-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ اسفند ۱۴, یکشنبه

Latest News from 30Mail for 03/04/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1390/12/14
  •  

    داریوش محمدپور
    ملکوت

    واکنش‌های قابل انتظار به خبر شرکت سيد محمد خاتمی در انتخابات مجلس، يک پرده‌ی کوچک از سناریوی بزرگ‌تر سياست در ایران است. اما آن‌قدر که رأی دادن يا ندادن خاتمی به چشم مخالفان يا حاميان‌اش می‌آيد، تباهی تحلیل‌های توجیه‌گرانه‌ی مختلف به چشم نمی‌آيند. عمل خاتمی يک چیز است و توجيه‌های سست و بی‌پايه یا جانبداری‌های مدافعه‌جويانه چيزی ديگر. سياست‌مدار، مرد عرصه‌ی عمومی است و در عرصه‌ی عمومی آدمیان در معرض نقدند. عرصه‌ی عمومی و عرصه‌ی سياست ميدان عشق‌ورزی و محبت و عاطفه نیست که بتوان در آن کوتاهی‌ها یا قصورهای عملی سياست‌مداران را به جمال نیکو يا خلق پسنديده‌شان بخشيد.
     
    هنوز اين تلقی از سياست که سياست‌ورزی کار بزرگان و پختگان و حکيمان است (تلقی سنتی و پدرسالارانه‌ای که در آن تخصص و دانش نقش چندانی ندارد) در ذهن و خيال طيف گسترده‌ای از سياست‌ورزان و روزنامه‌نويسان پافشاری می‌کند. هم‌چنان در ايران سياست‌ورزی نه تنها توصيف‌اش امری غيرشفاف است که تکلیف‌اش پشت پرده و در ضمن مذاکرات پنهان معين می‌شود، بلکه از اين توصيف – فارغ از درست و غلط بودن‌اش – به مرحله‌ی تجويز هم می‌رسند. در اين تصویر، مردم مانند بندگان خداوندی عالم و حکيم هستند که دانشِ همه‌ی مصلحت‌های آشکار و نهان و حسن و سوء عاقبتِ آن‌ها را دارد. مردم بايد بيايند نقش‌شان را بازی کنند و مصلحت و حکمت سياست را به عهده‌ی دانايان و حکيمانی بگذارند که مصلحت‌شان را از خودشان بهتر و بيشتر تشخيص می‌دهند.
     
    اين روزها،‌ بی‌شک در ميان خیال مدافعان حرکت خاتمی، یا کسانی که سعی می‌کنند توجيه و توضیحی برای حرکت او بيابند، با اين جنس تحلیل‌ها برخورد می‌کنيم. اين رويکرد به سیاست است که هم‌چنان سياست را غبارآلود، مشوش و مبهم می‌کند و به زبان دیگر به مردم می‌گويد که: سياست ایرانی غيردموکراتیک، سلطانی، غيرشفاف و مبهم است و بايد چنین بماند. باید‌ش از اين‌جا می‌آيد که هر پرسشی به سرعت و به سادگی برچسب خامی، نپختگی، تبِ تند داشتن، شتاب و عجله، تندروی و جوانی می‌خورد.
     
    در سياستی که در آن نقش آدميان جدی گرفته می‌شود، چنين توصيه‌هایی هم بی‌معناست و هم پهلو به پهلوی استبداد می‌زند. و تنها از سياست مدرن سخن نمی‌گويم که در آن‌ها آدميان واجد حقوقی هستند و تکاليف‌شان بر حقوق‌شان می‌چربد و عدم توازنی نازدودنی ميان حق و تکلیف‌شان وجود ندارد. اين نوع رويکرد به سياست حتی در سياست غيرمدرن هم همواره محل انتقاد بوده است. اين خلط «است»‌و «بايد» هم در نظر و هم در عمل برای اين «حکيمان» امروزی رخ داده است. دست‌کم در سنت مسلمانان شيعي، علی بن ابی‌طالب الگويی است که به روشنی می‌گويد حاکمان حق ندارند وقتی در مظان اتهام قرار گرفتند، پاسخگويی و توضيح عمل‌شان را به تأخیر بيندازند («اگر رعيت بر تو به ستمگرى گمان برد، عذر خود را به آشكارا با آنان در ميانه نه و با اين كار از بدگمانيشان بكاه، كه چون چنين كنى، خود را به عدالت پروده‏اى و با رعيت مدارا نموده‏اى. عذرى كه مى‏آورى سبب مى‏شود كه تو به مقصود خود رسى و آنان نيز به حق راه يابند»؛ نامه به مالک اشتر).
     
    سياست‌ورزی سالم، سیاستی نيست که در آن همواره پرسش مردم را حواله به حکمتی پنهان بدهيم يا وعده‌ی تدبير و تمهید خردمندانه‌ای را بدهيم که هنوز سرّش بر کسی آشکار نشده است. اين جنس سیاست‌ورزی، سياست‌ورزی جباران و مستبدان است. سیاستی که جهان امروز می‌طلبد، و بی‌شک اين همان سياستی است که جامعه‌ی ايران امروز می‌طلبد، سیاستی است شفاف که در آن سیاست‌ورزان و کنش‌گران سياسی تصميمی را دور از چشم و گوش مردم نمی‌گیرند و اگر عهدی با مردم بستند بر سر عهد خود می‌مانند. در صحنه‌ی اين کشاکش مذاکره و سازشی رخ نمی‌دهد مگر آن‌که پيشاپيش مضمون و محتوای آن با مردم در ميان گذاشته شود و مردم به آن رضایت داده باشند. جز این اگر باشد، در بهترين حالت استبدادی پدرانه داريم. اگر مردم ما از سياست‌ورزان و کنش‌گران‌شان انتظار شفافیت و ايستادگی بر عهد و پيمان‌شان داشته باشند، نه تنها خواسته و انتظار گزافی نداشته‌اند بلکه توقع‌شان عين عدالت و انصاف است. برچسب خامی، شتاب‌زدگی، تبِ تند داشتن به اين انتظارات زدن، خود نشان استبداد رأی است و از بالا در مردم نگريستن و خويش را بر مسند حکيمان ديدن و ناچيز و نادیده گرفتن بلوغ مردمی که ديگر در ظرف و خيال نسل پيشين نمی‌گنجند.

    آشکار است که حتی وقتی آدمی بر حقوق خويش پای می‌فشارد یا در سیاست‌ورزی انتظار شفافيت و ايستادگی بر سر عهد و پيمان دارد، پسنديده نيست که به زبانی درشت‌، گزنده و تلخ رو بياورد. اما اين نکته نيز اظهر من الشمس است که کسانی که مبلغ آن سياست ابهام، پشت پرده مذاکره کردن و تصميم‌های پنهانی گرفتن به دور از چشم مردم هستند، تکلیف تمام مطالباتِ بر حق و مدنی مردم را با توسل به نفی و نهی خشونت زبانی و عملی و ملامت کردن تندی و تندخويی – که به طور طبیعی هر انسان منصفی را ممکن است خلع سلاح کند – می‌خواهند روشن کنند و زبان آزادی‌خواهی و عدالت‌جويی را خاموش کنند.

    سياست‌ورزی عرصه‌ی عمل پيامبرانه نیست که کسی وعده‌ای بدهد و بگويد صبر کنيد تا اين وعده محقق شود چون من الآن نمی‌توانم رازش را بر شما آشکار کنم. رابطه‌ی مردم و سیاست‌مدار يا کنش‌گر سياسی، رابطه‌ی موسی و خضر نيست که از يکی تسلیم و متابعت محض و بی‌چون و چرا انتظار داشته باشيم و از ديگری خويشتن‌محوری حکيمانه و باطنی‌انديشی عارفانه. اين در هم آمیختن خطرناک و هول‌ناک ساحت‌های مختلف زندگی اجتماعی و سياسی بشر، پيامدهای مخربی دارد که بدون شک راه رسیدن به یک نظام سیاسی مطلوب و حق‌مدار را دورتر می‌کند. 

    پس از اين‌که میرحسین موسوی بيانیه‌ی هفدهم‌اش را داد، تا مدتی آماج حملات مختلف شود ولی پس از اين‌که آن بيانيه، که بعد از حوادث عاشورا صادر شده بود، به دقت خوانده شد، يک نکته‌ی ظریف اما بسیار محوری در مشی سیاسی موسوی به تدريج در ذهن مردم جا گرفت. مغز آن بیانيه، و پیشنهادهای ارایه شده در آن، بند پايانی آن بود: «و کلام آخر آنکه همه این پیشنهادات بدون نیاز به توافق نامه و مذاکره و داد و ستدهای سیاسی و از موضع حکمت و تدبیر و خیرخواهی می‌تواند اجرایی شود». موسوی برای تغيير وضع موجود، نیازی نمی‌دید به اين‌که در خفا با حاکميت سازش یا گفت‌وگو کند يا بخواهد امتيازی بدهد تا امتيازی بگيرد. اگر قرار به گشايشی بود، باید حکومت آن را پیش چشم مردم و بدون تستر و نهان‌کاری انجام بدهد. خود موسوی هم بر همين موضع پايدار ماند که هیچ مذاکره و گفت‌وگو و پذيرفتن پيشنهادی را بدون آن‌که ابتدا آن را علناً با مردم در ميان بگذارد، نخواهد پذیرفت. الگوی سیاست‌ورزی مدرن، اخلاقی، حق‌مدار و انسانی همین است که موسوی توصيه کرده بود. نفی این ويژگی‌های مدرن، حق‌مدارانه، انسانی و اخلاقی با برچسب تندی و افراط یا شتاب‌زدگی چیزی نيست جز هموار کردن راه برای استقرار و تثبیت سياستی عقب‌افتاده، خدعه‌گرانه، تکليف‌محور و از موضع تحکم.

     
     

    1390/12/14
  •  

    سرمه

    آدمیزاد یا از موهبت بی‌تفاوت بودن برخوردار است یا نیست. ما نیستیم. کشیده‌ایم کنار اما یک چشم‌مان به بالا و پایین این انتخابات است. امروز شناسنامه‌ام را درآوردم و مهرهایش را شمردم. دیدم از مجلس پنجم که رای اولی محسوب می‌شدم تا امروز جز همان یک انتخابات پرسروصدای مجلس هفتم همیشه رای داده‌ام. حتی در میان‌دوره‌ی همان یکی هم رای داده‌ام. اینهمه سال مصرانه فکر کردم هر تغییری که هست باید از همین صندوق دربیاید. این اولین انتخاباتی است که نشستم کنار به تماشا. حس خوبی نیست. هیچ حس خوبی نیست. فکر می‌کنم تصمیم تحریم یک جورهایی در واکنش به احساسات این دو ساله "پیش آمد". نه اینکه "گرفته شده باشد". نه اینکه آدم‌ها بحث کرده باشند و دلایل له و علیه آورده باشند و بعدتر در خلوت به یکی از این دو متمایل شده باشند. حس خوبی ندارم. می‌ترسم. شنیده‌ام خاتمی رای داده. فارس نوشته: برانداز داخلی. برانداز؟ برانداز؟ دارم فکر می‌کنم از خاتمی غیربراندازتر هم هست؟ این آدم هنوز به صندوق رای‌ش پایبند مانده. بعد اینهمه هنوز پایبند مانده. برانداز؟!! یکی بیاید بگوید بعدها پشیمان نمی‌شویم که چرا رای ندادیم؟

     
     

    1390/12/13

    رئیس اداره پیشگیری از ایدز وزارت بهداشت نسبت به خطر بازگشت موج دوم ایدز در بین معتادان تزریقی مواد مخدر و زندانیان هشدار داد.

    به گزارش ایسنا، دکتر عباس صداقت علت این نگرانی را کم شدن اعتبار مراکز گذری و برنامه‌های کاهش آسیب و نیز سرانه بخش بهداشت در زندان‌ها عنوان کرده است.

    آقای صداقت تصریح کرده که اگر به این موارد توجهی نشود خطر بازگشت موج دوم ایدز در زندان‌ها وجود دارد.

    این مقام مسئول خواستار توجه بیشتر ستاد مبارزه با مواد مخدر و سازمان زندان‌ها به برنامه کاهش آسیب شده است.

    برنامه کاهش آسیب در زندان‌ها، به مجموعه برنامه‌هایی گفته می‌شود که به دنبال اصلاح رفتار و تربیت زندانیان پیرامون مسائلی چون بیماری ایدز است.

    آقای صداقت همچنین افزوده که با پیشگیری‌های انجام شده طی هشت سال گذشته، آمار مبتلایان به ایدز در زندان‌ها از ۲/۴ درصد به ۱/۷ درصد در سال ۱۳۸۹ رسیده که در نوع خود موفقیت بزرگی ست. 

    منبع: ایسنا


     
     

    وزیر خارجه بریتانیا:
    1390/12/13

    ویلیام هیگ، وزیر خارجه بریتانیا، می‌گوید که انتخابات روز گذشته مجلس ایران، منعکس کننده خواسته مردم این کشور نبوده است.

    آقای هیگ در بیانیه‌ای که روز جمعه منتشر شد، افزود: «انتخابات در ایران مدتهاست که آزاد و منصفانه برگزاری نمی‌شود.»

    به گفته آقای هیگ، در ایران به جای اینکه انتخابات به عنوان فرصتی برای انتخاب ازادانه باشد، توسط حکومت به «محکی برای سنجش وفاداری» مردم به حکومت تبدیل شده است.

    وزیر خارجه بریتانیا بررسی صلاحیت نامزدهای انتخابات مجس نهم در ایران را «سفت و سخت» توصیف کرد و افزود سرکوب مداوم مخالفان، همانند ادامه بازداشت خانگی دو تن از رهبران آن‌ها، عرصه را برای فعالیت سیاسی نامزد‌ها محدود‌تر کرده است.

    میرحسین موسوی و همسرش، زهرا رهنورد، به همراه مهدی کروبی از رهبران مخالفان دولتایران از سال گذشته تاکنون در بازداشت خانگی به سر می‌برند.

    آقای هیگ گفته است: «در چنین شرایطی، تعجبی ندارد که اکثر اصلاح طلبان ترجیح دهند که در این رقابت حضور نداشته باشند، که این امر خود انتخابات را به صحنه رقابت داخلی کاندیداهای جناح محافظه کار بدل کرد. به همین دلیل است که ما معتقدیم این انتخابات منعکس کننده خواست واقعی مردم ایران نبود.»

    انتخابات مجلس ایران روز گذشته در حالی برگزار شد که مخالفان دولت ایران شرکت در این انتخابات را تحریم کرده بودند. 

    منبع: بی‌بی‌سی


     
     

    1390/12/13
  •  

    مسعود
    تجربه‌های آزاد

    خنده دار نیست وزیرِ ارشادی که معاونِ امور سینمایی اش بعد از صحبت هایِ اصغر فرهادی در چهاردهمین جشنِ خانه سینما و دستورِ توقفِ فیلمبرداری «جدایی نادر از سیمین» بیانیه ای داده بود و بیانیه اش را با «انالله و انا الیه راجعون» شروع کرده بود [اینجا]، امروز و بعد از گرفتنِ جایزه ی اسکارِ بهترین فیلمِ خارجی از نقشِ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در موفقیتِ فیلم صحبت می کند و می گوید: «این موفقیت ابتدا در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و با صدور مجوز برای این فیلم، کلید خورد و در جشنواره فیلم فجر هم به عنوان یکی از فیلم های برتر انتخاب شد و توانست پنج سیمرغ را دریافت کند. همه این اقدامات در معرفی فیلم اول به مردم و جامعه خودمان و بعد هم به مجامع جهانی، موثر بود.» [اینجا]

    آدم واقعا نمی داند بعضی از حرف ها و صحبت هایِ این آقایان را کجایِ دلش بگذارد؟


     
     

    1390/12/13
  •  

    زیتون

    اگه روحیه، تلاش، امید و مبارزه شما به رأی‌دادن یا رأی ندادن آقای خاتمی بنده، همون بهتر که برید از غصه خودکشی کنید!
     


     
     

    1390/12/13
  •  

    مانی ب
    چهاردیواری

    یک بار که ایران بودم زمان خاتمی بود. یادم هست آن روزها هوای تهران به طرز عجیبی روشن بود. حتی شب‌ها. این‌قدر که من در این مدت کوتاه روزنامه خواندم، جلسه رفتم، سخنرانی گوش کردم، نمایشگاه رفتم، این‌جا و آن‌جا بحث کردم، با آدم‌هایی که یک ساعت بود با هم آشنا شده بودیم، گپ زدیم، خندیدیم و همدیگر را به چای و قهوه و نوشابه مهمان کردیم، در تمام عمرم نکرده بودم. غلظت زندگی زیاد بود. امروز اگر ساعت از دوازده شب بگذرد و من توی تخت نباشم، روز بعد نشاید که نامم نهند آدمی. برعکس آن روزها، که شب‌ها زودتر از دو نصفه شب نمی‌خوابیدم، و صبح ساعت هفت جلوی آینه بودم. سرحال و پرانرژی. و چشم‌هایی که از بس خوب خوابیده بودم، مثل چشم‌های گوساله درشت شده بود، و از شادی شروع روز جدید برق می‌زد.

    یک روز رفتیم کله‌پاچه خوردیم.
    تیپ‌های مختلفی آن‌جا جمع بودند که شاید در حالت عادی هیچ‌گاه آن‌ها را کنار هم نبینیم. به عنوان مثال می‌بینید این‌جا داریوش آشوری نشسته است با بهاالدین خرمشاهی و شفیعی کدکنی، و با نیم متر فاصله آقا مظفر کفترباز معروف خانی‌آباد و میتی خطرناک عنصر ناراحت چهارراه مولوی. می‌خواهم بگویم کله‌پزی یک نهاد فرهنگی قدیمی و با اهمیت است. اغراق نمی‌کنم. این خاصیت آن دوران بود که کله‌پزی هم که می‌رفتیم حس می‌کردیم به یک فعالیت فرهنگی هنری دست زده‌ایم.

    باری ... همین‌طور که عطر کله‌پاچه در مغز ما پیچیده بود و یکی با عجله مشغول تیلیت بود، دیگری آبلیمو را فشار می‌داد و یکی دیگر از دوستان در باب مزیت‌های بناگوش حرف می‌زد، من حواسم به بحثی بود که سر میز کناری جریان داشت و جالب این‌که «مدیرت رستوران» هم در آن شریک بود. اگر یادتان باشد، آن دوران این‌طور بود که دیگر الفاظی شبیه به «مرد کله‌پز» یا «کله‌پاچه‌فروش» و امثالهم از مد افتاده بود و کلا مفاهیم جدیدی وارد عرصه زبان و تفکر شده بود. و با این‌که سروکله چرب آقای مدیر و دستمال گیج‌کننده‌اش که یقینا اکثریت ویروس‌های شناخته شده دنیا در تاروپود آن نمایندگی داشتند، کمی استفاده از لفظ «مدیر» را از نظر عاطفی مشکل می‌کرد، ولی خب، اصلاح‌طلب بودیم، و اصلاحات از زبان شروع می‌شود و غلبه بر موانع عاطفی با این‌که گاه زحمت زیادی دارد، اما برای همزیستی در کثرت اجتماعی حتما لازم است(!). بحث میز کناری ...

    ـ والا غلطه ... بلا غلطه ... ببین ... من اگه جا خاتمی بودم ...

    من الان چندسال است دارم به این فکر می‌کنم که این چه فرهنگی است، لعنت خدا بر شیطان، شما به من بگویید، این چه خرابه‌ی گریه‌آوری است که در آن می‌تواند یک چنین جمله‌ای اصولا از ذهن یک کله‌پاچه‌فروش گذر کند؟ چطور او این را یک «امکان» می‌بیند که جای خاتمی باشد؟


     
     

    1390/12/13

    وبسایت جرس گزارش داد که هشت نفر از مراجع تقلید ایران در انتخابات دیروز مجلس نهم شرکت نکردند.

    بر اساس این گزارش، آیات عظام حسین وحید خراسانی، سید موسی شبیری زنجانی، سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی، شیخ یوسف صانعی، سید محمد صادق روحانی، سید صادق شیرازی، سید علی محمد دستغیب شیرازی و شیخ اسدالله بیات زنجانی، مراجعی بودند که از شرکت در انتخابات خودداری کردند.

    مخالفان دولت ایران، شرکت در انتخابات دیروز مجلس را تحریم کرده بودند و از هواداران خود خواسته بودند که در این انتخابات شرکت نکنند.

    سازمان‌های بین المللی حقوق بشر نیز پیش‌تر با انتشار بیانیه‌ای اعلام کرده بودند که انتخابات ایران یک انتخابات آزاد نیست و شرکت در آن ارزشی ندارد. 

    منبع: جرس


     
     

    1390/12/13
  •  

    ع. ایماگر
    ایمایان

    شرکت‌نکردن در انتخابات نود- با توجّه به تهدیدهای غلاظ و شداد- تفاوت اندکی با تحریم آن داشت. به همین دلیل شرکت نکردن هرکس می‌توانست او را از چرخه‌ی موافقان نظام به طور کامل بیرون بگذارد. به جز فعّالانی که خطرکردن در مرز تغییر را پذیرفته‌اند، به کسانی نیاز هست که همچنان از درون انتقاد کنند و برای همین من از انتقادهای دستغیب و مؤثّر بودن آن نوشتم. پس من از شنیدن خبر رأی‌دادن سیّدحسن خمینی و هاشمی رفسنجانی خوشحال هم شدم؛ در برابر مطمئنّم بسیاری از خبر رأی‌دادن این دو ناراحت شدند. رأی‌دادن خاتمی نیز- با تمام تفاوتهایی که بین آنها وجود دارد- در همین دسته می‌گنجد.
    با دسته‌بندی جدیدی که من در این ایما ارائه کردم، بر اهمّیّت وجود موافقان میانه‌روی نظام پای فشردم. حالا و پس از رأی‌دادن سیّدمحمّد خاتمی و با یادآوری اینکه خاتمی فقط یک‌بار از عبارت «جنبش سبز» در سخنانش استفاده کرده، سه پرسش پيش مي‌آيد:
        
    الف. اگر من مخالف رأی‌دادن خاتمی نباشم، چرا عبدی و قوچانی را تجدیدی خواندم؟
    رأی‌دادن خاتمی عملی شخصی بود ولی آن دو با تخطئه تحریم یا شرکت‌نکردن، کلّ رویکرد جنبش سبز و اصلاح‌طلبان را زیر سؤال می‌بردند. گویی از دید آن دو منتقدان باید یک‌رنگ و یک‌شکل باشند. (حتّی در بررسی منشور موسوی گفتم اگر این معیارها با دیدگاه برخی منتقدان نمی‌خواند، به جای اعتراض به موسوی، نام و رنگی دیگر برگزینند و به موازات جنبش سبز حرکت کنند. نه نیازی هست همه هم‌شکل باشند و نه کسی باید از بیان معیارهای خودش ابا کند.) 
       
    ب. اگر حضور موافقان میانه‌رو باعث تقویت جنبش آزاديخواهي می‌شود، آیا باید به امثال مطهّری رأی می‌دادیم؟
    من -با تفاوت بسیار با مطهّری- احمدی‌نژاد را نیز فرصت‌طلبی بی‌اخلاق می‌دانم ولی چالش او را با رهبر نظام برای کلیّت حرکت آزادیخواهی مفید می‌دانم. مفیددانستن وجود یک نفر با حمایت کم یا زیاد از او دو چیز است. من به کسی که موسوی را خائن خوانده (علی مطهّری) به هیچ وجه رأی نمی‌دهم ولی امیدوارم بتواند کاری کند که بت قدرت مطلقه راحت‌تر شکسته شود.
    در واقع حضور موافقان میانه‌رو حیاتی نیست بلکه کمک‌کننده است؛ آنچه امروز اولویّت دارد تقویت جنبش سبز به مثابه‌ی مخالفان میانه‌روی حکومت مطلقه است. از طرفی تحریم انتخابات کنشی لازم و ضروری برای معترضان به انتخابات هشتادوهشت بود، پس انتخاب بین تحریم و رأی‌دادن به برخی منتقدان، انتخاب بین اهم و مهم- با فاصله‌ی بسیار زیاد- است.
      
    ج. آیا آینده‌ای برای این حرکت خاتمی قابل تصوّر هست؟
    در یک فرض بسیار خوشبینانه، اگر خاتمی مرز خود را با جنبش سبز مشخّص کند و بتواند رهبری موافقان میانه‌روی جدید، یعنی بازماندگان در اردوی اصلاح‌طلبی و اصولگرایان منتقد را به تدریج به عهده بگیرد، اتْفاق خوبی خواهد بود امّا در واقع جنبش سبز از اين پس روی خاتمی به عنوان همراه، حساب نخواهد کرد.
    من در بسیاری از نوشته‌ها مانند این ایما تا جایی که ممکن بود از خاتمی حمایت کردم و بر منتقدان ِبعضاً بی‌ادبش خرده گرفتم امّا تیغ نقد، دوست و دشمن نمی‌شناسد و بررسی کردار و گفتار خاتمی نيز از این پس سختگیرانه و دقیق خواهد بود؛ پس نه دفع مطلق و نه لاپوشانی و شتر دیدی ندیدی. هر انتخابی، هزینه‌های خودش را دارد؛ انتخابات دوراهی ما بود که از هم جدا شدیم، امیدوارم مسیر این دو راه، به یک مقصد برسد.

     


    شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

    هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر

    خبرهاي گذشته