آرمان امیری
مجمع دیوانگان
این نوشته، نقدی است بر بخشی از گفت و گوی مفصل عباس عبدی با سایت «عصر ایران». (اینجا+ بخوانید) گفت و گوی آقای عبدی به مانند معمول سرشار از نکات قابل توجه است. فارغ از اینکه با ایشان موافق و هم جبهه باشید یا نه، قطعا این نظرات میتواند مورد توجه شما قرار گرفته و دست کم زاویه نگاه جدیدی از وضعیت موجود به دست دهد. من در کنار چند انتقاد از متن مصاحبه، چند پرسش را هم از آقای عبدی مطرح کردم و امیدوارم فرصتی برای دریافت پاسخهای آنها پیدا کنم تا شاید کمی آن فضای برخورد حذفی تعدیل شده و انتقاد آقای عبدی به این مسئله که «اصلاحطلبان الان به هیچ وجه در فضای آزاد و دموکراتیک بحث نمیکنند» تا حدودی جبران شود. (بماند که «آزادی» فضا را معمولا حاکمیت باید تضمین کند و نه گروههای فاقد قدرت و حتی فاقد رسانه)
۱- نادیده گرفتن استدلال، شیوه کار تحلیلگر نیست
بخش نخست (و اصلی) گفت و گوی آقای عبدی به بررسی دلایل «شکست سیاست تحریم» اختصاص دارد. در این بخش ایشان مشارکت احتمالا ۶۴ درصدی مردم در انتخابات را پیشفرض و پایه بحث قرار میدهند؛ از آن نتیجه میگیرند که مشارکت در انتخابات مجلس هشتم با نهم تفاوت آشکاری نداشته و بر همین پایه «شکست سیاست تحریم» را نتیجه گرفته و آن را نقد میکنند. این مسئله از نگاه من طبیعی و حتی بدیهی است که هر تحلیلگری جهان را بر پایه دادههای خود تفسیر کند. مثلا برای آقای عبدی اعلام نتایج ۶۴ درصدی مشارکت پذیرفته شده است و ایشان تحلیل خود را بر همین پایه بنا میکنند. اما برای من عجیب است که چرا ایشان در نقد حامیان سیاست تحریم ابدا به پیشفرضها و استدلال آنان اشارهای نمیکند؟ هر ناظری میداند که حامیان تحریم به هیچ وجه آمار مشارکت ۶۴ درصدی را نمیپذیرند و از شیوههای مختلف استدلال میکنند که مشارکت بسیار کمتر از این بوده و در نتیجه سیاست تحریم ما موفق بوده است. اگر جدال در زمین بازی سیاستمداران بود، به قول خود آقای عبدی این شیوه قابل پذیرش بود. یعنی کاری که در منطق ممکن است مغلطه قلمداد شود، از جانب یک سیاستمدار ممکن است پذیرفته و حتی کارگر باشد. اما این شیوه که شما اصل و بنمایه استدلال طرف مخالف خود را «نادیده» بگیرید و در غیاب او و عصاره استدلالاش محکوماش کنید به هیچ وجه نمیتواند شیوه کار تحلیلگر باشد. در واقع آقای عبدی میتوانستند خیلی ساده بگویند «حامیان تحریم مدعی هستند که مشارکت پایینتر از این بوده؛ اما من چون سندی در این زمینه ندیدم حرفشان را قبول نمیکنم». ولی ایشان اساسا آنچنان مسئله آمارهای دروغین را نادیده میگیرند که ناظر بیاطلاع صرفا با خواندن مصاحبه ایشان تصور میکند «حامیان تحریم یک گروهی هستند که فکر میکنند مشارکت ۶۴ درصدی در انتخابات مجلس یعنی پیروزی سیاست تحریم»!
۲- انتخابات همیشه موضوعیت دارد
آقای عبدی در جای دیگری از مصاحبه خطاب به حامیان تحریم میپرسند: «اگر انتخابات قبلاً برایشان موضوعیت داشت، چرا دیگر الان موضوعیت ندارد؟». من به عنوان یک نفر از این حامیان تحریم پاسخ میدهم که «اتفاقا انتخابات هنوز هم موضوعیت دارد و خیلی هم موضوعیت دارد»! مسئله این است که ما شیوه برخورد با یک انتخابات را تا چه حد تقلیل داده و محدود میکنیم. آیا تنها راه برخورد با مسئلهای که «موضوعیت» دارد، پذیرفتن و تایید آن است؟ آیا در تمام جهان (و یا در خود تاریخ ایران) فقط و فقط «انداختن رای در صندوق» تبلوری است برای موضوعیت قایل شدن برای انتخابات؟ آیا «تحریم» واژهای است که فعالان جنبش سبز برای نخستین بار وارد ادبیات سیاسی جهان کردهاند؟
نقد آقای عبدی در این رابطه شباهت بسیاری به موضع انتقاد از «انفعال سبزها در برابر انتخابات» دارد. گویی «تکاپو» صرفا در پای صندوق معنا مییابد و چند قدم آنسوتر خبری جز «انفعال» نیست. اما من اینگونه نمیاندیشم. از انواع و اقسام کنشهای سیاسی و حتی انتخاباتی، رای دادن فقط یک گزینه است. خود آقای عبدی به خوبی اشاره میکنند که «پیروزی در انتخابات سال ۸۸ برای من اولویت نداشت. مساله من چیزهای دیگری بود». پس چرا نمیپذیرند که برای یک گروه سیاسی دیگر هم «پیروزی در انتخابات اولویت نداشته باشد» و صرفا بهرهگیری از فرصت انتخاباتی برای رساندن یک پیام اعتراضی به جامعه موضوعیت یابد؟ آیا شعار «تحریم انتخابات» جذابتر و دستکم «توجهبرانگیزتر» از شعارهای دیگر نامزدها نبود؟ آیا همه افکار عمومی و توجه رسانهای را به خود جلب نکرد؟ آیا زیر سایه آن یک فرصت استثنایی برای بیان یک سری مطالبات فراهم نشد؟
آقای عبدی در بخشی از این گفت و گو هم تاکید میکنند که «بعضی ها هم ممکن است با هدف گفتگو و طرح مسائل در عرصه انتخابات فعال شوند؛ چرا که می بینند در شرایط دیگر فرصت زیادی برای کنش سیاسی ندارند». به باور من این خودش بهترین پاسخ به انتقاد ایشان است. وقتی معترضین سبز از حق یک راهپیمایی سکوت در پیادهرو هم محروم میشوند و هیچ تریبون سادهای در داخل کشور ندارند و هیچ راهکار ابتدایی و پیش پا افتادهای برای طرح اعتراضات خود ندارند، آیا سادهترین، مدنیترین، سیاسیترین و در عین حال مدرنترین شیوه طرح اعتراض در چنین شرایطی نمیتواند شعار «تحریم فعال» با هدف «جلب توجه افکار عمومی به وضعیت زندانیان سبز و مطالبات جنبش» باشد؟ فارغ از اینکه این مطالبات مطرح شد یا نه، نمیتوان این شیوه از «مشارکت سیاسی» را اساسا «نادیده» گرفت و از «موضوعیت نداشتن» انتخابات برای تحریمیها سخن گفت.
من میگویم «موضوعیت» انتخابات در ایران هموار با پذیرش همان اصل «انتخاب میان بد و بدتر» بوده است؛ چرا که به قول آقای عبدی نه این انتخابات و نه هیچ یک از انتخاباتهای قبلی مصداقی از یک مسابقه «کاملاً منصفانه و بی طرفانه» نبوده است. مسئله یک نگاه ناقص و تقلیلگرایانه است که انتخاب «بد و بدتر» را صرفا به شرکت کردن در انتخابات فرومیکاهد! انتخاب بین بد و بدتر، یعنی من میپذیرم که در هر صورت ایدهآل من در دسترس نیست و هر اقدامی که بکنم بخشی از مطلوبات اصلی خودم را از دست دادهام. پس تصمیمی میگیرم که «هزینه کمتر» و «فایده بیشتری» داشته باشد. این تصمیم میتواند زمانی «انتخاب علی مطهری در برابر حمید رسایی» باشد. در عین حال میتواند تصمیم به «استفاده از فرصت اعتراضی تحریم به جای رای دادن به مطهری» باشد. برای شخص آقای عبدی گویا کفه ترازوی رای دادن به مطهری سنگینتر بوده است. برای من کفه ترازو به سمت استفاده از فرصت تحریم سنگینتر بوده، هرچند قطعا با این انتخاب خودم یک بخشی از فرصتهای موجود را هم از دست دادهام. برآیند نظر من این است که دستاوردی که یک مجلس فرمایشی حتی در بهترین حالتش میتوانست برای من داشته باشد، خیلی کمتر از تلاش برای بهرهگیری از فرصت تحریم بود. قطعا میپذیرم کسی امروز بگوید که «به نظر من نبود»؛ اما با همان قطعیت هم نمیپذیرم که کسی بگوید «شما سیاستورزی نکردید» یا «رفتار امروز شما با رفتارهای قبلی شما در تضاد و تناقض بوده است»! من همیشه هزینه و فایده میکنم و همیشه هم میان گزینههای «بد و بدتر» یکی را انتخاب میکنم.
۳- این معضل بیپایان نامههای بیامضا
دربخشی از گفت و گو، آقای عبدی به ماجرای انتشار نامهای بدون امضا از جانب «گروهی از زندانیان سیاسی» اشاره کرده و به ادبیات و منش و محتوای نامه انتقاد میکنند. ایشان به شدت اعتراض دارند که نگارندگان آن نامه (و احتمالا نامههایی مشابه) هویت واقعی خود را پنهان کرده و به دروغ از جانب زندانیان سیاسی مطلب نوشتهاند. من نه تنها با ایشان کاملا موافقم، بلکه حتی میخواهم یک گام هم فراتر بگذارم. اصلا برای من هیچ لزومی ندارد که اثبات شود نگارنده چنین نامههای گمنامی واقعا دروغ گفته است. (و مثلا زندانی نبوده) حتی اگر نگارنده واقعا هم زندانی بوده است، از نظر من هیچ چیز تغییر نکرده و عمل او همچنان «غیراخلاقی» و «مضر» است.
من پیش از این هم دقیقا با همین موضوع یادداشت «این جمعهای بیهویت، این تروریستهای فضای خبری» را نوشتم و همان گونه که از عنوان آن بر میآید عمیقا باور دارم منتشر کنندگان چنین نامههایی دقیقا رفتاری «تروریستی» در فضای اطلاعرسانی دارند. شیوه کار آنها چیزی جز «زدن در رو» نیست. در توهین و تهاجم دستشان باز است اما هیچ سنگری ندارند که پاسخگو باشند. امروز ادعایی میکنند و فردا کسی نیست که پاسخگوی آن باشد. «گروهی از دانشجویان فلان». «جمعی از ایثارگران بهمان». «سبزهای آذربایجان». «دموکراسیخواان خوزستان». «سکولارهای اصفهان». اینها همه از نگاه من «سر و ته یک کرباس» و از دم «تروریست خبری» هستند. اما در برابر این شیوه نامیمون در فضای خبری چه میتوان کرد؟ آیا راهی جز صراحت و شفافسازی در پیش داریم؟
من با آقای عبدی کاملا موافقم که تنها افرادی با اندیشه «توتالیتر» چنین مصلحتهایی را میپذیرند. اما عمیقا شگفتزده میشوم وقتی میبینم خود ایشان دقیقا در همین مصاحبه به این بازی دامن زده و عملا وارد آن میشوند. نویسندگان نامه را بدون هیچ توضیح خاصی «اصلاحطلبان» میخوانند؟ چرا؟ ایشان خبری دارند که نمیخواهند بگویند؟ ایشان نویسندهها را شناختهاند و اطمینان دارند؟ در جای دیگر میگویند «برخی از زندانیان هم از آن بیانیه عصبانی اند ولی هیچ یک از آنان تا کنون به طور رسمی آن بیانیه را تکذیب نکردهاند». یعنی چه «برخی» از زندانیان عصبانیاند؟ خوب «برخی» هم عصبانی نیستند. «برخی» هم نامه مینویسند و «برخی» هم خیلی خوشحالاند! من اگر جای آقای عبدی بودم و برای خودم تعهدی نسبت به پالایش این فضای مسموم قایل میشدم، یا از دامن زدن به این بازی سراسر «پلیدی» خودداری میکردم و یا دست کم به اندازه خودم به شفافسازی فضا کمک میکردم. یعنی یا نمیگفتم «یک نفر آمد و به من گفت که امضا نکرده» و یا دقیقا نام آن یک نفر را بر زبان میآوردم.
۴- آخ از این ملاک؛ وای اگر این ملاک!
اما در نهایت آقای عبدی در بخش انتهایی گفت و گو، ملاک خود برای رای دادن به آقای مطهری را «مردی و نامردی» اعلام کردهاند و در پاسخ به این پرسش که «آیا رای دادن و موضع گیری سیاسی با این ملاک، درست است؟» باز هم تاکید کردهاند که «بله! شما در زندگی شخصی تان هم این کار را می کنید. من اگر کاملا همفکر شما باشم ولی آدم نامردی باشم، شما یک قدم هم با من راه نمیآیید. یعنی صد بار ترجیح می دهید که با آن کسی قدم بزنی که مطمئنی از پشت سر به شما لگد نمی زند».
اول بگویم که اگر من هم در انتخابات شرکت میکردم به «علی مطهری» رای میدادم چرا که فکر میکنم «مجلس با علیمطهری بهتر اس از مجلس بدون علیمطهری». اما در عین حال فکر میکنم که این ملاک خوبی برای فعالیت سیاسی نیست. در واقع ما سه دهه تمام را در جدال میان «تعهد و تخصص» سپری کردهایم. اینکه پس از این همه جنگ و دعوا و آزمون و خطا، باز هم به یک ادبیات واپسگرای شبهه انقلابی برگردیم که «تعهد» (همان مردانگی) ملاکی برتر شود از «تخصص» (یا شایستگی و کارآمدی) به باور من اصلا دستاوردی نیست که بخواهیم به آن ببالیم. اما با این پیشفرض که حرف آقای عبدی را بپذیریم که «من اگر کاملا همفکر شما باشم ولی آدم نامردی باشم، شما یک قدم هم با من راه نمی آیید» از ایشان میپرسم:
آقای عبدی؟ حالا شما بفرمایید که این مردانگی است که بنده به تعبیر شما از پشت سر به میرحسین موسوی لگد بزنم؟ من اصلا دلم نمیخواست شیوه سیاستورزی خودم را بدین سطح از «لوتیگری» تقلیل بدهم و عمیقا اعتقاد دارم بهتر است فضای سیاسی را از «بحث ناموسي» جدا کنیم؛ اما حالا که پای بحث باز شد میخواهم بپرسم «خالی کردن پشت کروبی و موسوی نامردی نیست؟» «خالی کردن پشت مصطفی تاجزاده که دقیقا مشابه من فکر میکند و من همیشه او را سخنگوی مطالباتم خودم میدانستم نامردی نیست؟» اگر این شیوه از نامردی و رفاقت نیمهراه رواج پیدا کند، فردا چه کسی میخواهد به اعتبار حمایت مردمی گامی به پیش بگذارد؟ آیا شهره شدن این ملت به «جماعت بد عهد و بوقلمون صفت و کوفی منش» جایز است؟
آقای مطهری خیلی «مردانگی» کردند که صادقانه در برابر فساد احمدینژاد ایستادند و خیلی هم مردانگی کردند که گفتند در روز ۳۰ خرداد خیلی بیشتر از ۵۰ نفر از معترضین به قتل رسیدند. (اینجا+) اما آیا آنقدر «مردانگی» هم دارند که بگویند چه کسی برای آن قتل عام چراغ سبز نشان داد؟ آنقدر مردانگی دارند که آرام و راحت خود را فدا کرده، دست از جان بشویند و تنها بر سر پیمانی که با مردم بستهاند و تعهدی که نسبت به سرزمین خود دارند رنج هرگونه حبس و حصری را به جان بخرند؟ کاش بحث از مردانگی پیش نمیآمد چرا که من گمان میکنم با این ملاک از سیاستورزی، دست حامیان شرکت در انتخابات حتی خالیتر از حامیان براندازی کل نظام است!
* تیتر از سیمیل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر