محمد نوری زاد در نامه بیست و هفتم خود نود و یک آرزو کرده و آورده است: آرزومی کنم سال نود ویک، سال لبخند و شادمانی باشد. سالی که لباس شخصی های ما بجای چوب چماق و باتوم برقی به هموطنان خود گل محمدی هدیه بدهند و دستگاه قضایی ما بالاخره داستان کوی دانشگاه را یکسره کند و یقه ی خاطیان را بگیرد و به مردم بگوید: این خاطیان. اگر می توانید ببخشاییدشان.
متن کامل این یادداشت که در وبسایت وی منتشر شد به شرح زیر است:
معتقدم مردمی که آرزو نداشته باشند، مردمی رنگ پریده ومحتضرند. مردمان بی آرزو، بی تپش وپوک مغزوپوک دل اند. همان مردمی که ریسمان تحرکشان را بخاطرچند روزچرک به اسم زندگی به دست جماعتی ازخدا بی خبرمی سپرند. مردمان بی آرزو، مردمانی بی فردایند. چه می گویم؟ مردمان بی آرزو مردمی فرسوده وپیردرروز تولدشان اند وچشمشان را حجمی ازتابوت پرکرده است.
گرچه خود به این مهم نیزباوردارم که: تنگناهای امنیتیِ حاکم بریک جامعه، به مرور مردمان آن جامعه را به سمت تخیل ودوربینی های کورمی راند. ظهورعرفان های درهم پیچِ تاریخ سرزمین ما، مرهون جوّ خفقان وبی بها شدن حق که نه، بی بها شدن خون مردمان بوده است. مردم دراین فضا، بجای آنکه به واقعیت های جاری جامعه ی خویش بیندیشند، ازآنها گریزمی کنند و به دل آرزوهای کورپناه می برند. این مصیبت عظما، آنجا غمبارودلخراش است که بدانیم: آن کسانی که بیش ازسایرین براین آتش پردود پف می کرده اند وتنورش را می گداخته اند، کارگزاران دینی ای بوده اند که برای بهشت و جهنم خدا ازهمین امروزخط ونشان می کشیده اند.
به همین دلیل، امروز درجوامع پلیسی وامنیتی ، چه درایران وچه درکره ی شمالی وچه افغانستان، ورود مردم به حوزه ی آرزوهای کور، بیش ازآنکه مرهون واقع بینی آنان باشد، محصول گریزازواقعیات رنج آوری است که به پروپای مردم پیچیده و روان آنان را می خراشد. کارکرد این آرزوها اگرهیچ نباشد الا فرارازرنج امروزوغلتیدن به فردایی که تهی ازرنج است، به صورت ظاهر خواستنی است. دربطن این گریزناگزیراما دامی به وسعت خود فریبی نهاده شده که: کارقیصربه قیصروکاردین به کلیسا واگذار. درست همان چارچوبی که قیصروکلیسا را درجای دلخواهشان می نشاند وچاقوی جراحی را به دستشان می دهد. موضوع تشریح؟ غارت مردم! باچه تمهیدی؟ آذین بستن جهل وفربه کردن جهل آن. برچه بستری؟ ترس! ترس ازچه؟ ازفردای نیامده. پس پیش به سوی ترسیم همین فردا درآرزوهایی که با واقعیتِ جاریِ جامعه هیچ نسبتی ندارند.
شاید پس ازخواندن آرزوهای من، به یک جمله، طومارآن افقی را که من برای سال نودویک سرزمینمان ایران ترسیم کرده ام درهم بپیچید وبگویید: باش تا صبح دولتت بدمد. من این طومارپیچی شما را تحمل می کنم، درعوض شما نیز به این افق ترسیمیِ من عنایت فرمایید. مخاطب من دراین نوشته، یک گوهرگمشده است. بگردید و آن را بیابید. این بگویم واز این مقدمه درگذرم که: مردمان بزرک را آرزوهایی است بزرگ. وآروزهای بزرگ، مردمانی بزرگ پدید می آورند.
آرزوهای ازیک تا نود من: آرزومی کنم سال نودویک شمسی، سال “خیزش”باشد. خیزشی نه آمیخته به عصبیت حنجره های فحاش ومعترض. ونه خیزشی که به خون و خون ریزی منجرشود. بل آرزو می کنم سال نودویک شمسی، سال خیزش “عقل” باشد. همان جواهری که متأسفانه دراین مُلک خاک می خورد. وما خود بهای واقعی اش را درسایه ی جهلی آذین یافته به حاشیه رانده ایم. شرمنده ام که بگویم: ما این روزها جهل می خوریم و جهل برمی آوریم.
منظورمن ازخیزش عقل نه به این معنی است که ما صبح یک روزکه ازخواب برمی خیزیم، ناگهان خود را به لباس عقل ملبس ببینیم. نه، مرادم از این خیزش، رسیدن مردم به این واقعیت وحقیقت مطلوبست که: عقل چیزخوبی است. همین! وبعد ازآنکه به این حقیقت دست یافتیم، حالا به دریافت و گسترش آن خیزبرداریم ودرطول سال نود ویک مقدمات این گرایش ملی را فراهم آوریم. مارا بیش ازنان، به همین عقل گرایی محتاج است. عقل که باشد، نان ازآسمان نیزفروخواهد بارید. عقل که نباشد، همان یک لقمه نان خانه ی ما به تاراج می رود وبه تلخی می گراید.
مرا دراین عقل گرایی، بیش ازآنکه مخاطب مسئولین کشورباشد، مردمان ایران است. مردمی که ترجیح می دهند نه همیشه، که هرازگاه به عقل فردی و جمعی خود مراجعه کنند. وبیش ازعقل، پایبند احساس خویش باشند. گرفتاری مردمانی که دراحساس متوقفند این است که صبح به یک نجوای عاطفی زنده باد فلان می گویند و شباهنگام به یک تشر، مرگ برهمان. خورش مردمی که با احساس آمیخت، طعم عقل زهرشان می شود. تا بپرسی چرا، دست به چوب می برند. چرا که این”چرا” دورازه ی ورود به عقل است و احساس گرایان مشتاق بسته بودنِ مدامِ این دروازه اند.
ما را اگرعقل بود، عقلا را برمی گزیدیم. گرچه آنانی را که ازما وخویشان وهمفکران ما نباشند. راستی آیا دیدید رییس جمهوربا مجلس چه کرد؟ پای بردوسوی بام مجلس نهاد و برسرنمایندگان آنچنان بارید که مگرطنازان تاریخ به جمع آوریش حریف شوند. دیدید مجلسی که باید برج بلند عقلانیت یک ملت باشد، چه پخمه می نمود آن روز؟ مجلسِ آن روز، نماد عقل گریزی یک ملت بود. تجلی گزینشگری احساس، وطردِ عقل.
عقل که به خانه ی دل ما پای بگذارد، ازمدارس ما بجای روزمرگی، علم خواهد جوشید، وازدانشگاههای ما بجای تظاهربه عقل، فراورده های عقلانی سربرخواهند آورد، وازدستگاه قضایی ما بجای فریب وآلودن جمال عدل، انصاف وعدالت به جامعه نورمی افشاند، وحقوق مردم، خود را به زینت اجابت مزین خواهد فرمود، واززبان نمایندگان ما فهم جاری خواهد شد، وانگشت نشانه ی جامعه، فرداهای خوب را نشان ما خواهد داد.
مردمان عاقل بهنگام انتخاب، بجای جُبّه ی جهل، جادوی عقل را برخواهند کشید. انتخاب عقل، یعنی به کرسی نشاندن همه ی حاجت های بایسته. که دراین بایستگی، مفت خواری مردم و مسئولین، به یک چوب رانده می شود. وخطاکاری مردم و مسئولین، به یک قانون سپرده می گردد.
من با اطمینان می گویم: مردمان مفت خواروخطاکار، مسئولینی مفت خواروخطاکاررا برمی کشند، ومردمان نیک خواه و درستکار، مسئولینی همانگونه. این یک جمله، انشای دانش آموزی بود درآن مقطعی که من معاون پرورشی یک مدرسه درجنوب شهربودم: مردمان دزد، به مسئولان دزد محتاجند ومردمان درستکار، به مسئولان درستکار.
مردمان که عاقل باشند، فضا برای جهالت و فریب تنگ می شود. پول نفت، درپس پستوهای فریب، دست به دست نمی شود. وداستان دانه درشتی و ریزدانگی، به تفسیرصریح قانون معنا می گیرد. مسئولان بی حضورمردم، سنگی برسنگی نمی نهند. وسنگی نیز ازبنای اعتماد مردم برنمی دارند.
مردمان عاقل، جامعه ای عاقل برمی آورند. جامعه ای که بخت واقبال خود را به حجاب و بی حجابی بانوان بند نمی کند. وشورجوانی را به اسم گناه ازجوانان جامعه دریغ نمی کند. وبقای خود را در نابودی وانزوای سایرنحله های فکری واجتماعی نمی بیند. درکنارسفره ای اگرکه عقل باشد، نان سنگگ، طعمی از طعام بهشت می گیرد، واگر نباشد، انباشت نادرترین خوردنیهای زمینی درآن سفره، تلخ وگس می نماید.
حاکمان درستکاریک جامعه، به عقل مردمان بها می دهند و حاکمان نابکار، به جهلشان. حاکمان درستکار، ازعقل نردبانی برای برآمدن وبرشدن می سازند، وحاکمان نابکار، ازجهل دخمه ای برای غارت و انجماد. باجولان عقل، مردم را می توان به درخشیدن فراخواند و با جولان جهل به فروکشیدن. حتی با جولان جهل می شود مردمانی را به تقاص پاره شدن یک عکس امام ازخانه ها بدرآورد و به خیابانها ریخت وازدهانشان مرگ براین وزنده باد فلان برآورد، وفردای همان روزبا ریختن خون عده ای معترض، درخانه ها نگاهشان داشت و”خون شان پای خودشان” را درمحفظه ی منطق و فهمشان جای داد.
مردمان جاهل، با یک بلندگوی مرکزی به چپ وراست می خزند. با صدای همان بلندگوی مرکزی، می نشینند و برمی خیزند. می خندند وگریه می کنند. فحش می دهند و به یک اشاره دست به چوب وچماق می برند. می زنند و می کشند. وبا تعجب، دستهایی را می بینند که به جیبشان فرومی رود اما درهمه ی این احوال یک”چرا” نمی پرسند. چرا؟ به این دلیل که چراهایشان پیش ازاین پاسخ داده شده: کمال شما دراطاعت محض است. بی چون وچرا. خدا اینگونه می خواهد. مگربهشت نمی خواهید؟
اگر به عقل جمعی یک جامعه بها داده شود، بی ریشگانِ جهل پرور، به مدارج عالی ورود نمی کنند، بعکس جامعه ای که جهل اگردراو بجنبد، بی ریشگان زیرک جهل پرور، خدا را نیزخرج مطامع خود می کنند. خروجی یک جامعه ی عقل گرا، نخبگی و فرزانگی و رشد و تکاپو و تولید است و خروجی یک جامعه ی جهل گرا، پخش دعای کمیل از پنج شبکه ی تلویزیونی و چندین شبکه ی رادیویی همزمان. والبته، درهمان حین پخش دعای کمیل های همزمان، دیلم به زیرخانه ی دانشمندان وعلمای معترض بردن.
یک جامعه ی عقل گرا، به رشد مردمان با رواج رسانه های فهیمانه ی جمعی بها می دهد، ویک جامعه ی جهل گرا، تا می تواند راه را بر رواج عقل وفهم می بندد. ظهورسانسوردریک جامعه ی جهل گرا، عین هوشمندی تلقی می شود و دریک جامعه ی عقل گرا: فاجعه! بله، این است تفاوت عقل وجهل. یکی هوشمندی را درسانسورمی بیند ودیگری فاجعه را درآن!
یک جامعه ی عقل گرا ازبیان خطاهای خویش شرم نمی کند وبا پوزشخواهی ازمردم، راه را بررواج هرچه بیشترخطا می بندد. یک جامعه ی جهل گرا اما، به ضرب شعارهای پوک برنکبت های خود سرپوش می نهد. می پرسی چرا زندان؟ چرا دادگاههای غیرعلنی واحکام ازپیش مشخص؟ چرا بیکاری؟ چرا اعتیاد؟ چرا بی تربیتی گسترده؟ چرا دزدی؟ چرا مصرف؟ چرا دروغ؟ چرا تزویر؟ چرا بی ادبی و لودگی؟ چرا بی کیاستی وبی تدبیری؟ می گوید: انرژی هسته ای. می گوید: ماهواره ی امید. می گوید: سلول های بنیادین. می گوید: آمار. کدام آمار؟ همان که خود ما اعلامش می کنیم.
می پرسیم: چه شد انرژی هسته ای؟ چه شد تولید برق ازنیروگاه هسته ای بوشهر؟ می گوید: به تولید برقش چکارداری؟ به چهاربرابرپولی که بابت این نیروگاهِ ازرده خارج داده ایم چکارداری؟ به این که با مدیریت همان روس های زیرک، به جان سیستم های نیروگاه ویروس افتاده و ازکارشان انداخته چکاردارید؟ به این کارداشته باشید که ما مقابل چشم ابرقدرتهایی که نمی خواستند ما به دانش هسته ای دست پیدا کنیم و پیدا کردیم بیندیشید. خوب اندیشیدیم. بعدش چه؟ بعدش دیگر به خود ما مربوط است. واینجا همان جایی است که جهل تاب پاسخگویی ندارد و دست به چوب می برد. که جهل اخیراً به شوکروماشین آب پاش نیز مجهزشده است. برای مقابله با که؟ با کسانی که تنها می پرسند: چرا؟ وجهل، می زند و می کشد وزندانی می کند که: نپرس!
رواج جهل، مردمانی مصرف کننده و تنبل و تن پرور وخوشگذران و اهل بخوروبنوش و دروغگو و اهل رشوه وزد وبند تربیت می کند. چرا که مردم به بالادستی هایی که همینگونه اند نگاه می کنند. این مردم، به هیچ نظمی منظم نمی شوند وبه هیچ قاعده ای تن نمی سپرند. مردمی که با خسارت زدن به اخلاق جامعه، از بالادستی ها انتقام می گیرند.
رواج جهل “خاوریِ” بانک ملی را جلوی چشم وزارت اطلاعات زیرک ما واز همین فرودگاه امام خمینی خودمان فراری می دهد تا بخش وسیعی ازپرسش ها درباره ی آن دزدی کلان بی پاسخ بماند. رواج عقل اما زمینه را برای دزدی های ریزودرشت می بندد. وزمینه را برای رواج درستی مهیا می کند. اگر گفتید چگونه؟ با بکارگرفتن پاکانِ عاقل. وحال آنکه جاهلان ناپاک، با بکارگرفتن هم طیفان خود، وهمزمان با شعارهایی که از پاکی برزبان می آورند، راه را برغارت خود وهمان هم طیفان خود می گشایند. کارکرد آن شعارهای تمام نشدنی، پروارکردن جهل مردمان است وبس. وگرنه، درنظام فکری و ایمانی ما کدام شعاردهنده است که پیش از دیگران مخاطب اصلی همان شعارها نباشد؟ چه تعداد امام جمعه را می شناسیم که پیش از آغاز سخن نگفته باشند: خودم را وشما را به تقوای الهی دعوت می کنم؟
بخشی ازمردم ما رُک بگویم اگر بی تربیت ودزد و رشوه گرا و ابن الوقت و اهل زد وبندند، تربیت شده ی بالادستی هایند. برای این جماعت ازمردم، حضورآن بالادستی ها برسرمسندها، مثل اکسیژن ضروری است. این دو، ازهم تغذیه می کنند. واین، همان جریان جهل درزیروبالای جامعه ای است که بردیوارمدارس خود می نویسد: “دانش، ستون روح است- امام باقر(ع)”
اگردراین جامعه، سخن عقل شنوده نمی شود، ومردم سربکارخود دارند و دزدان سربکارخود، رازش همان ارتزاق دوجانبه ای است که رواج جهل سخت بدان محتاج است. من آرزو می کنم سال نود ویک، سال رواج عقل باشد. می دانم این آرزو، به این سادگی ها محقق نمی شود. چرا که زدودن جهلی که اسلحه به کمربسته و برعرض وطول مناسبات مالی ما اشراف دارد، جز به نفس تنگی او نمی انجامد. این نفس تنگی همان است که دربرابرتحقق این آرزو سخت مقاومت خواهد کرد و با رواج هرچه بیشترجهل، راه گشایش خود را هموارتر خواهد ساخت.
دیروزبه کامله مردی برخوردم که زباله ی مغازه اش را به جوی آب می ریخت. به او گفتم: آقای محترم، شما بظاهرخود را ازشراین زباله رها می کنید اما کمی پایین تر، مغازه داردیگری را گرفتارآن می کنید. سخن من نه تنها دراواثرنکرد، بلکه اخم او را درهم بُرد و فحشی نثارباعث وبانی فلان معضلی فرمود که هیچ ربطی به زباله و جوی آب نداشت. کارنادرست این کامله مرد، تا کاری که رییس جمهوربا مجلس کرد و پخمگی جمع کثیری ازنمایندگان را برای هزارمین باربه نمایش گذارد، ازیک جنس است. همان رواج جهل. با این مردم و با این مسند نشینان، انتظار تحول درزیروبالای جامعه، یک آرزوی کورِ بی پشتوانه است. تنها راه مقابله با این جهلِ خیمه خوابانده، رواج عقل وجانبداری ازعقلانیت است. چرا؟ چون معضل جامعه ی ما بیش ازآنکه به نبود پول وسرمایه وواردات بی سرانجام ازچین وفرش شدن درزیرپای روسیه ودشمنی های تمام نشدنی آمریکا و اسراییل مربوط باشد، به فربگی جهل درمیان ما مربوط است. روفتن این جهل دامن گسترده، جز با راه گشودن برعقل وعقلانیت ممکن نیست. واین، به یک عزم ملی محتاج است. عزم ملی نیز به یک حرکت ناگهانی وهمگانی موکول نیست. می شود از هرگوشه ی این سرزمین ستمدیده شروع کرد و نهایتاً به یکدستی ملی انجامید.
آرزو می کنم درسال نود ویک، مسند نشینان ما، هرکه هستند، به این بیاندیشند که : با هرکاری که کرده اند و با هرچه که ازمردم برداشته اند وباهرچه که برجامعه افزوده اند، رفتنی اند. وبدانند: آنکه ماندنی است، درستکاری برآمده از فهم است. واین ماندگاری ممکن نیست مگر با رواج عقل. عقلی که درست درلحظه ی تحویل سال، به این می اندیشد که: جماعتی از مردان و زنان ما بی دلیل درزندان اند. زندانی که حقدها و حسدها و خودبزرگ بینی ها ومنفعت طلبی های ما برآورده و خداوکیلی هیچ ربطی به تیزهوشی ما و بصیرت ما و خدا باوری ما ندارد.
آرزو می کنم سال نود ویک، سال رهایی و آزادی باشد. رهایی از قید وبندهای بی دلیل دینی، وآزادی عاقلانه ای که دراو همه حتی لامذهبان ایران احساس امنیت کنند وبه شوق آبادانی سرمین شان ازهرکجا به سمت سازندگی ایران عزیز شتاب فرمایند.
آرزومی کنم سال نود ویک، سال فروکشیدن نگرانی های جهانیِ ما باشد. این که نکند آمریکایی ها و اسراییلی ها ودیگرماجراجویان جهانی دست به دست هم بدهند و به بهانه هایی که ما برای آنان آراسته ایم، برسرما بلا ببارند. من می گویم: نیروگاهی که آن همه پول ازما به جیب روسها ریخته واکنون توان روشن کردن یک لامپ را هم ندارد، شاید به این درد بخورد که اسرائیلی ها را برسرشوق آورد تا یک بمبی برسرش بیفکنند. این بمب دوفایده دارد. هم ما را از شرّاین نیروگاه فشل وروی دست مانده رها می کند و هم اسرائیل را باردیگردرسیبل دشمنی ما قرارمی دهد. مگرهمین اسراییلی ها چند تا بمب برسرتأسیسات هسته ای صدام نریختند و خیال او را با همین دوفایده راحت نکردند؟
آرزومی کنم سال نود ویک، سال همدلی همه ی ایرانیان باشد. وداستان خودی و ناخودی ازمیان برچیده شود. جوری که ما با نگاه به صورت هم، به هم لبخند بزنیم. نه این که ازهم روبگردانیم. آرزو می کنم سال نود ویک، سال آشتی ملی باشد. ای خدا ما آیا لیاقت آشتی نداریم؟ با این همه توصیه هایی که تو برای آشتی رو به ما فرموده ای؟
آرزومی کنم سال نود ویک، سال شرح صدرعلما ومراجع دینی ما باشد. وآنان، درتفکیک فکری مردم، ازخود خدا کمی عقب بنشینند و مثل خود خدا مردم را “عیال الله ” بدانند وغم مردم را بخورند. آیا می شود درسال نود ویک بشنویم: مرجعی ازمراجع ما، ازسنیان وکلیمیان ومسیحیان وزردشتیان ودرویشان وبهاییان وکمونیست های کشورمان بخاطرآسیب های این سالهای پس ازانقلاب پوزش خواهی کند وبه آنان بگوید: به پیروبه پیغمبر این تنگناهایی که ما بر شما فروباریدیم هیچ ربطی به اسلام و مسلمانی نداشته وندارد؟
آرزومی کنم سال نود ویک، سال اقبال ایرانیان درمجامع داخلی وجهانی باشد. سالی که نام ایران وایرانی احترام دیگران را برانگیزد و برخلاف این سالها تا هرکجا نام تندی و تنش و جاسوسی و ترور به میان می آید، نام ایران و ایرانی متبادر نگردد.
آرزومی کنم سال نود ویک، سال لبخند و شادمانی باشد. سالی که لباس شخصی های ما بجای چوب چماق و باتوم برقی به هموطنان خود گل محمدی هدیه بدهند و دستگاه قضایی ما بالاخره داستان کوی دانشگاه را یکسره کند و یقه ی خاطیان را بگیرد و به مردم بگوید: این خاطیان. اگر می توانید ببخشاییدشان.
آرزومی کنم درلحظه های تحویل سال، زندانیان سیاسی ما درکنارخانواده های خویش باشند. با نامه ای که رسماً ازآنان دلجویی شده. به خداوندی خدا “بصیرت” این است.
آرزوی نود ویکمین من: این که “دوستان” وزارت اطلاعات وسپاه، وسایل کاری ما زندانیان سیاسی را که ازسالها پیش برداشته وبرده اند، به ما بازبگردانند. بخداوندی خدا برداشتن وپس ندادن این وسایل طبق قانون و شرع “حرام” وجرم است وما نمی خواهیم دست دوستان ما به حرام آلوده باشد.
بیست وششم اسفندماه سال نود
در آستانه سال جديد ، شبنم بداغي 14 ساله به پدر دربند خود نامه اي نوشته و پدرش را پرنده ي عشق خطاب كرده است:" پرنده ي من تو كه درس آزادي و رهايي دادي؛ تو كه مشتاق پروازي؛ اسارت چرا؟"
رسول بداغي، عضو كانون صنفي معلمان كه در حال حاضر در زندان رجايي شهر به سر مي برد؛ به شش سال حبس محكوم شده است .
متن این نامه که در اختیار ندای سبز آزادی قرار گرفت، بشرح زیر است:
معلم،پرنده ي عشق
معلم به معناي وفاداري است. لوح يادبودي است كه به يادگار در وجودمان سرچشمه مي گيرد. معلم پرنده عشق است. پرنده اي كه براي بقاي هم نوع خود جانش را فدا مي كند. گرچه سخت است و مي دانند با پيمودن اين راه سخت و دشوار خسته و فرسوده مي شوند.اما با تمام تلاش پرواز مي كنند تا به جوجه پرندگاني كه نمي دانند سرماي طاقت فرساي زمستان را چگونه سركرده و به كدامين دانه پناه ببرند و چگونه خود را از چنگال هاي تيز شكارچيان بي رحم پنهان مي كنند؛ مي رسانند. و بال هاي خود را مي گسترانند تا اين جوجه پرندگان بي گناه را به آغوش گرم خود پناه دهند.
آري! اين معلمان هستند كه با تمام وجود راه و روش زندگي كردن به انها مي آموزانند و با از جان گذشتگي رنگ اميد را به زندگي آنان مي بخشند. پس بياييد دست به دست هم دهيم و با اين معملمان زحمتكش هم صدا شويم تا به جهان رنگ اميد ببخشيم.
اما آيا مي توان اين معلمان از خودگذشته را فراموش كرد؟ آيا مي توان اين معلماني را كه با رفتن به جايي نامعلوم ،سرنوشت خود را به دست باد مي سپارند؛ زنداني كرده و به كام نااميدي برد؟ پس آشيانه خالي از عشق را چگونه بايد سر كرد؟ و وجود آنها را را چگونه مي توان از ياد برد؟
پرنده ي من تو كه درس آزادي و رهايي دادي؛ تو كه مشتاق پروازي؛ اسارت چرا؟"
پس از حدود 10 هفته حبس، سرانجام خانوادههای دکتر سعید مدنی و احسان هوشمند موفق به ملاقات با آنان شدند.
به گزارش خبرنگار ما، این دو فعال ملی-مذهبی و پژوهشگر ارشد علوم اجتماعی که از شنبه 17 دیماه در بازداشت بسر میبرند، به شکل کابینی با خانواده های خود ملاقات کرده اند.
مطابق این خبر، هرچند این دو فعال سیاسی حامی جنبش سبز، آشکارا لاغرتر از قبل شده بودند و وضع جسمی آنان، تفاوت محسوسی با قبل از بازداشت داشته اما هر دو از وضع روحی خوبی برخوردار بوده اند.
دکتر سعید مدنی گفته که در حال حاضر دیگر در سلول انفرادی نیست. احسان هوشمند هم چنین وضعی دارد.
دکتر مدنی، محقق ارشد علوم اجتماعی در حوزه ی فقر، اعتیاد و آسیب های اجتماعی، و سردبیر فصلنامه علمی پژوهشی رفاه اجتماعی و نیز عضو شورای سردبیری نشریه توقیف شده ایران فردا به مدیرمسئولی زنده یاد مهندس سحابی است.
احسان هوشمند نیز از جمله محققان جامعه شناسی اقوام و نویسنده ی مقالات متعدد در حوزه هویت های فرهنگی و مسائل اجتماعی کردهای ایران در نشریات گوناگون ازجمله چشم انداز ایران و گفتگو است.
این دو فعال ملی مذهبی از 70 روز پیش به شکل غیرقانونی بازداشت شده و تا پیش از این، امکان دیدار با خانواده های خود را نیافته بودند.
فرج سرکوهی (روزنامهنگار و منتقد ادبی مقیم آلمان)
ساختار، زبان، لحن و ترکیب متن، نویسنده یا گوینده متن را «بیان» یا «افشاء می کند» و این برداشت در کالبدشکافی متن پرسش های ده گانه از رئیس جمهور و پاسخ او نیز صادق است.
آقای احمدی نژاد در پاسخ خود ۱۰ بار از واژه «شوخی» بهره گرفت و مجلس را «شوخی» باران کرد.
«طنز متعالی» موقعیت های مضحکی را افشاء می کند که مضحکه بودن خود را پشت «جدیت تصنعی» پنهان می کنند.
رئیس جمهورایران در متن گفته های خود در مجلس نه از «طنز متعالی»، که از شوخی، کنایه، تمسخر، زبان حاشیه نشینان شهری و جمله هائی چون «این جلسه برای این بود که یک مقداری شاد باشیم» و «شب عید است و می خواهیم با هم صفا و شوخی کنیم» بهره گرفت تا از منظر خود، مضحکه پوشیده در جدیت «پرسش مجلس از رئیس جمهور»، در چهره عبوس سخنگوی منتقدان دولت و در متن پرسش ها را افشاء کند.
اما آشکار شدن مضحکه با توسل به «شوخی»، و نه «طنز متعالی»، در یک سوی آینه، ماسک جدیت آن سوی را نیز برمی دارد، «شوخی» و مخاطب شوخی یک دیگر را منعکس کرده و به یگانگی می رسند.
منتقدان دولت پس از ۱۱ بار تلاش ناکام موفق شدند تا رئیس جمهور را در آخرین روزهای مجلس فراخوانند اما ترکیب ۷۹ امضا کننده، ۲۶ امضا از فراکسیون اصلاح طلبان و ۵۳ امضا از فراکسیون اصول گرا، با همین تناسب در متن پرسش ها حضور نداشت و انتقادهای اصلاح طلبان در متن نبود.
کوشش احمد توکلی، منتقد سرشناس دولت که آرای او در انتخابات مجلس نسبت به دوره قبل ۱۵ درصد کاهش یافته است، برای بدل کردن نشست سوال از رئیس جمهور به جلسه گفتگوی مجلس با او ناکام ماند و علی مطهری، از سرسخت ترین نمایندگان مخالف احمدی نژاد که در دور اول انتخابات اخیر مجلس با کاهش ۲۱ درصدی آراء خود نسبت به انتخابات گذشته از نفر سوم به نفر نهم تهران تنزل یافته است، سخنگوئی منتقدان را بر عهده گرفت.
زبان و متنشناسی پرسشها
زبان و لحن تند و گزنده منتقدان دولت در متن پرسش های ده گانه به زبان و لحنی نرم و آشتی جویانه بدل شده بود اما رئیس جمهور این تحول را با زبانی تهاجمی پاسخ داد.
متن پرسش ها با تمجید از «پافشاری رئیس جمهور بر حق مسلم انرژی هستهای، مقاومت در برابر زورگوییهای صهیونیستها و رسیدگی به مناطق محروم» آغاز شد اما رئیس جمهور گفته های خود را با حمله به منتقدان آغاز و با حمله به مجلس به پایان برد.
سهم مساله مهمی چون «گرانی و تورم»، که برای لایه های گسترده مردم مطرح است، در متن پرسش های ده گانه به یکی دو سطر محدود شد و علی مطهری، که فقط ۱۵ دقیقه برای طرح پرسش ها وقت داشت، از سوال های ۴ ، ۵ ، ۶ و ۷ به دلیل «کمبود وقت» گذشت و سهم اصلی را به پرسش هائی داد که به مقاومت رئیس جمهور در برابر رهبر، بدحجابی، مکتب ایرانی و برنامه های اقتصادی معطوف اند.
در پرسش های اول، دوم و سوم از کوتاهی دولت در اعطای «تسهیلات ارزی برای متروی تهران»، «اجرائی نشدن سهم بخش تولید» و «استقراض از بانک مرکزی» انتقاد شد.
چالش موضوع پرسش اول از دورانی آغاز شد که محسن هاشمی، یکی از پسران اکبرهاشمی رفسنجانی، رئیس شرکت مترو تهران بود و در مقطع کنونی نیز رقابت باقر قالیباف، شهردار تهران، با احمدی نژاد در این روند دخیل است اما منتقدان و رئیس جمهور از اشاره به این عوامل خودداری کردند.
پرسش دوم انتقاد بخش خصوصی را از دولت بیان می کرد. احمدی نژاد مورد اول را با «صفر بودن حساب ارزی» و مورد دوم را با ارائه آمارهای افزایش تولید پاسخ داد.
در پرسش سوم انتقاد از « تورم و گرانی» به جمله «ما شاهد افزایش گرانیها هستیم.» محدود و پرسش در قالب «استقراض نقدینگی از بانک مرکزی و برداشت از سهم نفت» مطرح شد.
منتقدان در آستانه دور دوم انتخابات مجلس کوشیدند تا مخالفت خود را با افزایش یارانه های نقدی در زبان کارشناسانه این پرسش بپوشانند و رئیس جمهور نیز پوشش کارشناسی را کنار نزد.
مقاومت در برابر رهبر
آقای مطهری در پرسش چهارم از مقاومت احمدی نژاد در برابر «حکم حکومتی رهبر» و« ۱۱ روز خانه نشینی» او انتقاد کرد اما مقدمه های او متن او را به تناقض کشاند.
آقای مطهری حق همگان را در اصرار بر داشتن نظریاتی مخالف رهبر، تا «پیش از صدور حکم حکومتی»، به رسمیت شناخت و یاد آوری کرد که «پدر» او «در دو ماه نیمی که پس از انقلاب در قید حیات بود در چند مورد نظر خود را به امام خمینی قبولاند و رای ایشان را تغییر داد»
متن از متهم کردن مستقیم احمدی نژاد به سرپیچی از حکم حکومتی گریخت و با زبانی آشتی جویانه پرسش را با راه فرار تعبیه شده در آن به پایان رساند « ما سوالکنندگان اصرار نداریم که موضوع حتما به همین صورت بوده است بلکه خوشحال میشویم اگر توجیه درستی برای آن ذکر کنید».
اما رئیس جمهور به جای «توجیه» یا «انتقاد» از واکنش منفی خود در برابر رهبر، با اشاره به «فنرکاری» ـ پرکاری ـ دولت، پرسش چهارم را دور زد.
سخنگوی منتقدان از طرح پرسش های «عزل وزیر خارجه»، «علت بیان این سخن که مجلس در راس امور نیست»، «علت معرفی نکردن وزیر ورزش و جوانان» و «چگونگی هزینهکرد بودجه ارتقای شاخصهای فرهنگی» به دلیل «کمبود وقت» گذشت اما رئیس جمهور، که یک ساعت وقت داشت، پرسش های اقتصادی را با زبان اقتصاد و مسائل حقوقی را با متهم کردن مجلس به وضع قانون های متناقض، غیرقابل اجرا و مبهم پاسخ داد.
تقدسزدائی از احکام آیت الله خمینی
پیش از این آقای احمدی نژاد، بر بستر چالش قدرت بین مجلس و دولت، اعتبار حکم آیت الله خمینی را در باره «در راس امور بودن مجلس» به زمان گذشته نسبت داد و در پاسخ خود به منتقدان از نظر خود به صراحت دفاع کرد.
از منظر منتقدان "مشروط کردن اعتبار حکم امام در باره مجلس می تواند به احکام دیگر او تعمیم یابد. چنین تعمیمی از احکام امام تقدس زدائی می کند."
نمایندگان منتقد دولت با بی دفاع گذاشتن نظریات خود در باره اعتبار همیشگی "احکام امام"، ناخواسته، راه را بر تقدس زدائی رئیس جمهور از احکام آیت الله خمینی هموار کردند.
حجاب، صراحت به قصد پنهان کردن
علی مطهری در پرسش ۹ به تفصیل سخن گفت و با اشاره به مخالفت رئیس جمهور با «گشت ارشاد» و اعتقاد او که «راه حل» مساله بد حجابی،«منحصر به کار فرهنگی است»، از رئیس جمهور به دلیل «انتقاد از برخی مجریان قانون عفاف و حجاب در رسانه ملی» انتقاد کرد و در دفاع از کارائی برخوردهای خشن غیرفرهنگی گفت «هر مقدار هم که کار فرهنگی انجام شود، عده بسیار اندکی با پوشش ناهنجار در سطح جامعه ظاهر میشوند»
اما بخشی از متن آقای مطهری بخش دیگر متن او را به چالش طلبید و او با گفتن «رعایت پوشش کامل اسلامی در همه آحاد جامعه شاید در حکومت مهدوی نیز قابل تحقق نباشد.» کارائی برخوردهای خشن غیرفرهنگی را نفی کرد.
مخالفت با گشت ارشاد می تواند حدی از محبوبیت را در میان لایه های بالا و متوسط شهری به بارآورد و رئیس جمهوری سهم مهمی از وقت خود را به این مخالفت اختصاص داد.
«چرا هر زمان که نام فرهنگ می آید مردم را متهم می کنیم؟...کار حکومت با بگیر و ببند نمی شود. به دخترها، پسرهای خودمان گیر سهپیچ ندهید»، «هر موقع ۲۲ بهمن است و انتخابات، ما دوربین را می بریم روی همه تیپها اما به محض این که این دوران گذشت یقه همین تیپها را می گیریم. این یک تناقض است و تناقض یک روز کار دست آدم خواهد داد»
صراحت متن در این بخش نیاز به کالبدشکافی متن را منتفی می کند اما این صراحت نه در خدمت «بیان» موضع، که در خدمت «پنهان کردن» این پرسش اساسی است که مخاطبان این انتقادها در بافت حکومتی که گوینده رئیس قوه مجریه آن است چه جایگاهی دارند؟
مکتب ایرانی، تناقض تنوع و یکدستی
زبان و لحن متن منتقدان در پرسش ۱۰ صریح تر و گزنده تر از دیگر بخش ها بود و علی مطهری رئیس جمهور را به « ترویج مکتب ایران به جای مکتب اسلام، باستان گرایی و بازگشت به ایران قبل از اسلام» متهم و به عنوان دلیل به تصمیم دولت برای برگزاری «جشن عظیم نوروز»« که بنا بود در تخت جمشید با حضور برخی از سران کشورها برگزار شود و با تذکر رهبر تیز بین انقلاب به صورت محدود در تهران برگزار شد» و تمجید احمدی نژاد از «نوع حکمرانی کوروش» استناد کرد.
منطق درونی متن در جمله دیگر آقای مطهری علیه گوینده شورش کرد «کوروش پس از فتح بابل بت پرستان را در بت پرستی شان آزاد گذاشت و این خلاف سیره پیامبر اسلام و حضرت ابراهیم است که در اولین فرصت همه بتها را شکستند»
این جمله «باستان گرائی» و دیگر اتهامات منتقدان را پس زده و دغدغه اصلی نویسندگان متن :« مدارا با دیگراندیشان» را افشاء و بی آن که پرسش کنندگان بخواهند، آنان را مخالفان آزادی مذهب و عقیده معرفی کرد.
امضای ۲۶ نماینده اصلاح طلب مذهبی در پای این پرسش، که با مواضع اعلام شده این جناح در دفاع از تساهل و مدارا با دیگراندیشان در تضاد است، تامل برانگیز است.
رئیس جمهور ایران در پاسخ به پرسش ۱۰ کوشید تا خود را ایران دوستی مدافع «تنوع قومی و فرهنگی» «ملت بزرگ ایران» معرفی کند «وقتی می گوئیم ایران منظور ما جغرافیا، نژاد و یک قوم نیست و ایران در واقع گلستان اقوام مختلف است»
اما جمله های بعدی محمود احمدی نژاد تعریف او را از «تنوع » ملت می شکند «ملت ایران ادامه راه پیامبرو ائمه معصومین است، اهل عاشورا و نیمه شعبان است. ایران یعنی شیعه علوی و اسلام ناب محمدی».
«ملت ایران» در تعریف رئیس جمهور به پیروان مذهب شیعه تقلیل می یابد و پیروان دیگر مذاهب و غیرمذهبی ها از ملت ایران اخراج می شوند.
بخشی از متن رئیس جمهور بخش دیگر را نفی می کند، همگنی متن تخریب و بی اعتقادی گوینده به «تنوع ملت» افشاء می شود.
تهاجم دفاعی یا طعنه غالب بر مغلوب
زبان متن رئیس جمهور ایران با مظلوم نمائی و فروتنی های کلیشه ای چون «دولت نوکر ملت و گردنش از مو باریک تر است»، «مامخلص شما هستیم» و « دیواری کوتاهتر از دیوار ما نیست» تزئین شده بود اما کنایه های تند، شوخی های گزنده، انتقادهای صریح، تشبیه پرسش نمایندگان منتقد به «ورقه امتحانی» معلمانی با مدرک نامعتبر و مطایبه در باره رای نیاوردن برخی منتقدان، لحن رئیس جمهور را تا طعنه غالب بر مغلوب پیش برد.
آغاز و پایان بندی تهاجمی متن رئیس جمهور از احساس برتری او نسبت به مجلس و اطمینان او به محبوبیت خود در میان اکثریت مردم حکایت داشت. درستی یا نادرستی برداشت های او را شمار آرای منتقدان دولت در دور دوم انتخابات مجلس تا حدی روشن می کند.
محمود احمدی نژاد با زبان حاشیه نشینان شهری و ترکیب هائی چون « گیر سه پیچ»، «خیلی ترمخلص اشان هستیم» و «بیمعرفتی و نامردی» فروتنی کرد اما منتقدان خود را با زبانی سرزنش آمیز به « باند بازی و گروه بازی» و «کم جرئتی» متهم کرد و از یادآوری دوستان زندانی خود نیز غافل نماند «اگر واقعا جراتی هست دو کلمه به بقیه بگویید بعد آن وقت بفهمیم که آقای جوانفکر چه می کشد؟ نگران نباشید کمپوت هم برایتان می آوریم».
رئیس جمهور ایران از مجلس به دلیل این که « نمایندگان خودشان را از شمول قانون خدمات کشوری مستثنا» و «هر دوره نمایندگی را برای خود به یک رده علمی» محاسبه کردند، انتقاد و به تحقیر به منتقدان طعنه زد: «به نظرم طراح سؤال از همانهایی بود که با شاسی فوق لیسانسش را گرفته است. اگر با خود ما مشورت میکردید، سؤالهای بهتری میشد مطرح کرد».
«دانش آموز مرتب» در پایان از تنظیم کنندگان «ورقه امتحانی» خواست « انصاف داشته باشید و خوب نمره بدهید. ما همه سوالات را به طور کامل پاسخ دادیم و حتی مطالب اضافه هم نوشتیم انصافا یک ذره از ۲۰ کمتر بدهید بیمعرفتی و نامردی است»
تناقض متن پرسش ها منتقدان جدیت متن آنان را می شکند. در متن رئیس جمهور شوخی به جای طنز می نشیند، چالش دو متن، هر دو متن را می شکند و خوانش متن در بستر سیاست عملی افول در کسوف را تصویر می کند.
منبع: وبسایت بیبیسی فارسی
بالاخره بعد از تائید و تکذیبهای فراوان، بانک مرکزی پذیرفت که قیمت سکه در مقاطعی از زمستان سال ۹۰ از مرز یک میلیون تومان عبور کرد.البته این بانک معتقد است که اگر سیاستهایش اعمال نمیشد، قیمت سکه به مرز یک میلیون و ۱۰۰ هزار تومان میرسید.
براساس نمودار تحولات قیمتی سکه تمام طرح جدید به روایت بانک مرکزی قیمت سکه تمام طرح جدید در روز اول زمستان، اندکی کمتر از ۶۰۰ هزار تومان بوده و به تدریج، سیر صعودی خود را از این تاریخ آغاز کرده است. این روند به نحوی ادامه یافت که تنها به فاصله چند روز یعنی در تاریخ ۲۴ تا ۲۵ دی ماه، قیمت به مرز ۷۰۰ تومان رسید و پس از آن تنها به فاصله چند روز، این قیمت به ۸۰۰ هزار تومان رسید.
این روند به نحوی سرعت گرفت که در ۴ تا ۵ بهمن ماه، قیمت سکه از مرز یک میلیون تومان عبور کرد که نمودار بانک مرکزی هم به خوبی آن را نشان میدهد.
براساس این نمودار حدود ۵ تا ۶ بهمن ماه قیمت سکه از حدود ۸۰۰ هزار تومان به کمتر از ۷۵۰ هزار تومان رسید.
به گزارش مهر پس از آن ، قیمت سکه به صورت مرتب با نوساناتی همراه بود که بر مبنای آن، قیمت سکه گاهی به حدود ۸۴۰تا ۸۵۰ تومان رسید و گاهی هم به کمتر از ۷۵۰ تومان سقوط کرد، اما این قیمتها ثابت نبود و مرتب ، قیمت بالا و پایین شده است. در نهایت ، در تاریخ ۱۸ و ۱۹ بهمن ماه کم و کمتر شد تا ۲۳ اسفندماه سال جاری قیمت به کمتر از ۸۰۰ هزار تومان رسید.
شورای هماهنگی راه سبز امید به مناسبت سال جدید بیانیه ای صادر کرد و سال ۹۱ را سال «گسترش مبارزه مدنی و مقاومت در برابر جنگ طلبی» نامید.
در این بیانیه به حوادث یک سال گذشته و تحلیل وضعیت موجود پرداخته شده و همچنین درباره سیاست جنبش سبز در قبال انتخابات نمایشی مجلس، ارائه تحلیل شده است.
در این بیانیه با بیان اینکه تجربهی تاریخی ملتها و از جمله ایران، نشان داده که استبداد داخلی هموارکنندهی راه استعمار خارجی است آمده است: شایسته است سال آینده را سال «گسترش مبارزه مدنی و مقاومت در برابر جنگ طلبی» بنامیم.
در بخشی از این بیانیه بر ضرورت تشکل فعالان و همراهان جنبش سبز در داخل و خارج از کشور در اشکال ممکن آن تاکید شده و آمده است: امیدواریم با برنامهریزی صورت گرفته و همراهی همگان، سال ۱۳۹۱، سال تشکیل هستههای خودبنیاد سبز در داخل و گسترش کانونهای سبز در خارج از کشور، در چارچوب اهداف جنبش سبز باشد. برای هستهها و کانونهای سبز، فهرستی از کنشهای مشترک و اختصاصی پیشنهاد خواهد شد که میتواند سرآغاز تلاشی منسجم در حرکت اعتراض مدنی باشد. بار دیگر از همه همراهان جنبش سبز میخواهیم یکدیگر را به پایبندی به ارزشهای اخلاقی و پرهیز از بداخلاقی سفارش کنند که این نشانه تفاوت شیوههای ما در مبارزه را با اقتدارگرایانی است که موازین اخلاقی را به آسانی در راه رسیدن به اهداف خود قربانی میکنند. چرا که بیتردید هدف و وسیله از هم تفکیکناپذیرند؛ وسیله و روش، هدف را همرنگ خود میکند. با روشهای غیراخلاقی نمیتوان اخلاق را تحکیم کرد و با ستم نمیتوان عدالت را حاکم کرد. نمیتوان با روشهای غیر دموکراتیک دموکراسی برقرار کرد. بیش از یکصد سال است ملت ایران برای دستیابی به آزادی و عدالت تلاش میکند. اگر به نتیجه نرسیدهایم باید علت را در خود جستجو کنیم. عدالت و آزادی باید در ما به صورت یک فرهنگ در بیاید و تنها در این صورت است که میتوان به این آرمانها رسید.
به گزارش کلمه، متن کامل این بیانیه به شح زیر است:
بهنام خدا
«ای دگرگونکنندهی حالات، ما را در دگرگون ساختن حال و دستیابی به آیندهای روشن یاری فرما»
هموطنان عزیز، ایرانیان آگاه، همراهان پایدار
نوروز برای همهی ما ایرانیان، با هر عقیده و مرام، کانون امید و سرآغازی آیندهساز است. نوروز هم فرصت است و هم تذکر؛ فرصت است برای از نو آغاز کردن، راه خطا را کنار گذاشتن، تاریکی و جهل را از دلها زدودن، و نور و آگاهی را پرورش دادن؛ و تذکر است به همهی ما که برای بهزیستی خود و دیگران گامی برداریم و عمر را در سکون و جمود سر نکنیم و نوشوندگی را از زندگی خویش بیرون نرانیم.
چهارشنبه آخر سال، نماد دور کردن تاریکی و سردی و بزرگداشت نور و گرمی است؛ سفره هفت سین نمادی از گوناگونی دیدگاهها به زندگی و باورهای ما که با تکیه بر نقاط مشترک میتوانیم بر سر یک سفره بنشانیم و بنشینیم؛ دید و بازدید با دوستان و خویشان نماد همبستگی و خویشاوندی ملی ماست؛ حضور در کنار آرامگاه درگذشتگان نماد باور ما به پیوند نسلها و عصرها و زندگی و مرگ است؛ سفرهای نوروزی به ما یادآوری میکند که کشور ما چه پهناور است و مردمان آن چه گوناگونند و ما چه راه طولانی در پیش داریم تا به این گوناگونی احترام بگذاریم و هر که را مانند ما نمیاندیشد و همچون ما زندگی نمیکند همچون جان خود عزیز بداریم؛ و نوروز، نماد هویت مشترک ملی و دینی ایرانیان در سراسر میهن و پهنه گیتی است.
نوروز همچنین فرصتی است برای ارزیابی سالی که پشت سر گذاشتهایم و اندیشیدن برای سالی که در پیش داریم. سال ۱۳۹۰ را در حالی پشت سر گذاشتیم که سرکار خانم زهرا رهنورد، و آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی، همراهان بزرگوارمان در حبس خانگی بودند، و بسیاری از یاران آزاده و گرانقدرمان در سلولهای انفرادی یا جمعی، زندانی استبداد. جرم تمام آنها و شهیدان جنبش سبز ملت ایران، همان جرم ما بوده و هست: ما ایرانی آزاد، آباد، مستقل و حکومتی عادل میخواهیم؛ ما ایرانی میخواهیم که در آن روند حذف دگراندیشی با توسل به زور متوقف شود؛ ایرانی که نخبگان و زبدگان آن مجبور نباشند برخلاف میل خود به دیگر نقاط جهان مهاجرت کنند؛ ایرانی که در آن همگان از آزادی و حقوق قانونی خود چنان بهرهمند باشند که خلاقیتهایشان شکوفا شود و زندگی روزمرهشان امنیت و آرامش گیرد؛ ایرانی که تبعیضهای قومیتی، دینی، مذهبی و جنسیتی، راه را بر شکوفایی انسانها نبندد؛ ایرانی که بجای تخاصم مستمر با جهانیان، در عین حراست از منافع ملی و تمامیت ارضی و امنیت خود، روابط خود با دیگران را براساس احترام متقابل، گفتوگو و تعامل سازنده استوار کند، و در یک کلام ایرانی که مردم آن با وجود بهرهمندی از سرمایههای انسانی و اقتصادی کمنظیر، بر اثر بیتدبیریها هر روز با فقر و تنگدستی دست و پنجه نرم نکنند و نسبت به فردای خود و فرزندانشان دلنگران و پریشانخاطر نباشند. اگر به باور صاحبان قدرت، اعتقاد به این اصول و پیگیری برای تحقق این خواستهها جرم است، ما نیز مجرمیم و به جرم خود افتخار می کنیم.
جنبش سبز در سالی که گذشت فراز و فرودهای زیادی از سر گذراند. اعمال سرکوب خشن و ضدانسانی تمامعیار از سوی دستگاههای امنیتی، تجمعات اعتراضی را با دشواریهای زیادی روبرو ساخت. درگذشت غمبار مهندس عزتالله سحابی، همراه صمیمی جنبش سبز، و خشونت و سختگیریهای غریب در تشییع پیکر او، که به شهادت مظلومانه هاله سحابی و سپس شهادت غریبانهی هدی صابر منتهی شد؛ و جلوگیری حاکمیت اقتدارگرا از هرگونه تجمع (حتی برگزاری جلسات مذهبی) تنها نمونههایی از رفتارهای ضداخلاقی و توجیه ناپذیر مدعیان شریعتمداری در ایران زیر چکمهی نیروهای امنیتی و نظامی است. با این همه، راهپیماییهای سکوت در بیست و دوم خرداد و بیست و پنجم بهمن سال ۹۰، نشان از شجاعت و ایستادگی مردم معترض و پیگیری مجدانهی سبزها از یکسو، و بحران مشروعیت حاکمیت و هراس دستگاه سرکوب از جنبش اعتراضی مردم ایران از سوی دیگر داشت.
آنچه پس از کودتای انتخاباتی سال ۸۸ اتفاق افتاد در خور تأمل بسیار است؛ در روزهای اوج اعتراضهای خیابانی، گویی مردم در آفتاب بودند و صاحبان قدرت و سرکوبگران در سایه، و در نتیجه، هرچه مردم میخواستند انجام بدهند قابل پیشبینی و سرکوب و مهار بود؛ اما پس از آن، مردم به سایه رفتهاند و حاکمیت در آفتاب است. رفتار مردم برای حاکمان غیرقابل پیشبینی شده، در حالی که آنچه در خلوتخانهی بالاترین مقامات میگذرد ظرف چند روز بر سر زبانهاست. بسط آگاهیها همهگیر شده و امواج بیداری، شهر و روستا را درمینوردد. شهروندان فهیم ایرانزمین دیگر تنها شنوندهی خبرها نیستند، بلکه خود تحلیلگر و مفسر آنند. رسانههای سبز با آن که آماج حملات ارتش سایبری اقتدارگرایان هستند، هم بهلحاظ کمی و هم بهلحاظ کیفی در حال رویش هستند. همزمان، ریزش نیروهایی که تا دیروز از روی دلسوزی برای نظام از ابراز انتقادات خودداری میکردند روزافزون است. شکاف و اختلاف نگاه در مواجهه با مسائل کشور در میان مهمترین نهادهای نظامی و امنیتی کشور عینی است. در سالی که گذشت معلوم شد که همه سپاهیان و بسیجیان را نباید به یک چشم نگاه کرد و باید حساب بخشهای سرکوبگر و سوداپیشه را از بدنهی مخلص و پیشکسوتان متعهد جدا کرد. چه قلمها و زبانها که در سال گذشته به گفتن حقایق باز نشد.
مکتوبات ارجمندی که از درون و بیرون زندانهای جمهوی اسلامی، بذر امید و مقاومت و آگاهی میافکند. نهضت نامههای سرگشاده، پیام مبتنی بر بصیرت میر دربندمان را به نمایش میگذارد که «آگاهی، چشم اسفندیار خودکامگان است». آزادگان دربند و تحت فشار، با وجود همهی محدودیتها و تهدیدها، خود یکی از مهمترین نقاط کانونی امیدآفرین جنبش سبزند.
در سال گذشته، تدبیر جنبش در قبال انتخابات نمایشی و فرمایشی، موجب پیدایش اجماعی بینظیر برای عدم شرکت در انتخابات دروغینی شد که اقتدارگرایان ماهها برای آن برنامهریزی کردند. عدم شرکت نیروهای مختلف سیاسی و قهر اکثریت مهم و معنادار مردم ایران با انتخابات صوری، به تجربهای گرانبها انجامید که همانا مقاومت مدنی منفی است؛ تجربهای که پیش از این در نهضت تحریم تنباکو در ایران و به اشکال مختلف در جنبشهای مدنی سراسر دنیا تجربه شده است. در سرآغاز سال گذشته، تنوع بخشی به اشکال مبارزه مسالمتآمیز برای احقاق حقوق از دست رفته ملت نوید داده شده بود. جنبش خانهنشینی، شاید نخستین تمرین فراگیر چنین روشهایی است. امیدواریم در سالی که روزهای نخست آن پیش روی ماست، با تکیه بر خلاقیت یکایک همراهان جنبش، بر دامنهی این مبارزه و مقاومت مدنی و تنوعبخشی آن افزوده شود.
همین تجربه، حقیقتی انکارناپذیر را آشکار کرد: ضرورت تشکل فعالان و همراهان جنبش سبز در داخل و خارج از کشور در اشکال ممکن آن. امیدواریم با برنامهریزی صورت گرفته و همراهی همگان، سال ۱۳۹۱، سال تشکیل هستههای خودبنیاد سبز در داخل و گسترش کانونهای سبز در خارج از کشور، در چارچوب اهداف جنبش سبز باشد. برای هستهها و کانونهای سبز، فهرستی از کنشهای مشترک و اختصاصی پیشنهاد خواهد شد که میتواند سرآغاز تلاشی منسجم در حرکت اعتراض مدنی باشد. بار دیگر از همه همراهان جنبش سبز میخواهیم یکدیگر را به پایبندی به ارزشهای اخلاقی و پرهیز از بداخلاقی سفارش کنند که این نشانه تفاوت شیوههای ما در مبارزه را با اقتدارگرایانی است که موازین اخلاقی را به آسانی در راه رسیدن به اهداف خود قربانی میکنند. چرا که بیتردید هدف و وسیله از هم تفکیکناپذیرند؛ وسیله و روش، هدف را همرنگ خود میکند. با روشهای غیراخلاقی نمیتوان اخلاق را تحکیم کرد و با ستم نمیتوان عدالت را حاکم کرد. نمیتوان با روشهای غیر دموکراتیک دموکراسی برقرار کرد. بیش از یکصد سال است ملت ایران برای دستیابی به آزادی و عدالت تلاش میکند. اگر به نتیجه نرسیدهایم باید علت را در خود جستجو کنیم. عدالت و آزادی باید در ما به صورت یک فرهنگ در بیاید و تنها در این صورت است که میتوان به این آرمانها رسید.
جنبش سبز به عنوان یک جنبش مدنی آزادیخواه، عدالتمحور و استقلالطلب باید از هم اکنون این مفاهیم را در خود تعمیق بخشد و نهادینه کند. برای ساختن چنین جامعهای نباید منتظر پیروزی جنبش و به دست گرفتن قدرت شد. بر عکس، تلاش برای ساختن این جامعه است که پیروزی ماست. جنبش سبز باید این مفاهیم را در عرصه عمل در خود نهادینه کند. اختلاف ما با اقتدارگرایان دعوای قدرت نیست، بلکه مبارزه بر سر ارزشهای الهی و انسانی است. اگر آنان آزادی را پاس نمیدارند و «دیگری» را به رسمیت نمیشناسند، بخشهای مختلف جنبش سبز باید موجودیت، آزادی و حقوق اقشار و جریانهای مختلف درون خود و حتی بخشهای بیرون خود را محترم بدارد. اگر حاکمیت برای پیشبرد اهداف خود از هر وسیلهای مانند دروغ و تزویر و تهمتزنی به منتقدان خود استفاده میکند، فعالان و نیروهای جنبش سبز از این روشها پرهیز میکنند. ما در روابط درونی از هر گونه روشهای غیر اخلاقی قضاوتهای ظالمانه بی مبالاتی های اخلاقی، تهمت و افترا و پخش شایعه و دروغ نسبت به یکدیگر خودداری میکنیم. اگر حکومت طبقات محروم را رها کرده است، جنبش سبز خود را نسبت به طبقات محروم مسؤل میداند و به کمک و حمایت محرومان میشتابد. اگر آستانه تحمل حکومت اقتدارگرا در برابر نقد به شدت پایین است، بخشهای مختلف جنبش سبز از انتقاد استقبال میکنند و آنرا برسازنده جامعهای بهتر میدانند. بنیانهای اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه بر اثر سیاستهای حاکمیت اقتدارگرا در حال نابودی و فروپاشی است. نباید منتظر دولت ماند. این دولت به چیزی جز حفظ قدرت خود و صرف سرمایههای ملی برای بقای خود نمیاندیشد. بودجههای کلان نهادهای اجتماعی وابسته به دولت نظیر صندوق بازنشستگی و … را خارج از قانون بودجه به نفع خود هزینه میکند و بخش عظیمی از بودجه نهادهای خیریه نظیر بهزیستی و غیره برای حفظ قدرت هزینه میشود. در چنین شرایطی باید در قبال کیان جامعه و همبستگی اجتماعی احساس مسؤولیتی مضاعف داشت. از این رو نیروهای جنبش سبز با تشکیل نهادهای اجتماعی، مدنی و عامالمنفعه در جهت حفظ همبستگی و توان اجتماعی و بسط اخلاق و ارزشهای اسلامی و انسانی در مناسبات اجتماعی میکوشند.باید توجه داشت که در این میان، سیاستهای غلط و ماجراجویانهی دولتمردان نیز کشور ما را در معرض تهدیدهای جدی قرار داده است. تجربهی تاریخی ملتها و از جمله ایران، نشان داده که استبداد داخلی هموارکنندهی راه استعمار خارجی است. بر این اساس و با توجه به آنچه بیان شد، شایسته است سال آینده را سال «گسترش مبارزه مدنی و مقاومت در برابر جنگ طلبی» بنامیم.
پروردگارا! تو میدانی که این مردم رنجدیده برای دستیابی به حقوق از دست رفتهشان قیام کردهاند. تو میدانی که قهرمانان سرافراز این ملت در زندان، نه در هوای قدرتطلبی، که برای احقاق حقوق یکایک مردم، نوروز را به دور از خانه و خانواده میگذرانند. تو میدانی که همراهان مقاوم و صبور این حرکت عظیم و فراگیر به جرم این که خواهان عزت ایران و ایرانی هستند در زندان خانگی بهسر میبرند. تو میدانی که شهدای انقلاب، جنگ و جنبش اعتراضی مردم ایران آرزویی جز بازگرداندن کرامتی که تو به انسان عطا کردهای نداشتند. و تو ای خدای توانا و مهربان، مظلومان را به صبر و استقامت دعوت کردی و پیروزی آنان را نوید دادی. از تو میخواهیم یاریمان کنی تا این سرزمین اهورایی و این مردم نجیب و فهیم، طعم آزادی، عدالت، استقلال و پیشرفت را بچشند و با برخورداری از آسایش دنیوی، سعادت اخروی خود را رقم زنند.
شورای هماهنگی راه سبز امید
شعبه ۱۰۴ جزایی تبریز و شعبه یکم دادگاه انقلاب تبریز فرانک فرید فعال حقوق زنان را به ترتیب به ۹۱ روز حبس تعزیری و ۱۰ میلیون ریال جزای نقدی محکوم کرد.
به گزارش ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر، شعبه ۱۰۴ جزایی تبریز فرانک فرید فعال حقوق زنان را به اتهام اخلال در نظم عمومی از طریق شرکت در اعتراضات مردمی به رد طرح دو فوریتی مجلس در آبرسانی به دریاچه ارومیه و تحریک تجمع کنندگان به ادامه اعتراض به ۹۱ روز حبس تعزیری محکوم کرد.
هم چنین شعبه یکم دادگاه انقلاب تبریز در خصوص اتهام تبلیغ علیه نظام از طریق ارسال اس ام اس به شهروندان جهت شرکت در اعتراضات مردمی و فعالیت در حوزه حقوق زنان، وی را به ۱۰ میلیون ریال جزای نقدی محکوم کرده است.
فرانک فرید، شاعر، مترجم و فعال حقوق زنان عصر روز شنبه، دوازدهم شهریور ماه در «سه راه امین» تبریز توسط نیروهای امنیتی با ضرب و شتم بازداشت و پس از تحمل ۴۳ روز حبس با تودیع وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی آزاد شد.
زیباکلام:وزارت خارجه از ملاقات میهمانان خارجی با هاشمی ممانعت می کند
صادق زیبا کلام گفت:برخي شنیدهها حاکی از آن است که به وزارت خارجه توصیه شده تا از ملاقات هاشمی با میهمانان خارجی تا حد امکان ممانعت به عمل آورد و همچنین استانداران را از استقبالهای معمول و عرف منع کردهاند.
این استاد دانشگاه تصریح کرد:فقط دولتیها نیستند که تخریب هاشمی را یکی از بایدهای خود میدانند. با نگاهی به واکنشهای آخرین نمازجمعه هاشمی میتوان اینطور نتیجهگیری کرد که خیلیها هستند که به دلیلهای مختلف نمیتوانند او را بربتابند و برای بار چندم تاکید میکنم که در این شرایط به او باید حق داد که چنین تحرک چندانی نداشته باشد. البته
وی یادآور شد:مجمع تشخیص مصلحت نظام زمانی میتواند مهم تلقی شود و کارایی داشته باشد که توسط ارگانهای دیگر به رسمیت شناخته شود. وقتی شورای نگهبان قانون اساسی و همچنین دولت هیچ ابایی از نادیده گرفتن این مجمع ندارد، اثرگذاری خود را از دست میدهد و پس رییسش هم نمیتواند فردی تاثیرگذار تلقی شود.
منوچهر متکی، وزیر خارجه سابق دولت احمدی نژاد، سخنان رییس دولت در مجلس را تکذیب کرد و او را به فرزند "خودسر خانواده" تشبیه کرد که از "حمایت های بی دریغ بزرگ خانواده" سوء استفاده می کند.
محمود احمدی نژاد که روز سه شنبه برای پاسخ گویی به سوالات نمایندگان به مجلس احضار شده بود، درباره عزل ناگهانی متکی از وزارت خارجه گفت که او به متکی ماموریتی برای سفر نداده بود.
منوچهر متکی در حالی که در سنگال به سر می برد و مشغول مذاکره با همتای سنگالی خود بود از سوی احمدی نژاد عزل شد و خبر عزل خود را نیز از وزیر خارجه سنگال در حین مذاکره دریافت کرد.
منوچهر متکی امروز، اظهارات احمدینژاد در مجلس را مصداق بارز تهمت و افترا خواند و گفت که نامه اطلاع احمدینژاد از ماموریت وزیر خارجه به سنگال در سوابق دفتر ریاست جمهوری موجود است.
به گزارش "فارس"، متکی با اشاره به جمله معروف منسوب به ابوعلی سینا که میگوید "اگر برای یک کار "اشتباه"، هزار "توجیه" بیاورید میشود "هزار و یک اشتباه" گفت: سخنان و رفتار آقای احمدی نژاد فرزند خودسر خانوادهای را ترسیم میکند که با سوء استفاده از حمایتهای بی دریغ و با سعه صدر بزرگ خانواده، به جای قدرشناسی و احترام، گستاخانه به هنجارشکنی میپردازد و هیچ مرزی در الزامات سخن گفتن به خصوص منطبق بودن با حق، عدل و صداقت و آراسته بودن با منطق و انصاف را پاس نمیدارد.
متکی افزود: برخی از اظهارات احمدینژاد در مورد وزیر امور خارجه سابق از مصادیق تهمت و افترا و به دلیل تکرار از مصادیق تشویش اذهان عمومی و قابل تعقیب قضایی است. البته اینجانب بنا به مصالحی که از مهمترین آنها حفظ آرامش عمومی جامعه است، از پیگیری آن صرفنظر میکنم.
خبرگزاری کار ایران (ایلنا) روز جمعه، ۲۶اسفند (۱۶مارس)، گزارش داده است که به دلیل بیثباتی در خرید و فروش ارز در ایران، قیمت دلار روندی افزایشی پیدا کرده و از مرز ۲هزار تومان عبور کرده است.
براساس گزارش این خبرگزاری مسافران نوروزی که قصد سفر به خارج از کشور را دارند به دلیل بیثباتی در خرید و فروش ارز و سیاستهای متغییر بانک مرکزی دچار بلاتکلیفی و سرگردانی شدهاند.
محدوديت خرید و فروش ارز مورد نیاز مسافران که اخيرا از سوی رئیس کل بانک مرکزی اعلام شد بار دیگر شوک دیگری را به بازار ارز وارد ساخت و باعث التهاب مجدد بازار ارز شده است.
گزارشها در بازار ارز از عدم تمكين صرافي ها در خصوص ارائه ارز با قيمت مصوب ميكند به طوري كه در حال حاضر دلار با شيب قيمتي مواجه شده و از مرز ۲هزار تومان عبور كرده است.
در حالی که تا چندی پیش بانک مرکزی با اعلام اینکه هر گونه خرید و فروش ارز تنها از بانکهای عامل مجاز است اما گزارشها حکایت از آن دارد که بیثباتی در این بازار همچنان ادامه دارد و مسافران به دلیل عدم ارائه ارز مورد نیاز با قیمت مصوب بانک مرکزی در بلاتکلیفی و سرگردانی به سر ميبرند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر