-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ تیر ۱۶, جمعه

Latest Posts from Tehran Review for 07/06/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



به دليل ممنوعيت بيمه نفتکش‌های حامل نفت ايران که از سوی اتحاديه اروپا به اجرا درآمده است، شرکت‌های ژاپنی از بيم ضرر ديدن در ماه جاری (ژوئيه) نفت خام ايران را وارد نمی‌کنند.

به گزارش زمانه، چند منبع دولتی و صنعتی ژاپن روز گذشته، چهارشنبه چهار ژوئيه اعلام کردند ژاپن نيز به مانند کره جنوبی در سراسر ماه ژوئيه واردات نفت ايران را به طور کلی متوقف می‌کند.

اين اقدام به دليل تحريم‌هايی صورت گرفته است که اتحاديه اروپا روز يکشنبه عليه ايران وضع کرد. اين تحريم‌ها با هدف قطع درآمد نفتی ايران و مجبور کردن دولت اين کشور به متوقف ساختن برنامه هسته‌ای‌اش انجام شد.

اين موضوع برای ايران در ماه ژوئيه هزينه‌های زيادی خواهد داشت چرا که ژاپن و کره جنوبی در ماه مه در مجموع روزانه ۲۵۶ هزار بشکه نفت خام از اين کشور وارد می‌کردند که بر اساس قيمت امروزی نفت، به معنای بيش از ۷۵۰ ميليون دلار درآمد برای ايران بود.

يک مقام دولتی ژاپن با شرط مخفی ماندن هويت‌اش به رويترز گفت: “ما مطلع شده‌ايم که در ماه ژوئيه وارداتی از ايران نخواهيم داشت.”

چين نيز که بزرگ‌ترين خريدار نفت ايران به‌شمار می‌رود به دليل اين‌که در مورد کرايه حمل بار با شرکت کشتيرانی ايران اختلاف‌هايی پيدا کرده است، احتمالأ در ماه ژوئيه واردات نفت خام خود از اين کشور را کاهش خواهد داد.

اتحاديه اروپا با اجرای ممنوعيت بيمه نفتکش‌های حامل نفت خام ايران، شرکت‌های بيمه اروپايی را از بيمه کردن اين نفتکش‌ها بازداشته است.

ناظران صنعتی بر اين باورند که نتايج اين اقدام اتحاديه اروپا ثابت می‌کند اين شديدترين تحريمی است که غرب تاکنون عليه ايران وضع کرده است.

دولت ژاپن در ماه گذشته توافق کرده بود که خود وارد عمل شود و بيمه نفتکش‌هايی را که نفت خام ايران را به ژاپن حمل می‌کنند حداکثر تا هفت ميليارد و ۶۰۰ ميليون دلار پوشش دهد تا تجارت نفت ميان ايران و ژاپن برقرار بماند.

ژاپن که سومين خريدار بزرگ نفت ايران محسوب می‌شود، در اوايل ماه ژوئن بار زدن نفت خام ايران را متوقف کرد تا در ماه ژوئيه محموله‌ای از ايران به ژاپن نرسد. محموله‌های بعدی در اواخر ماه ژوئيه در ايران بار زده می‌شوند تا با توجه به مدت سفر، در اواسط ماه اوت به ژاپن برسند.


 


معشوقی، شاید، عاشق تر از «عاشقِ» دوراس وجود نداشته باشد. اما آنچه دوراس در «عاشق» به تصویر می کشد بیشتر اشتیاق به عشق است. عشقی از بسیار عشق ها که دوراس از سر گذرانده است چنان که به گفته ی خودش در این اثر فراموش نشدنی می گوید عشق را می پرستد و مشتاقِ این نیروی اشتیاق است. چیزی که خواندن مکرر این داستان را عاری از تکرار می کند بیش از آنکه مضمونِ منحصر به فردش باشد ساختار داستانی اش است. دنیای رمان نو پر تکاپوست اما آنچه دوراس خلق می کند حاصل تکنیک نو و قلم خلاق و جادویی اوست. آنچه در این بررسی مورد نظر نگارنده است، بازنگری صورت ساختاری داستان، به ویژه، ساختار جملات و کارکردهای توصیفی آنهاست که به صورت های گوناگون نظیر ترکیب روایت ها و خاطرات یا غنای تصویرسازی و یا ایجاد ارتباط فضای بیرونی ودرونی بکار گرفته شده اند.

شروع داستان پر از کشش و از نقطه ی مناسب داستان است یعنی از خود “عاشق”. آنچه از همان ابتدا این کتاب و این داستان را از بقیه جدا می کند نوع جملات است.جملات نه سادهاند ونه پیچیده که لازم باشد برای فهم شان چندین بار خواند مگر برای تکرارِ لذتِ خواندن شان. به سادگی می توان گفت داستانی اند:” روزی که دیگر عمری از من گذشته بود….”(7)

هرچند که در جاهای دیگر اشاره به پانزده و نیم سالگی اش می کند اما شروع داستان کمیتی به دست نمی دهد. در عین حال این اولین تصویر داستان ارتباط خود را در سرتاسر داستان با رویارویی با مرد چینیِ “عاشق” طوری حفظ می کند که گویی شروع داستان هم او بوده است؛ در حالیکه تلنگری است تا نویسنده و خواننده را به ماجرای اصلی بکشاند. به آنچه قرار است روایت شود. نویسنده پس از تعریف مرد در ابتدای داستان به تصاویر ذهنی خود می اندیشد که کم کم روی عکس های آلبوم خانوادگی می لغزد و به مرد چینی می رسد. نویسنده به راحتی دست خواننده را می گیرد و وارد داستان می کند: ” روی کرجی، ملاحظه می کنید که، هنوز آن موها را دارم.” (19) و به آرامی مرد چینی را که خواننده منتظر ورودش است وارد صحنه می کند و باز هم پانزده صفحه دیگر طول می کشد تا مرد چینی از اتومبیل خود پیاده شود. آن قدر در انتظار مانده ایم که وقتی مرد چینی “به دختر می گوید که این دیدار برایش حکم رویا را دارد” (35) متعجب نمی شویم. البته نویسنده تلاش می کند تا قبل از نشان دادن عاشق خود و تعریف داستان خطایش خواننده را مجاب کند که چاره ای جز این نبوده و بعد از اینکه احساس می کند خواننده قانع شده است شروع می کند: “پس، ملاحظه می کنید که….حالا هم همان روز را دارم تعریف می کنم.” (29) نویسنده به خوبی خواننده را آماده ی پذیرش این واقعیت می کند. حتی گفتگوها روایت می شوند نه اینکه مستقیم از دهان شخصیت ها بیرون بیایند. نویسنده می خواهد خود طعم آنها را به خواننده بچشاند: “از او می خواهم که برایم بگوید پدرش چطور ثروتمند شده، و از چه راه. می گوید که صحبت از پول آزارش می دهد، ولی اگر اصرار داشته باشم که بدانم، می تواند آنچه از ثروت پدرش می داندبرایم بگوید. همه چیز از شولن شروع شده،….” (50) به اضافه ی این که نویسنده می تواند اظهار نظرها و توضیحاتش را تو در توی این مکالمات بچیند: ” می گوید که در پاریس همه چیز خریده است، زن ها، معلومات، و نیز اندیشه اش را. دوازده سال بزرگتر از من است، و این نگرانش کرده است. من گوش می دهم، گوشم به حرفهای اوست که با ادا و اصول حرف می زند، خوشایند و صمیمی هم هست، اشتباه هم می کند، مرا هم دوست دارد.” (51)

صفحه های آلبوم ورق می خورد ونویسنده شخصیت خود را در کنار توصیف عکس دیگران یا به زیبایی حتی کنار اشیاء مانند کفش و کلاه به تصویر می کشد. “پسرک بینوا، چهره ی بینوا، رفتاری مضحک از جوانی نحیف. عکس پسرم بی اندازه شبیه عکس دختر جوانِ سوار بر کرجی است، البته اگر این دختر عکسی می داشت.” (16-17) و با لحنِ جملات، نویسنده تمامی احساسش را نسبت به آن چه گذشته بیان می کند: ” کسی که آن شاپوی صورتی رنگ لبه پهن را، با آن نوارِ پهن سیاهش، خرید همین زن است، همین زنی که مادر من است.” (17) تمام توصیفات نویسنده تنیده در روایت داستان اند: “موهای انبوهم نرم اند، محزون هم هستند، به مس تافته می مانند و تا کمرم می رسند. اغلب می گویند که قشنگ ترین چیزی که دارم همین موهاست و معناش برای من این است که زیبا نیستم.”(19) نویسنده به زیبایی زن بودنش را به تصویر می کشد و آن قدر زنانگی اش را زنانه بیان می کندکه خواننده آماده ی پذیرش عشق این آدم عاشق (مرد چینی) می شود، گویی حق دارد که عاشق شود. معشوق هم زن است و هم به زنانگی اش اعتقاد دارد: “کافی است که خودم را باور کنم، بعد دیگر برای شخص نگرنده واقعی جلوه می کند و همانی می شوم که نگرنده به زعم خویش می خواهد، و این برایم مسلم است. …. حالا دیگر چیزهایی می دانم، از بعضی چیزها سر در می آورم. می دانم که آنچه زن ها را بیش و کم زیبا جلوه می دهد نه لباس و جامه است، نه بزک، نه سرخاب سفیداب، نه زیورآلات و نه حتی نادرگی. می دانم که چیز دیگری است، چه چیز، نمی دانم.” (21)

ساختار جملاتِ اثرگذار و غیر کلیشه ای و داستانیِ پی در پی خواننده را جذب می کنند:” در زندگی ام خیلی زود دیر شد.”(7)”چهره ای خراب دارم.”(8) و بعد با تغییر زمان افعال، ما را دقیقاً در پانزده سالگی اش قرار می دهد:” باری برایتان بگویم که پانزده سال و نیمه ام.”(8) و این تغییر زمان گاه و بیگاه در داستان اتفاق می افتد. لمس آنچه اتفاق افتاده است در جابجایی این زمان ها واقعی تر و دلچسب تر می شود. و این تنها نیست. وقایع عاشقانه ای از این دست، دستخوش تغییر نمی شوند و با زمان فرسایش نمی یابند. بنابراین برای روایت چنین حادثه ای گریزی از به کارگیری زمان حال ساده نیست. هرچند که قرن ها پیش، گویی که امروز اتفاق افتاده است:” پانزده سال ونیمه ام و ساکن سرزمین بی فصول.”(8) و داستان آغاز می شود:” در یک شبانه روزیِ دولتی در سایگون زندگی می کنم.”(8) داستان روایی است و گفتگو به صورت معمول اتفاق نمی افتد مگر اشاراتی از این دست:” مادرم معلم است وآرزویش این است که دخترش دوره ی متوسطه را تمام کند:”متوسطه را که تمام کنی برایت کافی است.”(8) و در همین پاراگراف نویسنده تقریبا شرح حالی به دست خواننده می دهد تا بعدها آن را ساخته و پرداخته کند یا به عبارتی داستانش را بگوید؛ فقرِ خانواده، تلاشِ مادر، فنا شدنِ برادر کوچکتر و ولنگاریِ برادر بزرگتر. در بخش های روایی، آن جا که خاطرات گذشته زیر ورو می شود، زمانِ گذشته بکار می رود: “آن روز صبح از محله ی سادک سوار اتوبوس شدم.” (12) و باز آن جا که نویسنده می خواهد لحظات نزدیکیِ به عاشق را، خودِ ماجرا، خودِ داستان را روایت کند و تصویر سازد باز زمان حال بکار می آید یا وقتی که به هر دلیلی می خواهد خواننده مستقیم و بی واسطه ی زمانی داستان را درک و لمس کند: “…زندگی مادرم دستخوشِ هولی غالب است: دخترش با خطر بزرگی روبروست، خطر مجرد ماندن برای همیشه، خطر بی شوهری در جامعه، محروم ماندن از جامعه، منزوی، تباه شده.” (60) شاید به جرات بتوان گفت دوراس با قدرت خلاقه ی خارق العاده ای با زمان بازی کرده است؛ الاکلنگِ زمانی که دوراس برایمان می سازد لذتِ هربار بالا رفتن پس از پایین آمدن را چند برابر می کند: “از اتاقک کرجی پایین می آیم و به طرفِ دماغه ی آن می روم. … پیراهنی از ابریشم طبیعی به تن دارم، نیمدار است و تقریبا بدن نما. پیشترها مادرم آن را می پوشید، بعد دیگر به تن نکرد، میگفت که رنگش خیلی روشن است،…..آن وقتها غالباَ راحتی کتانی به پا می کردم، بی جوراب.” (14-15) جملات کوتاه کوتاه و اثرگذارند؛ گاهی در حد دو کلمه حتی و گاه بدون فعل. کوتاهیِ جملات به نهالِ هرس شده ای می مانند انگار که با ظرافت و استادی، کوچکترین بخش های اضافی حذف شده اند تا زیباییِ نهال بیشتر به چشم آید: “نه سلامی، نه شب بخیری، نه سال نو مبارکی و نه حتی تشکری. بی هیچ حرفی، و حتی نیاز به حرف زدن. همه چیز ساکن است، مهو ومبهم. خانواده ای مثل سنگ، خانواده ای مبدل شده به سنگ، سنگی بی صلب و بی منفذ. مدام در صدد نابودی همدیگریم، بله نابودی همدیگر. …” (57) به راحتی این سنگ شدن و بی کلامی از لابلای این جملات سرد و یخ که فعلی در خود ندارند دیده می شود. دوراس هنرمندانه این بی کنشی را جای جای داستان با این قسم جملات بیان می کند. حتی گاه سبک نوشتن جملات نامتعارف است. کوتاهیِ خطوط و فاصله ی بین آنها یا شعر می سازد یا تابلویِ نقاشیِ مجزا: “ه.ل.درمانده ام کرده است.
درمانده ی این میلم.

کاش در شولن بود
شوری تا سرحد مرگ.” (76)
نویسنده گهگاه نظرهایی درباره یِ آنچه اتفاق افتاده است می دهد بطوریکه جنبه یِ روایی داستان تقویت می شود. نویسنده همواره نویسنده بودنش را به خواننده یادآوری می کند اما این یادآوری به گونه یی ست که نه تنها نقطه ضعف محسوب نمی شود بلکه چنان هنرمندانه در خدمت داستان درآمده که نمی توان چیز دیگری جز سبک دوراس به آن نام داد. “درباره یِ اعضای خانواده ام خیلی نوشته ام، وقتی نوشتن را شروع کردم آنها هنوز زنده بودند، مادر و برادرها زنده بودند.”(11) یا ” یادم است، حتی همین حالا که دارم می نویسم..” (64) نویسنده خواننده را آگاه می کند که می خواهد چه چیز را روایت کند: بخش هایی از جوانی اش. آگاهی دادنِ نویسنده به خواننده جدایِ از متن نیست. با ظرافت تمام صدایِ نویسنده با متن هماهنگ می شود. ساختار ظاهری داستان، طبق گفته ی خودِ نویسنده نامتعارف است چراکه قبل از شروع داستان به خواننده می گوید که جریان از چه قرار است. “… غیرمتعارف بودنِ ذاتی نوشته دیگر نادیده گرفته نخواهد شد.”(12) نویسنده، خود اذعان به نامتعارف بودنِ نوشته اش دارد و آن را ذاتی می داند. و البته این نامتعارف بودن تنها در حدِ گفته ی دوراس در جذب خواننده در شروع داستان نیست بلکه این شیوه ی نو و عجیب در بطنِ داستان وجود دارد. آن قدر این حادثه نامتعارف است که نوعِ نوشته را هم این گونه می طلبد. “حالا می بینم که چهره ام در عنفوان جوانی، در هجده سالگی، در پانزده سالگی حتی، خبر از چهره ای می داد که بعدها، به علت الکل در سال های میانه ی عمرم نصیبم شد. … البته اشتیاق هم در من بود. در پانزده سالگی چهره ام سرشار از لزت بود، اما من با لزت آشنا نبودم.” (12) هنگام خواندن این داستان با درنظرگرفتن عنوانش، به هیچ وجه با نوشته ی رومانتیکی روبرو نمی شویم؛ معشوق است که حال و هوای عاشقش را برایمان داستان می گوید. انتظارِ معمولی که خواننده از عشق دارد در این داستان برآورده نمی شود و همین جاست که این ساختارِ نامتعارف با مضمونِ نامتعارف همخوانی پیدا می کند و داستان را موزون می سازد. مرد چینی، عاشق است و محتاج اما دختر مایل است و با « اشتیاق ». دختر تنها اشتیاقی در خود به این مرد احساس می کند که بیشتر بخاطر پول است وبرای همین به مرد می گوید که نمی تواند او را بدون ثروتش تصور کند شاید چون از اول او را با همین ثروت دیده با همین لیموزین سیاه رنگ. تمام فاصله ی بین آنها با مردم شهر تنها در حد یک کرکره ی چوبی و پرده ی کتانی است: ” آنچه بین ما واین آدمها جدایی ساخته اصلاً مقاوم نیست.” (43) او فقط عشق را می پرستد و اشتیاق دارد نه اینکه عاشق مرد باشد و همین است که نامتعارف است. و به همین سبک گاه با عوض شدن پاراگراف، بی مقدمه وارد صحنه ی جدیدی می شویم مثل پرش از مکالمه با مرد چینی به معرفیِ ناگهانی و جلسات ماری-کلود کارپانته و بعد از نقل جریان دورهمنشینی های نویسندگان و ادیبان که همچنان خود نویسنده روایت می کند باز داستان «عاشق» را از سر می گیرد و چرخش زاویه دید نامحسوسی پیش می آید که انگار نویسنده این بار به جای تاکید بر واقعه می خواهد خود را از خاطرات گذشته اش جدا کند. دخترک که از لیموزین پیاده می شود و شرح آنچه را که در شبانه روزی گذشته می شنود باز زاویه دید به سرعت تغییر زمان ها می چرخد. نویسنده برای نمایاندن بهترِ خود، از خود فاصله می گیرد. چیزی که تا آخر داستان ادامه دارد. بازی دیگری را نویسنده شروع می کند. زاویه دید اول شخص را تبدیل به دانای کل می کند تا روایتش را تکامل بخشد: “سر و کار دخترک دیگر با این مرد است، اولین مرد، همین مردی که روی عرشۀ کرجی خودش را معرفی کرده است.” (38) و از این پس نویسنده خود را « دختر » می نامد. نوعی ترس یا شرم یا تنها به دلیل اثرگذاری بیشتر، نویسنده را تا انتهای اولین آشنایی با لذت به زاویۀ دید دانای کل سوق می دهد و از آنجا که گذر می کند باز هم اول شخص: ” می شویدم. نگاهش می کنم، می شویدم.” (41)

توصیفات نویسنده بسیار کند و آرام آرام صورت می گیرد. آن قدر کند تصویر را می سازد که بر ماندگاریش افزوده می شود و این حال و هوایِ عشق است. روساخت و زیرساخت داستان هنرمندانه به یکدیگر خدمت می کنند: ” پیراهنی از ابریشم طبیعی به تن دارم…” (14) این توصیفات پایدار و کند با نوعی ظرافت زنانگی در خود، خواننده را در انتظار می گذارد. نوعی تعلیق بوجود می آورد تا بتواند طعمِ آن چه را که رخ داده به خوبی بچشاند: ” چیزی که آن روز در سر و وضع این دخترک عجیب می تمود، آن کفش نبود، غیرعادی اما درآن روز شاپویِ مردانه ی لبه پهنی بود که دخترک به سر داشت، شاپویی از ماهوت نرم، صورتی رنگ، با نوارِ پهن مشکی. تناقض مسلم تصویر در وجود همین شاچو نهفته بود.” (15) و آنچه خواندن این همه توصیف پشت سر هم را، که گاه مسیر اصلی داستان را بیش از ده صفحه ساکن نگه میدارد، دلچسب می سازد این است که این عناصر توصیفی گاه در خود داستان دیگری دارند مثل و قتی که هزار و یکشب می خوانیم و خوب به طور قطع آنچه دوراس فراهم می آورد حکایات درهم تنیده نیست بلکه توصیفاتی داستانی است که یکی پس از دیگری ظاهر می شوند مثل داستان پیراهن نداشتنش که به خیاطی مادرش و معرفی دو ختم می شود: ” مدت های مدیدی پیراهنی نداشتم که از من باشد، اندازه ام باشد….بجز پیراهن هایی که بعدها « دو » به سفارش مادرم برایم دوخت….دو للۀ خانۀ ما بود…” (23) البته گاهی هم این کار را به کمک ورق زدن آلبوم انجام می دهد مثل داستان زندگی پدرش: ” آن عکس حاکی از یأس را نمی دانم چه کسی گرفته است، عکس حیاط خانۀ سایگون را می گویم. شاید آخرین عکسی بوده که پدرم گرفته و بعد..” (33) علاوه بر این، جملات توصیفی که فعل و فاعل ندارند به غنای این تصویر سازی کمک می کنند که یکی از نکات بارز رمان نوست و دوراس با برگزینی واژه های خاص خود نه تنها کارکرد داستانی به آن ها بخشیده بلکه نوعی روانی ولطافت شعری به بافت متن داده که به نظر نمی رسد نویسنده تنها دوربینی در دست دارد و از آنچه که می بیند فیلم می گیرد: ” پانزده سال ونیمه، اندامی لاغر و تقریبا ًنحیف، اندامی هنوز بچگانه، بزکِ صورتیِ رنگ باخته، ماتیک قرمز.” (23) “پوستی به غایت نرم، اندامی لاغر، ضعیف و کم عضله..” (40) “عصر، هنگام خروج از مدرسه، دخترک با همان لیموزین سیاه رنگ، با همان شاپوی نامتعارف و منظر بچگانه و با همان کفش حاشیه طلایی، همراه ثروتمند چینی.” (91) گاه، نویسنده فضای بیرونی را برای توصیف فضای درونی بکار می گیرد؛ شروع داستان: “…باد سر ستیز دارد.” (14) هنگام همراهی با مرد چینی: “همه جا در مه است.” (36) و هنگام یکی شدن با مرد چینی: ” دریا، فقط دریا، بی شکل و بی مثال “(40) یا وقتی که نویسنده ناگفته هایش را با مرد چینی درمیان می گذارد: “همهمه در شهر، همهمه در قطار شهری، در همه جا.” (42) با همهمه ی شهر به خوبی بازی می شود؛ شروع می شود، اوج می گیرد و تمام می شود و دیالوگِ غمگینیِ عمل لابلای آن می نشیند. و بعد همهمه دیگر همهمه نیست، بلکه سر و صداست: ” سر و صدا بیشتر شده، حالا گنگ نیست دیگر، واضح است.” (48) واژه ها در خدمت دوراس اند و استفاده ی اندیشمندانه از آن ها لذت دو چندانی را نصیب خواننده می کند نظیر « کویر » : ” اطراف خانه کویری است، پسرها هم به کویر می مانند. …زمین ها هم همین طور، شوره زار است. ” (27) و ” زنی که در حالات گوناگون در کویر زندگی اش فریاد می زند.” (48)

بی شک، “عاشق” شاهکاری است که خوانش مکررش آن را تکراری نمی کند و این جادویی است که در لابلای واژگانش نهفته است
آنچه در انتها نباید از قلم بیفتد سپاس از تلاش و کوشش بی وقفه و بکارگیری خلاقیت در ترجمه از استاد گرانقدر آقای قاسم روبین است که لذتِ واژه واژه و سطر سطر خواندن آثار دوراس را برایمان بازمی آفریند. واژه گزینی و بویژه واژه سازی این مترجم خلاق در این اثر ستودنی ست. ” چهره ام سالدیده تر شده بود، ولی نه آنقدرها که باید می شد. صورتم از چین چاک چاک است، چین هایی خشک، عمیق، بر پوستی درهم شکسته. برخلافِ چهره هایی که چین های ریزی دارند و گوشتی فروافتاده، گوشت صورتم هنوز فرو نیفتاده، قرص صورتم عوض نشده، خمیره اش اما خراب شده، چهره ای خراب دارم.” (8) “باد سرِ ستیز دارد.”(14) ” چیزِ اشتیاق برانگیزی وجود نداشت. اشتیاق یا در همان فراق نهفته بود یا وجود نداشت.” (22) تا دخترک با این سر و وضعی که شبیه هرزۀ کوچولوست بیرون برود.” (27) ” هر دوشان در موسم پرندگان مرده اند، در موسم خیال.” (34) “… انبوهی از باهمانِ تنهایان، جمعیتی که هر فردش وقتی با خود و در خود باشد تنها نیست…” (49) ” دلباختگانمان نخستین محرمان رازمان هستند.” (62)

دوراس، مارگریت ـ عاشق
مترجم قاسم روبین

تهران: انتشارات نیلوفر


 


Moving from one culture to another can be like an exciting experience or even a full of stress experience. Establishing connections between different cultures is as old as history. People raised up in their origin culture have always translocated for different purposes, like business, education or visit and the new society accepted them if they were generous or opposed them if they came for loot or to occupy; all of them experienced some personal and cultural difficulties. Difference between past and now is in a large amount of people that crossing cultures due to different aims. (Ward et al., 2001, p.4).

According to Kalervo Oberg(1960), culture shock refers to the "anxiety that results from losing all of our familiar signs and symbols of social intercourse. " or according to Peter S. Adler (1975), can be defined as "a set of emotional reactions to the loss of perceptual reinforcements from one’s own culture, to new cultural stimuli which have little or no meaning, and to the misunderstanding of new and diverse experiences. (Bennet, J.M., 1998, p.215)

Day to day by increasing intercultural connection it seems the effect of cultural shock may decrease but research is going to identify who are more suffering from this change specially who need to live for a long period of time in a new culture. (Harris, P.R. and Moran, R.T., 1991, p.224)

Culture shock is a real of fact that many people touch it in unfamiliar place, they should try to decrease its malfunctioned impact and increase the chance of cultural experience. (Harris, P.R. and Moran, R.T., 1991, p.225)

Immigration, refuge, going abroad as a student, tourist or for trading purpose or even move from one part to another part of the country of origin with different culture, marriage can be examples of cultural shock.

Symptoms

Regard (Bennet, J.M.,1998, p.215). Cultural shock can be considered as a subcategory of transition shock. The symptoms of cultural shock are different from one person to another in different time. They may appear as worries about health over washing hands, defencelessness, petulance, social demand of previous environmental living, physiological feedback like headache, anxiety and paranoia. (Bennet, J.M.,1998, p.217)
More attention to eating, in excess of need sleeping, making excuse and delay in learning new language, being inclined return to home (Kalervo Oberg,1960, P. 142).
Different level of cultural shock:
We can define four different emotional levels with regard to cultural shock:

1: the first level is honeymoon that in this level the individual feels satisfaction and happiness of the new environment.

2: the second level is crisis that the individual feels a lack of ability and anger and depression.

3: the third level is recovery that the individual searches solutions for his problems and is always following new knowledge in the new culture.

4: the fourth level is adjustment that the individual became agreeable with the new environment and enjoying the connections in the new culture.
The U-curve hypothesis was first expressed by Lysgaard (1955) for the above-mentioned four states of horizontal passage from one cultural shock to another cultural shock. He conduced a study on foreign students in the United States of America and found that in the first 6-18 months after arrival, students showed less adjustment attitudes. This feeling is more intensive in the period before the first six months and after 18 months. The U-curve hypothesis moved further and was studied for return shock by Gullahorn (Ward et al., 2001, p.80).

In this part, a small beginning from various cultural shock phases in different points of U-curve is studied:

Different people might show different reactions towards cultural shock and their compatibility degree might vary from one to another.
The first stage or honeymoon phase might take up to 6 months as per environmental conditions, people's situation, events and positions the individuals face. Ordinarily, this period might be a time when everything looks fresh and new for the newcomer. This period usually starts from arrival to the hotels and if the newcomer is an important person, such as those who have important political and social ranks, everything goes well and beautiful. They are constantly in contact with different associations and they even might be able to write a book about the sweet experiences of this period; however, this period will not take long, particularly, if it is supposed the stay will be long and the individual should handle new life conditions and fit himself/herself mentally and psychologically. This is the point where the second phase will start. One of the characteristics of this period could be a hostile and angry look at the host country. In this stage, problems and difficulties double for the person since usually in this time, the individual should handle problems in school, new language, finding house, transportation services, purchasing or dealing with the people of this new country. The host country people try to understand and help you but you see them unsuitable and believe people neither see the worries nor care much. As a result of such condition, the statement "I don't like this people" forms in mind. This stage is in fact the critical stage and if you can pass through it, you could remain in the new country; otherwise, you definitely would not have a successful passage of this second stage and should deal with it. In reality, if after the initial confusion you could find yourself and learn the language of the new country, you could start finding ways to arrive into the new culture and new environment.

You will still have problems but now there is a stage where you would say, it is my choice and I should pass through it. You are now in recovery stage and you might even share jokes with the host country people and understand theirs. You could even help others who have less fortunate positions and experience less favourably than you and this would improve your self confidence. Your ability in talking, finding yourself and fitting in the environment has increased.

In the fourth stage or adjustment, the individual has adopted the culture of the new country and has selected it as a new way of life. The individual might even participate in cultural environment and activities in new country without feeling stress or anxiety.

In this stage, even if the individual does not have a full perception of all social signs and symbols of the new country, he still has full command on his self and the past worries and anxieties leave him. After a long time, people could see what people of the host country are actually saying and they might not be ascertained of the actual meaning of statements. Perhaps in this stage, you might have already adopted yourself to foods, drinks and customs of the new country and even share with them and enjoy very much so far as when you go back to your country, you could not forget the culture and people of the country you had just become accustomed to. (Kalervo Oberg, P. 143)

Researches show that children have better adaptability to environment than adults do and among the latter, women are more sensitive and vulnerable; however, this depends on the partner and husband of the woman and his cooperation and helps. The degrees of his familiarity with the environment or on the contrary, his being preoccupied with his own business, all play a great role in this adaptation.

In any event, any person who experiences cultural shock, in return to his previous and main culture faces a challenge named return shock.

In this respect, those who suffer from symptoms of cultural shock – as explained before – postponed learning new languages more than others and prefer to either stay alone or return home. In any event, there are individuals who experience a new crisis and become troubled. This might lead them to growing habits such as alcoholism, narcotic drugs or suffering from problems in job and marriage. It is better if such people return to their country for treatment and recovery.

Cultural shock is neither good nor bad in its own sense. It is neither a must nor an unnecessary thing. It is a mere fact that people face and in some unfamiliar and unpredictable condition should deal with. In such conditions, the best solution is to underestimate their problems and difficulties and magnify the opportunities and changes they might have in the new environment and work on them. In this connection, governments and associations could reduce the unfavourable effects of cultural shock so people who migrate to other countries for work could have more efficiency and output and handle their problems easier. Usually, those who are able to work in international environment have some personality indexes, such as flexibility, compatibility, social maturity, innovation and creativity.

From the viewpoints of states and companies, travelled and experienced people with international work experiences are better candidates for working in new international environment because they less likely become homesick, depressed or fail in compatibility with new environment.
Of course, on the other hand, the realities and problems in passing from one culture to another should not be denied. The newcomer might experience problems in his digestive system and intensive or be exposed to the local diseases of the host country, especially if the latter is not in good health situation. In such cases, a mere vaccination or having new antibiotics before travelling could not be a strong defence line.

Water system, transportation, power…could bring problems in those countries and the person might not be able to find a suitable place to live.

In some cases, the reality of the problem goes back to the inability of the individual in communication with people of host country or adopting himself to new climate, culture and tradition.

Despite this, it is man who makes culture; therefore, shocks which occurred due to social and economic differences between the two countries could not go beyond tolerance and an inter-cultural experience could be both suitable and constructive. It might contribute improvement and development of people and become a base for familiarity with a new world and new people. (Harris, P.R. and Moran, R.T., 1991, Pp 225,226)

In this part, an unsuccessful experience of cultural shock is discussed.
After graduation from university and a few years of work and business in my own country, I moved my own company to another one for more communication with international companies and since developing business always demands more investment; I had to continue my work by taking a business partner with 50% share of investment.

At the beginning of this move, everything seemed so interesting and new to us. At a first glance, the existing differences in business and social laws looked great and we thought every thing would go all right.
The first stage was to find a suitable place for the company. This had its own problems. Ultimately, after bearing large expenses, we found a place and the company was founded. We wrote articles of association, determined the equity of the shares of the shareholders and then, it was the turn for personal works; that is, a stage we had to put a step into society.

My previous environment was still a business environment with some differences in my own country. When I arrived into the second phase for finding a house and adjusting ourselves with new conditions and climate, my business partner showed signs of problems and, to some extent, rejection attitude. He became fearful and one of the most important reasons of such fear was his lack of ability to establish good verbal communication with people of the host country. At first, his discomfort showed itself in being easily offended by people and dissatisfaction of the way they ate and behaved. In the beginning, I thought he could adjust himself with the new condition although it should not be denied that the climate condition of the new country was not pleasant at all but I thought that we had other aims and I should open trading ways. Nevertheless, in conclusion, it turned out that it became intolerable for my business partner to stay and live in the new country. He first decided to manage the work from the original country and travel between the two countries often. In fact, his presence was necessary for working in that condition.

Due to lack of communication with people and culture of the host country, in each trip to the host country, he suffered from many problems and finally, he quit partnership and since his share incoming was a large amount, I could not continue my work either- regarding the fact that a 50% share is a greatly determining factor. As a result, I faced many financial problems in that large competitive environment and had no choice but returning home. It was a bitter experience of cultural shock in my business activities.

What is the relationship between people and culture?
The answer to this question and thinking this subject is very important in achieving solutions to cultural shock problem. In addition, the environment people live in is made of a physical environment and an environment consisting of special ideas and parameters. People are not born with a special culture but they come to world to learn. Their present culture is the product of education they acquired in society. They have capacity to learn many things and it is not only parents who play a role in those teachings, but the culture of any individual is a result of history and civilization of that society. It is as old as man's appearance on earth. The items children gradually learn become a lifestyle and a way they believe in, are familiar with it and could communicate to their surrounding and ultimately, it becomes a vale. Sometimes culture is only an issue which is accepted by people and sometimes, it becomes a valuable subject and is looked as the best form. For this reason, people used to believe that threatening me is threatening my country and threatening my country is threatening me. Modern societies are in fact a combination of various societies which have communication. It is a combination of various groups, divided from each other by religions and even geographic regions, such as urbanism or rural residence. Each group has its own culture and characteristics; nevertheless, despite all those differences, they might have an official language and shared communication signs and culture. So, they made a nation and it could be easily seen that familiarity of a person with a culture is not an easy task. There are different judgments, ideas, geographic conditions and languages that make cultures complicated. (Kalervo Oberg,1960, P. 145).

What is the solution?

The adjustability responses of people differ based on their personality and characteristics. This sometimes makes the solution look too easy. The characteristics could include complexity and creation of a cultural unity with new culture. In this cultural transition, man constantly asks himself "Who am I?"

Interruption in the frequency of asking this question and overcoming the feeling of being stranger and alienation with new culture could be a great help in solving this problem.

In a cultural shock experience, in the first stage, we should be familiar and coordinated with our own culture and nationality. We should perfectly know the values, ideas, belief, culture and nationality of our own and have command on them. This helps us to understand values and beliefs of other nations easier. Sometimes people might think that cultural unity means meddling the host country's affairs but this assumption is wrong. The reality is sharing viewing the world and your country with them. In fact, it is a worldwide participation . There is no need to think on our situation and focus on changing conditions constantly; rather, we should try to adjust ourselves with the new culture and conditions. This cultural unity helps us to make communication with the new culture easier and the newcomer could show adoptability reactions (Bennet, J.M., 1998, Pp 220,221).

A few hints in making an easy pass through culture:
1. Information input: One of the most usual solutions in passing through a culture is having necessary information on the destination culture. This is accessible through libraries, books, associations and other communication media. Information such as different types of food, water, climate, social communication, special religious ceremonies of the destination and similar points. However, the disadvantage of this method is that, all information is only theoretical and too general and there might be times when in practice, issues take other forms and become too detailed.

The cultural sensitisation is the next education. This education not only gives a series of information on the other culture, but also increases man's knowledge on his own cultural trends. The goal is to compare cultural differences and reviewing social behaviour in cultural perspective.

The next effective technique is imitation or showing off. In this method, the person imitates all social behaviours of the host country where they are completely opposite to the social behaviours of his own culture. This education is used only in state organizations, schools and nursery schools. The individual puts himself in the shoes of an individual of the opposite culture and acts contrary to his own culture. One of the most famous games or education is Bafa Bafa teaching as practiced in the USA. Researches show that the practical learning via this method is much more effective than memorizing information on the destination culture.
Another technique is the method of critical exposure (critical encounter). This technique gives explanations on social contacts that might give way to misunderstanding and incompatibility of people in different cultures. This technique discusses a series of events that result in emotional and behavioural reactions in person and the trainee learns how to make problems easier after such events instead of being harmed or hurt.

The next technique is the cultural replication technique. In fact, this method is the more complicated version of critical encounter techniques with the difference that in this technique, the common cultural characteristics and role they play to make inter-cultures communication easier are discussed. An effective inter-culture relationship needs to adopt common characteristics and understanding those common points in order to use those perceptions and understanding in the person for their common reactive behaviours (Ward et al., 2001, pp257-261).

A few things for overcoming cultural shock from my personal experience
I have experienced various situations of cultural shock in other countries due to my frequent visits to other countries either for study or work. One of the greatest factors of this shock in my view is the foreign language. This shock might be in some cases paralysing in economic, mental or emotional respect because the person is unable to make a suitable communication with the host society and they do not understand the visitor either. Language in such conditions is the key to all closed doors. In an effort to adjust to unfamiliar and strange culture as soon as possible and gaining a new social identity in another society, we should do our best to learn the language of that society. This, of course, should not be started after immigration and settlement in the destination country. It should start before arriving into the new culture to be completed in that culture. When we are able to understand the language of a society, we can learn para-lingual contracts and patterns of social communication through using the regulations of making verbal communication. These rules include using suitable phrases as per the situation, the way to look, and the way to use body language in speaking…

Nonetheless, it should not be forgotten that such an extensive education could not be done unless growing a feeling of unity and sympathy with the new culture, respecting the culture and tolerance before differences; for, many social cultural patterns are reflected in language and the learner sees the mental frameworks and ideology of the destination society in the mirror of that society. Therefore, language could be a medium to other cultures and finding an easy and smooth method to learn language, in my view, is the greatest step in overcoming cultural shock and growing adjustability with people of a given society. For this reason, people who arrive into this stage – mostly adults – should behave as they were children and use language unconsciously and learn in the same way. Perhaps, it might not be easy in the beginning because our self-image as an adult does not give us that room to be highly flexible to learn language like children. One should not be afraid of making mistakes in using the new language and should not worry too much about verbal mistakes. This very fear acts as a barrier in establishing communication.

Another point is that, in facing a new culture, one should not take an aggressive attitude towards the new society. After arrival into a new society, let us have a time to rest our mind and give time to our self to find itself and search for ways to adjust with the new culture. Some items of the new culture could be borrowed and some points of our own culture might be given.

Conclusion:

Limitations, restrictions, susceptibility and correlations caused by cultural encounters lead to different individual reactions along peoples with different cultures or entities. The cultural shock is a term that reveals in fact that this condition is a cold and stressful situation; however, despite the definitions given on cultural shock during these years and showing it as a negative trend, people will ultimately come face to face with it. Therefore, the individual should acquire some skills in order to have a positive and active encounter with this process and learn how to organize his emotions, behaviours and thoughts when exposed to a new culture and condition.

When a person arrives into a strange environment, he certainly experiences confusion, perplexity, anxiety, suspicious and agitation. A series of educations and personal abilities, such as self confidence, accepting confidence and finding social supports could help to deal with a new situation. The reason is that thoughts, rules, contracts and assumptions creating inter-human relationship, verbal or non-verbal, vary in other countries. People who pass through culture might show behaviours, verbal or non-verbal, that in the opposite society and new culture could be even taken as a crime. Therefore, it is necessary for an individual planning to start in a new environment, to acquire some education of principles, basic communications and effective social skills in the new country as well as to learn some points on philosophy, history, basics of society policies and philosophy of the target country.
Culture has various meanings, cultural principles which are implied by people as personal communication, official and mental communication are in fact the manifestations of a culture and differ from one culture to another (Ward et al., 2001, Pp 270, 271).
Ultimately, the effects of cultural shock for me increased my self-confidence, creativity and creation of effective relationships between people of different nations and learning various cultures or teaching our own culture.

Reference:

Bennet, J. M.(1998): Transition shock. Putting Culture Shock in Perspective.
Ward, C., Bochner, S., and Furnham, A.(2001):The Psychology of Culture Shock. 2th ed.,Hove : Routledge [u.a.].
Harris, P. R. & Moran R. T.(1991): Managing Cultural Diferences. High Performance Strategies for a New World of Business.
Oberg, K. (1960): Cultural Shock: Adjustment to New Cultural Environments.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به tehranreview-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به tehranreview@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته