ندای سبز آزادی_ ریحانه موسوی: همزمان با اولین روز سال نود و یک و در حالی که رهبران جنبش سبز دومین نوروز خود را در حبس خانگی به سر می بردند، انتقادها و اتهامات سیدعلیرضا مرندی در باره میرحسین موسوی منتشر شد.
این اظهارات که در یک داوری یک سویه اتهاماتی را متوجه میرحسین موسوی نشانه رفته در حالی انجام می شود که پیش از این نیز مقامات نزدیک به حاکمیت تهمت هایی را به وی و مهدی کروبی روا داشته بودند.
میرحسین موسوی و مهدی کروبی بدنبال اعتراضات مردمی و عدم تمکین حکومت به پاسخگویی به پرسشگری های به حق مردم، تنها به دلیل ایستادگی بر اهداف خود که چیزی جز بازگشت به قانون اساسی و پاسخ به تقلبات گسترده انتخاباتی نبود، بدون حکم قضایی از بهمن 89 در حبس خانگی بسر می برند و از حداقل امکانات و حقوق یک زندانی معمولی نیز بی بهره هستند.
هر از گاهی حاکمیت از زبان یکی از نزدیکان رهبری و محافظه کاران سعی دارد برای رهبران جنبش سبز، پرونده سازی کرده و با نیت خوانی اتهاماتی را متوجه آنان گرداند.
موسوی و کروبی از همان ابتدای اعتراضات مردمی بارها اعلام کرده بودند که حاضرند در هر مناظره ای شرکت کرده و به ابهامات و سوالات پاسخ گویند. اما حاکمیت با اعمال فشار و محدودیت تمامی کانال های ارتباطی رهبران جنبش سبز را بسته و آنان را از حق گفت و گو حتی با خانواده خود محروم کرده است.
این در حالی است که تریبون های حکومتی برای اتهام زنی به رهبران جنبش سبز همچنان آزاد است و نزدیکان به بیت رهبری یک سویه به اتهام زنی و افترا مشغولند.
پیش از انتخابات فرمایشی مجلس نهم، احمد توکلی وزیر مستغفی کابینه میرحسین موسوی در گفت و گویی سیاست های دوران نخست وزیری میرحسین موسوی را به نقد کشید و او را متهم به " خیانت" کرد.
وی که سالهاست در آرزوی حضور در کاخ پاستور بسر می برد گفته بود که موسوی باید سکوت می کرد تا می توانست گروه و حزب خود را داشته باشد و در دور بعدی ریاست جمهوری انتخاب شود!
گمراهی و وسوسه شیطانی
اینک علیرضا مرندی از نزدیکان دفتر رهبری که توانسته است در انتخابات فرمایشی بعد از پدرزن پسر رهبری، نماینده دوم تهران شود، به اتهام زنی به میرحسین موسوی پرداخته و ادعا کرده که او "گمراه" شده است.
مرندی پیشتر بارها گفته بود که "من آدم سیاسی نیستم"، اما این روزها علاقه زیادی به سیاست ورزی دارد که برایش ترسیم شده است. مرندی پس از خط و نشان های رهبری در تشخیص فتنه و کسب بصیرت، زود "از غبار درآمد" و "وظیفه" اش را تشخیص داد. حتی گفته است که اگر خودش هم نمی فهمید حتما برای رفع "شک" خدمت " آقا" می رسید تا "مسائل را روشن کند"، اما او گفته است که "به محض اینکه مساله برایم روشن شد" علیه موسوی و کروبی مصاحبه کردم!
این نزدیک به بیت رهبری به همین واژه "گمراهی" نیز بسنده نکرده و مدعی است که این سیاستمدار مردمی تحت نفوذ بوده و شیطان او را وسوسه کرده است: شیطان وجود دارد و همه باید از شیطان بترسیم، همیشه هم باید بترسیم. ما تمام عمرمان، دائماً سر دوراهی هستیم. بعضی وقتیها تشخیص خیلی مشکل است، و خدا باید خیلی به ما عنایت داشته باشد که اشتباه نکنیم، غرور و عجب کار آدم را خراب میکنند، فکر میکنم آقای موسوی واقعاً گول خورد، به خاطر اینکه اطرافیانش روی ایشان نفوذ داشتند.
این پزشک خانوادگی رهبری بدون اشاره به مظالمی که به رهبران جنبش سبز شده و تریبون های یک سویه ای که علیه میرحسین موسوی و کروبی بر پا شده و آنان حتی از پاسخگویی هم محروم بوده اند، در توجیه این نقض اساسی حق فردی اظهار نظر کرده است که اگر یک تریبون آزادی در اختیار این دو نفر میگذاشتند اینها میآمدند از اقدامات خرابکارانه ابراز انزجار می کردند، بلکه میآمدند همین حرفهایشان را به شکل دیگر طرح میکردند و نظام را بیشتر زیر سؤال میبردند و آشوبهای بیشتری درست میکردند.
وی نمی گوید که چگونه است تریبو ن های آزاد در اختیار غاصبان حق مردم قرار می گیرد که با یک سخنرانی می توانند شهری را به آشوب کشیده و مملکتی را در معرض تهدید های جدی و حملات کشورهای بیگانه قرار دهند ولی میرحسین موسوی و کروبی بعنوان افرادی که در سی سال تاریخ جمهوری اسلامی همواره در مناصب حکومتی و حساس حضور داشته اند از چنین حقی بی بهره مانده اند.
این متخصص نوزادان و اطفال به خود حق می دهد در خصوص "حساس" ترین مساله سیاسی اخیر که مورد توجه شدید افکار عمومی است اظهار نظر کرده و دیدگاه های مبتنی بر ظن و گمان خود را از تریبون های عمومی اعلام کند، اما نخست وزیر هشت سال دفاع مقدس، رییس مجلس سه دوره، که حتی در آخرین دوره مجمع تشخیص مصلحت نظام با حکم آیت الله خامنه ای منصوب شده بودند، از هر اظهار نظری محروم باشند.
علیرضا مرندی که بواسطه تقربات خاصش طی سالهای اخیر از مطب به عرصه سیاست راه پیدا کرده، بدون پرداختن به دلایل این التفاتات به تهمت زنی به رهبران جنبش سبز ادامه داده و دفاع بحق موسوی و کروبی از مردم را " دیوانگی" و " خودکشی" سیاسی می خواند و مدعی می شود که " مردم آنان را نمی بخشند. اینها به نظامی که یادگار رسول الله است، خسارت زدند. مطمئن باشید که در تاریخ از این آقایان به بدی یاد می شود."
او نمی گوید که نظامی که یادگار رسول الله است چگونه به خود اجازه می دهد که مردم را در خیابان به خون بکشد، جوانان را به زندان انداخته و جنایت کهریزک را بیافریند. دانشجویان بی گناه را از پنجره خوابگاه به بیرون پرتاب کند و در شکنجه گاه هایی که برای فعالان سیاسی و روزنامه نگاران برپا کرده است، سر جانبازان این انقلاب را در چاه توالت فرنگی کند و انواع توهین و تهمت و افترا را به بهترین فرزندان این سرزمین روا دارد.
مردم می دانستند به خاتمی هم رای نمی دادند!
این دانش آموخته دانشگاه ویرجینیای امریکا که استادیاری دانشگاه دانشگاه رایت – استیت امریکا و ریاست بخش بخش نوزادان بیمارستان دانشگاهی میامی را نیز در پرونده خود دارد، با اتهام زنی به اصلاح طلبان این بار سیدمحمد خاتمی را نشانه می رود و ادعای نخ نما شده تیم سعید امامی را مطرح می کند، ادعایی که طی سالهای گذشته حتی نتوانسته اند برای آن یک سند ارائه کنند و تنها برای توجیه اعمال خود به آن تمسک می جویند، وی گفته است: . به آقای خاتمی خیل عظیمی از مردم رای دادند. اگر مردم می دانستند آقای خاتمی با سوروس جلسه می گذارد و خیلی چیز هایی دیگر، آیا باز هم به ایشان رای می دادند؟
وی نمی گوید نظام اطلاعاتی که از خصوصی ترین مسایل مردم بواسطه استراق سمع و رفتارهای غیراخلاقی مطلع است، چرا گزارش این دیدار ساخته ذهن تیم سعید امامی را منتشر نمی کند؟
عامل استکبار
مرندی که در غیاب اصلاح طلبان و نمایندگان واقعی مردم طی دو دوره گذشته بواسطه "اطاعت محض" از ولایت فقیه توانسته برای خود مناصبی داشته باشد، نمی گوید چگونه شد که بعد از انتصاب احمدی نژاد به ریاست هیات دولت و انتقاد دکتر ایرج فاضل ، ایشان چگونه بدون اینکه صلاحیتی داشته باشد به ریاست فرهنگستان علوم پزشکی کشور رسید. منصبی که مورد انتقاد و اعتراض شدید اعضا قرار گرفت و اعلام کردند که با کسی در ا ین مورد مشورت نشده و کسی ایشان را برای چنین سمتی تایید نکرده است.
مرندی در گفت و گویی مدعی شده است که روابط نزدیکی با میرحسین موسوی داشته و مرتب به دفتر ایشان سر می زده، در حالی که اصلا ایشان را قبول نداشته و با دیدگاه های وی مخالف بوده است!! وی که در تنها در یک گفت و گوی یک ساعته تمامی سیاست ها و خط مشی موسوی را زیر سوال برد و او را گمراهی، آشوبگری و ضدولایت فقیه متهم کرده در این گفته همچنین گفته است: "من که طولانی مدت با ایشان ارتباط نداشتم و همان زمانهایی هم که به ایشان سر می زدم، درباره مسائل دیگر صحبت می کردیم و فقط برای احترام به ایشان سر می زدم که انجام وظیفه کرده باشم."
او که در این گفت و گو همچنین اعتراف کرده که تنها از طریق مناظره ها با دیدگاه های کاندیداها آشنا شده، به سوابق خودش در امریکا اشاره نمی کند، اما تردید ندارد که اینها بهترین عامل استکبار شدند، «آیا این امر با هماهنگی قبلی بوده، نمیدانم!»
وزیر بهداشت کابینه جنگ که خود را "غیرسیاسی" می خواند بدون اینکه خواسته باشد دلیل این تکروی و اتهام زنی اش را مشخص کرده و گفته است: من با آقای مهندس موسوی مشکلی نداشتم، ایشان با بنده مشکل داشت. در دوران وزارتم از بعضی از کارهای مهندس موسوی تا مغز استخوانم می سوخت.
مردم ناراضی نیستند
این نماینده مجلس فرمایشی نهم که طی این سالها شکاف عمیق بین مردم و حاکمیت را ندیده و منکر وجود آن است، بر این باور است که "چیز خاصی که مردم اکنون ناراضی تر از گذشته باشند". او که کرسی مجلس را برای بار دوم اشغال می کند گویی از مشکلاتی که از بی تدبیری و سومدیریت کلان تا عمق وجود مردم نفوذ کرده بی اطلاع است و گمان دارد که چیز خاصی نیست که باعث نگرانی مردم شده باشد.
وی معتقد است که رهبری حوادث پس از انتخابات مهندسی شده ریاست جمهوری را بخوبی جمع کردند و کشور با مشکلی رو به رو نیست و همه باید گوش به فرمان رهبری باشند و نظرات ایشان را دنبال کنند و ابایی ندارد که بگوید:" ما اگر میدانیم نظر آقا چیست، باید همان کار را انجام دهیم. مگر اینکه خودشان بگویند نه، نظر شخصی من چیز دیگری است."
تبعیت یعنی همین!
او حتی به این بسنده نمی کند و اگر رهبری نظری را هم اعلام نکرده باشد برای خوش خدمتی حتما استعلام می کند. وی در این خصوص می افزاید: "اگر نظری ندادند، مفهومش شک و تردید است، من میروم میپرسم، البته اگر یک چیزی عادی است، سؤال نمیخواهد، اما اگر در همین نظر عادی فهمیدم نظر ایشان متفاوت است بلافاصله آن را متوقف میکنم تا ببینم نظرشان چه است، هر چه نظرشان باشد، آن را عمل میکنم. لازم نمیبینم برای نفس کشیدنم سؤال کنم، اما در مسائل کلان که حتماً نظر ایشان را اعمال میکنم در موارد غیرکلان هم که میدانم که ایشان نسبت به امری تمایل دارند بر همان مبنا عمل می کنم.حالا چیزی هست که ایشان نظری ندادند و آنقدر مهم به نظر نمیآید، به نظر کارشناسی عمل می کنیم. اما اگر الان فهمیدم که ایشان نظر متفاوتی دارند باید برگردیم . تبعیت یعنی همین، ولایت مطلقه فقیه یعنی این."
وی که در یک مصاحبه به خود اجازه داده که سه تن از رهبران اصلی سیاسی کشور را زیر سوال برده و به " جاسوسی"، " گمراهی" و " دیوانگی" متهم کند، اما وقتی نوبت به اصولگرایان رسیده با احتیاط از "گناه" و اکراه از "پشت سر حرف زدن" گفته و افزوده است: "ما باید جوری رفتار کنیم که همه گروه ها که نظام را قبول دارند، بتوانند کار کنند.اگر قرار باشد هر گروهی پشت سر گروه دیگر حرف بزند، همه به هم بدبین می شوند!"
اما به نظر می رسد آقای دکتر مرید رهبر جمهور اسلامی، برای ایجاد تخم نفاق و بدبینی و اتهام زنی به رهبران جنبش سبز که حق دفاع از خود را ندارند، پیش از این " اجر" ش را گرفته و ردای "نخبه بابصیرت" را از آن خود کرده که توانسته است بعد از پدرزن سیدمجتبی خامنه ای، دومین کرسی مجلس فرمایشی را که به گفت علی مطهری شعبه ای از دفتر رهبری در بهارستان است را از آن خود کند.
علی مزروعی
" حق آزادی " از حقوق بنیادین بشر است و هیچ انسانی را نباید و نمی توان از این حق محروم ساخت، اما انسان وقتی پا به عرصه زندگی جمعی می گذارد در استفاده از این حق با دو رابطه مواجه می شود: یک رابطه با دیگرهمنوعان خویش، و دیگری رابطه با حکومت و نظام سیاسی مستقر، و در تنظیم این دو رابطه است که " آزادی فردی و آزادی جمعی " می تواند تعریف شود و امکان تحقق یابد.
یادآور می شود " آزادی " مفهومی است با ریشه های پیچ در پیچ و در نتیجه محتوایی بس تغییر پذیر. این مفهوم در نهایت به معنای این است که هر فردی آزادانه بتواند زندگی خویش را هدایت، و راه دلخواه خود را انتخاب کند. پیش شرط این امر بطور مثال، " حقوق شهروندی " چون آزادی عقیده و بیان، آزادی تشکل، انتخابات آزاد،و " حقوق فردی " در انتخاب نوع تحصیل و شغل، آزادی انتخاب همسر، آزادی سفر در کشور خویش و آنسوی مرزهای میهن خویش است. در فلسفه سیاسی این مفهوم با " آزادی برای " توصیف می شود اما " رهایی از " نیز وجود دارد که به همان اندازه ی " آزادی برای " ضروری است مانند رهایی از گرسنگی، فقر تحمیل شده، محیط های زندگی ای که به سلامت آدمی آسیب می رساند، و مهمتر از همه رهایی از استبداد و دیکتاتوری.
سئوال اندیشه سوزی که همواره مطرح می شود اینکه با توجه به آنچه آمد مرز " آزادی فردی و آزادی جمعی " کجاست؟ چراکه بین شرایطی که شخص منفرد برای آزادی می گذارد و محدودیت های آزادی فردی که برای پاسداری از آزادی دیگران لازم است، تنش همیشگی وجود دارد. در اینجاست که لیبرال دموکراتها اصالت را به " آزادی فردی " می دهند، و سوسیال دموکراتها اصالت را به " آزادی جمعی "، اما هر دو مکتب فکری دراینکه برای جلوگیری از تنش دائمی بین این دو وجه از آزادی باید " قانون " میداندار باشد اختلافی ندارند. در واقع در هر نظام اجتماعی و سیاسی این " قانون اساسی " است که به تعریف و تبیین حقوق بنیادین و ازجمله " حق آزادی " پرداخته و مرزهای " آزادی فردی و آزادی جمعی " را معلوم داشته و نوع رابطه شهروندان با یکدیگر و حاکمیت مستقر را مشخص می کند، و در سایه تمرین و اجرای این قانون، و در صورت نیاز تدوین قوانین عادی و مقررات لازم می توان انتظار داشت شهروندان به تمرین و بهره مندی از " حق آزادی " در زندگی فردی و جمعی دست یابند. البته بستگی به اینکه گرایش جمعی قانونگزاران به چه مکتب فکری باشد دامنه و وزنه " آزادی فردی " و " آزادی جمعی " می تواند در متون قانونی قبض و بسط داشته باشد، ضمن اینکه در سایه تحولات تکنولوژیک مرزبندی بین ایندو وجه از آزادی روز بروز باریکتر شده و ظرافت بیشتری را در تعریف و تدقیق می طلبد.
به بیان دیگر اگر مردمسالاری را بن مایه نظام سیاسی بدانیم و " قانون اساسی " در محتوا و کلیت خود مردمسالارانه باشد، این بهترین ابزار کنترل تنش بین " آزادی فردی و آزادی جمعی " است. دموکراسی به هر فردی همان اندازه حق دخالت در امور جامعه را می دهد که به دیگر افراد. تصمیم های دموکراتیک همواره در تلاش برای سازگاری بین گروه های گوناگون و شهروندان است. در این سازگاری شاید فردی دقیقا به آن چیزی که می خواهد نرسد، اما خطر فراموش شدن او به خاطر امیال دیگران نیز وجود ندارد.
" حق آزادی " از سوی نوعی جمع گرایی دموکراتیک که براین باورند افراد جامعه بهم وابسته اند، تهدید و تحدید نمی شود. در جامعه ای که از قوانینی یکسان و عادلانه تبعیت می کند و آن قوانین بر پایه رعایت حقوق آحاد ملت بنا شده است، همه شهروندان باید به قانون احترام بگذارند، و در هرجایی هم که درگیری منافع و اختلاف نظر پیش آید بازهم باید از طریق قانون و چارچوب مقرراتی که دموکراسی ارائه داده، به حل مشکل پرداخت.
در سایه این بحث نظری می خواهم به این نکته بپردازم که به همان اندازه که مقوله و بحث " آزادی " در دنیای ذهنی و معرفتی ما ایرانیان غریب است به همان اندازه هم مقوله و بحث " قانون " غریب است، و به رغم اینکه در بیش از صد سال پیش و در پی نهضت مشروطیت کشور ما صاحب " قانون اساسی " شد اما هرگز این قانون در تمامیت اش به اجرا در نیامد، و متاسفانه بجای اینکه زمینه ساز اداره دموکراتیک جامعه و آزادیهای فردی و جمعی باشد خود به ابزاری برای توجیه سلطه و استبداد حاکم شد. به همین دلیل هم هست که در ایندوران هروقت حاکمیت دچار ضعف می شد و جامعه فرصت آزادی می یافت شاهد نوعی آزادی لجام گسیخته و هرج و مرج گونه در این مقاطع هستیم که در نهایت به گریز از آزادی در ذهنیت عامه مردم دامن زده و اسباب حاکمیت دوباره استبداد را فراهم می آورد.
هر چند رخداد انقلاب اسلامی در واکنش به استبداد رژیم پهلوی بود و در پی پیروزی انقلاب ما صاحب " قانون اساسی " دیگری شدیم که قرار بود اداره مردمسالارانه جامعه را تحقق بخشد و حقوق ملت را پاس دارد اما سوگمندانه در گذر زمان همان تجربه های تلخ پس از مشروطه تکرار شد، و ما امروز شاهدیم که تمام اصولی از قانون اساسی که مرتبط با حقوق شهروندی است در اجرا به فراموشی سپرده شده و برخی بطور کلی نادیده گرفته شده است که از جمله می توان به اصول فصل حقوق ملت و اصل 168 در رسیدگی به جرائم مطبوعاتی و سیاسی اشاره کرد. اگر رهبران جنبش سبز بر " اجرای بدون تنازل قانون اساسی " تصریح و تاکید دارند با توجه به چنین روند و سابقه ای از موضوع است، و اینکه ما باید بدانیم در گذر بسوی جامعه ای مردمسالار جز از راه " قانون "، ولو دارای اشکال، نمی توانیم عبور کنیم.
تاکید می شود تحقق آرمان " آزادی " بدون باور و پایبندی به " قانون " ممتنع است، و هریک از ما باید بدانیم که " قانون " بر « آزادی فردی و آزادی جمعی " ما قید و بند می زند و رفتار ما را قاعده مند می کند، و بنظرم غالب ما ایرانیان تصوری که از آزادی داریم اینکه بی قید و بند است، و به همین دلیل هم باور چندانی به قانون و اجرای آن نداریم و متاسفانه همین فرهنگ و نگاه امکان بازتولید استبداد را در پس هر جنبش و انقلاب در زمین کشورمان دامن زده و می زند، چون حاکمانی که برما حکومت کرده و خواهد کرد از کره مریخ نیامده و از جنس خود ما هستند! راه نجات ما در باور و پایبندی به " قانون " برای دستیابی به " آزادی " است، و این راهی است که جنبش سبز در پی پیمودن آن است هرچند راه دشوار و صعبی است که آنرا باید با خون دل و حوصله فراوان پیمود.
گروهی از فعالین کارگری ترکیه با انتشار متنی و جمع آوری هزاران امضا از کارگران ترکیهای، به فراخوان «انجمن همبستگی بینالمللی کارگران» در جهت حمایت از کارگران ایرانی پاسخ دادند.
به گزارش فعالین شبکه همبستگی کارگران ایران، متن این فراخوان و امضاهای اولیه ی آن به شرح زیر است:
پاسخ عظیم به فراخوان «انجمن همبستگی بین المللی کارگران»
همبستگی با طبقه کارگر ایران رو به رشد است
کمپین انجمن همبستگی بینالمللی کارگران(UID-DER) با عنوان «سرکوب طبقه کارگر ایران را متوقف کنید» توجه قابل ملاحظهای را به سوی خود جلب کرده است. این کمپین نه تنها از سوی کارگران، که هم چنین از طرف رهبران و مقامات اتحادیه های کارگری، روشنفکران، هنرمندان، دانش پژوهان، نمایندگان احزاب و انجمن های همسو با منافع کارگران، حمایت می شود.
افراد و سازمان های مذکور، توجه خود به مسأله سرکوب کارگران در ایران را با امضا کردن طومار اعتراضی پیش رو به معرض نمایش می گذارند. به واسطه این کمپین ما تلاش داریم تا کارگران، اتحادیههای کارگری، روشنفکران و هنرمندان را در جریان سرکوب طبقه کارگر ایران و ممنوعیت فعالیت های سندیکایی در این کشور قرار دهیم. ما از نبود حق تشکل و اعتصاب در ایران، نقض حقوق و آزادی های پایهای، زندانی شدن رهبران کارگری نظیر منصور اسانلو و رضا شهابی، و حتی اعدام تعدادی از رهبران کارگری به دست رژیم ایران صحبت میکنیم. ما تلاش داریم تا از این طریق، همبستگی بینالمللی کارگران را جلب و تقویت کنیم.
انجمن ما، با عنوانUID-DER، ضمن حمایت از وحدت و همبستگی بینالمللی طبقه کارگر و مخالف با حملاتی که دستاوردهای طبقه کارگر را نشانه می رود، برای کسب حقوق جدید نیز مبارزه می کند. کمپین ما در مبارزه با تلاشهای صورت گرفته برای دست اندازی به حق سنوات خدمت کارگران -در ترکیه-، وارد عمل شد و پس از تماس با صدها هزار نفر از زحمتکشان، قریب به ۶۰ هزار امضا جمع آوری نمود.
پیوندUID-DER با توده های کارگر، خود را در قالب همبستگی بین المللی نیز آشکار می سازد. انجمن همبستگی بینالمللی کارگران با اداره بخش ترکی کمپینی که اتحادیههای کارگری ژاپن با هدف تعطیل نمودن تمامی تأسیسات انرژی هستهای در جهان ایجاد کرده بودند، توانست تا با دهها هزار نفر از مردم ارتباط بگیرد. در این کمپین، ضمن افشای سرمایه داری، علت خواست تعطیلی تأسیسات هستهای نیز به کارگران توضیح داده می شد. کمپین همبستگی ما در اعتراض به سرکوب و آزار طبقه کارگر ایران نیز با توجه روزافزونی رو به رو گردیده است؛ صرف نظر از اتحادیههای کارگری، روشنفکران، هنرمندان و کارگران در فهرست زیر، ما عمیقا از تمامی برادران و خوهران خود در طبقه کارگر که با امضا کردن طومار اعتراضی به کمپین پیوستند و همبستگی خود را نسبت به طبقه کارگر ایران ابراز داشتند، قدردانی می کنیم.
فهرست امضا کنندگان:
Bayram Yilmaz- سرپرست انجمن همبستگی بین المللی کارگران(UID-DER)
Ertuğrul KÜRKÇÜ- نماینده پارلمان، حزب صلح و دموکراسی(BDP)
Levent TÜZEL- نماینده پارلمان، کنگرهی دموکرتیک مردم(HDK)
Atilay AYÇİN- سرپرست اتحادیهی کارگران صنایع هوایی ترکیه(Hava-İş)
Eyüp KAPLAN- خزانه دار اتحادیهی کارگران صنایع هوایی ترکیه
Gürel YILMAZ- دبیرکل اتحادیهی کارگران وسایل نقلیهی موتوری(TÜMTİS)
Seyfi EREZ: خزانه دار اتحادیهی کارگران وسایل نقلیهی موتوری(TÜMTİS)
Celalettin CAN- سخنگوی کمیتهی حقیقت یاب کودتای ۱۹٨۰ (۷٨’liler Girişimi Sözcüsü)
Selma GÜRKAN- حزب کارگر(EMEP)، سخنگو
Nazım ALPMAN- روزنامه نگار و شاعر
Banu GÜVEN- روزنامه نگار
Feryal ÖNEY- موسیقی دان، خوانندهی اصلی گروه موسیقی“Kardeş Türküler”
Erkan ASLAN: فعال اجتماعی، مهندس شیمی
Carol BRUCE- از فدراسیون بین المللی اتحادیه های کارگران صنایع شیمیایی، انرژی، معدن و سایر(ICEM)
Erol KIZILELMA- سرپرست بنیاد سوسیال دموکراسی(SODEVA)
Onur HAMZAOĞLU- سرپرست دپارتمان بهداشت و درمان عمومی از دانشکدهی پزشکی دانشگاه کُجائیلی(Kocaeli)
Özgür MÜFTÜOĞLU- استادیار در دانشگاه مرمره(Marmara)
Cem TERZİ- پروفسور از دانشکدهی پزشکی دانشگاه دوکوز ایلول(Dokuz Eylül)
İzge GÜNAY- پروفسور از دانشکدهی پزشکی دانشگاه دوکوز ایلول(Dokuz Eylül)
Cengiz ERÇİN- پروفسور از دانشکدهی پزشکی دانشگاه کجائیلی
Ümit BİÇER- پروفسور از دانشکدهی پزشکی دانشگاه کجائیلی
Kuvvet LORDOĞLU- پروفسور از دپارتمان اقتصاد کار، دانشگاه مرمره
Fatma GÖK- دانشگاه بغازیچی
Işın Ünal ÇEVİK- پروفسور از دانشکدهی پزشکی دانشگاه اوفوک(Ufuk)
غلامحسین سمندری»، استاد موسیقی خراسان روز پنجشنبه -سوم فروردین- در سن ۸۰ سالگی دار فانی را وداع گفت.
به گزارش ایسنا، «مجبتی قیطاقی» رئیس انجمن موسیقی خراسان رضوی با بیان این مطلب افزود: استاد سمندری از دو هفته پیش بر اثر سکتهی مغزی در بیمارستان سجادیهی شهرستان تربتجام بستری شد که بعد از بهبودی نسبی از نظر پزشکان از بخش مراقبتهای ویژه (ICU) به بخش معمولی انتقال داده شد.
وی گفت: طبق نظر پزشک، مرحوم سمندری پنجشنبه هفتهی گذشته با وجود عفونت در ناحیهی حنجره و ریه و نداشتن شرایط روحی مناسب از یبمارستان مرخص شد.
رئیس انجمن موسیقی خراسان رضوی گفت: دست چپ استاد سمندری بر اثر سکتهی مغزی از کار افتاده بود که این امر موجب شده بود ایشان روحیهی مناسبی نداشته باشد، اما برخلاف اصرار بر نگهداری وی در بیمارستان و تاکید بر پرداخت کلیهی هزینههای بیمارستان، آن مرحوم را مرخص کردند که متاسفانه ساعتی بعد از ترخیص در منزل درگذشت. قیطاقی اظهار کرد: استاد سمندری یکی از بزرگان موسیقی بود؛ بهگونهای که اگر خیمهای برای موسیقی جنوب خراسان برپا بود، یکی از ستونهای اصلی آن به حساب میآمد، بهویژه موسیقی دوتار که مدیون وی بود. او بارها مورد تحسین موسیقدانان بزرگ دنیا قرار گرفته بود.
رئیس انجمن موسیقی خراسان رضوی با بیان اینکه بیمارستان در حق مرحوم سمندری کوتاهی کرد گفت: او انسانی بسیار بزرگ و مثالزدنی در اخلاق و ادب بود و زندگیاش بدون هیچ حاشیهای بود.
وی با تاکید بر اینکه برای وی در مشهد نیز مراسمی برگزار خواهد شد گفت: مراسم تشیع مرحوم سمندری ساعت ۱۵ امروز (شنبه) در شهرستان باخرز تایباد برگزار خواهد شد.
مرحوم حسین سمندری در سال ۱۳۱۱ در خانوادهای متوسط در باخرز تایباد متولد شد. وی در کنار پدر به شغل آرایشگری مشغول شد و از ۸ سالگی با موسیقی دوتار آشنا شد.
ایشان در نزد استادان بزرگ موسیقی تعلیم یافت و پیشرفت موسیقی استاد خیلی زود فراگیر و جهانی شد و توانست در بسیاری از جشنوارههای داخلی و بینالمللی حضور یافته و مقامهایی را کسب کند. حضور او در جشنوارههای آلمان، ایتالیا، فرانسه، یونان، لبنان، سوئیس و اتریش پررنگ بوده است.
مرحوم سمندری را با مقام معروف «سرو خرامان» و با آواز استاد ابراهیم شریفزاده میشناسند. «یهودی منوهین»، ویولونیست مشهور بینالمللی دربارهی او گفته است: حاضرم تمام افتخاراتم را بدهم، اما در عوض بتوانم پنجههای این مرد روستایی را داشته باشم.
محمد نوری زاد درجدید ترین یادداشت خود که دروبسایتش منتشر شده نوشته است:راستی چه می شد اگر امسال” سال آشتی ملی” نام می گرفت؟ وروحانیان ما دراین پازل کامل شده شخصیت خویش خللی می گشودند و به همه ی جهانیان می فهماندند که: روحانیان حاکم، می توانند توبه کنند. می توانند پوزش بخواهند. می توانند مردمی باشند. می توانند ظلم نکنند. ومی توانند ابزار کاری ربوده شده ی نوری زاد را به او بازبگردانند.
آهای گنگی ها
بجای مقدمه: اگربه برنامه های رادیویی و تلویزیونی “زلال احکام” برخورده باشید، حداقل این را دانسته اید که چسبیدن یک تکه گچ یا خمیرنان به دست و صورت، می تواند وضو وغسل شما را مخدوش کند. پس همه ی سیمانکاران وگچکاران و نانوایان ورنگرزان و خلاصه کسانی که به دست وپایشان لکه ای و تکه ای ازاین چیزها چسبیده باید پیش ازغسل یا وضو دست وبالشان را خوب بسابند وبشویند واین لکه ها را برطرف کنند. چرا؟ چون باید آب غسل برپوستشان بنشیند. وگرنه… وگرنه چه؟ وضویشان باطل است و نمازشان نیز.
مقدمه ی ماجرا: پیش ازانقلاب ودرسالهای دانشجویی، جوانان و نوجوانان محل را دورهم جمع می کردم وبه آنان روخوانی قرآن می آموختم. یکی ازبچه ها را نیز ترغیب می کردم خلاصه ی کتابی را که خوانده برای جمع تعریف کند. این محفلِ هفتگی، گردشی بود. هرهفته منزل یکی ازبچه های محل. صفای آن روزهای خلوص هنوز درگوشه ای ازضمیرمن باقی است.
بازهم مقدمه: یکی ازجلسات هفتگی ما مصادف شد با مجلس روضه ی آقا مرتضای معمارکه خانه ی سرکوچه مال اوبود. این آقا مرتضا ازمتشخصین محل بود. فردی زودجوش وخوش مشرب ومذهبی. سالی سه چهارمجلسِ سه روزه ی روضه برگزارمی کرد وتا می توانست ازمراجعین با میوه های مطرحِ فصل پذیرایی می کرد. من خود ندیدم و نشنیدم که غیرازبانوان محل، مردی ازمردان محل نیزدراین روضه های سه روزه شرکت کرده باشد. والبته این را می شنیدم که تنها دومرد حاضردراین مجالس، خود آقا مرتضی بود و روضه خوانی که بعداز روضه، حق اورا دریک نعلبکی می نهادند و تقدیمش می کردند. تا پیش ازانقلاب، حق الروضه ی روضه خوانانِ بی نشان سه تومان بود. وبنا به تشخّص روحانیان، این حق بیشتروبیشترمی شد.
روضه خوان برصندلی می نشست و آقا مرتضی دم در. بساط میوه و پذیرایی همانجا بود که آقا مرتضی نشسته بود. نحوه ی نشستن آقا مرتضا زبانزد اهل محل بود. ندیده بودم اما شنیده بودم که آقا مرتضا با نحوه ی نشستن متواضعانه اش جگرهمگان را به آتش می کشید. این جمله ی آقا مرتضی معروف بود که می گفت: من هرچه دارم ازهمین دم ودستگاه است. پس داروندارم فدای این دستگاه. منظورش هم ازدستگاه، خاندان پیامبربود. بویژه دستگاه کربلا. وما این را ازآقا مرتضی باورکرده بودیم. او آدم صادقی بود. هرکجا هست دعای خیرما با او.
پیش ازورود به ماجرا: آن روزدرمجاورت منزل آقا مرتضای معمارکه روز سوم روضه اش را برگزارمی کرد، ما به همان مجلس هفتگی روخوانی قرآن مشغول بودیم. حدوداً سی نفری می شدیم. ازهشت تا پانزده ساله. که بزرگترشان من بودم. بیست وسه چهارساله. برنامه روخوانی و تعریف کتاب ما که تمام شد، نوبت پذیرایی شد. که رونق اصلی پذیرایی با چای بود یا شربت. واگروضع بانی خوب بود، به این چای یا شربت، یکی دوجورمیوه نیزمی افزود. آن روزاما همان چای بود. واین برای بچه ها که چشم به راه میوه بودند، کمی گران آمد. یکی ازآنها به من پیشنهاد کرد: چای را اینجا بخوریم و میوه را برویم مجلس آقا مرتضای معمار. من قبول نکردم اما اصرارِمیوه گانه ی بچه ها کارخودش را کرد. ما ازخانه ی قرآنی خود بدرآمدیم و به خانه ی روضه ی آقا مرتضی دخول کردیم.
ورود به مقدمه ی ماجرا: یا الله گویان داخل شدیم. آقا مرتضا که دم درمجلس مؤدب ودست به سینه نشسته بود ازجای جست و به استقبالمان آمد. بله، آنچه می گفتند درست بود. بساط میوه برقراربود. چشم به راه پایان روضه. چهارنفرازبانوانِ محل درکنجی چادرخود را به صورت کشیده بودند. این نشان می داد که ما درست زمانی به مجلس روضه پای نهاده بودیم که روضه خوانِ سی وچند ساله ای که برصندلی نشسته بود، پای به آستانه ی کربلا نهاده بود.
روضه خوان صدای رسایش را به احترام تازه واردان فروکشید و ازورود به کربلا بازماند. همه ی ما یک به یک به اشاره آقا مرتضی دورتادور مجلس نشستیم. بناگاه، مخاطبان پنج نفره ی روضه خوان که دم دروازه ی کربلا ازحرکت بازمانده بود، فزونی گرفت. آنهم مخاطبانی جوان ونوجوان. اومگر یک چنین مخاطبانی را بخواب می دید. یا سالی یکی دوباردرمحرم وماه مبارک رمضان. اما حالا این مخاطب با پای خود به مجلس او آمده بود وبرای شنودن سخنان اوپیش روی او برزمین ادب نشسته بود. پس آهنگ حرکتش را تغییرداد. ازروضه به سخن. ازاشک به یک مقوله ی علمی. وپیش ازآن برای آقا مرتضای معمارتوضیح داد: آقا مرتضی، روضه سرجایش. روضه خواهم خواند. اما ورود این همه جوان و نوجوان به این مجلس، هم برای من مسئولیت آوراست هم برای شما که صاحب این مجلسید.
طعم سخن روضه خوان به همه ی ما فهماند که او با لهجه ی نازنین شهرستانی اش، می خواهد به یمن ورود ما سخن ازیک مقوله ی علمی بگوید. چیزی که آن روزها به منابرروحانیان راه یافته بود و آنان برای اعتباربخشودن به سخن سنتی خود حتماً ازیکی دومطلب علمی سود می بردند. که یعنی: علم هنوزباید بدود تا به گردِ پایِ درستیِ سخن ما برسد. یا: ببینید، سخن ما مبتنی برعلم وتحقیق است.
وروضه خوان ما که برای ورود به کربلا دورخیزکرده بود، با اجازه ی آقا مرتضای معمار وبانوان مجلس، روی به هندوستان برد و به طوایفی که دراطراف رودخانه ی گنگ زندگی می کنند. که: ای جوانان مجلس، مراقب باشید که فریب تان ندهند. این روزها روزهای فریب است. مراقب دین تان باشید. نکند یک وقت بخود بیایید و ببینید دیگران دین تان را ربوده اند. من بنا به تعهد واین لباسی که به تن دارم، شما را ازخطرها آگاه می کنم. نه ازهمه ی خطرها بلکه ازبعضی ها.ومقتدرانه ادامه داد: دشمن برای این که دین شما را ازدست شما بیرون بکشد، حتی به دستگاه خدا نیزدست می برد. ای جوانان، من اول به یک اشکال اساسی که این روزها باب شده می پردازم و بعد به این اشکال جواب می دهم تا شما بدانید چه دسیسه هایی دست بکارند تا دین شما را سست کنند. خوب گوش کنید ببینید من چگونه وارد بحث می شوم و چگونه ازبحث خارج می شوم. ورو به آقا مرتضای معمارکردوگفت: این هم هدیه ی من به این جوانها.
ورود به اصل ماجرا: وبحث علمی اش را اینگونه شروع کرد: من درتحقیقاتی که انجام داده ام، متوجه شده ام که دراطراف رودخانه ی گنگ سه طایفه زندگی می کنند. سه طایفه با سه عقیده ی غلط. من این عقایدغلط را یک به یک برای شما وامی شکافم تا شما جوانان مراقب باشید مبادا به دام این عقاید باطل بیفتید. جواب همه را دارم. خواهم گفت. ازکجا شروع کنیم؟ ازشمال!
درشمال رودخانه ی گنگ، طایفه ای زندگی می کنند که العیاذ بالله معتقدند خداوند درآفرینش “چشم” اسرافکاراست. یعنی چه؟ یعنی من وقتی می توانم با یک چشم ببینم، چرا دوتا؟ می آیند و این یک چشم اضافی را با موم پرمی کنند.
حالا بشنوید ازجنوب. درجنوب رودخانه ی گنگ طایفه ای زندگی می کنند که العیاذبالله معتقدند خداوند درآفرینش “گوش” اسرافکاراست. وقتی من می توانم با یک گوش بشنوم چرا دوتا؟ می آیند و این گوش اضافی را با موم پرمی کنند.
حالا برویم روی رودخانه. برروی رودخانه ی گنگ قایقرانانی درحرکت اند که معتقدند خداوند العیاذبالله درآفرینش “سوراخ بینی” اسرافکاراست. وقتی من می توانم با یک سوراخ بینی نفس بکشم چرا دوتا؟ می آیند و این سوراخ اضافی را با موم پرمی کنند.
ودست ها را روبه ما گرفت وگفت: ای جوانهای مجلس، مبادا فریب این گنگی ها را بخورید. من با یک ادله ی محکم، بساط اعتقادی همه ی اینها را به آب می ریزم. چگونه؟ خوب دقت کنید ببینید چه می گویم:ودستش را بالا برد و پیروزمندانه گنگی ها را مخاطب قرارداد و فریاد کشید: آهای گنگی ها، بخاطرآن موم هایی که به چشم و گوش و سوراخ بینی تان فرومی کنید، غسل همه تان اشکال دارد!
بعد از ماجرا: یکی دوسال بعدانقلاب شد وازانقلاب هم یکی دوسال گذشت. دریکی ازاستانهای جنوبی کشور به نمازجمعه رفتم. سخنورِپیش ازخطبه ها یکی ازمسئولین طرازاول استان بود. یک روحانی بلند بالا که تا دیدمش شناختمش. هموبا معرفی مجری آمد وپشت تریبون قرارگرفت ودرسخن خود اصرارورزید که دشمن بنای فریب جوانها را دارد وباید راه براو بست ویکی ازراههای فریب دشمن، ایجاد تشکیک درمحکمات دینی مردم انقلابی ایران است. وتا توانست درسخن علمی خود به گنگی ها واعتقادات سست شان تاخت و راه مقابله با این فرایند فریب را به همگان آموخت. ” آهای گنگی ها، این موم ها اجازه نمی دهند آب به پوست شما برسد. پس غسل همه تان باطل است”.
آنسوتر از ماجرا: ایرانیان دراواخرعهد ساسانی به شدت ازجانب “مغ” ها یا روحانیانی که اقتدارفراوانی دردستگاه حکومت داشتند، درتنگنا وفشاربودند. این روحانیان درکنارپادشاهان ونظامیان چیزی به اسم ارزش برای مردم قائل نبودند وتا می توانستند ازاین گله ی سربه زیر می دوشیدند وبه وقت ضرورت آنان را به جنگ های تمام نشدنی گسیل می فرمودند. این شد که به محض حمله ی اعراب، مردمِ به تنگ آمده، به استقبال این تازه وارد ناشناس شتافتند تا مگرازبند روحانیان و عمله های شاهی نجات پیدا کنند. برای این مردمِ به تنگ آمده، سپاهیان عرب، همچون فرشتگان نجات، خواستنی بودند. مهم نبود این سپاه سوسمارخور، چه آینده ای برای آنان تدارک دیده است. مهم بدررفتن مردم ازداغ ودرفش حکومتیان و وعده های فریبکارانه ی روحانیان بود.
درقرون وسطای اروپا نیز، روحانیان وکلیسا قرن ها وقرن ها قدرتی عمیق درزیروبالای زندگی مردم پیدا کردند. این دستگاه دینی، راه را برای هرجنایت شاهان می گشودو ازهمین دنیا تکلیف بهشت ودوزخ خدا را روشن می فرمود.
درهمه ی این گذشته های تاریخی، روحانیان، نه دررأس، که درکنار قدرت های اصلی (پادشاهان و حاکمان وامیران) حضورداشتند وراه را برای شمشیروغارت آنان می گشودند والبته خود نیز به سهمی ازاین غارت دست می یافتند.
درتجربه ی جمهوری اسلامی ایران، روحانیان، تجربه ای به تجربه های تاریخ افزودند. وازحاشیه ی قدرت درعهد ساسانی و قرون وسطای اروپا، به متن ورأس حکومت ورود کردند. این ورود اگر به نتایج درخشان می انجامید، نگاه نگرانِ همگانِ تاریخ را دگرگون می کرد. که: می توان روحانی بود و پاک بود. می توان روحانی بود و با علم سرسازگارداشت. می توان روحانی بود و به مردم بها داد. می توان روحانی بود و قدرت را در فرابردن شأن ومنزلت انسانی مردم هزینه کرد. می توان روحانی بود ودزد نبود. می توان روحانی بود و آدم نکشت. می توان روحانی بود و با همان الفبای زلال احکامی به عالم ننگریست. می توان روحانی بود و سانسورنکرد. می توان روحانی بود و به پای مردم سوخت. می توان روحانی بود و دست دردست مردم به آسمان انسانیت سفرکرد وبه ستاره های رشد سرزد و از سیاره های ادب و فهم سراغ گرفت. ومی توان روحانی بود و دروغ نگفت.
تتمه ی ماجرا: افسوس که این تجربه به انحراف گرایید. وما تنها ترین فرصت تاریخی خویش را ازکف دادیم. وجای خالی پازل روحانیت را با این تجربه ی عینی پرکردیم که: اگرروحانیان به قدرت برسند، علم فرومی کشد، دروغ وفریب و تظاهرو چاپلوسی وریا پا می گیرد، دزدی رواج پیدا می کند، اعتیاد ومصرف و بی کاری بالا می گیرد، خون بی گناهان بی بها می شود، برمنبرخود روحانیان قفل زده می شود. وسایل کاری نوری زاد توسط ضابطین و رابطین همان روحانیانِ حاکم به یغما می رود. ومردمِ به تنگ آمده ای بسا برای رهایی ازتنگناهای حکومتی، به هرمهاجم خارجی به چشم فرشتگان نجات بنگرند.
راستی چه می شد اگر امسال” سال آشتی ملی” نام می گرفت؟ وروحانیان ما دراین پازل کامل شده شخصیت خویش خللی می گشودند و به همه ی جهانیان می فهماندند که: روحانیان حاکم، می توانند توبه کنند. می توانند پوزش بخواهند. می توانند مردمی باشند. می توانند ظلم نکنند. ومی توانند ابزار کاری ربوده شده ی نوری زاد را به او بازبگردانند.
محمد نوری زاد
چهارم فروردین سال نود و یک
مادر بزرگ قصه های مجید در ۸۹ سالگی بر اثر بیماری و کهولت سن امروز (شنبه) در نجف آباد اصفهان درگذشت.
به گزارش واحد مرکزی خبر، پروین دخت یزدانیان، در نجف آباد به دنیا آمد و دارای مدرک تحصیلی ششم ابتدایی بود.
وی دارای ۱۲ فرزند ، ۲۵ نوه و ۵ نتیجه است که از میان این تعداد فرزند کیومرث و منوچهر پوراحمد کارگردان و نویسنده سینما و تلویزیون شناخته شده هستند.
حضور یزدانیان مقابل دوربین از سال ۱۳۷۰ با مجموعه «قصه های مجید» آغاز شد و ایفای نقشش در سینما از سال ۱۳۷۱ با «صبح روز بعد» و «شرم» که هر سه به کارگردانی پسرش بود ادامه یافت.
وی در فعالیت کوتاه مدت خود در سینما ، حضور در فیلمهای «نان و شعر» (۱۳۷۲)، «خواهران غریب»(۱۳۷۴) و «شب یلدا»(۱۳۷۹) را به کارگردانی فرزندش کیومرث پوراحمد و ایفای نقش در فیلم مهریه بی بی(۱۳۷۳) ساخته اصغر هاشمی تجربه کرد.
امیر خسرو دلیرثانی از فعالان ملی-مذهبی و عضو جنبش مسلمانان مبارز که در دی ماه سال ۸۸ بازداشت شده بود به اتهام “اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرایم علیه امنیت کشور” به ۴ سال حبس تعزیری محکوم شد. او هم اکنون با گذراندن بیش از نیمی از دوران محکومیت می تواند از حق آزادی مشروط برخوردار گردد. این در حالی است که نه تنها از آزادی وی ممانعت بعمل می آید بلکه از حقوق ابتدایی یک زندانی سیاسی نیز محروم است.
به گزارش سایت ملی،مذهبی شیوا فلاح همسر امیرخسرو دلیرثانی فعال ملی – مذهبی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین از عدم موافقت با مرخصی او می گوید: ” تا لحظات پایانی سال ما منتظر بودیم تا ایشان به مرخصی بیایند اما متاسفانه هیچ پاسخی نگرفتیم. هم خود آقای دلیرثانی درخواست داده بودند و هم ما نامه نوشتیم. خیلی پیگیر بودیم تنها جوابی که دادند این بود که حاج آقا (دادستان) باید بررسی کنند. من گفتم که ایشان دو سال است که دارند پرونده را بررسی می کنند! این تنها مشکل ما نیست، خیلی از زندانیان سیاسی از حق مرخصی محروم هستند. متاسفانه با درخواست ملاقات حضوری هم مخالفت کردند و الان نه ماه می شود که ملاقات حضوری هم نداریم. این مشکلات خیلی بر روی روحیه فرزندم تاثیر منفی گذاشته است. حتی در ملاقات کابینی که بچه های کوچک را با یک سرباز می بردند آن طرف شیشه، فرزندم بغض کرد و نرفت. این صحنه تاثیر خیلی بدی روی همسرم و فرزندمان گذاشت. خب، از پشت شیشه چطور می شود نیازهای عاطفی یک کودک را ارضاء کرد؟”
وی به “محرومیت” زندانیان سیاسی از حق آزادی مشروط اشاره کرده و ادامه می دهد: “پاسخی که در این ارتباط گرفتیم این بود که آزادی مشروط شامل حال زندانیان امنیتی نمی شود. اگر هم بشود شامل کسانی می شود که از رفتارشان راضی باشیم! حالا چه رفتاری باید داشته باشند که آقایان راضی باشند را نمی دانیم چیست؟”
دلیرثانی در اعتراض به مرگ هاله بر اثر ضرب و شتم ماموران امنیتی همراه مرحوم هدی صابر دست به اعتصاب غذا زد. اعتصابی که خشم و کینه مسئولین را بههمراه داشت و دست ظلم، مردم ایران را داغدار از دست دادن عضوی دیگر از طیف ملی – مذهبی کرد. دلیرثانی در نامه ای در فراق هدی صابر یار و همنشین خود آورده است که آخرین شبی را که شمع وجودت روشنی بخش محفل ما بود، هرگز از یاد نخواهم برد، و آخرین جمله هایت را که در عین بی قراری و پس از قدم زدن های شبانه در راهرو باریک زندان آرام زمزمه کردی و آخرین دغدغه ات را، دغدغه جوانان و اینکه نسل جدید ما به کدامین سو رهسپار است….دلیرانه دست به اعتصاب غذا زدی و لب به اعتراض گشودی و خواستی که همه بدانند که حتی در کنج زندان استبداد هم می توان با خلوص و از خود گذشتگی، در راه مبارزه با ظلم قدم برداشت و دیگر سکوت جایز نیست حتی اگر جسم و جانت را در قفس تنگ زندان به زنجیر کشیده باشند. آری، سجده عاشقانه ی چند روز پیشت در خاطرم آمد و اینکه متواضعانه از خدا می خواستی که این کار را به بهترین شکل ممکن و با بهترین نتیجه به پایان برساند.
همسر این فعال ملی مذهبی با تاکید بر فشارهایی که بر روی فعالان ملی مذهبی است، تصریح می کند: ” حوادثی که سال گذشته رخ داد و با شهادت مظلومانه هاله سحابی و هدی صابر، استقبال مردم نسبت به طیف ملی – مذهبی ها افزایش یافته است و این مسئله کاملا مشهود است. مثلا دوستان من بعد از این حوادث دلشان می خواست بدانند اصلا اعتقادات ملی – مذهبی ها چیست؟ و این انگیزه به ویژه در جوانان رو به افزایش است که می خواهند این طیف فکری را بشناسند. به همین سبب وظیفه سنگینی بر دوش فعالان این طیف است تا در مسیر آگاه سازی و اطلاع رسانی تلاش بیشتری انجام دهند.”
وی می افزاید: “امیدوارم همان طور که تاکنون در راه و مسیری که انتخاب کرده اند ، با پایداری قدم برداشتند باز هم با صبوری و تحمل این شرایط ، این راه را ادامه دهند. چراکه قطعا این مسیر به نتیجه خواهد رسید. علی الخصوص به دغدغه مردم که بیشتر مشکلات اقتصادی است پرداخته شود و علاوه بر اخبار، نیازهای اقشار مختلف جامعه مورد توجه قرار گیرد و آن را پوشش دهند.”
شیوا فلاح در پایان بیان می کند: “آقای دلیر ثانی به این راهی که انتخاب کرده اند اعتقاد و اطمینان دارند. در آخرین ملاقات هم به همه ملت ایران عید را تبریک گفتند و آرزوی آینده ای روشن همراه با آزادی را برای آنان داشتند. من امیدوارم که در سال جدید طعم آزادی را بچشیم و با حفظ ارزش های انسانی یعنی عشق و محبت و ازخودگذشتگی به آینده ای روشن دست یابیم. آتش کینه و نفرت را از وجودمان پاک کنیم و به ارزشها عشق بورزیم، زیرا عشق رمز هستی است که اگر جدی گرفته شود قطعا به فردایی بهتر دست پیدا خواهیم کرد.”
گفتنی است، چندی پیش جمعی از فعالان ملی – مذهبی در نامه ای خطاب به این زندانی سیاسی نوشتند: “در این وانفسای خفقان و استبداد امید تو و یاران هم داستانت برای ادامه مبارزه حتی در حصار میله های زندان، اقتدار گران حاکم را به ستوه آورده است. آنان که گمان می کردند با در بند کردن شما می توانند اندیشه شما را مهار کنند، اکنون با این واقعیت تلخ روبرو شده اند که آرزوی بزرگ رادمردان برای آزادی ایران بر دیوار ستبر اسارت غلبه کرده و آرمانهای آزدیخواهی علیرغم سرکوب و خفقان در جامعه ، جاری و ساری است ؛ موید این مطلب ، نامه ها و بیانیه های پیاپی است که از پس دیوارهای ستبر اوین به ما می رسد. گویی فشار روز افزون حاکم بر شما تاثیری معکوس داشته و بر انگیزه و روحیه شما برای مبارزه افزوده است و این گونه است که اوین دانشگاهی شده است برای تجمیع آرا و افکار رادمردانی که گرچه ممکن است رویه فکری و عقیدتی متفاوتی داشته باشند ولی آرمان واحد آنان برای آزادی ایران ، دل های آنان را به هم نزدیک ساخته و آن ها را تبدیل به فعال ترین گروه مبارزان داخل کشور نموده است ؛ بی سبب نیست که جوانانی که در تجمعات اعتراضی دستگیر شده و روانه اوین شده اند پس از مدتی تبدیل به مبارزان سیاسی با خط فکری مشخص شده اند.”
در ادامه افزایش فشار تحریمها بر جمهوری اسلامی، دولت مالزی نیز روز جمعه، چهارم فروردینماه، اعلام کرد که بهزودی به واردات نفت خام خود از ایران خاتمه خواهد داد. تنها دو روز قبل آفریقای جنوبی نیز اعلام کرده بود که دیگر نفت ایران را نمیخواهد.
در نزدیک به دو ماه گذشته فشار آمریکا بر دیگر کشورها برای پرهیز از نفت خام ایران افزایش یافته و هر روز یک مشتری ایران انصراف خود را از خرید نفت اعلام میکند.
به گزارش رادیو فردا خبرگزاری رسمی مالزی، برنامه، روز جمعه به نقل از نخست وزیر این کشور اعلام کرد که مالزی از این پس از ایران نفت نخواهد خرید.
نجیب رزاق، نخست وزیر مالزی، در عین حال گفته است که واردات نفت کشورش از ایران «مقدار اندکی» است. واردات نفت این کشور از ایران روزانه ۵۰ تا ۶۰ هزار بشکه برآورد میشود.
در همین حال برخی خبرگزاریها از جمله خبرگزاری آلمان زمان توقف واردات نفت ایران به مالزی را ماه آینده میلادی یعنی کمتر از دو هفته دیگر عنوان کردهاند.
این در حالی است که تنها دو روز پیش، پنجشنبه، وزارت خارجه آفریقای جنوبی نیز اعلام کرد که «به درخواست آمریکا» هرگونه خرید نفت از ایران را به حال تعلیق درآورده و در حال حاضر «هیچ ارتباط نفتی» با ایران ندارد.
به نظر میرسد سخنان اخیر وزیر خارجه آمریکا اغراق نبوده و روزبهروز بر پرهیزکنندگان از نفت خام ایران اضافه میشود.
هیلاری کلینتون اول فروردینماه اعلام کرد که در راستای اعمال تحریم بر صنعت نفت ایران، ۱۱ کشور واردات نفت خود از ایران را به شدت کاهش دادهاند. اشاره خانم کلینتون به ژاپن به علاوه ده کشور اروپایی بود که تا مدتی از تحریمهای آمریکا علیه ایران معاف شدند.
علاوه بر این روز جمعه خبرگزاری رویترز به نقل از یک شرکت مشاوره نفتی در سوئیس و نیز یک شرکت بزرگ نفتی گزارشی منتشر کرد که حاکی از کاهش چشمگیر صادرات نفت ایران در ماه جاری میلادی بود.
برپایه این گزارش، در ماه مارس، از صادرات نفت خام ایران ۳۰۰ هزار بشکه در روز (۱۴ درصد) کاسته شده است.
اما ایران در یک سال گذشته فقط با کاهش فروش و صادرات نفت مواجه نبوده، بلکه بر اساس گفتههای یک نماینده مجلس کاهش تولید نفت خام نیز گریبان کشور را گرفته است.
مرتضی کاظمیان
ورود
پس از مکتوبی با عنوان «تفسیر رای خاتمی در پرتو فیلم جدایی نادر از سیمین»، گفتوگوی آقای عباس عبدی با پایگاه خبری-تحلیلی «عصر ایران»، دیدگاههای ایشان را بیشتر قابل تأمل ساخت. برخی مواضع آقای عبدی در این مصاحبه، چنان بود که نمیشد به سکوت رضایت داد. خوشبختانه روابط شخصی نگارنده با آقای عبدی –چنان که ایشان و دوستان گواهی میدهند- از چنان کیفیتی برخوردار بوده و هست، که شائبهی هیچگونه نقد شخصی در آن وجود ندارد. اینچنین، امید است نوشتار زیر، بتواند برخی از مهمترین نکات و بخشی از ملاحظات مطرح در گفتوگوی اخیر آقای عبدی را از زاویهای دیگر مورد بررسی قرار دهد. برخلاف برخی از منتقدان، مایل نیستم پا در حوزهای بگذارم که به نقد «انگیزه» و مولف، یا سوابق سیاسی ایشان برمیگردد. اینچنین، این نقد پابهپای ملاحظات و ادعاهای ایشان، پیش میرود.
تحریم انتخابات؛ موفق یا ناموفق؟
آقای عبدی در نقد کسانی که بر عدم مشارکت در انتخابات دروغین و تحریم نمایش فرمایشی 12 اسفند تاکید داشتند، نکات و مدعاهای زیر را مطرح کرده است:
«در این انتخابات چیزی به نام تاثیر تحریم وجود خارجی نداشت. یعنی اگر انتخابات از سوی عدهای از گروههای سیاسی تحریم هم نمیشد، باز هم درصد مشارکت مردم همین درصد فعلی بود. یعنی کسی هم که در این انتخابات رای نداده است، نه به دلیل ترویج ایده تحریم از سوی گروههای مخالف حکومت، بلکه به دلیل عدم تمایل خودش به شرکت در انتخابات، در آن شرکت نکرده است. »
«اگر هیچکس در این انتخابات تز تحریم را مطرح نمیکرد و در این باره تبلیغ نمیشد، باز هم مشارکت مردم در انتخابات هیچ تفاوت معناداری با الان نداشت همچنان که در مجلس قبلی هم همینطور بود؛ زیرا کسانی که مخاطب و در معرض تبلیغات سیاست تحریم واقع شدند، کسانی بودند که اصولاً قصد شرکت در انتخابات را نداشتند. کسانی هم که شرکت کردند، احتمالاً ایده تحریم برایشان جذاب نبود و شاید هم در معرض تبلیغات این ایده قرار نداشتند. بنابراین من فکر میکنم در این دوره از انتخابات مجلس، چیزی بهنام تاثیر تحریم در عمل و به طرز معناداری وجود خارجی نداشت. درصد شرکت کنندگان در این انتخابات، کمابیش در حد مجلس هشتم بود. این امر نشانه آن است که هواداران تحریم انتخابات، که میخواستند درصد مشارکت مردم در انتخابات مجلس نهم نسبت به مجلس هشتم کاهش یابد، به هدف خود نرسیدند.»
در ابتدا باید تاکید کرد که میان عدم شرکت و تحریم باید مرزبندی قائل شد؛ اما اجمالا در این نوشتار، این دو مضمون با همان نگاه و ارزیابی آقای عبدی، مورد استفاده قرار میگیرد. هرچند که بسیاری از نیروهای سیاسی که «عدم شرکت» در انتخابات را مورد تاکید قرار دادند، به «فقدان حداقل شرایط لازم برای شرکت» و «جلوگیری حاکمیت از مشارکت همهی نیروهای سیاسی و انسداد سیاسی» اشاره داشتند.
صرفنظر از این، آقای عبدی در سخن مورد استناد، در درجه ی نخست، مهر تاکیدی زده بر تقلب فاحش در انتخابات 12 اسفند. یعنی اگر مطابق اظهارنظر ایشان، میزان مشارکت در انتخابات مجلس نهم کمابیش درحد مجلس هشتم بوده، در آن انتخابات حدود 51 درصد و در این انتخابات، حسب ادعای حاکمان بیش از 64 درصد شهروندان پای صندوقهای رای حاضر شدهاند. چنین انتخاباتی با این کیفیت، خود مهر تاییدی است بر سیاست و تاکیدات کسانی که دلیلی برای شرکت در نمایش 12 اسفند نمی دیدند.
آقای عبدی توضیح نمیدهد که دلیل او برای اینکه «درصد شرکت کنندگان در این انتخابات، کمابیش در حد مجلس هشتم بود»، چیست. یا باید به ادعای وزارت کشور احمدی نژاد و شورای نگهبان آیت الله خامنه ای اعتماد کرد، و یا به برآوردهای ناظران. کدام ناظر، تراز برآورد آقای عبدی است؟ برخی ناظران در داخل کشور، که آقای عبدی بهخوبی آنان را میشناسد و به روابط و تخصص آنان اشراف دارد، بر این باورند که میزان مشارکت در انتخابات به 40 درصد نمیرسد. در این صورت، آیا باز وضع همان است که آقای عبدی میگوید؟ از کسی چون آقای عبدی که دست توانمندی در پیمایشهای میدانی دارد، این شکل از ادعا و ارزیابی، بعید است.
در وجه سلبی، اما میتوان بهگونهای دیگر سئوال کرد، اگر گروههایی که انتخابات را تحریم کردند بر ضرورت مشارکت در آن پامیفشردند، آیا هیچ اتفاقی در میزان مشارکت مردم رخ نمیداد؟ اگر رهبران جنبش سبز، زندانیان سیاسی، خانواده شهدای جنبش سبز، آقای خاتمی و دیگر احزاب و گروهها (از مشارکت و نهضت آزادی تا دیگر لایههای اپوزیسیون) لزوم حضور پای صندوقها را مورد تاکید قرار میدادند، آیا سقف مشارکت، دچار تکان نمیشد؟ پس چگونه و با کدام منطق، آقای عبدی به راحتی اثرگذاری اجتماعی و سیاسی قهرکنندگان با انتخابات 12 اسفند را نفی کرده است؟ بعید است که پژوهشگر اجتماعی و تحلیلگری چون ایشان، بخواهد پشتوانه اجتماعی معنادار تحریم کنندگان را نفی و رد کند.
ایشان در جایی دیگر از این مصاحبه میگوید:
«اگر طرفداران تحریم معتقد باشند موفق شده اند تغییر معناداری در میزان مشارکت مردم در انتخابات بوجود آورند، این ادعای آنها تبعات بزرگی دارد. زیرا این حرف آنها به این معناست که انتخابات مجلس نهم میتوانست هفتاد هشتاد درصد مشارکت مردمی داشته باشد و آنها موفق شدهاند بیست سی درصد این مشارکت را کاهش دهند. درحالیکه درصد مشارکت مردم در انتخابات مجلس معمولاً در همین حد بوده است. گاهی که رقابت بیشتر بوده، مثل انتخابات مجلس ششم، درصد رای دهندگان هم افزایش یافته است. گاهی هم که رقابت کمتر بوده، مثل انتخابات مجلس هشتم، درصد مشارکت کاهش یافته است. مشارکت در این انتخابات هم در مجموع مثل مشارکت در انتخابات مجلس هشتم بود. »
آقای عبدی از زاویه دید خود، میدان بازیای تعریف و طراحی میکند و از همان زاویه، دیدگاه عدم شرکت/تحریم را نقد مینماید.
هیچکدام از شخصیتهای حقوقی و حقیقی که بر عدم شرکت خود در انتخابات تاکید کردند، معتقد نبودند که انتخابات مشارکتی 70-80 درصدی خواهد داشت. اساسا بحث اصلی همهی آنان، فقدان لوازم مورد نیاز برای یک انتخابات آزاد و سالم و منصفانه بود. وقتی چنین شرایط و لوازمی موجود نیست، طبیعتا نتایج انتخابات هم ناسالم ارزیابی خواهد شد و غیرقابل اعتنا. اما این مهم بود که مستقل از کسانی که مصمم به عدم شرکت در انتخابات بودند، لایههای اجتماعی مردد نیز همراه جنبش اعتراضی شوند. یعنی بجای حضور پای صندوقهای رای (تحت تاثیر بمباران تبلیغاتی رسانههای عریض و طویل حکومت یا جو روانی جامعه یا برخی ملاحظات سیاسی و حتی اقتصادی) توجیه شوند که صحنه انتخابات را خالیتر سازند. اتفاقی که رخ داد؛ وضعی که به شکلی محسوس در بسیاری نقاط ایران برای شهروندان ملموس بود.
اگر رهبر جمهوری اسلامی تاکید میکند بحرانی وجود ندارد (و ازجمله نظام با «بحران مشروعیت» و «بحران مشارکت سیاسی» روبرو نیست)، و در پی نواختن «سیلی» به گوش مخالفان است، آن هم به لطف «صفهای طویل»، برای دموکراسی خواهان ایران، مهم به تصویر کشیدن دوباره عمق شکاف ملت – دولت و بحران مشروعیت نظام سیاسی در ایران بود. چیزی که به قدر لازم بهوقوع پیوست. اگر جز این بود، چه نیازی به دستکاری نتایج انتخابات، چنانکه آقای عبدی هم به تلویح و تصریح، بدان اشاره میکند.
افزون بر این؛ آیا واقعا مفهومی به نام «رقابت» در انتخابات مجلس وجود داشت؟ وقتی حتی نامزدهای حامی آقای احمدینژاد و افراد همسو با جریان فکری-سیاسی او و آقای مشایی، ردصلاحیت شدند. مفهوم «رقابت»ی که به تعبیر آقای عبدی، کم و زیاد میشود، چنین مضمون تقلیل یافتهای دارد؟ آیا اساسا این دست رقابتها، در ساختار سیاسی قدرت در ایران، توان تاثیر دارد؟
آقای عبدی بر مبنای نگاه خود، در جایی دیگر نتیجه میگیرد که «طرفداران تحریم در مجموع بیشتر ضربه خوردند.» درحالیکه کسانی که بر عدم شرکت در انتخابات پافشردند، تاکید داشتند که پس از کودتای انتخاباتی 1388، اساسا دیگر روند معمول انتخابات در ایران، حتی حداقلهای لازم برای شبه دموکراسی را نیز متحقق نمیکند. اینچنین، معلوم نیست «ضربه»ای که ایشان توصیف میکند، به چه کسانی نواخته شده است؟ بله؛ اگر متوهمانی بر این باور بودند که میزان مشارکت در کل کشور 20 درصد خواهد شد، حکایتی دیگر است؛ اما علیالاغلب نیروهای سیاسی بر این باور نبودند، و تنها تلاش کردند لایههای مردد و متاثر از تبلیغات رسمی را همسو سازند؛ بر مواضع و مطالبات خویش (فراهم آمدن شرایط و لوازم انتخابات آزاد و سالم و عادلانه) تاکید کنند؛ بدنهی اجتماعی حامی جنبش سبز را همچنان فعال و منتقد وضع موجود، حفظ کنند؛ و در مورد مفهوم انتخابات و وضع واقعی انتخابات در ایران، آگاهی بخشی کنند.
کیفیت انتخابات در جمهوری اسلامی
آقای عبدی اما در بخش بعدی سخنان خود، نکات غریب تری بیان می کند. او بار دیگر یک دوگانه می آفریند:
«اگر انتخابات را مسابقهای میدانیم که باید بهصورت کاملاً منصفانه و بیطرفانه برگزار شود، نه این انتخابات مصداق چنان مسابقهای بود و نه انتخابات سال 88. اگر کسانی با این نگاه وارد انتخابات 88 شدند، از ابتدا خطا کردند... کسانی که انتخابات را مثل جام جهانی نمی دانند، نه فقط در این انتخابات بلکه در انتخابات سال 88 و 84 و ... هم نباید با هدف پیروزی شرکت می کردند. شاید هم اصلاحطلبان بگویند انتخابات قبلی مثل جام جهانی بود اما این یکی نیست، در این صورت باید توضیح دهند که چرا چنین تحلیلی دارند...»
اغلب اصلاحطلبان (اعم از اصلاحطلبان همراه و حاضر در ساخت قدرت، مانند جبهه مشارکت، و نیز خارج از حاکمیت، مانند ملی مذهبیها)، کسانی که در انتخابات سال 1388 یا 1384 یا مجلس ششم شرکت کردند، این انتخاباتها را واجد تمامی لوازم و استانداردهای انتخابات آزاد، سالم و عادلانه نمیدانستند؛ بلکه از آنرو که امکان یک رقابت متوسط و پیشبرد دموکراتیزاسیون در ساخت قدرت ممکن میشد، در آن حضور یافتند. این بحث، پس از دوم خرداد 1376 به قدر لازم تبیین شده، و نیازی به بازخوانی دوباره آن نیست. اگر ضرورتی هست، شاید باید متوجه آقای عبدی باشد که زمانی «خروج از حاکمیت» را بهطور جدی طرح و تبلیغ میکرد، و اینک در انتخابات فرمایشی پس از حوادث خونین سال 1388 شرکت میکند.
پرسش بسیار مهم از آقای عبدی و برخی دیگر تحلیلگران و کنشگران و روزنامهنگاران سیاسی، همین جاست که آیا اساسا به نقطه عطفی به نام انتخابات 22خرداد 1388 و سرکوبهای پس از آن باور دارند یا نه؟ آیا در عزم جدی رهبر جمهوری اسلامی و جریان امنیتی-نظامی-رانتی همسو با ایشان و گرداگرد وی، به یکدستسازی حاکمیت و سرکوب مخالفان و دگراندیشان، اعتقاد دارند یا خیر؟ متاسفانه در تحلیلهای این دوستان، غفلت حیرتآور و باورنکردنی از آن رخدادهای خونین مشاهده میشود. چه کسی احمد زیدآبادی را با ضرب و شتم، پیش چشم فرزندان خردسالش، فردای انتخابات 1388 ربود و روانهی سیاهچالههای گورستانی اوین کرد؟ آیا آقای عبدی و همفکران، برای فروکردن چند بارهی سر عبدالله مومنی و حمزه کرمی به درون توالت، دلیلی نیافتهاند؟ آیا از شکنجهها و بدرفتاریها در کنج انفرادی و بیخبری و قطع رابطه با جهان خارج، چیزی نشنیدهاند؟ آیا این همه را بدون اراده و تصمیم رهبر جمهوی اسلامی و جریان واجد هژمونی در حاکمیت، متحقق میدانند؟ بیشک ایشان اسامی دهها شهید پس از انتخابات و رویدادهایی چون کهریزک را شنیدهاند؛ از واکنش صاحبان قدرت به آن رویدادهای ناگوار و ضدانسانی نیز خبری دارند؟
در این شرایط، و با وضع مورد اشاره (که فهرست بس مطولی است و به قدر لازم شهره و تکراری)، چگونه ایشان به مشابهت سازی انتخابات 1390 با 1388 یا 1384 میپردازد؟ همهی سخن بر سر «احتمال» توفیق در تغییر ترکیب و ماهیت ساختار سیاسی قدرت در جمهوی اسلامی، از طریق انتخابات و ورود به حاکمیت بود. وقتی این راه به تمامی مسدود میشود و عزمکنندگانش به شدت و حدّت، سرکوب، از انتخابات و امکان و احتمال «تغییر» چه برجا میماند؟
وقتی حداقل اعتماد نسبت به ناظران و مجریان و مهندسان انتخابات، سلب میشود، چگونه میتوان در انتخابات شرکت کرد؟ آیا آقای عبدی در جریان ادعاهای سردار مشفق و شکایت هفت تن از یاران سابق و دوستان قدیم خود از وی نیستند؟
وقتی رویکرد و راهبرد سیاسی رأس هرم قدرت در جمهوری اسلامی، مشخص شده، چگونه میتوان وارد نمایشی شد که فرجاماش از ابتدا مشخص و تعریف شده است؟ این مشارکت، چه چیزی را تغییر میدهد؟
بد نیست آقای عبدی بار دیگر به این تحلیل میرحسین موسوی دقیق شوند: «بعد از انتخابات دو ماه طول کشید که بنده اعتقاد پیدا کنم مناظره کذائی نه برای از میدان بردن بنده یا آقای کروبی بلکه برای تصفیه حساب کامل با همه نیروهای رقیب و یکدست کردن کشور بوده است. بنده یکی و فقط یکی از این هدفها و سنگهای سر راه بودم. حضرات در نوار مشهور و اخیراً از قول یک روحانی بحث یک توطئه بیست ساله کردهاند؛ بنده می خواهم با توجه به دروغ نهفته در این ادعا بگویم که «جریان حاکم در آستانه انتخابات» بیست سال برای یکدست کردن کشور طراحی و تلاش کرده بود و ظاهرا قرار بوده که این انتخابات آخرین پرده این تلاش باشد... اقتدارگرایان به دنبال حذف کردن همه فضای ملی از منتقدین و معترضین بودند؛ فضایی شبیه کره شمالی با کمی بزک مردمسالاری.»
انتخابات؛ طریقیت یا موضوعیت؟
در بخش دیگری از مصاحبه، آقای عبدی به نکتهی مهم و بهجایی اشاره میکند: «انتخابات در یک جامعه کاملاً دموکراتیک طریقیت دارد اما برای ما موضوعیت دارد؛ چرا که موجب می شود تشکلها و احزاب گوناگون در ویترین سیاسی جامعه قرار گیرند. این یکی از مصادیق موضوعیت داشتن انتخابات است. مثلاً نیروهای ملی – مذهبی، با اینکه می دانستند ردصلاحیت می شوند، اما معمولاً قبل از انتخابات فعال میشدند و در عرصه سیاسی جامعه، نقش پررنگ تری ایفا میکردند.»
آقای عبدی مدعای درستی را طرح میکند ولی حیرتآور است که چگونه بهعنوان یک تحلیلگر و ناظر سیاسی، از اوضاع عریان پیرامون خود، غفلت میکند. مگر ایشان نشنیدهاند خبر غیرقانونی و منحل اعلام شدن جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب را؟ آیا از احضارها و تهدیدهای غریب فعالان ملی-مذهبی و نهضت آزادی و بازداشت آنان، و ایضا دانشجویان و روزنامهنگاران، اطلاعی ندارند؟ در چنین شرایطی چگونه میتوان «موضوعیت» مورد اشاره آقای عبدی را متحقق ساخت؟
وقتی بسیاری از اعضای ارشد جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب در زنداناند؛ هنگامی که ملی-مذهبیها حق دید و بازدید نوروزی هم ندارند و در احضار و سرکوب و بازداشت پیوستهاند؛ وقتی اعضای ارشد ادوار تحکیم وحدت در اوین و رجایی شهر محبوساند؛ و ... کدام «موضوعیت» در انتخابات، ممکن و متبلور میشود؟
این تشکل ها و احزاب چگونه میتوانند در ویترین سیاسی جامعه قرار گیرند؟ جز با حمایت از لیست جبهه پایداری یا جبهه متحد اصولگرایان، یا تبلیغ به نفع منفردانی چون علی مطهری امکان دیگری برای آنان هست؟...
مستقل از این، چگونه میتوان مشارکت در انتخاباتی را که منتهی به مجلس ششم شد، با مشارکت در انتخابات مجلس نهم همسان گرفت؟ کمیسیون اصل 90 مجلس ششم کجا و کمیسیون مزبور در مجلس هشتم کجا؟ آیا میتوان گزارش توهینآمیز و آکنده از تهمت و تحریف و اتهامی که از تریبون مجلس هشتم قرائت شد را از یاد برد؟ وقتی حتی آقای مطهری –که یکی از دو نفری است که آقای عبدی به وی رأی داده- مجلس را در حد دفتر بیت رهبری ارزیابی میکند، سخن از کدام مجلس است؟ مناسبات ساخت قدرت پس و پیش از انتخابات 1388 هیچ تفاوتی ندارد؟ فضای اجتماعی پیش از انتخابات مجلس ششم و مجلس نهم چطور؟ آیا کسی از خانوادهی چندین هزار شهید و بازداشت شده و سرکوب شده در خیابان و بازجویی شده، عذرخواهی کرد؟ و اصلا کسی به شهروندان معترض به نتایج انتخابات 22خرداد، پاسخی حقوقی و قانعکننده و مستدل ارائه کرد؟ پاسخ «رأی من کو؟»، جز گلولههای سربی 25خرداد و پس از آن بود؟
نکتهی قابل اشارهی دیگر اینکه نیروهای ملی-مذهبی در هر انتخاباتی فعال نمیشدند؛ اگر به دلایل گوناگون در انتخابات مجلس ششم فعال شدند، «هدی صابر»ی مسئول ستاد بود؛ همو که در زندان اوین براثر اعتصاب غذا و بیتوجهی، به شهادت رسید. علیرضا رجایی نامزد ملی-مذهبیها در همان انتخابات بود و منتخب مردم تهران؛ او اینک در بند 350 اوین روزگار میگذراند. جلسات منظم فعالان ملی-مذهبی و نهضت آزادی، ممکن بود؛ اینک چه؟ که حتی امکان دیدار نوروزی گروهی نیست.
مقایسهی انتخاباتها، به صرف اینکه نام انتخابات را بدک میکشند، با کدام منطق قابل توجیه است؟ دستکم، منطق نیروهای ملی و ملی-مذهبی (پیروان دکتر محمد مصدق) این نبوده؛ اینان دهههاست در انتخاباتی مشارکت میکنند و فعال میشوند که به دموکراتیزاسیون، یاری رساند و نه به بازتولید استبداد.
آقای عبدی میگوید: «بعضیها هم ممکن است با هدف گفتگو و طرح مسائل در عرصه انتخابات فعال شوند؛ چرا که می بینند در شرایط دیگر فرصت زیادی برای کنش سیاسی ندارند؛ مثلاً من خودم...»
آیا فعال شدن در انتخابات، الزاما به معنای نامزد شدن است؟ آیا فعال شدن در انتخابات لزوما باید به حضور پای صندوقهای رأی بیانجامد؟ بعید است آقای عبدی چنین نظری داشته باشد. در اینصورت، اغلب نیروهای اصلاحطلب و معتقد به منافع ملی و حامی و همراه جنبش سبز که در انتخابات شرکت نکردند، تلاش کردند در مورد مضمون انتخابات، روندهای مسلط، وضع سیاسی-اجتماعی ایران و انتخابات مطلوب و سالم، گفتوگو و آگاهی بخشی کنند و لوازم انتخابات آزاد، سالم و عادلانه را به قدر امکانات خود تبلیغ و ترویج نمایند. و البته به قدر بضاعت و شرایط خویش، در مورد حاکمیت سیاسی و انتخابات دروغینی که برگزار شد، اطلاعرسانی کنند. البته بیشک امکانهایی که معدودی از نیروهای سیاسی داخل کشور دراختیار دارند،به دلایل متعدد، قابل مقایسه با بخش اعظم منتقدان نیست.
عدول از دموکراسی!؟
متاسفانه هرچه مصاحبهی مورد نقد پیش میرود، ادبیات آقای عبدی نمایی غریبتر مییابد. ایشان در جایگاه یک داور و ارزیاب قاطع، حکم راسخ صادر میکند: «رفتار اصلاح طلبان اشکال مهمتری دارد و آن هم عدول از دموکراسی است. اصلاح طلبان الان به هیچ وجه در فضای آزاد و دموکراتیک بحث نمیکنند.»
ایشان مصداقی را مورد اشاره قرار میدهد: «آن بیانیهای که قبل از انتخابات بهنام زندانیان منتشر شد و شرکت در انتخابات را تحریم کرده بود، مصداق یک فعل کاملاً غیردموکراتیک بود... اولاً آن بیانیه متعلق به زندانیان نبود و دیگران بدون اجازه و در خارج از زندان آن را نوشته بودند. شاید شما بگویید چرا زندانیان سیاسی آن بیانیه را تکذیب نکردند؟ به دلیل همین مصلحت سنجیهایی که بعضی از آدمهای توتالیتر هم به آن استناد میکنند. برخی از زندانیان هم از آن بیانیه عصبانی اند ولی هیچیک از آنان تاکنون به طور رسمی آن بیانیه را تکذیب نکردهاند.»
نگارنده از «خبر»ی که آقای عبدی با این قاطعیت بیان میکند، بیاطلاع است. ولی جالب اینجاست که درحالیکه تمام زندانیان سیاسی مزبور زندهاند و حیّ و حاضر، آقای عبدی در مقام یک مدعی حاضر میشود. چون زندانیان سیاسی امضاکنندهی آن نامه صلاح خویش میدانند، خود آنها باید در مورد سخنان آقای عبدی اظهارنظر کنند. ولی نکتهی قابل توجه اینکه آقای عبدی تنها به بیانیهای که قبل از انتخابات منتشر شد، اشاره میکند. گیریم که سخن ایشان چنان که مدعی شدهاند «صد درصد» و«بدون تردید» درست است، بیانیه 36 زندانی سیاسی در پاییز و 39 زندانی سیاسی در اول دی ماه چطور؟ آنجا که 39 زندانی سیاسی در این بیانیه دومی، تاکید کردند: «امروز گرم کردن تنور این انتخابات به هر شکل و بای نحو کان، کمک به استبداد و در تقابل با آرمان محوری استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی و نیز در تقابل با تحقق دمکراسی و تضمین حقوق بشر در کشور عزیزمان ایران است.»
شاید آقای عبدی این پاراگراف مهم بیانیه مزبور را فراموش کردهاند؛ بازخوانیاش بد نیست؛ چون اتفاقا به بخشی از نقد ایشان پاسخ میدهد: «بهطور طبیعی نزد فعالان و هواداران جریان اصلاحات و جنبش سبز بهعنوان حرکت و جنبشی مسالمتآمیز، ساز و کار انتخابات، یکی از بهترین شیوههایی است که در صورت بهرهمندی از استانداردهای یک انتخابات آزاد و منصفانه، مطالبات سیاسی و اجتماعی مردم را محقق میسازد ولی شرایط غیرآزاد و ناعادلانه تحمیل شده بر این انتخابات، تردیدی باقی نمیگذارد که نامزد شدن در آن تنها و تنها، مشروعیت دادن به انتخاباتی رسوا و نمایشی و کمک به تقویت و تحکیم پایههای استبداد و خودکامگی و پشت کردن به آرمانهای دمکراتیک و ضداستبدادی انقلاب اسلامی و نادیده انگاشتن فداکاریهای بی دریغ مردم در راه آزادی و کرامت انسانی در جنبش اجتماعی پدید آمده از بطن انتخابات سال ۸۸ است.»
البته قابل تامل است که آقای عبدی، در پاسخ به سئوال دیگری، برای خود مخرج مناسبی فراهم میکند؛ ایشان ضمن تحریف بیانیه زندانیان سیاسی میگوید: «به غیر از این، شما به محتوای این بیانیه نگاه کنید. در بیانیه بطور ضمنی گفته شده است هر کسی که رای بدهد، خائن است... این ادبیات ضددموکراتیک است؛ چرا که حق اظهار نظر را از دیگران می گیرد. اگر می گفتند ما به این دلایل فکر می کنیم نباید در انتخابات مجلس رای داد ولی این فقط توصیه ما به مردم است و هر کسی میتواند خودش در این باره تصمیم گیری کند، اشکالی نداشت. این مشکل، مشکل کل جنبشی است که در دو سال اخیر شکل گرفته است. رای دادن و رای ندادن اهمیت ثانوی دارد. یکی دوست دارد در انتخابات شرکت کند و یکی هم دوست ندارد. مهم این است که همه بتوانند بحث آزاد کنند و دلایلشان را در موافقت و مخالفت با شرکت در انتخابات، بیان کنند. اما اگر من مخالف شرکت در انتخابات باشم و شما را که موافق رای دادن هستید، خائن بخوانم و به شما انگ بزنم و حق حرف زدن شما را سلب کنم، این می شود همان ادبیات و مشی مجاهدین خلق. »
باورنکردنی است! آقای عبدی در کمال آزادی، از بیبیسی گرفته تا مهرنامه، و از شرق و اعتماد تا سایتهای اصولگرا، با همه مصاحبه میکند، و آنوقت زندانیان سیاسی را متهم به کنش غیردموکراتیک مینماید. زندانیانی که جز بیانیهای، امکان دیگری برای بیان موضع ندارند. آیا آنان از امکان «بحث آزاد»ی که آقای عبدی از آن سخن میگوید، برخوردارند؟
زندانیان سیاسی کجا دیگران را متهم به «خیانت» کردهاند؟ اگر ارزیابی آنان این باشد که مشارکت در انتخابات، کمک به پیشبرد جنبش دموکراسیخواهی نیست و به بازتولید استبداد میانجامد، آیا رفتاری چون «مجاهدین خلق» در پیش گرفتهاند؟ آیا آقای عبدی که به این سهولت از محسن میردامادی تا بهزاد نبوی و از علیرضا رجایی تا عیسی سحرخیز و از مصطفی تاجزاده تا بهمن احمدی امویی و دیگران را مینوازد، کنشی دموکراتیک دارد؟ کدام امکان برابر توضیح و گفتوگو برای طرفین فراهم است؟ آیا حتی به شکایت آنان از بازجوها و قضات ناعادل رسیدگی شده است؟ چه رسد به گفتوگوی آزاد و امن در مورد انتخابات مجلس نهم؛ آنهم در شرایطی که دستگاه قضایی کشور هرگونه تبلیغ عدم مشارکت در انتخابات را «جرم» اعلام میکند.
دیگر آنکه ایشان، کسانی را که به نام زندانیان بیانیه مینویسند، متهم میکند؛ و همزمان خود در جایگاه صاحب حق، بهخود حق میدهد که «مصلحت» زندانیان سیاسی را نقد کند و از طرف آنان مطالبهی حق کند. اگر زندانیان به هر دلیلی –چنان که آقای عبدی گفته است- «مصلحت» ندانستهاند بیانیهی آخر خویش را تکذیب کنند، ایشان از جایگاه کدام قیم، مصلحت سنجی میکند و بیانیه آنان را «صد درصد» و «بدون تردید» مجعول میخواند؟
آقای عبدی، به تکذیبیه آقای کیوان صمیمی در مورد بیانیهی جمعی از زندانیان سکولار اشاره میکند؛ اشارهای صحیح. اما کاش از آقای صمیمی میپرسید که آیا بیانیه 36 زندانی سیاسی در نیمه آبان ماه و 39 زندانی سیاسی در روز نخست دی 1390 را نیز تکذیب میکند؟ پاسخ البته منفی است. نگارنده راوی خبر نخست از سوی آقای صمیمی بود؛ و در دو مورد اخیر نیز خود از ایشان پرسیده است.
هیچکدام از زندانیان بیانیههای نیمه آبان و آخر آذر را تکذیب نکردهاند. در بیانیهی اولی تاکید شده بود: «صلاح جنبش سبز و جریان اصلاح طلب در این است که در صورت برگزاری انتخابات سالم و آزاد بهطور یکپارچه از آن استقبال کنند و در صورت ناسالم بودن آن انسجام خود را حفظ کرده، علیرغم فشارهای مختلف احتمالی همگی مراقب باشند و وحدت و یکپارچگی فعلی خود را مخدوش نکنند و با داشتن برنامهای منسجم و واحد، اجازه ندهند که تبدیل به عامل مشروعیت بخش انتخاباتی ناسالم و غیرقانونی شوند.»
در آن بیانیهی تحلیلی، زندانیان بر شروط و لوازم انتخابات آزاد و سالم –پیشنهادی آقای خاتمی- تاکید کرده بودند. بیانیهای که هیچ پاسخی نگرفت؛ چنانکه نامه 143 کنشگر سیاسی و روشنفکر به آقای خاتمی، جز با تهدید و بازجویی و بازداشت، جوابی ندید.
آقای عبدی بدون اینکه استدلال کند، به نقد زندانیان سیاسی میپردازد: «یک عده زندانی شده اند و فکر می کنند چون مدتی را در زندان بودند و یا هنوز هم در زندان هستند، حق دارند برای دیگران تعیین تکلیف کنند.
زندانی، بیرون از زندان، آدمی است مثل بقیه. پس باید یاد بگیرد که مثل دیگران در دفاع از عقیدهاش استدلال کند... حالا جالب است کسانی حرص و جوش زندانیان اصلاح طلب را می خورند که در آن سوی آب هستند و اصلاً در داخل کشور نیستند.»
آیا 36 زندانی سیاسی در بیانیههای آبان و دی خود، در مورد دلایل عدم شرکت خود، استدلال نکرده بودند؟ آیا در داخل مرزها (و نه آنسوی آبها) زندانیان سیاسی بدون حامی هستند؟ بدیهی است که بهدلیل خفقان حاکم و انسداد سیاسی موجود در ایران، هرکسی در داخل کشور امکان مصاحبه با بیبیسی و دیگر رسانهها و درج مطلب در نشریات را نداشته باشد. بماند که بخواهد از حقوق زندانیان سیاسی سخن بگوید؛ بهویژه رهبران جنبش سبز.
عبدی، خاتمی و جنبش سبز
آقای عبدی که ازجمله مبدعان و مبلغان ایدهی «خروج از حاکمیت» و از مفسران بحث «عبور از خاتمی» بود، این روزها به یکی از حامیان کنش سیاسی رییسجمهور اصلاحات مبدل شده است. برای بسیاری از علاقمندان آقای خاتمی –ازجمله نگارنده- این اتفاق مبارکی است؛ بهویژه که نقدها و ارزیابیهای آقای عبدی در مورد آقای خاتمی به قدر لازم بر مطلعان، مکشوف است. اما آنچه قابل تامل مینماید، اصرار آقای عبدی بر «جداسازی» آقای خاتمی از جنبش سبز است.
البته آقای خاتمی با کنش معنادارش در روز 12 اسفند، به مرزبندی با راهبرد فعالان جنبش سبز و تکیهی آنان به جنبش اجتماعی در گذار به دموکراسی، دست یازید؛ ولی در گذار به دموکراسی، کنشگران محقاند که راهبردهای گوناگونی اتخاذ کنند. اگر سبزها بر این باورند که بدون نیروی اجتماعی متعین و بدون جنبش اجتماعی گسترده و متبلور، خودکامگان حاکم تن به گفتوگو در مورد لوازم انتخابات آزاد و سالم و منصفانه نمیدهند، ایرادی نیست که برخی گمان کنند میتوانند بدون نیروی اجتماعی، با صاحبان قدرت وارد «چانهزنی» شوند یا منافع ملی را پاسداری کنند. سبزها بر این باورند که –به تعبیر مصطفی تاجزاده- بعد از انتخابات خرداد 1388 یک دوراهی شکل گرفته: یا انتخابات آزاد و سالم و عادلانه، و یا عدم شرکت در انتخابات؛ البته آنهایی که گمان میکنند با انتخاب میان علی مطهری و غلامعلی حداد عادل، به دموکراتیزاسیون در ایران یاری رساند، محقاند راه خویش گیرند.
برخلاف ارزیابی آقای عبدی، کم نیستند سبزهایی که برای سرمایهی اجتماعی آقای خاتمی، ارزش قائلاند؛ هرچند از رأی ایشان و بهویژه نحوهی مشارکتاش در انتخابات، متعجب و دل آزردهاند. در اکوسیستم سیاستورزی ایران، آقای خاتمی جایگاه و پایگاه خود را دارد؛ موسوی و کروبی نیز مقام و موقعیت خویش را. البته بعد از «شوک» اولیه، قریب به اتفاق سبزها میکوشند بر وجوه اثباتی و ایجابی راهبرد خود متمرکز شوند و به توصیه و پیام «میر» جنبش عمل کنند: «صبر و گذشت.»
آقای عبدی برخلاف آنچه در مقاطعی از گفتوگویش اظهار میدارد و کنشگران سیاسی را به پیگیری پروژههای خود بدون حمله و تهدید دیگران فرامیخواند، جهد تأمل برانگیزی میکند که بر طبل انفکاک خاتمی از جنبش سبز بکوبد: «خاتمی با هیچیک از اینها مشورت نکرده بود. خاتمی با کسانی که نظرشان برایش مهم است، مشورت کرده بود... تا به حال همه به خودشان دروغ میگفتند... طرفداران خاتمی به خاتمی. خود خاتمی به طرفدارانش. طرفدارانش به یکدیگر. »
ایشان در پاسخ به سئوال خبرنگار که «رای دادن خاتمی به معنای جدایی خاتمی از جنبش سبز بود؟» تصریح میکند: «بی برو برگرد!»
آقای عبدی این ادعا را که «تا الان گفته می شد که خاتمی جزو رهبران جنبش سبز است»، «نوعی کلاهبرداری سیاسی» میخواند. قابل توجه است که در جایی دیگر اما ملاحظهای جالب توجه دیگری دارد: «آقای خاتمی، نه رای دادنش بلکه رفتار سه سال گذشته اش برای من عجیب بود.»
پس سخن از کدام «دروغگویی» و «کلاهبرداری سیاسی» است؟ چگونه است که از نظر آقای عبدی، همهی کنشگران سیاسی (طرفداران آقای خاتمی/سبزها و خود ایشان) دروغگو محسوب میشوند؟
آقای عبدی، منتقدان منصف آقای خاتمی را به چه چیزی متهم میکند؟ اتفاقا همین رفتار آقای خاتمی در سه سال گذشته بود که مشارکت ناگهانی ایشان در انتخابات را با پرسشها و نقدهای گوناگون، همراه ساخت.
نگارنده البته خوشوقت است که از فردای انتخابات 12 اسفند، آقای خاتمی همچنان خود را در کنار کنشگران سبز (بهویژه زندانیان و خانوادههایشان) حفظ کرده است. ایشان البته محق است بر مبنای بضاعت و راهبرد و ارزیابی خود از اوضاع اجتماعی-سیاسی ایران و شرایط حاکمیت، اقدام کند. چنانکه قریب به اتفاق سبزها نیز این را فهم کرده، رویکردی اثباتی و ایجابی در مورد راهبرد سبز خود در پیش گرفتهاند.
آقای عبدی البته در جایی دیگر، نگاه خود به رأی آقای خاتمی را تدقیق میکند: «خاتمی شجاعانهترین تصمیم ممکن را گرفت و شاید تنها تصمیم شجاعانه خود را.»
از نظر ایشان، حتی اعلام موضع و بیانیه مشهور وزارت اطلاعات خاتمی در مورد قتلهای زنجیرهای، اقدامی شجاعانه نبوده و اساسا آقای خاتمی تاکنون تصمیمی شجاعانه نداشته است. و اگر در این مورد نیز، تصمیم او «شجاعانه» ارزیابی میشود، شاید بدان دلیل باشد که اقدامی مشابه آقای عبدی درپیش گرفته است؛ هرچند آقای خاتمی به «جمهوری اسلامی» رأی میدهد و آقای عبدی به آقای علی مطهری و یک نفر دیگر («اتفاقاً او کسی است که از قدیم با من بد بوده است. اسمش را نمی گویم. ولی به او هم به دلیل خصلت مردانگی اش رای دادم»).
ایشان در جایی از این مصاحبه میگوید: «وقتی که بحث حمله نظامی به کشورم در میان است، شرکت در انتخابات به من مربوط میشود.» آیا در این شرایط، مطالبهی انتخابات آزاد و ایجاد مشارکت سیاسی و فراهم آوردن بستر لازم و مناسب برای حضور حداکثری نیروهای سیاسی، و درخواست این همه از حاکمان، به آقای عبدی مربوط نمیشود؟ چگونه است که در ادبیات سیاسی ایشان، این بخش و وجوه کمیاب مینماید؟ آیا این خود، دقیقا تایید کنندهی اوضاع سیاسی وخیم و نشان دهندهی بحران مشارکت سیاسی در جمهوری اسلامی نیست؟ احتمال وقوع جنگ و تهدید خارجی با انتخابات آزاد و منصفانه کاهش مییابد یا با انجام انتخابات صوری و دروغین؟ آقای عبدی که دغدغهدار ایران است، ادامهی حبس آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد و دیگر زندانیان سیاسی را به نفع کدام سو ارزیابی میکند؟ افزایش خطر جنگ یا کاهش احتمال حمله نظامی؟
فرجام سخن
از یک پژوهشگر اجتماعی که در حوزهی تحقیق میدانی، خبره است و ازجمله ناظران بامطالعه و تحلیلگران باسابقهی کشور محسوب میشود، طرح برخی ادعاهای کلی و داوریهای گاه متناقض و نیز بیتوجهی به کودتای انتخاباتی 1388 و حوادث مترتب بر آن؛ ارزیابی تقلیلگرایانه و حداقلی از جنبش سبز و چشماندازها و نیروی اجتماعی تغییرخواه حامیاش؛ برخی داوریهای غیرقابل نفی و اثبات، و دادههای ابطال ناپذیر در مورد نتایج انتخابات مجلس نهم؛ ادعاهای جالب توجه و ارزیابی تعجب برانگیز در مورد دلیل مشارکت در انتخابات (ازجمله آنکه ایشان میگوید: «برای من نفس شرکت در انتخابات مهم بود. چرا؟ چون شرکت در انتخابات را یکی از عوامل رفع تهدیدات خارجی علیه کشورم میدانم»)؛ نقدهای معنادار به زندانیان سیاسی که بسیاری از آنان دوستان دیرین ایشان هستند و در حبس، و محروم از هر امکان توضیح و گفتوگو و پاسخی؛ و بیتوجهی به تغییرات رفتاری در حاکمیت سیاسی و پروژهها و راهبرد صاحبان قدرت پس از انتخابات خرداد 1388، همه و همه، غریب و بعید به نظر میرسد. بهویژه آنکه متاسفانه ایشان خود چشماندازی نمیگشاید، و بدون نقد ساختار سیاسی اقتدارگرا و رژیم سیاسی سرکوبگر و متکی به شخص، و دولت رانتی-ایدئولوژیکی که تقدیس خشونت میکند و تحریف حقیقت، تمرکز نقد خود را متوجه همراهان و فعالان جنبشی میکند که دهها شهید، صدها زندانی سیاسی و چندین هزار سرکوب شده و بازجویی و بازداشت شده، کف هزینههای پرداختیاش است. و از اینکه آنان را «دروغگو» و «کلاهبردار سیاسی» و افرادی با ادبیات و کنش غیردموکراتیک بخواند، ابایی نمیکند. و ناگوارتر اینکه پژوهشگر جامعهشناس ما، از جنبش اجتماعی مدرن ایران امروز (جنبش سبز) تعریفی حداقلی با سامانی مختصر و متکی به گروهی بداخلاق و غیردموکرات «در آن سوی آبها» ارائه میکند. گذر زمان البته میزان صحت و دقت ارزیابی و داوری آقای عبدی، نگارنده و بسیاری دیگر را مشخص خواهد کرد.
منبع: وبسایت جرس
ندای سبز آزادی:اسماعیل صحابه و احمدرضا یوسفی دو زندانی سیاسی بند ۳۵۰ دومین نوروز خود را درزندان سپری می کنند و تاکنون از مرخصی محروم بوده اند.
به گزارش ندای سبز آزادی اسماعیل صحابه عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی که از بهمن ماه سال ۸۹ درزندان به سر می برد تاکنون از مرخصی محروم بوده است.
درشهریور ماه سال جاری مسئولین دادستانی به خانواده اسماعیل صحابه وعده داده بودند که وی آزاد شده و به نزد خانواده اش باز خواهد گشت اما نه تنها او آزاد نشده بلکه همچنان با مرخصی وی نیز مخالفت می شود.
اسماعیل صحابه مهر ماه سال ۸۸ در مراسم دعای کمیل در منزل همسر شهاب طباطبایی بازداشت و پس از دو ماه انفرادی آزاد شد. وی ، مرداد ماه سال ۸۹ در دادگاهی که به ریاست قاضی صلواتی برگزار شد، به جرم نقش داشتن در برگزاری کمیل سبز، به چهار سال و نیم حبس تعزیری محکوم شد.
در جلسه دادگاه صحابه، در اقدامی نادر، قاضی صلواتی در دادگاه حضور نداشته و بدون شنیدن دفاعیات اسماعیل صحابه اقدام به صدور حکم کرده است. حکم صحابه در دادگاه تجدید نظر به چهار سال حبس تعزیری تبدیل و وی درابتدای بهمن ماه سال ۸۹ برای اجرای حکم خود به زندان اوین فرا خوانده شد.
احمدرضا یوسفی معاون سابق خبرگزاری ایسنا نیز درحال حاضرپس از ۲۱ ماه، همچنان از مرخصی محروم است.
احمد رضا یوسفی در دوران حضور در خبرگزاری ایسنا، معاون ابولفضل فاتح مسئول اطلاع رسانی ستاد میرحسین موسوی و مدیر وقت این خبرگزاری بود و در انتخابات سال ۸۸ نیز به سایتهای اصلاح طلب فاتح نیوز، قلم نیوز، سلام خاتمی، سلام میرحسین و یاری نیوز کمک فنی می داد.
یوسفی اوایل سال ۸۹ وقتی برای ادامه تحصیل قصد خروج از کشور را داشت، به اتهام ارتباط با بیگانگان در فرودگاه دستگیر و زندانی شد.دردادگاه نیز قاضی صلواتی به کنایه سراغ فاتح را از او گرفت و او را به دو سال حبس قطعی و سه سال حبس تعلیقی محکوم کرد.
او در مدت چهار ماه بازداشت در بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات تنها دو بار بازجویی شد و با وجود نبود مدرکی در پرونده اش به مانند بسیاری از زندانیان سیاسی پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم، قربانی سناریو سازی نهادهای امنیتی شد .
خانواده یوسفی درمدت زمان حبس او بارها خواستار اعطای مرخصی به این زندانی سیاسی شده اند اما این خواسته آنان با مخالفت مسئولین دادستانی و نهادهای امنیتی روبه رو شده و پدر وی نیز دراثر فشارهای وارده به این خانواده پس از بازداشت سکته کرده است.
یوسفی دارای مدرک فوق لیسانس مدیریت اجرایی و متخصص در حوزه علوم کامپیوتری است. یوسفی دارای مدرک فوق لیسانس مدیریت اجرایی و متخصص در حوزه علوم کامپیوتری است. وی از سال ۱۳۷۷ تا ۱۳۸۴ به طور پیوسته به عنوان معاون فنی با خبرگزاری ایسنا همکاری داشت و از سال ۸۴ نیز این سمت را در این خبرگزاری به صورت نیمه وقت ادامه داد و همچنین مدتی دبیری سرویس بین الملل این خبرگزاری را برعهده گرفت. همکاری با خبرگزاری ایلنا از دیگر سوابق کاری اوست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر