-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ اسفند ۲۰, شنبه

Latest News from 30Mail for 03/10/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1390/12/19

 

خیزران

گاهی اوقات اتفاقاتی می‌افتد که همه رشته‌هایی را که برای یک کار تنیده شده است، پنبه می‌کند. البته الزاما چنین اتفاقاتی بد نیستند بلکه تمام تلاش‌ها و فکرها و کارهای قبلی را در جهتی دیگر می‌اندازند. حکم رهبر معظم انقلاب برای تشکیل شورای عالی فضای مجازی و مشخص کردن اعضای حقوقی و حقیقی آن نیز از جمله چنین اتفاقاتی است که باید آن را به فال نیک گرفت، چرا که سابقه فرمایشات معظم له نشان داده است که بر اساس مسوولیت قانونی خود و تکلیف شرعی‌ای که بر عهده دارند، در جهت حل معضلات نظام جمهوری اسلامی تلاش می‌کنند. یکی از این اختیارات و وظایف قانونی ولی فقیه نهادسازی است که با حکم ایشان، با تاسیس نهاد جدیدی به نام شورای عالی فضای مجازی، در جهت حل مشکلات شدید موجود در فضای مجازی، اقدامات خوبی صورت خواهد گرفت.

اما با که این حکم توسط بالاترین مقام حکومتی جمهوری اسلامی ایران صادر شده است، موانعی نیز در راه تحقق اهداف عالیه مشخص شده در تشکیل آن وجود دارد که بررسی آنها به بهتر عمل کردن این نهاد تازه متولد شده کمک خواهد کرد.

1. آیا تشکیل شورای عالی فضای مجازی موجب آشفتگی قانون گذاری و کاهش اختیارات مجلس می‌شود؟
سابقه تشکیل شوراهای عالی مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی و عملکرد آنها نشان می دهد که این شوراها خود را قوای فراتر از سایر قوا می ‌پندارند. قوانین تصویب شده توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی در هیچ کدام از نهادهای دارای صلاحیت قانون گذاری در ایران قابل تغییر نیست. نه مجلس شورای اسلامی و نه حتی مجمع تشخیص مصلحت نظام قادر به اصلاح یا تغییر قوانین شورای عالی انقلاب فرهنگی نیستند. حال اگر قانونی خلاف قانون اساسی یا دیگر قوانین جاری مملکت در این شورا تصویب شود ـ که با توجه به ترکیب فعلی آن بعید هم نیست ـ چه کسی توانایی تغییر آن را دارد؟ آن هم در حالی که شورای نگهبان امکان نظارت بر مصوبات این شورا را ندارد.

از سوی دیگر با توجه به موضوع فعالیت این شورا، مجلس شورای اسلامی امکان تصحیح قوانین یا وضع قوانین جدید در حوزه فضای مجازی را در صورت عدم موافقت این شورا از دست خواهد داد و بخشی از اختیارات قانون گذاری خود را که در قانون اساسی بر آن تصریح شده است، عملا به این شورا واگذار کرده است. این در حالی است که صلاحیت قانون گذاری مجلس مطلق است و براساس قانون، کسی نمی تواند این صلاحیت را محدود کند.

به نظر می رسد راهی برای حل این مشکل و حل تعارضات آینده وجود داشته باشد و آن تدوین یک آیین نامه دقیق برای فعالیت این شوراست. البته چنین کاری با توجه به ترکیب شورا که اکثرا مسوولین دستگاه های اجرایی و مهندسین فنی هستند و به جای حل بنیادی مشکلات حقوقی، احتمالا به حل سریع مشکلات فنی فکر می کنند، بسیار دشوار است.

2. ترکیب شورای عالی فضای مجازی، ترکیب مناسب برای مدیریت محتوا و مسایل فنی به شکل توامان نیست.
اگر چه رهبر معظم انقلاب ترکیب مناسبی را برای شورای ملی فضای مجازی انتخاب کرده‌اند و شخصیت های حقوقی عضو آن از بالاترین اختیار لازم برخوردار هستند اما مشابه این ترکیب متاسفانه در دیگر شوراها و نهادها، چابکی کافی از خود برای حل مشکلات پیش روی جمهوری اسلامی به خرج نداده‌اند. در واقع به جز چند مهندس و حجت الاسلام شهریاری که هم زمان مسوولیت شورای عالی اطلاع رسانی را نیز بر عهده دارد، ـ که البته تکلیف این شورا نیز مشخص نیست ـ بقیه همان ترکیب شورای عالی انقلاب فرهنگی با اندکی تغییر است. این ترکیب جدا از ماهیت مهندسی خود، بیشتر یک ترکیب ناکارآمد برای حل مشکلات مزمن فضای مجازی است. در واقع این آقایان اگر می خواستند کاری انجام دهند منتظر حکم رهبری نمی شدند و برای حل مشکلات پیش قدم می شدند.

3. اعضای حقیقی این شورا اکثرا مهندس و متخصص مسائل فنی هستند
مشکل دیگری که رهبر معظم انقلاب بارها بر آن تاکید کرده اند، عقب ماندگی مملکت ما در زمینه علوم انسانی است. این عقب ماندگی به حدی است که حتی برای تشکیل چنین شورای مهمی هم ظاهرا افراد قابل با تخصص های علوم انسانی یافت نشده است تا در کنار مهندسین فنی قرار گیرند و ذهن تک بعدی مهندسی را به سمت تصمیم گیری های چند بعدی که لازمه فضای مجازی است، هدایت کنند. شاید حضور چند متخصص و فرهیخته علوم انسانی مانند دکتر کاظم آشنا که هم آشنا به علوم انسانی هست و هم از فضای مجازی سر در می آورد، باعث سنگینی کفه علوم انسانی شود.

مهندسان اگر چه قابل احترام هستند و تجربیات گران سنگی نیز دارند اما در واقع مسوول بی نظمی های فعلی در فضای مجازی نیز هستند چرا که با ذهنیت صفر و یکی خود دست به این کار می زنند. (سوابق اعضای حقیقی این شورا در وبلاگ نیوز آمده است)

4. جای خالی نماینده حوزه‌های علمیه محسوس است
اگر قرار است وظیفه این شورا مدیریت مسایل محتوایی و فنی فضای مجازی باشد، باید از میان تولید کنندگان محتوای برتر و فاخر در فضای مجازی، یکی از مهم ترین آنها برای ارایه نظر در این شورا دعوت می شد. متاسفانه جای خالی نماینده عالی حوزه‌های علمیه در این شورا به شدت محسوس است. اگر چه نماینده ای از سازمان تبلیغات اسلامی در بین اعضای حقوقی وجود دارد و همچنین دو نفر از اعضای حقیقی نیز سابقه حوزوی دارند، اما نماینده عالی حوزه، نظرات مراجع عظام تقلید و طلاب و روحانیون را به اعضای شورا منتقل می کند و در غیاب ایشان و عالمان علوم انسانی، مدیریت محتوای فضای مجازی عملا به دست تکنوکرات هایی خواهد افتاد که قبلا نیز این وظیفه را به عهده داشته اند.

5. پیام حضور نمایندگان سه دستگاه امنیتی یا نظامی در این شورا چیست؟
سه دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی یعنی وزارت اطلاعات، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروی انتظامی در این شورا که هر یک اهداف خود را در فضای مجازی دنبال می کنند، از یک سو باعث هماهنگی این نهادها با یکدیگر و از سوی دیگر باعث غلبه نگرش این سه نهاد بر دیگر اعضای شورا می شود. یکی از مشکلات فضای مجازی در سال های اخیر، برخوردهای امنیتی بوده است که از سوی یک یا مجموعه این نهادها صورت گرفته است و بعضا حتی با نارضایتی فعالان فضای مجازی که در طرف جمهوری اسلامی نیز هستند، روبرو بوده‌‎ایم.

در نگرش امنیتی به فضای مجازی، هر حرکتی، توطئه تلقی می شود و اولین پاسخ به هر اعتراضی، برخورد سنگین است. کارشناسان دستگاه های امنیتی خود را صاحب نظر در همه امور می دانند و در برخوردهای سنگینی که با فعالان فضای مجازی می کنند، بعضا پا را از حدود قانون نیز فراتر می گذارند. امید آن می رفت که با تشکیل شورای عالی فضای مجازی این برخوردها کمتر شود اما حضور این سه نهاد در این شورا، این امید را بسیار کمرنگ کرده است.

6. نکات دیگری هم هست. آن هم اینکه پیشنهادهندگان این شورا، در واقع از برای حل مشکلات فعلی در فضای مجازی راه اشتباهی رفته اند و به جای کوچک کردن ساختارهای فعلی، ساختار جدیدی به اسم شورای عالی فضای مجازی و مرکز ملی فضای مجازی را پیشنهاد کرده اند که رهبر معظم انقلاب نیز بنا بر رویه خود، آن را پذیرفته اند اما با دقت بر جریان امور نظارت می کنند تا انحرافی حاصل نشود. با این حال احتمالا نه تنها مشکلات حل نمی شود بلکه به مانند شورای غیر دولتی روابط خارجی، یک شورای منفعل و یک مرکز دولتی حجیم و کم خاصیت شکل می گیرد که خواسته های رهبر عزیز را برآورده نخواهد کرد.

کلام آخر اینکه رهبر فرزانه انقلاب با درایت و فراست، دستور به تشکیل شورای عالی فضای مجازی و مرکز ملی فضای مجازی داده اند اما در ساختار و طرز فکر اعضا به ویژه بنده کارشناسی درگیر در این موضوعات، تغییری حاصل نشده است. بیم آن می رود که در زمانی نزدیک، رهبر معظم انقلاب، نارضایتی خود را از این شورا و مرکز ملی فضای مجازی اعلام کنند. امری که با دقت به رهنمودهای ایشان، قابل جلوگیری است و اعضای این شورا می توانند با خوب عمل کردن و حل مشکلات فضای مجازی، لبخند رضایت را بر لبان رهبر دلسوز انقلاب اسلامی بنشانند.

پی نوشت: بارها گفته ام در جمهوری اسلامی فضای نقد منطقی حتی نقد رهبری نیز وجود دارد. این مطلب شاهدی بر مدعای من است.


 
 

1390/12/19
  •  

    بامدادی

    به اعتقاد من رای دادن آقای خاتمی در انتخابات اخیر اهمیت ویژه‌ و راهبردی‌ای پیدا کرده است (حتی اگر هدف اولیه‌اش این نبوده باشد) که به مراتب فراتر از اهمیت رای دادن یا ندادن یک شخصیت مشهور سیاسی است. ابتدا اجازه دهید بین دو مفهوم زیر تفکیک قائل شوم:

    جریان اصلاح‌طلبی موجود: جریانات مختلف سیاسی که تحت عنوان اصلاح‌طلبان در ایران فعالیت کردند/می‌کنند. شامل جریانات مختلف، بخش قابل توجهی از جنبش سبز دارای ملغمه‌ای از نگرش‌های مختلف از مذهبی و لائیک گرفته تا لیبرال و چپ و برانداز و منتقد و غیره.

    جریان اصلاح‌طلبی واقعی: افراد و جریانات دارای نگرش اصلاح‌طلبانه به معنای فلسفی آن. یعنی نگاه غیررادیکال، غیرانقلابی به فعالیت سیاسی، نگاه انتقادی به نظام سیاسی در عین حمایت از آن و پرهیز از مطالبات در راستای تغییر رژیم.

    اهمیت رای دادن آقای خاتمی را باید از نوع واکنش‌هایی که از سوی بخش‌هایی از اصلاح‌طلبان موجود نسبت به آن دیدیم حدس بزنیم. این واکنش‌ها نشان از آن دارد که جنبش اصلاح‌طلبی موجود در ایران به آمیخته‌ای از تفکرات انتقادی و براندازانه تبدیل شده است که بخش براندازانه آن که گرایش به رادیکالیسم دارد قصد دارد بخش انتقادی جنبش را به محاق ببرد و به نظر می‌رسد تا حد قابل توجهی هم موفق شده است. به خصوص که جریان رادیکال‌سازی توسط دست کم دو بردار نیرو تقویت می‌شود: (۱) بخش‌هایی از حامیان نظام که دوست دارند جریان اصلاح‌طلبی واقعی را ضعیف کنند و این‌کار را با رادیکالیزه کردن فضا و ریزش اصلاح‌طلبان به سمت براندازان انجام می‌دهند و (۲) جریانات وابسته به کشورهای رقیب ایران در منطقه (و جهان) که این کار را به کمک ابزارهای رسانه‌‌ای متعدد با خط مشی اصلی نشر تفکر براندازانه و رادیکال‌سازی انجام می‌دهند. و چقدر جالب است که دشمنان اصلاح‌طلبی واقعی در ایران (یعنی حامیان بی‌قید شرط نظام و براندازان) از این لحاظ هم‌راستا و هم‌صدا هستند!

    پس در شرایطی که مرز میان منتقدان و براندازان غیرشفاف شده است (چه بسا خیلی از مخالفان که می‌اندیشند منتقدند اما به چیزی کمتر از تغییر رژیم راضی نمی‌شوند) و بیم آن می‌رود که کل جریان اصلاح‌طلبی برچسب برانداز گرفته و به محاق رود، یافتن راه حلی که براندازان را از قطار اصلاح‌طلبی واقعی پیاده کند و فضای کنش سیاسی و مطالبات جنبش را شفاف‌تر کند از اهمیت حیاتی برخوردار است.

    رای دادن آقای خاتمی در راستای چنین هدفی عمل می‌کند و درست از همین دیدگاه است که می‌تواند دارای اهمیت راه‌بردی باشد. چرا که این رای دادن به مثابه سنگ محک شفاف‌سازی عمل می‌‌کند تا منتقدان و براندازان نظام، در درجه اول نسبت به وضعیت فلسفی سیاسی خود آگاه گردند (تکلیف‌شان با خودشان روشن شود که برانداز هستند یا منتقد حامی نظام) و در درجه دوم راه خود را به صورت اجتناب‌ناپذیری از یکدیگر جدا کنند. چنانچه این راهبرد موفق شود باعث احیاء جنبش اصلاح‌طلبی واقعی خواهد شد (به خصوص در خارج از حکومت) و به این ترتیب جریان اصلاح‌طلبی واقعی با طناب براندازان نظام به چاه نیستی سیاسی سقوط نخواهد کرد.

    نوشته زیر از آقای عباس عبدی که سه سال پیش نوشته شده است همین موضوع را با بیانی دیگر شرح می‌دهد.  موضوع نوشته درباره فشارهایی است که در آن دوران بر آقای خاتمی جهت نامزد شدن یا نشدن در انتخابات ریاست‌جمهوری وارد می‌شد. درست است که بحث این روزها نه نامزدی که رای دادن آقای خاتمی است، اما موضوع از منظری که گفتیم کاملا مشابه است. دقت کنید که آقای عبدی تاکید می‌کند که فعالان سیاسی نباید فرد (در این‌جا آقای خاتمی) را  «در موقعيتي قرار دهند كه يا اتهام خيانت به آرمان‌هاي ملت را پذيرا شود و از اين حيث خودكشي سياسي كند، يا در مقابل، با اقدامي شجاعانه، به سوي شهادت گام بردارد». محدود کردن فرد به اتخاذ چنین گزینه‌های سیاه و سفیدی دقیقا همان وضعت رادیکال است که عرصه را بر جریان اصلاح‌طلبی واقعی تنگ می‌کند.

    به عبارت دیگر پیام راهبردی رای دادن آقای خاتمی این است: «طرفداران تغییر رژیم در ایران! از قطار اصلاح‌طلبی پیاده شوید» یا «سرخ‌ها! از قطار سبز پیاده شوید!»

    متن زیر را بخوانیم، تاکیدها از من است:

     فشار به خاتمی عملی غیر اخلاقی

    نوشته عباس عبدی

    آنان که اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه خورشیدی را به یاد دارند، می‌دانند که چرا و چگونه ذهنیت رادیکال در میان جوانان آن دوران شکل گرفت؟ جوانان با گرایش مذهبی یا غیر مذهبی چنان به استقبال مرگ می‌رفتند که گویی اصلاح وضع کشور جز از طریق ریختن خون آنان یا دشمنان خلق بر سنگفرش‌های خیابان محقق نخواهد شد، و این باور چنان عمیق و پذیرفته شده بود که هر کس وارد این میدان می‌شد، از پیش؛ عمر خود را خاتمه یافته می‌دانست، چرا که در بهترین حالت متوسط عمر چریک 2 سال برآورد شده بود. کسانی که امروز به آن سیاست نگاه می‌کنند، علی‌رغم احترامی که برای آن افراد از حیث انگیزه‌ها و شجاعت آنان قایل هستند، در عین حال آن را سیاستی بسیار زیانبار می‌دانند، که دود آن به چشم همه رفت. چریکیسم ابعاد متعددی داشت، اما مهم‌ترین ویژگی آن را قدم گذاشتن در راهی بود که امکان بازگشت از آن وجود نداشت و این ویژگی چون زهری کشنده در سیاست، اعم از مدرن و سنتی است، و قاتل عقلانیت ابزاری است.

    اگر رفتار آن جوانان پر شور در آن دوران از روی صدق و خلوص بود و اگر آن رفتار قابل درک بود و تجربه‌های شکست خورده پیشین نیز در انبان جامعه سیاسی نبود تا از آن درس بگیرند، اما رفتار امروز برخی از دوستان را در ادامه این راه چگونه می‌توان تحلیل کرد؟ فشارهای اجتماعی و روانی شدیدی که این روزها به آقای خاتمی وارد می‌کنند، تا ناچار از پذیرش نامزدی در انتخابات شود، مصداق بارز چریکیسم سیاسی است، تا فرد را در موقعیتی قرار دهند که یا اتهام خیانت به آرمان‌های ملت را پذیرا شود و از این حیث خودکشی سیاسی کند، یا در مقابل، با اقدامی شجاعانه، به سوی شهادت گام بردارد. این رفتار ضد عقلانی که بیشتر به درد دست‌اندرکاران ثبت‌نام عملیات استشهادی در جبهه مقابل اصلاحات می‌خورد، اگر در هر عرصه دیگر هم قابل اجرا باشد، قطعاً در سیاست و آن هم حوزه انتخابات به کلی فاقد اعتبار است. اگر آقای خاتمی را دعوت به عملیات عاشورایی در انتخابات کنیم، خدمتی به عقلانیت سیاسی نکرده‌ایم، و سیاست را ده‌ها گام به عقب رانده‌ایم. این دعوت در حالی و در موضوعی صورت می‌گیرد که اگر آنان و آقای خاتمی اهل این رفتار بودند، باید در زمانی که در قدرت بودند و مسئولیت اخلاقی و حقوقی برعهده آنان بود چنین رفتاری را برحسب وظیفه انجام می‌دادند (آن هم نه به این شدت، بلکه مقاومت حداقل را هم انجام ندادند، چه رسد به عملیات عاشورایی!).

    تقاضا برای انجام این رفتار حتی اگر برحسب صداقت صورت گیرد، مطابق چارچوب اصلاحی نیست، و بیشتر با الگوی فکری جناح حاکم انطباق دارد. آقای خاتمی بارها و بارها با شعار مرگ بر فلان و بهمان در سخنرانی‌های خود مخالفت می‌کرد و خواهان سر دادن شعار زندگی بود، اما چگونه است که اکنون ایشان را برای شرکت در یک فعالیت مدنی باید میان دو گزینه شهادت یا خودکشی مخیر کرد تا یکی را انتخاب کند؟ از اینجا می‌توان به غیر اخلاقی بودن این فشارهای سیاسی برای محدود کردن قدرت انتخاب عقلانی رسید. اگر حضور یک نفر در انتخابات واجد مبانی عقلانی و منطقی باشد، نیازی به اعمال فشار احساسی و فضاسازی سیاسی نیست و اگر چنین مبنایی وجود نداشته باشد، فردی که می‌خواهد تصمیم بگیرد، راساً و خارج از فشارهای روانی و هنجاری و در فضایی منطقی و به این نتیجه برسد، تا در آینده هم مسئولیت تصمیم خود را عهده‌دار شود، و آمادگی مواجهه با موقعیت‌های مختلف را دارا باشد، در غیر این صورت هنگام مواجهه با اولین مشکل تقصیر متوجه منبع فشار می‌شود، و هر کس از زیر بار مسئولیت شانه خالی می‌کند. نگرش راه بنداز و جا بنداز رفتاری دیمی است که در سیاست اصلاح‌طلبانه جایگاهی ندارد. البته هر کس که تصمیم به نامزدی در انتخابات گرفت، برای بسیج مردم و همراه کردن آنان و به عقب نشاندن رقبا، باید سیاست را به عرصه عمومی بکشاند، و از همه ابزارهای مشروع برای پیروزی در این رقابت استفاده کند، اما برای اصل ورود به انتخابات نمی‌توان دیگران را در فشار اخلاقی و احساسی قرار داد. اگر جوانان چهار دهه پیش به دلیل سیاست‌های حکومت و فقدان تجربه مفید قبلی، راهی را رفتند که دو راهی یا مرگ یا آزادی بود، امروز نه تنها چنین ضرورتی نیست، بلکه تجربه قبلی هم پیش چشم ماست، از همه مهمتر که آنان جوانانی بودند که زندگی خود را برای عرضه در طبق اخلاص گذاشته بودند و هیچگاه هم رسیدن به پست و مقام و وزارت و وکالت به مخیله آنان راه نمی‌افتاد و در بند دنیا و مادیات هم نبودند، اما آیا امروز هم وضعیت دست‌اندرکاران این سیاست چنین است؟

    عقب‌نشینی از راهی که نهایت آن بن‌بست است، نه تنها خودکشی نیست، که عین عقلانیت است، نه تنها ناشی از ترس نیست که عین شجاعت است. شهادت‌طلبی مرگی آگاهانه و انتخابی است، و نه از سر اجبار و بی‌اراده راه رفتن. حتی اگر عقب‌نشینی خودکشی باشد، خودکشی یک نفر یا یک جمع محدود است، و این صد بار ترجیح دارد بر گام گذاشتن در راهی که موجب خسارت برای یک ملت و یک راه می‌شود. راه را باید باز نگهداشت، در این صورت رهروان آن پیدا خواهند شد. اما به نظر می‌رسد که عده ای آگاهانه یا ناآگاهانه خود و راه را یکی می‌شمارند. متأسفانه برخی از افراد آقای خاتمی را از قضاوت تاریخی می‌ترسانند، اما فراموش کرده‌اند که قضاوت تاریخی برخلاف قضاوت سیاسی و مقطعی، از خلوص منطقی بیشتری برخوردار است و از احساسات کمتر تأثیر می‌پذیرد. از این رو تردیدی نباید داشت که هر حرکتی که برمبنای فشار احساسی و درخواست و خواهش و تمنا و گریه و زاری شکل بگیرد، حتی اگر در قضاوت سیاسی و مقطعی مردود نشود، در قضاوت تاریخی به سرعت محکوم خواهد شد، گرچه به نظر می‌رسد که وضعیت کنونی جامعه به نحوی است که چنین رفتاری حتی در قضاوت سیاسی نیز محکوم خواهد شد. اظهارات بسیاری از دوستان و علاقه‌مندان به آقای خاتمی نمونه بسیار مناسبی برای این قضاوت سیاسی است. می‌ترسم رفتار انتخاباتی در این مورد به جایی برسد که تنها یک قضاوت بماند، ترس از خودکشی و عشق به صندلی، و چنین مباد که اتلاف سرمایه سیاسی است.


     
     

    1390/12/19

    شرکت نفتی رویال داچ شل روز پنجشنبه اعلام کرد که پیش از تاریخ اعلام شده از سوی اتحادیه اروپا برای قطع خرید نفت از ایران، هرگونه خرید نفتی از این کشور را توقف خواهد کرد.

    راس ویتام، سخنگوی این شرکت بریتانیایی-هلندی، گفته که این تصمیم را مدیرعامل این شرکت در روز چهارشنبه گرفته است.

    بر اساس این تصمیم، شرکت رویال داچ شل خرید نفت از ایران را طی چند هفته اینده متوقف خواهد کرد.

    اتحادیه اروپا تا تیرماه سال آینده به کشورهای عضو فرصت داده تا هرگونه خرید و فروش نفت از ایران را متوقف کنند.

    این تصمیم‌ها در همراهی ایالات متحده پیرامون تحریم نفت و بانک مرکزی ایران گرفته شده است.

    گزارش‌های غیر رسمی نشان می‌دهند که این شرکت نفتی روزانه ۲۰۰ هزار بشکه نفت از ایران می‌خرد و آن را به ژاپن و اروپا صادر می‌کند.

    خبرگزاری رویترز هفته پیش گزارش داده بود که تانکر نفتی دلوار ایران با گنجایش ۲۷۰ هزار تن نفت، در بندر باکوم سنگاپور و در نزدیکی پالایشگاه شل پهلو گرفته است.

    یک منبع آگاه، که نام او فاش نشد، گفته بود که شرکت شل نفت این تانکر را خریداری کرده است.

    رستم قاسمی، وزیر نفت ایران البته این موضوع را تکذیب کرد. 

    منبع: رادیو فردا


     
     

    1390/12/19

    سیمین دانشور، نویسنده کتاب تحسین شده "سووشون"، عصر روز پنج شنبه در سن ۹۰ سالگی در خانه‌اش در تهران از دنیا رفت.

    علی دهباشی، روزنامه نگار و سردبیر نشریه فرهنگی هنری "بخارا" در سایت این نشریه، دلیل مرگ خانم دانشور را ابتلا به آنفولانزا اعلام کرده است.

    خانم دانشور در سال ۱۳۸۶ به دلیل مشکلات تنفسی برای مدتی به کما رفته بود که این حادثه سبب شد او اغلب روزهای پس از آن را در خانه بستری بماند.

    خانم دانشور، که نخستین رئیس کانون نویسندگان ایران بود، در سال ۱۳۲۷ نخستین اثر داستانی خود با نام آتش خاموش را منتشر کرد.

    او در همین سال با جلال آل احمد، نویسنده و مترجم سر‌شناس ایرانی، آشنا شد که این آشنایی دو سال بعد به ازدواج انجامید.

    خانم دانشور در سال ۱۳۲۸ توانست در رشته ادبیات فارسی از دانشگاه تهران مدرک دکترا بگیرد و پس از آن چند سالی نیز در دانشگاه‌های آمریکا در رشته‌های زیبایی‌شناسی و نمایشنامه نویسی به تحصیل پرداخت.

    کتاب تحسین شده "سووشون"، که به هفده زبان دنیا ترجمه شد، معروف‌ترین اثر خانم دانشور بود که در سال ۱۳۴۸ و در سال درگذشت همسرش منتشر شد.

    "شهری چون بهشت"، "به کی سلام کنم"، "جزیره سرگردانی"، "ساربان سرگردان" و مجموعه مقالات "شناخت و تحسین هنر" از دیگر آثار اوست.

    سیمین دانشور همچنین با ترجمه آثاری از برنارد شاو، آنتوان چخوف، آلن پیتون و دیگر نوسندگان غیر ایرانی در معرفی این نویسندگان برجسته جهانی به مخاطبان فارسی زبان نقش موثری داشت.

    خانم دانشور به غیر از موضوعات داستان و ترجمه نیز کتاب‌هایی چون "شاهکارهای فرش ایران" و "راهنمای صنایع ایران" را منتشر کرد. 

    منابع: مردمک و بی‌بی‌سی


     
     

    1390/12/19

    احمد مسجدجامعی، عضو کمیسیون فرهنگی شورای شهر تهران، می‌گوید که بودجه دانشنامه تهران برای سال جدید، «صفر» شده است.

    به گزارش روزنامه شرق، آقای مسجدجامعی افزوده که «همه ردیف‌های بودجه سال گذشته شهرداری که مربوط به کمک به فعالیت‌های فرهنگی و هنری می‌شد، امسال تصویب شد به جز یک مورد و آن هم دانشنامه بزرگ تهران بود.»

    تصویب نشدن بودجه دانشنامه تهران در حالی صورت گرفته است که در سه سال گذشته، هر ساله نزدیک به ۲۵۰ میلیون تومان به این دانشنامه اختصاص یافته بود.

    بر اساس گزارش روزنامه شرق، این تصمیم به پیشنهاد کمیسیون فرهنگی هنری شورای شهر تهران و با موافقت اعضای این شورا گرفته شده است.

    دانشنامه تهران که به چهار بخش شمیران، تهران، ری و کن تقسیم شده است، به ارائه اطلاعات تاریخی درباره این بخش‌ها می‌پردازد.

    بر اساس گزارش روزنامه شزق، بخش شمیران این دانشنامه در سال جدید آماده چاپ خواهد بود. 

    منبع: روزنامه شرق


     


    شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

    هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر

    خبرهاي گذشته