سیدمحمد خاتمی معتقد است مجاری خیلی از بداخلاقیهایی که در جامعه به صورت سنت درآمده، روزنامه کیهان است.
سید محمد خاتمی طی مصاحبه ای پیرامون دوران مدیریتش در روزنامه کیهان می گوید: حقیقت این است که کیهان امروز، کیهان امروز است. هیچ نسبتی با کیهانی که ما دلمان میخواست و اعتقاد دارم که امام هم میخواست، ندارد. حالا هیچ نسبتی نمیخواهم بگویم اما خیلی فاصله دارد با آنچه که در ذهن ما بود. خیلی از بداخلاقیهایی که در جامعه به صورت سنت درآمده است، یکی از مجاری آن – اگر نگویم منابع- خود کیهان است. نسبتهای ناروا دادن، تهمت زدن و…. گویا برنامه این است که دفع حداکثری و جذب هیچ اتفاق بیفتد.
متن گفتگوی سایت «تاریخ ایرانی» با رئیس جمهور سابق ایران به شرح زیر است:
شما در آبان ۱۳۵۹ در حالی که خارج از کشور به سر میبردید، به عنوان نماینده امام و سرپرست موسسه کیهان منصوب شدید. گفتوگو را از همینجا آغاز کنیم که این سفر به چه منظور بود؟ آیا در ادامه قضایای مرکز اسلامی هامبورگ بود یا دلیل دیگری داشت؟
این سفر، یک سفر کاری مشخص بود که رفتم و بعد از انجام آن به ایران بازگشتم. پیش از انقلاب یعنی سالهای ۵۶، ۵۷ با توجه به آشنایی که با آقای بهشتی داشتم و اصراری که ایشان داشت، برای ریاست مرکز اسلامی هامبورگ به آلمان رفته بودم. انقلاب که شد، به ایران بازگشتم و به اصرار دوستان در انتخابات مجلس شرکت کردم و اولین مجلس اوایل خرداد سال ۵۹ تشکیل شد. اواخر تابستان همان سال جنگ ایران و عراق درگرفت و به دنبال آن وضعیت فوقالعادهای در کشور ایجاد شد؛ ایرانی که هنوز از روزهای انقلاب آنچنان دور نشده و میخواهد روی پای خودش بایستد، آشفتگیهایی که معمولاً در طول انقلاب و بعد از انقلاب پیش میآید، انقلاب میخواهد مسلط شود و نظام تازه ایجاد کند، در این حال جنگ وسیعی ایجاد شد که چالش بزرگی در برابر انقلاب ما بود، و الحمدالله ملت توانست در مقابلش مقاومت کند.
آخر تابستان سال ۵۹ جنگ ایران و عراق شروع شد. آقای رجایی نخستوزیر بود و تصمیم گرفته بود هیاتهایی را اعزام کند به کشورهای مختلف دنیا برای تبیین مواضع جمهوری اسلامی ایران در مقابل تجاوز عراق و نیز توضیح و تشریح تجاوزی که انجام گرفته است. یک هیات بنا شد به کشورهای افریقایی برود، یک هیات به کشورهای آسیایی، یکی عربی و…. از بنده هم خواسته شد که به چند کشور اروپایی بروم. هیاتی به همراه داشتم که عبارت بودند از آقایان محمد هاشمی و مهدی نواب که سرپرست سفارت ما در بن بود. به چند کشور رفتیم؛ ایتالیا، آلمان، فرانسه، یوگسلاوی سابق و اسپانیا.
این هیات دیپلماتیک محسوب میشد؟
بله. در حقیقت فرستادگان جمهوری اسلامی بودیم. خواهش میکردند از افرادی که با آسیا، اروپا و کشورهای عربی آشنا بودند، برای تبیین مواضع بروند. البته نمیدانم برای مناطق دیگر چه کسانی رفتند. شاید از رجالی که الان هستند رفته باشند.
چطور شد شما را به کیهان فرستادند و چرا آنقدر عجله در کار بود که پیش از بازگشتتان به ایران این حکم به نام شما صادر شد. آیا از پیش میدانستید که قرار است این حکم را به شما بدهند؟
سرپرست کیهان آن زمان آقای دکتر ابراهیم یزدی بود. ایشان از آشنایان ما، از چهرههای برجسته انقلاب و از قبل از انقلاب مورد اعتماد امام بودند. منتهی بعد از انقلاب دیدگاههای متفاوتی با امام و بعضی دیگر از دوستان پیدا کردند. با این حال همچنان در عرصه بودند؛ در دولت موقت وزیر امور خارجه بودند، در میان نمایندگان دور اول حضور داشتند و یک دوره هم سرپرست کیهان شدند. با گذشت زمان و حادتر شدن مسائل و اختلافات، امام تصمیم گرفتند که مدیریت کیهان عوض شود. من هم وقتی در ایران بودم میدانستم این اختلافات وجود دارد. امام در عین حال که میخواستند احترام آقای یزدی حفظ شود، دلشان میخواست که تغییراتی ایجاد شود، اما اصلاً حرف من نبود و من هم آمادگی این کار را نداشتم. بالاخره بنده دیدگاههایی داشتم که این دیدگاهها اگر پیاده میشد، نمیدانستم که چقدر با مشکل و مانع روبرو میشود، اگر هم پیاده نمیشد که برایم دشوار بود مسائلی که مورد توجهم نیست را در مجموعه داشته باشم. البته اصل دیدگاه من دفاع از اصل انقلاب و امام بود در برابر خطراتی که معتقد بودم از بیرون و داخل علیه انقلاب وجود دارد.
اینکه امام حکم سرپرستی شما را صادر کردهاند، چطور به اطلاعتان رسید؟
من در آلمان بودم که حاج احمدآقا تماس گرفت و گفت آقا میخواهند به شما حکم بدهند. گفتم خواهش میکنم این کار را نکنند. حداقل اجازه بدهند من برگردم، در این زمینه مسائلی دارم که آقا باید بشنوند. اینکه من آمادگی این کار را دارم، ندارم باید مشخص شود. به علاوه درست است که الان خیلیها همزمان چند مسئولیت را برعهده دارند اما من الان نماینده مجلس هستم و اداره کیهان هم خودش وقتگیر است. به نظرم باید انسان یکی از این مسئولیتها را داشته باشد که بتواند وظایفش را به درستی انجام دهد. به حاج احمدآقا تاکید کردم حرفهایی دارم و جز اینها در مورد آقای یزدی هم ممکن است بنده اختلاف نظر با ایشان داشته باشم اما اینکه آقای یزدی را بردارند و بنده را به جای ایشان بگذارند، صورت خوبی ندارد. ایشان هیچ نگفت. من هم احساس کردم قانع شدند و ما هم ماموریتمان تمام میشود و برمیگردیم به نمایندگی مجلس. ظهر بود که با من تماس گرفتند. آنجا بودم که همان شب یا فردا صبح رادیو خبر را اعلام کرد که امام حکم خاتمی را برای کیهان داده است.
غافلگیرتان کرد و خارج از ایران بودید. واکنش شما چه بود؟
گفتم خب حالا من چکار کنم؟ بلافاصله تماس گرفتم با آقای دعایی، گفتم بنده که اینجا هستم، هیچ کسی را هم ندارم. شما رفیق ما هستید، بروید لااقل کیهان را تحویل بگیرید، از دوستان قابل اطمینانتان در روزنامه اطلاعات هم اگر کسی را میشناسید همراه خود ببرید آنجا تا بنده بیایم. ایشان هم بزرگواری کردند این کار را انجام دادند.
پس آقای دعایی به نیابت از شما کیهان را تحویل گرفتند و با گروهی از اطلاعاتیها به کیهان آمدند. چه افرادی در این گروه بودند؟
همه افرادی که آمدند خاطرم نیست اما فکر میکنم ایشان در ابتدا با آقای سعید اسماعیلی، آقای جلال رفیع – که برای مدت کوتاهی آمدند-، آقای دکتر مهدوی و چند نفر دیگر آمدند. کمی بعد از اینها آقای محمود شمسالواعظین هم به جمع ملحق شدند. بعدها افراد دیگری هم آمدند اما در ابتدای کار آقای دعایی با همه نیروهای برجسته اطلاعات آمد. نه اینکه همه کیهانی بشوند. بعد که من آمدم بعضیها قبول کردند که کار در کیهان را ادامه بدهند و بعضیها به اطلاعات برگشتند. آقای سعید اسماعیلی هم که آن زمان در روزنامه جمهوری اسلامی با آقای مهندس موسوی کار میکرد، به دعوت آقای دعایی آمد. بعد از یک هفته، ده روز برگشتم و چند روزی دوستان اطلاعات همکاری کردند و بعد از آن کادری که مورد توجهمان بود فعالیت را ادامه دادند.
شما به عنوان مدیر جدید مجموعه وارد کیهان شدید و به هر حال دیدگاههای خاص خودتان را داشتید. آیا این باعث شد عذر کسی را بخواهید یا تصفیهای در نیروهای قبلی انجام دهید؟
بنده علاقهام این بود که حداقل نیرو را از بیرون تامین کنیم و حداکثر نیرو را از درون که اتفاقاً دوستان خوبی از کیهان بودند که با ما همکاری کردند. آقای منصور صدر بود که سالهاست خارج از ایران است و از او بیخبرم. خانم گیلدا ملکی که عضو انجمن اسلامی بود و آدم خوشفکری بود که سرطان گرفت و سه چهار سال پیش مرحوم شد. آقای محمود عسکریه همشهری ما بود، ایشان هم از مطبوعاتچیهای خوبی بود که آنجا حضور داشت. افرادی هم در سردبیری بودند که دوست داشتیم همه باشند، البته عدهای هم اضافه شدند. آقای فرقانی بود که الان از استادان مهم علوم ارتباطات است. آقای فریدون صدیقی بود. آقای غلامرضا موسوی بود. البته متاسفم که همه اسمها را به خاطر ندارم. دوستانی بودند که در کیهان بودند و سابقه کیهانی داشتند و دوست داشتم در آنجا کار کنند. اما افرادی هم به مجموعه تزریق شدند، مثلاً برای کیهان انگلیسی خواهش کردم خانم ابتکار آمد. کیهان بچهها زیر نظر آقای فردی بود. مسئول بخش زنان آن زمان خانم دکتر فرشته هاشمی همسر آقای دکتر علی صادقی تهرانی بود که بعد از ایشان هم خانم شهلا شرکت آمدند. در کیهان ورزشی هم دوستان خوبی بودند که اداره میکردند. من سعی کردم که در ترکیب نیروها تغییر عمدهای ایجاد نشود اما مواضع کلی روزنامه متحول شود. سعی کردم که کیهان جوری باشد که هم برای اکثریت نیروهای انقلاب قابل قبول باشد و هم حداقلهایی که خودم مدنظر داشتم رعایت شود.
بعد از مدتی گویا مسئولیتهای جدیدی که به شما محول شد، مشکلاتی را برای اداره روزنامه به وجود آورد و باعث شد همکارانی را برای اداره موسسه دعوت کنید.
تا سال ۶۱ که بنده به عنوان وزیر ارشاد انتخاب شدم همان روال قبلی ادامه پیدا کرد. درباره مسئولیتها و پیشنهادهایی که برای پیوستن به دولت وجود داشت اگر بخواهیم بررسی کنیم باید از دولت آقای بنیصدر شروع کنیم که پیشنهاد شده بود برای وزارت خارجه، که من زیر بار نرفتم تا بعد از داستان تلخ هفتم تیر و هشتم شهریور و تشکیل دولت آقای مهندس موسوی. اینکه چگونه شد که برای وزارت خارجه و جاهای دیگر پیشنهاد شد و بنده به واسطه اینکه نمیخواستم کار اجرایی به آن صورت داشته باشم، نپذیرفتم خود ماجرایی است. اما بالاخره در جلسه مفصلی که با رییسجمهوری وقت آیتالله خامنهای و آقای مهندس موسوی داشتیم، این دو بنده را قانع کردند که به دولت بیایم. آبان ۵۹ حکم کیهان صادر شده بود و آبان ۶۱ هم بنده وزیر ارشاد شدم. وزارت ارشاد مسئولیت سنگینی بود. البته مجلس هم کار زیادی داشت اما قابل قیاس نبود.
با توجه به گستردگی کار وزارت ارشاد بنده رفتم خدمت امام. گفتم بنده اینجا هستم و دیگر نمیتوانم به عنوان سرپرست کیهان وقتم را بگذارم و خواهش میکنم شما این مسئولیت را به کس دیگری محول کنید. ایشان فرمودند نه، شما آنجا باش و اگر واقعاً تعارضی مابین مسئولیتها هست، هر کس را که به نظرت میرسد در کیهان مسئول کن. یعنی ایشان حاضر نشدند نمایندگیشان را از بنده پس بگیرند اما گفتند که میتوانی سرپرست را کس دیگری معرفی کنی. اینجا بود که بنده آقای شاهچراغی را معرفی کردم و ایشان هم قبول کردند. آقای شاهچراغی از کمنظیرترین افرادی بود که بنده در عمرم شناختم. ایشان سابقه طلبگی داشت، طلبه بسیار فاضلی که دانشآموخته مدرسه حقانی بود. واقعاً متدین بود و بسیار روشن و روشنفکر.
یک نمونه کار ایشان را بگویم. بعد از سقوط بنیصدر و در حقیقت یکدست شدن نظام، ایشان در مجلس شورای اسلامی نماینده دامغان بود. نطقی داشت و در آن اعلام خطر کرد. مضمون سخنش این بود که خطری که من برای نظام جمهوری اسلامی پیشبینی میکنم، قشریگری، تحجر و عوامزدگی است. اینکه افرادی با ظاهرپرستی و ظاهرگرایی و به نام شعارهای انقلابی آمده و اندیشه و تفکر و تعقل و آزادی را محدود میکنند. چنین تعبیری داشت. این پیشبینی آن وقت خیلی جالب بود. آقای شاهچراغی چنین آدمی بود. دلبستگیاش به امام و انقلاب مشخص بود و آخر هم میدانید که در همین راه شهید شد. من ایشان را با خیال راحت در کیهان منصوب کردم و انصاف این است که خیلی تحول در کیهان ایجاد شد، یا لااقل بسیاری از طرحهایی که ما داشتیم در دوران ایشان با قوت پیاده شد.
این طرحها و ایدههایی که از آنها سخن میگویید چه بود؟ در کجای تاریخ کیهان پس از انقلاب میتوان رد آن را جستوجو کرد؟
به نظرم بهترین و موثرترینشان کیهان فرهنگی بود که ما از قبل با آقای حسن منتظرقائم – برادر شهید منتظرقائم که در ماجرای طبس شهید شد – درباره آن صحبت کرده بودیم. ایشان از چهرههای برجستهای بودند که قبل از انقلاب زندان رفته بود. از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب بود و ذهن روشنی داشت. ایشان هم البته دو سه سال بعد در تصادف رانندگی کشته شد.
کیهان فرهنگی واقعاً فرصت و روزنه مهمی بود که در عرصه اندیشه و فکر و تبادل نظر گشوده شد. ابتکارش این بود که هر شماره یک چهره را مشخص میکرد و میزگردی برگزار میکرد نه فقط درباره او بلکه به این بهانه به اندیشهها و مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی میپرداخت. من فکر میکنم اگر همین حالا مجموعه کارهایی که در قالب کیهان فرهنگی شد را جمعآوری کنیم، مجموعه ارزندهای خواهد بود. به این ترتیب کیهان فرهنگی پایهگذاری شد، تا به عنوان جریانی که به اصل انقلاب و نظام وفادار است، فضایی برای تضارب آرا و آزاداندیشی ایجاد کند. بعد از آن کیهان اندیشه درآمد که آقای صاحبی و دوستانشان درآوردند. بیشتر جنبههای فکری از منظر نواندیشی دینی را پوشش میداد.
وقتی که آقای اسماعیلی و چند نفر دیگر اصرار کردند که میخواهند بروند، آقای رخصفت و آقای رضا تهرانی آمدند. قبل از اینکه بنده به ارشاد بروم، آقای ملکمدنی که بعدها شهردار تهران شد، مسئولیت مالی – اداری کیهان را برعهده گرفت. آقای رخصفت با آقای ملکمدنی رابطه خوبی نداشت و این باعث شد بعد از مدتی از کیهان برود اما آقای رضا تهرانی ماند و در کیهان فرهنگی با ما همکاریاش را ادامه داد. البته آقای شاهچراغی دوستان دیگری هم داشت که آن زمان با خودش همراه بودند و به کیهان آمدند اما بعدها مواضع خاص خودشان را پیدا کردند. از جمله آقای مهدی نصیری بود که آمد و بعدها محور نوعی کودتا در کل کیهان شد. با این کار حداقل کیهان روزانه با کیهان فرهنگی و کیهان اندیشه راهشان جدا شد. بعد از شاهچراغی این آقایان ۱۸۰ درجه جهتشان تغییر کرد و آنجا کارهایی کردند که مفصل است. بعد از رحلت امام به اصرار خدمت رهبری رسیدم و گفتم که نمیتوانم اداره کنم. ایشان ابتدا استنکاف داشتند ولی بالاخره استعفای بنده را پذیرفتند و کیهان مسیر دیگری پیدا کرد.
بعد از شهادت آقای شاهچراغی، آقای اصغری سرپرستی کیهان را برعهده گرفتند. در دوره ایشان وضعیت کیهان به چه صورت بود؟
آقای اصغری همکار ما در دولت بودند. وظیفه هدایت وزارت دادگستری را بعد از آقای احدی برعهده گرفتند. شخص فاضل، خوشفکر و خوشسلیقهای بودند. ممکن است در بحث مدیریت با ایشان اختلاف نظر داشته باشیم، ایشان هم با من اختلاف نظر داشته باشند اما انسان فرهیختهای بود. بعد از آقای شاهچراغی ایشان دیگر وزیر نبود و آن زمان فکر میکنم از بهار و کبودرآهنگ نماینده مجلس شده بود. با توجه به سابقه همکاری و همراهی که در دولت داشتیم، من از ایشان خواهش کردم، به حضرت امام هم معرفی کردم و گفتم ایشان سابقهشان این است و امام هم قبول کردند، منتهی بعد از آن و بخصوص بعد از رحلت حضرت امام یک مشکلات و درگیریهایی ایجاد شد که عملاً هم آقای اصغری خیلی کارهای نبود. دوستانی که گفتم، با پشتوانه برخی افرادی که در نهادهای امنیتی- نظامی بودند، کار را اداره میکردند.
بعد از انقلاب کیهان و اطلاعات به بنیاد مستضعفان واگذار شده بود و به عنوان بخشهایی که وابسته به آنجا بود شناخته میشد. ما وقتی آمدیم به کارها سر و شکل دادیم، برای کیهان مدیرمسئول و سردبیر تعیین کردیم. استقلال مالی و اداری پیدا کرد و وقتی در زمان ارشاد خودم بنا بود که مدیرمسئول برایش معرفی کنیم، بنده آقای اصغری را به عنوان مدیرمسئول معرفی کردم ولی از جاهای دیگر فشار آمد که آقای نصیری باشد. هیات نظارت بر مطبوعات هم بالاخره علیرغم پیشنهاد خود من و علاقهای که داشت و ملاحظاتی که روی فرد پیشنهادی داشت به هر صورت ایشان را به عنوان مدیرمسئول پذیرفت. آن زمان اوضاع به کلی از دست آقای اصغری خارج شد و بعد از مدت کوتاهی ایشان رفتند. آقای نصیری بود تا اینکه آقای شریعتمداری مدیرمسئول شد. بعد از آن در واقع ایشان همهکاره شدند و حتی مهدی نصیری هم رفت.
یعنی تا پیش از استعفای شما از کیهان هم اسماً آقای اصغری سرپرست بود اما در عمل اختیار کار دست افراد دیگری بود؟
بله، همینطور بود. معتقد بودم اگر بنده نماینده ولی فقیه در کیهانم باید بتوانم بر کار آنجا اشراف داشته باشم. نمیشود یک نفر بیاید و هر کاری خواست برای خودش انجام دهد. یکی از دلایل استعفای من همین بود که عنوان را داشتم اما امکان اشراف و سازوکار درستی برای نظارت بر کارها و اعمال نظر در آنجا وجود نداشت. یکی از علل استعفای من هم همین بود. ولی بله، در ظاهر آقای اصغری سرپرست بود و بنده ایشان را به عنوان مدیرمسئول معرفی کردم اما اوج درگیری و دوگانگی همین بود که حتی با مدیرمسئولی ایشان هم مخالفت شد.
به هر حال کیهان به عنوان روزنامهای که تا اوایل انقلاب یک جور صبغه چپ داشت و خیلی از اعضای تحریریه آن متمایل به حزب توده و اندیشههای مارکسیستی بودند، شناخته میشد. در ابتدای دوره تصدی شما از این نظر مشکل یا درگیری پیش نیامد؟
در دوران پهلوی، در واقع برای ایجاد تنوع و تعادل در عرصه مطبوعات کشور کیهان را در کنار اطلاعات ایجاد کردند اما هر دو وفادار به رژیم گذشته بودند. اطلاعات خیلی آشکارا جنبه نزدیکی به دربار و سیاستهای رسمی را دنبال میکرد. زمانی رسید که خواستند در عرصه مطبوعات جنبه روشنفکری هم وجود داشته باشد و در درون صفوف خودشان چهرههایی که خیلی آشکارا دست به سینه نباشند، روی کار بیایند و کیهان با این ذهنیت تاسیس شد.
حقیقتاً هم کیهان پیش از انقلاب هم وجهه روشنفکری قویتری داشت و هم گاهی آثار انتقاد و مخالفخوانیهای کمدردسری در آن دیده میشد. یکی از جاهایی که بسیاری از چپها تزریق میشدند همین کیهان بود. حتی در جریان سال ۵۶ که آن مقاله کذایی در اطلاعات علیه امام نوشته شد، کیهان زیر بار نرفت و حاضر نشد این کار را بکند و قرعه به نام اطلاعات افتاد. در روزهای انقلاب هم کیهان به خاطر زمینههایی که داشت بیشتر جانب مردم و انقلابیون را میگرفت. مطلوبیت بیشتری هم داشت. آن زمان اگر بخش نیازمندیها را میدیدید، به لحاظ تیراژ بود که آنقدر آگهی میآمد.
ما این مقبولیت را یادمان هست. حتی خود من روزهای پنجشنبه، آخر هفته کیهان را میخریدم. در صفحه ۶ کیهان خاطرم هست افراد عجیب و غریبی مقاله داشتند مثل دکتر علیاصغر حاجسیدجوادی و بسیاری از نویسندگان و شاعران نوپرداز، انقلابی و چپ، مطلب و شعر داشتند. کیهان این وجهه را داشت، البته به صورت کاملاً کنترل شده از طرف رژیم، اما یک جور صبغه روشنفکری متمایل به اندیشههای چپ را برای خود ایجاد و حفظ کرده بود. بعد از انقلاب هم در درون کیهان نیروهایی که مترقیتر و چپ بودند بیشتر از اطلاعات و جاهای دیگر بود. به تبع آن تحرکات چپ هم در آنجا زیادتر بود. البته من همواره تلاشم این بود که فضای روزنامه با تساهل و تسامح مدیریت شود. بارها شد که جلوی دفتر من جمع میشدند و من میرفتم برایشان صحبت میکردم. بحث میکردیم، دعوا میکردیم، تعارف میکردیم. بعضی حرفهایشان درست بود، در بعضی موارد همدیگر را قانع میکردیم. چنین روابطی وجود داشت.
ظهرها در نهارخوری کنار هم نهار میخوردیم. یک روز بعد از نهار از پلهها که بالا میآمدم، دیدم روی دیوار نوشته شده «مرگ بر خاتمی». یکی به سرعت آمد که پاکش کند، گفتم «حق نداری دست به این بزنی، تا آخرش باید باشد. یک نفر دلش خواسته این را بنویسد.» این کارها تاثیر بیشتری داشت.
این شعار روی دیوار ماند؟
نه. همان فردا معلوم بود که دست کشیدند و پاکش کردند. میخواستم بگویم که چنین تحرکاتی در خود ساختمان هم گاهی اتفاق میافتاد. میدانید که آن زمان در سال ۵۹ چریکهای فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق و حزب توده همچنان در عرصه حضور داشتند اما به نظرم قویترین افرادی که آنجا حضور داشتند، بعضیهایشان هم شاید در دوره خود ما بازخرید یا تصفیه شدند، مجاهدین خلق و تودهایها بودند. اما به طور کلی بدنه کیهان بدنه سالم و خوبی بود.
وقتی اسم «خاتمی» کنار نام روزنامه کیهان میآید خیلیها یاد سرمقاله شما در کیهان درباره مهندس بازرگان میافتند. بعد از سی سال نگاه شما نسبت به آن مقاله که خیلیها معتقد بودند مقاله تندی بوده، چیست؟
در آن دعوایی که به وجود آمد همه ما تحت تاثیر فضایی بودیم که وجود داشت. دلبسته به انقلاب بودیم، دلبسته به امام بودیم و احساس هم میکردیم افرادی که نظرات دیگری دارند، اشتباه میکنند. الان هم من معتقدم با توجه به مشکلات حادی که آن زمان بود و اصل موجودیت نظام و انقلاب را تهدید میکرد، شاید بعضی روشهایی که اعمال شد، روشهای ناگزیری بود.
به نظر خودتان دلیل این تقابل میان نیروهای سیاسی چه بود و چرا به نوشتن چنین مقالهای منجر شد؟
من اگر بخواهم در این باره صحبت کنم میگویم بیاییم یک آسیبشناسی کنیم درباره تاریخ سیاسی ایران. اینکه ۱۰۰، ۱۵۰ سال است که ملت ما برای آزادی، استقلال، پیشرفت و دموکراسی قیام کرده است، اوجش در انقلاب اسلامی بود که خوشبختانه همسویی این خواستها با هویت فرهنگی اکثریت که دینی است، مورد توجه قرار گرفت اما چرا هیچگاه موفقیت کاملی نداشتیم؟ چرا از دل مشروطیت رضاخان درآمد؟ چرا از دل فضای بسیار عالی بعد از شهریور ۲۰ که آزادی در حد هرج و مرج و حاصل آن شکلگیری نهضت ملی و ملی شدن صنعت نفت و دولت مصدق بود، کودتای ۲۸ مرداد درآمد و بدترین شکل خفقان ایجاد شد؟ چرا بعد از انقلاب اسلامی که واقعاً با آزادی شروع کرد و در آغاز پهلوبهپهلوی هرج و مرج میزد، جنگ و جریانات ترورها و محدودیتهای دهه ۶۰ ایجاد شد و چرا بعد از اصلاحات که با بازخوانی شعارها و خواستههای اصلی انقلاب ۵۷ بر سر کار آمد که آزادی، استقلال و پیشرفت توام با معنویت و اخلاق و دین بود، به شرایط فعلی رسیدیم؟
من فکر میکنم در آسیبشناسی این ماجراها اول به این بپردازیم که چرا جریان روشنفکری ما که باید بستر تبیین و تشریح این خواستههای تاریخی باشد، رشد کافی را نداشته و خیلی زود جذب فضاهای تند شده است؟ هر بار ملت برای آزادی قیام کرده، اینها به جان هم افتادند و زمینه را فراهم کردند برای اینکه باز استبداد شکل بگیرد. این مسئلهای است که باید درباره آن صحبت کنیم. من میگویم خواست تاریخی مردم ما استقلال، آزادی و پیشرفت بوده اما آیا ظرفیت عملی برای پیاده کردن این خواستهها را داشتیم؟ مثلاً اگر مردم ما دموکراسی را میخواستند، آزادی را میخواستند، زمینه فرهنگی و اجتماعی برای استقرار این خواستهها بوده یا نبوده؟ و اتفاقاً کار روشنفکری ایجاد این زمینه است. یعنی خواست تنها کافی نیست، خواستهها ارزشمند است. ما در تمام جنبشهای این صد ساله خواستهها را میبینیم و واقعاً معدل خواست مردم ما در صد سال گذشته آزادیخواهی، استقلالخواهی و پیشرفت بوده است. البته اکثریتشان مسلمان بودند، شیعه بودند و به دینشان علاقهمند بودند و اتفاقاً موفقیت امام هم به همین دلیل بود که میگفت این اسلامی که من معرفی میکنم، هم آزادی میدهد، هم استقلال و هم پیشرفت. من اسلامی که به شما میگویم همانطور که یک شیعه حق دارد، غیرمسلمان هم به عنوان یک شهروند دارای همه حقوقی است که میتواند داشته باشد. منتهی ما، روشنفکران و نخبگان جامعه بجای بسترسازی، بجای بالا بردن آگاهی جامعه که این خواست آگاهانه شود، بیشتر به جان هم افتادیم و از دل این درگیریها چیزی برخلاف خواست ملت درآمد.
در آغاز انقلاب به نظر من دو نوع جریان افراطی وجود داشت. یکی جریانات تندی که به ترور دست میزدند و از آن طرف جریاناتی که معتقد بودند باید همه را سرکوب کرد، همه چیز را نابود کرد و یک مقدار ظاهربین بودند. این وسط هم امام بود که سعی میکرد تعادلی ایجاد کند اما گاهی به عنوان رهبر یک انقلاب، خصوصاً در دوره جنگ و ترور احساس میکرد که بنیادهای نظام در خطر است. بنابراین علیرغم همه خواستهایی که ایشان داشت و قبل از انقلاب گفته بود، درباره آزادیها، قانون اساسی و مسائل دیگر، به هر حال در حالت بحرانی تنگناهایی ایجاد شد. من آن زمان معتقد بودم جریاناتی مثل نهضت آزادی و افرادی مثل آقای مهندس بازرگان، آیتالله طالقانی که از دوستداشتنیترین چهرههای یک قرن گذشته هستند، اگر خیالپردازانه نگاه نمیکردیم میبایست همراهی آنها با انقلاب و نظام بیشتر میبود تا ما این حالت بحران را بگذرانیم.
در سال ۶۶ در جواب نمایندگان مجلس که به بعضی مسائل خلاف قانون، دستگیریها و سختگیریهایی که وجود داشت اعتراض کردند، امام قبول کردند که اینها بوده اما در حالت اضطرار بوده، جنگ داشتیم، حالت بحرانی داشتیم اما بنا داریم که همه به قانون برگردیم. من بعضی وقتها گفتهام که امام هم قبول داشتند که بعضی از رفتارها و اعمال استثنا بوده، نه قاعده ولی متاسفانه بعد از امام میبینیم که استثناها قاعده شدند و قاعده که خود قانون اساسی است، مورد کم لطفی قرار گرفته است.
پس فکر میکنید آن مقاله با توجه به فضایی که وجود داشت، ناگزیر بود؟
به هر حال آن زمان دو دیدگاه وجود داشت و ما هم معتقد بودیم که بالاخره راهی که دوستان ما در نهضت آزادی میپیمایند، راه واقعبینانهای نیست و انتقاد داشتیم. اما من قبول دارم. واقعاً اگر الان میخواستم مطالب را بنویسم، آنطور نمینوشتم. بعضی مطالبی که آن وقت نوشتم جفا بود نسبت به افراد. با اینکه اختلاف نظر و اختلاف سلیقه داشتیم، همان زمان برای آنها احترام قائل بودم، الان هم احترام قائلم. ولی بنده هم قبول دارم که بعضی وقتها تحت تاثیر فضای احساساتی موجود قرار گرفتم. نمیتوان همیشه از انسان انتظار داشت که احساس را نادیده بگیرد و منطق همیشه کارگر بیفتد. شاید توسط قلم من هم به عزیزان و بزرگانی در این مملکت جفا شده باشد. به هر حال هر کس در زندگیاش از این اشتباهات و مشکلات وجود دارد.
آقای خاتمی، در ابتدا گفتید که در بدو ورود به کیهان دیدگاهها و آرزوهایی برای آن داشتید. حالا که سه دهه از آن زمان میگذرد نظرتان درباره کیهانِ امروز چیست؟ چقدر این روزنامه فعلی را نسبت به آنچه در ذهنتان بود، نزدیک یا دور میبینید؟
حقیقت این است که کیهان امروز، کیهان امروز است. هیچ نسبتی با کیهانی که ما دلمان میخواست و اعتقاد دارم که امام هم میخواست، ندارد. حالا هیچ نسبتی نمیخواهم بگویم اما خیلی فاصله دارد با آنچه که در ذهن ما بود. خیلی از بداخلاقیهایی که در جامعه به صورت سنت درآمده است، یکی از مجاری آن – اگر نگویم منابع- خود کیهان است. نسبتهای ناروا دادن، تهمت زدن و…. گویا برنامه این است که دفع حداکثری و جذب هیچ اتفاق بیفتد.
مازیار مهرپور یکی از شصت فعال کارگری است که در حمله نیروهای امنیتی به نشست مجمع “کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری” در کرج در تاریخ ۲۶ خرداد گذشته بازداشت شد.
به گزارش سایت کمیته هماهنگی کمک به تشکل های کارگری، پس از چند روز بازداشت انها در زندان رجایی شهر، مازیار مهرپور به همراه پنج تن دیگر از فعالین کارگری دستگیر شده، سیروس فتحی، مسعود سلیم پور، فرامز فطرت نژاد، سعید مرزبان و میترا همایونی به زندان لاکان رشت منتقل شدند. این شش تن فعالان کارگری از شهر رشت بودند که در مجمع سالانه “کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری” در کرج شرکت کرده بودند.
زهره اسدپور، همسر مازیار مهرپور، خود از فعالان حقوق زنان است که در سال ۸۶ ابتدا از سوی وزارت علوم و پس از آن از سوی دانشگاه آزاد اسلامی از تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد محروم شده بود.
زهره اسد پور در نامه ای به همسر در بندش، ضمن اعتراض به ” دستمزدهای به مراتب پایینتر از خط فقر” و ” نه با قراردادهای سفید امضا ” ، تلاشهای همسرش و همه فعالان کارگری را برای حق “تشکل یابی” برای تحقق “رویای جهانی عادلانه تر” ستود.
متن این نامه به شرح ذیل است:
اعتصاب سراسری است، مردم برخاستهاند تا از بازپس گیری امتیازاتی که از سرمایه داری گرفتهاند جلوگیری کنند، چند زن و مرد پرچم و بروشور به دست در کنار ایستگاه مترو ایستادهاند و در میان رهگذران بروشورهایی علیه اصلاحات جدید در نظام تامین تامین اجتماعی که مانع شمول گستردهٔ خدمات پزشکی به مردم میشود، توزیع میکنند. نازلی محو پرچمهای رنگارنگ شده است. زن رنگین پوستی نزدیک میشود، بروشوری به دستم میدهد و با لبخند میگوید «برای آیندهٔ دخترت….» و من میمانم و نازلی که میخواهد از ربط آیندهٔ او و این تجمعات بگویم…. و من که زار میزنم…. هزاران کیلومتر دور از ایران، بیتاب برگشتن، دور افتاده از حلقهٔ کوشندگانی که آگاهانه ماندهاند «در بدترین دقایق این شام مرگزای»….
چند ساعت بعد درمیعادگاه هر روزهمان در دوسوی اقیانوس آرامم میکنی و بیتابیم را به آرامش میخوانی و اطمینانم میدهی که «ما نیز سهم خود را پرداختهایم و میپردازیم از این هزینهٔ همگانی که سالهاست این مردم پرداختهاند در آرزوی دنیایی انسانیتر»
زمان چندانی نگذشت از آن روزهای خنک اردیبهشت لندن تا ۲۶ خرداد سوزان کرج که مجمع عمومیتان آماج هجوم آنان شد که کابوس «تشکل یابی» کارگران، آن چنان خوابهای آرامشان را بر هم میزند که مسلحانه و از در و دیوار هجوم میآورند بر پاک باختگانی که آمدهاند و آمادهاند تا بر سر ایمانشان از «سر» نیز بگذرند. و از و حشت این کابوس است که تیر خشم گزمه گان، از همسایگان محل «مجمع» نیز در نمیگذرد و مردمی بیخبر از همه جا از خانههایشان بیرون کشیده میشوند به جرم همسایگی با آنان که برخاستهاند تا بکاهند از دهشتناکی روزگار تاریک این مردمان….
حالا تو در جامعهای که به زعم حاکمان آن، امنیت ملیاش، نه با دستمزدهای به مراتب پایینتر از خط فقر، نه با قراردادهای سفید امضا، نه با کلیههایی که در غم نان به حراج گذاشته میشود، نه با شمار روزافزون دخترکان و پسرکانی که به صف کودکان کار میپیوندند، بلکه با چاره اندیشیای جمعی برای گشودن گرهٔ کار فروبستهٔ کارگران به خطر میافتد، پرتاب شدهای به جمع آنان که امنیت ملی را به خطر انداختهاند. در «امنیتی» که در فقدان مردم عادی تعریف شده است، امنیتی که گویا معادل گرفته شده است نه با امنیت «پابرهنگانی که صاحبان انقلاب» تعریف میشدند که با امنیت سرمایه، چه افتخار آمیز است مخل امنیت ملی بودن و به این اتهام پشت دیوارهای زندان روزگار به سر بردن.
و از همین رو است که من ذرهای پشیمان نیستم از اینکه از تو نخواستم تا تن به عافیت بدهی و نروی، نخواستم تا نگرانی پدرانهات از حال کودکمان که در تب میسوخت، ماندنت را توجیه کند…
و میدانم، حتی اکنون که در آغوش گرفتن دوبارهات در گرو امر دوستاق بان است، و سهم ما از دیدارت کابینهای ملاقات است که هفتهای یک بار برای دقاقیقی چند ما را در بر میگیرد،، هنوز نه من و نه تو و باور کن نه نازلی تردیدی نداریم که باید آن روز میرفتی….
سخت نبود درک اینکه رفتن آن روز تو برای آیندهٔ نازلی و نازلیها است. پس چه باک اگر که امروز نازلی بدون تو باشد. نازلی دیگر خوب میفهمد که آیندهٔ نسل او در گرو مبارزات امروز نسل ما است، نسلی که در لندن بروشور توزیع میکند و به اعتصاب میپیوندد، در میدان التحریر تحصن میکند، در اسپانیا و یونان علیه نظام سرمایه به تظاهرات بر میخیزد و در ایران برای تشکل یابی کارگران میکوشد و در همه جای دنیا رویای جهانی عادلانهتر را در سر دارد…
زهره اسدپور، همسر مازیار مهرپور
۱۰ تیر ماه ۱۳۹۱
میرحسین موسوی: مردم میپرسند آیا سفره آنان امروز رنگینتر از دیروز است و یا حاصل وعده دروغین آوردن نفت بر سر سفرههایشان کوچکتر شدن این سفرهها و تحلیل رفتن لوازم رفاه در زندگی آنان بوده است؟
کلمه – گروه بین الملل: مردمی که در کشور هایی مثل سوریه، سودان، روسیه، اوکراین (و ایران؟!) زندگی می کنند و نسبت به وضعیت زندگی، بیکاری، فقر و یا سیاست های دولت حاکم اعتراضی دارند؛ باید در عقل، وطن پرست بودن و حتی انسان بودن خود شک کنند. این صدای دولت ها در این کشورهاست و رهبران همه کشورهایی از این دست، البته بدون بیان جملات بالا و نتیجه گیری آن، در همین راستا اقدام می کنند.
به گزارش کلمه، در دو هفته اخیر تعداد زیادی از مردم سودان در اعتراض به لایحه بودجه جدید این کشور که به پارلمان ارائه شده تظاهرات کرده اند. در این لایحه دولت یارانه کالاهای اساسی و از جمله یارانه سوخت حذف کرده است.
این تظاهرات اعتراضآمیز که نخستین بار از دانشگاه خارطوم آغاز شد و سپس به مناطق دیگر کشیده شد، به سرعت به یک تظاهرات بزرگ ضد دولتی تبدیل شد که در آن درخواست سرنگونی نظام عمر حسن البشیر رئیس جمهور سودان مطرح میشود. فعالان سودانی از مردم خواسته بودند در آستانه بیست و سومین سالگرد کودتایی که عمر حسن البشیر را به قدرت رساند، دست به تظاهرات گسترده بزنند.
نیروهای امنیتی سودان، در این تظاهرات نزدیک به هزار نفر از ناراضیان این کشور را دستگیر کردند. عمر البشیر رئیس جمهوری سودان این تظاهرات را غیر مهم خوانده که عدهای «کم خرد» آن را به راه میاندازند.
معترضان سودانی کم خردند، همانند معترضان سوریه ای که تندرو های اسلامگرا و وابسته به بیگانگان، یا معترضان اوکراینی که دزد، و معترضان روسی که آشوبگرند؛ و یا معترضان ایرانی که هم خس و خاشاک اند و هم میکروب و هم گوساله و بزغاله و …. این نگاه حکومت های دیکتاتوری به مردمان کشورشان است.
به گزارش خبرگزاری فرانسه به نقل از فعالان سودانی، نیروهای امنیتی حدود هزار نفر را که در تظاهرات روز جمعه علیه موج جدید گرانیها و حکومت عمر حسن البشیر شرکت داشتند، دستگیر کردند. بازداشت ناراضیان از دو هفته پیش آغاز شده بود. سازمان دفاع از حقوق و آزادیها گزارش داده است که سرکوب تظاهرات جمعه به دست نیروهای دولتی، صدها زخمی در پی داشته است.
شماری از آسیبدیدگان افراد مسنی هستند که بر اثر از گاز اشک آور شلیک شده از سوی نیروهای امنیتی دچار آسیبدیدگی شدند. همچنین شماری با اصابت گلوله ساچمهای و باتوم زخمی شدند.
فرماندهی پلیس سودان در بیانیهای علام کرد: «روز جمعه گروههای اندکی اقدام به برگزاری تظاهرات در خارطوم پایتخت سودان و مناطق دیگر کردند. پلیس ناچار به استفاده از پایینترین حد از زور شد و اکنون آرامش به خیابانها بازگشته است.» این بیانیه افزوده است که شماری از «آشوبطلبان» دستگیر و به مراجع قضایی معرفی شدهاند. پلیس در بیانیه خود شمار دستگیر شدگان را ذکر نکرد.
یک مقام مسئول در پلیس سودان به خبرگزاری فرانسه گفته است که شماری از دستگیرشدگان آزاد شدند اما بقیه روانه زندان شدند. او در خصوص زندان محل نگهداری دستگیر شدگان نیز به خبرنگاری که این سؤال را پرسیده بود، گفت: «حق ندارید محل نگهداری آنها بدانید. حق این سئوال را ندارید.»
غازی الصدیق وزیر اطلاع رسانی سودان روز شنبه در مصاحبه با تلویزیون دولتی این کشور گفت: «سودانیها حق اظهار نظر به شکل مسالمتآمیز دارند.» او اما بلافاصله از مردم خواست «به آشوبطلبان اجازه در معرض خطر قرار دادند ثبات و امنیت سودان» را ندهند.
عمر حسن احمد البشیر رئیس جمهور کنونی سودان و رئیس حزب کنگره سودان، در سال ۱۹۸۹ در زمانی که یک سرهنگ ارتش بود رهبری کودتای بدون خونریزی را برعهده گرفت و موفق به برکناری صادق المهدی نخست وزیر منتخب وقت شد و به قدرت رسید.
حکم جلب بینالمللی او چند سال پیش توسط دیوان بینالمللی کیفری صادر شدهاست. او به اتهام ارتکاب «جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت» در دارفور، تحت تعقیب بینالمللی قرار دارد.
سید محمد خاتمی در هفته گذشته برای عیادت از پدر سید مصطفی تاجزاده به منزل وی رفت و ضمن دلجویی از خانواده این زندانی سیاسی از احوال همکار سابق خود جویا شد.
به گزارش نوروز، در این دیدار همسر تاجزاده با شرح مشکلاتی که اخیرا برای وی پیش آمده از روند کند درمانی او اظهار نگرانی کرد و گفت که امیدوار است روز شنبه طبق قرار قبلی پس از گرفتن نوار از گردن و کمر همسرش در بیمارستان تشخیص پزشک متخصص برطرف کننده نگرانی های زیاد در مورد شدت بیماری های ایشان باشد.
سیدمحمد خاتمی نیز ضمن ابراز امیدواری برای آزادی همه زندانیان سیاسی در پاسخ به سؤال مادر مشاور خود در دوره اصلاحات، که چرا فرزند انقلاب و خدمتگزار صادقی چون تاجزاده در عوض پاداش خدماتش زندانی شده و از همه حقوقش محروم است، این محرومیت ها و خصوصاً حضور نزدیک به دو ساله او در قرنطینه و انفرادی را غیرقانونی خواند و رهایی تاجزاده و کلیه زندانیان سیاسی را به مصلحت نظام و کشور و بهبود شرایط موجود دانست.
رئیس جمهور دوران اصلاحات همچنین با ابراز نگرانی نسبت به وضعیت جسمی مصطفی تاجزاده، از بی توجهی نسبت به سلامت وی و دیگر زندانیان سیاسی ابراز تاسف کرد.
لازم به ذکر است تاجزاده که ماه رمضان حضورش در قرنطینه و انفرادی دو ساله می شود، از مشکل در ناحیه گردن، کمر و چشم رنج می برد و متأسفانه مسئولین قضایی و امنیتی برای درمان وی از دادن مرخصی استعلاجی بدون دادن هیچ توضیحی خودداری می کنند.
برخی از پزشکان روزه داری مستمر وی را که آبان ماه دو ساله می شود، عامل اصلی در تشدید مشکلات او دانسته اند اما وی در پاسخ به درخواست شکستن روزه های اعتراضی اش به خانواده خود گفته تا زمانی که این بی قانونی ها در مورد من اعمال می شود ناگزیر به اعتراض با این شیوه مدنی هستم. یادآور می شود سید مصطفی تاجزاده حتی زمانی که پدرش به دلیل سکته مغزی در بیمارستان بستری بود امکان مرخصی و عیادت از پدرش را نیافته بود.
طبق اخبار رسیده، برخلاف وعده مسئولین این هفته هم به دلیل عدم ارسال نامه دادستان امکان اعزام این زندانی سیاسی به بیمارستان برای اقدامات درمانی فراهم نیامده است.
زلزله بامداد امروز در شهرستان خواف استان خراسان رضوی، باعث تخریب کامل یک روستا و آسیب دیدن دهها خانه در دو روستای دیگر شد.
به گزارش کلمه، بامداد امروز – دوشنبه ۱۲ تیرماه – زلزله ای به قدرت ۴٫۵ ریشتر شهرستان خواف در استان خراسان رضوی را لرزاند.
مدیر شبکه لرزه نگاری خراسان رضوی اعلام کرده که تا ساعت ۱۹ عصر امروز، ۱۰ پس لرزه در این منطقه روی داده است. ذوالفقار آسایش پور به ایرنا گفته است که لرزش اصلی در ساعت دو و ۴۸ دقیقه بامداد رخ داده و بیشتر پس لرزه ها در سه ساعت پس از آن بوده است.
سخنگوی سازمان امداد و نجات جمعیت هلال احمر هم تخریب کامل یک روستا در زلزله صبح امروز در شهرستان خواف خبر داده و به مهر گفته است:
با انجام ارزیابیهای اولیه مشخص شد که سه روستا دچار خسارت شده و زلزله به سه اثر باستانی و تاریخی شهرستان خواف از جمله “مسجد ملک زوزن”، “آسبادهای نشتیفان” و”رباط کال جنگی” خسارت وارد کرده است.
به گفته حسین درخشان، در مجموع ۴۳ باب منزل روستایی در سه روستای یاد شده آسیب دید که سه باب از آنها در روستای ”نقاب” به طور کامل و ۱۰۰ درصد تخریب شده است.
وی با بیان اینکه خوشبختانه این زلزله خسارت جانی برجای نداشت، افزوده است: در ادامه روند امدادرسانی به زلزله زدگان ۱۴۳ نفر ازمصدومان این زمین لرزه درهمان ساعات اولیه وقوع زلزله از سوی امدادگران هلال احمر در محل به صورت سرپایی درمان شدند و هفت نفر از آنها هم برای ادامه روند درمانی به بیمارستان خواف اعزام شدند.
نازنین خسروانی، روزنامه نگار دربند، دقایقی پیش به مرخصی آمد.
به گزارش خبرنگار کلمه، نازنین خسروانی، روزنامه نگار، که اسفند ماه سال گذشته برای اجرای حکم ۶ ساله خود به زندان اوین رفته بود، دقایقی پیش به مرخصی آمد.
خسروانی چندین بار برای اجرای این حکم احضار شده بود، اما هر بار او را بازگرداندند. تا اینکه امروز ۱۵ اسفندماه او خود را برای اجرای حکم به زندان اوین معرفی کرد.
نازنین خسروانی در فرودین ماه سال جاری در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی پیرعباسی به تحمل شش سال زندان محکوم شده بود.
فریده غیرت، وکیل خسروانی در آن زمان به کلمه گفته بود که دادگاه انقلاب اسلامی خانم خسروانی را به اتهام “اجتماع و تبانی جهت اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام” مجرم شناخته است.
نازنین خسروانی ۱۲ آبان سال ۱۳۸۹، در منزل پدری اش بازداشت شده و در طول مدت بازداشت در بند امنیتی ۲۰۹ زندان اوین بود.
او از روزنامه نگاران اصلاح طلبی است که با روزنامه های نوروز، بهار، دوران امروز، کارگزاران، سرمایه و خبرگزاری آفتاب همکاری داشته، اما به گفته خانواده اش در ماههای منتهی به بازداشتش در روزنامهای کار نمیکرده است.
نازنین خسروانی، اسفندماه سال ۸۹ بعد از تحمل ۱۳۲ روز بازداشت با سپردن وثیقه ای به ارزش ۶۰۰ میلیون تومان از زندان اوین آزاد شد.
کلمه- زهرا صدر:
مسئولان بند ویژه روحانیت زندان اوین از رسیدن داروهای ضروری به محمدصادق هنرور شجاعی، روحانی منتقد جلوگیری کرده و با ضبط داروهایی که او در بازگشت به زندان با خود همراه برده بود از ارائه آن ها به وی خودداری کرده اند. این در حالی است که این روحانی منتقد به بیماریهای متعددی مبتلا بوده و داروهای مذکور برای او حیاتی است.
مادر آرش هنرور شجاعی، روحانی و وبلاگ نویس منتقد با بیان اینکه سه روز پیش پسرم را بردم درب اصلی زندان اوین و تحویل دادم، به کلمه می گوید: خودم داروهایش را خریداری کردم و همراهش فرستادم. نیم ساعت هم جلوی در زندان معطل شدم تا خدای ناکرده اگر داروها را قبول نکردند، خودم دوباره بگیرم و برایش ارسال کنم. حتی نسخه هایی که دکترهای بهداری اوین برایش تجویز کرده بودند را برایش کپی گرفتم و داخل داروها گذاشتم که دیگر ایرادی نگیرند، ولی متاسفانه زمان ورود به بند، داروها را از او گرفته و گفته بودند که خودمان هر شب به مقدار لازم به تو خواهیم داد.
به گفته ی وی امروز بعد از ۳ روز با توجه به اینکه آرش در اعتصاب غذا هم است، داروها ناقص به دستش رسیده و حالش خیلی بد است. چون این داروها تخصصی و برای بیماری صرع است و حتی اگر یک وعده هم تاخیر داشته باشد، حال پسرم بد می شود و تشنج می کند. الان آرش اصلا وضع جسمی خوبی ندارد و ما واقعاً نگرانش هستیم و نمی دانیم چه کار باید بکنیم.
مادر آرش هنرور با اشاره به اینکه پسرش در بند ویژه روحانیت نگهداری می شود می گوید: آرش خیلی با روحیه و قوی به زندان برگشت، چون او یک مبارز واقعی است و با توجه به اینکه حال جسمانی خوبی ندارد، اما روحیه اش را همیشه حفظ می کند و تازه به ما هم روحیه می دهد ولی من یک مادرم، و چه طور می توانم تحمل کنم که پسر بیمارم بدون هیچگونه مراقبتی به زندان برود.
وی در ادامه ابراز نگرانی می کند: چون داروهایش هم گرانقیمت است از طرف خود زندان نامه دادند که باید خانواده اش تهیه کنند ولی با این حال بهداری داروها رو نمی دهد و یا ناقص می دهد واصلا توجه نمی کند که پزشک قانونی نامه داده که او در اثر ضربه مغزی مبتلا به صرع شده و جزو بیماران خاص است.
مادر این روحانی دربند که در اعتصاب غذا به سر می برد، با بیان اینکه دعا کنید که برای آرش اتفاق بدی نیفتد، می گوید: امروز هم در بهداری می خواستند به اجبار به پسرم سرم وصل کنند ولی خدا را شکر که پسرم مقاوم بوده و تاکید کرده که سرم نمی خواهم، داروهایی را که خودم تهیه کردم و مال خودم است به من بدهید.
چند روز پیش کلمه گزارش داده بود که آرش هنرور شجاعی روحانی و وبلاگ نویس منتقد که با پایان دوره ی مرخصی خود به زندان بازگشت، به محض ورود به زندان به دلایل زیر دست به اعتصاب غذا زده است:
۱٫ استنکاف دادسرای ویژه روحانیت از تحویل دادن اصل مدارک پزشکی قانونی و بنابرین عدم امکان پی گیری روند درمانی با خواسته بازگرداندن عملکرد دادسرای ویژه روحانیت به روند صحیح قانونی
۲٫ هتک حیثیت و نشر اکاذیب و اتهامات ناروایی که صدا و سیمای جمهوری اسلامی حتی قبل از صدور حکم و باشگاه خبرنگاران جوان و روزنامه کیهان و رسانه های همسو و وبسایت هایی از قبیل روات حدیث و وبسایت های دیگر وابسته به اقتدارگرایان و وزارت اطلاعات در حق وی انجام دادند و با خواسته اعاده حیثیت
۳٫ عدم اعاده اموال که شامل نوشته ها و مدارک تحصیلی وی می شد و می بایست پس از پایان تحقیقات بازپس داده شود، اما علی رغم چندین بار درخواست کتبی و رسمی از بازگرداندن آنها جلوگیری به عمل آمد
۴٫ در اعتراض به دادگاه نمایشی و فرمایشی ۲۱ تیرماه سال جاری به اتهام نشر اکاذیب
هفته ی گذشته نیز کلمه خبر داده بود که محمد صادق (آرش) هنرور شجاعی خویی، روحانی منتقد، که چند روزی است به علت وخامت حال جسمانی در اثر بیماری صرع، در مرخصی استعلاجی به سر می برد، قرار است مجددا مورد محاکمه قرار گیرد.
این روحانی و وبلاگ نویس زندانی بر خلاف انتظار و رویه دادگاه ویژه روحانیت، علی رغم نظر مساعد دادستان ویژه و قاضی، به دلیل گزارش وزارت اطلاعات، مشمول عفو ۱۳ رجب نشده و به وی اتهامات جدیدی تفهیم شده که دلیل آن انتشار نامه سرگشاده اش در باب دادگاه ویژه روحانیت، انتشار نامه دادگاه به پزشکی قانونی و مصاحبه اش با سایت "کلمه" ذکر شده است.
آرش هنرور، دی ماه سال گذشته، چند روز پیش از بازگشت به زندان گفته بود: دوست دارم که جمهوری اسلامی نظامی آبرومند و نیرومند و خواسته و پسندیده مردم باشد… اما راهی که سکان دارانش در پی گرفته اند به ترکستان است.
آرش هنرور قرار است در ۲۱ تیرماه سال جاری به اتهام نشر اکاذیب در دادگاه ویژه روحانیت مورد محاکمه قرار گیرد، و این در حالی است که با توجه به اینکه اجازه آزادانه انتخاب وکیل ندارد، اساسا دادگاه را دادگاهی فرمایشی و نمایشی تلقی می کند.
این روحانی وبلاگ نویس، به اتهاماتی چون جاسوسی، اقدام علیه امنیت ملی، تبلیغ علیه نظام، هتک حیثیت مقام روحانیت و … توسط دادگاه غیر قانونی ویژه روحانیت به تحمل چهار سال حبس، پنجاه ضربه شلاق، پرداخت هشت میلیون ریال جزای نقدی و خلع مادام العمر از لباس روحانیت محکوم شده است.
خانم شجاعی سال گذشته نیز زمانی که پسرش در زندان بود و همچنان با مشکلات جسمی دست به گریبان بود در گفتگویی با آرزوی آزادی همه عزیزان دربند گفته بود: “واقعا نمی دانم این کسانیکه در زندان بیمار می شوند و بهداری اوین در درمان آنها کوتاهی می کند، چه کسی مسئولیت اتفاقی که برای سلامتی آنها می افتد بر عهده می گیرد؟ اما من بعنوان یک مادری که مثل همه مادران عمر و جوانی اشان را برای سلامتی فرزندانشان می گذارند برای سلامتی فرزندم “نگران” و “ناراحت” هستم و متاسفانه دستم هم به هیچ جا بند نیست.”
از اتهامات سنگین منتسب شده به هنرور “جاسوسی” است که مادر وی در این مورد گفته بود: “هیچ مصداقی برای این اتهام سنگین وجود نداشته و ندارد. در بازجویی از خود من هم که به عمل آمد از من پرسیدند که او چرا زبانهای مختلف را بلد است، که پاسخ دادم خب آرش زبان آلمانی را بلد است. یک پسربچهی ۱۵ ساله بود که من او را در موسسه «گوته» ثبتنام کردم. موسسه گوته وابسته به قسمت فرهنگی سفارت آلمان است و آرش آنجا درس میخواند. هر کسی میرود هر جایی درس میخواند که نمیتوان به او اتهام جاسوسی زد. خب ۱۰ سال از این ماجرا گذشته است، من خودم رفتم آنجا که تحقیق کنم ببینم آیا آنجا فعالیت دیگری داشته است یا نه. با یکی از اساتیدش که صحبت کردم، که گفتند نه اینجا هیچ فعالیتی صورت نمیگیرد، اینجا کتابهایی هست که ما خودمان در اختیار محصلین قرار میدهیم که این کتابها هم حتا از بیرون وارد نمیشود. تنها کاری که این جا میشود این است که درس دانشجو داده میشود و از او امتحان گرفته میشود. خیلی ساده. حالا آرش یک دانشجوی ممتاز بوده و همیشه بهترین نمرهها را میگرفته است. بعد از اینکه آرش مدرک زبان آلمانی را از موسسه گوته میگیرد دیگر هم به آنجا بازنگشته است.”
کلمه: غلامحسین محسنیاژهای امروز در نشست مطبوعاتی خود با خبرنگاران، بدون اشاره به وضعیت زندانیان سیاسی و حبس غیرقانونی میرحسین موسوی و مهدی کروبی، از استقبال دستگاه قضایی از اظهارات رهبری درباره کاهش حکم زندان و ارائه لایحه ای به مجلس در خصوص استفاده حداقلی از زندان خبر داد.
سایت تحلیلی خبری کلمه که به دلیل محدودیت های موجود نمی تواند در جلسات پرسش و پاسخ سخنگوی قوه قضاییه شرکت کند، تاکنون سوالاتی را مطرح کرده و از نمایندگان رسانه های کشور و شخص آقای محسنی اژه ای درخواست کرده است که به این سوالات پاسخ دهد؛ سوالاتی که دغدغه بخشی از افکار عمومی جامعه است.
سوالات کلمه از سخنگوی قوه قضاییه را در اینجا ببینید
اما وی این بار نیز در سی و یکمین جلسه پرسش و پاسخ به این دغدغه ها پاسخ نگفت و موارد غیرقانونی و نقض آشکار حقوق شهروندی در زندان ها را نادیده گرفت و به جای آن به کلی گویی های همیشگی پرداخت.
در این جلسه سخنگوی دستگاه قضایی بدون اشاره به تمدید حبس زندانیان سیاسی و حکم های طویل المدت برای فعالان سیاسی و روزنامه نگاران، به سخنان رهبری در مورد زندان اظهار کرد: قوه قضاییه تلاشهایی را در راستای فرمایشات مقام معظم رهبری کرده و لایحهای در این خصوص در مجلس است که امیدواریم به زودی تصویب شود.
محسنی اژه ای در ادامه افزود: باید در مورد این موضوع چارهاندیشی شود و آنجایی که ضرورت ندارد، بازداشت موقت کوتاه شود و همچنین هیاتهایی را تعیین کنیم که به صورت مرتب به زندانها و دادسراها سرکشی کنند.
وی افزود: مدت قرار بازداشت موقت در قانون فعلی دو ماه است و اگر این دو ماه به اتمام رسید و نظر قاضی به ادامه بازداشت بود، باید مجددا قرار صادر شود و به متهم نیز تفهیم شود و متهم در این رابطه حق اعتراض دارد.
سخنگوی قوه قضاییه نگفت دلیل زندانی کردن ده ها دانشجو و شهروند و فعال سیاسی پس از انتخابات مهندسی شده ریاست جمهوری چه بوده است و چرا این افراد ماه ها در انفرادی بودند.
پیش از این رهبری سفارش اکید کرده بود که یک روز حبس انفرادی باید ده روز محاسبه شود، سفارشی که مدتهاست اجرایی نشده است.
زنوزی بازداشت است
محسنی اژه ای سخنگوی قوه قضائیه در جلسه مطبوعاتی امروز همچنین اعلام کرد که محمدرضا زنوزی همچنان در بازداشت به سر می برد. گفته می شود که زنوزی از سرمایه داران نزدیک به مشایی رئیس دفتر احمدی نژاد است.
در این جلسه، خبرنگاری با اشاره به انتشار اخباری در برخی رسانهها مبنی بر بازداشت “مهآفرید ۲” خواستار توضیح از محسنی اژهای شد که وی پاسخ داد: شخصی به نام مهآفرید ۲ نداریم.
در این میان خبرنگار دیگری اسمی را با هویت «م.ز» مطرح کرد که سخنگوی دستگاه قضایی گفت: اگر منظور این فرد است، نامبرده اکنون در بازداشت به سر میبرد.
پیش از این ندای سبز آزادی گزارش داده بود که محمدرضا زنوزی مطلق، همان فردی که سایت اصولگرای بازتاب مدارک دستور احمدی نژاد برای مساعدت با پرداخت ۱۵ هزار میلیارد تومان منابع مالی به او را منتشر کرده، بازداشت شده است.
پس از انتشار خبر بازداشت محمدرضا زنوزی، سایت بازتاب از آزادی زنوزی خبر داد اما امروز محسنی اژه ای سخنگوی قوه قضائیه اعلام کرد که زنوزی همچنان در بازداشت است.
در این نشست، خبرنگار دیگری از سخنگوی دستگاه قضایی در خصوص اتهام فردی به نام «ح.ن» سوال کرد و گفت مطرح شده که با توجه به صدور قرار، وی همچنان در بازداشت است.
محسنی اژهای پاسخ داد: مدت قرار بازداشت موقت در قانون فعلی دو ماه است و اگر این دو ماه به اتمام رسید و نظر قاضی به ادامه بازداشت بود، باید مجددا قرار صادر شود و به متهم نیز تفهیم شود و متهم در این رابطه حق اعتراض دارد.
وی از بیان نوع اتهام نامبرده امتناع کرد و گفت: این موضوع را پیگیری میکنم که آیا قرار بازداشت موقت وی تبدیل شده است یا خیر؟
پوشش اجباری نیست، مگر آنکه کسی رعایت نکند!
محسنی اژهای امروز همچنین بدون اشاره به نارضایتی عمومی از طرح امنیت اجتماعی ادعا کرد پوشش مساله ای نیست که به مردم اجبار شود و با زور باشد، مگر در مواردی که کسانی باشند که این موضوع را رعایت نمیکنند، که باز هم بهتر است به مردم در حد تذکر به عنوان امر به معروف گفته شود.
وی با ادعای اینکه ناهنجاریهای عدم رعایت حجاب، مردم را اذیت میکند، تصریح کرد: در مواردی که جرمی آشکار است ضابطان قوه قضاییه و نیروی انتظامی باید با آن برخورد کنند. ما ۲۶ دستگاه داریم که هر کدام وظایفی دارند. کلیه دستگاهها اعم از صدا و سیما، رسانه، وزارت فرهنگ و ارشاد، حوزهها و سازمان تبلیغات وظایفی را بر عهده دارند و همه دستگاهها باید وظایف خود را به نحو احسن انجام دهند و قوه قضاییه هم باید از برخورد نیروی انتظامی و ماموران اجرا در جرایم آشکار حمایت کنند البته نیروی انتظامی هم باید ضوابط لازم را در برخورد با این جرایم رعایت کند.
سخنگوی قوه قضاییه درباره برخورد نیروی انتظامی با بدحجابی در فضای مجازی نیز که سوال یکی دیگر از خبرنگاران بود، خاطرنشان کرد: قاضی برای انجام کاری که به عنوان ضابط نظارت میکند حکم میدهد و دادستان محل، ناظر به اقدامات ضابطان است.
مسعود سلیمپور، سیروس فتحی، میترا همایونی و سعید مرزبان چهار تن از فعالان کارگری بازداشت شده، طی روز گذشته و امروز آزاد شدند.
به گزرش کلمه، روز جمعه ٢۶ خرداد، تعدادی از فعالان کارگری در جریان برگزاری مجمع عمومی کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری در شهر کرج بازداشت و زندانی شدند.
اکنون پس گذشت دو هفته بازداشت در زندان لاکان رشت، مسعود سلیمپور، سیروس فتحی، میترا همایونی و سعید مرزبان آزاد شدند.
این در حالی است که هنوز مازیار مهرپور، فرامرز فطرتنژاد در زندان لاکان رشت به سر میبرند و علیرضا عسگری، ریحانه انصاری و جلیل محمدی کماکان در زندان کرج هستند و از وضعیت آنها خبری در دست نیست.
یک نماینده مجلس خبر داد که زمین های خوب مسکن مهر به «ادارات نظارتی» واگذار شده و در عوض، مسکن مهر مردم عادی در «جاهای پست و خارج از شهرها و مکان های نامناسب» در نظر گرفته شده است.
به گزارش کلمه، نادر قاضی پور نماینده ارومیه با اعلام اینکه بهترین زمین های مسکن مهر به ادارات نظارتی واگذار شده است، به خانه ملت گفت: پروژه های مسکن مهر برای مردم عادی در جاهای پست و خارج از شهرها و مکان های نامناسب احداث شده است، در حالی که قرار بود این پروژه در بافت های فرسوده ایجاد شود.
وی با یادآوری اصل ۳۱ قانون اساسی به وزیر راه و شهرسازی، از وی پرسید: چقدر از پروژه مسکن مهر برای روستاییان اختصاص داده شده است؟ آیا مسکن روستاییان مورد بازسازی قرار گرفته است و آیا میزان اختصاص پروژه های مسکن مهر به روستاییان در حد یک درصد بوده است؟
قاضی پور با بیان این که بیش از نیمی از کارگران حتی یک متر مربع هم مسکن ندارند، اظهار داشت: بیمه اجتماعی کارگران ساختمانی که باید از حداقل رفاه برخوردار باشند از سال ۸۹ توسط وزارتخانه راه و شهرسازی رها شده است.
وی با انتقاد از اینکه در سال تولید ملی، اجاره مسکن در سراسر ایران به شکل سرسام آوری افزایش یافته است، گفت: این امر دیگر ربطی به تحریم ها ندارد این در حالی است که تنظیم بازار عرضه و تقاضا مسکن همچنین اجاره بها به عهده وزارتخانه شما است.
این نماینده مجلس از ارائه نشدن امکانات رفاهی در پروژه های مسکن مهر نیز سخن به میان آورد و گفت: تعدادی از این پروژه ها حتی فاقد آب شرب هستند و سیستم تصفیه فاضلاب برای آنها راه اندازی نشده است.
همزمان با اِعمال تحریمهای نفتی و آغاز تحریمهای جدید علیه بانک مرکزی توسط اتحادیهی اروپا و امریکا، جمعی از ایرانیانِ هوادار جنبش سبز در نیویورک در مخالفت با تحریمها تظاهرات کردند.
بر اساس گزارش رسیده به کلمه، این تظاهرات به همتِ گروهِ «هوار» که «علیه جنگ، تحریمها و سرکوبِ دولتی در ایران» فعالیت میکند جلوی دفترهای سازمان ملل دولتهای انگلیس، فرانسه، آلمان و آمریکا با حضور ایرانیان و همراهانِ غیرایرانیشان برگزار شد و حاضران در تظاهرات ضمنِ محکوم کردنِ سرکوبِ دولتی در ایران، خواستار لغو تحریمها شدند.
حمید دباشی، یکی از تظاهرات کنندگان که جلوی دفترِ دولت انگلیس برای معترضان سخنرانی کرد، با اشاره به اثر منفی تحریمها روی زندگی مردم ایران، تحریمها را تنبیهِ دستهجمعیِ ایرانیان و شکلی از جنگ دانست. او سیاستهای دوگانهی غرب در قبال برنامهی اتمیِ ایران و اسرائیل را شاهدی بر ورشستگی اخلاقی دولتهای غربی عنوان کرد که تحریمهای اِعمال شده را بیش از پیش نامشروع میکند.
وی ضمن نام بردن از میرحسین موسوی، ابوالفضل قدیانی و نسرین ستوده، مبارزه و مقاومتِ زندانیان سیاسی را نمودِ آشکاری از جریان داشتنِ مبارزهی مردم ایران دانست و مخالفتِ همزمان با استبدادِ داخلی و دخالتِ خارجی را برای ایجادِ تحولاتِ دموکراتیک لازم شمرد.
تظاهراتکنندگان در بخشِ دیگری از مسیرِ راهپیمایی، روایتهایی را که از ایرانیان داخل و خارج از کشور جمعآوری شدهبود و آثار تحریمها روی زندگی مردم عادی را نشان میداد با همراهانِ غیرایرانیشان به اشتراک گذاشتند.
گران شدنِ قیمتِ اقلامِ ضروری، کاهشِ دسترسی به دارو، پایین آمدنِ کیفیت وسایل بهداشتی، عدم امکانِ صادر کردنِ محصولات کشاورزی، بالا رفتن قیمتِ مواد اولیهی کارخانهها، تعلیق ویزای اقامت دانشجویان در هلند و عدم امکان باز کردنِ حساب بانکی برای ایرانیان در بعضی از کشورهای اروپایی بخشی از این روایتها بود.
این تظاهرات ساعت پنج بعدازظهر روبهروی دفتر دولتِ آمریکا در سازمان ملل خاتمه یافت.
روحالله عسگری، دونده گلستانی کشورمان در مسابقات دو و میدانی ستارگان آسیا در قزاقستان دومین سهمیه A المپیک و نهمین سهمیه دو و میدانی ایران در بازیهای المپیک لندن را کسب کرد.
به گزارش همشهری آنلاین به نقل از روابط عمومی فدراسیون دو و میدانی، عسگری با طی کردن ۱۱۰ متر با مانع در مدت ۱۳ ثانیه و۵۰ صدم ثانیه به عنوان نفر اول از خط پایان گذشت و موفق شد ضمن شکستن رکورد ایران در این ماده، خود را در جمع المپیکیهای ایران در سال ۲۰۱۲ قرار دهد.
عسگری و احسان حدادی تنها دو و میدانیکاران کشورمان هستند که با ورودی A به لندن خواهند رفت.
روحاله عسگری سال ۱۳۸۹در مسابقات بینالمللی دهه فجر در مشهد موفق شده بود رکورد ۱۳ ثانیه و ۶۸ صدم ثانیه را ثبت کند. ورودی A المپیک دراین ماده ۱۳ ثانیه و ۵۲ صدم ثانیه است و ورودی B نیز ۱۳ ثانیه و ۶۰ صدم ثانیه محاسبه شده است.
بدین ترتیب و با طلای قاسمی، تعداد سهمیههای قطعی دو و میدانی با وجودی که کمتر از شش روز تا پایان فرصت کسب سهمیه المپیک باقیمانده، به عدد ۹ رسید.
احسان حدادی در پرتاب دیسک، سجاد مرادی در دوی ۸۰۰ متر، سجاد هاشمی آهنگری در دوی ۴۰۰ متر، ابراهیم رحیمیان در پیادهروی ۲۰ کیلومتر، امین نیکفر در پرتاب وزنه، لیلا رجبی در پرتاب وزنه، رضا قاسمی در دوی ۱۰۰ متر، روحاله عسگری در دوی ۱۱۰ متر بامانع و کاوه موسوی ۹ ورزشکاری هستند که به عنوان نمایندگان ایران در مواد یاد شده راهی لندن خواهند شد.
محمد و محمود صمیمی نیز موفق شدهاند ورودی B المپیک در ماده پرتاب دیسک را کسب کنند، اما به دلیل ورودی A حدادی، تنها با کسب ورودی A میتوانند به لندن بروند. این دو برادر شش روز دیگر فرصت دارند تا با پرتابهای بالای ۶۵ متر (ورودی A ) به همراه حدادی راهی لندن شوند.
طبق قوانین اتحادیه بینالمللی دو و میدانی، کشورها در صورت داشتن ورزشکار سهمیه A در یک ماده، دیگر نمیتوانند ورزشکار دیگری با سهمیه B را در آن ماده راهی المپیک کنند. البته یک کشور میتواند حداکثر سه ورزشکار دارای سهمیه A المپیک در هر ماده را به لندن اعزام کند.
طبق همین قانون، اگر یک کشور یک یا چند ورزشکار دارای سهمیه B در یک ماده داشته باشد نهایتا میتواند یک نفر را به المپیک اعزام کند.
محمد سروش محلاتی *
تعبیر استقلال قاضی یا استقلال قضایی یک تعبیر جدید و نو در ادبیات فقهی ما است. با مراجعه به منابع گسترده فقهی از قبیل جواهرالکلام و حتی کتابهای قضایی که به تفصیل تألیف شده مثل کتاب قضای مرحوم آشتیانی و بزرگان دیگر این واژه را نمیبینیم لذا چارهای جز این نیست که به جای بحث درباره این تعبیر، ببینیم این مضمون و محتوا در فقه ما چه سابقه و پیشینهای دارد و فقه در این باره چه موضعی دارد؟ تعریفی ارائه شده که همین تعریف برای استقلال قاضی مورد قبول است و آن این که «قاضی در کار قضاوت از مداخله دیگران مصونیت داشته باشد و تحت فشارهایی از ناحیه دیگران قرار نگیرد».
دو مبنا در استقلال قاضی
اگر این تعریف را درباره استقلال قاضی بپذیریم، دو مبنای متفاوت میتوان برای آن ارائه کرد که اتفاقاً هر دوی آنها در بین فقهای معاصر طرفدارانی دارد؛ مبنای اول این است که قضاوت از نوع ولایت است و اساساً هر کسی که ولیّ باشد دارای استقلال است، ولیّ کسی است که اداره شخصی یا شیئی به او واگذار شده است لذا نه فقط قاضی باید از دخالت دیگران مصونیت داشته باشد، غیر قاضی هم همینطور است مثلاً ولیّ طفلی که میخواهد به امور یک طفل رسیدگی کند،یا متولی موقوفه دخالت در کار او جایز نیست؛ چون مزاحمت با ولیّ جایز نیست، در قضاوت هم، آن کسی که ولایت برای رسیدگی وصدور حکم پیدا کرده، شخص قاضی است؛ قهراً غیر قاضی حق مداخله در کار ولیّ – که شخص قاضی باشد- را ندارد. پس از این جهت بین قاضی و دیگر اولیاء تفاوتی و تمایزی نیست.
مبنای دوم این است که، همان طوری که از نصوص دینی استفاده میشود، قضاوت برای رسیدن به عدالت است و برای اینکه قاضی بتواند عدالت را اجراء کند و حکمش عادلانه باشد، باید مزاحمت¬ها و فشارهای بیرونی از او برداشته شود. پس در این مبنا «استقلال قاضی» مقدمهای لازم برای دست یابی به عدالت است. البته این دو مبنا تفاوتهای جدی و اساسی دارند و آثار بسیار مختلفی را هم به جا میگذارند که من فقط به یک اثر در اینجا اشاره میکنم؛ اگر مبنای اول را بپذیریم، هر نوع دخالتی در کار قاضی ممنوع است اما اگر مبنای دوم را بپذیریم، «برخی» دخالتها ممنوع است اما اگر فرض شود که برخی دخالتها برای رسیدن به عدالت مفید است آن نوع دخالت، مجاز خواهد بود مثلاً امروزه مسئله استقلال قاضی با مسئله دخالت هیئت منصفه در صدور رأی ارتباط پیدا کرده است، این مسئله در جمهوری اسلامی سالها است که مطرح است و هنوز هم راه حل و علاجی پیدا نکرده است؛ مشکلی که وجود دارد این است که دخالت هیئت منصفه چه نوع دخالتی است؟ کسانی که طرفدار مبنای اول در استقلال قاضی هستند، میگویند استقلال قاضی به این معنا است که هیچ کس، حتی هیئت منصفه نباید در کار قاضی دخالت کند و قاضی در رأی خودش از استقلال کامل برخوردار است. در حالی که طرفداران مبنای دوم میگویند دخالت هیئت منصفه در رأی دادگاه مجاز است، چون دخالتی برای رسیدن به عدالت است. از نظر آنها نفس استقلال قاضی موضوعیت ندارد بلکه مقدمه است و طریقیت دارد لذا نبود هیئت منصفه به عدالت آسیب میرساند یا غیر مؤثر بودن هیئت منصفه می تواند رأی عادلانه را از بین ببرد اما هیئت منصفه اگر واقعاً هیئت منصفه باشد و قاضی تحت تأثیر او و بر مبنای او رأی بدهد، منافات با استقال قضایی هم ندارد.
مشکلات فقهی استقلال قاضی
ولی در مسئله استقلال قاضی دو مشکل جدی به لحاظ فقهی وجود دارد که اگر این دو مشکل حل شود استقلال قاضی پایه و اساسی پیدا میکند و اگر حل نشود استقلال قاضی قهراً قابل دفاع نیست:
مشکل اول این است که استقلال قاضی در برابر چه کسی یا از چه کسی؟ اینکه قاضی در برابر دیگران، از کسانی که در حکومت مسئولیتهای اجرایی دارند ، استقلال دارد ، یا استقلال قوه قضائیه در برابر قوه مجریه یا مقننه، جای بحث ندارد و مورد وفاق است و همه میتوانند بپذیرند که قاضی به این معنی مستقل است. اما آنچه محل بحث است این است که آیا قاضی در برابر حاکم اسلامی هم مستقل است؟ آیا در برابر مقام مافوقی که او را نصب کرده است و حق عزل او را دارد، استقلال دارد یا نه؟
اتفاقاً هنگامی که قانون اساسی در سال ۱۳۵۸ نوشته میشد دو نفر از علماء و بزرگان در این زمینه در برابر یکدیگر موضعگیری کردند؛ آیت الله منتظری در هنگام تدوین قانون اساسی با این استدلال که قاضی زیر نظر ولی امر انجام وظیفه میکند و از طرف او منصوب است پس استقلال معنی ندارد در برابر آیت الله صافی قرار داشت که می-گفت قاضی و لو از طرف حاکم منصوب است اما در صدور رأی و حکم، کاملاً مستقل است و تبعیت از حاکم در اینجا معنا و مفهومی ندارد. عین عبارت آیت الله صافی این است:
«استقلال قاضی بر طبق مبانی اسلام عبارت است از اینکه قاضی در دادن حکم بر طبق تشخیص خودش عمل میکند و مثل سایر کارمندان نیست که اگر والی دستوری به او بدهد او باید آن دستور را انجام بدهد»
این فقیه بزرگوار انگشت روی همان محل نزاع گذاشته است که اگر والی دستوری داد، وظیفه قاضی چیست؟ ایشان میفرماید بین قاضی و همه کارگزاران حکومت این تفاوت هست که بقیه کارگزاران حکومت، تابع والی و حاکم هستند و دستور او را اطاعت میکنند اما قاضی تابع هیچ کس نیست، مسئولیت او عبارت است از اینکه به دعوا رسیدگی کند و با بیطرفی و استقلال کامل رأی بدهد.
مشکل دوم که در اینجا وجود دارد این است که آیا میتوان سازوکارهای مستقلی تعریف کرد که به استقلال قضایی دست یافت یا این که این امر به خود حاکم اسلامی محول میشود؟ در نزاع دوم هم در مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی، بین دو فقیه اختلاف نظر دیده میشود؛ آیت الله صافی در اینجا میگوید این امر را به خود والی واگذار میکنیم تا سازوکارهایش را آن گونه که میخواهد تعبیه و تدوین کند اما آیت الله شهید بهشتی میگوید نه، ما باید این شیوهها و روشها را تدوین کنیم و حاکم اسلامی هم، هر که هست، برای حفظ استقلال قاضی باید مقید به این شیوهها باشد.
البته اگر نزاع دوم را نتوانیم حل بکنیم قهراً نزاع اول هم سودی نخواهد داشت چون نتیجه این است که از یک طرف بگوییم قاضی در برابر والی استقلال دارد اما از طرف دیگر بگوییم والی هر گونه که بخواهد استقلال را تعریف میکند، در این صورت معلوم نیست چیزی از استقلال قاضی باقی بماند.
امکان استقلال
حال باید ببینیم آیا استقلال قاضی در برابر والی از نظر فقهی امکان پذیر هست یا نیست؟ من به جای اینکه پاسخ کوتاه آری یا نه بدهم، مشکلاتی را که در این زمینه وجود دارد مطرح میکنم و چون فرصت نیست به پاسخش هم نمیپردازم، فقط به این میپردازم که اگر کسی به استقلال قاضی به این تفسیری که عرض کردم (در برابر والی) معتقد است و از نظر فقهی دفاع میکند، باید پاسخ روشنی برای سئوالات زیر داشته باشد و الا استقلال قضایی ممتنع است و لو اینکه به شکل صوری و ظاهری مطرح بشود:
اولین نکتهای که وجود دارد این است که باید تکلیف این مسئله را در سنت نبوی و سیره علوی مشخص بکنیم که چیزی به عنوان استقلال قضایی وجود داشته یا نه؟ اگر ما میپذیریم که قضاوت یکی از شئون ولائی پیغمبر اکرم(ص) بوده و اگر میپذیریم که نسبت به امیرالمؤمنین(ع) هم همین طور است که حضرت منصب قضاوت هم داشتهاند، آن¬گاه باید توضیح بدهیم که چگونه این تفکیک امکان پذیر است و قضاوت را از بقیه شئون جدا میکنیم؟ اینکه کسی مثل آیت الله منتظری در کتاب دراساتشان فقط در یک صفحه تحت عنوان استقلال قاضی بحث کنند و در آن بگویند:
بله امیرالمؤمنین با یک یهودی در محکمه در نزد قاضی منصوب از طرف خودش حاضر شده، پس معلوم میشود که قاضی مستقل است و حتی میتواند شخص اول را هم به دادگاه فرا بخواند، اینها برای اغناء یک بحث فقهی کافی نیست بلکه این قضیه خودش شاهد بر خلاف است یعنی اگر کسی به همان ماجرایی که ایشان به آن استناد کردهاند مراجعه کند میبیند که آن دلیل بر این است که قاضی مستقل نیست نه اینکه قاضی مستقل هست چون اولاً در آن قصه که ایشان اشاره میکنند امیرالمؤمنین(ع) به عنوان یک «شاکی» از یک یهودی شکایت کرده است. این که حاکم بتواند «شاکی» باشد، این که محذوری ندارد، در همه نظامها قابل عمل است. آنچه که مهم است این است که «از حاکم» شکایت صورت بگیرد. ثانیاً مسئله مهمتر این است که وقتی شریح از امیرالمؤمنین(ع) خواست که چون مدعی هستید باید بینهای اقامه کنید، امیرالمؤمنین(ع) بعد از این که قنبر و امام مجتبی را برای اقامه بینه آوردند، شریح را مؤاخذه کردند که تو چند تا اشتباه کردی؛ اولاً چرا از من بینه میخواهی؟ من امام مسلمین هستم.
روایت بر طبق نقل صدوق این است که حضرت به شریح فرمودند « یَا شُرَیْحُ إِنَّ إِمَامَ الْمُسْلِمِینَ یُؤْتَمَنُ مِنْ أُمُورِهِمْ عَلَى مَا هُوَ أَعْظَمُ مِنْ هَذَا»(۱) اینکه چیزی نیست، یک زره مگر چقدر ارزش دارد! خیلی بالاتر و مهمتر از اینها وجود دارد که شخص امام امین شمرده میشود و حرفش مورد قبول است. یا در نقل دیگری آمده که حضرت فرمودند: «وَیْلَکَ یَا شُرَیْحُ أَخْطَأْتَ مِنْ وُجُوهٍ أَمَّا وَاحِدَةٌ فَأَنَا إِمَامُکَ تَدِینُ اللَّهَ بِطَاعَتِی وَ تَعْلَمُ أَنِّی لَا أَقُولُ بَاطِلًا فَرَدَدْتَ قَوْلِی وَ أَبْطَلْتَ دَعْوَایَ ثُمَّ سَأَلْتَنِی الْبَیِّنَةَ … »(۲) او را مؤاخذه کردند که چرا از من بینه خواستی و بعد هم حضرت فرمودند تو باید مجازات بشوی «اَمَا إِنِّی لَأُعَاقِبَنَّک» و عقاب و مجازات هم این بود که او را تبعید کردند به محله قبا برای اینکه سه روز آنجا قضاوت بکند. پس استناد به این که امیرالمؤمنین (ع) رفت و کنار دست یک یهودی نشست و در دادگاه حضور پیدا کرد، ماجرایی است که در اینجا قابل استناد نیست.
سؤال دوم این است که اساساً چه در عصر حضور که اشاره کردم و چه در عصر غیبت، قضاوت بالأصالة از آنِ امام است، آن روایتی که در زبان فقهاء معمولاً خیلی مورد استناد قرار میگیرد صحیحه سلیمان بن خالد است که: «اتَّقُوا الْحُکُومَةَ فَإِنَّ الْحُکُومَةَ إِنَّمَا هِیَ لِلْإِمَام»(۳) قضاوت کردن اصلاً شأن امام است و هر کس دیگری که وارد قلمرو قضاوت میشود مأمور و منصوب و نایب از طرف امام است، خوب اگر چنین تلقیای وجود داشته باشد که قاضی در قلمرو نیابت از امام، کار امام را انجام میدهد، آن گاه چطور میتوان بحث استقلال او را مطرح کرد؟ فرض این است که او باید زیر نظر امام و طبق نظر امام عمل بکند چون نایب امام است و کار او را دارد انجام میدهد و مأمور از طرف امام و ولیّ امر است. در حالی که در سیستمهای حکومتی امروزی دنیا بحث نیابت مطرح نیست که شخص قاضی نیابت از طرف رئیس جمهور داشته باشد او اصلاً در عرض شخص اول است، حتی اگر حکمش و ابلاغش را هم از طرف رئیس جمهور بگیرد این یک ترتیب اداری است برای اینکه شخص به قضاوت برسد و الاّ نیابتی ندارد.
مسئله سومی که باید پاسخ بدهیم تا معلوم بشود که استقلال قضایی واقعا هست یا نیست، این است که به هر حال ولی امر حق حکم دارد و این حکم شامل همه از جمله قاضی میشود. اگر ولی امر حکم بکند که آقای قاضی نباید به این مسئله رسیدگی کند، تکلیف این قاضی چیست؟ این تأثیرگذاردن است یا نیست؟ تأثیرگذاشتن را نباید فقط روی این دید که قاضی حکمی میخواهد کند و والی به او دستور میدهد که این حکم را نکن، نه،بلکه ممکن است به قاضی بگوید تو اصلاً وارد به این مسئله نشو حق ورود به این قضیه خاص را نداری (۴) . در این صورت قاضی حق قضاوت پیدا نمیکند، باید از ولیّ امر اطاعت بکند چون حکم ولی امر نسبت به قاضی و غیر قاضی نافذ است.
سؤال چهارمی که وجود دارد این است که حالا اگر ولی امر بخواهد مستقیماً و مستقلاً به یک مسئله قضایی رسیدگی کند و فصل خصومت بکند، جایز است یا جایز نیست؟ شما میگویید که قاضی مستقل است، بله قاضی در موضعی که وارد میشود مستقل است که حکم بدهد اما ولی امر میتواند بعضی از مسائل مهم را خودش مستقیماً نظر بدهد؟ مثلا مسائلی را که میداند اگر دست قضات بیفتد، نظر دیگری دارند چرا بگذارد دست آنها بیفتد و آنها رأی دیگری بدهند در واقع اینجا هم حکم قضایی تابع چیزی است که خود والی و حاکم تشخیص میدهد مثلاً در باب وقف اختلاف پیش میآید که آیا واقف باید الزاماً مالک باشد یا کسی که حق تصرف دارد هم میتواند وقف بکند؟ شبهه هم شبهه حکمیه است نه شبهه موضوعیه، خوب این مسئه میتواند مثل بقیه اختلافات در دستگاه قضایی مورد بررسی قرار گیرد و می شود ولی امر خودش نظر بدهد که نه، یکی از شرایط صحت وقف این است که واقف مالک باشد و چون وقف از طرف غیر مالک صورت گرفته، باطل است. در این صورت قهراً دست حاکم در مسائل مهم، کلان و تأثیرگذار در جامعه، باز است. حال اینها با استقلال قضایی میسازد یا نمیسازد؟ صورتاً میسازد، برای اینکه قاضیای که دارد حکم میکند، کسی به او فشار نیاورده است و ملاک هم این بوده که فشاری بر او نباشد.
مسئله پنجمی که وجود دارد تعیین قاضی است برای اینکه کدام قاضی به کدام مسئله و کدام پرونده و خصومت رسیدگی بکند؟ قضات مثل بقیه افراد دارای گرایشات مختلفی هستند و گرایشات به هر حال در نوع حکمی که قاضی صادر میکند، تأثیرگذار است. بر خلاف آن چیزی که در فقه مطرح است و سابقاً مطرح بوده که حق انتخاب قاضی با مدعی است ولی الان در نظام قضایی ما مدعی چنین حقی ندارد که قاضی را انتخاب بکند، انتخاب در خود سیستم صورت میگیرد که در کجا باید رأی صادر بشود و توسط چه کسی باشد و به همین وسیله تأثیرگذاری در رأی قاضی به صورت غیر مستقیم کاملاً امکان پذیر است بدون اینکه هیچ محذوری داشته باشد.
مشکل ششمی که وجود دارد این است که گاهی قاضی ابزاری لازم دارد که در اختیار حکومت است مثلاً اگر یک قاضی بخواهد به یک پرونده امنیتی یا اقتصادی رسیدگی بکند، اطلاعاتی که لازم دارد و تحقیقاتی که باید صورت بگیرد، در دستگاه قضا موجود نیست و این را باید از جاهای دیگر بگیرد، اینها در اختیار او نیست در اختیار والی و حاکم است. گاهی می شنوید که از رئیس قوه قضائیه سؤال می شود فلان پرونده چه شد؟ ایشان میگوید یک اطلاعاتی لازم است که در اختیار ما نیست و به ما ندادند که ما رسیدگی بکنیم (۵)، آیا در این صورت استقلال قضایی امکان دارد؟ اگر استقلال قاضی به معنای فشار از بیرون باشد نه، فشاری در کار نیست ولی عملاً ابزارها و اهرمهایی وجود دارد که میتواند جلوی قضاوت قاضی را بگیرد.
مسئله دیگری که به عنوان یک مشکل در استقلال قضایی باید راجع به آن تأمل کرد، بحث حق عزل قضات یا جابجایی آنان است. این مسئله در قانون اساسی مضیق شده به مصلحت و مصلحت هم نسبت به جابجاییها است و نه نسبت به عزل، ولی در جابجاییها هم باز یک نفر است که تصمیم میگیرد و آن رئیس قوه است. عنوان مصلحت هست ولی چه سازوکاری برای تشخیص مصلحت وجود دارد؟ مشورت هم کنار مصلحت اضافه شده ولی آیا به این مشورت باید ترتیب اثر داد یا نه، آیا ترتیب اثر ندادن قابل مؤاخذه است یا تشخیص مصلحت صرفاً با رئیس قوه است؟ این به لحاظ پیشرفتی است که از نظر قانونی صورت گرفته است اما به لحاظ فقهی دو نظر درباره عزل قاضی وجود دارد؛ بعضی از آقایان معتقد هستند با مصلحتی که خود حاکم تشخیص میدهد نه فقط جابجایی بلکه عزل قاضی نیز ممکن است و عدهای از فقهاء هم همین مصلحت را لازم نمیدانند و میگویند ابتداً هم میشود قاضی را کنار گذاشت که این می تواند تأثیرگذار باشد.
مسئله دیگری که باید رسیدگی کرد این است که غالب قضاتی که مشغول کار هستند، مخصوصاً در شرایط موجود، مجتهد نیستند و به فتوای امام قضاوتشان جنبه اضطراری دارد، چون مجتهد نیستند و شرط قضاوت شرعیه را ندارند. وقتی که مجتهد نبودند و بالاصالة قضاوت را شارع برای آنها قرار نداده باشد و مأذون باشند، قهراً راه برای اینکه اذن داده شود تا شیوه خاصی عمل بشود باز است، بگوییم شما مجازید که به این شکل، عمل بکنید و الا حق قضاوت هم ندارید، مجتهد هم نیست که بگوید من از طرف امام معصوم مأذون و منصوب هستم! اتفاقاً خود امام رضوان الله تعالی علیه تصریح دارند که قضات ما مجتهد نیستند و چون مجتهد نیستند، مستقل هم نیستند: «قضاوت در اسلام … دو صورت دارد: یک صورت قضاوتى که قاضى مستقل در قضاست. یعنى قاضى که در اسلام استقلال قضایى دارد، شرایط سنگینى دارد که من در ایران افراد کمى را سراغ دارم که حائز چنین شرایطى باشند …. یک قسم از قضاوت هم در شرع هست که قضاوت قاضى مستقل نیست، و قاضى را جعل مىکنند» (۶) وقتی در دستگاه قضایی عمدتاً افراد مجتهد نیستند و وضع عمومی این طور است، شما چطور میتوانید استقلال قضایی را مطرح بکنید با چه وجهی از آن میتوانید دفاع بکنید؟
مسئله دیگر این است که در قضاوت فقط رسیدگی و صدور حکم نیست که تأثیر دارد بلکه خیلی مسائل جانبی هم تأثرگذار است و این مسائل جانبی عمدتاً در اختیار خود قاضی نیست، مثلاً اینکه نوبت رسیدگی قضایی چه زمانی باشد؟ این به ظاهر تنها تسریع یا تأخیر زمانی است، اما خیلی تأثیر دارد ممکن است که کسی در شرایط مثلاً سال ۱۳۶۰ پروندهاش به دادگاه برود و محکوم به اعدام بشود و اگر همین رسیدگی و همین شخص با همین پرونده، ۶ ماه به تأخیر بیفتد محکوم به حبس ابد بشود و اگر ۶ ماه دیگر به تأخیر بشود، محکوم به ۱۰ سال حبس بشود و اگر ۶ ماه به تأخیر بیفتد، ممکن است به ۶ ماه حبس محکوم بشود. خوب این تأخیرات دست کیست؟ اینها عاملهای تعیین کنندهای است یا نیست؟
و عامل پایانی این است که ابزارهای زیادی حکومت در اختیار دارد که بیرون مجموعه قوه قضائیه است شما میخواهید قاضی مستقل باشد ولی قاضی چقدر می¬تواند در برابر فضاهای بیرونی که برای او درست میشود مقاومت بکند؟ وقتی به در و دیوار مینویسند که فلانی اعدام باید گردد یا به عکس مینویسند که فلانی باید آزاد گردد یا پیش از آن که محاکمهای وجود داشته باشد رسانهها پر میکنند که این شخص مفسد است یا محارب است یا هزار عنوان دیگر، حالا این قاضی بیچاره چه می تواند بکند؟ میتواند حکم مطابق با تشخیص خودش را صادر بکند یا باید این فضا را و این جوّ سنگین را هم در نظر بگیرد؟ جوّ و فضا هم که در اختیار خودش نیست، حکومتها میتوانند این فضاها را درست بکنند رسانه در اختیار انهاست حتی ممکن است گروههای فشار در اختیارشان باشد.
به هر تقدیر من در اینجا در حدود ۱۲ مورد فهرست کردم که بعضیهایش جنبههای فقهی دارد و بعضیهایش هم مربوط به سازوکارهای اجرایی هست واگر فقه سازوکارهای اجرایی استقلال قضایی را نپذیرد یعنی استقلال قضایی را نمیپذیرد. اگر استقلال قضایی را میپذیرد، بالملازمه آنها را نیز می پذیرد چون به هر حال لوازم شیء را هم باید ملتزم بشود، التزام به شیء التزام به لوازمش است. یک قسمتی از اینها را در قانون اساسی آوردند برای اینکه جلوی برخی از بیانضباطیها گرفته بشود؛ گفتند که حکم قاضی باید مستند باشد و مستنداتش هم ذکر بشود آیا فقه ابتدائاً زیر بار این حرف میرفت؟ نه، میگفتند حکم قاضی معتبر است چه قاضی مستندات خودش را ذکر بکند چه ذکر نکند، باز در قانون اساسی آوردند که باید دادگاه علنی باشد فقه زیر بار این مطلب میرفت؟ نه، میگفتند حکم قاضی معتبر است چه به شکل علنی رسیدگی صورت گرفته باشد یا غیر علنی. در قانون اساسی ما یک قدمهایی را برداشتیم چون که گفتیم اینها لازمه قضاوت عادلانه است، اگر این راه باز است باید قدمهای دیگرش را هم بر داریم و برویم جلو و الا باید دست از این شعار استقلال قضایی به این معنایی که وجود دارد برداریم و آنچه که باقی میماند بیشتر جنبه شکلی و صوری پیدا میکند.
خلاصه آن که: بر اساس آنچه عرض کردم استقلال قاضی دو معنا دارد؛ یک معنای سلبی و یک معنای ایجابی. ما استقلال قضایی را با معنای سلبی آن پذیرفتهایم اما هنوز معنای ایجابی آن نپذیرفتهایم ویا زمینه های تحقق ان را فراهم نکرده ایم . معنای سلبی استقلال قاضی این است که «فشار نباشد، زور نباشد، دخالت نشود» این جنبه سلبی است و این را ما پذیرفتیم، اما جنبه ایجابیاش این است که قاضی بتواند بر مبنای حق و عدل و بر مبنای شرع و قوانینی که معتبر است شرعاً و قانوناً حکم بکند، این معنای دوم را اگر بخواهیم بپذیریم – که جنبه اثباتی دارد- خیلی لوازم بر این مترتب میشود و ما باید، هم به لحاظ فقهی و هم به لحاظ قانونی زمینههای خاصی را تن بدهیم.
(۱) من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۱۰٫
(۲) بحارالانوار، ج۱۰۱، ص۲۹۹٫
(۳) کافی، ج۷، ص۴۰۶٫
(۴) ر.ک. به مصاحبه دادستان کل کشور و سخنگوی قوه قضاییه(۱۹/۲/۹۱): پرونده ملک زاده در حال رسیدگی بود و مراحل خود در دادسرا طی می کرد و هنوز در مسیر رسیدگی به دادگاه نرفته بود که مقام معظم رهبری با درخواست متوقف شدن تعقیب او موافقت کردند و این پرونده بسته شد.
(۵) ر.ک. به سخنرانی رئیس قوه قضاییه در دانشگاه تهران (۲/۹/۸۹) در پاسخ به نتیجه رسیدگی به پرونده حمله به کوی دانشگاه: از پشت این تریبون به صراحت اعلام می کنم که دستگاه های امنیتی هیچ نوع همکاری با ما در این زمینه نکرده اند.
(۶)صحیفه امام، ج۱۲، ص۲۱۲٫
منبع: وبسایت نویسنده
* سخنرانی در یک نشست علمی درباره استقلال قاضی در مرکز فقهی ائمه اطهار در زمستان ۱۳۹۰
دبیر انجمن صنایع لوازم خانگی از موافقت سازمان حمایت با متوسط افزایش ۱۰ درصدی قیمت لوازم خانگی خبر داد.
حبیبالله انصاری در گفت و گو با فارس اظهار داشت: طبق توافق تولیدکنندگان لوازم خانگی و سازمان حمایت، قیمت برخی محصولات لوازم خانگی از جمله یخچال، بخاری، چرخ خیاطی، اجاق گاز، کولر، ماشین لباسشویی، ماشین ظرفشویی و سماور به طور متوسط ۱۰ درصد افزایش یافته است.
وی با بیان اینکه پیشنهاد تولیدکنندگان لوازم خانگی افزایش ۵ تا ۱۵ درصدی قیمت برخی محصولات بود، تصریح کرد: سازمان حمایت با متوسط افزایش ۱۰ درصدی برخی محصولات موافقت کرد که کارخانهها نیز ملزم به اجرای این مصوبه هستند.
انصاری با اشاره به افزایش هزینه تولید لوازم خانگی از محل بالا رفتن قیمت مواد اولیه، دستمزد کارگر و انرژی، گفت: لوازم خانگی از نظر قیمت و کیفیت در بازار رقابت بالایی را دارند و تولیدکنندگان داخلی علاوه بر رقابت با یکدیگر باید با واردات بیرویه لوازم خانگی نیز رقابت کنند.
وی با اشاره به مشکل تأمین نقدینگی در برخی واحدهای تولیدی لوازم خانگی، گفت: عدم تعدیل قیمت باعث تعطیلی و بیکاری نیروی کار این واحدها خواهد شد.
دبیر انجمن لوازم خانگی با بیان اینکه پیشنهادات دیگری نیز از سوی برخی تولیدکنندگان لوازم خانگی در سازمان حمایت مطرح است، تأکید کرد: طبق قانون برنامه پنجم واحدهایی که از کمکهای دولتی برخوردار شده باشند، مشمول قیمتگذاری دولتی میشوند اما این در حالی است که صنایع لوازم خانگی از کمکی برخوردار نشدهاند و به همین دلیل پیشنهاد ما واگذاری قیمتگذاری به کارخانهها است.
در ویژه نامه دو برگی کلمه بخوانید رنجنامه مادری که از پشت میله های زندان با دستانی کبود، صورتی سیاه ، تنی رنجور و قلبی سرشار از عشق فرزندان بی پناه خود با شما از دردهایش می گوید…
“با خود چون مریم می گویم ای کاش مرده بودم و اکنون فراموش شده بودم با خود می گویم نرگس صبر کن ، برای خدا صبور باش ، اما نمی شوم ، باز برمی خیزم و با دست هایی که به سوی آسمان بلند کرده ام زار می زنم خداوندا تو را به مادر موسی قسمت می دهم چگونه تدبیر کردی و موسی را به مادرش باز گرداندی، به آغوش آتش گرفته ی من بنگر.” بخوانید و دیگران را هم از این رنجنامه باخبر کنید. به راستی چه کسی مسوول این درد است؟
این شماره از روزنامه هم چنین با گزارش ویژه اقتصادی همراه شما خواهیم بود. ” سوت کارخانه ها در اعتراض به دولت صدا در می آید.” و بیانیه چهار زندانی سیاسی که درباره سفره های خالی مردم به دولت هشدار داده اند.
آخرین اخبار زندانیان سیاسی را هم در این شماره دنبال کنید.
روزنامه مثل همیشه برای شما پیشنهادی تازه دارد آن را از دست ندهید.
صفحه فیس بوک روزنامه کلمه
چنانچه در دریافت فایل مشکل دارید ابتدا بر روی لینک دانلود کلیک راست نمایید و از منوی باز شده گزینه "Save Link as" در مرورگر های فایرفاکس و کروم و "Save as target" در اینترنت اکسپلورر را انتخاب کنید.
شورای هماهنگی اصلاح طلبان کرد در نامه ای به رئیس قوه قضائیه، از او و دیگر مسئولان سیاسی و قضایی کشور خواست از وارد آوردن فشار بیشتر بر منتقدان، فعالان سیاسی و مدنی و روزنامه نگاران هم میهن کاسته و اکنون که شرایط اقتصادی کشور در اثر فشارها و تحریم های بین المللی بحرانی تر از هر زمانی است و فشار بر مردم افزایش یافته و کشور از هر زمان دیگری بیشتر به همدلی و اتحاد ملی نیازمند است، با آزاد کردن زندانیان سیاسی و پایان بخشیدن به حصر رهبران دلسوز و فداکار جنبش سبز و فشار آوردن بردیگر فعالان مدنی و حقوق بشری، زمینه رفع نگرانی های داخلی را از بین برده و با تدبیر و عقلانیت، کشور را از بحرانی که خود ساخته اند، رها سازند.
این شورا در نامه خود با اشاره به وضعیت فعالان سیاسی کرد به خصوص اصلاح طلبانی که در چارچوب قانون فعالیت می کنند، خواستار جلوگیری از پایمال شدن حقوق زندانیان سیاسی و مدنی کرد به ویژه محمد صدیق کبودوند و ده ها فعال سیاسی و مدنی دربند دیگر که در زندان های شهر خود و یا در شهرهای دیگر زندانی در تبعید هستند، شده است.
متن کامل این نامه بدین شرح است:
به نام خداوند تدبیر و رای
جناب آقای آیت الله آملی لاریجانی
رئیس محترم قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران
با سلام
احتراما نظر به مسئولیت حقوقی و قانونی که در قبال حقوق انسانی شهروندان ایران دارید، توجه جنابعالی را به موارد زیر جلب می نماید:
۱ . در عرف جهانیان، زندان محلی است برای تنبیه جنایتکاران و متعدیان به حقوق مردم و کسانی که وجودشان در جامعه مضر به حال اکثریت جامعه است. گرچه در تاریخ حیات سیاسی پیامبر اسلام پدیده ای به نام زندان موضوعیت نداشته و آنچه به نام دیدگاه شریعت اسلامی در مورد زندان مطرح شده از بدعت های زمان حکام به نام مسلمان است، اما در عصر حاضر، در نگاه غالب مسلمانان نیز زندان جای کسانی است که جرم شان در دادگاه صالحه به اثبات رسیده و آزادی شان برای جامعه ایجاد ضرر وزیان بنماید. لذا انتظار مردم مسلمان – از هر مذهب و نحله فکری و دینی – این است که وقتی فرد یا افرادی در نظامی که داعیه دینداری دارد، راهی زندان می شوند، اکثریت مردم جامعه وی را مستحق زندان بشمارند. متاسفانه در سال های اخیر، مسئولان نهادهای انتظامی، امنیتی و قضائی کشور، به دور از اصول و مبانی اصیل دینی و برخلاف خواست و انتظارت مردم ایران، هر روز بر تعداد زندان ها و زندانیان کشور می افزایند. در حالی که اعمال متناسب با رافت و مهربانی از دینداران بیشتر مورد انتظار است، شدت عمل این دستگاه ها، تا حدی است که ترس از زندان به یکی از نگرانی های رومره خانواده های ایرانی تبدیل شده است. به ویژه در سه سال اخیر و پس از برگزاری انتخابات دهم ریاست جمهوری، افراد زیادی از مردمان شریف، بی گناه و حقگو به ناحق زندانی شده اند که در میان آنان ده ها شخصیت سیاسی مبارز خدوم و شناخته شده و هزاران جوان و فعال سیاسی، فرهنگی و مدنی وجود دارد. که در این میان آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی دوتن از نامزدهای ریاست جمهوری دهم و اکثریت رهبران دو حزب اصلاح طلب جبهه مشارکت ایران اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران و نیز اعضای نهضت آزادی و جریان ملی مذهبی ها و ده ها خبرنگار، حقوق دان و شخصیت فرهنگی بیشتر از همه به چشم می آید.
۲ . در مناطق کردنشین نیز فعالان سیاسی کرد و از جمله اصلاح طلبانی که بارها و بارها اعلام کرده اند در چارچوب قانون فعالیت کرده و مطالبات قانونی مردم را به عنوان هدف خود برگزیده و از دوم خرداد ۷۶ با حضور در انتخابات کشور فعالان شرکت نموده اند، بیشتر از سایرین تحت فشار قوه قضائیه و نهادهای امنیتی کشور قرار گرفته اند. به ویژه پس از حوادث مربوط به نتایج انتخابات دهم ریاست جمهوری برخورد خشن نیروهای دولتی با معترضان کرد بیشتر شده و صدها فعال سیاسی، مدنی و جوانان و دانشجویان کرد راهی زندان ها شده، با احکام سنگین مواجه شده و آنانی نیز که به ظاهر آزاد هستند تحت شدیدترین فشارهای روحی و روانی قرار دارند. از جمله حکم پنج سال زندان برای دکتر عبدالله رمضان زاده رئیس شورای هماهنگی اصلاح طلبان کرد، احضارهای مکرر و مداوم فعالان سیاسی مرتبط با جریان اصلاح طلبان کرد درشهرهای کردنشین از ایلام و کرمانشاه گرفته تا سنندج، بانه، سقز، بوکان و مهاباد و ارومیه و سلماس و ماکو و دستگیری های پی درپی، همه از جمله ستم هایی است که براین مردمان شرافتمند و فعالان اجتماعی قانونمدار، روادیده شده است. دستگیری فعالان مدنی کرد، محمد صدیق کبودوند، احسان هوشمند، شریفی و کیوان مهرگان از روزنامه نگاران اصلاح طلب کرد، از دیگر نمونه های این برخورد ناپسند است. و دردناک تر از همه دستگیری و زندانی کردن ده ها جوان و دانشجوی گمنام کرد است که در تمامی زندان های کشور پراکنده شده اند به طوری که هیچ زندانی در کشور یافت نمی شود که گروهی از این جوانان برومند و وطن دوست را درخود جای نداده باشد. باید به این آمار افزود قتل و اعدام تعدادی از جوانان بی پناه کرد که در فضای بسته پس از انتخابات بدون داشتن حق وکیل و محاکمه علنی به صورت غیر قانونی تیرباران شدند و نیز افراد وطن دوست و علاقه مند به خدمتی که ناچار از مهاجرت و انتخاب زندگی در کشورهای خارجی شده و با مشکلات روحی و انسانی و مادی زیادی دست و پنجه نرم می کنند.
۳ . شورای هماهنگی اصلاح طلبان کرد بارها و بارها از مسئولان نظام، درخواست نموده است که به مفاد قانون، پایبند بوده و از دستگیری و محاکمه های غیرعلنی و غیر قانونی فعالان سیاسی، مدنی و فرهنگی ، از جمله فعالان کرد دست بردارند و نسبت به حقوق انسانی زندانیان به قانون تمکین نموده و کاری نکنند که خانواده های زندانیان امیدشان را از تظلم خواهی از نهادهای دولتی کشورشان از دست بدهند. متاسفانه مسئولان کشور مغرورانه به هیچ مرجعی پاسخگو نبوده و هنوز هم به صورت غیر قانونی می گیرند، زندان می کنند، اجازه ملاقات به خانواده های زندانیان نمی دهند، زندانیان بیمار را از دستیابی به پزشکان معتمد خود محروم می کنند و فشار بر فعالان سیاسی و مدنی را روز به روز افزایش می دهند. لذا می بینیم اینک بسیاری از تشکل ها و شخصیت های حقوق بشری هم میهن، درحالی که خود را در برابر انتظارات صدها خانواده زندانیان بی گناه کرد ناتوان دیده و به این نتیجه رسیده اند که نهادهای قانونی کشور تمایلی به رعایت حقوق مردم و به ویژه زندانیان سیاسی و روزنامه نگاران کرد و سایر هم میهنان دربند ندارند، دست به سوی نهادهای خارجی دراز کرده و از آنان انتظار دارند به یاری زندانیان دربند بشتابند. ما با تاسی به رویه اصلاح طلبانه و با تاکید بر ضرورت تغییرات درونی نظام بار دیگر از مسئولان سیاسی و قضائی کشور می خواهیم که به مفاد اصول قانون اساسی عمل نموده و با استفاده از اختیارات قانونی خود از پایمال شدن بیش از این حقوق زندانیان بی پناه و بی گناه کرد به ویژه محمد صدیق کبودوند و ده ها فعال سیاسی و مدنی دربند دیگر که در زندان های شهر خود و یا در شهرهای دیگر زندانی در تبعید هستند، جلوگیری نمایند و از وارد آوردن فشار بیشتربر منتقدان، فعالان سیاسی و مدنی و روزنامه نگاران هم میهن کاسته و اکنون که شرایط اقتصادی کشور در اثر فشارها و تحریم های بین المللی بحرانی تر از هر زمانی است و فشار بر مردم افزایش یافته و کشور از هر زمان دیگری بیشتر به همدلی و اتحاد ملی نیازمند است، با آزاد کردن زندانیان سیاسی و پایان بخشیدن به حصر رهبران دلسوز و فداکار جنبش سبز و فشار آوردن بردیگر فعالان مدنی و حقوق بشری، زمینه رفع نگرانی های داخلی را از بین برده و با تدبیر و عقلانیت، کشور را از بحرانی که خود ساخته اند، رها سازند.
شورای هماهنگی اصلاح طلبان کرد
دهم تیر ماه ۱۳۹۱
یکی از خوانندگان کلمه در یادداشتی به شرح مشاهدات خود از صحنه ای دردناک برای همه مدعیان اسلام و مسلمانی پرداخته است که نیاز به مقدمه و توضیح ندارد. (عکس مربوط به این ماجرا نیست، از آرشیو و مربوط به یک تجمع اعتراضی دیگر در همین محل است.)
* * *
مدیر محترم سایت کلمه
نمی دانم این خبر را چطور باید به اطلاع شما برسانم. امیدوارم به موقع به دست شما برسد. با صحنه دردناکی مواجه شده ام که غصه دارم کرده و از شما می خواهم منتشرش کنید تا مقام محترم رهبری بداند در همسایگی بیت او چه خبر است. امیدوارم کسی از بیت ایشان هم این مطلب را بخواند و برای ایشان ببرد. من که از دیدن این صحنه غصه دار شدم، نمی دانم ایشان چطور ادعای پیروی از مولا علی (ع) دارد و خبر ندارد که در نزدیکی خانه و دفترشان چه مردم بیچاره و بی پناه چه وضعیتی دارند. لطفا به هر شکل ممکن این مطلب را به اطلاع ایشان و افکار عمومی برسانید تا همه بدانند در این مملکت اسلامی و در همسایگی خانه شخص اول مملکت چه خبر است.
آقای خامنه ای، بد نیست گاهی لااقل به شکل مخفی بین مردم بیایید و به محله های اطراف بیت خود سری بزنید و نیم نگاهی به وضع مردم کشورتان بیاندازید. نه خیلی دور، همین چند قدمی شما در بوستانی که در همین حوالی بیت شماست، خانواده ای گرسنه اند. راه دوری را طی کرده تا از کرمان به پاستور رسیده اند. غافل از اینکه چشم و گوشی برای دردهای آنها نیست و این راه را بی ثمر طی کرده اند. آقای خامنه ای اینها در همسایگی شما سر گرسنه بر زمین می گذارند. اینها مجبورند در گرما و زیر آفتاب بنشینند که یک نفر نگاهی از سر منت و لطف به آنها بندازد لقمه نانی دستشان بدهد. اینها بودند که رئیس جمهور محبوب شما وعده داد نفت سر سفره ایشان بیاورد. سری به گوشه پارک پاستور بزنید تا چیزی را که من دیدم شما هم ببینید. ببینید که شام شب این خانواده چیست.
بد نیست بدانید که آن سو تر در نزدیکی همین خانواده، جوانی است که حتی توان راه رفتن ندارد. مسافری از شهر مشهد است که با معلولیت اش به اینجا آمده تا مشکلاتش را با مسئولان کشور اسلامی مطرح کند. معلوم نیست کدامین امید و روزنه از این خیابان و ساکنین اصلی آن که مسئولان حکومت هستند و آوازه شان از ظلم و جور همه جا پیچیده، اینها را به اینجا کشانده تا طرح مشکل کنند. غافل از اینکه چشم و گوشی برای دردهای آنها نیست.
رهبر محترم! من مثل آقای نوری زاد و دیگران بلد نیستم با ادبیات سنگین و روشنفکری و آخوندی بنویسم. ماجرای امیر مومنان و رسیدگی اش به فقرا و مخصوصا همسایگان و غصه خوردنش به حال مردم و … را شما بهتر از همه ما بلدید. اما می توانم چیزی را که دیدم برای شما تعریف کنم. آن خانواده که حالا پنج شبی می شود که در این بوستان اسکان کرده اند، برای مشکلات خود به رهگذران پناه آورده و طرح مشکل می کنند.
خانم میانسالی که از گرسنگی خود و خانواده اش با عابرین درد و دل می کند و از سختی راه می گوید که با بدبختی و مشقت فراوان از کرمان خود را پاستور رسانده اند تا نامه ای و کمک درمان و کمک خرجی برای زندگی خود دریافت کنند. یک زن به همراه پسر و دختر و نوه اش. می گوید اینجا هیچکس به حرف ما گوش نمی کند. هر چه پول داشته ایم خرج کردیم و الان دو روز است که غذا نخورده ایم. حتی برای آب جوش و درست کردن چای هم کسی نگاهی به ما نمی کند. به مردمی که این اطراف هستند هم شرح حال خود را گفته ایم اما فایده ای نداشته است.
می گوید مریض است و براساس بیماری ارثی خانوادگی غده سرطانی در سرش است اما برای درمان پولی ندارد. خودش سرپرست خانوار است و در تامین مخارج زندگی مانده است و می گوید همین آقایان می دانند که ما اینجا شب ها در پارک می خوابیم. اما رسیدگی به وضع ما را موکول به روزهای دیگر کرده اند، شاید می خواهند دست خالی بازگردیم. امیدواریم اینطور نباشد.
دخترش می گوید: می دانند ما اینجا در پارک می خوابیم، می توانستند رسیدگی به کار ما را جلوتر بیندازند… صورت نوه اش را نشان می دهد که به دلیل گزیدگی پشه و حشرات با آسیب مواجه شده و حالت بدی پیدا کرده و می گوید: اینجا کسی را نداریم. هزینه های زندگی زیاد است. همین بچه؛ چه می داند گرسنگی چیست؟ خیلی ها که رد می شوند از ما و این بچه دوری می کنند. صورت نوه ام که این شکلی نبود، به خاطر پشه و حشرات پارک اینگونه شده است.
می گوید: صبح زود که می شود، ما را بیدار می کنند و مجبوریم به گوشه پارک پناه ببریم. چاره ای نداریم، مشکلاتمان زیاد است. دعا کنید رسیدگی کنند…
آقای خامنه ای، اینها از ناچاری و بی خانه ماندن مجبورند در پارک بمانند. می دانید هر روز و هر هفته چقدر از این مراجعین اینجا می آیند و می روند؟ از همسایگانتان بپرسید، از ساکنان محله پاستور و خیابان اردیبهشت و خیابان کاخ بپرسید. از نیروهای سپاهی که مسئول حفاظت محدوده اطراف بیت شما و ساختمان های ریاست جمهوری هستند و صبح تا شب در این خیابان ها چرخ می زنند بپرسید. آیا نمی توانید هر روز – خودتان هم نیایید – یک نفر را بفرستید که از درد مردم در همین خیابان برایتان خبر بیاورد؟ می دانید همین بساط تقریبا هر روز در همسایگی شما برقرار است؟ می دانید چقدر مردم مشکلات دارند؟ چقدر آدم در همسایگی شما و مملکت شما سر گرسنه بر زمین می گذارند؟ وقتش نرسیده که واقعیت ها را ببینید؟ پس کی قرار است چشم های شما باز شود؟
دستیار ارشد رئیس دولت در توجیه علت پاسخ منفی دیلما روسف رییس جمهور برزیل به درخواست ملاقات احمدی نژاد، مشغله زیاد وی را دلیل صورت نگرفتن ملاقات با احمدینژاد عنوان کرد!
به گزارش خبرآنلاین، هاشمی ثمره در میزگرد سیاسی سیمای فرانسوی جمهوری اسلامی ایران در پاسخ به سوالی درباره علت دیدار نکردن احمدی نژاد با رییس جمهور برزیل گفت: اجلاس “ریو + ۲۰″ را سازمان ملل برگزار کرده بود و میزبان سازمان ملل بود، نمایندگان کشورها، همان طور که در نشست مجمع عمومی سازمان ملل شرکت می کنند، در این اجلاس هم شرکت کرده بودند و بیش از ۱۰۰ نفر از روسای جمهور و نخست وزیرها در این اجلاس شرکت کرده بودند.
وی افزود: رییس جمهور برزیل به عنوان رییس اجلاس انتخاب شده بود و با توجه به حجم کار و مسئولیت چه طور می توان توقع داشت که ایشان در ظرف مدت کوتاهی با روسای جمهور ملاقات کنند؛ و این فرصت پیش نیامد. البته این به معنای این نیست که رابطه دو کشور مشکلی دارد، چرا که در حال حاضر روابط دو کشور خوب و رو به پیشرفت است و در سالهای اخیر هم حضور ایرانیان در برزیل و تبادلات تجاری دو طرف به شدت گسترش پیدا کرده است.
به گزارش کلمه، هاشمی ثمره توضیح نداد که اگر رئیس جمهور برزیل چنین مشغله زیادی داشت، اساسا چرا احمدی نژاد از وی درخواست ملاقات کرده بود که پاسخ منفی بشنود.
هفته پیش و همزمان با سفر احمدی نژاد به برزیل، روزنامه برزیلی اوگلوبو خبر داد: هیات ایرانی که برای شرکت در کنفرانس بزرگ جهانی ریو+۲۰ به برزیل آمده اند، از رد درخواست احمدی نژاد توسط رئیس جمهور برزیل به شدت ناراحت شده اند.
اما این تنها موردی که نبود که در آن احمدی نژاد در سفر اخیرش باعث تحقیر ایران شد. گزارش کلمه از سفر اخیر رئیس دولت به برزیل و حواشی ناگوار آن را در اینجا بخوانید:
شعار عزت و ایجاد نفرت؛ احمدی نژاد تا کجا برای تحقیر ایران پیش می رود
خانواده ژیلا کرم زاده مکوندی می گویند این حامی مادران عزادار با افتخار، محکومیت زندان خود را سپری می کند.
ژیلا کرم زاده مکوندی، هنرمند، شاعر و حامی مادران عزادار۱۹ بهمن ۸۸ در منزل خود بازداشت و پس از ۳۴ روز با کفالت ۵۰ میلیون تومانی آزاد شد. شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب، خانم کرم زاده مکوندی را به ۴ سال حبس تعزیری محکوم کرد؛ حکمی که در دادگاه تجدید نظر به دو سال حبس تعزیری و دو سال حبس تعلیقی که تا ۵ سال قابل اجراست تبدیل شده است.وی در حال حاضر در زندان اوین در حال سپری کردن محکومیت خود است.
به گزارش روزآنلاین، سارا کرم زاده مکوندی، خواهر این زندانی سیاسی، می گوید: خواهر من تنها به دلیل همدردی با مادرانی که فرزندانشان کشته شده اند در زندان است؛ او هیچ جرمی مرتکب نشده.
او می افزاید: ژیلا در بند زنان زندان اوین در کنار زندانیان سیاسی زن است و می گوید “من افتخار می کنم لیاقت این را دارم که در کنار این دوستان باشم و خوشحال ام که در کنار آنها هستم”.
او که روز گذشته با خواهرش در زندان اوین ملاقات کرده، وضعیت روحی و جسمی او را خوب توصیف می کند و می گوید: ژیلا همیشه می گوید من ناراحت نیستم از اینکه زندان هستم و با افتخار دوسال حکم ام را می کشم. او روحیه خیلی خوبی دارد و در زندان هم به فکر مادرانی است که فرزندان و عزیزانشان را از دست داده اند.
از خانم کرم زاده می پرسم: خواهرتان از زمان بازداشت به مرخصی نیامده آیا در این زمینه درخواستی کرده اید؟ می گوید: بله خود ژیلا درخواست داده اما تاکنون جوابی نداده اند. او می افزاید: باید از ژیلا تقدیر کنند نه اینکه او را به زندان ببرند.
ژیلا کرم زاده مکوندی، پیش از بازداشت در مصاحبه ای درباره اتهاماتی که مبنای صدور حکم زندان برای او و دیگر حامیان مادران عزادار شده گفته بود: یکی از اتهامات، تشکیل “مادران عزادار” است؛ می گفتند شما این گروه را تشکیل دادید. گفتیم که چنین چیزی صحت ندارد چون مادران عزادار اصلا گروه یا تشکیلاتی نیستند که رهبر یا لیدری داشته باشند، یک عده مادران داغداری هستند که به صورت خودجوش به پارک لاله آمدند.
او همچنین گفته بود: اتهام دیگر تبانی و تجمع علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام است. غیر از این در سالروز تولد اشکان سهرابی در بهشت زهرا و بر مزار اشکان، من قطعه شعری در همدردی با مادر اشکان سروده بودم و خواندم که این را نیز یکی از اتهامات من عنوان کرده اند؛ حتی قاضی مقیسه در دادگاه به من گفت آن موقع که شعر را خواندی و برایت کف زدند فکر کردی اینجا هم برایت کف می زنند؟
او افزوده بود: تنها جرم ما همدردی با مادرانی است که عزیزی از دست داده اند و داغدارند؛ اینکه صدای مادران را به همه رساندیم و انعکاس دادیم وگرنه کار دیگری نکرده ایم. تنها جرم ما سر زدن به خانواده ها و همدردی با آنهاست؛ گویا این مسائل در مملکت ما جرم است.
خانم مکوندی پس از آزادی از زندان و صدور حکم دادگاه بدوی اش نیز گفته بود: من وقتی به حکم نگاه می کنم و بخشی از آن را می خوانم و می بینم که جمع شدن مادران، برافروختن شمع و راهپیمایی سکوت در پارک را به عنوان جرم نوشته اند نمیدانم باید به جهالت آقای مقیسه بخندم یا گریه کنم. از نظر او افروختن و روشن کردن شمع جرم است. در دادگاه به من گفت چرا به ارتباط با مادران عزادار ادامه دادی؟ گفتم مادران خواسته هایی دارند از جمله اینکه کسی نباید به خاطر فکر و اندیشه اش زندانی شود. برگشت به منشی اش گفت بنویس این حقوق بشری است. ماندم چه باید بگویم.
او این برخوردها را در راستای انتقام از مادران عزادار ارزیابی کرده و در پاسخ به این سئوال که دلیل حساسیت حکومت به فعالیت مادران عزادار و برخوردهای امنیتی و قضایی با مادران چیست، گفته بود: وقتی انسجام و همدلی مادران را دیدند گویی ترسیدند. چیزی که مادران را به هم نزدیک میکند خواسته های مشترک آنهاست مادرانی که از اقشار مختلف جامعه، از ساده ترین زنان خانه دار گرفته تا زنانی با تحصیلاتی بالا یا هنرمند و… محکم در کنار هم و برای خواسته های مشترکشان ایستاده اند. ما یک قدم هم از این خواسته ها عقب نشینی نمی کنیم. خواسته های ما، خواسته های عموم مردم است؛ آزادی زندانیان سیاسی، محاکمه آمران و عاملان اعدام ها، کشتارها و لغو مجازات اعدام و… این به هیچ عنوان جرم نیست. این کاری است که حکومت باید انجام میداد و باید انجام بدهد اما نمی کند و ما جور آنها را می کشیم و ادامه خواهیم داد.
مادران عزادار که به مادران پارک لاله تغییر نام داده اند، مادران جانباختگان سی و یک سال گذشته هستند که اعلام کرده اند از خون فرزندان شان نخواهند گذشت و خواهان محاکمه آمران و عاملان اعدام های فردی و دسته جمعی، کشتارهای قومی و دینی، زندان، شکنجه، تجاوز، ترور، شبیخون به منازل، به خاک و خون کشیدن خوابگاه ها و… از دهه شصت تا کنون هستند.
مادران پارک لاله همچنین خواهان آزادی بی قید و شرط همه زندانیان سیاسی و عقیدتی هستند و اعدام را قتلی سازمان یافته می دانند و مخالف هرگونه قتل با هر شکل و هر نامی از جمله سنگسار و قصاص و خواهان لغو قانون مجازات اعدام هستند.
طی سه سال گذشته مادران عزادار و حامیان آنها بارها به وزارت اطلاعات احضار و یا بازداشت شده اند. لیلا سیف الهی، نادر احسنی، الهام احسنی و فاطمه رستگاری نسب، از حامیان مادران عزادار هستند که بازداشت و به محکومیت های حبس محکوم شده اند. آنها با قرار وثیقه یا کفالت آزاد هستند.
اکرم نقابی، مادر سعید زینالی و ژیلا ترمسی، مادر حسام ترمسی دو تن دیگر از حامیان مادران عزادار هستند که طی سه سال گذشته بازداشت و با قرار وثیقه آزاد شده اند.
سعید زینالی، ۲۳ تیر ماه ۱۳۷۸ در مقابل چشم های مادرش ربوده شد و از آن تاریخ تاکنون هیچ خبری از این فارغ التحصیل کامپیوتر دانشگاه تهران در دست نیست. مادر او به روز گفته بود: نه به ما می گویند سعید زنده است و نه می گویند مرده. من دیگر هیچ از خدا نمیخواهم فقط حتی شده می خواهم جنازه بچه ام را ببینم و دفن اش کنم. دگر چه می توانم بخواهم.
حسام ترمسی نیز از بازداشت شدگان بعد از انتخابات مخدوش سال ۸۸ است که بعد از آزادی از زندان، به دلیل وضعیت وخیم جسمانی، بیماری کلیه و کبد و افسردگی شدید در بیمارستان بستری شد.
حکیمه شکری و ندا مستیقمی دو حامی مادران عزادار نیز به اتفاق پدر رامین رمضانی، در ۱۴ آذر ماه سال ۸۹ در بهشت زهرا بازداشت و سپس با قرار وثیقه آزاد شدند. پدر رامین رمضانی به ۳ سال حبس تعزیری محکوم شده است.
منبع: روزآنلاین/ مصاحبه از: فرشته قاضی
یک فعال سیاسی اصلاحطلب گفت: اصولگرایان به جای اینکه یک روز آقای خاتمی را سرزنش کنند و روز دیگر وی را رهبر اصلاحات معرفی کنند، باید به این اعتراف کنند که نتوانستند کشور را با سیستم تک جناحی اداره کنند و در این امر مهم شکست خوردند.
احمد شیرزاد در گفتوگو با ایلنا، افزود: هم اکنون نیز مسیر نجات کشور اصلاحات است که در تکیه بر رای مردم، پاسخ گویی مسئولان، استفاده از نظرات علمی و دانشگاهی و تنش زدایی در داخل و خارج از کشور خلاصه میشود.
وی ادامه داد: البته ضرورت حضور فعال اصلاح طلبان در عرصه سیاسی کشور به معنای این نیست که آنها لزوما درانتخابات آتی شرکت خواهند کرد، بلکه حضور در انتخابات نیازمند شرایطی است که تاکنون فراهم نشده است. بنابراین اگر چه ممکن است برخی تحت هر شرایطی در انتخابات شرکت کنند اما من معتقدم تا زمانی که شرایط مهیا نیست نمیتوان حرف از حضور در انتخابات را زد. البته این هم به آن معنا نیست که حضور اصلاح طلبان را غیر ضروری میدانیم.
شیرزاد با اشاره به دیدگاههای حذفی و محدود کننده نسبت به اصلاح طلبان ، خاطرنشان کرد: دیدگاههای حذفی اگر کاملا اصلاح نمیشوند، باید قدری تعدیل شوند تا امکان حضور نتیجه بخش اصلاح طلبان در عرصه سیاسی فراهم شود. چرا که حتی پس از انتخابات هفتم و هشتم ریاست جمهوری نیز اصلاح طلبان محدودیتهایی داشتند اما این هیچگاه به معنای عدم توان آنها برای حضور مؤثر نبود، بنابراین هم اکنون نیز عقیده داریم که باید شرایط به حداقل قابل قبول برسد.
وی همچنین در خصوص آسیبشناسی جریان اصلاح طلبی یادآور شد: اگر چه هیچگاه منکر مشکلات درونی اصلاح طلبان نبودم، اما عمده مشکلات ما مسائل بیرونی و اختلافات زبانی است که با جریان مقابل داریم.
این فعال سیاسی اصلاح طلب با تاکید براینکه اصلاح طلبان همواره یک سیستم تصمیمگیری مشترک داشته و هم اکنون نیز دارند، گفت: برخی جریانات حاشیهای اصلاحات امروز به دلیل افزایش فشارها بر جریانات اصلی اصلاحات بیشتر از متن جلوه میکنند و صدای انها بیشتر شنیده میشود ، بنابراین ممکن است تلقی پراکندگی آرا میان اصلاح طلبان پیش آید.
وی همچنین خاطرنشان کرد: آسیبشناسی جریان اصلاحات در شرایط کنونی درست نیست، چرا که معتقدم در شرایطی میتوان صحبت از آسیبشناسی کرد که شرایط برای همه جریانات برابر باشد و همه امکان حضور در عرصه سیاسی کشور را داشته باشند.
شیرزاد همچنین در واکنش به اظهارات برخی اصولگرایان تصریح کرد: افرادی که تنها هدف خود را درگذشته ضربه زدن به اصلاحات میدانستند و امروز نیز هیچ مسئولیتی برای برطرف کردن تنگناهای آنها احساس نمیکنند، حداقل نباید به اصلاح طلبان رهنمود بدهند.
وی افزود: اگرچه روند انتقاد میان اصلاح طلبان و اصولگرایان روندی طبیعی است، اما کسی که انتقادی را به جریانی مطرح میکند باید منتظر پاسخ آن نیز باشد در حالی که هم اکنون اصلاح طلبان تنها مورد هجمه قرار میگیرند ، بدون اینکه امکان پاسخ گویی به آن را داشته باشند.
این فعال سیاسی اصلاح طلب در ادامه ضمن انتقاد از تعیین رهبر اصلاح طلبان توسط برخی اصولگرایان خاطرنشان کرد: آقایان به جای اینکه یک روز آقای خاتمی را سرزنش کنند و روز دیگر وی را به عنوان رهبر اصلاحات معرفی کنند، باید به این اعتراف کنند که نتوانستند کشور را با سیستم تک جناحی اداره کنند و باقی مسائل همچون تعیین رهبر را به عهده خود اصلاح طلبان بگذارند چرا که ما قادر به ادامه حرکت خود خواهیم بود.
وی در بخش دیگری از سخنان خود اضافه کرد: اصولگرایان وقتی صحبت از رهبری اصلاحات و مسائلی از این قبیل میکنند در واقع میخواهند جریان رقیب را در کنار خود حفظ کنند، اما به شرطی که این جریان خدشهای به قدرت آنها وارد نکند، در حالی که اگر به دنبال مزیتهای حضور رقیب هستند لازمه آن تحمل رقیب است به عبارت دیگر با یک دست پیش میکشند و با پا پس میزنند.
شیرزاد در پایان عنوان کرد: هم اکنون اصلیترین مساله امکان فعالیت اصلاح طلبان است چرا که هر رقابتی فرهنگ سیاسی خود را دارد و بحث از آسیب شفاهی و اتاق فکر برای زمانی است همه بتوانند در عرصه سیاسی کشور فعالیت کنند. مشکل اصلاح طلبان نداشتن اتاق فکر نیست، بلکه عدم امکان فعالیت است.
کلمه: در ادامه تقدس سازی های مفرط وابستگان رهبری برای وی، دو روحانی شاخص جریان حاکم بار دیگر تلاش کردند درباره رهبری از ارتباطات ماورایی و خارق العاده سخن به میان آورند.
صدیقی امام جمعه موقت تهران با این ادعا که آیت الله خامنه ای بارها خدمت امام زمان رسیده است به نقل از یکی از روحانیون گفت: «آقای خامنهای گوهر پاکی است… به همین دلیل مکرر خدمت حضرت تشرف داشته است، ولی نشناخته». سال بعد ایشان گفت: «طوبی للخامنهای! طوبی له. وجود مبارک امام زمان ـارواحنا فداهـ در عرفات با اسم ایشان را دعا میکرد».
وی مدعی می شود که «در مدرسه حجتیه که آقا هم در آنجا حجره داشتند، در همان ایام به آقا گفته بودند که شما در آینده رئیس این مملکتید!»
صدیقی که با مجله پاسدار اسلام گفت و گو می کرد به نقل از فردی به نام سلیمی ادامه داد: «من سی سال همسایه حضرت آیتالله خامنهای بودم و اُشْهِدُ بِالله، من آقای خامنهای را از دورههای جوانیاش تا الان نسبت به نسوان معصوم میدانم».
به گزارش کلمه، این اولین بار نیست که تلاش می شود برای آیت الله خامنه ای داستان های شگفت آور ذکر شود. سال گذشته هم سعیدی امام جمعه قم در یک سخنرانی و به نقل از خواهر رهبری گفته بود که وی هنگام تولد وقتی میخواست از بدن مادر خارج شود «یا علی» گفته و قابله هم در پاسخ گفته است: علی نگهدارت!
این ادعا با انتقاد برخی از علما رو به رو شد، به طوری که آیت الله امینی در پاسخ به پرسش تعدادی از شاگردانش گفته بود: این مطالب را به نفع رهبری و در جهت تقویت آن نمی دانم، بلکه این قبیل مطالب، به زیان رهبری است؛ گرچه به عنوان ارادت به ایشان مطرح شود. ضمناً با این مطالب، زمینه سوء استفاده دشمنان نظام اسلامی هم فراهم می شود و ای کاش این مطلب نقل نشده بود.
موج زیاده گویی در خصوص ویژگی های آیت الله خامنه ای اولین بار توسط مصباح یزدی و شاگردانش مطرح شد که تلاش می کردند مقام ولایت فقیه را تا سطح ائمه و پیامبر و ارتباط خاص با امام زمان بالا ببرند.
یکی از نزدیکان به جبهه پایداری سال گذشته از «سیم ارتباطی» رهبری و امام زمان سخن گفت و مدعی شد که در جریان هجدهم تیر ۷۸ و رویدادهای پس از انتخابات ۸۸ «اتصال به امام زمان و سیمی که از مقام معظم رهبری به ایشان وصل شد آنچنان بر جامعه تاثیر گذاشت که آرامش را به دل مومنان بازگرداند و رعب و وحشت را در دل فتنهگران انداخت و آتش را خاموش کرد."
»
غالبا آیت الله خامنه ای نسبت به این گونه مبالغه گویی ها اظهار نظری نکرده است، و تنها در یک مورد گزارش شده که وقتی نماینده ای از رهبری تمجید کرده بود، وی در مقابل گفته بود: «این تعبیرات کمکی به پیشرفت کار نمی کند. این صحبتها من را شرمنده میکند و هم به ضرر من است و هم به ضرر گوینده.»
اما ظاهرا این سخنان مورد پذیرش حامیان رهبری نیست و مسابقه برای دادن صفات و ویژگی های خارق العاده به وی همچنان ادامه دارد. در یکی از آخرین نمونه ها هم دیروز مصباح یزدی در هتلی در مشهد که ظاهرا اردوی گروهی از طلاب حوزهی علمیه قم در آن برگزار می شده، رهبری فعلی را «نمونهای برجسته از ائمه اطهار» دانسته که «مانند او در جهان وجود ندارد»!
مصباح گفته است: «همانند مقام معظم رهبری به هیچ عنوان نمیتوان بر روی زمین و آسمانها پیدا کرد چرا که ایشان نمونه برجستهای از ائمه اطهار و اجدادشان است.»
وی همچنین اظهار داشته است: «این جامعه نیاز به رهبری و قشری دارد که دستورات خدا را درک کرده و در نهایت به جامعه انتقال دهد و باید این افراد بتوانند کسانی را که در دام شبهه افتادهاند و یا در حال سقوط هستند، نجات دهند. البته خداوند حجت را بر ما تمام کرده و فقط این وظیفه بر عهده انبیاء الهی است که تنها کسی که می توان به آنها تشبیه کرد امام راحل(ره) و مقام مظعم رهبری است.»
یک نماینده روحانی مجلس خواستار بازنگری در قانون ممنوعیت استفاده از ماهواره و رفع محدودیت های قانونی در این باره شد.
به گزارش کلمه، روح الله بیگی که به تازگی از حوزه انتخابیه میاندوآب، شاهیندژ و تکاب به مجلس نهم راه یافته است، قانون مربوط به ماهواره را غیر اثرگذار دانست و در گفت و گو با اعتدال گفت: عصر حاضر ، عصر ارتباطات و اطلاعات است؛ اگر ماهواره ها به طور کامل جمع آوری شوند، اینترنت هست و در صورت محدود کردن اینترنت، رسانه های جنبی دیگر وجود دارد.
او که پیش از این مدیرکل اوقاف و امور خیریه آذربایجان غربی بوده است، در ادامه گفت: به جای این که ماهواره ها را جمع کنیم، بیاییم و نه در حرف بلکه در عمل کار فرهنگی انجام دهیم ، فرهنگی وارد میدان عمل شویم؛ به جای شکستن بشقاب ماهواره ها ، بیاییم و فکرهای ماهواره ای را بشکنیم.
این نماینده تازه کار مجلس افزود: از یک سو بشقاب های ماهواره را جمع می کنیم ، خوب چه جایگزینی به مردم می دهیم؟ دیو چو بیرون رود فرشته در آید، بالاخره اگر می خواهیم دیو را بیرون کنیم ، باید فرشته ارائه کنیم ؛ به مردم چه محصول فرهنگی ، تغذیه فکری و روحی و علمی و به روزی داده ایم؟
وی همچنین از گشت ارشاد هم انتقاد کرد و گفت: هیچ امر فرهنگی دیگر با زد و بند قابل حل نیست. یک کارهایی برای جلوگیری از بدحجابی مطابق با دستورات دینی نیست، اینکه برای مقابله با بدحجابی تذکرات فیزیکی داشته باشیم، صحیح نیست؛ اینکه یک دختر خانم را در خیابان به جای تذکر لسانی با روی خوش ، یک دفعه جمع اش کنند و به درون ماشین بیندازند ، خلاف دستور اسلام است.
سیدحسین رونقی ملکی دقایقی پیش، بعد از گذشت ٣٢ ماه حبس، با وثیقه یک میلیارد تومانی به مرخصی آمد.
به گزارش خبرنگار کلمه، سیدحسین رونقی ملکی فعال حقوق بشر و وبلاگ نویس که درجریان انتخابات ٨٨ بازداشت شده بود، دقایقی پیش، بعد از گذشت ٣٢ ماه از دوران محکومیت ١۵ساله خود با سپردن وثیقه یک میلیارد تومانی به مرخصی آمد.
کلمه هفته ی گذشته گزارش داده بود که دسترسی نداشتن به دارو و امکانات درمانی لازم، شرایط خاص محیط زندان، رژیم غذایی نامناسب و نبود پزشکان متخصص و امکانات درمانی، احتمال بی نتیجه ماندن عمل جراحی وی را افزایش داده است.
سهل انگاری ها و بی توجهی ها به وضعیت این زندانی سیاسی، موضوعی بود که در چند عمل جراحی گذشته نیز اتفاق افتاد و باعث شد که جراحی های صورت گرفته بارها بی نتیجه بماند و پزشکان برای چند مرتبه پیاپی مجبور به تکرار عمل جراحی شوند.
دو هفته پیش، پس از گذشت فقط یک هفته از جراحی کلیه حسین رونقی و با وجود هشدار صریح پزشکان مبنی بر نیاز وی به مراقبت های ویژه در بیمارستان، این وبلاگ نویس زندانی به بند ۳۵۰ زندان اوین بازگردانده شده بود.
در آن گزارش نیز تصریح شده بود که پزشکان تاکید کرده اند این عمل جراحی، سنگین و حساس بوده و برای جلوگیری از عفونت، به مراقبت های ویژه نیاز دارد و بر این اساس، ادامه درمان در خارج از زندان را به دلیل امکان عفونت و خون ریزی در زندان توصیه کرده بودند.
بر اساس پرونده ی پزشکی وی در بیمارستان و همچنین گفته های پزشکان، یکی از کلیه های حسین رونقی پیش از عمل جراحی به میزان ۸۰ درصد و کلیه ی دیگرش صفر درصد کار می کرد – یعنی موقتا از کار افتاده بود – و این واقعیت، خطر از دست رفتن کامل کلیه در صورت تاخیر در عمل را هشدار می داد.
این وبلاگنویس و فعال حقوق بشر هم اکنون دو سال و نیم است که بدون مرخصی در زندان اوین به سر میبرد. وی در تاریخ ۲۲ آذر ماه ۱۳۸۸ در شهر ملکان در نزدیکی تبریز بازداشت و بلافاصله به بند ۲ الف زندان اوین منتقل شد. وی مدت ۱۰ ماه را در سلولهای انفرادی این بند زندان اوین تحت فشارهای روحی و جسمی برای اخذ مصاحبه و اعترافات تلویزیونی قرار گرفت و سرانجام از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شد.
کلمه – زهرا صدر:
احمد قابل، پژوهشگر نواندیش دینی و از منتقدان رهبری که بعد از عمل دشوار جراحی مغز دوران نقاهت را در مشهد سپری می کرد، در پی وخیم شدن وضعیت جسمانی اش، صبح روز پنجشنبه هفته گذشته در بخش ویژه بیمارستان سینا بستری شد و توسط تیم پزشکی تحت نظر قرار گرفت.
این شاگرد برجسته مرحوم آیت الله العظمی منتظری، طی سالهای اخیر بارها به دلیل انتقادات خود به حاکمیت، مورد بازداشت و تهدید قرار گرفته بود و در یکی از آخرین بازداشت هایش دچار بیماری و مشکلات مغزی حاد شده است و پزشکان از وجود تومور در مغز وی خبر داده اند.
به گزارش کلمه، هادی قابل، برادر این پژوهشگر دینی، در پاسخ به سؤال درباره آخرین وضعیت برادرش، با بیان اینکه “الحمد لله حال عمومی ایشان خوب است” می گوید: روز یکشنبه یک عمل مختصر روی کمرشان داشتند. ترکشی روی کمر بود که مانع از آم آر آی بود. این ترکش را خارج کردند که بتوانند ام آر آی بگیرند.
اشاره هادی قابل به ترکشی است که از زمان دفاع مقدس در بدن برادرش باقی مانده بود و در سالیان گذشته امکان بیرون آوردن آن وجود نداشت اما اکنون به خاطر ضرورت گرفتن ام آر آی، پزشکان مجبور به جراحی و خارج کردن آن شده اند.
وی در ادامه می افزاید: بعد از ظهر یکشنبه هم یک ام آر ای از مغز ایشان گرفتند که بتوانند دقیقا تشخیص دهند که الان چه کار باید بکنند و چه نیازی است. در واقع برای اینکه تشخیص بدهند که آن چیزی که الان در مغز وجود دارد چیست؛ رشد تومور است یا آن سلول های مرده ای که بر اثر پرتو درمانی از بین رفته و آنها در مغز جمع شده اند. چیزی که پزشکان به ما گفته اند این است.
به گفته ی هادی قابل، وی امروز هم باید ام آر آی انجام دهد و ظاهرا روز سه شنبه هم پزشکان تشخیص نهایی شان را اعلام خواهند کرد که بعد بدانند چه کار باید بکنند، یعنی برای ایشان چه درمانی و یا معالجه ای را تجویز کنند.
برادر این پژوهشگر دینی می گوید: ما فعلا منتظر هستیم که آزمایشها و عکسها و سی تی ها و آم آر آی را تهیه کنند که بعد از آن پزشک ایشان بتواند تشخیص دهد که در مورد ایشان چه تصمیمی را بگیرند. تا آخر هفته ان شاء الله مشخص می شود که آیا عمل مجدد لازم است یا درمان دیگری باید صورت بگیرد.
این محقق نواندیش دینی، آذر ماه ٨٨ در حالی که که بعد از فوت آیت الله منتظری برای مراسم تشییع او از مشهد به قم سفر میکرد، بازداشت شد.
اولین جلسه دادگاه وی، در حالی که او را با پابند و دستبند به جلسه دادگاه آورده بودند، در اردیبهشت ٨٩ برگزار شد و پس از تحمل حدود ١٧٠ روز زندان، با قرار وثیقه آزاد شد.
این منتقد دولت، بار دیگر در شهریور ٨٩ و در پی اظهار نظر در مورد اعدام های خودسرانه، دسته جمعی و پنهانی در زندان وکیل آباد مشهد، بازداشت شد.
از موارد اتهامی احمد قابل، می توان به سخنرانی های وی در مشهد، نجف آباد و فریمان و همچنین مصاحبه های وی با رسانه های خبری و انتقاد از سیاست های نظام اشاره کرد.
هادی قابل در گفت و گو با کلمه، با اشاره به اینکه برادرش در گذشته مشکل خاصی نداشته است تصریح می کند: سال گذشته یعنی در واقع حوالی بعد از ایام عید و در تابستان سال گذشته بود که در یکی از ملاقات ها وقتی ما رفتیم زندان، مشاهده کردیم که وضعیت ایشان وضعیت خوبی نیست و حالت نیمه فلج دارد و زیر بغلش را گرفته و آورده اند برای ملاقات. ملاقات حضوری بود و همراهانی که ایشان را آوردند من را کشیدند کنار و توضیح دادند که ایشان ده پانزده روز است که در زندان وضعیت نابسامانی دارد و تعادل ندارد و چند بار زمین خورده و از تخت افتاده و قادر نیست که حتی لباسش را تنش کند. به من اخطار دادند که ایشان در حمام و دستشویی هم زمین خورده اند و این عدم تعادل نشانگر این است که مریضی شان حاد است. که خب ما بعدش اقدام کردیم و با پیگیری ایشان را از زندان منتقل کردیم بیمارستان.
به گفته ی وی، در اولین سی تی اسکنی که گرفتند تشخیص تومور مغزی دادند و اعلام کردند که این تومور را که خیلی هم رشد کرده و به سمت چپ ایشان آسیب رسانده باید سریع تر عمل شود.
قابل ادامه می دهد: تقریبا به فاصله ۴۸ ساعت از زندان آمد و عمل انجام شد. که گرچه آن عمل موفقیت آمیز بود اما متاسفانه خاصیت تومور مغزی این است که دوباره رشد می کند و طبیعتا اثراتش مخصوصا اگر از نوع بدخیم باشد که همینطور بود دوباره بروز می کند. ایشان بعد از بهبودی و در ایام نوروز امسال خیلی خوب بود و روی پای خودش و با عصا راه می رفت و همه کارهایش را انجام می داد و مشکلی نداشت. ولی یک مرتبه زمین خورد و بعد از آن پسرفتی داشت تا الان که قادر به حرکت نیست و نمی تواند کارهایش را خودش انجام دهد. وضعیتش آنقدر بحرانی شد که ما پس از مشورت با پزشکان تهران، ناگزیر شدیم که به تهران منتقلشان کنیم. امیدوار هستیم که ان شاء الله درمان های بعدی که صورت می گیرد موثر بیوفتد.
سال گذشته نیز مرضیه پاسدار، همسر احمد قابل، گفته بود: از زمان فوت آیت الله منتظری که ایشان را دستگیر و بازداشت کردند بعد از شش ماه مشکلات جسمانی اشان شروع شد. به طوری که قلبشان ناراحتی پیدا کرد و پیش متخصص قلب رفتند و الان دارو مصرف می کنند و بعد از آن هم که چشمشان مشکل پیدا کرد. اما این عدم تعادل بیماری جدیدی است.
خانواده احمد قابل همان زمان در اطلاعیه ای با تقدیر از مردم برای پیگیری ها، اعلام کردند که ترمیم ضایعاتی که تومور وارد ساخته نیازمند زمان است. در حال حاضر سمت چپ بدن ایشان حرکت ندارد و بدون مراقبت و کمک، قادر به حرکت و ایستادن نیستند. طبق نظر پزشک بایستی فیزیوتراپی انجام شده و در آینده پرتو درمانی و شیمی درمانی صورت گیرد. لذا همچنان به دعای خیر دوستان و علاقه مندانش نیازمندیم.
اکنون هادی قابل درباره احتمال ارتباط این بیماری با فشارهای دوران زندان، به خبرنگار کلمه می گوید: اینکه حالا این منشا این قضیه چیست را دیگر من نه پزشک هستم و نه تخصصم این است که بگویم منشا اینکه ایشان دچار یک چنین عارضه ای شده چیست.
حجت الاسلام احمد قابل، از شاگردان شاخص آیت الله منتظری بوده است. او سال گذشته در دومین سالگرد استاد خویش در پیامی گفته بود: “گویا باور نکرده اند، که منتظری عزیز، عزتش را از خدا و اخلاص عملش و دفاعی که خدای بزرگ از مؤمنان می کند کسب کرده است و نه از دنیا خواهان “.
قابل در پیام خود به این مناسبت آورده بود: “خدایا تو می دانی که آن پیر فرزانه چه مصیبت هایی را در راه رضای تو(که در جهت دفاع از حقوق همه ی انسان های مظلوم است) تحمل کرد و بر کسی منت نگذاشت و آن را به رخ کسی نکشید، تا خلوص عمل خود را با دنیا خواهی های کم ارزشی که بسیاری را به ترجیح بهره مندی های شخصی و دنیایی، بر بهره مندی های همنوعان مظلوم خویش، کشانده است، ضایع نکند.”
آیت الله العظمی سید علی محمد دستغیب با انتقاد دوباره از ادامه حصر میرحسین موسوی و مهدی کروبی، گفت: گناهى از آنها سر نزده که مستوجب این حصر طولانى مدت باشند؛ نه توهینى به کسى کرده اند و نه از مسیر صدق و صفا قدمى بیرون نهاده اند.
به گزارش حدیث سرو، این مرجع تقلید در جلسه هفتگی تفسیر قرآن کریم که در مسجد قبا برگزار شد، با اشاره به اینکه پیامبر گرامى اسلام و ائمه اطهار علیهم السلام همه افتخار و عزّتشان در بندگى درگاه الهى، تصریح کرد: رحمت واسعه پیامبر و ائمه اطهار حتی شامل حال مخالفین هم می شد، در زمان مولا على علیه السلام، عدالت و امنیت سایه گستر شده بود و همگان مطمئن بودند که مولا به احدى ظلم نمى کند و حتى حاضر نیست دانه ى کاهى را به ستم، از دهان مورچه اى بستاند. جنگهایى هم که اتفاق افتاد، همه به خاطر اصرار حضرت بر اجراى کامل عدالت و پرهیز از سیاست بازى و هم دست شدن با متنفّذین و بزرگان فاسد آن زمان بود.
ایشان همچنین با دعا برای رفع حصر آقایان موسوی و کروبی و تاکید بر بی گناهی ایشان، از برخی مسئولین شیراز به خاطر صدور احکام خلاف شرع و قانون برای چندین نفر از طلاب خویش انتقاد کرد و گفت: به چه جهت به این مسجد حمله کردید و آمدید تا به هر قیمت شده هر چند با کشتن اصحاب مسجد، اینجا را تصرف کنید و وقتى هم که نتوانستید، رفتید و مدافعان مسجد را گرفتید و بردید و محاکمه کردید که دیگر به این مسجد نیایند و از پیش حکمشان را آماده کردید! ما مىگوییم این کارها مطابق اسلام نیست. این دوستان ما محارب نیستند، آنها دوستدار اسلام و قانون اساسى هستند، اگر کسى محارب باشد، کسانى هستند که به مسجد حمله کردند، نه کسانى که از آن دفاع کردند. در سپاه و بسیج آدمهاى خوب زیادند اما انگار بعضى از آنها حواسّشان نیست. امیدواریم حواسّشان جمع باشد.
مشروح اظهارات آیت الله دستغیب در سی امین جلسه تفسیر هفتگی قرآن را که به تفسیر آیات نودویکم تا نودوسوم سوره نمل اختصاص داشت، در ادامه می خوانید:
جلسه ۳۰
إنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذی حَرَّمَها وَ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمینَ«۹۱» وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما یَهْتَدی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَقُلْ إنَّما أَنَا مِنَ الْمُنْذِرینَ«۹۲» وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَیُریکُمْ آیاتِهِ فَتَعْرِفُونَها وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ«۹۳» : من فرمان یافته ام پروردگار این شهر را که آن را حرمت بخشیده، بپرستم و همه چیز از آن او است و فرمان یافتهام که از مسلمانان باشم. و این قرآن را بخوانم. هر کس هدایت یافت، به سوى خویش هدایت یافته و هر که گمراه گشت، بگو: من فقط هشدار دهنده ام.بگو: ستایش مخصوص خداست به زودى آیاتش را به شما نشان خواهد داد و آنها را خواهید شناخت و پروردگارت از آنچه مى کنید غافل نیست.
حرم امن الهى
إنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذی حَرَّمَها؛ خداى تعالى از قول پیامبر گرامى خویش مى فرماید که من دستور دارم پروردگار این شهر را بپرستم. شهرى که خداوند آن را حرم خویش برگزیده و احکام خاصّى را بر آن بار کرده است. از جمله احکام این حرم و این شهر آن است که مشرکین حقّ ورود در آن را ندارند. همچنین صید حیوانات و چیدن و بریدن گیاهان در آن ممنوع است. علاوه بر این هر کس وارد مسجد الحرام شود در امان است، حتى اگر ظالم و خیانتکار باشد و تا وقتى که پناهنده بیت اللَّه است، هیچ کس حقّ آزار و اذیت او را ندارد و نمى تواند به زور از آنجا بیرونش برد.
بندگى خدا
رسول مکرّم اسلام صلى الله علیه وآله مىفرماید: «من ربّ این شهر را مىپرستم». رب یعنى پرورش دهنده و تدبیر کننده. پرستش و بندگى؛ یعنى سرسپردگى کامل به معبود و مولا و خود را ندیدن؛«لایَملِکُ لِنَفسِهِ نَفعاً و لا ضَرّاً و لا مَوتاً و لا حیاتاً و لا نُشوراً. (بحار، ج۸۴، ص۲۷۷) پیامبر گرامى اسلام و ائمه اطهارعلیهم السلام جملگى بندگان درگاه الهى بودند و همه افتخار و عزّتشان در همین بندگى بود. هر عالم ربّانى و هر مومن موحّدى نیز جز بندگى خداوند سرمایه ى دیگرى ندارد.
آثار حرم پروردگار
وقتى پیامبر اکرم، «پروردگار این شهر» را معبود خود معرفى مىکند، به معناى آن است که باید آثار این شهر، که خداوند آن را حرم خود نامیده و حرمتش بخشیده، در ایشان باشد و از جمله آثار این شهر، امنیت آن براى جمیع موجودات است؛ لذا باید همه موجودات، مخصوصاً مؤمنین، در زیر سایهى امنیت حضرتش قرار گیرند و از این قرار گرفتن، احساس آرامش و خرسندى کنند. از همین روى بود که حتى منافقین، تحت رحمت واسعهى حضرت ختمى مرتب بودند.
این قاعده درباره تمامى امامان معصوم نیز جارى بود، چه آن زمان که قدرت ظاهرى در دستشان بود و چه آن زمان که نبود. لذا در زمان مولا على علیه السلام، عدالت و امنیت سایه گستر شده بود و همگان مطمئن بودند که مولا به احدى ظلم نمىکند و حتى حاضر نیست دانهى کاهى را به ستم، از دهان مورچه اى بستاند. جنگهایى هم که اتفاق افتاد، همه به خاطر اصرار حضرت بر اجراى کامل عدالت و پرهیز از سیاست بازى و هم دست شدن با متنفّذین و بزرگان فاسد آن زمان بود.
هر کسى که خود را مؤمن و دوستدار پیامبر اکرم و اهل بیت او مى داند نیز باید این گونه باشد و خانواده و اطرافیانش از او در امان باشند و از وجودش احساس امنیت کنند. فرقى نمى کند که یک شخص ساده باشد یا رئیس یا فرماندار یا استاندار یا حاکم کشور؛ باید مردمى که تحت سرپرستى او قرار دارند مطمئن باشند که از هر ظلمى در امانند و حقوقشان پاس داشته مىشود. با وجود چنین حکّامى، جامعه، مدینه فاضله و بهشت دنیوى پروردگار خواهد شد و همان مى شود که وعده ى تحقق آن پس از ظهور حضرت قائم داده شده است.
امر در اینجا به دو معناست. اول: به معناى فرمانى از سوى پروردگار حکیم، همان پروردگارى که اطاعت او بر همگان واجب است. دوم: امر به معناى دستور فطرت و قلب، که در ضمیر همه ى افراد بشر وجود دارد و البته ظهور آن در مؤمنین خالص، بیشتر است، همه ى انسانهاى صادق، على الخصوص جوانانى که هنوز خود را آلودهى گناهان بزرگ نکردهاند، در مقابل این امر تسلیمند، حتى اگر یهودى و نصرانى و بودا باشند. به همین جهت معمولاً وقتى حق را مىشنوند، مى پذیرند و تابع آن مى شوند. بنابراین «رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ» به معناى پروردگار قلبهاى مردمان است، به ویژه قلب مقدس معصومین و قلوب پاک اولیاى خدا و مؤمنین خالص.
مقام تسلیم
وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمینَ؛ «مسلم» یعنى تسلیم محض فرامین پروردگار بود. خداى تعالى اراده فرمود انسان را خلیفه خویش در زمین گرداند لذا او را صاحب اسما و صفات خویش گرداند و در وجود همهى انسانها، از اولین روز نطفگى، خمیرمایه ى اسما و صفات خود را قرار داد.خلیفه خدا شدن منوط به بندگى کامل او است و بندگى یعنى تسلیم شدن در مقابل او. در آخرین آیه از این سوره خداوند مى فرماید:«وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ.»
بندگى خدا این است که همواره به یاد داشته باشیم که او هرگز از ما غافل نیست پس هر گاه گناهى خواست از ما سر بزند یا واجبى فوت شود، باید به یاد خود آوریم که «وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ». مراقبه یعنى همین.
حضرت آیت اللَّه العظمى نجابت رحمه الله از علّامه طباطبایى رحمه الله پرسیدند: چه بهره اى از محضر آیت اللَّه قاضى رحمه الله بردید؟ گفت: من چیزى ندارم به جز یک مراقبه.
مراقبه، مکمّل بندگى است و این دو، انسان را به معناى واقعى تسلیم پروردگار مىکند و چون تسلیم حاصل شود، غیر خدا مندک مى شود و این حقیقت در جان آدمى قرار مى گیرد که:
اگر تیغ عالم بجنبد ز جاى
نبرّد رگى تا نخواهد خدا
به روشنى مى فهمد که تمام اجزاى عالم، حتى سلولهاى بدنش، لشکریان خدایند و هر کجا او فرمان دهد، له یا علیه وى صف مىکشند. چنین کسى آیا دیگر تکبّرى در مقابل خداى تعالى خواهد داشت؟ آیا هرگز خطورى از «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى» در ذهنش خواهد گذشت؟
چه بسیار پادشاهان تاج دارى که آمدند و رفتند و بى آنکه از پیشینیان خود عبرت گیرند، خویش را خدا و سایه ى خدا پنداشتند! فرعون سالها ادعاى خدایى کرد و در آخر وقتى با سپاهیانش به نیل رسید و آبها را کنار دید، با غرور وارد رود شد، اما چون مقدارى پیش رفت، ناگهان دید که آب از همه طرف به سویش هجمه کرد و تا آخرین نفر از سپاهیانش را در کام خود فرو برد و اینجا فهمید که هیچ کاره است و عمرى لاف گزاف مى زد لذا در آن لحظه گفت: ایمان آوردم و ادعاى تسلیم شدن کرد؛
«قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إلهَ إلاَّ الَّذی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إسْرائیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمینَ»
«گفت: ایمان آوردم که هیچ خدایى جز همان که بنى اسرائیل به او ایمان دارند، وجود ندارد و من از تسلیم شدگان هستم».
اما این ایمان و تسلیم سودى به حالش نداشت و مىبایست از اول مى فهمید که هیچ است و سر تسلیم در مقابل حضرت ربّ العزّة فرود مىآورد، لذا به او گفتند:
«آْلآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدینَ»
«الآن؟! در حالى که پیش از این گردنکشى کردى و از بدکاران بودى!»
من و تو هم همین گونه ایم! مگر آنکه از ناحیه ى او فهمى عنایت شود تا دست از تکبر و سرکشى برداریم و در پیشگاه او تسلیم و در برابر مؤمنین، متواضع گردیم.
دار اختیار
وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ…؛ پیامبر اسلام، آیات الهی را بر مردم تلاوت مى کند، هر کس آنها را بپذیرد و ایمان بیاورد، هدایت یافته و از ثمرات هدایتش بهره مند مىشود و هر کس روى گرداند، خود به تیره بختى و سیه روزى گرفتار مى شود. بناى خداوند هرگز بر این نیست که احدى را به زور و اکراه در رحمت خویش در آورد و به بهشت داخل کند؛
«أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنینَ» (یونس/۹۹)
«آیا تو مى خواهى مردم را وادار کنى که ایمان آورند؟»
وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ؛ خداى تعالى صاحب همه نعمتها است و اسباب راحتى دنیا و آخرت را براى ما فراهم آورده است، پس او شایسته ى ستایش است.
آیات باهره ى پروردگار
سَیُریکُمْ آیاتِهِ فَتَعْرِفُونَها؛ آیه هاى وحدانیت او سراسر عالم وجود را فرا گرفته، اما پرده هاى غفلت انسان مانع دیدن آنهاست با این حال او در مواقع خاص، به زیبایى تمام آیات خویش را نشان مى دهد و انسان را متوجه آنها مى کند.
از جمله آیات باهره ى پروردگار، وجود مقدس حضرات معصومینند که خداى تعالى، هم در قرآن کریم آنها را با زبان کنایه و اشاره معرفى فرموده و هم با براهین محکم و فضائل بى شمار، حقّانیتشان را به اثبات رسانیده است. اما چه سود که برخى عادت به ندیدن آیات الهی کرده اند و چشم خود را به روى محبتهاى بزرگ او بسته اند!
از خداى تعالى مى خواهیم که به حقّ فاطمه زهرا رحمى در دل مسؤولین اندازد و اسباب آزادى سیّد بزرگوار، میرحسین موسوى و همسر ایشان و آقاى کروبى و همچنین همه زندانیان سیاسى را فراهم آورد.
به نظر ما گناهى از آنها سر نزده که مستوجب این حصر طولانى مدت باشند؛ نه توهینى به کسى کرده اند و نه از مسیر صدق و صفا قدمى بیرون نهاده اند و نه هرگز مرتکب عملى شدهاند که مصداق عنوان محارب یا مفسد فى الأرض باشند.
به آقایانى هم که در شیراز هستند عرض مى کنیم که این احکام تبعید و زندان که براى طلبه هاى ما صادر کرده اید به هیچ وجه صحیح نیست. شما خوب مى دانید که چه کسانى به این مسجد حمله کردند و بنا داشتند تا بیست نفر را هم بکشند. آن شیخ آمد و گفت: ما آمده ایم که بمانیم و هر کس در اینجا هست بیرون کنیم. هدف ما تنها نصیحت کردن است. ما مى گوییم: بعضى از کارهاى شما خلاف شرع است. این درست نیست که طلبه هاى ما را چند تا چند تا احضار کنید و از آنها تعهد بگیرید که دیگر به این مسجد نیایند و با بنده رابطه اى نداشته باشند. یا دوستان ما را از مساجد و مدارس و دانشگاهها اخراج کنند، آن هم به گناه اینکه به این مسجد مى آیند!
حرف ما این نیست که چه کسى چه مقام و منصبى داشته باشد. ما مى گوییم در هر پستى هستید به حساب قرآن و سنت عمل کنید و به مراجع متقى و عادل رجوع نمایید و از آنها مشورت بخواهید.
ما ضدّ انقلاب اسلامى نیستیم، ضدّ انقلابى هستیم که اسلامى نیست و بر اساس هواى دیگران است. بنده و دوستانمان، طرفدار جمهورى اسلامى هستیم اما جمهورى که واقعاً اسلامى باشد.
به چه جهت به این مسجد حمله کردید و آمدید تا به هر قیمت شده هر چند با کشتن اصحاب مسجد، اینجا را تصرف کنید و وقتى هم که نتوانستید، رفتید و مدافعان مسجد را گرفتید و بردید و محاکمه کردید که دیگر به این مسجد نیایند و از پیش حکمشان را آماده کردید!
ما مى گوییم این کارها مطابق اسلام نیست. این دوستان ما محارب نیستند، آنها دوستدار اسلام و قانون اساسى هستند، اگر کسى محارب باشد، کسانى هستند که به مسجد حمله کردند، نه کسانى که از آن دفاع کردند. در سپاه و بسیج آدمهاى خوب زیادند اما انگار بعضى از آنها حواسّشان نیست. امیدواریم حواسّشان جمع باشد.
طلّاب ما مشغول درسهاى خود هستند. این دیگر چه حرکتى است که مرتب مى نشینید و مى گویید: شما نباید با فلانى باشید. البته براى بنده مهم نیست که کسى اطرافم باشد یا نباشد. از برکت امام زمان علیه السلام اگر همه دوستان هم بروند و به بنده ناسزا بگویند، برایم فرقى ندارد. بنده نه مریدپرست هستم، نه مقلدپرست و نه مسجدپرست. سعى ما این است که تنها خداپرست باشیم و دوستدار ائمه اطهارعلیهم السلام.
دوست داشتن غیر خدا، هر چه باشد تخیّل و واهمه است و کسى که چنین باشد، پس از مرگ خدا را ندارد و غیر خدا به کارش نمى آید لذا دست خالى مى ماند و به رو در آتش فرو مى افتد؛ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النّارِ.
بنابراین فکر نکنید اگر ده یا بیست نفر را بردید یا مسجد را خلوت کردید براى ما اهمّیتى دارد. اگر دو نفر هم باشند ما به تکلیفى که داریم عمل مىکنیم. دوستان عزیز ما، هم خدا را قبول دارند و هم اهل بیت را و هم دین خدا را. سعى مى کنند سخن زشت نگویند و اگر لازم باشد به درستى و از روى دلیل صحبت مى کنند. هرگز با حمله ى بیگانگان به کشور موافق نیستند و اگر چنین شود خوشحال نمى شوند و به هیچ وجه به دشمنان وطن خود کمک نمى کنند و هرگز با کسانى که وضع و حالشان مجهول است، علیه جمهورى اسلامى همدست نمى شوند.
طلبه هاى ما مسجد را از آنان حفظ کردند و از خود دفاع کردند. اینها متجاوز نبودند، مدافع بودند لذا نباید با آنها چنین کرد. بعضى از آنها فرزند شهیدند، بعضى جانبازند. ایا واقعاً این کارى که مى کنند صحیح است؟ آیا سواى آخرت، هیچ جزایى در این دنیا وجود ندارد و همه چیز همین طور تمام مى شود؟
هر طور میل شماست؛ فعلاً سوار بر مرکب هستید و ما پیادهایم، هر کارى که مى خواهید بکنید اما بدانید که خداى تعالى «إنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ» است.
ریحانه طباطبایی:*
می خواهم برای مهسا بنویسم، میلادش است، بنویسم برایش که خواهر جان پارسال بود کنار هم بودیم و تولد کوچکی بود و گفتی “همیشه برای من عطر بخرید، من عطر خیلی دوست دارم.” امسال فکر می کنم چه بخرم که تو زندان بیشتر بدرت بخوره…اما نوشتنم نمی آید، خسته میشوی از هی نوشتن با دست های بسته آن هم برای کسانی که نیستند، هرچند با خود عهد کرده ایی که تا می توانی بنویسی که نوشتن نه همه ی دوای درد ما که بخشی از دوای درد است، نباید قلم را زمین گذاشت باید تا پایان این روزهای تلخ نوشت….
اما انگار این بار نمی توانم، وجودم پر از تلخی شده، تولد مهسا را گرفتیم بی حضورش، سخت بود، بغض بودیم اما تلخ نبودیم، خندیدیم از خاطرات شادش و بغض کردیم از نبودنش و آرزو کردیم حضور دوباره او و مسعودش را ….اما آن شب بعد از تولد مهسا تلخ شدم، از درد به خودم پیچیدم….
نرگس محمدی برای خدایش نوشته است، از درد مادربودن، از دوری فرزند،از او خواسته تا قلبش را محکم تر در میان دستانش بگیرد ” خدایا تو را به جان مادر موسی قسمت می دهم، ترا به رنج مریم و درد زایمان او قسمت می دهم، ترا به عشق خدیجه به فاطمه قسمت می دهم که لبخند را بر لبان پیامبر نشاند و دل رنجیده اش را روشنی و گرمی بخشید، دستانت را بر روی قلبم بگذار ، قلبم را نگه دار ، محکم ، محکمتر و محکمتر .” او به خدا پناه می برد از درد دوری علی و کیانا….
یاد بچگی هایم می افتم که مامان به سفر میرفت، تا برگردد بغض بودم، یادم می افتد که به لطف کارتن های تلویزیون همیشه کابوس می دیدم که مامان مرده و رفته و نمیاد و من جیغ زنان از خواب می پریدم؛ هنوز هم این کابوس ها همراهمه…اما مامان علی و کیانا سفر نرفته که امید داشته باشن دو روزه برمی گردد، با دستهایی پر و کیفی پر ازسوغات، مامان آنها رفته دانشگاه اوین تا درس آزادی بخواند، حالا علی و کیانا نیازی به دیدن هاج و نل و…ندارند تا شب ها کابوس مرگ مادر ببنید، علی و کیانا نه در پشت آن جعبه شیشه ایی که در خانه دیده اند که آن آقا بدها چطور آمدند و مامان را بردند، کابوس های علی و کیانا از جنس کارتن های تلخ کره ایی نیست، کابوس انها واقعی هست ” علی در هراس است با عجله تفنگ زردش را برمی دارد و خود را به من می رساند و دستم را می گیرد "مامان من هم با تو می آیم". ”
خبر آمده، نرگس محمدی دوباره با صورتی کبود به دیدن فرزندانش رفته است، دو هفته پیش بود باز چنین خبری آمد، او زمین می خورد، حالش خوب نیست، این خبر هی تکرار می شود و علی و کیانا باید هی مادر را ببینند که کبود است و زخمی و رنجور….
علی و کیانا کودکی خود را باختند، کودکی که باید در پارک و حیاط خانه سپری می شد در راه زندان سپری شد، حتی اگر مادر هم برگردد آن دو انقدر بزرگ شده اند که دیگر کودکی نکنند، علی می خواهد کفش های مادر را بهم بدوزد که دیگه هیچ وقت سفر نرود….
می خواهم تولد مهسا را تبریک بگویم، برایش بنویسم تولدت مبارک، دل قوی دار، صبوری کن، روزهای تلخ ما هم تمام می شود، اما باز نمی توانم…
به یاد داستان حضرت علی(ع) می افتم. تمام دوران دبستان و راهنمایی و دبیرستان این داستان را در کتاب های درسی خواندیم و امتحانش را گرفتند، ما ان داستان را واقعا باور کردیم که وقتی علی (ع) به خاطر خلخال پای زن یهودی فریاد وا اسلاما سر می دهد و می گوید وای به حال مسلمانی که چنین خبری را بشنود و دق نکند حتما در حکومتی که خود را وارث او می داند و ردای پیامبر بر تن کرده نیز همین طور خواهد بود. اما این طور نبود و نیست، زنان بسیاری در حکومت اسلامی بی حرمت شدند، خلخال که جای خود دارد در این سرزمین چادر از سر زن مسلمان می کشند و ….تا دیر نشده داستان حضرت علی و خلخال زن یهودی را از کتاب های درسی خارج کنید، علی و کیانا دو سال دیگه به مدرسه خواهند رفت و انها هم مثل ما کتاب های دینی را خواهند خواند، قانع کردن آنها از ما سخت تره، ما عبور کردیم ازش، هی گفتیم اسلامی اینی نیست که پیاده می شود و …اما این بچه ها انقدر ظلم بهشان شده است، انقدر رنج کشیده اند که جور دیگری ببینند و عمل کنند…
هی خواهر جان اگر الان بودی، باهم داشتیم غم علی و کیانا و نرگس خانم را می خوردیم، مثل همیشه بهم نوید می دادیم این روزها تمام میشه، یک روز تو می گفتی تمام نمیشود و من می گفتم میشود مطمئن باش و یک روز من می گفتم تمام نمیشود و تو می گفتی طلوع نزدیک است….
مهساخوبه که نیستی تا نامه نرگس خانم را بخوانی، بخوانی و از درد به خود بپیچی، بخوانی و خیس شوی از اشک، بخوانی و چون خودش قرآن در دست بگیری و خدارا فریاد کنی و بخواهی قلبت را درمقابل این همه درد محکم تر در میان دستان خود بگیرد، بخوانی و فریاد بزنی مسلمانان!مسلمانیتان کجا رفت؟
مهسا نیستی تا در بیست و نهم امین تابستان عمرت ببینی ادمها چطور سنگ شده اند، سنگ …
* روزنامه نگار
منبع: وبلاگ شخصی نویسنده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر