که او باید تحت مراقبت ویژه قرار گیرد.
عیسی سحرخیز، ۵۷ ساله روزنامهنگار برجسته اصلاحطلب از ماه سپتامبر سال ۲۰۰۹ دستگیر و به سه سال زندان محکوم شده است. او گفته است در زمان بازداشت به علت ضرب و شتم دندههایش شکسته و در زندان نیز دچار سکته شده و از طرفی همچنان به علت نامعلوم تحرک پای راست خود را از دست داده است. آقای سحرخیز از جمله زندانیانی است که در ماه ژوئن 2011 در اعتراض به مرگ هاله سحابی و هدی صابر دست به اعتصاب غذا زد و در 27 ژوئن به درمانگاه زندان رجایی شهر منتقل شد.
آیتاله حسین بروجردی، 53 ساله، روحانی مخالف و طرفدار جدایی دین از حکومت میباشد که در ماه اوت 2007 دستگیر و به یک سال حبس در تهران و سپس به ده سال حبس و تبعید در شهر یزد محکوم شد. ایشان از بیماریهایی از جمله پارکینسونف دیابت، فشار خون بالا و مشکلات کلیه و قلب رنج میبرد. او شدیدن وزن خویش را از دست داده و پزشکان زندان چندین بار از مقامات قضایی خواستهاند به او مرخصی استعلاجی داده شود، اما مورد نادیده گرفته شده است. آقای بروجردی در زندان اوین مورد ضرب و شتم قرار گرفته است، ریش او را به زور تراشیدهاند و او حتا دید خود را در یک چشم از دست داده است. آقای بروجردی هنوز موفق به اجازه خروج از زندان برای درمان پزشکی نشده است.
زهرا جباری، 37، بانویی که در 18 سپتامبر 2002 در تظاهرات ضد حکومتی دستگیر شد و مدت هفت ماه را در سلولهای انفرادی گذراند، آنهم به دلیل داشتن وابستگانی در کمپ اشرف در عراق و در نهایت در ماه می 2010 به اتهام اقدام علیه امنیت کشور به چهار سال حبس محکوم شد. ایشان از بیماری شدید رماتیسم قلبی رنج میبرد. در ژوئیه 2010 به علت وخامت شدید در شرایط جسمی و روانی بد او را به بیمارستان روانی امینآباد در تهران منتقل کردند.
کوروش کوهکن، 36 ساله، فعال سیاسی قدیمی در ژانویه 2010 دستگیر شد و به بند 350 اوین منتقل گردید . او بعدها به 3 سال و نیم حبس تعزیری و 74 شربه شلاق از سوی شعبه 26 دادگاه انقلاب محکوم شد. آقای کوهکن در اثر ضرب و شتم بازجویان دچار پارگی مینیسک پا شد. پس از اعتصاب غذا در آوریل 2011 به تقاضای مراقب پزشکی او رسیدگی و او به بیمارستان طالقانی منتقل شد و عمل جراحی روی زانوی او انجام گرفت. سپس به علت عدم رسیدگی پزشکی، زانوی او آلوده و دچار عفونت شد و در حال حاضر ممکن است پای او قطع شود.
حسین رونقیملکی، وبلاگنویس در 13 دسامبر 2009 دستگیر شد و در حال گذراندن حبس 15 سالهاش در زندان به سر میبرد. ده سال از حبس او به دلیل راهاندازی گروه ضد سانسور اینترنتی به نام «ایران پراکسی» و بقیه به دلیل توهین به رهبری و مقامات و تبلیغ علیه نظام صادر شده است. او در دادگاه خطاب به قاضی گفته است که در مدت بازجویی شکنجه شده اما قاضی جواب داده است که شما مستحق آن بودید.
حسین رونقیملکی دچار بیماری سنگ کیسه صفرا و مشکلات کلیوی شدید شده که از زمان بازداشت در حال گسترش است. او 80 درصد از قابلیت یکی و 20 درصد از قابلیت کلیه دیگرش را از دست داده است. پزشکان سه ماه فرصت برای بهبودی کلیههای او در نظرگرفتهاند که باید در این مدت او از مراقبتهای بهداشتی و پزشکی مناسب در محیطی مناسب برخوردار شود.
احمد زیدآبادی، 45 ساله، روزنامهنگار و دبیر سازمان ادوار تحکیم در 21 ژوئن 2009 تنها مدت کوتاهی پس از حوادث انتخابات دستگیر و بدون ملاقات تا زمان دادگاه نمایشی در 8 اوت 2009 در اوین نگهداری شد. او در دسامبر 2009 به شش ال حبس و پنج سال تبعید و محرومیت همیشگی از فعالیتهای اجتماعی و سیاسی محکوم شد.
مهدیه محمدی همسر آقای زیدآبادی پس از ملاقات با او در تاریخ 23 ژوئن 2011 متوجه شد که این روزنامهنگار زندانی بسیار ضعیف به نظر میرسد و به به طور قابل ملاحضه وزن خود را از دست داده است.
سعید متین پور، فعال جوان آذربایجانی که در حال گذراندن 8 سال حبس خود به دلیل دفاع از حقوق مردم آذربایجان است، از درد کمر رنج میبرد. در اواخر ژانویه 2011 عفونت ریه در او تشخیص داده شد. درخواست او برای مراقبتهای پزشکی در بیرون از زندان در دو سال گذشته همواره رد شده است.
حشمتاله طبرزدی، 53 ساله، رهبر گروه ممنون شده «جبهه دمکراتیک ایران» در 27 دسامبر 2009 دستگیر در زندان اوین تحت بازداشت قرار گرفت. او سپس به زندان رجایی شهر تبعید شد. طبرزدی در دادگاه گفت که در زمالن بازداشت تحت شکنجه و ضرب و شتم قرار گرفته و تهدید به تجاوز جنسی شده بود تا به دریافت پول از خارج اعتراف کند.
محمد پسر حشمتاله طبرزدی در مورد وضعیت پدرش گفته است که او مدتها در جایی سرد و بدون پنجره در زمستان به سر برده و نبود هوا و غذای سالم سلامتی پدرش را تحت تاثیر قرار داده است.
طبرزدی ابتدا در سپتامبر 2010 به 9 سال حبس و 74 ضربه شلاق محکوم شد ولی پس از مرحله تجدید نظر یک سال از حکم او کاسته شد. او همچنین به مدت ده سال از فعالیتهای اجتماعی محروم شده است. از ماه ژوئیه 2011 سلامتی او به مخاطره افتاده و پزشکان زندان تشخیص دادهاند که او دچار عارضه قلبی شده است. خانواده او به شدت نگران وضعیت او هستند.
سازمان عفو بینالملل از متخصصان سلامت و بهداشت درخواست کرده است تا تاریخ 9 سپتامبر با مقامات جمهوری اسلامی نامهنگاری کنند و در نامههای خود تاکید کنند که درعین حال نگران حقوق بشر در ایران هستند و موکدن خواستار تعلیق احکام این زندانیان و رسیدگی فوری به وضعیت پزشکی آنها هستند.
شراره سعیدی/ رادیو کوچه
نظام جمهوری اسلامی اکنون با کدام اصطلاح رایج در علوم سیاسی قابل توضیح و مطابقت است؟ یا به کدام شیوه حکمرانی نزدیکتر؟ استبدادی- شایستهسالاری- دزدسالاری- تمامیتخواه یا دموکراسی.
به نظر میرسد همچنان که قدرتمندان خود حکومت نیز مدعیند سیستم زمامداریشان ترکیبی جدید است، نوعی حاکمیت که یا توجه به شباهتهایش به بسیاری از انواع نظامها در هیچ یک از قالبهای تعریفی مرسوم شناخته شده نمیگنجد. میتوان ادعا کرد که از روزهای نخست حکمرانی روحانیون در کشور تاکنون تمامی اقسام و مشتقات نوع حکومتی تمامیتخواه در این حکومت به صورت منحصربهفردی تجسم یافته است،
ابتدا نگاهی خواهیم داشت به تعاریف چندگونه از تمامیتخواهی که شخصیت فعلی جمهوری اسلامی را تشکیل داده است .
«باربر» پژوهشگر آمریکایی میگوید، توتالیتاریسم برآیندی است که پدر و مادرش معلوم نیست، به شخص خاصی تعلق ندارد و در خدمت هر حکومت دولتی در میآید نظامی سیاسی که در آن حکومت تقریبن تمام جنبههای زندگی عمومی و خصوصی افراد را کنترل میکند. رژیمهای توتالیتر اغلب استقرار و حفظ قدرت سیاسی را از طریق استفاده از یک ایدئولوژی فراگیر رسمی و تبلیغات فراوان حکومتی از راه رسانههایی که عمده آنها در انحصار دولت است، برقراری کیش شخصیت «مقدس کردن یک نفر در راس حکومت» محدود کردن و ممانعت از بحث آزاد و نقد حاکمیت، استفاده از فضای سانسور و استفاده از تاکتیکهای ایجاد رعب محقق میسازند. این نوع حکومت معمولن دارای این شش خصوصیت میباشد: یک ایدئولوژی کلی، یک سیستم تک حزبی متعهد به آن ایدئولوژی کلی که معمولن توسط یک نفر رهبری میشود، دارای پلیس مخفی گسترده، انحصار در سلاحهای مورد استفاده، انحصار وسایل ارتباط جمعی، انحصار اقتصادی که ممکن است لزومن و به طور مستقیم توسط حزب صورت نگیرد.
این نوع حکومتی به نوبه خود به گونههای مختلفی تقسیم میشود نمونههایی چون نازیسم، فاشیسم، مائوئیسم، لنینیسم و… در حقیقت زیرگونههای این گونههای حکومتی هستند.
این نوع حکومتی به نوبه خود به گونههای مختلفی تقسیم میشود نمونههایی چون نازیسم، فاشیسم، مائوئیسم، لنینیسم و… در حقیقت زیرگونههای این گونههای حکومتی هستند
در این نوع حکومتها دولت تقریبن بر تمام شئون زندگی عمومی و رفتارهای خصوصی شهروندان نظارت و کنترل دارد. به تعریف سیاستدانان برجسته یک دولت تمامیتخواه میکوشد تا همه جمعیت زیر دست خود را برای تحقق بخشیدن به اهداف دولتی بسیج کند و فعالیتهایی که همسو با این اهداف نباشند از جمله فعالیتهایی مانند تشکیل اتحادیههای کارگری، نهادهای مذهبی تایید نشده از سوی دولت یا احزاب سیاسی مخالف، تحمل نمیشوند. افلاطون در کتاب جمهوری، حکومت تمامیتخواه را از بهترین انواع حکومت دانستهاست.
مشخصههای نظام توتالیتر آن است که :
بسته شدن روزنامههای منتقد حکومت، وجود سانسور شدید در تمام ابعاد، از جمله اطلاعات، رسانهها، مطبوعات و کتب، زندانی شدن افرادی که از حکومت انتقاد میکنند، پناهندگان سیاسی فراوان در کشورهای دیگر، اقتصاد دولت مدار، وجود رهبری مقتدر و اغلب کاریزماتیک در راس حکومت. شخصیتپرستی مشرکانه، وجود ایدئولوژی فراگیر رسمی و حکومتی که همهچیز با آن سنجیده میشود، سرکوب شدن حقوق اقلیتهای سیاسی، مذهبی، قومی. قرار داشتن انحصار رسانههای فراگیر، از جمله رادیو و تلویزیون، در اختیار دولت، دولتی بودن تمام نظامهای ارتباطی، از جمله پست، تلفن و اینترنت، مقدس شماری آرمانهای رسمی حاکمیت، برخورد سبعانه و بیرحمانه با مخالفان حکومت. محدود شدن آزادیهای فردی، به ویژه آزادی بیان.
باید توجه داشت که اگرچه مفاهیم استبداد، تمامیتخواهی، یکهسالاری، خودکامگی، حکومت مطلقه و جباریت، مترادفات هریک از آنها و نیز نام فرمانروایانشان در ادبیات و محاورات اغلب به یک معنا به کار میروند، هم معنا نبوده و در علم سیاست دارای تعاریف جداگانه هستند و تنها نظام جمهوری اسلامی است که توانسته معنایی جدید از ترکیب اتحاد تمامی این نوع حکومتها را ابداع کند.
تفکر دینی – سنتی، حکومت یک فرد خودسر است که قدرتاش را با زور و یا از شخص پیشین به ارث برده و دیکتاتوری نوعی از تفکر دینی- سنتی است که قدرت را از راه زور قبضه کرده و توتالیتر حکومتی است که در آن یک حزب به رهبری یک شخص با زور بر امور سیاسی، اجتماعی و مردم حاکم شده است.
تمامی حکومتهای توتالیتر از نوع مدل مو تا پوشش و رفتار و سکنات را برای مردم مشخص میسازند و با استفاده از انحصارات رسانهای تبلیغات مشابهی ارایه داده و از شیوههای یکسان سرکوب مخالفان بهره میگیرند.
اینکه ما بر مبنای پذیرش کدام مکتب حکومتی را بنا کنیم و بر اساس کدام ایدئولوژی باید و نبایدهای آن را معلوم سازیم تفاوتی ندارد، اسلامی بودن یا مسیحی بودن یا بیدین بودن یک حکومت توتالیتر تغییری در عملکرد آن ایجاد نمیکند آنچه که مهم است جلوگیری از تسلط یک تفکر خاص در تمام ارکان حکومتی است به گونهای که آن را به صورت تفکر غالب و معیار سنجش درستی و نادرستی در آورده هرگونه تفکر دیگر را بیارزش تلقی کند، چنانکه اگر درستترین اصول موجود در جهان را هم در اختیار داشته باشیم در نتیجه تغییری ایجاد نخواهد شد.
حکومتهای توتالیتر با تفکر دینی – سنتی با استفاده از اهرم اقتصادی و به کارگیری نفوذ دین، افکار جامعه را در راه از قبل تعیین شده کانالیزه میکنند. آنها به «حق اللهی» متوسل میشوند و ادعا دارند که اراده راستین خداوند بر روی زمین به اجرا در میآورند و هدفشان به اجرا در آوردند احکام و شریعت خداوند است. حکومت توتالیتر مدعی هستند که تنها یک ولی فقیه، وجود دارد که به معنای نماینده خداوند میباشد و احزاب و سازمانها سیاسی با تفکراتشان باعث میشوند که قوانین زمینی جانشین احکام و شریعت خداوند بر روی زمین گردد، پس نتیجه گرفته میشود دموکراسی باعث فحشا و بیبندوباری در جامعه میگردد، بنابراین، میتوان گفت که صورتهای حکومت توتالیتاریسم، یعنی تفکر دینی، سنتی و سوسیالیسم از ویژگیهای حکومت خودکامه در عصر ما است.
در این نظامها علاوه بر مناسک و ضوابط مقدس، اعتقادات جزمی و دگرگونیناپذیر و اطاعت کورکورانه و لعن مرتدان با استناد به حقیقت مطلق نیز وجود دارد. این حقیقت مطلق را رهبران نهضت کشف و ابلاغ میکنند، نظریهایی که نهضت بر آن استوار است بعضی شعارها و ضوابط را نیز شامل میشود که در مارکسیسم و در بلشویسم پیکار طبقاتی و ضدیت با سرمایهداری است، ولی چون رهبری نهضت دارای حق نامحدود تفسیر و تفسیرهای مجدد است، سیاست در رژیمهای توتالیتر از انعطاف برخوردار میشود و دوست دیروز میتواند بنا بر رای رهبر تبدیل به دشمن امروز شود، خلاصه آنکه رهبر در نظام توتالیتر همان سایه خدا که نه خود خدا در زمین است.
خبر / رادیو کوچه
بر اساس گزارشهای منتشر شده در رسانهها، روز پنجشنبه، 4 اوت، احمد زیدآبادی، روزنامهنگار و دبیرکل سازمان ادوار تحکیم از زندان رجایی شهر کرج به مرخصی آمده است.
احمد زیدآبادی، از روزنامهنگاران و تحلیلگران اصلاحطلب، در دادگاه به ۶ سال زندان، ۵ سال تبعید به گناباد و محرومیت دایمی از فعالیتهای سیاسی و اجتماعی محکوم شده است. وی در سال ۱۳۷۹ نیز یک سال را در زندان گذرانده بود. وی در دوران محکومیت خود از حق ملاقات محروم بوده است.
به گزارش کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی، مهدیه محمدی همسر آقای زیدآبادی پس از ملاقات با او در تاریخ 23 ژوئن 2011 اعلام کرد که «این روزنامهنگار زندانی بسیار ضعیف به نظر میرسد و بهطور قابل ملاحضه وزن خود را از دست داده است.»
احمد زیدآبادی قبل از آخرین دستگیری نیز چندین بار بازداشت و تحت تعقیب قضایی قرار گرفته بود.
همچنین جایزه جهانی آزادی مطبوعات یونسکو به طور غیابی به احمد زیدآبادی، اعطا شده بود.
بیشتر بخوانید:
«تقدیر غیابی از زیدآبادی برنده جایزه آزادی مطبوعات»
خبر / رادیو کوچه
روز پنجشنبه، 4 اوت، مخالفان بشار اسد، رییس جمهور سوریه، فرمان اجازه تاسیس احزاب مخالف را که از سوی آقای اسد صادر شده، رد کردهاند.
به گزارش الجزیره، یک روز پس از صدور نخستین بیانیه شورای امنیت سازمان ملل متحد در محکومیت سرکوب معترضان در سوریه، بشار اسد با صدور فرمانی مجوز تاسیس احزاب سیاسی و شکلگیری یک نظام چند حزبی را بعد از چند دهه حکومت حزب بعث در این کشور صادر کرد.
به گزارش الجزیره، یکی از نمایندگان مخالفان اعلام کرد این فرمان با هدف منحرف کردن افکار عمومی و توجه جهانی به سرکوب اعتراضها در سوریه صادر شده است.
همچنین گزارشها از شهر حما حاکی از آن است که حمله اخیر ارتش سوریه به این شهر 30 تن کشته بر جای گذاشته است.
مخالفان میگویند در پی این حملات، ساکنان شهر حماة با کمبود مواد غذایی و امکانات پزشکی روبهرو شدهاند.
دولت فرانسه هشدار داده که در صورت ادامه کشتارها در سوریه خواهان انجام اقدامات بیشتری از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد خواهد شد.
پایان دادن به سیستم تکحزبی در سوریه از جمله خواستههای اساسی معترضان حکومت در ماههای اخیر بوده است.
بیشتر بخوانید:
«شورای امنیت برای سوریه تنها بیانیهای صادر کرد»
بهنام / رادیو کوچه
behnam@Koochehmail.com
«پناهی و جولی قلب سارایوو را تسخیر کردند»
همزمان با برگزاری مراسم اختتامیه جشنواره فیلم سارایوو (Sarajevo International Film Festival)، «آنجلینا جولی» بازیگر شناخته شده سینما و «جعفر پناهی» کارگردان و سینماگر ایرانی جایزه ویژه قلب طلایی هفدهمین دوره این جشنواره بینالمللی را به خود اختصاص دادند.
آنجلینا جولی که به همراه «برد پیت» در هفدهمین دوره این جشنواره بینالمللی حضور داشت، هنگام دریافت جایزه مورد تشویق فوقالعاده حاضرین در مراسم اختتامیه جشنواره سارایوو قرار گرفت، به طوری که پس از دریافت جایزه به تما شاگران گفت: «اگر به تشویق من ادامه دهید، حتما گریه میکنم.»
جعفر پناهی نیز که به پاس فعالیتهای سینماییاش در این جشنواره تقدیر شد، به دلیل محکومیتهایش قادر به حضور در این مراسم نبود.
جولی پس از این جشنواره در یک کنفرانس خبری گفت: «چین در میان اماکنی است که میخواهم آن را کشف کنم. همچنین میخواهم برمه را از نزدیک ببینم البته نه در شرایطی که این کشور تحت حاکمیت نظامی سرکوبگرایانه است.»
وی افزود: «دوست دارم به ایران سفر کنم.»
……………………………………………………
«فوتبال هم بازی کنیم باز هم سکسی هستیم»
فقط جام جهانی آلمان نبود که فوتبال زنان را در رسانهها مطرح کرد.
درباره زنانی که فوتبال را بازی یا داوری میکنند همیشه جنجال وجود داشته است. و این بار در خود آلمان، پنج دختر ملیپوش در گزارش تصویری یک مجله معروف ظاهر شدهاند که با گزارشهای ورزشی متداول تفاوت دارد و سر و صدای زیادی به پا کرده است.
پس از اینکه در جام جهانی فوتبال زنان در سال 2011 در آلمان دروازهبان آمریکا به عنوان جذابترین بازیکن انتخاب شد 5 فوتبالیست زن جوان آلمان نیز در مجله پلیبوی (PlayBoy) اقدام به انتشار عکس کردند.
این در حالی است که این بازیکنان هدف از اینکار را انتقاد از کسانی اعلام کردند که گفته بودند زنان ورزشکار به خصوص فوتبالیست زیبایی و جذابیت زنانه خود را از دست میدهند.
……………………………………………………
«عزیزدردانه آلپاچینو بازداشت شد»
دختر 21 ساله «آل پاچینو» به اتهام مستی حین رانندگی بازداشت شد.
«جولی پاچینو» شنبه در حال رانندگی در وست هوستون نیویورک بود که توسط پلیس متوقف شد. بر این اساس پلیس با گرفتن آزمایش از وی متوجه شد جولی مست بوده و وی را بلافاصله بازداشت کرد.
پلیس می گوید ساعت یک و پنج دقیقه بامداد شنبه بود که در خیابان وست هوستون مانهاتان راننده اتومبیل متوقف شده و از وی خواسته شد تا در تست مستی شرکت کند. پلیس بعد از آزمایش سر پایی متوجه شد جولی پاچینو بیش از حد الکل مصرف کرده و نباید رانندگی کند.
به همین خاطر مطابق قوانین و مقررات دختر بازیگر معروف رسمن بازداشت شده و به اداره پلیس برده شد. آل پاچینوی 71 ساله در دو قلوهای خود را به خصوص جولی را بسیار دوست دارد. وی در اداره پلیس اعتراف کرده که سه قوطی خورده و چند نخ سیگار هم کشیده و بعد از خانه بیرون زده است. همچنین پلاک ماشین وی که مربوط به ایالت کالیفرنیا است نیز منقضی شده بود و باید تجدید پلاک نیز کند.
……………………………………………………
«جنیفر لوپز عشق را میفهمد با بن افلک»
پس از اعلام جدایی «جنیفر لوپز» از «مارک آنتونی» هنرمندان آمریکایی مجلههای معتبر آمریکایی از جمله لایف استایل (Life Style) و یواس ویکلی (US Weekly)، همچنان با نشر مطالبی در تلاشند تا از این دو به عنوان سوژه استفاده کنند.
این در حالی است که یکی از این نشریات با اعلام این نظر که جنیفر لوپز در آستانه پیوستن مجدد به «بن افلک» است اعلام کرد که جنی قصد داشته که با ازدواج با مارک آنتونی از بن افلک انتقام عشقی بگیرد و پس از هفت سال زندگی با مارک این انتقام را گرفته است.
از سویی دیگر برخی نشریات نیز اعلام کردند که جنی ممکن است که بار دیگر با مارک زندگی خود را آغاز کنند اما لوپز به صراحت گفته است: «دیگر امکان ندارد.»
وی گفت: «من به عشق اعتقاد دارم اما بعضی اوقات فراموش میکنیم که میزان آن از سوی طرف دیگر ممکن است کم شود.»
……………………………………………………
«ویلای جرج کلونی در ایتالیا برای بعضیا بهشت است»
«جورج کلونی» پس از چند هفته جنجالی از سوی منابع پاپاراتزی در ارتباط با جدایی از «الیزابتا کانالیس» در این هفته پرونده تازهای را باز کرده است.
جرج کلونی که در چند هفته گذشته درگیر جدایی از الیزابتا کانالیس بود این هفته با «دایوا استیسی کیبر» مدل آمریکایی، در ویلای کلونی در ایتالیا دیده شدند.
اعلام این خبر هم از سوی پیام توییتری دایوا بود که اعلام کرد: «من در بهشت اقامت دارم.»
……………………………………………………
«جایزه اسکار برای اپرا وینفری»
«اپرا وینفری»، برنامهساز و مجری «اپرا» هر چند که در دنیای هنر سابقه پررنگی ندارد اما در پاییز امسال میتواند این سابقه را درخشان کند.
اپرا قرار است که از سوی آکادمی اسکار به دلیل فعالیتهای خیرخواهانه و همچنین تهیه برنامههای حمایتی از مستمندان جایزه اسکار دریافت کند.
……………………………………………………
«طراح لباس عروسی کیم کارداشیان مشخص شد»
«ورا ونگ» طراح لباس عروسی «کیم کارداشیان» خواهد شد. این در حالی است که ماهها بر سر انتخاب طراح بحث و گفتوگو بود.
البته ورا با کیم از دوستان قدیمی هستند. او گفت این مایه افتخار من است که طراح لباس کیم باشم.
اکبر ترشیزاد/ رادیوکوچه
از این هفته بر آنیم تا هر پنجشنبه با برنامهی ورزشی «شاد و تندرست» در خدمت شما شنوندگان عزیز باشیم. در ابتدا لازم میدانم تا نکاتی را برای شنوندگان این برنامه توضیح دهم تا با سمت سوی این برنامه بیشتر آشنا شوند. از آنجایی که در کشور ما ایران، ورزش نیز همانند هر چیز دیگری به شدت تحتتاثیر سیاست است، ممکن است برخلاف میلمان گاهی در این برنامه موضوعاتی مطرح شود که صددرصد و بهطور کامل ورزشی نیستند اما به نوعی به ورزش کشور مربوط میشوند. موضوع دیگر که بیانش را ضروری میدانم این استکه این برنامه قرار نیست که یک برنامهی خبری باشد چرا که به سبب آنکه برنامهای روزانه نیست و قرار است تا هفتهای یکبار میهمان شما باشد، اگر تاکید را بر خبر بگذاریم، این برنامه بهطور حتم برای شنوندگان تازگی نخواهد داشت و پس از گذشت یک هفته بسیاری از خبرهای آن به قول معروف بیات خواهد بود. آنچه این برنامه اگر از پس آن برآید سعی دارد تا در حد توانش به آن بپردازد، نقد و به چالش کشیدن اتفاقها، تصمیمها و جهتگیریهای خرد و کلان ورزش ماست و در این راه ترجیح میدهد تا در حد امکان آنها را با چاشنی طنز درآمیزد تا برای مخاطبان جذابیت بیشتری داشته باشد، امیدواریم که در این راه تنهایمان نگذارید.
ما در فرهنگمان همیشه این توصیه را داشتهایم که آدمی برای گفتوگو با هر کسی باید در حد و فهم خود او سخن بگوید و لابد شنیدهاید که شاعر میگوید:
«چونکه با کودک سر و کارت فتاد، پس زبان کودکی باید گشاد»
برخی از اوقات مراد از کودک فقط کودکان نیستند و طرف صحبت افرادی هستند که به لحاظ سنی بزرگسالند اما از نظر درک و فهم در مرحلهی پایینی قرار دارند. حتمن یادتان هست که پس از انقلاب انجام و برگزاری برخی از رشتههای ورزشی مانند «بوکس»، «کونگفو»، «بولینگ»، «بیلیارد» و بسیاری از رشتههای دیگر به دلایلی که بر هیچکس معلوم نبوده و نیست تا سالها ممنوع بودند. روش رفع ممنوعیت تمامی آنها هم داستانی مشترک دارد. یکی از اعضای خانوادهی حکومتی که در دین و ایمان و اعتقاد به انقلابش هیچ شک و شبههای وارد نیست از قضای روزگار علاقهمند به یکی از این رشتههای ممنوعه بوده و یا چند صباحی به آن پرداخته است. همین فرد وقتی که دوباره فیلش یاد هندوستان کرد به سراغ آقایان میرود و همان استدلالهایی که تا پیش از آن دهها نفر از دلسوزان و کارشناسان این ورزشها به گوش آقایان خوانده بودند را این بار با زبان خودشان دوباره به آنها میگوید و مجوز شروع دوبارهی آن رشته را از مقامات میگیرد. نمونهی مشخص و شناختهشدهی آن هم فعالیت دوبارهی رشتهی «بوکس» به کمک تلاشهای «احمد ناطقنوری» است. ایشان یک روز صبح بلند شد رفت پیش آقایان و گفت اگر مشت، مشتی باشد که بر دهان استکبار و یاوهگویان زده شود باز هم گناه است؟ و علما و فقها جمیعن فرمودند خیر، بلکه ثوابش از هزار صلوات بیشتر است و از آن به بعد حالا بیست سالی است که بوکسورهای ما به نیت استکبار مشت بر دهان هم میکوبند.
همهی اینها را گفتم تا بروم سر اصل مطلب و بگویم که «حسین رضازاده» هم با استفاده از همین روش تصمیم گرفته تا وزنهبرداریبانوان را در کشور قانونی کند. حکایت از این قرار است که یک وزنهبردار زن مسلمان آمریکایی به نام «کلثوم عبداله» با حجاب در مسابقات داخلی آمریکا شرکت کرده است. پس از این اتفاق سایتهای ارزشگرا و مروج حجاب و عفاف که در سایتهایشان نمونههای ایرانی چنین پوششی را مصداق عینی بدحجابی و رواج فساد و فحشا میدانند و اگر همین خانوم با همین پوشش به ایران تشریف بیاورند با برخورد زینب کماندوهای وطنی، ببخشید گشت آمارین به حجاب و عفاف به داخل ونهای نیروی انتظامی هدایت خواهند شد، با دیدن عکس این خانم آب از دهانشان سرازیر شده و به بهبه و چهچه کردن پرداختهاند که آی بیایید و ببینید که این خانوم چه کرده همه رو دیوونه کرده. البته لازم به ذکر است که برخی از این سایتها با کمک از نرمافزار «فتوشاپ» علیهالرحمه اندکی از برجستگیهای اندام این خانوم کاستهاند تا ایمان مسلمین به باد نرود. خوب شاید از خودتان بپرسید این موضوع چه ربطی به «رضازاده» دارد؟ هیچی ایشان این حرکت ارزشی وزنهبردار آمریکایی را بُل گرفته است که زنان مسلمان ما چه کم از این خانم دارند و میتوانند با حضور محجبهی خود در مسابقات فرهنگ حجاب و عفت را به جهان صادر کنند. تازه به نظر بنده ورزشکاران زن ما به چند دلیل از این خانوم جلوترند، یکی اینکه شیعه هستند و به جای آنکه نامشان مثل این خانم «کلثوم» باشد و ناخودآگاه یاد خوانندهی بیعفتی چون «امکلثوم» را در ذهنها تداعی کند، اسامی زیبای شیعی مثل «زینب» و «زهرا» و «صدیقه» دارند که آدمی را ناخودآگاه یاد خواهران سبیلوی گشتارشاد میاندازد. دلیل دیگر اینکه این خانمها با هدایت «حسین رضازاده» میتوانند در هنگام وزنهزدن از شعارهای سیاسی-اعتقادی-ایدئولوژیکی بهره ببرند و چشم استکبار جهانی را از حدقه در آورند. به هر حال از آنجایی که «رضازاده» از دستبوسان و شیفتگان مقام عظمای ولایتند و ایشان نیز متقابلن به اوشان علاقهمندند بعید نیست که بهزودی شاهد شروع فعالیت وزنهبرداری بانوان در کشورمان باشیم.
از آنجایی که در مملکت ما اگر کسی از ورزش بگوید و حرفی از فوتبال به میان نیاورد همه گونه تهمتی به او زده شده و او را کارناشناس و بیغ خطاب میکنند، ما هم سعی میکنیم تا در هر برنامه کمی هم دربارهی فوتبال سخن بگوییم. لابد میدانید که یکی از شیوههای قدیمی مشاعره (شما بخوانید پوززنی ادبی) در شعر فارسی و در حقیقت اوج آن این بوده است که شعرا بتوانند اشعاری بگویند که در مصرع اول به طرف فحش بدهند و یا به قولی خشتکش را بر سرش بکشند و در مصرع دوم از او تعریف و تمجید کنند و پاچهاش را بخورند. از آنجایی که هنر نزد ایرانیان است و بس و این کلمهی ایرانیان شامل تماشاگران ایرانی هم میشود، در نخستین بازی «پرسپولیس» در لیگ برتر امسال، تماشاچیان این تیم ابتدا و پس از گل خوردن از ملوان، مربی فعلی خود «استیلی» را مورد عنایات ویژهی قرار دادند و سرمربی سابق خود «علی دایی» را تشویق کردند، جالب اینجاست که همزمان و در ورزشگاه راهآهن «دایی» از سوی هوادارن این تیم مورد انتقاد قرار میگرفت، سه دقیقه بعد اما با گلزنی «پرسپولیس» ورق برگشت و تماشاگران به تشویق «حمید استیلی» پرداختند. ظاهرن مربیانی که در لیگ برتر مربیگری میکنند کمکم باید خود را به این شیوهی برخورد تماشاگران فهیم ایرانی عادت بدهند.
در پایان برنامه از شنوندگان عزیز خواهش میکنم تا نظریات و ایدههای جالب خود را که میتواند در بهتر شدن این برنامه به ما کمک کند برای ما ارسال کنند. شاد باشید و تندرست.
مهرآفرین بهرامی/ رادیو کوچه
علیرغم تاکیدهای مکرر مسوولان وزارت بازرگانی مبنی بر تنظیم بازار کالاهای خوراکی در ماه رمضان، رییس اتحادیه سراسری مراغداری کشور گفته است مقادیر زیادی گوشت مرغ از کشورهای برزیل و ترکیه وارد ایران شده است.
به گزارش خبرگزاریهای داخلی ایران، این مقام مسوول افزوده است تا هفته آینده 200 هزارتن مرغ منجمد دیگر از کشور لهستان به ایران وارد خواهد شد و با این میزان واردات، بازار ماه رمضان تنظیم میشود و کمبودی در این زمینه وجود نخواهد داشت.
این در حالی است که به گفته مدیر کل دفتر طیور وزارت جهاد کشاورزی، ایران در تولید گوشت قرمز و سفید به خود کفایی رسیده است و در سال جاری یک میلیون و 700 هزار تن گوشت مرغ و 790 هزار تن تخم مرغ در کشور تولید میشود که نیاز کشور را تامین میکند. وی ظرفیت تولید گوشت مرغ را در کشور بیش از دو میلیون تن عنوان کرده و اظهار داشته است، برای تامین گوشت مرغ در ماه رمضان هیچ نگرانی وجود ندارد و به اندازه کافی گوشت مرغ تولید شده است.
از سوی دیگر مدیر عامل اتحادیه دامداران نیز در این باره گفته است: «ظرفیت تولید گوشت مرغ به اندازه نیاز بازار در دامداریهای کشور وجود دارد و دولت تنها با انجام واردات به تولید دامداران لطمه میزند و به همین علت در حال حاضر اکثر آنها با نصف ظرفیت خود کار میکنند تا کمتر ضرر کنند و اینکه چرا مسوولین در شرایط موجود اقدام به واردات گوشت سفید میکنند جای تامل دارد.»
در ماه رمضان میزان مصرف خوراکیها دو تا سه برابر میشود
یک کارشناس دام و طیور درباره علت واردات گوشت سفید با وجود توانایی تولید در داخل کشور به رادیو کوچه گفت: «در برخی مقاطع سال مانند ماه رمضان، میزان مصرف کالاهای خوراکی دو تا سه برابر از مواقع معمولی سال بیشتر میشود و صرفنظر از اینکه در ماهی که باید ریاضت جسمی و همدردی با گرسنگان اتفاق بیفتد چطور میزان مصرف مواد خوراکی چند برابر میشود و هزینه بالایی به کشور برای تامین مواد خوراکی این ماه تحمیل میشود و علاوه بر آن، دلارهای نفتی و توان مدیریتی مسوولان کشور به واردات کالاهای پیش پا افتاده خوارکی اختصاص مییابد؛ باید گفت در کشور ظرفیت انبارداری لازم وجود ندارد و به همین دلیل در مقاطع خاص، نیاز بازار با واردات تامین میشود.»
وی ادامه داد: «در یکی دو سال اخیر به دلیل دشوار شدن شرایط اقتصادی کار در بنگاههای کوچک، برخی از کشتارگاهها و انبار داریهای صنعتی تعطیل شدهاند که آخرین مورد آن واحد زیاران در طالقان بود که پس از بدهی 24 ماهه حقوق به پرسنل خود، بهطور کامل تعطیل شد.»
این کارشناس تصریح کرد: «ظرفیت بالقوه تولید گوشت سفید در کشور تا دو میلیون تن وجود دارد اما شرایط کسب و کار اقتصادی لازم به خصوص پس از اجرای طرح هدفمند شدن یارانهها، گران شدن هزینه انرژی و عدم پرداخت یارانه دولتی سهم بخش تولید از بین رفته است به همین دلیل تولیدیهای گوشت سفید کشور با 50 درصد از ظرفیت خود کار میکنند و نیازهای یکباره مردم نیز با ورادات تامین میشود و عملن سیاست گذاریهای دولتی در این بخش به گونهای است که نیمی از ظرفیت بازار را به واردات اختصاص میدهد و روزهدارن ایرانی سود اقتصادی زیادی برای کشورهای برزیل و لهستان در گوشت سفید به وجود میآورند که این مسئله در مورد کالاهای دیگر مانند شکر، روغن خوراکی، گوشت قرمز و غیره از سایر کشورها نیز صادق است.»
چرا مردم باید برای تهیه مایحتاج اولیهشان مسافت طولانی بروند؟
یک خانم معلم بازنشسته آموزش و پرورش نیز که از نمایشگاه ضیافت وزارت بازرگانی به مناسبت ماه رمضان برگشته است، در این باره به رادیو کوچه میگوید: «من در هیچ یک از سالهای گذشته از نمایشگاههای وزارت بازرگانی، مواد خوراکی ماه رمضان را تهیه نمیکردم چون اغلب از ما به تفاوت قیمت اندک و کیفیت پایینتری نسبت به بازار معمولی برخوردار است و ارزش وقت و هزینه رفت و آمد را ندارد اما امسال از این نمایشگاهها خرید کردم و از آن راضی بودم.»
وی ادامه داد: «در نمایشگاه ضیافت امسال گوشت مرغ کیلویی 3100 تومان عرضه میشد در حالی که در بازار عادی 3500 تومان است و برای هر خانواری که بخواهد 2 تا 3 عدد مرغ تهیه کند، به صرفه است اما در صورتی که از وسایل رفت و آمد عمومی استفاده کند اما سوال این جاست که چرا مردم باید برای تهیه کالاهای مورد نظرشان این مسافت را طی کنند؟ و دولت باید این تخفیف را در کل بازار اعمال کند تا مردم به سهولت خریدشان را انجام دهند، نه اینکه بازار را دو قیمته کند و مردم را در صف، شلوغی و درخواست تمدید زمان نمایشگاه برای خرید بیشتر قرار دهد.»
مهشب تاجیک/ رادیو کوچه
ما از اول یک مشت نابهنجار قانون شکن بودیم…از همان اول، این هم کار آخرمان نگاه کن تورو به خدا. ببین چطوری حیثیت یک مملکت را زیر سوال بردیم و در جوامع بینالمللی مملکتمان را سکهی یک پول سیاه کردیم. آب بازی…آن هم با تفنگهای آبپاش چینی…به سر و روی هم آب پاشیدیم…فکر کن همدیگر را خیس کردیم…میدانی یعنی چی…این حرکت را در طول تاریخ ثبت خواهند کرد و لکهی ننگی برای حکومت زمان خودش خواهد شد. ما از اول یعنی از همان وقتی که به دنیا آمدیم یک مشت اراذل و اوباش بودیم. سی سال پیش را یادم نمیآید ولی والدین ما گفتند که تا ما به دنیا آمدیم جنگ شد. یک جنگ خانمانسوز…بسیاری از جوانان وطن را طالع نحس ما اوباش به کشتن داد.
هر نسل که در این مملکت به دنیا آمدیم به خود نسل سوخته را بستیم…کدام سوختن…کدام حرام شدن…حالا ما یک لباسی را به زور بپوشیم، اگر لباسی را که گفتند نپوشیم یا بر خلاف میل دیگران بنا به میل خودمان بپوشیم بعد چندتایی شلاق بخوریم یا بخریم هوار و حسین دارد؟ نتوانیم با آدمی که دوست داریم در زیر سایهی یک درخت بنشینیم…گپ بزنیم، حالا شاید تازه ما مغزمان خوب کار نمیکرد و مسایل را ناموسی نکردیم بلکه داشتیم دربارهی گویا نقاش کر حرف میزدیم…خدا وکیلی اینهمه لابه و ناله ندارد…نمیشود حرف زد چیز زیادی است…توقع بیجایی است؟
کلاس اول دبستان که بودیم معلممان دانشآموزی را که میخواست راجع به نمرهاش اعتراض کند به زور در سطل آشغال چپاند. کلاس اول دبستان …اعتراض…یک انگل و میکروب داشت بار میآمد و باید جلویش گرفته میشد و ذهنش طوری هدایت میشد که امروز به فجایعی چنین ختم نشود. آبپاشی میکنی هزارتا لباسی پوشیدهای که پوشیدهای خیس که بشوی همه به بدنت میچسبد و برآمدگیهای بدنت نمایان میشود…وا اسلاما…وااسفا
کلاس سوم دبستان معلم قرآن دیو دوسری بود که اگر اَ..اِ…آُ را با قرمز نمینوشتی حدود صد صفحه چنان میزد که خون بالا بیاوری…تو باید بروی به بهشتی که در انتظارت است…باید. تو خامی…لطیفی طفل لطیفی…طفلک تلف میشوی. باید ترا رهنمون شوند تا امروز در خیابان به این حال و روز درنیایی. ولی نمیدانم چرا هرچه ما را رهنمون شدند باز هم ما به ذات اراذلی خود بازگشتیم. از جوراب سپید دست برنمیداشتیم و از ما غافل میشدند زبانههای کفش را در میآوردیم روی شلوار. در این حد اوباشیگری میکردیم.
راهنمایی که بودیم هرروز کیفهایمان وسط کلاس خالی بود که نواری از ابی و داریوش نیاورده باشیم یا پوستری از یک فوتبالیست. که اگر بود کارمان با کرامالکاتبین بود. یک روز مدیر مرا به دفتر مدرسه خواست و گفت تو یک اراذل و اوباشی…فردا جامعه به تو هیچ افتخاری نمیکند و مایهی ننگی…و من فقط نگاه میکردم و در ذهن ترسان و پریشان خودم آینده خالی از هر حجمی را میدیدم. مدیر که نگاههای سرگشته و پریشان مرا دید گفت دفعه آخر است که به خودت عطر میزنی…ای اوباش .
دبیرستان بچهها قدمهایشان به سمت اوباشیگری فیلیتر شده بود. پسرها و دخترها هم را میشناختند و اگر میگرفتنشان بازهم ککشان نمیگزید. میگزید راستش ولی بازهم قرار میگذاشتند. گشت ارشاد آن موقع هم بود و خشونتش هم در همین حد بود. زمان همهی ما را شجاعتر کرد. دیگر هرچه به ما میگفتند نمیپوشیدیم…کمتر میپوشیدیم. الان هم کم میپوشیم بعد میرویم عکسمان را به عنوان یاغی میگیرند و مهر هم کف دستمان میزنند. لاک را ولی ما هر جور هست میزنیم. رنگ است. قشنگ است باعث شادی میشود.
این هم از کار آخرمان. آببازی…چه کردیم…با این یاغیها که ما باشیم چه کنند حالا… میآورندمان در تلویزیون، پلاک به گردن و نقشمان را معرفی میکنند…یاغی، هنجار شکن، برانداز…پارک جای این غلطهاست؟ مثل آدم میروی در پارک مواد مخدر را رد و بدل میکنی، میروی در خانهات مینشینی و ترتیب خودت را میدهی، هیچکس هم به تو کاری ندارد…پارک برای این است والسلام.
و ما هی هنجار میشکنیم هی هنجار میشکنیم و برنامههای اوباشیگری میریزیم. یک چیز را میدانی…آب در هاون نکوب ما دیگر آدم نمیشویم…هیچ نسلی از ما…ما همه ارازل و اوباشیم.
خبر / رادیو کوچه
در روزهای اخیر، علی نجاتی، عضو هیت مدیره سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه با صدور حکمی از سوی شعبه ۱۳ دادگاه تجدیدنظر اهواز به یک سال حبس تعزیری محکوم شده است.
حکم یک سال حبس تعزیری در حالی برای علی نجاتی صادر شده است که وی پیشتر برای همین اتهام به مدت ۶ ماه در زندان فجر دزفول محبوس بود در زمان حبس در زندان، بابت همان اتهام برای وی احضاریه برای حضور در دادگاه صادر شد.
به گزارش کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکلهای کارگری، این فعال کارگری در دادگاه بدوی به دلیل تکراری بودن اتهام، تبرئه شد اما با اعتراض دادستان پرونده وی به شعبه ۱۳ تجدید نظر دادگستری استان خوزستان در اهواز ارسال شد.
گفتنی است علی نجاتی، عضو هیت مدیره سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه که در حدود سه سال است با وجود داشتن ۲۵ سال سابقه کاری از کار اخراج شده و در شرایط نامناسب اقتصادی به سر میبرد.
گفته میشود وی هماکنون در وضعیت نامناسب جسمی است.
بیشتر بخوانید:
«محاکمه مجدد نجاتی، فعال کارگری پس از رای به برائت»
رضا صدیق/ رادیو کوچه
ماهیت راهاندازی شورای عالی سینما، اثباتگر خلا قانونی در قانونگذاری فرهنگی است. طبق گفتهی اعضای این شورا، دلیل راهاندازی شورای عالی سینما زودتر به نتیجه رسیدن تصمیمات کلی و جزیی فرهنگی و سینما با حضور شخص رییس دولت است. تصمیماتی که مستقیمن با شخص رییس دولت مطرح میشود تا با دستور او تصمیمات زودتر به نتیجه برسد. اما در اولین قدم- که ماهیت راهاندازی این شوراست- سه نکتهی مهم اثبات میشود:
۱- پوسیده بودن و از کار افتادن قانون در بهثمر رسیدن درخواستها و مناسبات فرتوط برای اجرایی شدن نیازهای فرهنگی و به حق سینماگران.
۲- بسط فرهنگ «حکم حکومتی» و سواستفاده از اهرم فشار و دستور سیاسی رییس دولت، برای حل تصمیمات سیلقهای مدیران و فرار از مناسبات فرهنگی و سینمایی.
۳- دولتی بودن کامل سینمای ایران و نبود سینمای خصوصی و مستقل و تضعیف سینماگران مستقل با ایجاد مافیای قدرت و بسترهای حمایتی مالی و معنوی صد در صد دولتی.
در اصل و با توجه به این سه نکتهی مهم، تشکیل شورای عالی سینما یعنی خواستار تغییر قانون اساسی. قانونی که ناکارآمد و پوسیده است که مدیران فرهنگی را برای حل خواستههایشان دست به دامان حکم حکومتی کرده است. این شورای در ظاهر مدبرانه، در ماهیتش فرهنگ مدیریت اهرمفشار و حکم حکومتی را ترویج میکند و در فرار از راهکارهای قانونی و قانونمداری در بحث فرهنگ و سینما، به دلیل تخصصی بودن، نیاز به متخصصان و مشاوران تصمیمگیرندهای است که دلسوز سینما باشند و سینمای ایران و مشکلات ریشهایش را بهخوبی بشناسند، نه اینکه مدیرانی که ذوب در تفکرات دگم خود، دلخوش کردهاند به امضا و دستور رییس دولت؛ که این موضوع فینفسه صورت مسئله را پاک کردن است.
اما گذشته از این موضوع و پاک کردن صورت مسئله با دستور رییس دولت در حل مشکلات – که ماهیت چنین شورایی را زیر سوال میبرد- فرض را بر این میگذاریم که تشکیل شورای عالی سینما از دید مدیریت بحران بنا شده و موقت است تا قانونگذاری جدیدی صورت بگیرد و بروکراسیهای کهنه و پوسیده را برطرف کند؛ با این فرض، باز به این شورا و عملکردش، نقدهای جدی و اساسیای وارد است. نقدهایی که وزیر ارشاد در جوابشان (با حضور در برنامه هفت) کلیگویی را انتخاب کرد و جواب صریحی به نبود اساسنامه و رویکرد جزیی و دقیق، و اعضای دستچین شده و تکبعدی این شورا نداد.
مباحث و گزارشاتی که حسینی (وزیر ارشاد) از عملکرد شورای عالی سینما مطرح کرد، در برخی موارد به تناقضات ریشهای برمیخورد که نشان از نبودن برنامهای دقیق از سوی ندانستن عملکرد این شورای فرمایشی است که قرار است در این شورا چه اتفاقی بیفتد؟
گذشته از ترکیب اعضای شورای عالی سینما که نقدهای فراوانی از هنگام شروع جلسات به آن وارد شد و چینش غیرتخصصی و مدیر محور شورا با خط زدن مدیران خانه سینما -که از تاثیرگذارترین نهادهای سینما هستند- و دستچین کردن سینماگرانی که موافق و ذوب در سیاستهای دولت و حکومت هستند و عبور از منتقدان جدی غلط مدیریت فرهنگی کشور؛ نتیجهی اعلام شده از برگزاری جلسات، پدیدهای شد به اسم «سازمان سینمایی»، تناقضی که به آن اشاره شد در همین پدیده نمایان میشود. وزیر ارشاد به یکی شدن صنوف و با تاکید به تهیهکنندگان اشاره میکند که اختیارش با بخش خصوصی است- خصوصیسازیای که تمام مدیرانش از تهیهکنندگان و ارتزاق کنندگان دولتی هستند- از طرفی هم به اختصاص وامهای میلیاردی و بودجههای کلان برای راهاندازی فعالیتهای صنوف اشاره میکند و سوال دولتی بودن سینمای ایران را با پاسخ منفی رد میکند. در عین حال هم خبر از تشکیل سازمان سینمایی میدهد. سازمانی که ساز و کارش دولتی است و بیشتر نقش تفکیک کنندهی خودی را از غیرخودی دارد تا رسیدگی به فرهنگ و سینما.
ترکیب و تحلیل این تصمیمات، جز به یکرنگ شدن مدیران و تصمیمگیرندگان سینما به سلیقهی دولت و حکومت و از طرفی هم جز به معنای از بین رفتن سینمای خصوصی نیست. بیراه نیست اگر هشدار داده شود که فعالیتهای شورای عالی سینما، نوید کودتایی سینمایی در بحث صنوف و سینماگران دارد. تصفیهحسابی که از دو سال پیش با از صحنه به در کردن خانه سینما شروع شد و حالا با ایجاد سازمان سینمایی، ردای خلافت بر سینما را بر تن کرده است.
تمام این بحثها زمانی مطرح میشود و وزیر ارشاد از استقبال نظرات مخالف صحبت میکند که خانه سینما در یک سال گذشته زیر بمباران فحاشیها و نامهها و فشارهای این وزارتخانه و معاونت سینمایی و همفکرانشان بوده و هست. حتا دادگاه به یکی از این حضرات بابت تهمتها و فحاشیهایش حکم چهارهزار تومان جریمه را داد که دهنکجی دیگری به خانه سینما بود. وزیر ارشاد در حالی سخن از وامهای میلیاردی میدهد که خانه سینما بودجهای در اختیار ندارد تا جشن هرسالهاش را برگزار کند، بیمهها و مزایای صنوف سینمایی را تهیه کند و با مدیریت و تدبیر خود روی پا ایستاده. معاونت سینمایی و ارشاد، خانه سینما را غیرقانونی میخوانند و شورای عالی سینما از صنوف و حمایت از صنوف میگوید. پارادوکسی (تناقضی) که در تحلیل رفتار و حرکتش نوید اتفاقات خوبی را برای سینماگران ندارد. در حالی که اهالی صنوف در خانه سینما سالها است انتخابات برگزار میکنند و طبق آمار، هفتاد درصد نیز در این رایگیریها شرکت میکنند و مهر تایید بر خانه سینما میزنند. همین تناقض رفتاری وزیر ارشاد و معاونت سینمایی در گفتار و عمل، که از اعضای شورای عالی سینمای نیز هستند، بر خروجی و نتایج این شورا، تاثیر مستقیم میگذارد که نتیجهای جز تکقطبی شدن و کودتا در مدیریت صنفی سینمای ایران ندارد.
گذشته از این انتقادات بیپاسخ از سوی مدیران امر، که از دید وزیر ارشاد (طبق صحبتهایش در برنامهی هفت) سنگاندازی و ایرادهای بیپایه و اساس است؛ ایجاد سازمان سینما به معنای تشکیل سازمانی که قرار است بودجههای میلیاردی داشته باشد که هیچ نهادی جز شخص رییس دولت اجازهی نظارت و تحقیق و تفحص را در آن ندارد، تاکید بر «سازمان» بودن اتفاقی است که طبق قانون اساسی، موجب میشود که نهادهای نظارتی و مطبوعات نتوانند و اجازه نداشته باشند که بر نوع هزینه کردن بودجههای کلان و مدیریت سینمایی و فرهنگی این سازمان که در آمیخته با سیاست هم هست، نظارت کنند.
مطالعه تاریخ دنیا نشان میدهد که تجربهی سازمانها و نهادهای دربسته و بدون نظارت، جز به فساد مالی و منفعتطلبیهای مدیران ختم نخواهد شد. همین موضوعات – بهدلیل مشخص نبودن دقیق ساز و کار و چارت سازمان سینما- مشخص نبودن چینش مدیران و جنس مدیریتیای که قرار است در آنجا صورت بگیرد و از سوی دیگر معلوم نبودن اشخاصی که قرار است از طرف رییس دولت با حکم حکومتی تایید و در سازمان سینما مدیریت و فعالیت کنند، موجب نگرانی و ترسی است، که عاقبت مدیریتی سینمای کشور را به ناکجا خواهد برد.
سینما کلاژی است از صنعت، اقتصاد، هنر و مدیریت و برنامهریزی؛ پس تا هنگامی که شورای عالی سینما مانند هندوانهای در بسته و بدون هیچ ناظر و با ترکیبی دستچین شده و ناقص به کارش ادامه میدهد و اساسنامهاش گنگ و تصمیماتش فرمایشی و هیتی و به دور از عقلانیت مدیریتیست، راه به جایی نخواهد برد.
اگر سعی کنیم تا خوشبینانه نگاه کنیم؛ شاید بیراه نباشد که عملکرد و وجود شورای عالی سینما و بچههای تازه زاییدهاش، سازمان سینما را حکایت دکتری بدانیم که آمد دندان مریض را بکشد، زد و چشمش را هم کور کرد.
* تیتر این مطلب برگرفته از نام فیلمی اثر «بهمن فرمانآرا» است.
خبر / رادیو کوچه
روز پنجشنبه، 4 اوت، رییس جمهوری اسلامی در یک مصاحبه تلویزیونی، ضمن ابراز دیدگاه خود در باره مسایل داخلی و خارجی، وجود اختلاف با رهبر جمهوری اسلامی را رد کرده است.
به گزارش یورونیوز، محمود احمدینژاد در مورد گزارشهای حاکی از اختلاف بین او و آیتاله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، گفت: «موقعیت رهبری در ایران کاملن معلوم است و هیچ اختلافی وجود ندارد.»
آقای احمدی نژاد در عین حال وجود اختلاف نظر بین خود و مجلس را یخشی از ملزومات «یک جامعه آزاد» توصیف کرد و گفت که هرکس در جامعه امروز ایران میتواند نظر خود را بیان دارد.
وی به عنوان نمونهای از آزادی بیان در جمهوری اسلامی، به محتوای روزنامههایی که در این کشور چاپ میشود اشاره کرد و گفت که این نشریات رییس جمهوری را هدف انتقاد قرار میدهند و «افراد گوناگون بدون کوچکترین واهمهای، انتقادات خود را مطرح میکنند.»
آقای احمدینژاد در پاسخ به اینکه برخی افراد پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 بازداشت شده و رهبران معترضان دولت، میرحسین موسوی و مهدی کروبی در حصر خانگی قرار گرفتهاند اظهار داشت که در تمام کشورهای جهان زندان وجود دارد و دولت را مسوول حبس این افراد ندانست و گفت که فعالان بازداشتی با قوه قضاییه مشکل دارند و قوه فضاییه دستگاهی مستقل از دولت است و «بنده حق مداخله در تصمیمهای آن را ندارم.»
رییس جمهوری اسلامی همچنین هرنوع تشابهی بین حرکتهای اعتراضی در کشورهای منطقه با تظاهرات اعتراضی پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری ایران را رد کرد و گفت «در ایران آزادترین انتخابات برگزرا شد و بیش از ۸۵ درصد یعنی چهل میلیون نفر از ملت ایران در آن شرکت کردند» و در مورد بازداشت معترضان و فعالان سیاسی پس از انتخابات نیز گفت: «در این میان، عدهای هم به ساختمانها و مردم حمله کردند و مسلم است که چنین اقداماتی در هر کشوری ممنوع بوده و طبیعی است که پلیس و دستگاه قضایی به این گونه موارد رسیدگی میکند.»
وی در مورد حرکت های اعتراضی علیه حکومت سوریه، که از متحدان نزدیک جمهوری اسلامی است، گفت: «حق ملتهاست که آزادی داشته باشند و در سایه عدالت زندگی کنند اما بدون تردید اگر دیگران در مسایل داخلی کشورها دخالت نکنند، ملتهای خاورمیانه به خوبی قادر به حل و فصل مسایل خود هستند» و افزود که بسیاری از مسایل منطقه حاصل دخالت دیگران و مسایل تاریخی است.
آقای احمدینژاد همچنین تاکید کرد که جمهوری اسلامی خواستار روابط دوستانه با اروپاییان است و در اشارهای مجدد به پیشنهادهای قبلی خود برای مشارکت در اداره امور و حل مشکلات جهانی، گفت: «باید دست به دست هم، دنیا را عادلانه اداره کنیم تا همه در آن محترم و از حقوق مساوی برخوردار باشند.»
در مورد روابط با ایالات متحده، محمود احمدینژاد گفت که «مقابله آمریکا با ملت ایران مربوط به امروز نیست، بلکه آمریکا از سی سال گذشته در برابر ملت ایران قرار گرفته به نحوی که حتا از جنگ هشت ساله تحمیلی صدام علیه ملت ایران حمایت کرد و امروز هم همان سیاست استکباری گذشته خود را دنبال میکند.»
محمود احمدی نژاد در این مصاحبه، از برنامه های هسته ای جمهوری اسلامی از جمله تصمیم به غنی سازی اورانیوم با خلوص ۲۰ درصد دفاع کرد و اظهار داشت: «همه میدانند کسانی که ادعا میکنند جمهوری اسلامی ایران به سمت اهداف غیر صلحآمیز اتمی حرکت میکند، دانشمندان غربی نیستند بلکه این نظر سیاستمداران غربی است.»
بیشتر بخوانید:
«مردم خطای احمدی نژاد را نخواهند بخشید»
«مردم خطای احمدی نژاد را نخواهند بخشید»
پنجشنبه 13 مرداد 90/ 4اوت 2011
اجرا: مهرداد
استودیو: دامون
تقویم تاریخ
گزیده اخبار مطبوعات پنجشنبه ایران
مجله جاماندگان- «رهبر، سایه که نه خود خداست»- شراره سعیدی
شاد و تندرست- «میوهی ممنوعه»- اکبر ترشیزاد
بخش اول خبرها
دایره شکسته- «همهی ما اراذلها و اوباش»- مهشب تاجیک
اقتصاد کوچه- «مرغهای برزیلی در سفره روزهداران ایرانی»- مهرآفرین بهرامی
مجله خبری کابل- آرین
پاپاراتزی- «ویلای جرج کلونی در ایتالیا برای بعضیا بهشت است»- بهنام
گزیده اخبار مطبوعات تاجیکستان- «عفو طلایی»، محبوسان سیاسی نیز آزاد میشوند؟»- کیومرث
نگاهی به شورای عالی سینما، سازمان سینما و تضعیف خانه سینما- «خانهای روی آب»- رضا صدیق
بخش دوم خبرها
کیومرث/ دفتر تاجیکستان/ رادیو کوچه
«آزادگان»
موضوع اعلان «عفو طلایی» در آستانه تجلیل از بیستمین سالگرد استقلال تاجیکستان را به بررسی گرفته است. مقامهای تاجیک گفتهاند، حالا طرح قانون عفو برای تصویب به پارلمان کشور فرستاده شده است، که در صورت تایید آن بیش از ۱۵ هزار تن مورد عفو قرار خواهند گرفت. این طرح قانون از سوی رییس جمهوری تاجیکستان پیشنهاد شده ۵ هزار تن را از زندانها رها و مهلت ادای جزای بیش از ۱۰ حزار تن دیگر را کم میکند. دولت تاجیکستان میگوید، در این عفو بیشتر زنان و نابالغان، زندانیهای پیر و بیمار و همچنین اعضا حرکتهای ممنوع مذهبی که برای تا پنج سال زندانی شدهاند، عفو خواهند شد.
در توضیح این طرح قانون گفته میشود، که پیروان و جانبداران گروه جنایی «محمود خدای بیردیف» سرهنگ شورشگر تاجیک که حالا در قلمرو «ازبکستان» به سر میبرد نیز شامل این عفو میشوند. در همین حال «آزادگان» میگوید، یک گروه از مخالفان پیشین و اعضا «جبهه مردمی» که در زندانهای تاجیکستان نگهداری میشوند، با ارسال یک نامه از تصمیم مقامات برای عفو گروه جنایی سرهنگ شورشگر «محمود خدای بیردیف» اظهار نارضایی کردهاند. گذشته از این چنین اقدام در حالی گرفته میشود، که در آغاز ماه جولای امسال وزیر کشور تاجیکستان از احتمال حمله «محمود خدای بیردیف» به تاجیکستان هشدار داده بود. بنا به قول او «خدای بیردیف» که سال ۱۹۹۸ میلادی به شمال تاجیکستان حمله آورده بود، میتواند دوباره این کار خود را تکرار بکند.
«اسسر»
این نشریه نیز در صحیفه اول خود عکس «یاقوب سلیماف» وزیر سابق کشور را نشر کرده و گفته است که آیا او و دیگر محبوسانی که برای فعالیت سیاسی خود به کنج زندان رفتهاند، رها خواهند شد؟ بنا به نوشته این نشریه برای چهارمین بار است، که دولت تاجیکستان عفو اعلان میکند، اما محبوسان سیاسی وارد فهرست عفوشوندگان قرار نمیگیرند. حالا در زندانهای تاجیکستان «محمدروزی اسکندراف» رهبر پیشین دموکراتهای تاجیکستان، «یاقوب سلیماف» وزیر پیشین کشور، جنرال «غفار میرزایف» و چندی دیگر نگهداری میشوند، که با قول صاحبنظران برای فعالیتهای سیاسی و مخالفت شدیدشان با رهبر اول کشور به حبس فرستاده شدهاند. ولی مقامات تاجیکستان وجود هرگونه محبوس سیاسی در زندانهای این کشور را به شدت رد میکنند.
«امروز نیوز»
از سفر وزیر امور خارجی تاجیکستان، «همراه خان ظریفی» به «عشقآباد» خبر داده است. این نشریه مینویسد آقای «ظریفی» در حالی به «ترکمنستان» رفته و با رییس جمهوری آن کشور «قربانگلی بیردی محمداف» وارد گفتوگو میشود، که تاجیکستان با مشکل دریافت مواد سوخت ارزان مواجه شده است. تاجیکستان که نود درصد مواد سوخت مورد نیازش را از روسیه وارد میکند در سه ماه اخیر با مشکل پیچیده است. «روسیه» دو بار باج گمرکی برای صادرات بنزین از این کشور را افزود و نرخ هر لیتر بنزین در تاجیکستان را از ۱ دالر به یک و نیم دالر بالا برد. بالاروی نرخ بنزین در تاجیکستان به افزایش قیمت انواع دیگر محصولات غذایی هم سبب شد و نگرانی ساکنان را به وجود آورده است. بنا به نوشته «امروز نیوز» مقامهای تاجیک میخواهند با همتایان ترکمن خود زبان یافته و مشکلشان را آسان بکنند. تاکنون تاجیکستان از ترکمنستان همسایه مواد سوخت برای هواپیماها را خریداری میکرد. ولی تا حال روشن نیست، که آیا وزیر امور خارجی تاجیکستان برای وارد کردن مواد سوخت بیشتر از این کشور موفق خواهد شد یا نه.
«آسیا پلیوس»
دعواهای ضد و نقیض مقامهای تاجیک و افغان بر سر کشته شدن هشت افغان در منطقه «شورا آباد» تاجیکستان را نشر کرده است. جانب تاجیکستان میگوید که مرزبانهای این کشور در پی یک عملیات هشت قاچاقچی افغان را کشتهاند. ولی «زلمی رسول» وزیر امور خارجی افغانستان گفته است، که این جا تصادف شده است و او از مقامات تاجیک خواسته که در این باره شرح بیشتر بدهند. نشریه میگوید این در حالی است، که بنا به قول منابع رسمی افغانستان این هشت تن کشته شده گردشگر بودهاند و از منطقه «شورا آباد» دیدن میکردند. آنها تقاضا کردهاند که جانب تاجیکستان جنازه این هشت تن را به جانب افغانستان بسپارد. ولی شورای گردشگری تاجیکستان گفته است، که در پنج سال اخیر یگان افغان برای گردشگری در این کشور ویزا دریافت نکرده است. تاجیکستان با افغانستان بیش از ۱۴۰۰ کیلومتر مرز مشترک دارد و «شورا آباد» یکی از منطقههای داغ و حساس این مرز به حساب میرود.
«فرژ»
این نشریه سیاسی مینویسد، که شهردار «دوشنبه»، پایتخت تاجیکستان، برای تنظیم نرخ مواد غذای در بازارها و آن هم در ماه رمضان امام خطیبان مساجد را مسوول کرده است. شهرداری گفته که باید امام خطیبان نرخها را نظارت و تاجران را به انصاف دعوت بکنند. علاوه به این خود رییس جمهوری تاجیکستان نیز از طریق تلوزیون صحبت و از تاجران دعوت کرده بود که در ماه عبادت از انصاف کار بگیرند و قیمت کالاها را نه افزایند. همه ساله، برعکس دعوتها و شکایتها، در ماه رمضان نرخ انواع خوردنی در تاجیکستان بهمراتب میافزاید و مشکل خانوادههای نادار را دوچند میکند.
آرین / دفتر کابل / رادیو کوچه
یک قایق حامل 54 پناهجو از کشورهای ایران، عراق و افغانستان یکشنبه این هفته از سوی نیروهای دریایی استرالیای غربی متوقف شد.
حالا این پناهجویان به خاطر بررسیهای صحی و شناسایی هویت در جزیزه کرسمس استرالیا به سر میبرند، تا هنوز روز مشخص برای فرستادن این پناهجویان به مالیزی تعیین نگردیده است ولی مقامات در استرالیا میگویند سرگرم تدارکات و آمادهگیهای لازم میباشند.
پلیس ضد شورش همهروزه مشغول آموزشهای لازم در جزیره کرسمس میباشد و همچنان استفاده از زور بهخاطر فرونشانی هرگونه شورش و آشوبپناه جویان را دریافت نمودهاند، در صورتیکه پناهجویان دست به شورش و هرگونه مقاومت بهخاطر جلوگیری از اجرا شدن پلان فرستادن آنها به کوالالامپور بزنند صحنه بدی خواهد بود.
از زمان امضا تفاهمنامه بین دولت استرالیا و مالیزی این اولین قایق هست که به استرالیا رسیده است.
هفته گذشته دولت استرالیا و مالیزی تفاهمنامهی را امضا کردند که به اساس آن 800 تن از پناهجویان که به شکل غیرقانونی توسط قایق به استرالیا آمدهاند را به مالیزی بفرستد و در عوض آن دولت استرالیا 4000 پناهنده واقعی که توسط کمیشنری عالی سازمان ملل متحد در امور مهاجرت شناسایی شدهاند را بپذیرد.
کریس بوون وزیر مهاجرت استرالیا گفت این پلان فقط به خاطر طرحریزی شده است تا پیام مشخص را به پناهجویانی برساند که میخواهند زندگیشان را به خطر انداخته و توسط قایق به استرالیا بیایند و به امید اینکه درخواست پناهندهگی آنها در استرالیا طی مراحل خواهد شد.
وی افزود: «فرق نمیکند شما از افغانستان، سریلانکا، ایران عراق و یا جای دیگر آمده باشید، فرق نمیکند که در جزیره کرسمس آمده باشید و یا جای دیگر، هیچ ضمانتی برای پذیرفتن پناهندگی شما وجود ندارد و استرالیا پرونده شما را بررسی نمیکند.»
رضا پرچیزاد
برای پدرم
هنگامی که برای اولین بار «دونده» را دیدم، چهار یا پنج سال بیشتر نداشتم. در آن روزگار محدودیت تولید فیلم داخلی و ممنوعیت ورود فیلم خارجی، فیلمهای ایرانی، گاه برای چندین ماه، بر روی پرده میماندند؛ به طوری که اگر دو سه ماه بعد، احساس میکردی که دلت برای فیلمی که چند وقت پیش دیده بودی تنگ شده، هنوز میتوانستی بروی و اکران اولش را ببینی! من اما هنوز کم سن و سال تر از این حرفها بودم که دلم برای دیدن فیلمهای نادری تنگ بشود. آنکه دوست داشت فیلم را ببیند و دوباره ببیند و درباره آن حرف بزند، پدرم بود. اهل آبادان بود و سینما-دوست؛ «ماهنامه فیلم» هم میخواند، که خود مزید بر علت سینما-زدگی و تئوری پردازیهای او شده بود! تا سالها، هر فیلم کلاسیکی را که به لطف پر ترس و لرز ویدیوی ممنوعه نوار-کوچک یغور بتاماکس در منزل پدربزرگ – روحش شاد – و در معیت داییها و خاله و باقی خانواده میدیدیم، پدر پیشتر در سینما خورشید و سینما تاج و سینما رکس آبادان دیده بود. همچون هر آبادانی «اصیلی»، به هر چیز و به هر کس آبادانی، از جمله نادری، علاقه و تعصب داشت.
سینما تاج (اکنون نفت) آبادان
سینما رکس آبادان
هلنگ و تلنگ، ما را، سوار بر اتوبوس بنز لکنته کرایه-پنجاه-تومانی، از فردیس کرج به تهران میکشاند. میرفتیم میدان انقلاب، به سینما سانترال (بعدا مرکزی) پوکیده و پر از پوست تخمه، که سربازان شهرستانی یک-روز-مرخصی، که نه وقت بازگشتن به منزل را داشتند و نه دل و دماغ گذراندن روز آزادی در پادگان را، میآمدند و پاهای پوتین-پوششان را به روی صندلی زهوار-در-رفته جلویی میانداختند و چرت میزدند، تا بعد از یکی دو سانس، کنترلچی چراغ-قوه-به-دست، از راه برسد و عذرشان را بخواهد. آن روزها، کمتر کسی به سینما میرفت؛ و حتا جشنواره فجر هم – که بعدها برای بلیط و کارت دعوتش باید از شب قبل توی صف سینما میخوابیدی و سر و دست میشکستی – چندان رونقی نداشت؛ و موقع جشنواره، همان که دم شروع فیلم از راه میرسیدی، مسوول سینما، با هزار اکرام و احترام، بلیطات را میگرفت و خوشآمد-گویان، به داخل سالن هدایتات میکرد. دونده را، اولینبار، در چنین روزگاری دیدم.
سینما مرکزی تهران
سالها از آن روزگار گذشت، و حال و هوای سینمای ایران هم دگرگون شد: دولتها آمدند و رفتند؛ سیاستهای فرهنگی، دم به دم تغییر کردند؛ جریانهای هنری، پا نگرفته، سرکوب شدند؛ بزرگان، فیلمهای خوب و بد و متوسط ساختند، و پیر شدند؛ جوان ترها از راه رسیدند و ایده های نوی مستحسن و مبتذل آوردند؛ در فقر فرهنگی اجبار-شده-بر-سینما، لمپنیسم و عوام-پسندی، جریان اصلی سینمای ایران شد؛ جشنوارههای خارجی، بر سینمای مستقل ایران سایه انداختند؛ و از نادری از-بر-و-بوم-دل-کنده و آق-وطن-کرده، جز خاطرهای دور در گوشه ذهن سینمای ایران باقی نماند. در این میان، با نوستالژی روزهای «زمینی» خردی نسل ما که در بحبوحه دغدغههای «ماورایی» کلان انقلاب و جنگ، به سرعت در پیچ و تاب کوچه پس-کوچههای تاریک تاریخ، رفتند و ناپدید شدند، پس از بیش از ربع قرن، به دور از خانه و وطن، به تماشای دونده نادری نشستم. آنچه در پی میآید، شرحی است که بر آن نوشتم.
دونده، از آن دسته «حدیث روزگارجوانی»های «پسرانه»ای است که «آمارکورد» فلینی پیشتر بود، و «سینما پارادیزو»ی برتولوچی و «مالنا»ی تورناتوره قرار بود بعدن باشند. حتا جمع کردن تکه پارههای مجلههای رنگارنگ خارجی – که روی دیوار آهنی کابین کشتی به-گل-نشسته، مثل نوار فیلم، به هم متصل شدهاند – و کنار دریا جمع شدن پسران و بگیر و ببندهای زور-سالارانه آنها، صحنههایی از سینما پارادیزو و مالنا را تداعی میکند؛ و بعید نیست که این فیلمها، به گونهای، وامدار دونده بوده باشند. از لحاظ مفهومی، در این دسته آثار، که با نئورئالیسم ایتالیایی در سینما گل کردند، اصل «تجربه»، در مرکز توجه قرار دارد: پسرک قهرمان فیلم، که خیلی وقتها خودش در حاشیه ماجراها قرار دارد، و بیشتر راوی است تا کنشگر، تجربه میکند و بزرگ میشود. با این وجود، دونده، مثل آنهای دیگر، نه قصهگو است – به قول کلاسیک-کارها، «سر» و «ته» روایی ندارد؛ نه امیرویش به طور کل در حاشیه متن است؛ و نه – شاید به لطف اجباری جمهوری اسلامی – در آن اثری از «جنس لطیف» و فانتزیهای سکسی – معمولن معطوف به زنان جا-افتاده، و آمیخته به حسرت دور از دسترس بودن آنها – هست. البته، نادری، پیشتر در فیلم «انتظار» (1353)، این جنبه تجربه نوجوانی را هم در غالب شیفتگی پسرکی با بازوی زنی جوان که همیشه از پس درب خانه – بدون آنکه خودش دیده شود – ظرف بلور پر از یخ را در دستان پسرک داستان میگذارد، با استادی تصویر کرده بود؛ و شاید بشود گفت که میتوان این فیلم کوتاه 46 دقیقهای را از لحاظ تماتیک، مکمل دونده دانست. با این وجود، در دونده، درونجویی تک-جنسی، جایگزین دیالکتیک دو-جنسی میشود؛ و می توان گفت که در اینجا، دیالکتیک، بین ذهن خیالگرای امیرو – که در سنکتوم سنکتوروم یا خلوت حرم ذهن خویش روزگار میگذراند – با دنیای بیتفاوت و گاه خطرناک خارج از چارچوب ذهن او است که شکل میگیرد. از این لحاظ، دونده، یکی از معدود شاهکارهای تاریخ سینما – همچون لورنس عربستان دیوید لین فقید– است که بدون حضور جذب-کننده زن در فیلم، بیننده را تا به آخر، با موفقیت به دنبال خود میکشاند؛ و این خود تناقضی عجیب در این فیلم است که حدیث نوجوانی پسرانه هست و زن در آن نیست.
درباره قصهگو نبودن دونده، باید گفت که این از مشخصههای تکنیکی بارز این فیلم است که با شیوه تجربی منحصر به فرد خود قصد دارد مفهوم «حرکت» را در قالبی باز، به تصویر بکشد؛ و دینامیسم «تماتیک» مفهوم حرکت، لزومن – و نه قطعن– به سر و ته روایی نیاز ندارد. این حقیقت، از آنجا نشات میگیرد که نادری در این فیلم، به شیوهای خودآگاهانه، «فرم-محور» است؛ و این نکتهای است که به جز انگشتشماری در سینمای ایران – که از قضا تدوینگر همین فیلم، بیضایی، را هم شامل میشود – در آن سالها به دنبال آن نبودند. به همین ترتیب است که «شیوه بیان» در این فیلم بر «موضوع بیان» یا همان محتوا میچربد. در اینباره، خود نادری از تاثیر میکل آنجلو آنتونیونی و امپرسیونیسم او بر آثارش میگوید (همه نقل قولها، از مصاحبه مسعود مهرابی و هوشنگ گلمکانی با نادری، مندرج در شماره 32 و 33 ماهنامه «فیلم»، به تاریخ آذرماه 1364، اقتباس شده): «وقتی که داشتم تنگسیر را میساختم، احساس کردم که دیگر این نوع سینما، هیچ کمکی به پیشرفت من نخواهد کرد؛ و در این میان، چند نفر بودند که مرا تکان دادند و به خود آوردند. یکی از آنها آنتونیونی بود، که وقتی کشفش کردم، خیلی رویش کار کردم. این موضوع برمیگردد به سال 52، که فیلم ماجرای او را دیدم. نزدیکیهای فوقالعاده جالبی احساس میکردم. من یک عکاس حرفهای بودم، نقاشی هم میکنم. در آنتونیونی نکتهای وجود داشت که من قبلن در نقاشی هم دیده بودم (نه این که بگویم کشف کردم؛ چون قبل از من صدها نفر به آن رسیده بودند)، و آن حضور نقاشی امپرسیونیسم در آثار آنتونیونی بود؛ نقاشی بزرگانی مانند ونگوگ، گوگن، سزان، امیل برنار، ماتیس، و مونه، که اثر غریبی بر من میگذاشتند. واقع گرایی رامبراند و روبنس و نقاشیهای مجلسی مرا جلب نمیکرد. نقاشی امپرسیونیسم نیز عامل دیگری بود که به من میگفت جایم در کجاست. با توجه به همین گفته و با استناد به خود فیلم، مهمترین تکنیک فرم-محورانه در دونده، «ایماژگرایی» میباشد.
نزدیک به یک قرن پیش، فرمالیستهایی همچون تیای هیوم، ازرا پاوند، و تیاس الیوت – تحت تاثیر آرا و عقاید نشانهشناس آمریکایی، چارلز سندرز پیرس، داستاننویس آمریکایی-انگلیسی، هنری جیمز، و همچنین زبانشناسان فرمالیست روسی – به این نتیجه رسیدند که تکنیک شعر به روش رومانتیک – که آن روزها دیگر کلاسیک شده بود – دیگر جوابگوی نیاز مفاهیم روزمره نیست، و باید طرحی نو درانداخت. این شد که به جای «تعریف»، سعی کردند زنجیرههایی از تصاویر ایجاد کنند، تا به وسیله آن، فضاسازی تماتیک کنند، و مفهوم مورد نظر خود را «تصویر» کنند. همین ایماژگرایی، بعدها از مولفههای مهم بحث معروف «مونتاژ/میزانسن» در سینما شد؛ و اکسپرسیونیستهای آلمانی و سرگئی آیزنشتین روسی و بسیاری دیگر از مدرنیستهای اروپایی، فیلمهای خود را با اتکا به همین تکنیک و واریاسیونهای مختلف آن ساختند؛ نبود صدا در سینما هم مزید بر علت شد که ایماژها هرچه بیشتر اغراق شوند؛ و مثلن در اکپرسیونیسم آلمانی فریتز لانگ و فریدریش ویلهلم مورنائو، گوی سبقت را از محتوا بربایند. بعدها، به مدد آشنایی خواص ایرانی با فرهنگ و هنر اروپا در سالهای بنیادین دهه سی و چهل شمسی، ایماژگرایی، از شالودههای شعر نوگرای ایران در بهترین آثار بسیاری همچون اخوان و سهراب و فروغ و شاملو و در نثر ابراهیم گلستان و در سینمای فروغ و گلستان و سهراب شهید ثالث شد. و بدین ترتیب، ادبیات نوگرای ایران، در آستانه درنوردیدن مرز «روایت» قرار گرفت. نادری، که خود با عکاسی سینما کارش را آغاز کرد، و اکثر فیلمهایش هم به عکسهای به هم پیوسته میمانند، از اولین فیلمسازان ایرانی بود که بعد از انقلاب، این تکنیک را به طور خاص در سینمای غیرمستند به کار برد؛ و با دونده، یکی از موفقترین نمونههای سینمای موج نوی غیرهنری (چیزی که بعدها کیارستمی از معدود کسانی بود که آن را به طور جدی دنبال کرد) بعد از انقلاب را خلق کرد؛ که پیوریتانیسم جمهوری اسلامی و سینمای جنگ «ارزشی»اش، آن را در همان سالهای دهه شصت در نطفه خفه کرد.
در دونده، قصهای به معنای متعارف در کار نیست؛ چرا که این فیلم، «بریکولاژ» ی است تشکیل یافته از ایماژهای درون ذهن «جز-اندیش» نادری، مثل عکس-بریدههای روی دیوار اتاق امیرو. تصاویر پراکنده، مثل شعر فروغ، بدون تناوب و بدون جهتگیری خاص، از جلوی چشم بیننده میگذرند؛ و به جای وحدت روایی، «وحدت تماتیک» ایجاد میکنند. از همان ابتدای فیلم، نادری، شاتهایی از لوکیشنها و تمهایی که بعدن فیلم در آنها خواهد گذشت را به تصویر میکشد؛ انگار که دارد خلاصه مقاله را در ابتدای آن ذکر میکند، و کلید-واژههای آن را به دست خواننده میدهد: کنار دریا، فریاد کشیدن به سمت کشتیها، دویدن، فرودگاه هواپیمای کوچک، زباله دانی، و …. انتخاب لوکیشن و صحنه پردازی ، بیشتر بار این امر را به دوش میکشد. مثلن، از آنجا که دشواری تجربه نوجوان تنها برای بزرگ شدن در دنیایی بیتفاوت و بعضن خشن، یکی از درونمایههای اصلی فیلم است، لوکیشنهای سخت و مهیب همچون بازار کثیف و شلوغ، انبار لولههای فلزی قطور نفت، اسکله و جرثقیلهای اطراف آن، کشتیهای آهنی به گل نشسته، تانکرهای قر شده و زنگزده، قطار، تریلی، کامیون، آتش نفت، آب شور، باد پر گرد، و خاک خشک، که همه و همه آبادان را به ذهن میآورند، در دونده به وفور یافت میشوند. خود نادری هم بر این حقیقت صحه میگذارد: «من وقتی که جریان غربزدگی و حضور فرهنگ وارداتی را در جامعه میدیدم، میدانستم که اگر برای این علایقم قالبی درخور فرهنگ جامعه خودمان پیدا نکنم، راه به جایی نمیبرم. دوباره برگشتم اول خط تا جایگاه این یافتهها را در خودم و جامعه پیدا کنم؛ و پیدا کردم: زادگاه خود من، مظهر این ترکیب فرهنگی بود. آبادان نه یک شهر کاملن ایرانی بود و نه یک شهر کاملن فرنگی. یک طرف، بازار سنتی بود، و آن طرف، دهها کشتی رنگارنگ؛ یک زن عرب با روبنده، از کنار یک زن فرنگی که بچهاش قوطی کوکا دستش بود و یا از کنار یک ملوان خارجی رد میشد. دیدم که این ترکیب، در زندگی من بوده؛ و بیدار شدن چنین حسی، اصلن ریشه در زندگیام داشته است. بنابراین، فکر کردم که باید به آنچه در پیرامونم وجود داشته، در آن قالب مورد علاقهام شکل بدهم. و البته خیلی سخت بود.»
آبادان بلافاصله بعد از جنگ
البته از آنجا که این فیلم در زمان اوج جنگ ایران و عراق ساخته شده، نادری به لوکیشنهای آبادان دسترسی نداشته؛ و گرچه فیلم، بیشک، ریشه در سوابق و خاطرات شخصی نادری از آبادان دارد، اما آن را در جاهای مختلفی به دور از آبادان فیلمبرداری کرده. «برای دونده… حدود 48 هزار کیلومتر سفر کردم تا فیلم ساخته شد. یک نما در اهواز دارم، نمای بعدی مال چابهار است، نمای بعدی ورامین، نمای بعدی بندرعباس، نمای بعدی بندر لنگه، نمای بعدی گرمسار؛ و با این تکهها، شهری ساختم که اصلن وجود ندارد.» با این وجود، تمام موتیفهای تصویری به کار رفته در فیلم، شهر «جهان-وطن»ی به نام آبادان را تجسم میکنند: پالایشگاه آبادان، بریم و بوارده، لین یک احمدآباد، بازار صفا، بازار کویتیها، اسکله اروند، ساحل خسروآباد، تنک فارم، سبخیهای سده و کوی ذوالفقاری و بلوار فرح آباد، همه و همه در ایماژهای دونده نهفتهاند؛ و این فیلم را که از لحاظ جغرافیایی هیچ ربطی به آبادان ندارد، از لحاظ درونمایه و وحدت تاثیر، به یکتا اثر سینمایی بدل میکنند که روح آبادان را به تصویر کشیده است؛ و همین یکی از مهمترین عواملی است که این فیلم را، در عین بهره گیری از بسیاری تصاویر و عوامل بومی، به اثری فرا-جغرافیایی تبدیل میکند.
نمای آبادان از فراز اروندرود
با این وجود، در دونده، ایماژگرایی نادری، با – بر فرض مثال – بیضایی و حاتمی تفاوت دارد. اینها هرکدام استاد یک گونه خاص از تصویرگرایی در سینمای ایران بودهاند. ایماژگرایی نادری، بر خلاف تصویرگرایی تاتری دینامیک و عصبی بیضایی، و تصویرگرایی استاتیک نقاشی-سنتی حاتمی، کاملن سینمایی و بدون برانگیزانندگی روانی است: تصاویر، بدون تاکید بر حسی خاص، از جلوی چشم بیننده میگذرند. هنگام دیدن تصاویرش، بیننده، معمولن، نه به تنش میافتد، نه دلتنگ و نوستالژیک میشود؛ میبیند و میگذرد. این دوری از القاء حس و اجتناب از روابط علی و معلولی و پراکندهگرایی تصویری که نادری بر آن تاکید بسیار دارد، البته میتواند از علاقه او به سینمای ژان لوک گدار هم نشات گرفته باشد؛ چنانکه رامین جهانبگلو، در کتاب موج چهارم خود، از قول سوزان سونتاگ نقل میکند: «گدار هم هرگونه علیت را رد میکند، و نمیکوشد تا چیزی را توضیح بدهد. فیلم گدار، معرف یک نگرش خاص نیست، بلکه مخلوطی است از اسناد گوناگون چون متن، روایت، و کلمات قصار.» به همین ترتیب است علاقه او به مفهوم «جریان سیال ذهن» و شیوه نگارش «پاراتاکتیک» – بدون رابطهای منطقی بین جملات و عبارات – که در برخی نویسندههای مدرنیست اروپایی و آمریکایی، به خصوص در ارنست همینگوی، به اوج خود میرسد. خود او میگوید: «در این زمینه، دو نفر از کسانی که خیلی از آنها آموختم، فالکنر و همینگوی بودند. البته سبک کار آنها با هم فرق دارد، و همینگوی به نوع کار مورد علاق من نزدیکتر است.» و این یکی از مشخصههای نادری است، که در جایی که سینماگران ایرانی بزرگ همنسل او، وزن آثارشان به سمت فرهنگ ایرانی و معرفتشناسی ادبیاتی روایی و مزین آن سنگینی میکند، گرایش عمده نادری به سوی ادبیات شکستهبسته و عور مدرنیستی است؛ که به روایتشکنی او در اکثر آثار متاخرش هم میانجامد.
امیر نادری
دقیقن به همین دلایل است که در آثار نادری، تدوین، از اساسیترین قدمهای پروسه فیلمسازی میباشد. خود وی میگوید که «مونتاژ فیلم دونده حدود چهار ماه طول کشید، تا ترکیب مورد نظرم از آن تکه تکهها به دست آید.» درباره نقش بیضایی به عنوان تدوینگر و تاثیر وی بر شدن دونده چنان که شد، سخن فراوان رفته. برخی نقش او را بسیار محدود میدانند، و برخی دیگر همه فیلم را از او میدانند. خود نادری، در آن سالها، نظر نسبتن معقولی ارابه کرد: «علت این که در مونتاژ، از کسی کمک میگیرم که در واقع سبکی مخالف من دارد، این است که نظم او، کار مرا یکدست میکند. بیضایی، وقتی که میخواهد فیلمنامه بنویسد، قبلن مدتها فکر میکند، تا ایده و جزییات در ذهنش شکل میگیرد؛ بعد در یک هفته آن را مینویسد و کنار میگذارد. کات! درست بر خلاف روش کار من. او در مونتاژ، بینظمی مرا نظم میدهد.» به نظر من، آن دراماتیسم کمرنگی که در سرتاسر دونده جریان دارد، و گاهی اوقات حتا اوج هم میگیرد و به وضوح – همچون در سکانس بینظیر پایانی – خود را به رخ میکشد، و اتفاقن مایه دلنشینی هرچه بیشتر فیلم هم شده – به شخصه از فیلمهای کاملن «بیحس» زیاد خوشم نمیآید؛ و شاید به همین خاطر باشد که سینمای موج نوی فرانسه، علارغم ارزشهای انکارناپذیرش، هیچ وقت برایم جذاب نبوده – مرحون غنیمت ذهن «انداموارهنگار» و «خیالپرداز» بیضایی میباشد، که حیفاش میآید عکسهای استادانهبرداشتهشده توسط نادری را لقلقهوار به هم بچسباند و رها کند. همکاری این دو – که بعدها کمتر پیش آمد دو سینماگر بزرگ ایرانی همچون این دو چنین همکاری کنند– به اینجا انجامید که بعد از نزدیک به سه دهه، هنوز کمتر فیلمی در سینمای ایران توانسته غنای «تصویری» دونده را تکرار کند.
بهرام بیضایی
درباره عنصر خیال گفتم، و درباره دراماتیزاسیون. گرچه دور از ذهن به نظر میرسد، اما نادری، به اعتراف خودش، قصد داشته رگههایی از رئالیسم جادویی را وارد دونده کند: «سعی کردهام که از یک جای فیلم به بعد، پس از آنکه از ابتدا همه چیز در واقعیت میگذرد، وارد یک دنیای توهم بشویم…. از یک جای فیلم، میبینیم که عناصر واقعی، کمکم به شکل دیگری جلوهگر میشوند…. من از کتاب صد سال تنهایی خیلی چیزها آموختم؛ و بس که آن را خواندهام، انگار که خوردماش! در جایی از این داستان، یک دختر – رمدیوس – با ملحفه به هوا پرواز میکند و میرود. مگر چنین چیزی ممکن است؟ باز هم که کتاب را خواندم، دیدم این دختر، در این مرحله، فقط باید به هوا میرفت، و هیچ راه دیگری نبود. کات! باید کارش تمام میشد…. در هنر، به خصوص در سینما، هر چیز که به جا استفاده شود، درست است. مثلن، در کجای دنیا یک بچه با دوچرخه در جلوی هواپیما راه میافتد و فریاد میزند؟ اصلن کدام بچه حق دارد داخل باند فرودگاه– حتا خصوصی– بشود؟ اگر این حرکت و این تصویر در منطق خود فیلم میگنجد، پس درست است. این را از مارکز آموختم؛ از گدار و برگمن و بونوئل آموختم.» اما اینها رگههایی بیش نیستند که میتوانستند بعدها قویتر شوند؛ اما بهدور از تخیل بودن شخص نادری و گرایش شدید وی به طرز تفکر «بازنمایانه» رئالیستی، باعث شد که این جنبه، هیچ وقت در آثار او رشد نکند؛ و در تمام آثار بعدیاش، رئالیسم بر خیالگرایی چیرگی اساسی دارد. این گرایش به رئالیسم جادویی، در خود دونده همچنان محافظه کارانه است که ترجیح میدهم این فیلم را با همان صفت «رئالیستی» تعریف کنم.
خیزش نادری به سمت تصویری کردن سینما، در عدم کاربرد موسیقی هم خود را مینمایاند. خود او میگوید که «علتش این است که فکر میکنم موسیقی، تصویر را دراماتیزه میکند؛ اشک انگیز یا هیجان انگیز یا مفرح میکند؛ و من از این دوری میکنم؛ زیرا احساسها، فیلم را به سینمای قصهگو نزدیک میکند. نقاشی امپرسیونیسم این را به من آموخت که یا میتوانم کارم را با تصویر و عناصر صحنه انجام دهم، یا نمیتوانم. اگر نمیتوانم، به ضرب موسیقی این کار را نکنم. البته من موسیقی را دوست دارم، زیاد موسیقی گوش میکنم؛ اما به این فکر میکنم که چه تصویری میتواند احساس آن موسیقی را بیافریند، نه اینکه موسیقی روی تصویر بیاید و بعد آن احساس را به طور تحمیلی در تماشاگر ایجاد کند.» لذا موسیقی فیلم دونده، همانا افکتهای صحنه است؛ و بر فرض مثال، یکی دو جا، شاید از بلندگوی دکههای کنار اسکله، صدای لوییس آرمسترانگ را میشنویم، که بیشتر یادآور «گتسبی بزرگ» و عصر طلایی موسیقی جاز در آمریکا میباشد، تا آبادان عصر نادری؛ و با این وجود، روی فیلم مینشیند. اما نادری در یکی دو مورد تقلب هم میکند، و از افکت صوتی خارج از صحنه برای القا حس استفاده میکند؛ مثل جایی که پس از حمله کوسه، امیرو از آب بیرون آمده، و بهت زده و حیران شده؛ یا پس از اینکه او، جوان یکپایی را میبیند که در امتداد خطوط آهن دور میشود، و به خیال فرو میرود.
از همه اینها که بگذریم، مهمترین تم فیلم دونده، همانا «دویدن» است. چنانکه حمید دباشی، در کتاب «استادان و شاهکارهای سینمای ایران»، میگوید: «امیرو کیست؟ پسرک یتیم بینوایی که در ساحل دیاری بینام، روزگار میگذراند. او شیفته هر آن چیزی است که حرکت میکند: کشتیهای بزرگ، قایقهای کوچک، ماشینهای سریع، دوچرخههای کند، موتورسیکلتهای پرسر و صدا، کامیونهای سنگین، قطارهای سنگینتر، هواپیماهای در حال پرواز؛ خلاصه، هرآنچه که میجنبد و حرکت میکند، و میتواند او را از جایی که هست دور کند…. در جایی که به هیچ یک از این وسایط فرار، دسترسی ندارد، میدود، به سرعت، و باز هم سریعتر، تا جایی که از نفس می افتد.» دینامیسم غریزه حیات، تنها حرکت کردن نیست، دایم دویدن است؛ و به راستی که ترس اگزیستانسیالیستی از «مردابی شدن» در تکرار مکررات است که امیرو را به جلو میراند. سراسر فیلم، پر است از تصاویر تکراری مرداب، و مردابی تکرار: پیرمرد و پیرزنی تکیده و خمیده که در خارزار خاک آلود، از دوربین دور میشوند؛ مرد تکپایی که در درازنای بیانتهای خطوط آهن، به سمت خورشید در حال غروب، پشت به دوربین، به دور میرود تا در افق ناپدید شود؛ و قطاری که دایم دورتر میشود، و بچههایی که به دنبال آن میدوند، شاید تنها بتوانند سرانگشتی به ته میله آخرش برسانند. در صحنهای، خود امیرو هم، در کشاکش طوفان پرغبار و دیدکش، در میان خطوط آهن، سرگردان، میدود؛ گویی که راه گم کرده است. در حقیقت، تصویر توازی بیانتهای خطوط آهن، از مهمترین موتیفهای تصویری دونده است: خطوط سخت و بیروحی که تا بینهایت ادامه دارند، و به نظر میرسد که فقط در دوردستها به هم میرسند، اما هرچه بروی باز هم میبینی که پایانی ندارند؛ انگار از بیانتهایی تجربه زندگی و از ناگزیری قدم گذاشتن در راه و از رفتن و باز رفتن میگویند: تجربههایی که در نهایت همه مثل هماند، و راهی که آخرش به یکجا ختم میشود…
در این دنیای اگزیستانسیالیستی، زندگی، به مثابه نبرد و کارزار مداوم است: از همان ابتدای فیلم، با درگیری دو نفر بر سر جیفه دنیا در زبالهدانی، وارد این معرکه میشویم. کارزارهای بعضن آمیخته به تعقیب و گریز دیگر در جاهای دیگر هم در راهاند: نبرد بر سر شیشههای به دورانداختهشده در کنار دریا، نبرد برای گرفتن پول آب یخ از دوچرخهسوار فراری در جاده و خیابان، نبرد بر سر قالب یخی که در حرارت طاقتفرسای تابستان خوزستان، دایم در حال آب شدن و کوچکتر شدن است؛ و نبرد نهایی برای حیات و اثبات وجود در سکانس پایانی؛ و تمام اینها، به جز تصاویر قاهر طبیعت، همچون امواج سنگینی که بر سر و بدن صخرههای سخت میکوبند، و آتش سهمناکی که بر خاک خشک، حره میکشد، میباشند، که فیلم را پر کرده است. برای امیرو، زندگی، رقابت پرزتقلایی سخت در برابر انسانها و طبیعت خشنی است که در آن تنها باید اول شد، زیرا که همه چیز به برنده میرسد. خود نادری میگوید: «خشونت، با آنکه جنبههای منفی – ظاهرن– دارد، اما از درونش رشد و سازندگی هم میآورد. مگر ما چگونه زندگی کردیم؟ خشونت، یکی از جنبههای پیچیده و جدا نشدنی انسان است. من سعی کردم خیلی چیزهایی را که از زندگی میدانم، در آن سکانس (سکانس پایانی) بگنجانم.»
در همین راستا، فیلم «سینمایی» و «تصویری» و کمدیالوگ نادری، گاهی هم به دام «گفتن» میافتد، و به شعار دادن نزدیک میشود؛ مثل آن صحنهای که در آن بچهها به دنبال قطار میدوند، و یکی زودتر میرسد و اول میشود، اما امیرو همچنان میدود، و هنگامی که بچهها از او میپرسند که وقتی مسابقه تمام شده بود، دیگر برای چه دویدی؟ پاسخ میدهد که «آخه میخواستم بدونم که خودم چقد میتونم بدووم». اما اینها لغزشهای معدود و گذرایی هستند، و به جز یکی دو بار، در فیلم تکرار نمیشوند. با این حال، امیروی نحیف و بیسرپرست، در میانه دوزخ خاک و آهن و آتش، خود سرپرست جوجهای است که تمام بار لطافت فیلم را بر دوش میکشد. او که در طول روز باید با انواع سختیها دست و پنجه نرم کند، وقتی که در انتهای روز دشوار و داغ و طولانیاش در کابین کشتی به-گل-نشسته – خانه – بیتوته میکند، با چنان ظرافتی با جوجه رفتار میکند که مثلن وقتی جوجه به روی مجلههای عزیزترازجاناش پا میگذارد، امیرو، تنها با نوازشی آرام و با لمسی لطیف، آن را از روی مجله به کناری میگذارد. هرگز در هیچ فیلمی، جوجهای– با آن حضور کوتاه– چنین لازم و به یادماندنی نبوده!
دویدن، به شایستگی، در سکانس پایانی – سکانس مسابقه – به اوج خود میرسد؛ و الحق که تدوین استادانه بیضایی، با نواخت تند و اینترکاتینگهای مداوم، که حس عصبیت اگزیستانسیالیستی و تعجیل و ازنفسافتادگی را صد چندان میکند، حق مطلب را در قبال تصاویر بینظیر نادری ادا کرده، و به زیبایی به تاثیر آن افزوده است. مسابقه آخر، برای من، همیشه سکانس به یادماندنی مسابقه ارابه رانی در بن-هور ویلیام وایلر را تداعی میکند؛ جایی که هر کس، در حالی که میخواهد زودتر به خط پایان برسد، باید هم رقبا را با خشونت از دور خارج کند، و هم مراقب باشد تا آنها او را از دور رقابت – و بلکه زندگی – خارج نکنند. در این آشفتهبازار، همه میدوند و همه میجهند، به هم تیپا میزنند، همدیگر را بر زمین میزنند، فریاد میکشند، عرق میریزند، و خویشتن را، گام به گام، به جلو میکشانند. هرکدام از آنها، هم برای «حفظ» و هم برای «اثبات» وجود خود، باید اولین نفری باشد که به آخر این راه پرخار میرسد. با این وجود، در آخر این مسابقه هم، مثل آخر مسابقه ارابه رانی، آنچه که برنده کسب میکند، بیش از اینکه مادی و لمسکردنی باشد، معنوی و سمبولیک است: امیرو، پس از عبور از صحرای داغ و پشت سر گذاشتن مناسک خاک و آتش، که همچون کوره ای او را آبداده میکند، به بشکه نفت و به یخ روی آن دست مییازد، و سندانوار خود را بر آن میکوبد، و در آب به جا مانده از یخ، خنک و سخت میشود؛ و این همانا آیین بلوغ اوست. اما هنوز قدم آخر – آن به اصطلاح فوت کوزهگری – مانده تا آیین به اتمام برسد. در دنیای اگزیستانسیالیستی دونده، که جایی برای درس اخلاق اومانیستی نیست، امیرو، پس از خودباختگی در شادی برنده شدن، پس از لختی پایکوبی تنها، ناگهان به خود میآید، و به پشت سر نگاه میکند: او، آب حیاتی را که به رنج به دست آورده، و مطابق قانون نانبشته نبرد، تنها و تنها متعلق به خود او میباشد، سقامنشانه، بر رقیبان و رفیقان گاهگاه از نفسافتادهاش جاری و نثار میکند. و این، کمال آیین است.
امیرو، اما، همیشه به این اصل، وفادار نماند. بزرگتر که شد، دیگر خوش نداشت به پشت سر نگاه کند. او همیشه یک پایش در خشکی بود و یک پایش در آب؛ «همیشه آرزو داشت سوار بر کشتی شود و به سرزمینی دوردست بگریزد»؛ همیشه به دنبال بادبان برکشیدن به سوی «جزیره گنج» خود بود؛ چنانکه مدام به سوی کشتیهای دور از ساحل فریاد میکشید که «هی! منو با خودتون ببرید!»؛ چرا که همچون پرندههای قفسی، در خانه، در قفس بود. آرزوی دیرینه امیرو، که، در پیش دوربین، بر کشتیشکستهای نشسته بود، این بود که باد شرطه برخیزد، او را از بر و بوم برکند، و به جزیره گنجاش برساند. این اشتیاق اما، در سرتاسر فیلم، در نقطه آغاز و در لنگرگاه ماند؛ تا بعدها در پس دوربین عملی شود. عاقبت امیرو، روزی به یکی از همان کشتیهای سپید برنشست، و به آن سوی دریاها سفر کرد. میگویند جعبه واکس و سازدهنیاش را در لنگرگاه آبادان به جا گذاشت. نمیدانم پس از آن همه که به پای رفت و به سر شد تا به آن سوی اقیانوسها رسید، آیا توانست قالب یخ سیرابکنندهی خود را در میان آتش تند ورای کویر آبها بازیابد یا نه؟
مردادماه یک هزار و سی صد و نود
سوئد
خبر / رادیو کوچه
روز پنجشنبه، ۴ اوت، دادگاهی در پاریس رسیدگی به پرونده کریستین لاگارد، رییس جدید صندوق بینالمللی به اتهام سواستفاده از قدرت هنگام تصدی سمت وزارت دارایی فرانسه را آغاز میکند.
خانم لاگارد، که در پی کنارهگیری دومینیک استراوس کان به ریاست صندوق بینالمللی انتخاب شده، متهم است که با مداخله در اختلاف حقوقی بین یک بانک دولتی و یک بازرگان ثروتمند طرفدار رییس جمهوری در سال ۲۰۰۸، از حدود اختیارات خود به عنوان وزیر دارایی تجاوز کرد.
کریستین لاگارد این اتهام را رد کرده اما به گفته خبرنگاران، تصمیم دادگاه به آغاز رسیدگی به این اتهام میتواند به موقعیت وی در مقام ریاست صندوق بینالمللی پول صدمه بزند.
بیشتر بخوانید:
«احتمال توقف پیگرد جنایی رییس پیشین صندوق پول»
رادیو کوچه
1335 خورشیدی- دکتر «محمد مصدق» پس از تحمل سه سال زندان به احمدآباد (ساوجبلاغ ـ نزدیک کرج و به قول خود او قلعه احمدآباد) تبعید شد و تا پایان عمر به مدت ده سال و هفت ماه در این روستا تحت نظر بود. تبعید دکتر مصدق به این روستا، از سوی حقوقدانان عملی غیر قانونی اعلام شده است، زیرا این تبعید به حکم دادگاه نبود و به اراده و طبق سیاست دولت وقت صورت گرفته بود. دولت وقت دکتر مصدق را دو هفته زودتر از انقضای محکومیت از زندان خارج کرده و به احمدآباد فرستاده بود تا بتواند او را تبعید کند. این رهبر ملی پیشتر هم (قبل از نخست وزیر شدن) یک بار به احمدآباد تبعید شده بود. وی در احمدآباد مدفون است و آرامگاه او از بناهای ملی ایران به شمار میرود.
1901 میلادی- «لویی آرمسترانگ» (Louis Armstrong) یکی از مشهورترین موسیقیدان جاز، در آمریکا زاده شد. او برترین نوازنده ترومپت تاریخ و به عقیده بسیاری از منتقدان بزرگترین شخصیت موسیقی غرب در صد سال اخیر به شمار میرود.
او در ابتدا به عنوان نوازنده کورنت (شیپور کلیددار بم) شناخته شد، سپس به نواختن ترومپت روی آورد و در نهایت در سالهای پایانی حرفهاش، بیش از هر چیز به آوازهخوانی شهرت داشت. آرمسترانگ با تکنوازیهای نوآورانه خود موجب تغییرات بنیادی در موسیقی جاز شد و از تاثیرگزارترین خوانندگان این سبک بهشمار میرفت .او فعالیت حرفهای خود را از دههی ۱۹۲۰ آغاز کرد. خلاقیتهای او در نواختن انفرادی موجب شد که موسیقی جاز از ارکسترهای گروهی به اجرای انفرادی نیز روی بیاورد.
از ترانههای معروف وی میتوان از «سلام دالی» (Hello, Dolly) و «چه دنیای شگرفی» wonderful world) (what a، نام برد.
1914 میلادی- بریتانیا، آلمان را متهم به نقض پیمان لندن و اعزام نیرو به بلژیک کرد و به آن کشور اعلان جنگ داد. اعلان جنگ ارتش آلمان به بلژیک و متعاقب آن، اعلان جنگ انگلستان به آلمان در چنین روزی از سال ۱۹۱۴ میلادی صورت گرفت. از نیمه دوم قرن نوزدهم، اگرچه جنگهای پراکندهای در سطح جهان میان کشورهای مختلف ادامه داشت، اما در ۲۸ ژوئن ۱۹۱۴ فرانتس فردیناند ولیعهد اتریش و همسرش توسط یک دانشجوی صرب در جریان سفر این دو به شهر سارایوو ترور شد و به قتل رسید. بهدنبال این حادثه، دولت اتریش خواستار دخالت مستقیم در بازجویى و سایر مراحل پرونده این قتل شد. دولت صربستان از توطئه قتل ولیعهد اتریش اطلاع نداشت ولی متهم به شرکت در این توطئه شد و دولت اتریش ضمن آمادگی برای یک تهاجم نظامی به صربستان، روز ۲۳ ژوئیه ۱۹۱۴ اولتیماتومی به دولت صربستان اعلام کرد. صربستان برای جلوگیری از وقوع جنگ، شرایطی را که اتریش در اولتیماتوم خود عنوان کرده بود پذیرفت اتریش، در ۲۸ ژوئیه ۱۹۱۴ به صربستان حمله کرد و از ماه اوت همان سال، با حمایت آلمان از اتریش و حمله ارتش آلمان به بلژیک، جنگ آغاز شد.
2007 میلادی- کاوشگر «فینیکس» (Phoenix) فضاپیمای فرودگر و بدون سرنشینی است که بر روی سیاره مریخ، ماموریت خود را آغاز کرد و در چنین روزی به فضا پرتاب شد، و بر طبق برنامه در روز ۲۵ مه ۲۰۰۸ در منطقه قطب شمال سیاره مریخ فرود آمد. فینیکس پس از بهکار انداختن بازوی روباتیک خود، به نمونهبرداری و آزمایشهای علمی پرداخت.
برنامه کاوشگر فینیکس توسط آزمایشگاه مطالعات ماه و سیارات در دانشگاه «آریزونا» پیشنهاد و مدیریت شده است. سازمان «ناسا» ناظر بر انجام این عملیات بوده و کشورهای آلمان، بریتانیا، دانمارک، کانادا و سوئیس در این برنامه مشارکت کردند.
فینیکس، از بین هفت کاوشگر فرود آمده بر سطح مریخ تاکنون، ششمین فضاپیمای کاوشگری است که با موفقیت بر سطح این سیاره فرود آمده است. همچنین اولین فضاپیمایی است که برای فرود بر سطح مریخ از موتورهای ترمزکننده استفاده کرده است. این فضاپیما دو ماه بیشتر از مدت زمان پیشبینی شده برای آن (سه ماه) به کاوش در سطح مریخ پرداخت و سرانجام با مخابره آخرین پیام در دوم نوامبر ۲۰۰۸ در زمستان این سیاره، پایان ماموریت، در تاریخ ۱۰ نوامبر توسط ناسا اعلام شد.
نخستین هدف این ماموریت مطالعه پیشینه زمینشناسی سیاره مریخ برای بررسی امکان وجود «آب» در آن و دومین هدف جستوجو برای یافت محیط مناسب برای پرورش حیات در میان لایههای یخ و خاک بود.
———————————————–
برخی از رویدادهای دیگر
1875 میلادی- «هانس کریستین آندرسن» نویسنده کتاب کودکان درگذشت.
1736 میلادی- «رضاقلی میرزا افشار» که از جناب پدر خود – نادرشاه – فرماندار همه خراسان شده بود «ابوالحسن خان» فرماندار محلی بلخ را که در پرداخت مالیات تعلل میکرد دستگیر و برای محاکمه و مجازات نزد پدرش فرستاد که در آن تاریخ در قندهار بود.
منبعها:
ویکیپدیا (انگلیسی و فارسی)
نیویورک تایمز
راسخون
سلطان
Iranian history
خبر / رادیو کوچه
شورای امنیت سازمان ملل متحد روز چهارشنبه، 3 اوت، در بیانیهای نقض حقوق بشر و استفاده از زور علیه غیرنظامیان توسط نیروهای سوریه را محکوم کرده است.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، این بیانیه بدون حمایت لبنان، همسایه سوریه که دمشق در آن نفوذ زیادی دارد، تصویب شد.
یک دیپلمات لبنانی در جلسه روز چهارشنبه شورا گفت که این بیانیه به پایان بحران سوریه «کمک» نخواهد کرد.
این بیانیه در حالی صادر شد که تانکهای ارتش سوریه پس از گلوله باران شدید، وارد میدان اصلی شهر حما شدهاند که صحنه اعتراضات ضد دولتی بوده است.
همزمان کاخ سفید موضع خود علیه بشار اسد رییس جمهوری سوریه را سخت کرده است و میگوید آمریکا او را سرمنشا بیثباتی در این کشور میداند.
لازم به اشاره است این اولین بیانیه شورای امنیت درباره بحران سوریه پس از چند ماه مذاکرات پرتنش میان اعضای شورا است.
به دلیل مخالفتهای چین، روسیه، هند و آفریقای جنوبی قطعنامهای علیه سوریه صادر نشد.
بیشتر بخوانید:
«مخالفت روسیه و چین با صدور قطعنامه علیه سوریه»
رادیو کوچه
مهمترین عنوانهای مطبوعات امروز ایران:
خراسان
1) دادستانها برای حسنی مبارک حکم اعدام درخواست کردند
http://www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1390&month=5&day=13&id=949530
حسنی مبارک، آخرین فرعون مصر پس از ۳۰ سال حکومت بلامنازع بر سرزمین نیل روز گذشته به همراه دو پسرش، در قفسی 90 متری در نخستین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات خود در قاهره حاضر شد. کشتار معترضان و فساد مالی از جمله اتهامات این 3 تن است که میتواند مجازات اعدام داشته باشد. روز گذشته دادستانها برای مبارک و حبیب العادلی وزیر کشور سابق مصر حکم اعدام درخواست کردند.
2) مجلس به ۴ وزیر پیشنهادی رییس جمهوری رای اعتماد داد
http://www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1390&month=5&day=13&id=949552
نمایندگان مجلس پس از بحثهای داغ مخالفان و موافقان به ۴ وزیر پیشنهادی دولت رای اعتماد قاطع دادند. اوج هیجان جلسه رای اعتماد مجلس موافقت صریح علی لاریجانی با رستم قاسمی وزیر پیشنهادی نفت بود. رییس مجلس که پس از نطق علی مطهری در مخالفت با حضور افراد نظامی در عرصه سیاست و اقتصاد سخن میگفت، مباحث مطرح شده درباره وزیر پیشنهادی نفت را فضاسازی عنوان کرد و با بیان این جمله که «اگر کسی در طول جنگ در سپاه بوده ذنب لایغفر مرتکب نشده است»، خواستار رای قاطع و نمادین مجلس به رستم قاسمی شد که درخواست وی در زمان رای گیری با ۲۱۶ رای موافق در برابر ۲۲ مخالف و ۷ ممتنع از سوی نمایندگان اجابت شد.
کیهان
1) تحصن مخالفان آل خلیفه امروز در سراسر بحرین
http://www.kayhannews.ir/900513/16.htm#other1600
ائتلاف یاران انقلاب 14 فوریه با انتشار بیانیهای مردم را به برگزاری تظاهرات و تحصن گسترده امروز در میادین شهرها و روستاهای کشور فراخواندند.
2) وزیر اقتصاد: نهادهای بینالمللی رشد اقتصادی ایران را تایید کردند
http://www.kayhannews.ir/900513/4.htm#other402
سیدشمسالدین حسینی در گفتوگو با ایسنا اظهار کرد: «بانک جهانی روندهای گذشته، اطلاعات ساختاری و ظرفیتهای موجود حال و آینده را بررسی کرده و پس از انجام کار کارشناسی، ظرفیت های رشد را هم برآورد میکند.»
وی ادامه داد: «در گزارش اخیر بانک جهانی، اقتصادهایی که ظرفیتهای رشد بالا دارند انتخاب و معرفی شدهاند. جمع بندی گزارش این بود که در منطقه منا (خاورمیانه و شمال آفریقا) یکی از کشورهایی که ظرفیت رشد اقتصادی بالایی دارد و میتواند نقش پیشرو داشته باشد، ایران است.
جام جم
1) نتایج اولیه کنکور نیمه شب جمعه اعلام میشود، برترینهای کنکور 90 معرفی شدند
http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100850518138
محمدحسین سرورالدین، رییس سازمان سنجش دیروز با اشاره به این که نتایج اولیه آزمون سراسری 90 در نخستین ساعات روز شنبه 15 مرداد اعلام میشود، گفت: «بیش از 90 درصد داوطلبان حاضر در جلسه کنکور امسال مجاز به انتخاب رشته شدهاند.»
2) ناکامی شورای امنیت در تصویب قطعنامه علیه سوریه
http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100850509484
شورای امنیت سازمان ملل روز سهشنبه برای دومین روز متوالی اوضاع سوریه را مورد بررسی قرار داد؛ اما همچنان نتوانست به توافقی برای صدور قطعنامه علیه این کشور دست یابد. کشورهای غربی از جمله آلمان، فرانسه و انگلیس پیشنویس قطعنامه را تایید کردهاند. این در حالی است که وزارت خارجه روسیه اعلام کرده به طور اصولی با صدور قطعنامه مخالف نیست و احتمالن از یک پیشنویس متوازن حمایت خواهد کرد.
آفرینش
1) تکذیب ادعای درخواست ایران از عراق
http://www.afarinesh-daily.com/afarinesh/News.aspx?NID=86651
به نقل از روزنامه الشرق الاوسط چاپ لندن، خالد الاسدی نماینده پارلمان عراق و عضو فراکسیون پیمان ملی، برخی ادعاها درباره درخواست ایران از عراق برای حمایت مالی از دولت سوریه را تکذیب کرد.
2) نشست نمایندگان کشورهای حاشیه خزر
http://www.afarinesh-daily.com/afarinesh/News.aspx?NID=86653
به منظور بررسی شرایط زیستی خزر و توافقات کشورهای ساحلی، نمایندگان 5 کشور ساحلی هفته آینده در قزاقستان گردهم میآیند. قرار است نمایندگانی از سازمان محیط زیست کشورمان برای شرکت در این نشست به آستانه ـ پایتخت قزاقستان ـ سفر کنند. نمایندگان کشورهای ساحلی خزر در این نشست توافقات انجام شده در مورد شرایط محیط زیستی خزر و وضعیت فعلی این دریاچه را بررسی میکنند.
رسالت
1) مسوول روابط عمومی سپاه پاسداران: رای نمایندگان به قاسمی پاسخی قاطع به هجمههای رسانهای غرب علیه سپاه بود
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=70708
مسوول روابط عمومی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفت: «رای قاطع و هوشمندانه نمایندگان ملت ایران به مهندس قاسمی برای تصدی وزارت نفت پاسخی قاطع و معنادار به هجمههای امپراتوری رسانهای غرب علیه سپاه بود.»
2) نامزدهایی که در لیست 8+7نباشند، کاندیدای جبهه اصولگرایی نیستند
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=70686
حمید رضا ترقی، در گفتوگو با باشگاه خبرنگاران با اشاره به برنامهریزی کمیته7+8 برای جلوگیری از تعدد کاندیداهای اصولگریان در شهرستانها اظهار داشت: «افرادی که مورد تایید کمیته مرکزی اصولگرایان باشند در لیست نامزدهای اصولگرایان در سراسر کشور قرار خواهند گرفت و در غیر این صورت کاندیدای جبهه اصولگرایی تلقی نخواهند شد.» عضو جمعیت موتلفه اسلامی با بیان اینکه فعالیتهای تبلیغاتی افراد و گروهها زیر تابلوی اصولگرایان، باید تابع نظرات کمیته مرکزی وحدت7+8 باشد، افزود: «این کمیته مرکزی، همه طیفهای اصولگرایی را نمایندگی کرده و برای مصادیق مورد نظر در استانها و شهرستانها اتخاذ تصمیم خواهد کرد.»
دنیای اقتصاد
1) خیز ناگهانی قیمت جهانی طلا
http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=264261
روز گذشته قیمت هر اونس طلا در بازارهای جهانی از 1670 دلار گذشت تا رکورد تازهای از خود به جا گذارد؛ خیز ناگهانی قیمت طلا در بازار جهانی ناشی از امکان گسترش بحران یورو و بدبین بودن مردم آمریکا به پیامدهای توافقات صورت گرفته میان کنگره و ریاست جمهوری بر سر موضوع افزایش بدهیهای خارجی این کشور است؛ تحلیلگران بازار در تحلیل اتفاقات روز گذشته معتقدند: «هنوز علامت واقعی برای پیشبینی قیمت طلا در آینده وجود ندارد؛ اما روندها نشان از تداوم افزایش قیمت در بازار دارد.»
2) تعطیلی عید فطر دو روزه میشود
http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=264285
تعطیلات عید فطر دو روزه میشود. این تازهترین جزییاتی است که محمدرضا میرتاجالدینی از مصوبه اخیر دولت مبنی بر «افزایش تعطیلات عید فطر» ارایه کرد. بنابراین به گفته معاون پارلمانی رییس جمهوری، تنها قرار است یک روز به تعطیلات عید فطر اضافه شود و بنا به تبصره این لایحه اگر مثلن عید فطر با روز پنجشنبه مصادف شود، روز شنبه هم تعطیل خواهد شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر