-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ تیر ۱۲, دوشنبه

Latest Posts from Iran Dar Jahan for 07/02/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



دور زمانی نیست که مانکن بودن در ایران خارج از تصور بود و حتا در چهارچوب نظام جدی اسلامی مردم ایران شغلی بی شرمانه به حساب می آمد. در سال 2007 دولت با نمایش «مد اسلامی» موافقت می کند و از آن زمان تاکنون شمار روزافزون زنان جوان ایرانی صف کشیده اند تا در «صحنه حیا» فروتنانه بخرامند. مینا داوطلب یکی از آن هاست.

در اواخر ماه مه، مینا، بلند و باریک در یک مدرسه تربیت مانکن نام نویسی کرد. می گوید پس از تمام کردن دبیرستان نتوانست کار پیدا کند ولی به لطف اینترنت همه چیز را درباره دنیای مد و مانکن ها می داند. داوطلب با 178 سانتی متر قد می گوید: «با خودم فکر کردم که این شغل مناسب من است.»

این مدرسه چهار سال پیش به دست «شریف رضوی» گشوده شد. وی، پیش از این مربی ورزش بوده و اکنون سی ساله است. می گوید که سالیانه نزدیک 10 هزار زن در این مدرسه درخواست نام نویسی می کنند.

برعکس مانکن های غربی به هنرجویان یاد داده می شود که لبخند نزنند و ظاهر متین با وقاری داشته باشند. در نمایش مد، مانکن ها تنها اجازه دارند لباس های سنتی اسلامی بر تن کنند هرچند لباس ها اغلب با آخرین مدل جواهرات آراسته اند.

اکنون دیگر نمایش مد در ایران پذیرفته شده است، تا اندازه ای که زنان جوان امروز آسان تر می توانند پدر و مادر خود را راضی کنند که این حرفه فرصت شغلی مناسبی است. ولی با این همه برای بسیاری از آن ها احتمال یافتن کار مداوم در کشورشان چندان زیاد نیست زیرا ایران به ندرت از مدل های زن در تبلیغات خود استفاده می کند.

به همین دلیل در سال های اخیر شمار روزافزون مانکن های ایرانی به کشورهای همسایه، چون امارات متحده عربی و ترکیه همجوم برده اند.

«فرصت خوبی است که زیبایی ایرانی را به دنیا معرفی کنیم» این را نوید فرید، صاحب مدرسه دیگر تربیت مدل در ایران می گوید.

از: مانابو کیتاگاوا - تهران در:آساهی شیمبون، نشریه ژاپنی «دیده بان آسیا و و ژاپن»


 


اعدام حبیب القانیان انسان دوست یهودی و برجسته ترین صنعتگر کشور، نقطه عطفی در تاریخ کشور بود.

تصور کنید که اقتصاد ایالات متحده امروز بدون وجود کسانی چون جاکوب استورز، کوندرلیوس وندربیلت، اندرو کارنگی و یا هر یک از بزرگانی که به نوبه خود امریکا را به یک جامعه صنعتی تبدیل کردند چگونه می بود؛ چه می شد اگر هر یک از شخصیت هایی که اقتصاد امریکا را به سطح امروز رساندند به گلوله جوخه های انقلاب سپرده می شدند. این درست همان چیزی است که برای پدر بزرگ من، حبیب القانیان اتفاق افتاد. وی برجسته ترین صنعتگر یهودی و انسان دوستی سرشناس بود و مرگ وی نه تنها جای خالی فردی از خانواده را برای ما باقی گذاشت، که نقطه عطفی برای ایران رقم زد.

اعدام وی و پس از آن فرار بازرگانان ایرانی، کشور را از مسیر اقتصادی که در پیش گرفته بود خارج کرد. ایران خط برنامه را دنبال می کرد برای ایجاد اقتصادی متنوع، مدرن و چندگانه، اقتصادی شکوفا بر پایه صادرات، و خروج ایران از خط برنامه اش پیش درآمد روایت غفلت های آینده ایران از باارزش ترین سرمایه اش، یعنی «مردم» شد. با انقلاب 1979 و دشمنی ایران با بازرگان های مستقل، و تکیه بر سیاستی نفت مدار، اورانیوم مدار و بوق کرنای انرژی هسته ای و شعارهای چموش ضد اسراییل، نسل نوی پس از انقلاب ایران وادار شد که هزینه زیان های سنگین ناشی از این دشمنی ها و شعارها را بپردازد.

در ماه پس از بازگشت آیت اله روح اله خمینی به ایران در فوریه 1979 (12 بهمن 57) نزدیک 200 تن از سران نیروهای امنیتی، نظامی و دولتی حکومت شاه کشته شدند. اتهام بسیاری از آن ها، تنها «ارتباط با رژیم شاه» بود. در آن ماه مه (بهار 58) پدر بزرگ من اولین بازرگانی بود که اعدام شد. در یک دادگاه نمایشی که 20 دقیقه به طول انجامید به وی اتهام دروغین «جاسوسی صهیونیست» و «افساد فی الارض» زده شد. روزنامه های سراسر جهان و سرمقاله های لس آنجلس نیز- فردای آن روز اعلام کردند که «پادشاه پلاستیک ایران اعدام شد».

دادستان، جرم پدربزرگم را کمک های مالی به اسراییل و دیدار با سیاستمداران اسراییلی هنگام بازدیدشان از ایران و در سفرهایش به اسراییل اعلام کرد. هرچند دیدار رهبران جمعیت یهودیان سراسر دنیا با دولتمردان اسراییلی رسمی معمولی به شمار می رود. در دهه 60 و 70 میلادی (40 و 50 هجری خورشیدی) هنگامی که روابط ایران و اسراییل صلح آمیز -یا حتا زیر نظر شاه، صمیمانه بود، پدر بزرگ من رهبر 80 تا 100 هزار یهودی ایران بود. لازم به ذکر نیست که وی برای ایجاد شراکت میان بازرگانان ایرانی مسلمان و ارمنی ها چه سختی هایی را از سر گذراند، چه بنیادهای خیریه مالی برای کمک به دانش آموزان و سالمندان فقیر ساخت و چگونه بیمارستان ها را بازسازی کرد- از جمله بیمارستانی که مجروحان انقلاب در آن درمان شدند.

مهم نبود که چگونه دیگر نخبگان با دارایی خود ترک دیار کردند. پدر بزرگ من پس از سفر کوتاهی به امریکا و پس از آن به اسراییل در نوامبر 1978 (زمستان 55) به ایران بازگشت. گفته بود: «هیچ کار بدی نکرده ام، به خانه بر می گردم.» ولی دادستان بر کمک های وی به اسراییل انگشت گذاشت و بر آن اساس نتیجه گرفت که «وی دوست دشمن خداست، پس دشمن دوستان خداست.»

پدربزرگ من در خانواده فقیری بزرگ شد. وقتی 15 ساله بود در هتل عموی خود شروع به کار کرد و پس از آن در کنار برادرانش در بازار به بازرگانی پرداخت. چندین دهه کارخانه ساختند و شغل ایجاد کردند و کالاهای ارزان قیمت برای قشر متوسط تولید کردند که پایه های صنایع صادرات ایران را پی ریزی کرد.

برای سه دهه، خانواده با ساختن اولین ساختمان های بزرگ و برج های تجاری نقش پیشگامی را در روند نوسازی و صنعتی کردن ایران ایفا کرد. ساخت کارخانه آلومینیوم تولید کننده لوازم خانگی (ساختمان آلومینیوم خ جمهوری-م) و یک کارخانه پلاستیک سازی (پلاسکو-م) برای تولید انبوه پلاستیک و محصولات ساده مصرفی از جمله صنایعی بودند که برای اولین بار در ایران ساخته شدند.

در اوایل دهه 1970 (اواخر دهه 40) پدربرگ من و دیگر صنعتگران اتاق بازرگانی ایران، به چین دعوت شدند تا زمینه داد و سد میان این دو کشور را فراهم کنند. چین بزرگ ترین شریک تجاری ایران شد ولی میانگین 80 درصد صادرات ایران به چین را، تنها نفت است و نه اقلام تولید شده دیگر. امروز برچسب «ساخت چین» در همه جای جغرافیای پهناور در دسترس همگان است. وقتی فکر می کنم چگونه اقتصاد ایران، پیش از انقلاب مدرن تر از چین و هند بود اندوهگین و ناامید می شوم چرا که نفت ایران هر دو کشور چین و هند را به شکوفایی رساند در حالی که روند نوسازی ایران پایان پذیرفت. بدتر از آن این که شاهد فرزندان مهاجران چینی و هندی هستیم که چگونه در سرزمین مادری که هرگز در آن نبوده اند شرکت می سازند (ولی بچه های نسل دوم ایران از کمک به سرزمین خود محرومند-م)

اگر ایران پس از انقلاب روند سازندگی اقتصادی ادامه می یافت و کارآفرینانی چون سالار کمانگر- مدیر اجرایی یوتیوب، دارا خسروشاهی- مدیر عامل اکسپدیا، اسحاق لاریان مدیر اجرایی شرکت سرگرمی های میکروگیم امریکا و برای نمونه موسس ئی بِی، پیر امیدیار فرصت می یافتند که در کشور خود فعالیت داشته باشند آیا ایران تبدیل به یک نیروی بزرگ اقتصادی نمی شد؟ از میان این چهار تن، به جز امیدیار که تنها پدرش ایرانی است، سه نفر دیگر در ایران به دنیا آمده اند.

چه برنامه اتمی ایران در پی ساخت بمب هسته ای باشد و چه بخواهد تنها انرژی هسته ای تولید کند و یا مثلا اهدافی چون تمدید و گسترش نفوذ خود در خاورمیانه را دنبال کند، در هر صورت با تمرکز بیش از اندازه بر این موضوع و از دست دادن فرصت های مختلف برای ایجاد گوناگونی در اقتصاد، منافع خود را بر باد داده است. نسل جدیدی از ایرانیان، مشتاق ایجاد فرصت و پی ریزی آینده، ندای احقاق آزادی های مدنی، سیاسی و اجتماعی سر داده اند. بیش از 20 درصد ایرانیان زیر 24 سال از بیکاری رنج می برند. بدون چشم انداز مشاغل بخش خصوصی و نوآوری های جاذب سرمایه، و بدون وجود فرصت داد و ستد آزاد، نسل جوان تحصیلکرده، اگر بتواند از این مملکت می گریزد.

عجیب است که در ماه مارس (به همراه پیام نوروزی-م) رهبران ایران برای دفع تورم و حل معضل بیکاری و تقویت بنیه اقتصادی پیشنهاد می کنند که جوانان «تولید داخلی» را افزایش دهند. چنین بنیانی با طرز فکر «ایرانی طرفدار جنس ایرانی» همان اصلی بود که پدربزرگ من و دیگر قهرمانان پیشگام صنایع آنروز ایران، سالها پیش پایه ریزی کرده بودند.

از: شهرزاد القانیان // در: لس آنجلس تایمز


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irandarjahan-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irandarjahan@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته