-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ اسفند ۱۲, جمعه

Latest News from 30Mail for 03/02/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1390/12/11
  • مهدی جامی
    سیبستان

    مهدوی کنی از چهره های مهم فکر سیاسی در ایران است. جایگاه شیخوخیت هم دارد چنان که هم او را شایسته ریاست خبرگان کرد و هم در انتخابات پرمساله اخیر پیش انداخت تا جبهه ای واحد از اصولگرایان بسازد. یعنی در هرم نفوذ عرفی، مهدوی جایگاه شاخص و بارزی دارد. این یادداشت تحلیلی بر شکست او و تاثیرات و عبرتهای آن در فکر سیاسی متکی به دین و اسلام است. 
     
    مهدوی کنی اذعان کرده است که آمده بوده «یک» جبهه بسازد و وحدتی میان اهل ولایت ایجاد کند اما به جای وحدت فرضی سیزده جبهه سر برآورده است. به نظر من این آخرین تلاش مهم سنتگرایان دینی در عرصه سیاست برای عملی ساختن اندیشه وحدت است. نه عمر مهدوی اجازه می دهد و نه بافت مدیریتی و فکری جوانترهای ولایت امکان می دهد که بار دیگر این تلاش ها تکرار شود. این شکست تنها در جبهه های سیزده گانه ولایت تاثیر ندارد بلکه در جبهه های سیزده هزارگانه ملت هم تاثیر خواهد داشت. اگر موفق شویم این شکست را درست تبیین کنیم راه طی شده 33 ساله گذشته را دیگر تکرار نخواهیم کرد و دل به داستان تازه ای و گفتار تازه ای در سیاست خواهیم سپرد که مدتها ست پشت سد فکری ما مانده است. 
     
    انقلاب که شد روحانیت با همه داشته های سنتی خود به میدان آمد. مرکز آن اندیشه توحید بود. اخلاق واعظانه بود. وعظ بود. باید و نباید بود. روحانیت دینی را نمایندگی می کرد که سخن و حرف و حدیث و روایت پایه اصلی آن معرفی می شد. اینها شد سرمایه روحانیت برای تکیه بر کرسی قدرت و هدایت خلق. می توان تک تک این داشته ها را در رفتار و گفتار سیاسی روحانیت دنبال کرد و نشان داد که چگونه سپهر فکری نظام را ساخته و سوخته است. اما من حالیا تنها بر مساله توحید متمرکز می شوم.
     
    آقای خمینی مرتب بر وحدت کلمه تکیه داشت و می خواست همه را زیر چتر واحدی جمع کند. ناچار هر که را که زیر این چتر نیامد راند و طرد کرد و اگر لازم شد به زندان انداخت و یا به قتل آورد. او همه این کارها را کرد و یکبار هم فکر نکرد که شاید نقطه عزیمت او نادرست است. شاید وحدت ناشی از توحید صرفا یک وضعیت فردی است و قابل گسترش به جامعه نیست اما او اهل تغییر و تفکیر در این مساله نبود. همت کرد که همه را واحد کند هر که هم در وحدت او نگنجید ناچار تن به زندان و انزوا و تبعید باید می داد. و داد.
     
    خمینی میان توحید ایمانی و توحید سیاسی خلط می کرد. نه به عمد بلکه این از محدویت فکر دوره ناشی می شد. بنی صدر هم صحبت از تضاد و توحید می کرد. یا بحث اقتصاد توحیدی را پیش می کشید. مجاهدین از جامعه بی طبقه توحیدی حرف می زدند. چپ ها هم که اصولا از یک سابقه کنفورمیستی می آمدند. یک حزب باید وجود می داشت و بس. یک نوع لباس باید بر تن همه کرده می شد. این اندیشه در دوره های قبلی سیاست در ایران هم وجود داشت. رضاشاه هم کنفورمیست بود. شاه هم در سالهای آخر خواست اندیشه حزب واحد را عملی کند. اصولا پایه فکری شاهی بر همان توحید مذهبی بود که یک خدا یک شاه یک میهن و یک زبان و الی آخر. همه اینها کمک کرد که بستر توحید اسلامی در دوره پس از انقلاب سختی و استواری بیشتری بگیرد و هیچ تزلزلی به خود راه ندهد که راه همین است و بس. نتیجه اش را دیده ایم. قتل و زندان و جبر و اجبار و تبعید و ترور. همه اینها برای وحدت صورت گرفت. وحدتی که هر قدر در عمل نشان می داد که غیرممکن است چون راه نظر بسته بود کسی در نمی یافت که این راه نیست چاه است. و این است قدرت باورها.
     
    تاریخ یک و یگانه کردن و کنفورم کردن تاریخی دلگزا ست. تاریخی خونین است. ما 33 سال است این را هر روزه تجربه کرده ایم. گفتیم یک را رضاشاه شایستگی نداشت که اعمال کند. ما اما مستظهر به قرآن و الله هستیم و فقه می دانیم و دین می شناسیم. یگانه ی همبسته را چپ ها نتوانستند درست کنند چون منشا فکری شان غیرالهی بود. اما ما که مستظهر به توحید هستیم از همه امم و از همه فرق شایسته تریم به یک و همبسته کردن ملت با تعریفی که ما و فقط ما داریم از وحدت. تعریفی که به پاک کردن همه صورتهای متعارض می انجامید و انجامید. هر کس مثل ما نبود بهتر که نباشد و بودش نابود شود. حتی امروز هم چون همان دعوا بین خودی ها جریان دارد راه اصلی حذف است به اینکه فلان فتنه گر است و دیگری منحرف است و راه راست صرفا با ما ست. مایی که «نمی تواند» یک تعریف از خود بدهد و تلاش اش برای یکه کردن به تکه تکه کردن منجر می شود. نمی تواند چون این خلاف سنت و طبیعت است. ضد عقل سلیم و مشترک است. نتایجی هم که به بار آورده شاهد صادق این ضدیت است.
     
    ما در 33 سال گذشته کمترین علاقه ای نشان نداده ایم که توحید ایمانی را از توحید سیاسی جدا کنیم. نتیجه این شده که حتی روحانیت دگراندیش را که توان این جداسازی را داشت سرکوب کرده ایم. در عمق جان ما مشکلی بوده و هست. امروز کمتر و دیروز بیشتر اما هنوز هست. فکر می کنیم اصول دینی در ارزیابی فرد همان اصول در ارزیابی جامعه است. آقای خمینی فکر می کرد و می گفت و تاکید می کرد که خدا را بر خود ناظر بدانید و خود را تهذیب کنید و نفس خود را مهار بزنید. اما درک نمی کرد که اینها در باره فرد است و نه جامعه و ساختار سیاسی. ساختارهای اجتماعی نیاز به ساختارهای نظارتی دارند و این ساختارها را باید ساخت و تقویت کرد. مردم اند که باید بر قدرت به شکلی ساختارمند نظارت کنند چه آن قدرت تهذیب نفس کرده باشد چه نکرده باشد. وقتی تهذیب نفس کرده هایش مثل خمینی باشند و آنهمه جبر و فشار و توهین و زندان و قتل را روا بدارند پیدا ست که غیرمهذب هایش چه از آب در می آیند. قدرت را نمی توان بر پایه نصیحت اخلاقی بنا کرد. و اخلاق را همان اخلاق فردی دید. اخلاق جمع ساختار جمعی می طلبد و نظارت جمع بر قدرت لاجرم به حزب و تشکل و تنوع نیازمند است. بی این آن به دست نمی آید. همین است که قدرت در ایران در غیاب نظارت ساختاری و مردمی و متشکل و متنوع روز به روز فاسدتر می شود هر چند به ظاهر اخلاقیات، خود را بیشتر پابند نشان می دهد.
     
    مهدوی کنی همان مسیر را هنوز می رود. راه دیگری بلد نیست. هنوز فکر می کند این که به جای یک جبهه سیزده جبهه درآمد به خاطر این است که ما اخلاص نداریم. یعنی درک اش از اختلاف و رقابت سیاسی هنوز اخلاقی است. بنابرین در دیدگاه مهدوی کنی که دید مسلط بر نظام مقدس است "رقابت اصولا یک شر است" و اگر می شد که اخلاص داشته باشیم لابد رقابت و دوگانگی و چندگانگی وجود نمی داشت. این به روشنی آفتاب خطا ست. اما چرا این خطا را مهدوی درک نمی کند؟ زیرا کنه و بن فکر او مغالطه ای است میان توحید ایمانی و توحید سیاسی. زیرا او معیار ارزیابی فرد را همان معیار ارزیابی جمع و حزب و جبهه و کار و رقابت سیاسی گرفته است.
     
    نه می توان و نه مطلوب است که جامعه را با تمام طیفهای متنوع اش یکی کرد و یک کاسه دانست. نتوانستن اش امروز روشن است حتی برای مهدوی ها. مطلوبیت اش اما هنوز پس ذهن مهدوی ها هست. هنوز فکر می کنند که می شود اگر فقط چنین و چنان شود. اما نمی شود چنانکه نشده است حتی به ضرب و زور نشده است. چه در دوره استالین و چه در عهد انقلاب فرهنگی چین و چه در عصر طلایی امام مسلمین. مساله از این راه حل نمی شود. حل این مساله تنها در ترک مطلوبیت آن است. وقتی شکست های پی در پی باعث شده باشد که فکر کنیم: لابد بنیان فکری مان خطا ست. وقتی از راه های طی شده هزار بار دیگر نرویم. وقتی بدانیم و یقین کنیم که معیارهای دینی و ایمانی همان معیارهای سنجش سیاسی نیست. وقتی توحید آسمانی را بپذیریم ولی روی زمین به مشارکت و تنوع و تکثر تن بدهیم و رضایت بدهیم و وحدت را هم در کثرت درک کنیم. که سنت خداوندی هم همین است و زمین پر است از مردمان بسیار با هزاران راه و روش و گفتار. این رضایت خدای واحد را نیز به دنبال خواهد داشت. چون در آن اکراه و جبر و قتل و طرد نیست. آواره ساختن خلق نیست. سیاستی که بر اینهمه هزینه های درشت و خطاهای عظیم و مکرر بنا شده باشد سیاست نیست. آبادی و شادی در پی ندارد. 
     
    کار دولت و حاکمیت وحدت بخشیدن به خلق نیست. این را خداوند هم نخواسته و به تعبیری نتوانسته است! به روشنی گفته است که ما شمایان را امت های مختلف قرار دادیم. وحدت جبری ایجاد کردن خلاف سنت الهی است. راه را باید بر تنوع مردمان باز کرد و این تنوع را به رسمیت شناخت و همه چیز را بر اساس آن از نو اندیشید و ساخت. وحدتی معتبر است که مردمان کثیر بر سر آن به توافق رسیده باشند. وحدت ولایی و آمرانه و دولتی باطل است. راه را مردمان باید بروند چون سی مرغان. این سیاست است.

     
     

    دیده بان حقوق بشر:
    1390/12/11

     

     
    سازمان دیده بان حقوق بشر با اشاره به انتخابات پیش‌روی مجلس در ایران می‌گوید با توجه به رد صلاحیت صدها نامزد نمایندگی مجلس و محدودیت‌های دیگری که بر این انتخابات اعمال شده، برگزاری انتخابات عادلانه «غیر ممکن» است.
     
    دیده بان حقوق بشر روز پنجشنبه، ۱۱ اسفند و یک روز پیش از برگزاری انتخابات مجلس در بیانیه ای گفت: این انتخابات به دلیل «رد صلاحیت‌های خودسرانه و محدودیت‌های دیگر، به شدت ناعادلانه خواهد بود» و تأکید کرد که «صدها» کاندیدا بر اساس «تعاریف نادرست و دلایل «مبهم» رد صلاحیت شده‌اند.
     
    این سازمان حقوق بشری در ادامه تاکید کرده است که انتخابات روز جمعه، در حالی برگزار می‌شود که مخالفان در ایران یا در حال سپری کردن دوران «حبس غیر عادلانه» خود هستند و یا این انتخابات را «ساختگی» می‌دانند و از شرکت در آن خودداری کرده‌اند.
     
    انتخابات مجلس در حالی ۱۲ اسفند‌ماه آغاز می‌شود که به گفته سخنگوی شورای نگهبان ۳۰ نماینده مجلس فعلی رد صلاحیت شده‌اند. سازمان دیده بان حقوق بشر این رقم را تا «دستکم ۳۵ تن» بالا می‌برد.
     
    این سازمان که مقر آن در نیویورک است می‌گوید مطلع شده است که در میان آخرین فهرست نامزدهای ردصلاحیت شده توسط شورای نگهبان، اسامی شماری از ۱۵ عضو فراکسیون اهل سنت، از جمله جلال محمودزاده و اقبال محمدی که از رهبرانی قبلی و فعلی این فراکسیون در مجلس هستند، به چشم می‌خورد.
     
    انتخابات فردا در ایران در حالی برگزاری می‌شود که بسیاری از اصلاح‌طلبان و مخالفان حکومت جمهوری اسلامی گفته‌اند به پای صندوق‌های رأی نخواهند رفت و در عین حال شورای هماهنگی راه سبز امید نیز در بیانیه‌ای از مردم ایران خواسته است تا روز برگزاری انتخابات مجلس نهم، به نشانه «همبستگی با رهبران زندانی جنبش سبز» (میرحسین موسوی و مهدی کروبی)، همراه  با خانواده خود در خانه بمانند.
     
     

     
     

    فرمانده نیروی هوایی آمریکا:
    1390/12/11

     

    فرمانده نیروی هوایی ایالات متحده می‌گوید نیروی هوایی آمریکا به همراه دیگر نیروهای مسلح، گزینه‌های مختلفی را برای حمله به ایران در اختیار کاخ سفید گذاشته‌اند.
     
    ژنرال نورتون شوارتز، فرمانده نیروی هوایی آمریکا، روز چهارشنبه و در گفتگو با خبرنگاران گفت که با وجود کاستی‌های موجود، این نیرو توان عملیاتی برای حمله به ایران را دارد.
     
    وی با این حال از اظهار نظر  صریح درباره کارایی بمب‌های سنگرشکن آمریکایی برای نفوذ به تاسیسات هسته‌ای ایران خودداری کرد و گفت: «ما توان عملیاتی داریم و هیچ کس دوست ندارد وقتی این بمب‌ها استفاده می‌شود، در آن محل باشد.»
     
     
    فرمانده نیروی هوایی آمریکا در پاسخ به خبرنگاری که پرسید، آیا نیروی هوایی آمریکا به تنهایی قادر خواهد بود برنامه اتمی ایران را «پایان» بخشد، گفت: «واقعا بستگی دارد به این دارد که هدف چه باشد؟ آیا برچیدن (برنامه هسته‌ای ایران مد نظر) است؟ یا به تاخیر انداختن؟ یا به دست انداز انداختن آن؟ در این مسئله بیشتر سیاست و خط مشی مطرح است تا توانایی نظامی.»
     
    این ژنرال آمریکایی گفت با وجود مشکلات فنی‌ای که بمب‌های ۱۵ تنی سنگر شکن آمریکایی دارند، این بمب‌ها «عملیاتی» است.
     
    فرمانده نیروی هوایی آمریکا از دادن جزییات بیشتر درباره طرح‌های جنگی در حمله احتمالی به ایران خودداری کرد.
     

     
     

    1390/12/11

     

    فاطمه کروبی می‌گوید که سه ماه است با مهدی کروبی دیداری نداشته و افزوده که «نگران وضعیت جسمی ایشان هستم.»
     
    به گزارش سایت سحام نیوز خانم کروبی این مطلب را در دیدار با عبدالله نوری مطرح کرد است.
     
    بر اساس این گزارش ملاقات های مهدی کروبی و فاطمه کروبی پس از آن قطع شد که خانم کروبی نظرات همسرش را در مورد بیهوده بودن انتخابات جاری مجلس اعلام کرد.
     
    مهدی کروبی در آن دیدار گفته بود که مقامات حکومتی در نظر دارند انتخاباتی فرمایشی و دستوری ترتیب دهند و افزوده بود که به این صورت، بهتر است به جای برگزاری چنین انتخاباتی، هیاتی متشکل از مقامات حکومتی، نمایندگان مجلس را منصوب کنند.
     
     

     
     

    1390/12/11

     

     
    گزارش ها حاکی است دادگاه تجدید نظر پرونده علی اکبرجوانفکر، مشاور رسانه ای محمود احمدی نژاد و سرپرست موسسه ایران، حکم دادگاه بدوی را تایید کرده و وی را به یک سال حبس و پنج سال محرومیت از فعالیت سیاسی محکوم کرده است.
     
    به گزارش خبرگزاری فارس، آقای جوانفکر به اتهام توهین به علی خامنه‌ای محکوم شده و این حکم «لازم الاجرا و غیرقابل تجدید نظر» است.
     
    به دنبال کناره گيری حيدر مصلحی از سمت وزير اطلاعات در اردیبهشت ماه سال جاری، که با موافقت رييس دولت ايران روبرو شد، رسانه های ايران از دستور آيت الله خامنه ای مبنی بر بازگشت به کار آقای مصلحی خبر دادند. ولی علی اکبر جوانفکر در يادداشتی در وبلاگ خود، خبر ابقای حيدر مصلحی در سمت خود با نظر رهبری را «جعلی، دروغ و خلاف واقع» خواند.
     
    يادداشت آقای جوانفکر با واکنش مدعی العموم روبرو شد و وی کيفرخواستی عليه مشاور مطبوعاتی محمود احمدی نژاد ارائه کرد و به دنبال آن، وی در دادگاه محکوم شد.
     
    علی‌اکبر جوانفکر که مدیریت خبرگزاری ایرنا را بر عهده دارد، در آن زمان صدور این حکم را رد کرد و با اعلام اینکه حکم دادگاه انقلاب «فاقد استدلال، استناد و تحليل حقوقی، ادبی، منطقی و قانونی» است، تاکید کرد که «در صدور اين حکم، مصالح نظام مورد توجه قرار نگرفته است.»
     
    علی اکبر جوانفکر پيش از اين نیز از سوی دادگاه کيفری استان تهران به اتهام انتشار مطالب «خلاف موازين اسلامی» به تحمل يک سال حبس و سه سال محروميت از هر گونه فعاليت مطبوعاتی محکوم شده بود.
     
    بر اساس اين حکم، جوانفکر به اتهام انتشار مطالب «خلاف موازين اسلامی» در ويژه ‌نامه‌ای با عنوان «خاتون»، به شش ماه حبس و در مورد اتهام انتشار مطالب و تصاوير خلاف عفت عمومی در اين ويژه‌ نامه، به شش ماه زندان محکوم شده است.
     

     
     

    1390/12/11

     

     
    جامعه مدرسین و طلاب قم و نجف (متقن) با صدور بیانیه‌ای ضمن ابراز همدردی با مهدی خزعلی، پزشک و وبلاگ نویس منتقد دولت، خواستار خواستار پایان اعتصاب غذای این زندانی سیاسی شد.
     
    در این بیانیه که نسخه‌ای از آن در اختیار سی‌میل قرار گرفته آمده است: «در هیاهوی پوشالی و ساختگی این روزهای مسئولان عالی رتبه نظام و در صدر آنان آقای خامنه ای و رسانه های حکومتی برای انتخابات نمایشی و فرمایشی مجلس به سر می بریم. در حالی چنین تبلیغات گسترده ای صورت می گیرد که هنوز بوی خون از خیابان های شهر های مختلف کشور، بر اثر جنایات ددمنشانه ی رژیم به مشام می رسد.»
     
    این بیانیه می‌افزاید: «قطعا شما و مردم می دانید که حکومت همان حکومت است. حکومتی که در خیابان ها به پیر و جوان، زن و مرد رحم ننمود و به جان و مال و ناموس هر ایرانی تعرض کرد. به راستی چگونه می توان شهدای جنبش آزادی خواهی، شکنجه های ضد انسانی از قبیل تجاوز به مرد و زن در زندان های مخوف کشور، احکام سنگین سیاسی صادر شده برای فعالان سیاسی و مشکلات عدیده داخلی و خارجی را به فراموشی سپرد و در این انتخابات فرمایشی شرکت نمود؟»
     
    جامعه مدرسین و طلاب قم و نجف در ادامه ضمن ابراز نگرانی از وضعیت سلامتی آقای خزعلی، خواستار پایان اعتصاب غذای این زندانی سیاسی شده است.
     
    در این بیانیه خطاب به مهدی خزعلی آمده است: « شما هدفی جز اصلاح و تغییرات بنیادی در نظامی که خون های زیادی برای به ثمر رسیدنش ریخته شده است، و اقامه امر به معروف و نهی از منکر، که غایت دین است، ندارید و قطعا به آینده ای روشن برای این مرز و بوم و مردم مظلومش ایمان دارید.»
     
    در پایان این بیانیه تاکید شده است: «اعتصاب غذا، در مبارزات سیاسی آخرین راه می باشد و به اجماع علماء و مراجع تقلید امری است خلاف شرع. هرچند که جلوگیری از خلاف شرع های بزرگتری مسبب آن شده باشد. فلذا بدینوسیله ما یاران و برادران شما در جامعه مدرسین و طلاب قم و نجف (متقن) از شما عاجزانه تقاضامندیم که به اعتصاب غذای خویش پایان دهید که حضور فرد شجاعی چون شما، استوار و نیرومند نیاز خانواده معززتان و جامعه امروز ایران برای آزادی رهایی از استبداد ایران‌سوز موجود و مردمخوار حاکم است.

     
     

    1390/12/11
  •  

    داریوش محمدپور
    ملکوت

    در اين‌که عده‌ای از ما ایرانیان – و چه بسا اکثریتی از ما – همه‌ی امور پيرامون‌مان را از دريچه‌ی «سياست» می‌بينيم هيچ ترديدی نيست. در اين جمله، کلمه‌ی «سياست» را با احتياط و دقت به کار می‌برم چون مستعد سوء تعبير است. اتفاقاتی که در سی و دو سال گذشته رخ داده است،‌ خواهی نخواهی همه‌ی ايرانيان را به نحوی درگیر «سياست» کرده است. اما اين قصه سويه‌ی ديگری هم دارد. همين مردمی که آغشته و آلوده‌ی «سياست» هستند، اتفاقاً يا سياست‌گريزند و يا فهم‌شان از سياست فهم خاصی است که بيشتر در پرتو اراده‌ی کانون‌های قدرت معنا پيدا می‌کند. فرقی هم نمی‌کند اين فهم از سياست از سوی حاکمان نظام جمهوری اسلامی القاء شده باشد يا فهمی باشد که در ميان مخالفان اين نظام وجود دارد. در ميان حاکمان اين نظام، مردم عادی و شهروندان معمولی و گروه دیگر که همان اپوزيسيون (داخلی يا خارجی) باشند، الا ندرتاً، فهم سياست عمدتاً بر مبنای فهم سياست در تراز چارچوب سخت قدرت است، نه اوراق کردن اين فهم درشت و سخت‌جانی که عمدتاً در خدمت قدرت در می‌آيد و از توضيح سایر فهم‌ها از سياست يا معنای کلان‌تر و عمیق‌تر فهم‌های دیگر ناتوان است.
     
    سیاست تنها به زندگی ما گره نخورده است. زندگی يعنی سياست؛ زندگی یعنی سياست‌ورزی. يکايک گفتار و کردار ما می‌تواند معنای سياسی داشته باشد (و دارد) به اين اعتبار که در هر حرکت ما، در جملات و عباراتی که انتخاب می‌کنيم و حتی در آهنگ کلمات‌مان،‌ در نحوه‌ی صورت‌بندی مدعای‌مان می‌توانیم نشان بدهیم که «سياست» ما چه اندازه انسانی است یا مستبدانه يا چقدر ديگری‌نواز است يا ديگری‌سوز و ديگری‌ساز. سياست و سياست‌ورزی در چشم‌خانه‌ی ما نشسته است ولو هرگز در عبارات ما سخنی از هیچ حزب سياسی يا تقسيم‌بندی‌های رايج و متعارف قدرت نباشد. به اين معنا، من فیلم اصغر فرهادی –  «جدايی نادر از سيمين» و ساير فيلم‌های او –  را «سياسی» می‌دانم. هر پيامی وقتی که جديتی در خود داشته باشد و مسأله‌ی حیاتی از زيست آدميان را منعکس کند، سیاسی است چون در ترازی نرم يا سخت، ساختار رایج قدرت را هدف قرار می‌دهد.
     
    اما جدای از این صورت‌بندی انتزاعی، من باور ندارم که فیلم فرهادی از اساس برای کنش‌گری سياسی ساخته شده بود و هم‌چنين هرگز اعتقاد ندارم که فرهادی جوایزی که گرفته است با انگیزه‌ها و دواعی سياسی بوده است که مثلاً  توطئه‌ای در کار بوده باشد که برای نشان دادن مخالفت با جمهوری اسلامی (که نه تنها با فرهادی بلکه با تماميت سينما و ساير هنرها در ایران برخوردی مستبدانه، دستوری و ویرانگر داشته است)،‌ بلکه درست بر عکس، فکر می‌کنم اگر ادعا کنيم فرهادی اسکار گرفت برای اين‌که به جمهوری اسلامی نشان بدهند که با آن نظام مخالف‌اند يا از اين طریق بخواهند ضرب شستی به جمهوری اسلامی نشان بدهند، دو خطای بزرگ مرتکب شده‌ايم: يکی اين‌که شأن کار فرهادی را فروکاسته‌ايم به منازعات سیاسی چنان‌که گويی در کار خود فرهادی هيچ هنر و ارزشی وجود نداشته است و دیگر اين‌که شأن اسکار را هم – که به هر حال داورانی دارد که با معيارهايی مشخص داوری می‌کنند -  فروکاسته‌ایم به بازیچه و ابزاری برای امتیازگیری‌های سياسی. 
     
    ترديدی ندارم که وضعيت حاکم بر جمهوری اسلامی، همين وضعيت بحرانی، باعث شده است که انسان ایرانی از ميانه‌ی اين همه آوار بيداد و تنگ‌نظری، در کشاکش تمام این رنج‌ها و چه بسا به خاطر همین ستم‌ها، چنين گوهرهای درخشانی را بيرون بدهد. فراموش نمی‌کنيم که حافظ در تاريک‌ترین دوره‌های سياسی و اجتماعی کشور ما پديد آمده است. چرا نبايد انتظار داشته باشيم دوباره چنين چهر‌ه‌هايی در متن دشوارترين دوره‌هايی که حاکمان بی‌کفایت تمام سرمايه‌ی کشور را حراج کرده‌اند، دوباره ظهور کنند؟ اصغر فرهادی يکی نمونه از خیل بی‌شمارانی است که از خاک ایران – که هم‌چنان آتش يزدانی او از دمِ ديوان تيره است – برخاسته است. اما از آن سو،‌ اين نکته را نيز می‌بينم که سلطه‌ی همين حاکمان بی‌کفايت، باعث پديد آمدان ضدانی در قد و قامت و به کسوت همان حاکمان شده است. لذا، در میان «اپوزيسيون»ای که من هرگز يکپارچه و یک‌دست نديده‌ام‌اش، هميشه کسانی بوده‌اند و هستند که از جنس خود جمهوری اسلامی‌اند و اتفاقاً جمهوری اسلامی درست به همين نوع افراد نياز دارد تا وضعیت موجود را موجه کند.

    هم‌چنان که خود اصغر فرهادی هم در سخنرانی‌اش گفت، «ایران زير غبار ضخيمی از سياست پنهان شده است»، مسأله فقط يک سو ندارد. فقط غرب نيست که ایران را تنها از منظر سياست حاکمان بی‌کفايت‌اش می‌بيند و مردم‌اش را ناديده می‌‌گيرد – آن هم به گواهی تحريم‌های کمرشکنی که هر چند ادعای‌اش صدمه زدن به سپاه پاسداران است ولی گزنده‌ترين و مخرب‌ترین صدمه‌های‌اش به بدنه‌ی جامعه‌ی ايران و به مردم عادی ايران وارد شده است – بلکه حاکمان ايران و اپوزيسيونی از همان جنس نيز هست که همه چيز ما را از منظر سياست یا گروگان سياست می‌بينند و می‌خواهند. زندگی ايرانی و ایرانيان فارغ از این هياهوها و این مباد آن بادها هم‌چنان جريان دارد. اين غبار سياست‌زدگی را بايد از چهره‌ی ايران و ايرانی و فرهنگ و هنر ايرانی زدود و پاک کرد. بی‌شک، ستم‌بارگانی که امروز بر ایران مسلط هستند نه تنها صلاحيت پاک کردن اين غبار سياست‌زدگی را ندارند بلکه از بن جان‌شان آرزو دارند تا اين غبار ننگين بر همه‌ی سطوح و ساحت‌های زندگی ايرانی باقی بماند، نشان به آن نشان که خبرگزاری فارس به سرعت سخنان فرهادی را که میليون‌ها نفر در همه‌جای جهان ديده بودند تحريف کرد و سخنانی بر دهان او نهاد که او هرگز نگفته بود و تنها با تأویل و خيال‌انديشی می‌شد چنان عباراتی را در سخنان‌اش مندرج کرد. اما مهابت قصه چنان بود که حتی بازجوخانه‌ای مثل فارس‌نيوز هم ناگزير شد با شرمندگی وقاحت‌اش را از صفحه‌ی سايت‌اش بزدايد.

    اما ما چه باید بکنيم؟ آيا ما حق داریم فرهادی را تنها به سياست تقلیل بدهيم؟ فکر می‌کنم نه. پيش‌تر – هنگامی که فرهادی گلدن گلوب را برنده شد – نوشته بودم که اين «جدایی دولت از ملت» بود و مقصودم را هم شرح داده بودم: در این شادی، حاکمان سياسی ایران که برآمدن فرهادی و سينمای مستقل ايران را خوش نمی‌داشتند – هر چند سينمای ايران جايی را بر آن‌ها تنگ نمی‌کرد و درست بر عکس اسباب افتخار آن‌ها هم می‌شد – شريک نبودند و به هزار آيه و افسون کوشيدند که توفیق فرهادی را که توفیق خانه‌ی سينمای منکوب‌شده‌ی هنرمندان ايران و صدای مسالمت‌جو و هوشمند مردم ایرانی بود، کم‌رنگ و بی‌اعتبار جلوه کنند. اما چه خوب می‌شد اگر آن‌ها هم در اين شادی شريک بودند و می‌توانستند شريک باشند. برای فهم بهتر اين مضمون، عباراتی را از ميرحسين موسوی نقل می‌کنم که به گوياترين وجهی هم اين جدايی را منعکس می‌کند و هم روحيه‌ی انسان‌گرا و اخلاقی جنبش سبز را:
     
    «برادران ما! اگر از هزینه‌های سنگین و عملیات عظیم خود نتیجه نمی‌گیرید شاید صحنه درگیری را اشتباه گرفته‌اید؛ در خیابان با سایه‌ها می‌جنگید حال آن که در میدان وجدان‌های مردم خاکریزهایتان پی در پی در حال سقوط است...این ما نبودیم که سبز را انتخاب کردیم، بلکه سبز بود که ما را برگزید. آیا ممکن است که این رنگ، برادران ما را نیز برگزیند؟ آری ممکن است، زیرا ذی‌جود کسی است که به حیله حیله‌زننده نگاه نمی‌کند، و راه سبز شدن بر هیچ کس بسته نیست.»
     
    برنده شدن اصغر فرهادی برای جنبش سبز هم يک پيروزی بود و برای همه‌ی ملت ما یک پيروزی بود و حتی برای همه‌ی کسانی که امروز بر ما و بر خودشان ستم می‌کنند و برای زندان‌بانان و بازجویان و قاضيان گوش‌به‌فرمانی که عزيزترین جوانان و دلسوزان ما را در بند کرده‌اند نیز می‌توانست و بايد پیروزی باشد. جای افسوس است که آن‌ها نمی‌توانند از اين عزت و عظمت شاد باشند، اما «راه سبز شدن بر هيچ‌کس بسته نيست» و ما بدون شک حق نداريم اين راه را بر کسی ببنديم. آری، ملت ما دو پاره شده است ولی ما اين ملت را دوپاره نکرده‌ايم و آن را دوپاره نمی‌خواهيم. ملت ما از اين دولت جدا شده است ولی هرگز نخواستيم و نمی‌خواهيم که ملت از دولت جدا باشد. راه‌اش البته رجوع ملت ما به اين دولت نيست. راه‌اش اين است که اين دولت و اين نظام بفهمد که به ملت‌اش – به ما، به همه‌ی ما، حتی به آن کسانی که از او حمايت کرده‌اند – نيز در عمل پشت کرده است و «در خیابان با سايه‌ها می‌جنگد»؛ اين قدرت است که باید به مردم بازگردد نه این‌که مردم به قدرت بازگردند. برنده شدن اصغر فرهادی، نه سياسی است نه غير سياسی، بلکه در افقی است که سياست‌زدگی و سياست‌گریزان همه باید سياست‌ورزی استخوان‌دار و انسانی و فصيح را از او – و از هنرش – بیاموزند. و اين هنر، از آن ملت ایران است و وقتی می‌گوييم ملت ايران، با منطق و ادبیات مشمئزکننده‌ی دولتيان و امرا و سرهنگان نظام سخن نمی‌گويیم بلکه با زبان حافظ و سعدی و مولوی از ايران و ملت ايران حرف می‌زنيم. اصغر فرهادی را نه بايد در حد منازعات سياسی تقلیل داد و نه بايد او را يکسره از افق برتر، بالاتر، پرمغزتر و جدی‌تر سياست‌ورزی منعزل و معزول کرد. اين‌گونه برخورد با فرهادی، با سينمای ايران و با هنر ايرانی، سياست کردن آن‌هاست ولو ادعا کنيم که دلسوز آن‌ها هستيم يا مدافع آزادی و عدالت. لازم نيست همه، همه‌ی ايرانيان و همه‌ی ملت، يک جور و يک‌نوع و در يک قالب سياست‌ورزی کنند يا به يک شکل در برابر ستم ايستادگی کنند. برای ستم‌ستيزی هزار راه و زبان وجود دارد. فرهادی تنها يک نمونه است. راه‌های نرفته‌ی بسيار ديگری هم هست.

    اصغر فرهادی ديگر شخص نيست؛ نماد است. فرهادی نمادی است از روح بلند و بزرگ ايرانی که از میان خاک و خون و خاکستر باز هم با روی گشاده و با صبر و استقامت برمی‌خیزد و دست از دامن اميد نمی‌گسلد. قصه‌ی ما اين است:
    هرگز ز دل اميد گل آوردنم نرفت
    اين شاخ خشک زنده به بوی بهار تست

     


    شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

    هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر

    خبرهاي گذشته