به صراحت میگويم آنچه در حال حاضر از جمهوری اسلامی باقی مانده است را از برخی جهات، به مراتب بدتر از سيستم حکومتی شاه میدانم ... گستردگی مفاسد اقتصادی در حکومت فعلی ايران اگر بيش از دوران حکومت محمد رضا پهلوی نباشد کمتر از آن نيست. اما هيچيک از اين واقعيات، نمیتواند يک واقعيت بزرگ ديگر يعنی سرنگونی «سلطنت پهلوی» به دست اکثريت ملت ايران و جايگزينی آن با نظام جديد حکومتی را از چشمها پنهان سازد.
خبرنگاران سبز/ سیاست/ مجتبی واحدی: به صراحت میگويم آنچه در حال حاضر از جمهوری اسلامی باقی مانده است را از برخی جهات، به مراتب بدتر از سيستم حکومتی شاه میدانم ... گستردگی مفاسد اقتصادی در حکومت فعلی ايران اگر بيش از دوران حکومت محمد رضا پهلوی نباشد کمتر از آن نيست. اما هيچيک از اين واقعيات، نمیتواند يک واقعيت بزرگ ديگر يعنی سرنگونی «سلطنت پهلوی» به دست اکثريت ملت ايران و جايگزينی آن با نظام جديد حکومتی را از چشمها پنهان سازد. قبل از هرچيز بگويم که هيچ ايرانی را «ايرانی تر» از ديگرايرانيان نمی دانم و برای خود اين حق را قائل نيستم که يک ايرانی را از تلاش برای جلب آرای هموطنان محروم نمايم. همچنين بر اين باورم که هرکس حقِ حتی يک ايرانی برای «اظهار نظر» ، «انتخاب کردن» و «انتخاب شدن» را ناديده بگيرد در راهی قدم گذاشته که پايان آن، حکومت استبدادی سيد علی خامنه ای يا محمدرضا شاه پهلوی ـ يا به تعبير يکی ازدوستان، طاغوت فعلی يا طاغوت سابق ايران ـ خواهد بود. بر همين اساس معتقدم «رضا پهلوی» هم حق دارد آرای خود را به صورت عمومی منتشر و برای ايده های خويش تبليغ نمايد. متقابلاً او هم بايد بداند که ورود به دريای سياست بدون « خيس شدن »امکان پذير نيست. برخی حاميان رضا پهلوی هم مطمئن باشند تلاش برای ارعاب، « هو کردن» و خانه نشين ساختن مخالفان شاهزاده محبوب ايشان، در مقايسه با «سينه چاکی» برخی حاميان ديکتاتور فعلی ايران، بسيار کم اثر تر خواهد بود.
پس از اين مقدمه، مايلم به سخنان اخير ی بپردازم که به رضا پهلوی منتسب شده و دفتر او طی بيانيه ای، ترجمه مصاحبه از انگليسی به آلمانی و سپس آلمانی به فارسی را موجب برخی سوء تفاهم ها دانسته است. نخستين ايراد که می توان به مصاحبه شونده گرفت در همين جا نهفته است. اگر طرف مصاحبه، يک رسانه انگليسی بود شايد سخن گفتن به زبان انگليسی موجه به نظر می رسيد اما وقتی که به هرصورت برای فهم خبر نگار، وجود مترجم لازم است چه ضرورتی وجود داشته که يک ايرانی به زبان انگليسی صحبت کند و يک نفر اين سخنان را به زبان آلمانی برای خبر نگار ترجمه نمايد واحتمال خطا را افزايش دهد؟
نکته ديگر مربوط به زمان انتشار بيانيه دفتر رضا پهلوی در خصوص « تحريف » يا «سوء ترجمه » مصاحبه اوست. به اعتراف آن دفتر، فوکوس، مصاحبه را در تاريخ هفتم ماه ژوئن منتشر کرده و دفتر آقای پهلوی، هفده روز بعد يعنی در تاريخ ۲۴ همان ماه، مدعی وجود برخی بی دقتی ها در ترجمه های فارسی و آلمانی از مصاحبه شده است بدون آنکه علت اين تأخير طولانی برای رفع سوء تفاهمات را توضيح دهد. ضمن آنکه به نظر من، اين توضيحات بيش از آنکه « ابهام زدايی» کند «ابهام آفرينی» نموده است .زيرا در متن اطلاعيه دفتر اقای پهلوی، مشخص نشده کدام بخش از مصاحبه منتشره، حاوی تحريف است؟ آيا رضا پهلوی، اصولاً نامی از « گاندی» و « ماندلا» نبرده و خبرنگار فوکوس، به دليل ارادت شخصی، در بخشی از مصاحبه نام اين دو قهرمان بزرگ معاصر را گنجانده و برای خالی نبودن عريضه ،از زبان رضا پهلوی، او را با اين دو مرد بزرگ مقايسه کرده است ؟آيا او اصلاً در مورد عربستان و قطر، سخنی نگفته اما خبرنگار مثلاً تحت تأثير « ريال »های فريبنده سعوی و قطر، ادعای حمايت آن دو کشور از دموکراسی را در ميانه سخنان رضا پهلوی، گنجانده است؟
نکته ديگر که به صورت مشخص توضيخ من در مورد آن ضروری می باشد ادعای تماس رضا پهلوی با آقای کروبی ـ وآقای موسوی ـ است. اگر دفتر آقای پهلوی اين بخش از مصاحبه را هم تحريف شده يا سوء تفاهم ناشی از «ترجمه نامناسب» می داند لازم است به سرعت آن را تکذيب نمايد. من از طرف خود و ساير دوستانی که سابقه همکاری مشخص با آقای کروبی دارند هرگونه ارتباط با وی را تکذيب می نمايم. در اينجا بار ديگر بخشی از مصاحبه بيست و سوم آذرماه ۹۰ خود با«سحام نيوز» را منتشر و بر ثابت بودن همان ديدگاه تأکيد می نمايم:
آقای واحدی! تقريباً دو ساعت بعد از اينکه يادداشت شما در مورد صحبت های اخير رهبری، بر روی خروجی سحام نيوز قرار گرفت، خبر گزاری فارس خبری مفصل عليه شما تنظيم کرد. البته متن خبر، ارتباط زيادی با تيتر آن ندارد و حاوی مقدار زيادی اهانت به شماست اما در تيتر خبر ادعا شده که شما حلقه ارتباط جنبش سبز با رضا پهلوی هستيد .نظر شما در اين موردچيست؟
- سلام بر شما. به نظرم نکته اصلی را شما در سؤالتان، مطرح کرديد. پيشنهاد مندرج در يادداشت من برای سنجش ميزان «باور سران حکومت به ادعاهای خودشان در خصوص وضعيت جنبش سبز »و همچنين «بيماری های واقعی که در سيستم حکومتی ايران وجود دارد ،» حضرات را به شدت عصبانی کرده است. آنها چون جوابی منطقی برای اين بحث ها نداشتند مانند هميشه، به اتهام افکنی روی آورده اند. من از بيست و نه سال قبل و از سنين نوجوانی در دفتر آقای کروبی کار کرده ام و شفافيت و شجاعت را از ايشان آموخته ام. مطمئن باشيد اگر يک روز برای پيشبرد اهداف جنبش سبز، انجام کاری يا صورت دادن ملاقاتی از سوی مشاوران آقای کروبی ضروری باشد ـ که البته با مشورت با ساير دوستان انجام خواهد شد – با شجاعت آن را اعلام خواهيم کرد. همکاران و آموختگان مکتب شيخ شجاع، مانند جواد لاريجانی نيستند که برای جلب حمايت انگليس از کانديدای مورد نظر خود، مخفيانه به لندن رفت و با نيک براون ملاقات کرد.
اکنون ضمن تأکيد مجدد بر موضع مندرج در مصاحبه فوق الذکر، هرگونه ارتباط مخفی با هريک از فعالان سياسی از جمله آقای پهلوی را تکذيب می کنم. در عين حال بار ديگر اين نکته را مورد تأکيد قرار می دهم که اگر روزی من و دوستانم برای رساندن کلام حق به ديگران و دفاع از حقوق ملت ايران، ملاقات با فرزند ديکتاتور فعلی ايران ـ مجتبی خامنه ای ـ يا وارث ديکتاتور سابق ايران ـ رضا پهلوی ـ را ضروری بدانيم بدون هيچگونه واهمه و لاپوشانی اين کار را انجام خواهيم داد تا همچنان، افتخار ملاقات های زبونانه و محرمانه، برای جواد لاريجانی وهمفکرانش باقی بماند ! بدون تعارف بگويم از نظر من، ملاقات با مجتبی خامنه ای، قبيح تر از ديدار با رضا پهلوی است زيرا مجتبی خامنه ای، شخصاً در جنايت عليه هموطنان خويش، آمريت داشته و به باور برخی از فعالان سياسی، بسياری از جنايات و سرکوب ها در سالهای اخير تنها به خاطر هموار کردن راه برای تثبيت «ولايتعهدی مجتبی » صورت گرفته است. در حالی که تا کنون در خصوص نقش آفرينی مستقيم رضا پهلوی در جنايات و مظالمی که در دوره پدرش اتفاق افتاده، سخنی گفته نشده است. ابهامات واتهامات مالی که پيرامون مجتبی خامنه ای مطرح می شود نيز کمتر از مسائلی نيست که برخی نزديکان خانواده پهلوی در مورد مبالغ خارج شده از کشور توسط آن خانواده مطرح کرده اند و رضا پهلوی هم اکنون وارث آنهاست.
اما مهم ترين نکته در گفتگوی آقای پهلوی که مشابهت فراوان خانواده سلطنتی و وارث آن با خانواده ديکتاتور فعلی ايران را آشکار می سازد ادعای منتسب به اقای پهلوی درمورد معرفی خود به عنوان « شاه قانونی ايران »است. اگر آنچه که درسايت فوکوس منتشر شد ه، صحيح باشد او در سال ۵۹ و بعد از فوت پدرش سوگند پادشاهی ادا کرده است. يعنی پس از آنکه ميليونها ايرانی سيستم حکومتی جديدی برای کشورشان انتخاب کردند و پرونده نظام سلطنتی را بستند، آقای پهلوی به خواسته آنان بی توجهی کرده و همچنان «نظام سلطنتی » را نظام مشروع حکومتی در ايران می دانسته است.به عبارت ديگر، به باور آقای رضا پهلوی، مردم ايران برای سرنگونی «نظام ديکتاتوری حاکم » و تعيين نظام جايگزين، بايد از «ديکتاتور حاکم »اجازه می گرفتند و چون اين اجازه صادر نشده، لابد تلاش هاو رنج هايی که هزاران نفر از مبارزان ايرانی کشيدند و نيز اعتراضات گسترده مردمی در سال های ۵۶ و۵۷، هيچ ارزشی نداشته و لذا پيامد آن مبارزات يعنی استقرار نظام جديد در کشور، توسط کسی که سلطنت موروثی و مادام العمر را « حق مسلم »خانواده خويش بر می شمارد « وتو »شده است.
اين نگاه خود خواهانه به مردم ايران، يادآور ادعاهای گزاف حاکمان فعلی ايران است که هر نوع تلاش مسالمت آميز برای معرفی نوع ديگری از حکومت در ايران را « جُرمی »نا بخشودنی می دانند به طوری که حتی سخن گفتن از آن، محروميت از همه حقوق اجتماعی و مجازات های سنگين را به دنبال می آورد. راستی اگر به جای رضا پهلوی از مجتبی خامنه ای سؤال شود که « آيا مردم ايران حق دارند دست به انقلاب با هرنوع حرکتی بزنند که ولايت مطلقه فقيه ـ قرائت جديد از سلطنت غير پاسخگو ـ را از عرصه مديريت و حکومت، حذف نمايد ؟» آيا به نظر شما، پاسخ مجتبی خامنه ای شبيه اظهارات منتسب به رضا پهلوی نخواهد بود که مشروعيت خواسنه مردم برای تغيير رژيم را تلويحا ً موکول به تأييد همايونی می داند و چون آن تأييد وجود نداشته، همچنان خود راشاه قانونی ايران می پندارد ؟! ( از وقتی مصاحبه منتسب به رضا پهلوی را خوانده ام خدا را سپاس می گويم که در سال ۵۷، او به جای پدرش بر تخت سلطنت، تکيه نزده بود زيرا کسی که سی و سه سال پس از اقدام اکثريت قاطع ملت ايران برای تغيير رژيم، همچنان رژيم سابق را پابرجا و خود را شاه ايران می داند احتمالاً اگر به جای پدرش بود به اسانی تن به ترک کشور نمی داد و دوره کشتار معترضان، بسيار طولانی می گرديد)
به صراحت می گويم آنچه در حال حاضر از جمهوری اسلامی باقی مانده است را از برخی جهات، به مراتب بدتر از سيستم حکومتی شاه می دانم. اين نکته ای است که در دو سه سال اخير، از زبان تعدادی از ياران ايت اله خمينی که در رژيم سابق به زندان رفته و شکنجه شده اند شنيده شده است. يک نمونه شرم آور در حاکميت فعلی که موجب روسفيدی جنايت کاران رژيم گذشته می شود نحوه مواجهه سران و رهبران طراز اول جمهوری اسلامی با پديده « قاضی مرتضوی »است. يقين دارم هيچکس قادر نيست نمونه ای ارائه نمايد که در سالهای حاکميت شاه، نهاد های حکومتی، فردی را به عنوان متهم اصلی در پرونده شکنجه و قتل، معرفی کرده باشند و همان فرد هر روز ارتقا مقام پيدا کرده باشد. اين در حالی است که در سيستم حکومتی خامنه ای، از يک سو نهاد های حکومتی بر آمريت مرتضوی در جنايات کهريزک پافشاری می کنند و از سوی ديگر با دستور رئيس دولت و رضايت رهبر، همين قاضی جنايت کار، مديريت ثروتمند ترين نهاد حکومتی ـ سازمان تأمين اجتماعی ـ را به عهده می گيرد. گستردگی مفاسد اقتصادی در حکومت فعلی ايران هم اگر بيش از دوران حکومت محمد رضا پهلوی نباشد کمتر از آن نيست. اما هيچيک از اين واقعيات، نمی تواند يک واقعيت بزرگ ديگر يعنی سرنگونی « سلطنت پهلوی »به دست اکثريت ملت ايران و جايگزينی آن با نظام جديد حکومتی را از چشم ها پنهان سازد.
امروزه برخی افراد ادعا می کنند که سران فعلی حکومت و حتی برخی از دست اندرکاران اوليه انقلاب، مردم را فريفته اند. عده ای ديگر نيز بر اين باورند که از روز نخست، اراده ای برای فريب مردم وجود نداشته اما به تدريج، خصلت سلطانی و ديکتاتوری بر سران کشور، غلبه کرده است. هر يک از دو فرضيه فوق که درست باشد هيچکس حق ندارد با نشستن در جايگاه « ظل اله »تصميم اکثريت قاطع ايرانيان برای تغيير رژيم در سال ۵۷ را « وتو »کند. همانگونه که امروز هيچکس نمی تواند باناميدن خود به عنوان « نماينده خدا بر روی زمين »خواسته مشروع بسياری از ايرانيان برای رهايی از حاکميت فاسد، مستبد و بی کفايت فعلی را ناديده بگيرد. نسل امروز چنين اجازه ای به هيچکس نخواهد داد.
تاريخ ايران هم در مورد کسانی که تا اين حد خود را برتر از آحاد ملت می پندارند قضاوت مناسبی نخواهد داشت. فرقی هم نمی کند مبتلا به اين خود بزرگ بينی، محمد رضا پهلوی بوده باشد که به ادعای فرزندش، « ملت ايران را آماده پذيرش دموکراسی نمی دانسته » يا سيد علی خامنه ای که گمان می کند در غياب رهنمودهای خودخواهانه و دخالت آميز او، دنيای ايرانيان « ويرانه » خواهد بود و آخرت ايشان « جهنم »!! مندرجات تاريخ در خصوص « رضا »ی شاهزاده و « مجتبا »ی وليعهد نيز چندان افتخار آميز نخواهد بود زيرا، يکی انتخاب اکثريت مردم ايران درسال ۵۸ را به هيچ می انگارد و ديگری به خواسته های امروز ايرانيان، بی اعتنايی می کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر