-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ فروردین ۱, سه‌شنبه

Latest News from 30Mail for 03/20/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1391/1/1
در راستای شادسازی مخاطبان سی میل در ایام نوروزی تقدیم می شود

 
 

1390/12/29

 

فرجام

می‌دانم خیلی‌ها حوصله‌ی عید را ندارند. خیلی‌ها عید را دوست ندارند. اما حتی آنها هم می‌دانند، عید از آن چیزهاست که هیچ چیز جلودارش نیست. می‌آید و کار خودش را می‌کند و می‌رود. همه را مجبور به خودش می‌کند و حرف و منطق سرش نمی‌شود. پدرِ بزرگ‌ترها را درمی‌آورد تا دنیا چند روزی به کام بچه‌ها باشد و بچگی کردن.

من از آن دست آدم‌ها هستم که فرو رفته‌اند در این رگ و ریشه‌ی اهورایی. از آن‌ها که یلدا و نوروز پررنگ‌ترین شب‌ها و روزها است برایشان. از آن‌ها که حتی وسط عروسی هم با ای ایران می‌ایستند دست بر سینه و می‌خوانند و اشک می‌ریزند. از آن‌ها که حتی تا همین دو سال پیش که خنجر میان پرچم را به قلب‌مان فرو نکرده بودند، به هر بهانه‌ای همین پرچم سه رنگ نقش دار را در آغوش می‌کشیدند و می‌بوسیدند. از آن‌ها که بدون زبان فارسی آدم دیگری هستند و با آن آدم دیگری، ایران و تهران گلدان من است و بیرون این گلدان حتی خراب و ویران، می‌دانم نمی‌مانم و زود و تلخ می‌میرم.

این رگ و ریشه‌ی اهورایی اما برای من شکل کوروش و داریوش و ریش بلند بافته و لباده و نقش برجسته‌ی سیمرغ و اسب و خر هخامنشی نیست. از این که ساکن خاک دیرینه‌ای هستم راضیم، اما افتخاری برایم ندارد. لااقل با این شر و شکلی که امروز زندگی می‌کنیم ندارد. بیشتر دوست دارم بدانم آنها که روزگاری زیر پرچم ایران بوده‌اند و امروز نیستند چقدر به آن روزها افتخار می‌کنند و چقدر دوست دارند زیر این پرچم برگردند. این مهم‌تر است برایم تا ادعای ارث پدری کردن بر تا کجای دنیا که دیروز ایران من بوده. می‌دانم قوم سخت کوش ولی عبرت ناپذیری بوده‌ایم. می‌دانم از هزار هجوم و تاراج با همین سنت‌ها زنده بیرون امده‌ایم و این یعنی هزار بار باز گذاشته‌ایم هجوم و تاراج به سرمان بریزد. می‌دانم مردم شادی نیستیم. می‌‌دانم مردم یکپارچه‌ای نیستیم. می‌ترسم حتی ملت نباشیم. می‌دانم نیاکان این خاک خلق و خوی نیک کم نداشته‌اند و خوب است کوشش کنیم به داشتنش. اما گمان نکنم بخواهم به عهد و رسم آن دوران زندگی کنم. پادشاهانی که دادگرترین‌شان هم گردن زدن و از چشم تپه ساختن منصفانه‌ترین مجازاتشان بوده و هر چه بوده روزگاری بوده که گذشته. اما ما حتمن بهترین مردم دنیا نبوده‌ایم. اگر بودیم حالا این‌جا نبودیم. اگر اینجا هستیم لابد عیب و علتی داشتیم و داریم که باید بشناسیم و درمانش کنیم. درمانش هم شبیه نیاکان اهورایی شدن نیست. یاد گرفتن از آن‌هاست و عبرت گرفتن از آنها.

من با همه‌ی عشقی که به این خاک دارم تا سه پشت خودم را بیشتر نمی‌شناسم و شک ندارم تا بوده‌اند کشاورز و کارگر و سرباز بوده‌اند و گمان می‌کنم در این بی فخر بودن‎‌ها گناهی نیست. نوروز برای من به دوش کشیدن پرچم سنگین یک امپراتوری ورشکسته‌ی ۲۵۰۰ ساله نیست. چیزی است بسیار ساده‌تر و خواستنی تر. سفره‌ای پر از زندگی است که مادربزرگم می‌چیده و اسکناس نویی است که پدر از میان حافظ می‌کشیده با غزلی. دید و بازدید زورکی است از کسانی که خیلی را همین سالی یک بار می‌بینی و بعدها می‌فهمی خوب شد که رفته‌ای و دیده‌ای. حس و حال و هیجان دویدن و مسابقه‌ی خانه تکانی شب عید را سر وقت بردن است. من هم مثل همه بارها دیده‌ام لحظه‌ی سال تحویل هیچ معجزه‌ای اتفاق نمی‌افتد و باز هم دویده ‌ام. حتی آن‌ها که غر می‌زنند هم می‌دانند و می‌دوند و به موقع نو می‌شوند، همین طور که غر می‌زنند. نوروز وادار شدن به بهار است.

تحویل سال قرار نیست معجزه کند و غم‌ها را بشوید و کینه‌ها را ببرد و ظلم‌ها را تمام کند. تحویل سال اصلن قرار نیست معجزه کند و معجزه‌اش همین است. تحویل سال برای من فقط یعنی این که ملتی قرار گذاشته سالی یک بار، یک روز، در لحظه‌ای با هم به غم و ظلم و تلخی بخندد و شادی کند. بی آن که درمان و چاره‌ای برای این همه تلخی داشته باشد.

باور کن دیر نمی‌شود برای غصه. از چیزی هم عقب نمی‌مانی. همه تلخی‌ها به عمر یک تاریخ، هستند و بوده‌اند و خواهند بود. یک روز رهایشان کن وقتی یک سال تو را رها نمی‌کنند. میر نوروزی عید بچه‌ها هستند. بگذار امیری کنند. بگذار حتی کودکی خودت هم کمی نفس بکشد. این هیچ ربطی به هیچ نیای اهورایی ندارد. این سنت و سفره را ملتی رنج کشیده و محروم از آزادی یک تاریخ است به دوش کشیده‌ و شمعش را روشن و سبزه‌اش را سبز نگه‌داشته. باور کن آن‌ها هم مثل من و تو آدم‌های غمگین و ستم‌کشیده‌ای بوده‌اند. باور کن اگر نوروز یادگار روزگاری طلایی بود نوروزمان پیروز نبود. هر روزمان نوروز بود.

غم را دوام بیاوریم. نوروز شاید تنها روزی است که همه ما ملتی هستیم با نام و نشان. به نام ایرانی. هم را تنها نگذاریم. نگذاریم غم و ستم همین یک روز تازگی و کنار هم بودن را هم از ما بگیرد. هم را تنها نگذاریم.

عیدتان مبارک. غم‌تان کم. لب‌تان پر خنده.


 
 

1390/12/29

 

نیک‌ناز
خزعبلاتی به نام انار

شش سال است نوروز را از نزدیک ندیده‌ام. یادم نیست صورتش چه شکلی بود دقیقاً.  یک‌سری خاطره‌ی سه بعدی هست با بو و طعم و صدا. هر سال این‌موقع‌ها گردگیری می‌کنم می‌آورم روی کانتر ذهنم ردیف می‌چینم، هی تماشای‌شان می‌کنم هی می‌گوییم به‌به، یادش به‌خیر. اما خب « یاد» که برای آدم آب و نان نمی‌شود…

مهاجران ایرانی، یکی‌ش خودم، این ته دنیا هم تب نوروز می‌گیرند. سبزی‌پلو با سمون که البته خودشان می‌گویند سالمون، یا هر ماهی دیگری جز ماهی‌سفید می‌خورند. هفت تا سین از مغازه ایرانی جور می‌کنند و تند‌تند یک چیزی سرهم می‌کنند که شکلش می‌شود شبیه همان که بچگی‌ها هفت‌سین صدایش می‌کردیم. کانون ایرانیان یک جشنی راه می‌اندازد و یک بزن و بکوبی و به قول افغانی‌ها «دخترکان ایرانی عجب مالَکانی» هستند هم به میزان لایتناهی  کنار سبزه و ماهی و آینه عکس‌های دست جمعیِ سه‌رخ با لب‌های غنچه‌شده می‌اندازند و صدای اندی در فضا می‌پیچد و… اما این فقط پوسته‌ی نوروز است. یک پوسته‌ که توی‌ش چیزی نیست. خالی‌. آخر وقتی اینجا اول پاییز است ما چطور باید اول بهار را جشن بگیریم؟ وقتی اینجا روزهای مارچ در گذر هستند چطور می‌شود به سرخوشی اسفند رسید؟ کجاست بوی‌خنک نرگس؟ کجاست بوی نارنج کنار دیس کوکوسبزی و ماهی؟ کجاست دست‌های رگ‌رگی مادربزرگ با انگشتر عقیقش که صورتت را بگیرد و ببوسد؟ کجاست بوی قالی خیس؟ بوی وایتکس روزهای قبل از سال تحویل؟ کجاست موج جنب و جوش تا آخرین تیک‌تاک؟ کجاست سکوتِ یامقلب‌القلوب‌گوی یک کشور در لحظه‌ی تحویل؟ کجاست لباس سرتاپا نوی عید؟ کجاست قرآن سرهفت‌سین و اسکناس‌های عیدی زیر جلدش؟  وقتی درست وسط روزهای کاری‌ست و کسی جز خودت هیچ خبر ندارد که نوروزنامی دم در است، چطور می‌شود چیتان فیتان کرد و با ده‌ بیست صد…اصلاً یک عالمه ایرانی دور هم جمع شد و با لبخندهای تزئینی، شادمانی کرد که به‌به چه نوروزی آمده، چه پیروز است و مبارک باشد و… آخر چه صدسال‌به‌این‌سالهایی؟ چه عید باستانی‌ای؟ چه کشکی؟

پارسال این موقع‌ها نیویورک بودم. منهتن. هیچ‌وقت نوشته‌ی آن سفر را پابلیش نکردم اما راستش چکیده‌اش می‌شود اینکه منهتن به نظرم جای مزخرفی آمد. گذشته از خیابان و پل و آپارتمان و مغازه و فشن، یک شهر مثل آدم ورای جسمش روحی هم دارد که مثل پتوی حریر روی خودش کشیده. آدم که وارد شهری می‌شود ناخودآگاه حس و حال آن پتو را مثل همه‌ی دیگرانی که آن زیر هستند به خود می‌گیرد. روح جمعی نیویورک خاکستری بود و مصنوعی و تجاری. یخ‌زده هم بود. دوستش نداشتم، آن شهر با تمام برج‌هایش و ادا اطوارهای روشن‌فکری‌اش و بیل‌بوردهای تبلیغاتی‌ش مرا یاد ناخن مصنوعی‌های زمخت اما کشیده و لاک‌خورده‌ی عروسان می‌اندازد… یک روز مانده به سال‌ تحویل زدم بیرون. نوروز را در لس‌آنجلس بودم. نهار ظهر روز اول فروردین را در یک رستوران ایرانی در آن خیابان وست‌وود شان خوردم. مملو از زنان و مردان شیک‌پوش هم وطن بود که عید را تبریک می‌گفتند و عیدی می‌دادند؛ اما نه کباب مزه‌ی کباب ایرانی داد نه برنج نه ماهی نه عیدی‌ها نه فضا نه هیچ‌چیز. یک چیزهایی شدنی نیستند دیگر. زور زدن هم فایده ندارد. مثل این است که بخواهیم امسال کریسمس و تحویل سال دوهزار سیزده میلادی را در تهران سنگ تمام بذاریم و جشنی بگیریم آنچنانی؛ همانطور که اینجا می‌گیرند و تق و لق می‌شود همه چیز و سانتا می‌آید و رنگ قرمز رنگ غالب می‌شود و بعد شبیه‌سازی کنیم آتش‌بازی‌ دوازه شب هاربربریج و فِری چراغانی روی آب و ناهار بوقلمون ظهر کریسمس و مراسم بازکردن کادوهای زیر درخت و سفر و… نمی‌شود دیگر. یعنی می‌شود اما آنچه باید باشد نمی‌شود.

به نظرم نوروز مهربان با آن دامن بلند زیبایش سالی یک‌بار به انتهای اسفند سنجاق می‌شود و هزاران سال است که فقط «یک» مقصد دارد. ایران.

برای ما که هنوز مانده تا برف زمین آب شود و بهاری نیامده؛ اما آرزوی عشق دارم و آگاهی و تن‌سلامتی برای همه‌ی آنها که نوروز پیش‌شان است و آرزوی دیدن دوباره‌ی نوروز برای من و ماهایی که به هر دلیلی دور مانده‌ایم.

….

مانده تا سینی ما پرشود از صحبت سنبوسه و عید
در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد
و نه آواز پری می رسد از روزن منظومه برف
تشنه زمزمه ام
مانده تا مرغ سرچینه هذیانی اسفند صدا بردارد
پس چه باید بکنم
من که در لخت ترین موسم بی چهچه سال
تشنه زمزمه ام؟
بهتر آن است که برخیزیم
رنگ را بردارم
روی تنهایی خود نقشه مرغی بکشم

*سهراب


 
 

1390/12/29

 

 
گروهی از سازمان‌های بین‌المللی «به دلیل تداوم نقض حقوق بشر در ایران» با صدور بیانیه‌ای خواستار ادامه ماموریت گزارش‌گر حقوق بشر در ایران شدند.
 
در نامه مشترک سازمان‌ها و انجمن‌های منطقه‌ای و جهانی مدافع حقوق بشر در حمایت از تمدید ماموریت احمد شهید که به مجمع عمومی سازمان ملل ارسال شده، آمده است: «در این زمان که وضعیت حقوق بشر در ایران به میزان قابل توجهی بدتر شده و آن کشور از همکاری با نهادهای سازمان ملل خودداری می کند، حمایت کشورهای عضو این شورا از تمدید ماموریت گزارش‌گر ویژه دارای اهمیت حیاتی است.»
 
امضا کنندگان این نامه هدفشان را از نگارش این نامه، جلب حمایت اعضای این مجمع برای دادن رای مثبت به قطعنامه تمدید ماموریت گزارش‌گر ویژه حقوق بشر در ایران دانسته‌اند.
 
در این نامه آمده است: «گزارش گزارش‌گر ویژه براساس شهادت‏های جمع‏آوری شده از بیش از ١٠٠ قربانی و خانواده‏های آنها، و اطلاعات ارائه شده توسط منابع قابل اعتماد به او تدوین گردیده است. این امر نشان‏دهنده این است که باوجود امتناع دولت ایران از صدور مجوز بازدید به گزارشگر ویژه، او به ماموریت خود از طریق همکاری با قربانیان و فعالان جامعه مدنی ادامه داده و در این راستا موفق بوده است.»
 
سازمان‌های امضا کننده این نامه تاکید کرده‌اند: «گزارش احمد شهید تصویر تیره‏ای از وضعیت فعلی حقوق بشر در ایران ارائه می‏کند. در سال گذشته، مقامات احتمالا بیش از ٦٠٠ زندانی را اعدام کردند. ایران یکی از بزرگ‏ترین زندان‏ها برای روزنامه‏نگاران و وبلاگ¬نویسان در جهان است. سیاست‏های تبعیض آمیز علیه اقلیت‏های مذهبی و قومی، مانند بهائیان و اعراب، به طور سیستماتیک اعمال می‏شود و مقامات به سیاست سرکوب هدفمند وکلایی که از فعالان حقوق بشر دفاع می کنند شدت بخشیده‏ اند.»
 
آنها در پایان تاکید کرده‌اند: «ما امیدواریم که شما و همکاران‏تان با این خواست ما همنوا باشید و در جلسه بعدی که قرار است در ژنو برگزار گردد، به تمدید ماموریت گزارشگر ویژه رای مثبت بدهید.»
 
امضا کنندگان این نامه سازمان‌های زیر هستند:
مرکز آفریقایی حقوق بشر و دموکراسی
انجمن دموکراسی آفریقایی
عفو بین الملل
انجمن آسیایی حقوق بشر و توسعه ( انجمن آسیا )
مرکز منابع حقوقی آسیا
جامعه بین المللی بهائی
انجمن ابتکار حقوق بشر کشورهای مشترک المنافع
ارتباط حقوق بشر
انستیتیو مطالعات حقوق بشر قاهره
پروژه مدافعان حقوق بشر شرق و شاخ افریفا
ابتکار مصری برای دفاع از حقوق شخصی
دیده بان حقوق بشر
کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران
فدراسیون بین المللی جامعه‏های حقوق بشر
سرویس بین المللی برای حقوق بشر
جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران
مشارکت برای عدالت، نیجریه
گزارشگران بدون مرز
اتحاد برای ایران
شبکه مدافعان حقوق بشر غرب افریقا
 

 
 

با وجود ریزش برف و باران در نوروز امسال:
1390/12/29

 

 
معاون گردشگری سازمان میراث فرهنگی استان مازندران می‌گوید با وجود ریزش برف و باران شدید، بیش از پانصد هزار نفر در روز نخست به این استان سفر کرده و پیش‌بینی شده که این رقم به یک میلیون گردشگر افزایش پیدا خواهد کرد.
 
محمدنقی کلانتری در همین زمینه گفت: «پیش‌بینی می‌شد که در روز اول حدود یک میلیون نفر به مازندران مراجعه کنند که مسدود بودن دو محور منتهی به مازندران مانع از حضور میهمانان نورزی در روز اول شد.»
 
وی با اشاره به حضور ۵۰۰ هزار مسافر نوروز در روز اول سفر، تصریح کرد: پس از بررسی‌های انجام شده، ۴۰۰ هزار اقامت در روز و شب اول سفرهای نوروزی در مازندران ثبت شد.
 
معاون گردشگری اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری مازندران با بیان اینکه نیمی از هتل‌ها و مکان‌های اقامتی مازندران از قبل رزرو شد، گفت: تمام رستوران‌های بین راهی نیز آماده پذیرای از میهمانان نوروزی هستند و همه مکان‌های مسافر پذیر استان نیز توسط بازرسان ادارات میراث فرهنگی و گردشگری و سایر سازمان‌های استان مورد بازدید قرار می‌گیرند.
 
کلانتری در ادامه به اقامت و پذیرای مسافران در راه مانده شب گذشته در محور کندوان اشاره کرد و گفت: در حال حاضر تمام محورهای مواصلاتی مازندران باز است و رفت و آمد در این محورها در جریان است.
 
استان مازندران از دیرباز یکی از مناطق جذاب برای گردشگران ایرانی بوده و همه ساله در تعطیلات نوروز ایرانیان بسیاری به این منطقه سفر می‌کنند.
 
منبع: کلمه
 
 
 
 
 
 
 
 
 

 
 

1390/12/29

 

 
جلال ذوالفنون نوازنده صاحب سبک سه تار که حدود دو هفته پیش عمل جراحی قلب را با موفقیت پشت سر گذاشته بود، بعد از ظهر روز یکشنبه ۲۸ اسفندماه درگذشت.
 
گزارش شده که ولی به دلیل سکته قلبی و به علت خونریزی داخلی در بیمارستان البرز کرج درگذشته است.
 
جلال ذوالفنون سال ۱۳۱۶ در شهر آباده استان فارس و در خانواده‌ای اهل موسيقی، به دنيا آمد. پدرش تار و برادرش ویلن می نواخت.
 
وی از ۱۰سالگی نواختن سه تار را آغاز کرده و بعد به تهران آمده و در هنرستان ملی موسيقی، تحصيل کرد.
 
جلال ذوالفنون آثار ماندگاری از جمله «آتشی در نيستان» را با خوانندگی شهرام ناظری به دنيای هنر و موسيقی ايران معرفی کرد.
 
جلال ذوالفنون نواختن ويلن را نزد برادرش  محمود ذوالفنون آموخت و در کنار آن نواختن سه تار را ادامه داد.
 
در هنرستان شاگرد موسی خان معروفی بود و هشت سال آموزش او در هنرستان به فراگيری سه تار، تار و ويلن گذشت.
 
با راه اندازی رشته موسیقی در دانشکده هنرهای زیبا به آن جا برای تحصیل رفت و با نورعلی خان برومند و داريوش‌ صفوت آشنا شد. همچنین از تدریس اساتيدی چون ابوالحسن صبا و  ارسلان درگاهی بهره‌مند شد.
 
پس از اتمام تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا و نيز مرکز حفظ و اشاعه موسيقی ملی به تدريس سه تار پرداخت.
 
جلال ذوالفنون آلبومی با نام «گل صدبرگ» با شهرام ناظری کار کرده بود و کتابی با همین عنوان که مجموعه‌ای از نوشته‌ها و خاطراتش درباره موسیقی است، از او منتشر شده است.
 

 
 

1390/12/29

 

ساناز
خجسته

بله بله می‌دانم دیر شده. فرصت نداشتم این چند روز. باورتان می‌شود که خودم هنوز نمی‌دانم دقیقن چند روز؟

سفر از کی شروع می‌شود؟ از وقتی از خواب بیدار می‌شوی به قصد فرودگاه؟ در این صورت سفر من ساعت ۳ بامداد روز جمعه شروع شد. اولین اتفاق سفر چه بود؟ خراب شدن دسته چمدانم. بله دستگیره بیرون نمی‌آمد که بشود چمدان را به راحتی روی چرخ‌هایش کشید. بنابراین چمدان را به سختی روی چرخ‌هایش کشیدیم.

خیلی با آرامش رسیدیم فرودگاه و از بدو ورود با یک صف مواجه شدیم. وقتی می‌گویم بدو ورود منظورم واقعا بدو ورود است. یعنی در سالن فرودگاه که باز شد جلو ما صف شروع شد. بعد صف کانتر تحویل بار، بدون دردسر و اضافه بار، کارت پرواز گرفتم و برگشتم برای خداحافظی. دوباره صف ورود به سالن. بعد صف چک پاسپورت و مهر خروجی. این یکی صف یک صف دیوانه‌ای بود که اصلن حرکت نمی‌کرد. ساعت پنج و نیم ایستادم توی این صف و شش و بیست دقیقه بالاخره وارد سالن ترانزیت شدم. برای اولین بار در عمرم فکر می‌کردم شاید پرواز را از دست بدهم. تازه باید می‌رفتم توی صف خرید ارز. تازه من خوش‌شانس بودم که حواله ارز را از تهران گرفته بودم. اگر به امید بانک فرودگاه مانده بودم باید یک صف دیوانه دیگر هم تحمل می‌کردم. بگذارید همین جا دو تا تجربه در اختیارتان بگذارم. اگر مسافرید حتمن حتمن حتمن حواله ارز را از قبل تهیه کنید. واقعن به امید بانک فرودگاه نباشید شلوغ‌تر از آن است که موفق شوید به موقع حواله را بگیرید. و دوم به ترتیب بانک‌های سامان و ملت باجه‌هاب خلوت‌تری دارند برای گرفتن ارز. بله من به لطف یک دوست خیلی عزیز حواله بانک سامان داشتم. خلاصه پانزده دقیقه قبل از پرواز بالاخره سوار هواپیما شدم.

توی پرواز آلمانی زیاد بود. شکر خدا هنوز کسانی به ایران سفر می‌کنند.

* تیتر از سی‌میل


 
 

1390/12/29

 

گزارش‌ها حاکی‌ست مهدی خزعلیِ، پروین مخترع، آریا آرام‌نژاد و گروهی از زندانیان سیاسی در آستانه سال نو از زندان آزاد شدند.
 
به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر در ایران، پروین مخترع، مادر کوهیار گودرزی، فعال حقوق بشر، پس از تحمل هشت‌ماه حبس، عصر روز گذشته از زندان آزاد شد.
 
پروین مخترع، در تاریخ 10 مردادماه، یک روز پس از بازداشت پسرش، در منزلش در کرمان، دستگیر شد و مدت هشت‌ماه در بند عمومی زندان کرمان نگهداری شد.
 
از سوی دیگر گزارش شده آریا آرام نژاد، هنرمند زندانی نیز از زندانی در بابل آزاد شده است. این خبر در وب‌سایت رسمی او و همچنین صفحه فیس‌بوک آقای آرام‌نژاد تایید شده است.
 
امروز نیز در آخرین روز سال شمسی، مسئولان جمهوری اسلامی، مهدی خزعلی، پزشک و وبلاگ‌نویس منتقد دولت را بعد از ۲ ماه اعتصاب غذای خشک و تر آزاد کردند. 
 
مهدی خزعلی در بهمن ماه ۱۳۹۰ به ۱۴ سال حبس، ۱۰ سال تبعید و ۹۰ ضربه شلاق محکوم شد. این حکم در دادگاهی به ریاست قاضی پیرعباسی صادر شد.
 
آقای خزعلی گفته بود که برای پایان دادن به «خیمه‌شب‌بازی‌هایی به نام دادگاه» به اعتصاب غذای خود ادامه مي‌دهد.
 
هنوز از وضعیت جسمی مهدی خزعلی گزارشی منتشر نشده است.
 
گفته شده همزمان با سال نو تعدادی دیگر از زندانیان عقیدتی به مرخصی نوروزی آمده‌اند.
 

 


شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته