در پی انتشار اطلاعات تحریف شده توسط سایت تابناک درباره دستگیری پیمان فتاحی (رهبر جمعیت ال یاسین ) و تنی چند از اعضای انجمن حرفه ای متفکران و محققان، دفتر روابط عمومی انجمن متفکران اطلاعیه ای منتشر کرد
به گزارش امروز، متن کامل اطلاعیه دفتر روابط عمومی انجمن متفکران و محققان به شرح زیر است:
در پی انتشار خبر دستگیری پیمان فتاحی (رهبر جمعیت اِل یاسین و مسوول انجمن متفکران و محققان ایران ) خانم دکتر کی نژاد، سخنگوی جمعیت در انگلستان درباره ی صحَت این خبراعلام کرد که خبر درست است و استاد ایلیا به همراه تعدادی از اعضای انجمن متفکران و محققان ایران دستگیر شده اند اما ساعاتی بعد از بازداشت کلیه ی دستگیرشدگان آزاد شده اند.
همچنین بعضی از شاگردان پیمان فتاحی که پنج شنبه 30/4/90 در تهران دستگیر شده بودند در روز شنبه 1/5/90 از بازداشتگاه آزاد شده اند بنابراین درحال حاضر هیچ یک از اعضای انجمن متفکران و محققان ایران در زندان یا بازداشت به سر نمی برند.
لازم به ذکر است که خبرفوق توسط افراد زیرنیز تایید شد. خانم میترا صالح زاده (سردبیر نشریه علوم باطنی وازاعضای انجمن)- خانم سارا یوسف پور(سردبیر نشریه ی اخبار و افکار و از اعضای انجمن) - خانم مهندس شیرین زندی (سردبیر نشریه ی هنرهای زیستن واز اعضای انجمن)- آقای مهندس محمد اصغری نیا (مدیر مسوول نشریه حرکت دهندگان و از اعضای انجمن)- همچنین آقای مهندس حمید همتی، مهندس حسن سلطانعلی، مهندس آرین پناه پور ومهندس شهروز جمیلی (از مدرسان انجمن)
قابل توضیح است که دستگیری استاد ایلیا به همراه تعدادی از اعضای انجمن متفکران و محققان ایران (در جنگل نور) همزمان با دستگیری روز پنج شنبه نبوده و قبل از آن رخ داده است.
2/5/1390 روابط عمومی انجمن متفکران و محققان
ترجمه: بهرنگ رجبی
تاریخ ایرانی: وی. اِس. نایپل، رماننویسِ انگلیسیِ هندیتبار، در مردادِ ۱۳۵۸ سفری به ایران کرد، بیهیچ دلیل و قصدِ کاری و صرفاً بهجهتِ علائقِ شخصی خودش. طیِ این سفرش به تهران و قم و مشهد رفت و یادداشتهایی برداشت و نهایتاً سفرنامهٔ مفصلی هم نوشت. این شرحِ دیدارِ کوتاهی است که در قم با آیتالله خلخالی، حاکمِ شرعِ وقت داشت؛ روایتی مسحورکننده از برخوردِ یک نخبهٔ غربی با چهرهای که آنزمان دنیا را به حیرت واداشته بود.
***
خانهٔ خلخالی خانهٔ آخریِ بنبستی بود که آسفالتِ نو داشت و پیادهرویی با درختان نوسال. نزدیکِ غروب بود؛ آسمان و بیابان سرشار از رنگ. دوروبر آدمهایی اسلحهبهدست ایستاده بودند؛ ما یکی دو خانه جلوتر نگه داشتیم. بهزاد رفت و با کسی صحبت کرد و بعد مرا صدا زد. خانه نو بود، بتونی، بزرگ نبود و توی پیادهرو عقبنشینی داشت؛ جلویش هم یک محوطهٔ کوچک را سنگفرش کرده بودند.
توی ایوان یا سرسرا جوانِ کوتاهقدِ خوشبنیهای که کِشبافِ آبیرنگ تنش بود، بازرسی بدنیمان کرد و بعد رفتیم توی اتاقی کوچک و فرششده. شش هفت نفری آنجا بودند و شقورق و ساکت روی زمین نشسته بودند؛ بینشان یک زوج آفریقایی هم بود. مَرده کت و شلوارِ خاکستریِ سیر پوشیده بود و سخت بود تشخیص بدهی مال کجا است؛ اما از لباسِ زنه حدس زدم باید سومالیایی باشد، از شاخ افریقا در شمالِ شرقی قاره.
انتظارِ این جمعیت را نداشتم ــ راستش کمی شبیه دادگاه بود. امیدم به گفتوگویی صمیمیتر بود، با مردی که ــ من فکر میکردم ــ از تختِ قدرت به زیر آمده و احتمالاً احساس میکند کنارش گذاشتهاند و فراموشش کردهاند.
قاضیِ اعدام؛ آدم ریشوی ریزهمیزهای که تقریباً پنج پا قدش بود و حالا پشت سر متقاضیای محترم از توی اتاق اندرونی آمد تو، تپل و شنگول بود ــ خودش بود، با چشمهایی که پشت عینک ازشان شادی میبارید.
با قدمهای کوچکِ خشک و شقورقی راه میرفت. پوستش روشن بود، با عرقچینی سفیدرنگ؛ عمامه و روپوش و عبا نداشت؛ کمی هم بههمریخته میزد، قبا یا پیراهنِ درازِ چروکی تَنَش بود با راهراههای قهوهای، که آمده بود روی لباسهای نخی بالاتنهاش و بالای شلوارِ سفیدِ شلوولش آویزان بود.
این لباسهای بههمریخته به احتمالِ زیاد جزو چیزهایی بود که خلخالی رواج داده بود یا بهخاطرش مشهور بود ــ تنِ کسی که احتمالاً در ردهبندیِ روحانیان مقامی بالاتر از شیرازی داشت که خودش همهٔ کارهایش را میکرد؛ بهمحض اینکه سر و کلهاش پیدا شد، ایرانیهای توی اتاق لبخندی زدند. مردِ افریقایی نگاهِ پُر برقِ احترامآمیزش را دوخت به او؛ برخوردِ خلخالی با مرد خیلی گرم بود و سلام و احوالپرسیِ جدا باهاش کرد. بعدِ سلام و احوالپرسی با افریقایی، رفتارِ خلخالی با بهزاد و من تند و خشن شد. تغییر رفتارش ناگهانی بود. عمدی و حسابشده، یک چشمه بازیگری، دلش میخواست آن روی دیگرش را نشان بدهد. بهم برنخورد؛ این رفتارش میگفت حضور من در اتاق، حضورِ یک بیگانهٔ دیگر که از دوردستها آمده، برایش مطبوع و خوشایند است.
گفت: «گرفتارم. وقتِ مصاحبه ندارم. چرا تلفن نکردین؟»
بهزاد گفت: «ما دو بار تلفن کردیم.»
خلخالی جواب نداد. همراهش یک متقاضیِ دیگر را بُرد به اتاق اندرونی.
بهزاد گفت: «داره فکرهاشو جمعوجور میکنه که تصمیم بگیره.»
اما من میدانستم همین الان هم تصمیمش را گرفته. تصورِ مصاحبه با یک خارجی فراتر از آنی بود که او بتواند جلویش مقاومت کند. بیرون که آمد ــ قبلِ اینکه کسِ دیگری را ببرد به اتاق ــ با همان تندی و خشونتِ غیرواقعی و سراسر ادا گفت: «سؤالهاتونو بنویسین.»
این هم چشمهٔ دیگری از روشِ برخوردی بود که در پیش گرفته بود، اما برای من سخت بود. امیدوار بودم بکِشانمش سمتِ اینکه دربارهٔ زندگیاش حرف بزند؛ دلم میخواست به ذهنش نفوذ کنم و بتوانم دنیا را همان جوری ببینم که او میبیند. من امیدوار به گفتوگو بودم؛ تا وقتی شروع نمیکرد به حرف زدن، نمیتوانستم بگویم چه سؤالهایی میخواهم ازش بپرسم. با این حال ناگزیر بودم کاری را بکنم که خواسته بود: ایرانیها و افریقاییها منتظر بودند ببینند من دستورش را اجرا میکنم. چهطور میتوانستم این قاضیِ اعدام را به جایی بکِشانم که کمی فراتر از این چهره رسمیاش را نشان بدهد؟ چهطور میتوانستم این صاحبِ آموختههایی قرون وسطایی را به جایی بکِشانم که از خشم و اشتیاقش برایم بگوید؟
هیچچیزِ خاصی به ذهنم نمیرسید؛ تصمیم گرفتم روراست باشم. روی یک برگ کاغذِ سربرگِ هتل که همراهم آورده بودم، نوشتم: «کجا متولد شدهاید؟ چه چیزی باعث شد تصمیم بگیرید سراغِ تحصیلاتِ مذهبی بروید؟ پدرتان چهکاره بود؟ کجا تحصیل کردهاید؟ اولین بار کجا منبر رفتید؟ چگونه آیتالله شدید؟ بهترین روز زندگیتان چه روزی بوده؟»
وقتی آمد بیرون و بهزاد را با فهرست سؤالات دید بالاخره رضایت داد و آمد چهارزانو درست جلویمان نشست؛ زانوهایمان تقریباً مماسِ هم بودند. اوایلش را خیلی ساده و خلاصه جواب داد. متولد آذربایجان بود. پدرش آدمی بود خیلی مذهبی. پدرش کشاورز بود.
پرسیدم: «شما به پدرتون کمک میکردین؟»
- «بچه که بودم چوپانی میکردم.» و بعد شروع کردم به خوشمزگی. دیگر صدایش را بالا میبُرد و ادا و اصول درمیآورد؛ گفت: «همین الان هم هنوز بلدم چطوری سرِ یه گوسفندو ببُرم.» و ایرانیهای توی اتاق ــ از جمله بعضی محافظهایش ــ از خنده ریسه رفتند.
- «من همه کاری کردهام. حتی فروشندگی. همهچی بلدم.»
اما پسر چوپان چهطور روحانی شد؟
- «من سی و پنج سال درس خوندم.»
کلاً همین. نمیشد هلش داد که روایتی بکند، قصهای از تقلاها و پیشرفت کردنش بگوید. ساده زندگی کرده بود، تجربه جزو چیزهایی نبود که او بهش فکر کرده باشد و آنقدر مغرور بود - «من خیلی زرنگم، خیلی باهوشم.»- که سؤالهایم در مورد گذشتهها شوقش را برنمیانگیخت. بیشتر دلش میخواست درباره قدرتِ الانش حرف بزند، یا نزدیکیاش به قدرت، و بیتوجه به باقیِ سوالات شروع کرد همین کار را کردن.
گفت: «میدونی، آیتالله خمینی استادِ من بودن. من هم معلمِ پسرِ آیتالله خمینی بودم.» کوبید روی شانهام و با شیطنتی بهقصد خنداندن ایرانیها اضافه کرد: «برای همین نمیتونم بگم خیلی به آیتالله خمینی نزدیکم.»
دهانش تا بناگوش باز شد و باز ماند، و خیلی نگذشت که دیگر انگار از فرط خنده داشت خفه میشد؛ برایم نمایشگاهی از لثههایش گذاشته بود، زبانش، گلویش. به حالت عادی که برگشت. دستِ راستش را تکانِ مختصرِ فرزی داد و گفت: «حالا دیگه قراره روحانیها حکومت کنن. قراره دههزار سال جمهوری اسلامی داشته باشیم. مارکسیستها راهِ همون لنینشونو برون؛ ما هم راهِ خمینی رو میریم.»
ساکت شد. بادقت پا روی پا انداخت، چشمهایش را دوخت بهم. جدی شد، و انگار از پشت عینکش دارد سر تا پای من دنبالِ چیزی میگردد، در سکوتی که خودش وسط انداخته بود، گفت: «میدونی دیگه، هویدا رو من کُشتم.»
برای ایرانیها جدیتِ صورتش بخشی از شوخی بود. آنها ــ چمباتمهزده روی فرش ــ از خنده پخشِ زمین شدند. این همان کاری بود که بیشتر از همه برایش عزیز بود، قاضیِ انقلابی بودن، در موردِ اینکه حکمِ مرگِ نخستوزیر شاه را داده، کلی مصاحبه کرده بود و حالا باز میخواست قصه را تعریف کند.
گفتم: «شما خودتون کُشتینش؟»
بهزاد گفت: «نه، اون فقط دستورشو داد. هویدا رو پسر یه آیتاللهِ مشهوری کُشت.»
خلخالی گفت ولی اسلحه دارد؛ جوری گفت انگار عزیزترین چیزِ بعدیاش همین باشد. ایرانیها دوباره از فرطِ خنده روی فرش غلت زدند. حتی افریقاییه هم که چشمهای پُر برقش را یک آن از خلخالی نمیگرفت، لبخندی زد.
بهزاد گفت: «یه پاسداری اسلحه رو بهش داد.»
گفتم: «الان همراهتونه؟»
خلخالی گفت: «توی اتاقِ بغلیه.»
این شد که در آن اتاقِ سرشار از خنده و در پایانِ گفتوگویی که او مسیرش را به اینجا کِشانده بود، من هم تبدیل شدم به یکی از آتشبیارهای معرکهاش برای خنداندنِ جماعت.
دیگر وقتِ افطار بود، وقتی برای تلف کردن نمانده بود، و جز افریقاییها باقیِ بازدیدکنندهها باید پا میشدند و میرفتند. چند دقیقهای بود که جوانانی داشتند کف زمینِ ایوان غذا میچیدند؛ خلخالی اعلام کرد ما مرخصیم و انگار کلاً یادش رفته باشد ما آنجاییم حتی قبلِ اینکه کفشهایمان را بپوشیم و به دم در برسیم، همراهِ زوجِ آفریقایی سرِ سفرهٔ شام نشسته بود. شام مفصلی بود؛ غذا خوردن را جدی میگرفت.
در میان دعاهای صحیفه سجادیه، دعای ورود به ماه مبارک رمضان (دعای۴۴) یکی از دعاهای دلنواز و روحفزاست. تابلوی زیبا و زینتبخشی که امامسجاد(ع) برای نمایش گذاشتن این ماه مبارک ترسیم کرده است، در جایی به این شگفتی و شیفتگی نمیتوان یافت.
بعضی بر این باورند که این ماه چون به عنوان ماه خدا تعریف شده بنابراین وظیفه روزهدار در این ماه فقط در ارتباط با خدا تعریف میشود و هرچه روزهدار سر در آستین عرفان فرو برد به حقیقت این ماه بیشتر دست یافته است.
در دعای امامسجاد(ع) اساس و پایه ماه مبارک رمضان با دو چیز شناخته میشود؛ یکی خدا و دیگری انسان. روزهدار واقعی، در این دعا کسی را میگویند که در کنار توجه به خدا و راز و نیاز با او هرچه بیشتر به همنوعان خود توجه داشته باشد. اساس این ماه به تعبیر امام (ع) پالایش روح و ذهن و ضمیر انسان است. و اینکه کینهها و عداوتها در میان آدمیان رخت بربندند و جز پیوند مهر و محبت و شفقت چیزی میان مردمان مقبول نیفتد.
در فرازی از این دعای شریف که امام(ع) میفرماید: خداوندا ما را به پایه کسانی قرار بده که به پایگاههای نماز رسیدهاند و ارکان نماز را حفظ میکنند و با حالت خشوع و خضوع کامل به رکوع و سجده میروند؛ بعدا میفرماید: «وفقنا فیه لان نصل ارحامنا بالبر و صله، وان نتعاهد جیراننا بالافضال و العطیه و ان نخلص اموالنا من التبعات و ان نطهرها باخراج زکوات و ان نراجع من هاجرنا و ان ننصف من ظلمنا و ان نسالم من عادانا...»یعنی: خدایا در این ماه به ما توفیق ده که با خویشان با نیکی و هدیه بپیوندیم و همسایگانمان را با نیکویی کردن و بخشیدن سراغگیریم و اموالمان را با ادای حقوق نیازمندان پاک کنیم و آن را با بیرون کردن صدقات بپالاییم و به آن کس که از ما با قهر و ناراحتی دوری گزیده به آشتی بازگردیم و به آن کس که به ما ستم کرده از در انصاف درآییم و آن کس که با ما دشمنی ورزیده با مسالمت برخورد کنیم... .
اگر آدمیان دقیقا به این فراز از دعا توجه کنند زیباترین مطالب را نسبت به حقوق انسانها درمییابند. امام سجاد(ع) ما را به سفرهای دعوت میکند که بر سر آن سفره جز همدلی و همنوازی و رحمت و مهربانی چیزی نمیتوان یافت. خوان گسترده ماه مبارک رمضان خوان عشق و برکندن کینههاست. نکته مهمتری که در این فراز ما را به آن توجه میدهد اینکه با دشمنان از در مسالمت برآییم، به تعبیر زیبای حافظ:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کشوری که مردمان آن به ماه رمضان اقبال میکنند در آن کشور نباید خشونت و خونریزی و تجاوز و تعدی وجود داشته باشد. ماه رمضان تنها ماه دهن فروبستن نیست، اگر دهانی فروبسته میشود، دهانهای عشق و ایثار باید باز شود. ماه رمضان تنها ماه برخورد با روزهخواران در کوچه و خیابان نیست. ماه رمضان ماه برگشت به ادای حق خدا و حقوق آدمیان است. امام سجاد(ع) این ماه را به: « شهر الاسلام و شهر الطهور و شهر التمحیص و شهر القیام»، یعنی ماه سلم و فرمانبرداری از خداوند و ماه پاکی و پالودگی و ماه قیام و عبادت یاد کرده است. ماه پاکی و پالودگی؛ یعنی ماه مبارزه با هر نوع خباثت ظاهری و باطنی.
از مهمترین مسایلی که در این ماه در فلسفه روزه مطرح است، مساله مبارزه با فقر و غناست. در کتاب فروع کافی در تعریف ماه رمضان آمده است: «و هو شهر الرمضان شهر المواسات» یعنی ماه رمضان ماه مواسات و برابری است. مواسات یعنی شریک و سهیم کردن آدمیان در رزق و روزی و کم کردن فاصلههای طبقاتی و حس و لمس دردهای فقیران. از امام عسگری(ع) سوال شد چرا خداوند روزه را واجب کرده است، امام(ع) در جواب فرمودند: تا ثروتمند درد گرسنگی را دریابد و به فقیران توجه کند. در روایتی هشام بن حکم از امام صادق(ع) سوال کرد علت روزه گرفتن چیست؟ امام فرمود: « لیستوی بها الغنی و الفقیر و ذلک لان الغنی لم یکن لیجد مس الجوع فیرحم الفقیر...»، یعنی علت روزه گرفتن آن است که به سبب آن توانگر و تهیدست برابر شوند زیرا توانگران رنج تهیدستان را نمیدانند تا به گرسنگان رحم کنند؛ بنابراین خدای عزوجل خواست تا میان بندگانش برابری و همدردی ایجاد کند و رنج گرسنگی و سختی را به توانگران بچشاند تا بر ناتوان رحم نمایند. (فروع کافی، جلد ۴، ص ۶۶)
اشتباه این است که به این ماه تنها نگاه معنوی و عرفانی دوخته شود و از بعد ایثار و انسانی آن غفلت به عمل آید. به نظر میرسد اگر مسایل عبادی اسلام به حل مسایل و مشکلات انسانی برنگردد آن عبادات ناقص خواهد بود و نتیجهای در پی نخواهد داشت. حتی تقوایی که به عنوان مهمترین فلسفه روزه در قرآن بیان شده است، مراد از این تقوا تنها خودسازی فردی نیست.
مهمترین شاخصه خودسازی این است که انسان در کاهش رنج و مشکلات همنوعان خود بکوشد. جالب اینکه پیامبر بزرگ اسلام فرمودند: کسی که روزگار خود را بگذراند و به مشکلات مسلمین توجه نکند او مسلمان نیست. یا اگر کسی ندایی برآورد و از همنوعان خود استمداد کند، کسی به او توجه نکند او مسلمان نیست.
نتیجه اینکه بزرگترین شاخصه مسلمان بودن توجه به مشکلات مردمانی است که در رنج و عذاب دیگران گرفتارند. بنابراین مهمترین فلسفه روزه ماه مبارک رمضان بعد از توجه به خداوند، توجه به انسانهاست؛ چه در مساله فقر و غنا و چه در مسایل حقوق دیگر انسانی.
با قاطعیت میتوان گفت، کسانی که به حقوق آدمیان تجاوز و نیز کسانی که در برابر این تجاوزات سکوت اختیار میکنند از تقوای واقعی برخوردار نیستند. به فرموده امام علی(ع) کسانی که از تقوای لازم برخوردار نیستند مانند سوارکارانی هستند که بر اسب چموش و سرکش سوار شده و اختیار از کف سوارکار گرفته است و آنان که دارای تقوای لازم هستند چون سوارکاری هستند که بر مرکب رام سوار شده و اختیار دست سوارکار است.
بنابراین سرکشیهای مهم اجتماعی و تجاوزات به حقوق افراد ناشی از بیتقوایی است و روزه برای این است که این سرکشیها را مهار کند تا حقوق آدمیان مصون بماند و در آخر، زیباترین فلسفه ماه رمضان در دعای روزهای این ماه نهفته است که از خدا میخواهیم: خدایا اسیران و گرفتاران را رهایی بخش. گرسنگان را سیر کن. برهنگان را بپوشان. تمام مفاسد مسلمین را اصلاح فرما. تمام فرازهای این دعا توجه دادن روزهداران به حقوق آدمیان است.
منبع: روزنامه شرق
آیت الله العظمی دستغیب، مرجع تقلید مقیم شیراز، نسبت به پند ناپذیری افراد ظالم هشدار داد و با یادآوری سرنوشت شاه، گفت: "کسانی هم که مرتکب ظلمهای بسیاری می شوند و حاضر به پذیرش هشدار نیستند و حق را قبول نمی کنند بی تردید به چنین وضعی می افتند و فرصتهای خود را از دست می دهند. هنگامیکه شاه مخلوع از ایران می رفت بسیار ناراحت بود و گریه می کرد اما این گریه ها دیگر فایده ای برایش نداشت و او پس از آن هرگز فرصت جبران نیافت."
به گزارش حدیث سرو، آیت الله سید علی محمد دستغیب که در دهم مرداد ماه بعد از اقامه نماز ظهر و عصر به تفسیر قرآن میپرداخت، همچنین با اشاره به اینکه ظالمین در لحظات آخر عمر دعوی ایمان می کردند، گفت: "همه افراد بشر چون به اضطرار می افتند، پروردگار یکتا را می خوانند و خداوند نیز آنها را اجابت می کند اما اگر این اضطرار و خواندن، در لحظه آخر و پس از مشاهده مرگ و عالم برزخ باشد، دیگر سودی ندارد. هنگامیکه فرعون در لحظات آخر عمر، خود را در حال غرق شدن دید و فهمید که چیزی به هلاکتش باقی نمانده دعوی ایمان سر داد و گفت: ایمان آوردم که هیچ معبودی جز آن که بنی اسرائیل به او ایمان آورده اند نیست و من از مسلمانانم."
ایشان در بخش دیگری از تفسیر قرآن خود با اشاره به اینکه علم بر دو قسم علم دنیا و علم آخرت است، افزود: علم فقه نیز اگر برای دنیا باشد و هدف از تحصیل آن تصاحب خمس و زکات و به دست آوردن شهرت گردد، علم مادی خواهد بود و صاحب آن نیز فقیه فاسق خوانده می شود؛ بنابراین نفس علم فقه و اصول، علم معنوی و آخرتی بحساب نمی آید و وابسته به نیت محصِّل آن است و از این جهت تفاوتی با سایر علوم ندارد و بلکه از جهاتی خطرش بیشتر است چرا که یک مهندس یا پزشک اگر به خطا رود نهایتا ضررهای مادی به دیگران می زند اما اگر عالِمی فاسد شود، عالَمی به فساد کشیده می شود. اما اگر طلبه ای از ابتدا تنها و تنها طالب خدایتعالی باشد و سختیهای این راه را تحمّل کند و اظهار حاجت تا حد امکان به دیگری نکند می تواند از طلبگی به عنوان مقدمه ای برای رسیدن به علم حقیقی بهره گیرد.
این عضو مجلس خبرگان رهبری همچنین گفت: در دوره هر پیامبری، مردم از علمی که در آن سرآمد بودند احساس غرور می کردند و همین غرور راه ایمان را بر آنان می بست؛ "در زمان حضرت موسی (ع)، علم سحر رواج فراوان داشت به همین خاطر فرعون و اطرافیانش گمان می کردند که با داشتن چنین دانشی می توانند معجزه بزرگ موسی را باطل کنند و از این امر خوشحال بودند؛ اما معجزه الهی موسی بسیار قوی تر و درخشانتر از آن بود که با مشتی ریسمان مورد تهدید قرار گیرد."
مشروح سخنان آیتالله دستغیب را به نقل از پایگاه اطلاع رسانی مسجد قبا در ادامه بخوانید:
فلما جاءتهم رسلهم بالبینات فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ماکانوا به یستهزءون
فلما راوا باسنا قالوا آمنا بالله وحده و کفرنا بما کنا به مشرکین
فلم یک ینفعهم ایمانهم لما راوا باسنا سنت الله التی قد خلت فی عباده و خسر هنالک الکافرون.
و هنگامی که رسولانشان با دلایل روشن به سویشان آمدند، به دانشی که داشتند دلخوش بودند ولی آنچه را که تمسخر می کردند سخت گرفتارشان ساخت.
و هنگامی که عذاب ما را دیدند گفتند: به خدای یکتا ایمان آوردیم و به آنچه شریک او قرار می دادیم ، کافر شدیم.
اما ایمانشان پس از مشاهده عذاب، سودی به حالشان نداشت. این سنت خداست که همواره در میان بندگانش جاری شده و در آنجا کافران زیان کارند.
علم کفار، سلاحی در مقابل انبیا
فلما جاءتهم رسلهم بالبینات فرحوا بما عندهم من العلم ؛ در دوره هر پیامبری، مردم از علمی که در آن سرآمد بودند احساس غرور می کردند و همین غرور راه ایمان را بر آنان می بست؛ در زمان موسی ، علم سحر رواج فراوان داشت به همین خاطر فرعون و اطرافیانش گمان می کردند که با داشتن چنین دانشی، می توانند معجزه بزرگ موسی را باطل کنند و از این امر خوشحال بودند. خود ساحران نیز از پیروزی خود اطمینان داشتند و چنان مطمئن و حساب شده کار خود را آغاز کردند که حتی موسی نیز برای لحظاتی احساس نگرانی کرد. اما معجزه الهی موسی بسیار قوی تر و درخشانتر از آن بود که با مشتی ریسمان مورد تهدید قرار گیرد و درآخر نیز اژدهای موسی ، برنده بلامنازع میدان بود.
یا در زمان حضرت عیسی ، علم طب رونق بسیار داشت و اطباء حاذقی وجود داشتند و یهودیان لجوج گمان می کردند با تکیه بر این دانش می توانند در مقابل عیسی و معجزاتش دوام بیاورند در حالی که جناب عیسی کور مادرزاد را شفا می داد و مرده را زنده می کرد، کاری که هرگز از عهده هیچ طبیبی بر نمی آید.
همچنین در زمان پیامبر اسلام مردم در فصاحت و بلاغت تبحر بسیاری داشتند و می کوشیدند با اشعار و سخنان ادیبانه خود در مقابل قرآن عظیم ، عرض اندام کنند و به این فصاحت می بالیدند لکن طولی نکشید که قرآن کریم نه تنها ادبا و فصحا را کنار زد بلکه یکه و تنها در میدان مبارزه ایستاد و هل من مبارز طلبید و نه تنها آن روز بلکه تا روز قیامت ، احدی قادر به آوردن سوره ای مثل آن نیست . به همین جهت بود که کفار قریش کلام دل ربای وحی را سحر نامیدند و رسول خدا را کذاب و افسونگر و مجنون خطاب کردند.
ایمان در لحظات آخر
فلما راوا باسنا قالوا آمنا بالله وحده؛ هنگامی که فرعون در لحظات آخر عمر، خود را در حال غرق شدن دید و فهمید که چیزی به هلاکتش باقی نمانده دعوی ایمان سر داد و گفت:
آمنت انه لا اله الا الذی آمنت به بنوا اسرائیل و انا من المسلمین.
ایمان آوردم که هیج معبودی جز آن که بنی اسرائیل به او ایمان آورده اند نیست و من از مسلمانانم. (یونس/۹۰)
یا مثلا قارون ثروت بسیاری داشت و صاحب گنجهای فراوانی بود . هنگامی که بخاطر بر ملاشدن توطئه اش علیه موسی ، زمین او و ثروتش را در خود فرو می برد، التماس بسیاری به حضرت موسی کرد تا نجاتش دهد اما فایده ای به حالش نداشت و نجات نیافت.
توحید خدای تعالی در نطفه همه مردم وجود دارد اما محبت غیر خدا و مغرورشدن به اعتبارات دنیا ، از جمله علم، انسان را به گرداب تکبر می اندازد و هلاک می کند.
و کفرنا بما کنا به مشرکین ؛ همه افراد بشر چون به اضطرار می افتند، پروردگار یکتا را می خوانند و خداوند نیز آنها را اجابت می کند اما اگراین اضطرار و خواندن، در لحظه آخر و پس از مشاهده مرگ و عالم برزخ باشد، دیگر سودی ندارد.
در کتاب عیون اخبار الرضا آمده است که مامون از امام رضا علیه السلام پرسید: چرا خدای تعالی فرعون را غرق کرد در حالی که او به وحدانیت پروردگار اقرار نمود؟ حضرت پاسخ داد: زیرا در هنگام دیدن عذاب ایمان آورد و ایمان در هنگام مشاهده عذاب سودی ندارد و این حکم خداست که می فرماید: فلما راوا باسنا قالوا آمنا بالله وحده و کفرنا بما کنا به مشرکین.
از دست دادن فرصتها
در همین دنیا و قبل از ورود مرگ هم گاه پیش می آید که انسان فرصت جبران گذشته را از دست می دهد. هنگامی که شاه مخلوع از ایران می رفت بسیار ناراحت بود و گریه می کرد اما این گریه ها دیگر فایده ای برایش نداشت و او پس از آن هرگز فرصت جبران نیافت . کسانی هم که مرتکب ظلمهای بسیار می شوند و حاضر به پذیرش هشدار نیستند بی تردید به چنین وضعی می افتند و فرصتهای خود را از دست می دهند.
فلم یک ینفعهم ایمانهم لما راوا باسنا؛ انسانی که همه عمر خود را در لهو و لعب گذرانده در هنگام مرگ اندوخته ای ندارد و تمام سرمایه اش را از دست رفته می بیند. خدای تعالی درباره این چنین افراد می فرماید:
اذهبتم طیباتکم فی حیاتکم الدنیا و استمتعتم بها فالیوم تجزون عذاب الهون:
پاکیهای خود را در زندگی دنیا از دست دادید و بهره ناچیزی از آن گرفتید پس امروز به عذاب ذلت بار مجازات می شوید. (احقاف/۲۰)
طبیات انسان، توحید خدای تعالی است که درون او قرار دارد و بوسیله آن می تواند درجات قرب پروردگار را طی کند و به نعمتهای بی پایان الهی دست یابد . از دست دادن آن به معنای خسران است.
علم
علم بر دو قسم است: علم دنیا و علم آخرت. علم دنیا خود دو دسته می شود: دسته ای که می تواند مقدمه علوم معنوی گردد و دسته ای که چنین امکانی برایش وجود ندارد یا در نهایت بعد است: مانند بسیاری از علوم دانشگاهی که غایت مطلوبی جز کسب مال و مقام و شهرت ندارند . علومی چون پزشکی و نجوم نیز چون راهی به سمت آشنایی با پروردگار باز می کنند ممکن است در زمره گروه اول علوم دنیوی قرار گیرند به شرط آنکه صاحب آن دچار تکبر و غرور نشود.
علم فقه نیز اگر برای دنیا باشد و هدف از تحصیل آن تصاحب خمس و زکات و به دست آوردن شهرت گردد، علم مادی خواهد بود و صاحب آن نیز فقیه فاسق خوانده می شود به همین جهت امام حسن عسکری علیه السلام در حدیث معروف خود می فرماید:
فاما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه... و ذلک لایکون الا بعض فقهاء الشیعه لا جمیعهم
اما آن عده از فقها که نگه دارنده نفس خود و حفظ کننده دین خویش و مخالف هوا و خواهش نفسی و مطیع امر مولای خود باشند، بر عوام مردم لازم است که از آنها تقلید کنند و این خصوصیات در بعضی از فقهای شیعه وجود دارد و نه در همه آنها.
بنابراین نفس علم فقه و اصول ، علم معنوی و آخرتی به حساب نمی آید و وابسته به نیت محصل آن است و از این جهت تفاوتی با سایر رشته های علم ندارد و بلکه از جهاتی بدتر از آنهاست چرا که یک مهندس یا یک پزشک یا یک منجم اگر به خطا رود، نهایتا ضررهای مادی به دیگران می زند اما اگر عالمی فاسد شود عالمی به فساد کشیده می شود؛ اذا فسد العالم فسد العالم.
اما اگر طلبه ای از ابتدای قدم گذاشتن در راه طلبگی تنها و تنها طالب خدا باشد و در پی شناخت او برآید و به شرایط این راه تن دهد؛ یعنی با کم و زیاد دنیا بسازد و دست مقابل دیگران دراز نکند و دین خود را نفروشد، می تواند از طلبگی به عنوان مقدمه ای برای رسیدن به علم حقیقی بهره گیرد، همان علمی که خدای تعالی درباره اش می فرماید:
و الذین اوتوا العلم درجات....:
خداوند به کسانی که علم به آنها داده شده درجات عظیم می بخشد. (مجادله/۱۱)
این علم، علم معرفت پروردگار است. معرفت به اینکه وجود انسان و همه موجودات از خداست . او واجب الوجود و همراه همه موجودات است و همه عالم، شعاعی از وجود اویند. این علم ، گوهری ارزشمند و هدف خلقت انسان است که قابل مقایسه با هیچ علمی و هیچ متاعی از دنیا نیست. اگر کسی از اول تا آخر دنیا عمر کرد وتمام ثروت و شوکت دنیا را تصاحب نمود، وقتی که از این عالم رخت بربست و سرای دیگر را مشاهده کرد درمی یابد که همه دنیا پشیزی ارزش نداشت. دلیل این سخن آن است که عقلای عالم؛ یعنی انبیا و ائمه علیهم السلام دنیا را بر آخرت ترجیح ندادند. این کلام علی است که فرمود:
دنیاکم هذه ازهد عندی من عفطه عنز:
دنیای شما از آب بینی بز سرماخورده ای نزد من بی ارزشتر است. (نهج البلاغه/خطبه۷)
کسی همچون مولا علی علیه السلام هیچ کاستی و نقصی نداشت که پادشاه تمام عالم شود ، چه از لحاظ زور و بازو و چه از لحاظ سیاست و ذکاوت اما معلوم می شود چیزهایی وجود دارند که در نزد ایشان از همه دنیا ارزشمندتر است.
این را نیز نباید فراموش کرد که سنت خدای تعالی در این عالم بر این قرار گرفته تا مردم با اختیار خود رو به سوی هدایت کنند و دعوت حق را بپذیرند نه با قدرت نفس دیگران لذا هیچ پیامبر و امامی و هیچ ولی خدای ، مردم را مجبور به پذیرش حق نمی کرد.
حقیقت علم در کلام مولوی
مولوی درباره شناخت علم حقیقی می گوید:
هزاران فضل داند از علوم
جان خود را می نداند از ظلوم
گاه انسان علمهای بسیاری در سینه دارد اما نمی داند چه رابطه ای با پروردگارخویش دارد.
داند او خاصیت هر جوهری
در بیان جوهر خود چون خری
خاصیت همه عناصر را می داند اما درباره خود هیچ نمی داند.
اگر بگویی تو چه رابطه ای با خدا داری ؟ خیلی هنر کند می گوید: خدا با ماست. اما از حقیقت این همراهی هیچ نمی فهمد.
که همی دانم یجوز و لایجوز
خود ندانی تو یجوزی یا عجوز
فقیهی که تنها به دنبال دنیاست و چیزی از معنویات نمی فهمد فقط یجوز و لایجوز احکام را ملاحظه می کند اما متوجه خودش نیست که تا چه حد از کار افتاده و لذات معنوی به رویش تاثیر نمی گذارند.
این روا وآن ناروا دانی و لیک
تو روا یا ناورایی بین تو نیک
راه و چاههای دنیا را خوب از هم تشخیص می دهد و به صلاح و فساد مادیات آگاه است اما درباره خود چیزی نمی داند و نمی داند که در مقابل پروردگار رواست یا ناروا!
قیمت هر کاله می دانی که چیست
قیمت خود را ندانی احمقیست
قیمت همه اجناس را می د اند و مواظب است کلاه سرش نرود اما قیمت جان خود را نمی داند. امام سجاد علیه السلام می فرماید: من هیچ گاه خود را به دنیا نمی فروشم چرا که قمیت من خداست.
سعدها و نحسها را دانسته ای
ننگری سعدی تو یا ناشسته ای
کسی که در علوم نجوم تبحر داشته باشد می تواند از حرکت ستارگان مبارک یا نامبارک بودن روزها را بشناسد اما مهمتر از شناخت سعد و نحس روزها، شناختن سعادت و شقاوت خویش است.
جان جمله علمها این است این
که بدانی من کیم در یوم دین
همه اهل زمین ناگزیر باید روزی به عالم باقی کوچ کنند. مهمترین دانش عالم و بهترین اندوخته عمر، این است که انسان حقیقت خویش را بشناسد و بداند که چه رابطه ای با پروردگار خویش و پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام دارد؛ بفهمد که نفس وروحش چه خصوصیاتی دارند که
من عرف نفسه فقد عرف ربه:
هر کس نفس خود را شناخت خدا را شناخته. (بحار، ج۲، ص۳۲)
روزه کمک شایانی در این رابطه به انسان می کند، به شرط آن که آن را ضایع نسازد.
نصیحتی از خطبه شعبانیه
رسول گرامی اسلام در فرازی از خطبه شعبانیه می فرماید:
وقروا کبارکم و ارحموا صغارکم و صلوا ارحامکم و احفظوا السنتکم و غضوا عما لا یحل النظر الیه ابصارکم و عما لا یحل الاستماع الیه اسماعکم
بزرگان خود را گرامی بدارید و بر کودکان مهر ورزید و پیوند خویشاوندانتان را رعایت کنید و زبانهای خویش را نگه دارید و چشم وگوش از آنچه نارواست فرو بندید.
وقروا کبارکم؛ ریش سفیدان و بزرگان، علی الخصوص پدر و مادر باید همواره مورد احترام باشند جوانان عزیز، در بیرون خانه ، در مسجد و در هر کجای دیگر، بزرگتری را دیدند احترامش بگذارند، چه باسواد باشد ، چه بی سواد ، چه آشنا باشد ، چه غریبه . مخصوصا توهین کردن به بزرگترها حتی اگر چیزی که ناخوش آیند شماست، گفتند، بسیار زشت است.
و ارحموا صغارکم؛ اولین مصداق مهربانی به کوچکتر، برخورد محبت آمیز و مهربانانه با فرزند است مخصوصا وقتی که فرزندان کوچک هستند و بهانه گیری می کنند یا نوزادانی که شبها گریه می کنند و مانع خواب پدرو مادر می شوند . عمل مزاحمت این طفل مجاهده ای برای پدر و مادر محسوب می شود و آنها می توانند بخاطر بچه هم که شده نیمه شب برخیزند و وضویی بگیرندو دعا و استغفار کنند وصلواتی بفرستند نه آنکه سر کودک داد بزنند یا با آنها بدرفتاری نمایند، همه درباره بچه های خود و هم درباره بچه های دیگران.
و صلوا ارحامکم؛ ماه رمضان فرصت خوبی برای صله رحم است . اگر کسی با پدر و مادر یا دیگر اقوام و خویشان کدورتی دارد از این فرصت استفاده کند برای آشتی کردن. صله رحم حتی با یک تلفن یا یک سلام می توان بجا آورد. روایات بسیاری درباره صله ارحام وجود دارد از جمله آنکه عمر را طولانی می کند، مرگ غیر حتمی را رفع می کند، به زندگی برکت می دهد، باعث رفع گرفتاری می شود و....
و احفظوا السنتکم؛ مومنین در همه زمانها مخصوصا در ایام روزه داری باید زبان خود را از گناه نگه دارند که روزه خاص همین حفظ کردن نفس از گناه است.
و غضوا عما لا یحل النظر الیه ابصارکم؛ چشمان خود را از نامحرم و از هر چیزی که موجب شهوت می شود نگه دارید و در صورت مواجهه با آن ، چشم خود را روی هم بگذارید.
و عما لا یحل الاستماع الیه اسماعکم؛ گوش خود را نیز از هر حرامی حفظ کنید . بسیاری از موسیقی ها حرام هستند . موسیقی هایی که موجب ترقص می شوند و یا آنهایی که مناسب مجالس لهو و لعب است، حرمت قطعی دارند و باید از آنها دوری کرد. اگر کسی در جایی گیر کرد که اجبارا موسیقی حرام به گوشش می خورد، می تواند گوش نکند . اضافه بر موسیقی، گوش کردن به غیبت، تهمت و استهزا و آنچه علم به دروغ بودنش وجود دارد نیز حرام است.
روزنامه خراسان نوشت :
شنیده شده اخیرا مصطفی پورمحمدی، رئیس سازمان بازرسی در نشستی در پاسخ به انتقاد برخی فعالان اقتصادی نسبت به انجام پروژه های كم بازده و غیركارشناسی گفته است: در سفرهای استانی دولت نهم به دلیل فشار قبلی نمایندگان و افكار عمومی منطقه از قبل مشخص شده بود كه برای هر استان باید چند پروژه عمرانی بزرگ مثل كارخانه سیمان، فولاد، سد و ... تصویب شود.
پورمحمدی در ادامه، افزوده است: بعدا خودمان (در سازمان بازرسی) اجرای چند پروژه از این دست را متوقف كردیم و به فعالان اقتصادی نسبت به بازدهی نداشتن پروژه ها هشدار دادیم تا روی آن سرمایه گذاری نكنند.
مهر نوشت :
عضو شورای مركزی حزب موتلفه اسلامی در خصوص حضور اصلاح طلبان در انتخابات مجلس نهم گفت: اصلاح طلبان در این دوره از انتخابات شركت می كنند ، چرا كه اگر شركت نكنند برای همیشه نابود خواهند شد.
حسن غفوری فرد با اشاره به نیاز اصلاح طلبان برای ادامه حضور در ساختار نظام از طریق مجلس نهم گفت: اصلاح طلبان خود میدانند كه اگر در این انتخابات هم به موفقیت دست پیدا نكنند ساختار حزبی و تشكیلاتی و پایگاه مردمی خود را كاملا از دست خواهند داد و نابود خواهند شد.
وی خاطرنشان كرد: اكثر اصلاح طلبان در مجلس 6 استعفاء داده بودند اما باز شاهد و ناظر آن بودیم كه این جریان در انتخابات مجلس هفتم شركت كرد و فهرست انتخاباتی ارائه داد.
عضو شورای مركزی حزب موتلفه اسلامی همچنین در خصوص تشكیل شورای اضلاع اصولگرایان گفت: اصولگرایان براساس كمیته 8+7 فعالیت می كنند ضمن آنكه آیت الله مهدوی كنی دبیر كل جامعه روحانیت مبارز نیز بر فعالیت این كمیته تاكید دارند البته گروه ها و جبهه های دیگر نیز می توانند اعلام موجودیت كنند اما چهارچوب وحدت اصولگرایان كمیته 8+7 است.
عضو فراكسیون اصولگرایان مجلس درباره اینكه آیا با تشكیل شورای اضلاع اصولگرایان موافق هستید یا نه؟ اظهار داشت: بنده فقط موافق كمیته واحد اصولگرایان هستم.
گفتنی است، اسدالله بادامچیان قائم مقام حزب موتلفه اسلامی اخیرا در گفتگویی با بیان اینكه وحدت تام و تمام بین گروه های اصولگرا ممكن نیست پیشنهاد داد شورایی تحت عنوان اضلاع اصولگرایان تشكیل شود تا این شورا در كنار كمیته 8+7 قرار گیرد.
صفار هرندی در گفتگو با خبرگزاری مهر جزئیات تازه ای از روند برکناری خود و محسنی اژه ای در دولت نهم را بیان کرد.
صفار هرندی در گفتگو با خبرگزاری مهر در بخشی از گفتگو مفصل خود پیرامون وضعیت سیاسی کشور در پاسخ به این سوال که فکر می کنید چه روندی اتفاق افتاد که حلقه نزدیکنان رئیس جمهور به سرعت بعد از سال 88 تغییر کردند، پاسخ داد: «در آن اوایل خوشبینانه معتقد بودم که آقای رئیس جمهور تیم همراه و همکار خودشان را به سبک مربیانی که در بین دو نیمه تعویض می کنند و با آرایش جدید وارد می شوند عوض کرد و فکر میکردم شاید ایشان می خواستند این گونه عمل کنند و با آرایش جدید وارد صحنه اداره کشور شوند».
وزیر دولت نهم در ادامه افزود: «اما به تدریج بعضی از نشانهها ظاهر شد که این گونه حذف و اضافهها متاثر از نگرشی است که آن نگرش در حال حاضر نگرانی هایی را در جامعه به وجود آورده است و آن نگرش متکی بر انحراف در برآورد و هدف گذار و نگاه نسبت به محیط داخل و بیرون کشور است و به دلیل اینکه این اتفاق به صورت مکرر اتفاق افتاد و برخی انتخابهای ایشان متاثر از همین عوامل بود آن وقت من دیگر نمیتوانم خوشبینی سابق را داشته باشم. منتها شما اگر بپرسید که چرا آقای رئیس جمهور چنین کرد من جوابی ندارم و واقعاً نمی دانم. حیرتی است که در قبال این اتفاق میتوانیم از خود ابراز کنیم. من از خیلی از بزرگان سئوال کردم و آنها هم نتوانستند حکمت این تفاوت را دریابند».
صفار هرندی در گفتگوی خود با مهر به ماجرای برکناری خود و اتفاقات آن روز هیئت دولت اشاره کرد و روایت خود را از آن جلسه کابینه بیان کرد.
صفار هرندی گفت: «آن روز جلسه هیئت دولت که بسیار در رسانهها هم مطرح شد فاصله دارد با روزی که خبر عزل بنده و آقای محسنی اژهای روی تلکس دولت رفت و بیشتر خبرگزاریها آن خبر را نقل کردند. ماجرا مربوط به جلسه قبل دولت میشود. ابتدا باید بگویم در جلسه هیئت دولت در مشهد که همانجا معاون اولی "آن آقا" مطرح شد، دوستان در هیئت دولت اگرچه کراهت قلبی داشتند نسبت به این تصمیم رئیس جمهور ولی مخالفتی نکردند».
این وزیر دولت نهم احمدی نژاد خاطرنشان کرد: «ابتدا برداشتشان این بود که ساز و کارهای رسمی این انتخاب رعایت شده است اما بعد از اینکه به تهران بازگشتیم مشخص شد که هماهنگی با رهبری انجام نشده و ایشان با این موضوع به صورت جدی مخالف بودند و اینجا جایی بود که ما منتظر بودیم که زودتر آقای رئیس جمهور اعلام کنند که به دلیل مخالفت رهبری با این موضوع ما نیز این حکم را پس میگیریم ولی رئیس جمهور این اقدام را انجام نداد و منجر به این شد که رهبری به صورت مکتوب نظر خود را به ایشان اعلام کند و باز هم هیچ اتفاقی نیافتاد».
مدیر مسئول سابق کیهان در ادامه به جلسه دولت در صبح چهارشنبه پس از آن اشاره کرد و گفت: «آقای رئیس جمهور در ابتدای جلسه در حقانیت انتخابی که انجام داده بودند صحبت کرد و از مخالفتهایی که با این انتخاب صورت گرفته ابراز ناراحتی کرد. این موضوع برای ما عجیب بود. ما انتظار داشتیم ایشان نوع دیگری سخن بگوید لذا تعدادی از وزرا دست خود را بلند کردند و در خواست وقت داشتند که راجع به این موضوع بحث کنند. اولین نفری که دست خود را بلند کرد حجت الاسلام محسنی اژه ای بود و سپس بنده این کار را انجام دادم».
وزیر فرهنگ و ارشاد پیشین کشورمان ادامه داد: «برخی از افرادی که دست بلند کردند بعد ما هم در دولت ماندند یا کار حاشیه ای پذیرفتند. در آن جلسه تعداد قابل توجهی به این انتصاب اعتراض داشتند منتها آقای رئیس جمهور این موضوع را به آخر جلسه موکول کردند و به دلیل اینکه دولت در حال بررسی قانون برنامه پنجم بود و عقب مانده بود بنا گذاشتیم موضوع انتصاب را در آخر جلسه بررسی کنیم».
وی افزود: «البته این موضوع انتصاب هم مهم بود و ماجرای ساده ای نبود که بتوان به این سادگی از کنار آن گذشت. سوالی که در ذهن همه ما در آن شرایط مطرح میشد این بود که بالاخره حرف رهبر معظم انقلاب با چه بهانه ای می تواند زمین بماند؟ رئیس جمهور نگذاشت بحثی انجام بگیرد و دستور را آغاز کرد. اما جلسه خوب پیش نمی رفت و خودشان هم حس کرده بودند که جلسه بسیار سنگین است و لذا 15 دقیقه استراحت دادند. در این فاصله اعضای دولت به بحث با یکدیگر پرداختند که تکلیف ماچیست. حالا که ما خبر داریم که رهبرانقلاب با این انتصاب مخالفند آیا می توانیم سکوت کنیم در قبال این موضوع که حکم رهبری نادیده گرفته شده و در حال حاضر خلاف آن عمل می شود؟»
وزیر برکنار شده دولت نهم در ادامه روایت خود از روند برکناری خود و وزیر اطلاعات اضافه کرد: «نهایتا بعد از گذشت 40 دقیقه بحث از طریق آقایان ثمره هاشمی و شیخ الاسلامی به رئیس جمهور پیغام دادیم که بخش قابل توجهی از همکاران شما نمی توانند جلسه ای را تحمل کنند که ریاست جلسه به عهده کسی گذاشته شود که رهبری به صورت صریح فرموده اند به مصلحت نیست این فرد در جایگاه فعلی باشد بنابراین طبیعی است اگر این فرد بخواهد معاون اول رئیس جمهور باشد ما نمی توانیم در آن جلسات حضور پیدا کنیم و حضور خود را در چنین جلساتی مشروع نمی دانیم. بعد از آنکه این پیغام به دست رئیس جمهور رسید جواب آمد که امروز جلسه نداریم».
صفار هرندی به جلسه بعد هیات دولت اشاره کرد و گفت: «در جلسه بعد که قرار بود تشکیل شود یک ساعت قبل از شروع جلسه خبر عزل بنده و آقای محسنی اژه ای بر تلکس خبری خبرگزاری ها قرار گرفت البته در این فاصله هیچگونه مذاکره یا بحثی با ما انجام نشد».
یک عضو مجمع تشخیص مصلحت با بیان اینكه عوامل موثر در اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری که وی از آنها با عنوان "فتنه ٨٨" نام برد، "حق شرطگذاری برای نظام را ندارند"، تاکید کرد که "پیروز انتخابات در نهمین دوره مجلس شورای اسلامی اصولگرایان خواهند بود."
به گزارش فارس، حسین مظفر، نماینده محمود احمدی نژاد در شورای نظارت بر صدا و سیما، پیرامون وحدت اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری، اظهار داشت: ارائه لیست واحد هم به نیروهای طرفدار جهت داده و آنها را در تصمیمسازی یاری میرساند و هم باعث همافزایی نیروها و افزایش آراء در سبد سیاسی اصولگرایان میشود و تشكیك یا تردید در وجود شورایی كه بتواند حركت سیاسی اصولگرایان را داوری و انتخابات را ضابطهمند كند و در نهایت به لیست واحدی برساند نشانه عدم بلوغ سیاسی است.
وی تاکید کرد "دغدغه اصلی مجموعههای سیاسی اصولگرا ارائه یك لیست واحد نیست چراكه انجام چنین كاری امری عقلانی و منطقی است. "
وزیر اسبق آموزش و پرورش، با حمایت از کمیته های ٧+٨ اصولگرایان برای مدیریت این جریان گفت "اگر اصولگرایان بتوانند با افزودن چند نفر دیگر ظرفیتهای بیشتری را احیا كنند نباید تنگ نظری به خرج دهند. "
این فعال اصولگرا نیز همچون دیگر فعالان این جریان، با حمله و انتقاد از "سهم خواهی" برخی ها از شورای اصولگرایان، "برخوردهای سلیقهای یا سهمخواهیهایی كه بدون در نظر گرفتن ضوابط انجام شود" را عاملی دانست كه "باعث اختلاف خواهد شد و زمینه را برای بدخواهان فراهم می کند."
وی یكی از مهمترین شاخصهای اصولگرایی را "اعتقاد و التزام به نظام ولایی و نظام مبتنی بر ولایت فقیه، هم به صورت مفهومی و هم به صورت مصداقی" عنوان كرد و گفت: تنها التزام كافی نیست؛ التزام به مبانی ولایت فقیه و نظام جمهوری اسلامی برای شهروندان كافی است اما در خصوص مسئولان، مدیران و تصمیم سازان نظام باید هم اعتقاد و هم التزام عملی به این مبانی وجود داشته باشد."
مظفر، جمهوری اسلامی را نظامی بدیع دانست كه در دنیای امروز به نام نظام مبتنی بر ولایت فقیه در قالب جمهوری اسلامی تجلی پیدا كرده است و ادامه داد: در نظام ما دو واژه جمهوریت و اسلامیت كه همان تئوكراسی و دموكراسی است با یكدیگر تلفیق شده كه هم نگاه خداگرایانه و هم نگاه توجه به مردم دارد و بدیهی است كه در دنیا نظیر آن نیست.
حضور اصلاح طلبان، بدون شرط گذاری
وزیر آموزش و پرورش دولت اول اصلاحات، درخصوص حضور اصلاحطلبان در انتخابات آینده مجلس اظهار عقیده کرد "هركسی كه حتی در دایره اصولگرایی هم نباشد حق شركت در انتخابات را دارد البته به شرطی كه بخواهد صادقانه برای نظام كار كند و چارچوب نظام را نیز قبول داشته باشد؛ البته افرادی در مجموعه اصلاحطلبهای معتدل مطرح هستند كه چارچوبهای نظام را قبول دارند و طبیعی است كه حق شركت در انتخابات را دارند و نظام ما خِسَّتی برای ممانعت از اینها به خرج نداده و نباید به خرج دهد هرچند كه به نظر اینجانب فضای عمومی جامعه این است كه آراء بیشتر در سبد اصولگرایان قرار میگیرد. با توجه به حوادث و فتنههایی كه در گذشته به وجود آمده بدنه عمومی جامعه از تنش و فتنهانگیزی بیزار است و به دنبال مجموعه آرامی است كه بتواند دستاوردهای مفیدی برای جامعه داشته و به مسائل كاری بپردازد و رویكردش تلاش جدی برای ارتقاء كارآمدی نظام باشد.
مظفر در پاسخ به شرط اصلاح طلبان برای حضور در انتخابات، با کتمان شروط اصلاح طلبان - از جمله لزوم برگزاری انتخابات آزاد- مدعی شد "زمانی شرط این است كه قانون اساسی، ضوابط و قانون رعایت شود، معیارها و بیطرفی رعایت شود كه این موضوعات را اصولگرایان نیز مطرح میكنند؛ اینكه مسئولان نظام را به رعایت ضوابط و قواعدی كه بتواند ظرفیت مشاركت مردم را بالا برده و اعتمادسازی كند، اشكال ندارد و اصولگرایان و همه دلسوزان نظام نیز خواهان این موارد هستند اما اگر شرط این باشد كه در قالب این شرط، نظام امكان و امتیاز ویژهای را به عدهای بدهد كه مشكلاتی را بر كشور تحمیل كردند طبیعی است كه منطقی نیست.
این عضو مجمع تشخیص مصلحت، بدون اشاره به حقایق و حق طلبی معترضان به نتایج انتخابات ریاست جمهوری ادامه داد: اگر قرار باشد افرادی كه مشكلاتی را برای نظام و مردم ایجاد كردند نگاهشان این باشد كه هیچ اتفاقی نیفتاده در واقع توقع بیجا دارند؛ مردم به خوبی میدانند كه افرادی در سطح جامعه ما مشكلاتی را ایجاد و با مخالفان نظام همدل شدند و نظام هزینه رفتار غلط آنها را پرداخته از این رو طبیعی است كه این مسائل نمیتواند از دید تیزبین مسئولان و مردم مورد غفلت قرار گیرد و طبیعی است كه این موارد در صلاحیتهای آنها نیز تأثیرگذار خواهد بود.
رئیس شورای نظارت بر سازمان صدا و سیما با تأكید بر اینكه در دوره جدید نیز رقابت بین اصلاحطلبان معتدل كه در چارچوب نظام تعریف میشوند با اصولگرایان است، تصریح كرد: ممكن است در بین خود اصولگرایان نیز رقابتهایی شكل گیرد كه به صلاح نیست و باید از بروز زمینههای انشقاق در مجموعه اصولگرایان پرهیز شود.
شاقول اصلی ولایت فقیه است
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام اضافه كرد: زمانی مردم به بنیصدر به دلیل اینكه همراه امام آمد و در مناظرات تلویزیونی علیه كمونیستها شركت كرده و از انقلاب، قانون اساسی و همراهی با امام دم میزد، رأی دادند حال آنكه در دلش نفاق داشته یا خیر بحث دیگری است؛ اما مردم به محض اینكه مشاهده كردند فرد زاویهدار است وی را كنار گذاشتند؛ همین وضع در دورههای مختلف در مورد نمایندگان و دیگر مسئولان كشور نیز مطرح است.
این فعال اصولگرا با ادعای اینكه مهمترین معیاری كه در جامعه ما به وسیله آن قضاوتها انجام میشود، رهبری است، افزود: ولیفقیه در جامعه ما كه نظام مبنی بر ولایت فقیه است و در رأس هرم نظام سیاسی قرار میگیرد شاقول اصلی ولایت فقیه است؛ طبیعی است هرجا مردم ببینند همراهی با ولایت فقیه وجود دارد یا ولایت فقیه در تأیید این مجموعه است، از آن حمایت میكنند و اگر ببینند زاویه پیدا كرده از آن فاصله میگیرند.
این عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام با بیان اینكه "فتنه سال گذشته و حوادثی كه در مسائل اخیر در كشور به وجود آمد اگرچه برای كشور ما خساراتی را به بار آورد اما مهمترین دستاورد آن اثبات همین مسئله به افرادی بود كه فكر میكردند مردم به خود آنها رأی دادهاند، گفت: برخوردهای مردم نشان داد كه به شخص رأی نمیدهند بلكه به دلیل یكسری ارزشها به آنها رأی میدهند كه در ذیل نظام ولایی تعریف میشوند."
وی اظهار عقیده کرد "مردم وقتی مشاهده كردند افرادی در جامعه ما احساس كردند رویكرد وسیع مردم را توانستهاند به خود جذب كنند وقتی مشاهده كردند رهبری از اقدامات آنها آزرده خاطر شده همه پشت سر رهبری قرار گرفتند."
طی هفته های اخیر تعدادی از فعالان جریان اصولگرا، ضمن انتقاد از "سهم خواهی" گروههای همفکر و همسو در این جریان، نسبت به دورخیز دولتی ها برای تسخیر یک سوم کرسی های مجلس هشدار داده و همزمان گروهی دیگر از اصولگرایان نیز، با ایجاد انشعاباتی، از هم گسیختگی میان محافظه کاران و افراطی های این جریان را سبب شده اند.
در این میان اکثریت اصولگرایان نسبت به حضور اصلاح طلبان در انتخابات واکنش تقریبا یکسان نشان داده و شرط گذاریِ برخی فعالان این جریان - از جمله فراهم سازی شرایط انتخابات آزاد، آزادی زندانیان سیاسی و ... - را مورد حمله قرار داده اند.
عضو مجلس خبرگان رهبري گفت: تشكيل جبهههاي مختلف در بين اصولگرايان نهايتأ بايد به آيت الله مهدوي كني و كميته 15 نفره ختم شود. زيرا ايشان در بين اصولگرايان محوريت دارند.
آيتالله ابوالقاسم خزعلي عضو مجلس خبرگان رهبري در گفتوگو با فارس در خصوص كميته 15 نفره اصولگرايان و نقش آن در وحدت جريان اصولگرايي، اظهار داشت: حضرت آيتالله مهدوي كني با اين اقدام كار بسيار ارزندهاي انجام دادند و نظرات ايشان در كميته وحدت اصولگرايان كاملاً مورد تأييد اينجانب است.
آيتالله خزعلي ادامه داد: بنده با آيتالله مهدوي همعقيده هستم و اميدوارم به لطف خداوند متعال در اين مسير موفق باشند.
عضو مجلس خبرگان رهبري با بيان اينكه پيش قدمي ايشان براي به وحدت رساندن جريان اصولگرايي مورد تأييد است، خاطرنشان كرد: اميدواريم با پيگيريهاي جدي كه از سوي اين گروه با محوريت آيتالله مهدوي صورت ميگيرد، اين حركت بزرگ به نتيجه برسد.
وي با بيان اينكه انتظار ميرود با محوريت آيتالله مهدويكني در گروه وحدت اصولگرايي اهداف والاي اصولگرايان كه مبتني بر فرمايشات امام راحل و رهبر گرانقدر نظام است، محقق شود، تصريح كرد: ايشان با تشكيل گروه وحدت اصولگرايي حركت بسيار ارزندهاي انجام دادند و ثابت كردند از نيروهاي بهحق تأثيرگذار و ارزشي در نظام جمهوري اسلامي هستند.
آيتالله خزعلي در خاتمه عنوان كرد: تشكيل گروهها و جبهههاي مختلف در بين اصولگرايان نهايتاً بايد به يك گروه ختم شود كه آيتالله مهدوي محوريت خوبي در بين اصولگرايان دارند.تشكيل جبهههاي مختلف در بين اصولگرايان نهايتأ بايد به آيت الله مهدوي كني و كميته 15 نفره ختم شود. زيرا ايشان در بين اصولگرايان محوريت دارند.
هشت نفر از بهاییان که طی چند هفته اخیر در یاسوج، اصفهان و استان فارس بازداشت شده بودند به زندان اوین منتقل شدند.
به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، کیومرث و شمیم بهین آئین از اصفهان، بهنوش دادگر از اصفهان، سینا روانکرد یاسوج، پروانه بهامین روستای کتا، میترا برازنده، ملیحه روزبه و بهروز بهامین از فارس، از جمله شهروندان بهایی هستند که در طی یک هفته اخیر به زندان اوین منتقل شدهاند.
گفتنی است، یکی از بازداشت شدگان این پرونده به نام میترا برازنده از زندان آزاد شد و بر اساس گزارشهای رسیده، آزادی وی به دلیل سن کم وی بوده است. همچنین اخبار رسیده حاکی از آن است که برخی از بازداشت شدگان پیش از انتقال به اوین، بیش از ۲۰ روز در سلولهای انفرادی زندان یاسوج نگهداری شدهاند.
لازم به ذکر است که در دو روز گذشته خبرگزاری فارس، در گزارشهایی خاص به نقل از مقامات امنیتی، از "شناسایی و انهدام شبکه بین المللی فساد بهائیان" خبر داده است که فعالان حقوق بشری گفته اند اخبار مذکور به انتقال این افراد به زندان اوین مرتبط می باشد.
گزارش تارنمای هرانا چند روز پیش نوشته بود، یک زوج بهایی ساکن اصفهان به نامهای «وحید میثاقیان» و «شهناز طالعی» پس از تفتیش منزلشان توسط ماموران امنیتی، بازداشت شدند.
در واکنش به خبرسازی کذب برخی رسانه های جریان اصولگرا و انتشار لیستی بیست نفره از اصلاح طلبانِ شرکت کننده در انتخابات مجلس نهم، یک عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز از این فهرست اظهار بی اطلاعی کرد و گفت: "اصلاح طلبان تا به امروز هیچ برنامه مشخصی را برای ورود به انتخابات تدوین نکردهاند."
این درحالیست که از سوی دیگر فعالان جریان اصولگرا با اینکه دچار گسست و انشعاباتی چندگانه میان خود در سه طیف محافظه کاران، افراطی ها و دولتی ها شده و از "تومور مغزی در نظام" یاد کرده اند، همزمان مدعیِ "حضورِ بی قید و شرط" "برخی از اصلاح طلبان" در انتخابات هستند و امروز یکی از فعالان این طیف ادعا کرده است که "اگر اصلاح طلبان در این دوره از انتخابات شركت نكنند، برای همیشه نابود خواهند شد."
به گزارش مهر، مجید انصاری با اشاره به انتشار فهرست بیست نفره اصلاح طلبان در انتخابات مجلس نهم گفت: انتشار این فهرست گمانه زنی رسانه ای است، ضمن آنکه بنده این فهرست را ندیده ام و در جریان نیستم و خودم هم فعلا تصمیمی برای شرکت در انتخابات ندارم. قبلا هم موضع خود را اعلام کردم."
این فعال سیاسی اصلاح طلب و عضو دولت محمد خاتمی خاطرنشان کرد: اصلاح طلبان تا به امروز هیچ برنامه مشخصی را برای ورود به انتخابات تدوین نکرده اند.
گفتنی است، اخیرا برخی از رسانه ها فهرست بیست نفره اصلاح طلبان در انتخابات مجلس نهم را منتشر کرده بودند که نام مجید انصاری نماینده سابق مجلس و عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز نیز دراین فهرست دیده می شد.
اصلاح طلبان شرکت نکنند، برای همیشه نابود می شوند
همزمان با چالش ها در جریان اصولگرا و انشعاب همراه با انتقادِ طیف رادیکال (جبهه پایداری) از محافظه کاران سنتی، و درحالیکه اصلاح طلبان در خصوص شروط خود پیرامون هرگونه حضور احتمالی در انتخابات کماکان پافشاری دارند، یک عضو شورای مركزی حزب موتلفه اسلامی، امروز در خصوص حضور اصلاح طلبان در انتخابات مجلس نهم گفت: اصلاح طلبان در این دوره از انتخابات شركت می كنند، چرا كه اگر شركت نكنند برای همیشه نابود خواهند شد.
به گزارش مهر، حسن غفوری فرد با ادعای "نیاز اصلاح طلبان برای ادامه حضور در ساختار نظام از طریق مجلس نهم" مدعی شد: اصلاح طلبان خود میدانند كه اگر در این انتخابات هم به موفقیت دست پیدا نكنند ساختار حزبی و تشكیلاتی و پایگاه مردمی خود را كاملا از دست خواهند داد و نابود خواهند شد. اكثر آنها در مجلس ششم استعفاء داده بودند اما باز شاهد و ناظر آن بودیم كه این جریان در انتخابات مجلس هفتم شركت كرد و فهرست انتخاباتی ارائه داد."
رقابت خواهند داشت
هفته گذشته در همین زمینه دبیر کل حزب موتلفه اسلامی اظهار عقیده کرد: معتقدیم اصلاحطلبان به میدان انتخابات خواهند آمد و رقابتی جدی با اصولگرایان خواهند داشت.
محمدنبی حبیبی تاکید کرد عدهای با غرض تحلیلی را بیان کردهاند که دوم خردادیها حذف شدهاند و بعد از آن به دنبال ایجاد رقابت میان اصولگرایان بودند که این تحلیلها اشتباه است. برخی خیال کردند چون فتنهگران سال ٨٨ از خیابانها جمع شدند در فضای کشور تنها اصولگرایان حضور دارند در صورتی که این تحلیل اشتباه است. ما معتقدیم اصلاحطلبان به میدان انتخابات خواهند آمد و رقابتی جدی با اصولگرایان خواهند داشت."
اگر آبرویی برای خاتمی مانده فقط به خاطرمرحوم پدرش است
در همین حال، احمد نجابت، عضو شورای مرکزی جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی در خصوص شروط برخی از چهره های اصلاح طلب برای شرکت در انتخابات مجلس نهم گفته است: آقایان به جای اعلام شروط ، مرزبندی خود را با دشمنان و فتنه گران مشخص کنند، از سوی دیگر در این سی سال آمریکا برای ما شرط و شرطی نگذاشته که الان برخی از چهره های دوم خردادی بر شروط حضور در انتخابات تاکید می کنند.
وی با حمله به شروط تعیینی از سوی محمد خاتمی گفت "خاتمی هنوز موضع گیری شفاف خود را در قبال نظام و فتنه گران اعلام نکرده ضمن آنکه کماکان حمایتش را از اغتشاشگرانی که فتنه را رقم زدند اعلام می کند و براین باور است که باید زندانیان سیاسی را آزاد کرد در صورتی که این افراد در دادگاه حضور یافتند و به جرم خود اعتراف کردند. اگر در حال حاضر آبروی برای خاتمی مانده فقط به خاطرمرحوم پدرش است."
این فعال اصولگرا در خصوص حضور اصلاح طلبان در انتخابات مجلس گفت: اصلاح طلبان در این دوره سناریوهای مختلفی را دنبال می کنند که تحریم، حضور نیروهای خاکستری و یا حتی حضور نیروهای سابقه دار از مهمترین این سناریوها است. اصلاح طلبان در انتخابات مجلس نهم یکی از این سناریوها را اجرا می کنند.
اعتماد ملی هنوز برای انتخابات آینده فعالیتی ندارد
در زمینه حضور احتمالی اصلاح طلبان در انتخابات آتی، رسول منتجب نیا، سخنگوی حزب اعتماد ملی گفته است: برنامههای حزب اعتماد ملی برای انتخابات آینده هنوز مشخص نیست و فعالیتی ندارد.
وی در رابطه با نحوه فعالیتها و برنامههای حزب اعتماد ملی با توجه به نزدیک بودن انتخابات مجلس نهم، افزود: حزب اعتماد ملی فعلا فعالیتهایش را متوقف کرده است تا ببیند در آینده چه پیش خواهد آمد.
شاید ملت و رهبری از آنان بگذرند
در تداوم خط و نشان کشیدنِ حاکمیت و چهره های آن برای اصلاح طلبان، نائب رئیس دوم مجلس نیز مدعی شد "در فضای کنونی جامعه افرادی که مهره بیگانه شدند و از دایره انقلاب خارج شدند نمیتوانند شرط بگذارند؛ این افراد دیگر محرم و رازدار انقلاب نیستند."
شهابالدین صدر با اشاره به حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری، ادعا کرد "این شرط گذاران همان نامحرمان و نااهلانی هستند که امام فرمود انقلاب را به آنها ندهیم. امروز این افراد میخواهند شرط بگذارند که دوباره به قدرت و مسئولیتهای کلیدی دست پیدا کنند. اما مردم با آنها خیلی حرف دارند. این افراد باید بروند و توجه کنند و بهای هزینه و صدماتی که به کشور زدهاند را بپردازند تا شاید ملت و رهبری از آنها بگذرند و آنها زندگی عادی داشته باشند نه مسئولیتهایی در صدر نظام."
محمدرضا تابش، دبیرکل فراکسیون اقلیت مجلس هشتم، در خصوص اظهارات و تهدیدات حاکیت پیرامون نحوۀ حضور اصلاح طلبان در انتخابات گفته است "من اظهار نظرهای اخیر اصولگرایان را در خصوص حضور اصلاح طلبان در انتخابات ،دعوت از سوی آنها نمیدانم و به نظر من آنها همان سیاست چماق و هویج را دنبال میکنند."
این خط و نشان کشیدن ها، همراه با تهدیداتی که از سوی مقامات نظامی و امنیتی صورت گرفته، در حالیست که حمیدرضا ترقی، عضو شورای مرکزی حزب موتلفه در گفتوگویی که طی روزهای اخیر با دویچه وله داشته، چالش میان جناح حاکمیت را نوعی بیماری خطرناک توصیف کرده و گفته بود "نظام در حال جراحی تومور مغزی است."
دکتر محمد ملکی دادگاه انقلاب را فاقد صلاحیت برای رسیدگی به پرونده اش دانست و از خود دفاع نکرد. وی در اعتراض به کشتار، شکنجه، دستگیری و محکومیت و زندانی نمودن تعدادی از دانشجویان، استادان، معلمان، زنان، روزنامه نگاران، وکلای دادگستری، کارگران، فعالان حقوق بشر و دیگر هموطنان به حکم دادگاههای غیرقانونی، تنها به جرم اظهار عقیده در سالهای اخیر در این دادگاه شرکت نکرد.
به گزارش جرس این فعال سیاسی در نامه ای دلایل عدم حضور خود در دادگاه را تشریح کرد.
در این نامه که نسخه ای از آن در اختیار جرس قرار گرفت آمده است: در اعتراض به کشتار، شکنجه، دستگیری و محکومیت و زندانی نمودن تعدادی از دانشجویان، استادان، معلمان، زنان، روزنامه نگاران، وکلای دادگستری، کارگران، فعالان حقوق بشر و دیگر هموطنان به حکم دادگاههای غیرقانونی، تنها به جرم اظهار عقیده در سالهای اخیر در این دادگاه شرکت نمی کنم.
به گزارش رسیده به جرس، دکتر محمد ملکی در اسفند ماه سال 1388 طبق کیفرخواست صادره توسط دادگاه انقلاب به محاربه متهم شده بود. همچنین اتهامهای دیگر ایشان توهین به آیتالله خمینى، آیتالله خامنهاى و نیز تبلیغ علیه نظام ذکر گردیده بود. دادگاه وی بدلیل مشلات جسمی و درمانی چندین مرتبه به تعویق افتاد تا نهایتا طبق احضاریه شعبه 28 دادگاه انقلاب اعلام شده بود که وی باید روز چهارشنبه مورخ پنجم مرداد 1390 در دادگاه حاضر شود. دکتر ملکی بدلیل غیرقانونی دانستن دادگاه در آن حضور نیافت و علیرغم حضور وکلا در دادگاه، قاضی اصرار داشت که باید هر طور شده متهم در جلسه حضور یابد و یادداشت ایشان و وکلا را هم نپذیرفت و روز شنبه 8/5/1390 را برای حضور متهم و وکلا تعیین کرد. دکتر ملکی برای اینکه رسما در حضور قاضی اعلام کند دادگاه را به رسمیت نمیشناسد، در دادگاه حضور یافت و طبق یادداشتی بار دیگر اعلام کرد دادگاه را صاحب صلاحیت رسیدگی به اتهامات خود نمی داند. به این ترتیب جلسه محاکمه ایشان پایان یافت تا طبق قانون در اسرع وقت حکم دادگاه اعلام گردد. لازم به یادآوریست که ایشان قبلا اعلام کرده بود به علت عدم صلاحیت دادگاه بدوی، تقاضای تجدیدنظر در حکم صادره را نخواهد کرد .
متن کامل نامه به شرح زیر است:
بسم الحق
ریاست محترم دادگاه انقلاب اسلامی، شعبه 28
با احترام به اطلاع میرساند؛ اینجانب محمد ملکی به دلایل زیر از حضور در دادگاه معذورم:
در اعتراض به کشتار، شکنجه، دستگیری و محکومیت و زندانی نمودن تعدادی از دانشجویان، استادان، معلمان، زنان، روزنامه نگاران، وکلای دادگستری، کارگران، فعالان حقوق بشر و دیگر هموطنان به حکم دادگاههای غیرقانونی، تنها به جرم اظهار عقیده در سالهای اخیر
غیر قانونی بودن دادگاه اینجانب به دلیل عدم رعایت اصل 168 قانون اساسی و دیگر اصول این قانون
عدم امکان مطالعه کیفرخواست تنظیمی علیه اینجانب
ضمنا یادآور می شوم که قاضی محترم میتوانند حکم غیابی صادر نمایند.
در پایان ذکر این نکته ضروریست که وکلای بسیار عزیزم استادان گرامی آقایان دکتر یوسف مولایی و دکتر محمد شریف هر طور صلاح بدانند در دفاع قانونی از اینجانب عمل خواهند کرد.
استاد بازنشسته دانشگاه تهران - دکتر محمد ملکی
همچنین متن یادداشت دکتر ملکی خطاب به دادگاه انقلاب شعبه 28 به شرح زیر است:
بسم الحق
فَسَتَذکُرُونَ ما اَقُولُ لَکُم وَ اُفَوِضُ اَمری اِلَی الله اِنَ اللهَ بَصیرٌ بالعَبادِ
بزودی گفتار مرا ]با احساسِ پشیمانی[ بیاد خواهید آورد و من کار خود را به خدا وامیگذارم زیرا نسبت به حال بندگان بیناست. سوره غافر (40) آیه 44
غرض و نیت من از این یادداشت، دفاع شخصی نیست چون دادگاه را فاقد صلاحیت برای رسیدگی به اتهامات وارد شده به خود می دانم بنابراین میخواهم از فرصت بهره گیرم و برای ثبت در تاریخ قضا در نظام ولائی ، شکایتی و حکایتی را عرضه دارم، شکایت را وامیگذارم به یومَ تُبلِی السرائر در پیشگاه عدل الهی، اما حکایت به گذشتهای نه چندان دور برمیگردد، آن هنگام که قاضی محترم و نماینده معظم دادستان یا در این جهان پرغصه و قصه نبودند و یا دوران بیخبری کودکی و نوجوانی را میگذراندند.
آنگونه که از وکلایم شنیده ام ( کیفرخواست را ندیده ام ) ارتباط من با سازمان مجاهدین بزرگترین و پررنگترین اتهام من است که بهمین مناسبت در کیفرخواست تنظیمی من را «محارب» دانسته اند. از این رو مناسب دیدم بازگشتی به خاطرات گذشته خود داشته باشم. جهت باز کردن گوشه هائی از کتاب زندگی ام .
پس از کودتای 28 مرداد سالِ 1332 و آن دوران استبدادزدهی پس از کودتا که جمعی از مدافعان آزادی در نهضت مقاومت ملی گرد آمدند و علیه استبداد سلطنتی به ستیز برخاستند و پس از چند سال غرب بویژه آمریکا ناگزیر شاه را واداشتند تا فضای نسبتاً باز سیاسی در ایران بوجود آورد، در چنین شرایطی گروههای سیاسی از جمله جبهه ملی دوّم فعال شدند و از دِل جبهه ملی جمعیت نهضت آزادی ایران به خواست بزرگانی چون آیتالله طالقانی، دکتر سحابی، مهندس بازرگان و ... متولد شد و توانست جمعی از جوانان متدین و مبارز را بخود جلب کند که پس از یکی دو سال تعدادی از آنها با جدائی از نهضت آزادی، سازمان مجاهدین خلق ایران را پایه گذاری نمودند با هدفِ مبارزه انقلابی علیه نظام شاهی. من به دلایل متعدد از جمله اینکه با عدم وابستگی به گروههای سیاسی فعالیت بیشتری علیه استبداد سلطنتی می توانستم بنمایم با این تشکل و دیگر احزاب و گروهها همکاری تشکیلاتی نداشتم اما از آنجا که جوانهای تشکیلدهنده این سازمان و دیگر سازمانهای مبارز و آزاداندیش، علیه استبداد سلطنتی مبارزه می کردند از هیچ حمایت انسانی در حق آنها بویژه دانشجویان دریغ نمیکردم، خصوصاً پس از عضویت در هیأت علمی دانشگاه تهران که امکانات بیشتری برای کمک به دانشجویان مجاهد و مبارز در اختیارم بود.
از سالِ 1340-41 که مبارزات اجتماعی شکل دیگری بخود گرفت جمعی از روحانیون وارد صحنه مبارزه علیه استبداد شدند. مبارزات صد روزهی روحانیت در اعتراض به قانون ایالتی و ولایتی که طبق موادی از آن به زنان حق انتخاب کردن و انتخاب شدن میداد و سوگند به قرآن مجید را به سوگند به کتاب مقدس تغییر داده بود از جمله موادی بود که اعتراض روحانیت را برانگیخت .
همین امور موجب اعتراض مراجع آن روز از جمله آیتالله خمینی قرار گرفت که با ارسال نامههای متعدد و اجتماع در مساجد و مراکز مذهبی بالاخره دولت عقبنشینی نمود و آن لایحه را پس گرفت. پس از این حادثه در سال 1342 در اعتراض به انقلاب سپید!! شاه و قانون کاپیتولاسیون بار دیگر مردم و جمعی از روحانیون و مراجع دست به اعتراض زدند و آیتالله خمینی در سخنرانیهای خود گذشته از حکومت ، اکثریت روحانیون خاموش و بیتفاوت را به شدت مورد اعتراض قرارداد. قیام 15 خرداد سال 42 که موجب سرکوب شدید مردم شد فضای سیاسی کشور را به شدت امنیتی کرد و بسیاری از سیاسیون از جمله سرانِ نهضت آزادی و جبهه ملی در کنار آیتالله خمینی دستگیر شدند.
در سال 1344 جمعی از جوانان مبارز و مذهبی که به نهضت آزادی پیوسته بودند از این جمعیت جدا و سازمان مجاهدین خلق را پایه گذاری کردند که بالاخره در سال 1350 این تشکل وارد مبارزه مسلحانه علیه رژیم شد و سران و بنیانگذاران آن قریب باتفاق دستگیر یا اعدام شدند.
من در عین حال که بسیاری از بنیانگذاران سازمان را می شناختم و در کنار آنها در جلسات تفسیر قرآن آیتالله طالقانی در مسجد هدایت و مسجد همت تجریش و مراکز دیگر شرکت میکردم و با آنها آشنائی و دوستی داشتم اما به دلیل اینکه بیشتر در حسینیه ارشاد همراه دکتر شریعتی فعالیت می کردم، کمتر با تشکلهای سیاسی در ارتباط بودم. در آن زمان تمام تلاشم این بود که استقلال فکری خودم را حفظ کنم و چنین کردم. اما در تمام این مدت مدافع و کمک کار گروههائی بودم که با ظلم و استبداد در ستیز بودند و بعلت محیط کارم که دانشگاه بود بیشتر با دانشجویان و استادان مذهبی و غیرمذهبی مبارز در ارتباط بودم از سالِ 1347 پس از سفر به اتریش برای مطالعات علمی از سوی دانشگاه تهران تا هنگام انقلاب ، ارتباطِ تنگاتنگی با انجمنهای اسلامی دانشجویان خارج از کشور داشتم و در حقیقت رابط دانشجویان داخلی و خارجی بودم.
در سالهای نزدیک به پیروزی انقلاب در دانشگاه و مساجد و دیگر مراکز مذهبی علیه استبداد فعال بودم که به این دلیل بارها مشکلاتی از سوی ساواک برایم فراهم شد ، امّا به دلیل عدم وابستگی تشکیلاتی به گروههای سیاسی این مشکلات به گونه ای نبود که روند فعالیت هایم را متوقف نموده و یا کند سازد ( به کتاب شریعتی به روایت اسناد ساواک جلد سوم صفحات 484 ـ 485 ـ 489 مراجعه گردد ) . در آن زمان تعدادی از روحانیونی که پس از پیروزی انقلاب صاحب مقامات عالی در جمهوری اسلامی شدند به عدم وابستگی تشکیلاتی من به سازمانها و گروههای سیاسی بویژه گروههای مذهبی از جمله مجاهدین معترض بودند!. از تابستان سال 57 و راهپیمائی عید فطر که به خواست دانشجویان و با بهانهی بازگشائی حسینیه ارشاد صورت گرفت و بعد از تأسیس سازمان ملی دانشگاهیان ایران (تابستان 57) فعالیتهای سیاسی من بعنوان یک استاد مذهبی در داخل و خارج دانشگاه بشدت گسترش یافت و از آنجا که وابسته به هیچ گروه و دسته و سازمان و حزب خاصی نبودم نظراتم و برنامههایم مورد پذیرش گروهها با دیدگاههای متفاوت قرار می گرفت. سرانجام دانشگاههای سراسر کشور یکپارچه علیه دیکتاتوری قیام کردند. تا اینکه حادثه به یاد ماندنی تحصن 25 روزه استادان دانشگاه تهران (29 آذر تا 23 دیماه سال 1357) در دبیرخانه دانشگاه پیش آمد. پیامد مبارزات مردم و در راس آن دانشگاهیان و تعدادی از روحانیان بویژه آیت الله خمینی منجر به فرار شاه (26 دیماه 57) و پیروزی انقلاب در 22 بهمن سال 57 بود. انقلابی که تا حدود بسیار زیادی مرهون فعالیتهای دانشجویان و استادان و جمعی از روحانیان و توده مردم میباشد و این حقیقتی است که بر هیچ کس پوشیده نیست اگرچه گروهی آن را نپذیرند.
رابطه بسیار نزدیک من با آیتالله طالقانی و استادان و دانشجویان که یکی از علل آن عدم وابستگیام به گروه و سازمانی خاص بود موجب شد که بعد از پیروزی انقلاب تنها کاندیدای پست بسیار حساس ریاست دانشگاه تهران معرفی شوم که جهت اطلاع بطور فشرده به آن اشاره می کنم.
آن روزها دانشگاه تهران بعنوان سنگر آزادی محل تجمع گروههای گوناگون با مواضع سیاسی متفاوت وکانون بحث و گفتگو بین صاحبان اندیشه بود، و برای اینکه دانشگاه به رسالت اصلی خود که دانش و اندیشه است بازگردد می بایست هرچه زودتر در اختیار دانشگاهیان قرار میگرفت و تعلیم و تعلم آغاز میشد تا پس از سر و سامان گرفتن دانشگاه تهران که مادر دانشگاههای سراسر کشور نام گرفته بود، دیگر دانشگاهها و مدارس و ادارات و کارخانهها و غیره وضع عادی پیدا میکرد و کشور به روال طبیعی بازمیگشت. حاکمان جدید بر آن بودند که باید در رأس دانشگاه تهران کسی قرار گیرد که مورد تأئید گروههای سیاسی با اندیشه های گونه گون باشد. بعد از بحثهای زیاد در شورای انقلاب و دولت و دیگر مقامات ذیصلاح قرعهی کار را بنام منِ بیچاره زدند، چون همگان میدانستند من به هیچ حزب و سازمانی وابسته نیستم.
روند کار از این قرار بود که اصرار مهندس بازرگان نخستوزیر و مهندس صباغیان بر قبول مسئولیت اداره دانشگاه تهران در من که بهیچوجه داوطلب اینکار نبودم مؤثر واقع نشد تا بالاخره متوسل به آیتالله طالقانی که نفوذ زیادی روی من داشت و ارادتم به ایشان بسیار بود شدند. پیک آیتالله (دکتر عبدالکریم لاهیجی) مرا پیدا کرد و نزد ایشان برد. در آنجا جز من، آقای طاهر احمدزاده، لاهیجی و چند نفر دیگر حضور داشتند. بعد از اظهار ارادتِ مجدد به جناب طالقانی، ایشان بحث ریاست دانشگاه تهران را پیش کشیدند. آیتالله اصرار داشت اینکار را بپذیرم، خدمتِ ایشان گفتم: که هرچند در انقلاب ضدسلطنتی و مبارزات ضداستبداد چون قطره ای در دل دریا حضور داشته ام و از همه چیزم بخاطر پیروزی انقلاب گذشتم، لیکن هیچگاه در اندیشه چنین مسئولیتهایی نبوده و نیستم و اجازه خواستم که همان معلم ساده باشم و در کار تدریس و تحقیق، که معتقدم از این راه خدمت بیشتری به انقلاب میتوانم بکنم بمانم ، امّا ایشان بر نظر خود بسیار مصر بودند. بالاخره بعد از بحث مفصل فرمودند: «اینکه میخواهم و میگویم امر امام است». من که آن موقع هنوز مقلد ایشان بودم چارهای جز قبول این امر نداشتم اما با این شرط که بنا به خواست و آرزوی آقای طالقانی، اولین مرکز دولتی که بصورت شورای واقعی اداره میشود دانشگاه تهران باشد، این کار را پذیرفتم و با انتخاب اعضاء شورای مدیریت دانشگاه تهران مشغول کار شدیم . علت اصلی اصرار آقایان عضو شورای انقلاب، دولت و حتی آیت الله خمینی بر انتخاب من به این جهت بود که وابسته به هیچ گروه و دسته و سازمان سیاسی نبودم و در آن شرایطِ بسیار حساس پس از پیروزی انقلاب تنها چنین شخصی میتوانست مرکز علمی پر اهمیتی مانند دانشگاه تهران را اداره نماید. به هرحال کارهای مملکت کم کم روی روال عادی قرار گرفت تا آنجا که مقدمات انتخابات اولین دورهی مجلس شورای ملی فراهم شد.
در همان ایام یک روز آقای دکتر مفتح که در آن موقع رئیس دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران و از دوستان و همکارانِ دانشگاهیِ قدیم من بود، به دفتر کارم آمد و از من خواست که موافقت کنم بعنوان کاندیدای مجلس شورای ملی از سوی حزب جمهوری اسلامی برای شهر تهران معرفی شوم. به ایشان پاسخ دادم که چون نمیخواهم وابسته به هیچ حزب و گروهی باشم از اینکار معذورم و خواهشِ دوست محترم و عزیز را رد کردم، هر چند ایشان پافشاری می کرد که کاندیدای یک حزب شدن دلیل عضویت در آن حزب نیست، با این حال از پذیرش درخواست وی صرفا بدلیل پرهیز از تعلقات حزبی امتناع نمودم.
بد نیست به این نکته هم اشاره کنم که وقتی مرحوم دکتر بهشتی پیش از پیروزی انقلاب میخواست مقدمات تأسیس حزب جمهوری اسلامی را فراهم کند یک لیست 40 نفره بنام مؤسسین حزب تهیه کرده بود که نام من و دکتر پیمان و مرحوم دکتر سامی هم جزء 40 نفر بود. وقتی دکتر بهشتی لیست را در اختیار ما گذاشت ما سه نفر هر یک به دلیلی نپذیرفتیم و من بخاطر آنکه نمیخواستم وابسته به حزبی باشم از پذیرش این امر خودداری نمودم.
چند روز از ماجرای ملاقات با جناب دکتر مفتح نگذشته بود که مطلع شدم احزاب و گروههای سیاسی زیادی از جمله سازمان مجاهدین من را برای وکالت مجلس کاندیدا کردهاند. بلافاصله نامهای به روزنامه ها از جمله کیهان و اطلاعات فرستادم که در آن آمده بود وابسته به هیچ حزب و گروه و سازمانی نیستم و در شرایطی که هر داوطلبی کوشش میکرد آراء بیشتری به دست آورد من در تأئید عدم وابستگی خود این تکذیب نامه را منتشر کردم. شماره، تاریخ و متن نوشته ضمیمه است (اطلاعات شماره 16076 مورخ 28 بهمن 1358 و کیهان 29 بهمن 1358) (1) . لازم به توضیح است که من از سوی مردم منطقه شمیرانات طی یک جلسه عمومی که در مسجد جامع تجریش برگزار شد موظف به داوطلبی برای مجلس شورای ملی شدم.
چند ماه پس از ماجرای انتخابات ، صحن مقدس دانشگاهها با بهانهی انقلاب فرهنگی و اسلامی شدن مورد هجوم قرار گرفتند و بسته شدند. شورای مدیریت و شورای عالی دانشگاه تهران طی نامههائی این عمل را به زیان توان علمی و فرهنگی کشور ارزیابی کردند و با آن مخالفت نمودند . امّا کسانی که وجود دانشگاههای مستقل را مغایر سیاستهای سلطه طلبانه خود میدانستند سیل اتهام را روانه دانشگاهها و دانشگاهیان نمودند. در سالگرد بسته شدن دانشگاهها در جلسهای که از سوی دانشجویان تشکیل شده بود آثار زیانبار بسته بودن دانشگاهها در آن یک سال را تشریح کردم و طی مقالهای تحت عنوان «انقلاب فرهنگی یا کودتای فرهنگی» نظرات خودم را در این مورد مطرح کردم. صحبتهای من در آن جلسهی دانشجوئی و این مقاله همراه با این اتهام که وابسته به مجاهدین و کاندیدای آنها برای مجلس شورای ملی بودم بدون آنکه نامی از تکذیب نامه اینجانب و اعلام عدم وابستگی به گروهها و دستههای سیاسی برده شود موجب دستگیری و محکومیت قطعی اینجانب به ده سال زندان شد که از تیر ماه 60 تا مرداد 65 زندانی شدم. پس از خروج از زندان در وضعیتی که متعاقب اعتراض به اخراجم از دانشگاه، دیوان عدالت اداری شکایت اینجانب را وارد دانست و میتوانستم مجدداً به دانشگاه برگردم اما ترجیح دادم بازنشسته شوم.
پس از مدتی کناره گیری از کار تدریس و تحقیق به پیشنهاد جمعی از همکارانم در دانشگاه آزاد اسلامی بکار تدریس و تحقیق مشغول شدم. با علاقه شدیدی که به کار تحقیق داشتم اولین مرکز تحقیقات صنایع غذائی را در یک کارخانه صنایع غذائی تأسیس کردم و حدودِ 8 سال روی عوامل سرطانزا در مواد غذائی تحقیق نمودم. کار با ماده شیمیائی (بنزن) Banzen که خود سرطانزاست برای جداسازی عوامل سرطانزا، موجب بیماریام شد و آزمایشهای متعدد نشان داد مبتلا به سرطان شدهام. یکی از دخترهایم که در تورنتوی کانادا بود پس از اطلاع از بیماریم با اصرار مرا وادار کرد که برای ادامهی معالجه به آنجا بروم. با زحمات زیاد پس از 25 سال موفق به دریافت گذرنامه شدم و توانستم به تورنتو بروم. پس از مدتی اقامت، دو تن از افرادی که از پیش از انقلاب با آنها آشنا بودم و در مبارزات ضد نظام شاهی شرکت داشتند به من تلفن زدند و جویای حالم شدند. من میدانستم آنها وابسته به سازمان مجاهدین هستند اما تماس تلفنی آنها را یک امر انسانی و اخلاقی جهت احوالپرسی از یک استاد پیر و بیمار می دانستم نه چیز دیگر، آنها هم خوب میدانستند من اگر اهل ورود به تشکیلات یا سازمانی بودم اینکار را در جوانی و آن هنگام که تشکیلات آنها از امکانات بیشتری در ایران برخوردار بود و به این لحاظ بسیاری از مقامات عالی جمهوری اسلامی آن موقع سعی در نزدیکی با آنها داشتند، به این تشکیلات وارد می شدم .
در مدت اقامت در تورنتو تلفن های زیادی برای احوالپرسی از شاگردان و همکاران و دوستانم از نقاط مختلف اروپا و آمریکا داشتم تا اینکه چند روز پیش از بازگشت به ایران فردی که خود را فیلابی معرفی می کرد از آمریکا به من تلفن زد. من نام ایشان را شنیده بودم اما هیچگونه آشنائی با ایشان نداشتم. ضمن احوالپرسی گفت: من در آمریکا در شهری نزدیک تورنتو زندگی می کنم و دوست دارم شما را از نزدیک ببینم و جویای حال باشم. من که او را تنها به عنوان یک ورزشکار ایرانی می شناختم موافقت کردم. ایشان همراه با یک فرد دیگر که او را نمی شناختم بدیدن من آمدند دو سه ساعت با هم بودیم. ضمن معرفی و شرح چگونگی حضور وی در آمریکا آگاه شدم که عضو شورای ملی مقاومت است . در جریان گفتگو وی اظهار داشت: جای شما در شورای ملی مقاومت است و بسیاری از دوستان دانشگاهی نیز آنجا هستند. پاسخ دادم که جای من در وطنم ایران است و هیچگاه نخواسته و نمی خواهم به هیچ تشکل سیاسی وابسته باشم و انشاءالله تا آخر عمر استقلال فکری خود را حفظ خواهم کرد. ایشان خداحافظی کرد و رفت. پیش و پس از اقامتم در تورنتو و تماس تلفنی آن سه نفر برای احوالپرسی هیچگاه با آنها و هیچ فرد وابسته به سازمان در خارج کشور هیچگونه ارتباطی نداشتهام و ندارم و هرگونه ادعایی در این مورد را مردود می دانم و اگر سندی در این زمینه وجود دارد و وزارت اطلاعات یا هر سازمان اطلاعاتی دیگر مدعی وجود آن است، اعلام کند تا سیهروی شود هر که در او غش باشد.
و اما در مورد گروههای فعال سیاسی در داخل کشور افتخار میکنم که ضمن استقلال فکری با همه گروهها آشنا و دوست هستم و مناظره و تبادل اندیشه مینمایم. به افکار و اندیشههای همهی آنها احترام میگذارم و سعی کرده و میکنم با شنیدن «اقوال» آنها از بهترینشان بهره گیرم. با راست ترین و چپ ترین آنها بدور از تفکرات سیاسیِ هر یک، رابطه انسانی دارم و در صورت لزوم سخت ترین نقدها را به افکار یکدیگر می زنیم و در عین حال همراه آنها به مسافرت و گردش و کوه و مهمانی میروم و خلاصه رابطه خانوادگی داریم . به همهی انسانهائی که بخاطر آزادی و برابری و حقطلبی تلاش و مبارزه میکنند عشق میورزم و کوشیدهام همیشه خصم ظالم و یار مظلوم باشم.
و اما بی مناسبت نمی دانم به یک بند دیگر از کیفرخواست تنظیمی اشارهای داشته باشم و آن اهانت به «امام و رهبریست». فکر میکنم تنظیم کنندگان کیفرخواست تفاوت «انتقاد» و «اهانت» را از یاد بردهاند. به تمام نوشتههایم مراجعه کنید هرگز به کسی توهین نکردهام، اما انتقاد بسیار نمودهام چون اینکار را وظیفهی انسانی خود میدانم. معتقدم هر مسلمانی باید آمر به معروف و ناهی از منکر باشد. مگر امام معصوم امام علی هنگام حکومت نفرمود: یکی از حقوقِ من به شما تذکر و نقد از اعمال من است. این گفتهی امامی است (علی علیهالسلام) که ما به پیروی از او افتخار میکنیم. از این گذشته مگرآقای خمینی و آقای خامنهای بالاتر از امام معصوم هستند که مرتکب هیچ خلاف و خطائی در دوران صدارت و رهبری نشده باشند. نقد از اعمال و کردار و گفتار آنها وظیفهی من بعنوان یک ایرانی بوده است و من اینکار را کردهام. نمیدانم با چه ملاک و میزانی کیفرخواست نویس از نوشتههای من توهین و اهانت استنباط کرده است؟
در اینجا لازم میدانم اشارهای به سیرة پیامبر اکرم در برخورد و رفتار با مخالفین و مشرکین و منافقین در «صلح حدیبیه» داشته باشم تا راهنمائی باشد برای آنها که مدعی پیروی از راه آن پیامبر آگاهی هستند ولی با هر بهانهای منتقدین خود را منصوب به این جریان و آن جریان میکنند و به جان آنها میافتند تا آنها را از صحنه خارج کنند.
خوشبختانه 60 سال زندگی سیاسی من چنان روشن و شفاف است که بسیاری از سردمداران حکومتِ اسلامی اگر غرض و مرضی نداشته باشند، میتوانند شهادت دهند که من چگونه زیستهام و چه دورانی از زندگیم را صرف مبارزه با ظلم و بیداد کردهام. حال نماینده محترم دادستان با کدام منطق دینی و عرفی من را متهم به "محاربه " کرده است را باید روشن فرمایند و اگر به اعتقاد و نظر فقهی بزرگترین فقهای شیعه به نقل از امامان معصوم « شرط تحقق محاربه اقدام مسلحانه است » اقدام مسلحانه من چه بوده است؟ و سلاح من در این اقدام چه بوده؟ من یک سلاح در دست داشتهام و دارم و آن سلاحی است که خداوند به آن قسم یاد کرده (ن والقلم و ما یسطرون) و اگر قرار است بخاطر آنچه میگویم و با قلم در دفاع از حق مینگارم سر ببازم، چه باک که اگر وظیفهی امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با ظلم و بیداد در نظام ولائی اقتضا میکند قربانی شوم، با افتخار بوسه بر طناب دار خواهم زد.
صدها گل سرخ و یک گل نصرانی ما را ز سر بریده میترسانی
گر ما ز سر بریده میترسیدیم در محفل عاشقان نمیرقصیدیم
نکته بسیار مهم دیگری که باید در میان بگذارم و در کیفر خواست آمده است اینکه اینجانب پس از پیروزی انقلاب سه بار ( 12 تیر 1360 تا اواخر مرداد 1365) و ( 21 اسفند 79 تا شهریور 1380) و ( 31 مرداد 1388 تاکنون) به جرم ضد انقلاب بودن زندانی، شکنجه و محاکمه شده ام. راستی چرا؟ بعنوان یک ضد انقلاب، در این 30 سال پس از پیروزی انقلاب چه کرده ام که سزاوار چنین مجازاتهایی باشم؟ من که نامم جزء فعالان انقلاب 1357 ثبت شده چگونه است که بنام یک ضد انقلاب دچار چنین سرنوشتی شده ام. اصولاً در نظام ولائی تعریف انقلاب و ضد انقلاب چیست؟ می گویند هر انقلابی را با هدفها و شعارهای آن می شناسند. شعار انقلاب ضد سلطنتی سال 1357 چه بوده و با چه هدفی صورت گرفت؟ انقلاب ایران با چند هدف بوقوع پیوست: استقلال، آزادی، جمهوریت و اسلامیت ( اسلام مترقی و پویا)، مگر جز این است که معتقدان به این اصول، انقلابی و مخالفان و توطئه گران علیه این اصول ضد انقلاب هستند؟ من چه کسی هستم و جایگاهم در این تقسیم بندی کجاست؟ من که بعنوان یک ایرانی ضد ظلم و استبداد شاهد بودم بلافاصله پس از پیروزی، گروهی شعارها و اهداف انقلاب را مصادره و به جان انقلابیون واقعی افتادند چه باید می کردم، سکوت یا افشاگری؟ من راه دوم را انتخاب کردم ( به گفته ها و نوشته هایم پس از انقلاب مراجعه کنید). مگر می شد در برابر آنهمه تجاوز به قانون اساسی و بی عدالتی سکوت کرد؟ آیا آن ده ها هزار نفر که در دهه ی 60 به زندان افتادند شکنجه شدند و اعدام گردیدند، همه علیه انقلاب یعنی آزادی، استقلال و جمهوریت و اسلامیت قیام کرده بودند؟ آنها که خودرا در صفوف انقلابیون واقعی جا زدند و با زیر پا گذاشتن آرمانهای انقلاب و تظاهر به انقلابی بودن سکان کشتی قدرت را به دست گرفتند و به جان انقلابیون راستین افتادند و هر یک را به بهانه ای ( طاغی، یاغی، منافق، مرتد، محارب و ... ) از پیش پای خود برداشتند و بر همه ی امور مسلط شدند و پس از 30 سال حکم رانی کشور را به جایی رساندند که وقتی چهار "صالح !" منتخب شورای نگهبان برای ریاست جمهوری به مناظره نشستند، اتهاماتی به یکدیگر وارد کردند که تکرار آنها برایم شرم آور است و بعد هم پس از پایان انتخابات همانها که تا دیروز قدرت را در دست داشتند و بنام جمهوری اسلامی خود را انقلابی و منتقدین را خائن و ضد انقلاب می نامیدند، به گفته جناح رقیب دزد و دروغگو و خائن ، منافق جدید و فتنه گر و عوامل بیگانه و جیره خوار آمریکا و اروپا شدند و به این سوال کسی پاسخ نداد که این همه فساد و فحشا و اعتیاد و دزدی های چند صد میلیاردی و ... را چه کسی یا کسانی بوجود آوردند؟ انقلابی ها یا ضد انقلابها؟! و امروز صاحبان ثروتهای کلان ، برجها و کاخها و ... کیانند؟ مدافعان چهار ستون انقلاب یعنی آزادی و استقلال و جمهوریت و اسلام مترقی هستند یا چپاول گرانی که هر منتقدی را ضد انقلاب می نامند و آنها را خفه می کنند تا دیگر صدای اعتراضی بلند نشود و خود را ذوب شده در ولایت فقیه می دانند و در پشت این شعار هر کاری را علیه مردم انجام می دهند؟ من کیستم؟ از چپاولگران و دزدان و دروغگویان یا از مدافعان آزادی و استقلال و جمهوریت و مردمسالاری؟ یک دادگاه عادلانه وظیفه دارد مشخص کند که آیا من باید امروز بعنوان یک ضد انقلاب در این دادگاه حاضر شوم یا یکی از ظالمان، آدمکشان و چپاولگران بیت المال و خائنین و دزدان دانه درشت به جای من می نشست؟ مطمئن باشید روزی ملت به قضاوت خواهد برخاست و حکم عادلانه صادر خواهد کرد . والسلام
پی نوشت:
(1) اطلاعات یکشنبه 28 بهمن ماه 1358 شماره 16076
توضیح دکتر ملکی
دکتر محمد ملکی رئیس دانشگاه تهران که از سوی چند گروه کاندیدای نمایندگی مجلس شورا شده است توضیحی به شرح زیر به روزنامه اطلاعات فرستاده است " ضمن تشکر از کلیه گروهها و دستجاتی که حمایت از کاندیداشدن من نموده اند بار دیگر اعلام مینمایم به هیچ گروه و دسته و سازمانی وابسته نیستم و تلاش من تنها در جهت تامین خواست های مردم یعنی برقراری جمهوری عدل اسلامی می باشد .
* * *
کیهان دوشنبه 29/10/1358
دکتر ملکی
دکتر محمد ملکی سرپرست مدیریت دانشگاه تهران که از نامزدهای مجلس شورای ملی است طی تماس با کیهان و ضمن تشکر از گروههایی که از وی حمایت و پشتیبانی کردند اعلام داشت که وی به هیچ گروه ، حزب و سازمانی وابسته نیست و بطور منفرد در انتخابات شرکت می کند .
دکتر محمد ملکی با انتشار نامه ای در دادگاه شرکت نکرد
نمایندگان مجلس شورای اسلامی امروز ضمن بیانیهای ضمن استقبال از منشور جامعتین و با حمایت از مواضع حکیمانه آیتالله مهدوی کنی از احزاب اصولگرا خواستند ضمن عدم سهم خواهی با دوراندیشی و آینده نگری از ساز و کار طراحی شده توسط جامعتین حمایت کنند و در جریان وحدت اصولگرایان اخلال ایجاد نکنند.
به گزارش مهر، امروز سه شنبه 190 نفر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی طی بیانیهای از منشور جامعتین استقبال کرده و از مواضع دلسوزانه و حکیمانه آیتالله مهدوی کنی حمایت کردند.
متن این بیانیه به شرح زیر است:
بسمالله الرحمن الرحیم
ملت شریف ایران در سال انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی قرار داریم و براساس رهنمودهای معمار کبیر انقلاب اسلامی و بیانات رهبر عظیم الشان، وظیفه همگان است که در نظام مردمسالاری دینی با فراهم آوردن فضای مشارکت حداکثری و رقابتی، مجلس توانمند و کارآمد و در خور شان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران تشکیل شود.
بیتردید جهت نیل به این نتیجه و وحدت بهین اصولگرایان یک مولفه قابل توجه و مورد نظر همه دلسوزان و بزرگان کشور است.
به همین منظور با تشکل ریشهدار، محوری و قابل تکریم روحانی یعنی جامعه مدرسین م جامعه روحانیت مبارز وارد عرصه شده و منشور عالمانه و دست یافتنی را تدوین کردند و شخصیت ارزنده انقلاب و نظام فقیه فرزانه، ریاست محترم مجلس خبرگان رهبری حضرت آیتالله مهدوی کنی با هوشمندی و درایت محوریت وحدت اصولگرایان را در این مقطع حساس به عهده گرفته است.
ما نمایندگان مجلس شورای اسلامی ضمن استقبال از منشور جامعتین و با تشکر از حضرت آیتالله مهدوی کنی و تقدیر از مواضع دلسوزانه، حکیمانه و وحدت بخش معظم له، از همه آحاد و جریانات و گروههای اصولگرا میخواهیم ضمن عدم سهم خواهی با دور اندیشی و آینده نگری از ساز و کار طراحی شده توسط جامعتین حمایت کنند و در جریان وحدت اصولگرایان اخلال ایجاد نکنند.
با وجود دو روز از بازداشت سعید جلالی فر ، فعال حقوق بشر زندانی هنوز از وضعیت این زندانی اطلاعی در دست نیست و مشخص نیست او به کدام یک از بندهای زندان اوین انتقال یافته است .
به گزارش خبرنگار کلمه، پدر و مادر این فعال حقوق بشر بیم آن را دارند که فرزندشان دوباره به بند ۲۰۹ انتقال یافته و تحت بازجویی و فشار قرار بگیرد. او هنوز هیچ تماسی با خانواده خود نداشته و آنها همچنان از محل نگهداری او بی اطلاعند .
وی ظهر روز یکشنبه نهم مردادماه بعد از مراجعه به دادسرای اوین بازداشت شد .
بازداشت این فعال حقوق بشر در حالی صورت گرفته که تاکنون دادگاهی جهت محاکمهٔ او برگزار نشده است وی که در آذرماه ۸۸ بازداشت شده بود، اواخر اسفندماه همان سال با قرار وثیقهٔ ۱۰۰ میلیون تومانی از زندان آزاد شد.
این عضو کمیته گزارشگران حقوق بشر، طی این مدت چندین مرتبه از سوی مقامات قضایی احضار شده بود.
اتهام جلالی فر که از دانشجویان محروم از تحصیل دانشگاه زنجان و از فعالان حقوق کودک است "فعالیت تبلیغی علیه نظام" عنوان شده است .
معصومه ابتکار، رئیس کمیته محیط زیست شورای شهر تهران خواستار قدردانی رسمی از آمنه بهرامی، قربانی اسیدپاشی، تجلیل از وی به خاطر گذشت از قصاص و نامگذاریِ یک خیابان در تهران به نام وی شد.
همزمان آمنه بهرامی در واکنش به پیام سیدمحمد خاتمی تاکید کرد که این اقدام رئیس جمهور سابق کشور وی را "بسیار خوشحال" کرده است.
به گزارش ایلنا، معصومه ابتکار، رئیس کمیته محیط زیست شورای شهرتهران، در جلسه سه شنبه ۱۱ مرداد ماه شورای شهر تهران گفت شورای شهر می تواند خیابانی را به نام آمنه بهرامی نامگذاری کند.
این فعال اصلاح طلب در این جلسه ضمن اشاره به گذشت آمنه بهرامی از حق قصاص، گفت:" این اقدام قابل ستایش است و پیشنهاد می کنم شورای شهر از این اقدام بزرگمنشانه این زن قدردانی کند."
گفتنی است بعد از اقدامِ انسانیِ آمنه بهرامی و چشم پوشی وی از قصاص ضارب و اسیدپاشی که شش سال پیش طی حمله ای، وی را از ناحیه صورت دچار سوختگی و نابینایی کرده بود، سیدمحمد خاتمی با ارسال پیامی به آمنه بهرامی، که با دست خط خود در وب سایت شخصی اش منتشر کرد، از این دختر جوان ایرانی به عنوان "آموزگار مهربانی، شرافت، احترام به زندگی، دیگرخواهی و بزرگ منشی" نام برده و با اشاره به گذشت وی از قصاص چشمان مرد اسید پاش پرسیده بود: "آیا در عرصه زندگی سیاسی و اجتماعی نیز نمی توان از آمنه آموخت و بحران را با آرامش و تنش را با احترام به یکدیگر و پاس داشت حق و حرمت انسان و دوری از غرور - بخصوص آنان که قدرت بیشتری دارند - سودا کرد؟"
در واکنش به این نامۀ محمد خاتمی، آمنه بهرامی در گفتگو با تارنمای «روز» خطاب به رئیس جمهور سابق گفت: "وعده ای که شما به من داده بودید بعد از پایان ریاست جمهوری شما، به فراموشی سپرده شد. شما به من قول داده بودید که رئیس جمهور ایران، همیشه پشت من خواهد بود اما بعد از شما به فراموشی سپرده شد و رئیس جمهوری سراغ از من نگرفت".
آمنه ادامه داد: "به آقای خاتمی سلام برسانید و بگویید نامه ایشان مرا بسیار خوشحال کرد و من از ایشان ممنون ام که همچنان به یاد من هستند..."
او همچنین خبر داد: "دوشنبه احمدی نژاد پزشکی فرستاده و گفته بود که این پزشک، جراحی های مرا در ایران و رایگان انجام دهد. پاسخ دادم که من نیازی به دکترشما ندارم. من بهترین دکترها را دارم و حاضر نیستم پزشکان خودم را عوض کنم. من نیاز به کمک و پول دارم که در تمام این سالها از من دریغ شده است."
این دختر جوان افزود وقتی دو سال پیش تقاضای پول برای معالجه کردم، تنها می خواستم چهره زشت مدعیان حقوق بشر را نشان بدهم همه فکر کردند من دنبال پول هستم اما من می خواستم به همه بگویم دوسال بعد از اینکه به صورت من اسید ریختند، من برای این نهادهای حقوق بشری نامه نوشتم، درخواست کمک کردم و گفتم که کمک کنید به زندگی بازگردم اما جواب دادند ما روی گنج ننشسته ایم. ولی وقتی بعد ها حکم قصاص را گفتم همه آمدند که گذشت کن، باید ببخشی و گفتند این هم انسان است و نباید کور شود و... گفتم مگر من انسان نبودم و نیستم ؟ مگر من حق و حقوقی نداشتم و ندارم؟..."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر