-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ آذر ۳, پنجشنبه

Latest New from Green Correspondents for 11/24/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

برادران و خواهران، پس از اين ملاقات که در خانه برادر بزرگترشان حاج ميرعبدالله موسوی و با حضور نيروهای امنيتی و برای اولين بار در ۲۳۰ روز گذشته صورت گرفت از سلامتی کامل اين دو همراه مردم خبر داده و تاکيد کرده اند که روحيه آنها همچنان خوب وعالی است. 
خبرنگاران سبز/جامعه:
 آقای مهندس ميرحسين موسوی و خانم دکتر زهرا رهنورد در روز عيد غدير با برادران و خواهران ميرحسين ملاقات داشته اند. آنها در سلامتی کامل روحی و جسمی به سر می برند.

به گزارش کلمه، در آستانه ی دهمين ماه از بازداشت همراهان جنبش سبز ، که برخلاف گفته های برخی از مسئولين در مجامع داخلی يا بين المللی حقوق بشری ، بدون ارائه حکم و يا طی مراحل قانونی قضائی بوده است، خبرهای جديد حاکی از ديدار برادران و خواهران مهندس موسوی با ميرحسين و دکتر زهرا رهنورد در روز عيد غدير است.

بر اساس اين گزارش، برادران و خواهران، پس از اين ملاقات که در خانه برادر بزرگترشان حاج ميرعبدالله موسوی و با حضور نيروهای امنيتی و برای اولين بار در ۲۳۰ روز گذشته صورت گرفت از سلامتی کامل اين دو همراه مردم خبر داده و تاکيد کرده اند که روحيه آنها همچنان خوب وعالی است. پيش از اين مهندس موسوی يکبار ديگر در روز فوت پدر يعنی در تعطيلات عيد نوروز سال جاری با خواهران و برادران در کنار پيکر آن مرحوم ديدار محدود بيست دقيقه ای داشته اند.

 
 


از همان سنين جوانی برزبانِ ما و شما نشانده اند: "پيش از آنکه به حساب شما رسيدگی کنند، خود به حسابِ خودتان رسيدگی کنيد". ستونِ محوریِ اين سخن، بر"حقّ الناس" استوار است. يعنی آهای مردم، بگرديد و هرکجا رشته ای ازحقوق تباه شده يافتيد که يک سرش خود شماييد و سرديگرش ديگران، درهمين فرصت باقی مانده و پيش از ورود به عرصه ی حساب و کتاب، به واکاویِ و اعاده ی اين حقوق تباه شده همت کنيد. که اگربه طلبکاریِ مردم اعتنا نکنيد، عدلِ جاریِ خدا، هم دنيايتان را و هم آخرتتان را برسرتان خواهد کوفت.

خبرنگاران سبز:
مهدی خزعلی و محمد نوری زاد در نامه هايی جداگانه به علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی به اطرافيان متملق گوی وی که باعث نشنيده شدن صدای اعتراض مردم شده اند، اعتراض کرده اند. مهدی خزعلی در نامه اش پيشنهاد تشکيل معاونت « نقد » برای نقد  تصميات رهبری را داده است که اعضای این معاونت نقادانی بی پروا و جسور باشند و به آنها اجازه داده شود تا بدون رعايت آداب و بدون لکنت کلام، نقد های لخت و عریان جامعه را برای شخص رهبری بازگو کنند.

مهدی خزعلی با اعلام آمادگی برای حضور در اين معاونت گفته است: من پست و مقامی ندارم که نگرانش باشم، کيسه ای ندوخته ام که از پاره شدنش بهراسم، پس اين فرصت را غنيمت بشماريد، بگذاريد اين نقاد هفته ای يکبار - به شيوه ای ديگر- دردهای جامعه را برايتان بازگو کند. حال مختاريد پاسخ مرا حضوری دهيد يا برای پنجمين بار راهی سلول انفرادی ام نماييد. والسلام

در ديگر سو محمد نوری زاد در يازدهمين نامه اش به رهبری با انتقاد از مجلس خبرگان که از پرسش و بازخواست علی خامنه ای پس از به رهبری رسيدن وی طفره رفته است انتقاد کرده است . نوری زاد از آيت الله خامنه ای هفت پرسشی را که پيشتر از سيد محمد خاتمی درخواست پاسخ کرده بود را خواستار شده است و از بازی با لغات مسئولان سه قوه نظير برادران لاريجانی که يک تنه رياست دو قوه را در اختيار دارند برای عدم انجام وظايفشان انتقاد کرده است.

متن نامه يازدهم محمد نوری زاد به شرح زير است :

سلام به محضر رهبرگرامی حضرت آيت الله خامنه ای

می دانم به موسيقی علاقه منديد. پس، از اطرافيانتان بخواهيد همزمان با مطالعه ی اين نامه، مثنوی "آتش در نيستان" با صدای آسمانی استاد شهرام ناظری را برای شما پخش کنند. اين مثنوی، به رازهای پنهانِ اين روزهای ما و شما اشاره دارد. با شنودن اين تصنيف استغنايی، به سخن ما و خواسته های ما و دردهای ما نزديک تر خواهيد شد. و به راز اين که چرا آتش بجان نی ها می افتد و خشک و ترشان را می سوزاند و به خاکسترشان بَدَل می کند واقف تر خواهيد شد: يک شب آتش در نيستانی فُتاد/ سوخت چون شمعی که برجانی فتاد……

واما آغاز سخن:

مسئول، يعنی کسی که مسئوليت کاری را پذيرفته است و بابت آن نيز مورد سئوال واقع می شود. شما اما بيست و سه سال است که درهيچ نشست خبری شرکت نجسته ايد و با اعتنا به مسئوليت ها و اختيارات فروانی که مردم و قانون و خدا به جناب شما تفويض کرده اند، به هيچيک از پرسش های صريح ايرانيان و خارجيان پاسخ نگفته ايد. وحال آنکه جامِ جامعه ی ما لبريز از پرسش های بی واهمه ای است که هريک تيزی برنده ای با خود دارند و بی اعتنا به سکوت ما و شما به ايجاد جراحت در روانِ مردم ما مشغولند.

مجلس خبرگان رهبری نيز که يک اجتماع بی خاصيت بوده است، هرگز به سمت و سوی سئوال از رهبری روی نبرده و نمی خواهد برای يکبارهم که شده، به خدا و قرآن که نه، به مردم ايران و جهان نشان بدهد: دريک نظام اسلامی می شود از صغير و کبيرِ مسئولان پرسش نمود. وپيش از صغيرو کبير مسئولان، از شخص رهبر!

نمی دانم اخيراً به سخنانِ تبسم برانگيزِ رييس قوه ی قضاييه آيا توجه فرموده ايد يا نه؟ برادرِ ايشان در مقام رياست مجلس به کنايه از " لات بازی های سياسی " رييس جمهورگفت، و خود ايشان برای رييس جمهور خط و نشان کشيد و فرمود: زبان درکام بکشيد وگرنه پرونده هايتان را برای مردم شريفمان باز خواهم گفت!؟

من شخصا درتحليل اين سخن، بيش از آنکه حتی کنجکاو آن پرونده های کذايی باشم – که لابد برای دفنِ در تاريخ کنارشان گذارده اند – معطوفِ اين واژه ی " مردمِ شريف" ی هستم که همگان از حساب بانکیِ آن سود می برند اما در اين ميان يکی صدا در نمی دهد: ای بزرگان قوم، اين جنازه، مدت هاست بو گرفته، دفنش کنيد!

ظاهراً مُشت اين جنازه ی شريف، هنوز که هنوز است کارايی دارد. طوری که خود حضرت شما نيز در اشاره به شلتاق آمريکا و اسراييل، به ضربتِ محکمِ آن اشاره فرموديد. رييس جمهور نامتعادل ما نيز آنجا که خبراز افشای اسناد خود می پراکنَد، باز به سراغ "مردم شريف" می رود و براين جنازه ی بو گرفته چوب می زند.

اين "مردم شريف"، که هرکس به تناسب حال، حالی از او بازمی ستاند، سال هاست که کارآيی و استخوان بندی شخصيتی اش را از دست داده و تنها نقش وخاصيتش در نمايشی که ما از ايران و ايرانی به صحنه آورده ايم، سياهی لشگری است که شهامت يک "چرا" ی ساده را نيز از او واستانده ايم.

قبول می فرماييد اگر اين مردم شريف را ارج و بهايی بود، اعتراض ها و پرسش هايشان به هيچ گرفته نمی شد و بُغض شان نيز به چوب و چماق قوای تحت امر شما سپرده نمی شد. من راز بی اعتنايی به اين مردم شريف را، وتيرگیِ مستمرِسرنوشت آنان را در سياهیِ" نفت " می بينم. آری، بزرگانی که دستشان به پولِ نفتِ اين مردم گشوده است و بی اجازه ی آنان هرچقدر که بخواهند برمی دارند، احتياجی به خود مردم ندارند. علت اين که در اين سرزمين فلک زده، افکار عمومی به هيچ گرفته می شود، هيچ نيست الا همين دست هايی که بی اجازه ی مردم در جيب مردم فرومی رود.

رهبرگرامی،

درغيابِ شما که پاسخگوی پرسش های فراوان و سرگردانِ اين مردم شريف نيستيد، چندی پيش من خود دست به کار شدم و نوشته ای برای جناب آقای سيد محمد خاتمی فرستادم ودر آن هفت پرسش از هزار پرسش سرگردان جامعه را پيش روی وی نشاندم.
دليل اين که چرا از ميان همگانِ اين سرزمين، من جناب ايشان را مخاطب پرسش های خود قرارداده ام، به افق های مطلوبی بازمی گردد که وی به ترسيم آنها توفيق يافته است. چرانگويم که ما آميختگیِ ادب و سياست و انصاف و درستی و روحانيت را به جناب ايشان مديونيم؟…..شعله تا سرگرم کارِخويش شد، هرنِی يی شمع مزار خويش شد…..

خلاصه زمان گذشت و چشم انتظاریِ من برای دريافت پاسخ از آقای خاتمی بجايی نرسيد. به ديدارشان رفتم. محکم در آمد که: آقای نوری زاد، من به سئوال های شما جواب نمی دهم. پرسيدم چرا؟ گفت: من نمی خواهم داخل قضايايی شوم که تبعاتی داشته باشد. مثلا بحث نظری فقه وحاکميت فقيهان، که يکی از پرسش های شما بدان مربوط است، مرا به حوزه ی حساس صنف روحانيان داخل می کند. دراين حوزه تا دلت بخواهد اختلاف است و انشقاق.

نخواستم بگويم: شما اگر پاسخ ندهيد، اين پرسش ها در ميان مردم هستند وبه حيات خود ادامه می دهند، اما گفتم: شما چه بخواهيد و چه نخواهيد، در ميان مردم پرسش های تند تری دهان به دهان می شود وپاسخ نگفتن بدانها، بساطِ برقراری ما را برخواهد چيد و ما را به گودال انزوا و فروپاشی درخواهد انداخت. اين را قبول کرد. که: بله، پرسش های تند تری در ميان مردم رواج دارد و پاسخ نگفتن به آنها کار عاقلانه ای نيست!

وقتی از محضرجناب خاتمی بيرون می آمدم، زنجيرِ سنگينِ فحش های رکيک آقای شريعتمداری کيهان را ديدم که برپای اراده ی وی قفل بسته است. همان فحش هايی که آقای شريعتمداری – بزعم خود – به نيابت از جناب شما برسراين مرد بزرگ باريده ومی بارد. به اين قفل کيهانی، نگرانی از ميکروفن ها و دوربين های مخفیِ حتی داخل دستشويی های ساختمان ايشان را، و نيزهراس از چشم های مراقب مامورانی که سپاه و اطلاعات به اسم محافظ به ايشان تحکم فرموده اند اضافه فرماييد.
رهبرگرامی،

انتشار اين پرسش ها نه از آن روی است که پاسخ نگفتنِ آقای خاتمی را به ضعف و هراس او تعبيرکنم. بل از اين روی که همه ی ما و به ويژه جناب شما بدانيم در هريک از اين پرسش ها حنجره ها و پتانسيل هايی نعره می کشند که اگر صدايشان را نشنويم، تيزی همان پرسش های بی پاسخ، حيات و بقای ما را نشانه خواهد رفت.

اما آيا مثلا " فقه "ی که من دراين پرسش ها بدان اشاره کرده ام، يک بحث نظری است؟ يا مبحثی دقيقاً حقوقی – اجتماعی؟ همان مبحثی که ما امروزه به آفت های هزار باره ی آن مبتلا شده ايم و راه گريزی نيز از آسيب های جاریِ آن نمی يابيم. از محضر جناب شما تقاضا دارم اگر مقدورتان بود و شما را حوصله ای برای پاسخگويی به پرسش های بی جواب مردم، دست به قلم ببريد و به برخی از اين پرسش ها پاسخ بگوييد.

من عين همان نوشته ای را که برای آقای خاتمی ارسال کرده ام، برای حضرتعالی نيزمنتشر می کنم. اين هفت پرسش، تنها سايه ای از پرسش های توفانیِ اين روزهای سرزمين ماست:

سلام جناب خاتمی

پرسش های هفتگانه ی من، شمارگان مختصری از پرسش های بسيار و سرگردان جامعه ی مفلوک ما است. من به چشم خود ديده ام جماعت سرخورده ای را که به هزار اميد به ديدار شما می شتابند و همان سرخوردگی ها را به تعارف با شما در ميان می گذارند و درهوای متانت شما نفسی تازه می کنند و به جای نخستِ فلک زدگیِ خويش باز می روند. آن سوتر از اين گفتاگفت های تکراری و تمام نشدنی، سينه های سرخ مردمی است که با همان هزار اميد رو به شما می نشينند و به شعارها و به صحبت های متداول شما گوشِ دل می سپرند و درتب و تاب يک گويش بی ملاحظه درخود مچاله می شوند. من از باب رهايی از شرمی که بی دليل از همه ی ما آويخته، نه همه ی آن پرسش ها را، که معدودی از آنها را با خود شما در ميان می گذارم تا مگر پاسخ های صريح و شفاف شما، راه را برای عبوراز ساير پرسش ها وا کند. اگر در چند وچون پرسش های من، صراحت، به جای نرمش و ملايمت نشسته است، پيشاپيش از شما پوزش می طلبم. گرچه خود می دانم در شنودنِ عربده های وقيحِ بسيجی نماها، و ناسزاهای کيهانیِ اين چند سال اخير، مهارت يافته ايد.

يک :

شما در غياب مهندس ميرحسين موسوی، شخصيت شماره ی يک جريانی هستيد که خواهان مطالبات خاصی است. جريانی که ظاهرا آزادی را با همه ی ظرافت های آن، و قانون را با همه محکمات آن، و انصاف و داد را با همه ی آغوش گشوده اش می خواسته و می خواهد. پرسش اين که : شما مگربه دنبال چه بوديد که تحمل نشديد؟ واکنون با اعتنا به پيشامدهای اين دوسال اخير، به دنبال چه هستيد؟ قرار بود شما با روی کار آمدن چه بکنيد که حاکميت خود را در معرض فروپاشی ديد و دست به کارهايی زد که تلخی آن باهزارمن عسل، ولکه های تباهیِ آن با هزارجراحی زدوده نخواهد شد؟

دو:

حاکميت در اين دوسال، کمترين توجهی به شخصِ شما وخواست های هرازگاهِ شما نکرده است. بلکه بالعکس، تا توانسته، پای شما را و سايرينی را که با شمايند، به ريسمان بيگانگان بسته و عده ای را که منتسب به شمايند، دستگير و زندانی کرده است. آيا اگردرآينده نيز توجهی به خواست های شما نشود و راه برای هرگونه سربرآوردنِ شمايان بسته گردد، سربه کجا خواهيد کوفت؟ واساسا چه خواهيد کرد؟

سه :

مشکلات جاری کشور، تنها نه از آن روی است که رييس جمهورها و دولت های ما قابليت اداره ی کشور را، و اهليت برطرف سازی موانع پيش روی را نداشته و ندارند، و نه به اين دليل که مجلسيان ما به مذلت اطاعت بی چون وچرا در افتاده اند و شآنِ نمايندگی خود را با بُزدلی های مشمئز کننده ی خويش به حقارتی تاريخی دچارساخته اند، و نه به اين خاطر که دستگاه قضايی ما مته به مغزعدالت و انصاف فرو می بَرَد و پوست از تن آداب داد گستری می دَرَد، بل به اين دليل که بر اين مُلک، تفکرِ ناشی از فقاهتِ فربه، وفقاهتِ ميان تهیِ منفک از درد و داغ مردم حاکم است. فقاهتی که با همه ی پويايی و عرض و طول و دارايی اش، از درک واقعيت ها وحساسيت های داخلی و بين المللی عاجز است و برای بسياری از مختصات جامعه، طرح وبرنامه و جايگزينی ندارد و ناگزير روی به بايدها و نبايدها و حلال است و حرام است های منجمد تاريخی می برد و راه تنفس نسل ها را برمی بندد.


با اعتنا به اين مهم، خود شما با همان لباسی که برتن داريد و بسيار نيز برازنده ی جناب شماست، درهمين گردونه ی حجة الاسلامی صاحب وجاهت ايد. با فرض اين محال که همه ی اختيارات کشور را دو دستی تقديم شما کنند و دست شما را برای هر تغيير و اصلاحِ دلخواه وا بگذارند، با اين بن بست های پشتاپشتِ فقاهتی چه خواهيد کرد؟ مگر يک حجة الاسلام می تواند آن سوتر از دايره ی فقهی که می خواهد با بلندگوی "حلال است و حرام است" با مردمان متعجب دنيا ديالوگ برقرار کند، به حيثيات حتمیِ بشری بيانديشد؟ يک نگاهی به فاصله ی نجومی ميان اين سال های کشور بختک زده ی ما با ديگرانی چون کره ی جنوبی ومالزی و همين امارات و ترکيه ی همجوارمان بيندازيد!

ما از فقه بخاطر قرن ها کارآيی اش در آراستگیِ فکریِ پدران و مادرانمان تشکرمی کنيم. اکنون آيا وقت آن نرسيده است که فقاهت، برای نفس کشيدن و زنده ماندن، پنجره ها و دروازه های تازه ای را به روی خود بگشايد و از همزيستی با ساير نحله های فکری و اجتماعی نهراسد؟

چهار:

برای برون رفت از مخمصه هايی که گرفتار آنيم، پيشنهاد داده ايد که دو سوی ماجراهای اخير، چه حاکميت، وچه آنانی که به هرشکل آسيب ديده اند، از حق خود گذشت کنند و مطالبات خود را ناديده بگيرند تا دعوايی اگر هست خاتمه پذيرد. يعنی حاکميت، زندانيان حادثه های اخير را آزاد سازد و از دستگيری وزندانی کردن خاطيان – به گمانِ خود – گذشت کند، و آسيب ديدگان نيز خون فرزندان وماهها حبسِ بی دليلِ عزيزانشان را ناديده بگيرند. پرسش من با عملی شدن اين آرزوی سطحی ، شکل می گيرد. اين که : روز بعد ازاين گذشت دوجانبه، آيا چگونه خواهد بود؟ اگر يک جوانِ باز آمده از زندان، مجددا ازدزدی های جاری شخص رييس دولت و معاون اولش بگويد و بنويسد و دردانشگاهِ خود همين ها را برملا کند، باز آيا گرفتار داغ ودرفش خواهد شد يا نه؟
بعد از اين گذشت دوجانبه آيا دستگاه قضايی، به چهره ی انصاف و عدل خواهد نگريست يا همچنان لباس مضحکه برتن عدالت خواهد پوشاند؟ يا نمايندگان مجلس به ياد عهدی که با مردم و خدای خويش بسته اند خواهند افتاد و ازهيچ کس فرمان نخواهند پذيرفت و از احدالناسی نيز نخواهند هراسيد؟ آيا آقايان جنتی وخاتمی و علم الهدی، با فهم، و با لبخند آشتی خواهند کرد؟ آيا سپاه، ازلقمه های چرب وشيرينی که بلعيده و می بلعد دست خواهد شست؟ آيا مراجع و امامان جمعه و روحانيانِ دخالت گر، برای نخستين بارهم که شده مسئوليت دخالت های ويرانگرخود را خواهند پذيرفت؟ آيا منصب های کليدی کشور از چنگ بی عرضه ها و پوک مغزان به در خواهد رفت؟ آيا کسی برای مردم و خواست ها و افکارشان تره خُرد خواهد کرد و مثلا به مردم گزارش خواهد داد که چه مقدار از پولشان صرف بقای بشاراسد قاتل گرديده و می گردد؟

پنج :

شما دراعتراض به حبس آقايان موسوی و کروبی وهمسرانشان، هراز گاه به پراندن يکی دوشعاربدون پشتوانه بسنده کرده ايد. آنان داخل زندان اند و شما درزندانی ديگر. بيرون مانده ايد که چه؟ بياييد و درخواست کنيد تا شما را به جايگاه والای حبس داخل کنند تا سهم شما در اين معرکه ی تلخکامی، طعمی از " درکنار مردم بودن" باشد. منظور من از اين مردم، حداقل بيست ميليون نفری است که خود و خانواده هايشان به رويه های جاری حاکميت "نه" گفته اند و شخصيتشان به دمِ دستی ترين وجه ممکن چوب خورده و تحقير شده است.

پرسش پنجم من اين است :چرا شما در زندان نيستيد؟ ظاهراَ با آن همه نسبت جاسوسی و براندازی و فحش های وقيح کيهانی، شما برای زندانی شدن اولويت داشته ايد. حاکميت، درشما چه ديده که بيرون ماندن شما را به صلاح خود دانسته است؟ بيرون مانده ايد تا اين بيست ميليون نفر سرگشته را رهبری کنيد؟ تا جنبش سبز که نه، تا اصلاحات مالوفِ تان بدون سرنباشد؟ تا برای برآمدن و برکرسی نشستن خود و دوستانتان، مردم را به صحنه آوريد؟ آيا مواضع نرم شما به اين خاطر نيست که در بيرون بمانيد و به گمان خود اين آشفتگی ها را سامان دهيد؟ آيا کشتن جوانان مردم و ضرب و شتم وحشيانه ی مردم ودستگيری ها و حبس های توام با شکنجه و تهديد و رعب و وحشت، شما را به وادی ترس درنيانداخته است؟ تاهمان گونه بگوييد و موضع بگيريد که حاکميت خواهان آن است؟

شش :

انتخابات در پيش است. حاکميت احتمالا برای تنها نماندن خود، به شما بها خواهد داد. واحتمالا بسياری از زندانيان سياسی را آزاد خواهد کرد. واحتمالا وعده های خنده دارخواهد داد. واحتمالا تنگناهای عهد قجریِ خود را از اطراف آقايان موسوی وکروبی و همسرانشان برخواهد چيد. تا مگر مردمان قهرکرده را بار ديگر برسرسفره ی نظامی که سرتاسر قامتش به آلودگی های رنگارنگ مزين شده، ترغيب کند.

شما نيز احتمالاً بارواج همين وعده های خنده دار- همانها که جزيی از کلِ خواسته های مردم است – به صحنه ی انتخابات بازخواهيد رفت. و مردم را برای حضوری دوباره به صحنه دعوت خواهيد فرمود. پرسش من اين است: چه تضمينی برای صحت انتخاباتی که برسر خود کارآزمودگانی چون شيخ احمد جنتی دارد؟ اگر دوستان شما به مجلس راه يافتند، درآن مجلسِ گِل گرفته، قراراست برکدام حقوق متلاشی شده ی مردم اصرار ورزند؟ مثلا دوستان شما در مجلس، اين توانايی و اين بضاعت را دارند که سپاه را از اسکله های قاچاق و هزار هزار فرصتی که فروبلعيده، به پادگانها باز بَرَند؟

هفت :

حاکميت ما برای بقای بشار اسد قاتل، هزينه ی فراوانی متحمل شده است. از اين پس نيز متحمل خواهد شد. به چين و روسيه، پول و وعده و امتيازات هنگفتی خواهد پرداخت تا مگردرشورای امنيت سازمان ملل، هوای رژيم رفتنی بشار اسد را داشته باشند. داستان حمايت بی دريغ ما از بشار اسد، کاملا به قمار انرژی هسته ای خودمان شبيه است. قماری که از جيب ما ميلياردها دلار بدر بُرد و برای ما جز تحقير و ورشکستگی هيچ نگذاشت.

عجبا که اين روزها رييس جمهور نامتعادل ما و قلچماقانِ شعارگوی هسته ای ما، سکوت اختيارکرده اند و ديگراز حقوق مضمحل شده ی هسته ای ما سخن نمی گويند و مردم عوام ما را به تکرار شعارهای طنز خود تحريک نمی کنند.

ما به همين خاطر، و به دليل بی کفايتی های مستمر مسئولانمان، به آغوش تحريم های بين المللی درافتاده ايم. تحريم هايی که ما با سماجتی به بزرگی بلاهت، از آنان عبور می کنيم و مثل يک جاهل کتک خورده، به صورت کبود خود اشاره می کنيم و به همه می گوييم : "چنان محکم با صورتم به مشتش کوفتم که صورت خودم کبود شد". اين تحريم ها، سرمايه های اين مردم بختک زده را به تاراج می برند و روز به روز ما را به تنگناهای بين المللی در می اندازند. پرسش پايانی من اين است : به فرض، شما رييس جمهور، شما رييس مجلس، شما همه ی مجلس، با داستان بشار اسد و لبنان و حزب الله و اسراييل و داستان انرژی هسته ای وتحريم ها چه می کنيد؟

با امتنان و سپاس :محمد نوری زاد پانزدهم شهريور سال نود

رهبرگرامی

اين هفت پرسش، گرچه روی سخن با جناب خاتمی دارند اما مصرانه از ما و شما نيز پاسخ می طلبند. مباد از اين روی که: " وقتی خود مردم برای ما، جز بوقت رآی دادن و جز برای دمِ توپ صاحب شآن ومنزلتی نيستند، ما را چه به پرسش هايشان؟ "، همچنان شنودنِ ابهام ها و پرسش ها و خواست هايشان را به هيچ بگيريم؟

شما را به خدايی که بدو ايمان داريد، به ما بفرماييد: چرا مردمِ ما نبايد اين خاصيت و اين ارزش و اين وجاهت را داشته باشند که از شما بپرسند: چرا؟ اساساً مگردليلِ برپايی و برقراریِ مجلس خبرگان، همين پرسش از رهبری نبوده ونيست؟ اگربله، پس با اعتنا به کدامين آموزه ی انسانی و شيعی وقانونی، تا کنون يک نماينده، يک بار، آری يک بار، شهامت اين را نيافته است که از شما بابت اين همه مسئوليتی که به عهده داريد، يک " چرا " ی مختصر بپرسد؟

از همان سنين جوانی برزبانِ ما و شما نشانده اند: "پيش از آنکه به حساب شما رسيدگی کنند، خود به حسابِ خودتان رسيدگی کنيد". ستونِ محوریِ اين سخن، بر"حقّ الناس" استوار است. يعنی آهای مردم، بگرديد و هرکجا رشته ای ازحقوق تباه شده يافتيد که يک سرش خود شماييد و سرديگرش ديگران، درهمين فرصت باقی مانده و پيش از ورود به عرصه ی حساب و کتاب، به واکاویِ و اعاده ی اين حقوق تباه شده همت کنيد. که اگربه طلبکاریِ مردم اعتنا نکنيد، عدلِ جاریِ خدا، هم دنيايتان را و هم آخرتتان را برسرتان خواهد کوفت.

من صميمانه و البته قاطعانه با صدای بلند اعلام می کنم: " رهبرا، ما حقوق تباه شده بسيار داريم. بياييد و پيش از کوچ به دياری که چهارستونش برعدلِ حتمیِ خدا بنا شده، به طلبِ ما رسيدگی کنيد. که اگر از طلب ها و پرسش های ما رو بگردانيد وما را طبق شرع و عرف و قانون همين جمهوری اسلامی راضی و توجيه نکنيد، ما مردمان اين زمانیِ ايران، وحتماً نسل های آينده ی اين سرزمين، وزنِ سنگينِ طلبکاری خود را بر ترازوی سنت های حتمیِ هستی خواهيم نهاد. و شما نيک تر از همه ی ما می دانيد که اين وزن سنگينی که ما برشانه ی سنت های حتمی هستی می نهيم، با جناب شما چه خواهد کرد!

…..اکنون مثنوی آتش در نيستان، با غريوِ پرسوزِ خواننده ی خوب ما، وخاکستری که از نی های پرادعا وميان تهی بجای مانده، پايان يافته است. درشيراز از اتومبيلِ خود پياده می شوم و به ديدار مردی می روم که يکی از چند منبر زنده ی اين کشور پهناور متعلق به اوست. جناب آيت الله سيد علی محمد دستغيب. سپاهيان و بسيجيان و طلاب کفن پوشی که به پای تمامی منبرها و تريبون ها قفل بسته اند، خانه ی اين پيرمرد را به سنگ بستند تا مگر اين منبر زنده را نيز به جمع هزار هزار منبر افسرده و مرده وخاک برسرِ کشورمان بيفزايند. هنوزآثار سياهیِ آتش و رنگ و ننگ در اطراف ساختمان محقر او هويداست. پيش می روم و برگونه های آزادگیِ او بوسه می زنم. و از وی بخاطر اين که برای روفتنِ تاريکی، خود را به اشتعال انداخته و اين تنها چراغ انسانی و ايمانی را دراين سوی سرزمينمان روشن نگاه داشته تشکر می کنم.

ساعتی بعد در کنار مزار حضرت حافظ ايستاده ام. به نيت اين که پايان کار ما بکجا خواهد انجاميد دست به تفآل می برم و ديوان شورانگيز او را می گشايم. شوراين غزل به جانم می دود: درازل پرتو حسنت زتجلی دم زد/ عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد……..تا جايی که می سرايد: مدعی خواست که آيد به تماشا گه راز/ دست غيب آمد و برسينه ی نامحرم زد. شباهنگام بود که من به راز اين سخن حضرت حافظ پی بردم و دانستم او چرا در قرن های دور، واژه ی " دست غيب " را در اين غزل بی نظير خود جای داده است.

واما سخن پايانی من،

نه طبق قوانين کشورهای فهيم دنيا، و نه حتی طبق قوانين کشورهای همجوارما، که طبق قانون جمهوری اسلامی خودمان ايران، شخص رهبر، بلحاظ فردی و حقوقی، هيچ تفاوتی، آری هيچ تفاوتی، آری هيچ تفاوتی، با ساير مردم ندارد. شوربختانه اما آن سوتر از قانونی که در اين مُلک به شوخی بَدَل شده، جناب شما بسيار بسيار بسيار بسيار بسيار بسيار بسيار بسيار بسيار بسيار بسيار بسيار، آری بسيار، با ساير مردم ايران تفاوت داريد. و اين، اولين حقّ الناسی است که ما ايرانيان از جناب شما طلبکاريم. آيا پيش از آنکه به حسابتان رسيدگی کنند، به حساب خودتان رسيدگی خواهيد فرمود؟


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به greencorrespondents-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به greencorrespondents@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته