روز جمعه ۱۸ آذر ۱۳۹۰ ساعت ۲ بعد از ظهر در گورستان امامزاده طاهر کرج
حدیث طنابِ دار و آزادی از هر زبان و هر اندازه گفته شود نامکرر است. نیاز انسان است که آزادیخواهی چندان گسترش یابد و مخالفت با آزادیستیزی به فرهنگی چنان ریشهدار بدل شود که هیچ نهاد و هیچ احدی به خود اجازه ندهد برای مخالف خویش کمترین محدودیتی ایجاد کند، چه رسد به آن که طناب به گردناش اندازد و صدایاش را در گلو خفه سازد.
یکی از هدفهای مهم و اساسی کانون نویسندگان ایران از گرامیداشت هرسالهی یاد و نام جانباختگان راه آزادی، محمد مختاری و جعفر پوینده، همین گسترش و تعمیق فرهنگ آزادیخواهی در جامعهی استبدادزدهی ایران است. سکوت در مورد فاجعهی پلشت و شنیعی چون قتلهای سیاسی- عقیدتی پاییز ۱۳۷۷ و پیش از آن، دور از شأن آزادی خواهانهی انسان است و مباد که چنین کنیم، حتی اگر اعتراض به آزادیکُشی برای ما بهایی گزاف داشته باشد، که تاکنون داشته است. منظور البته نه جنجال و هیاهو بلکه بیان حقیقت است، درست همان گونه که روی داده است.
در این نکته هیچ تردیدی نیست که جعفر پوینده و محمد مختاری – اعضای فعال و خستگیناپذیر کانون نویسندگان ایران – در راه مبارزه برای آزادی بیان کشته شدند. اما همین حقیقت ساده و روشن برای آن که به زبان در نیاید دستخوش چه تحریفها و پردهپوشیها که نشد! نخست گفتند که اینان قربانی اختلافات داخلی خودشان شدهاند. سپس گفته شد کار صهیونیستها بوده و عدهای از خارج کشور آمده و آنها را کشتهاند. بعد اعلام کردند که عده ای مأمور «خودسر» و «مسئولیت ناشناس» و «کج اندیش» به گردن مختاری و پوینده طناب انداخته و پروانه اسکندری و داریوش فروهر را کاردآجین کردهاند. اما نگفتند چرا؟
قاتلانی که «خودسر» نامیده شده بودند در بازجوییها مدعی شدند که دستور را اجرا کردهاند. از این مهمتر، رئیسِ وقت سازمان قضایی نیروهای مسلح – که رسیدگی به پروندهی قتلها به او سپرده شده بود – در یکی از مصاحبههای تلویزیونی خود اعلام کرد که قاتلان در مورد مقتولان ادعاهایی دارند که آنها را باید بر اساس مادهی ۲۲۶ قانون مجازات اسلامی اثبات کنند؛ سخنی دال بر این معنای آشکار که قاتلان ادعا کردهاند جان باختگان آذرماه ۱۳۷۷ شرعاً مستحق قتل بودهاند.
کانون نویسندگان ایران در سیزدهمین سالگرد قتل تبهکارانهی محمد مختاری و جعفر پوینده بار دیگر بر خواست خود مبنی بر ریشهیابی قتل آنان با هدف بیانِ بیکم وکاست حقیقت پای میفشارد و شناسایی و محاکمهی مسببان تمامی قتلهای سیاسی-عقیدتی را خواستار است.
بهرغم کوشش برای پرده پوشی و وارونه نمایی قتلهای پاییز ۱۳۷۷ و با برملا شدن دهها قتل سیاسی مشابه دیگر که پیش از آن تاریخ روی داده بود، سرانجام این واقعیت از پرده برون افتاد که حذف آزادی خواهان و مخالفان بدون دادرسی و دادگاه سیاستی کلان بوده که سالها اجرا میشده است. در چنین شرایطی، نهادهای مسئول حکومت یا میبایست به صراحت از قاتلان دفاع میکردند، اقدام آنان را قانونی و شرعی اعلام مینمودند و حتی مورد تشویق قرار میدادند یا، علاوه بر محکومیت این اقدام به عنوان عملی آزادیستیزانه و نه اقدامی که به نظام ضربه زده است، آن را ریشه یابی میکردند، مبانیاش را به نقد میکشیدند و تا حدّ به قول خودشان «جراحی این غدهی سرطانی» و دستکم الغای موادی قانونی چون مادهی نام برده و نظایر آن – بر اساس مغایرت آشکارشان حتی با قانون اساسی خود جمهوری اسلامی – پیش می رفتند. این نهادها به هیچ یک از این دو کار دست نزدند و، به جای آن، به اعلام «خودسر»ی و «مسئولیت ناشناس»ی و «کجاندیش»ی عواملی صرفاً اجرایی و سپس محاکمهی اینان در پشت درهای بسته به اتهام فقط چهار قتلِ آذر ۱۳۷۷ و در نهایت صدور چند حکم قصاص – که از پیش معلوم بود خانوادههای جان باختگان از خواست اجرای آنها سر باز خواهند زد – و چندین حکم زندان برای عوامل دست چندمِ قتل ها بسنده کردند.
این برخورد هیچ معنایی نداشت مگر پرهیز از رویارویی با واقعیت و در واقع پاک کردن صورت مسئله با هدف سرپوش گذاشتن بر محدودیت هرچه بیش ترِ آزادی از طریق کشتار آزاداندیشان و آزادی خواهان. واقعیت آن بود که طنابی که به گردن پوینده و مختاری انداخته شد برای خفه کردن صدای آزاد یخواهانهی آنان بود و، از همین رو، قاتلان شان باید به اتهام سرکوب آزادی محاکمه میشدند و نه صرفاً به سبب ارتکاب قتل، آن هم فقط چهار قتل پاییز ۱۳۷۷ از میان سلسلهی قتلهای سیاسی مشابه. اگر اینگونه افراد به اتهام سرکوب آزادی محاکمه میشدند و نهادهای متبوع آنان نیز خود را در برابر تمامی قتلهای سیاسی-عقیدتی پاسخگو و مسئول میدانستند، بیگمان جامعه اکنون شاهد تشدید سرکوب آزادیخواهان و حضور این همه فعال فرهنگی و اجتماعی و کارگری و سیاسی در زندان ها نبود.
کانون نویسندگان ایران در سیزدهمین سالگرد قتل تبهکارانهی محمد مختاری و جعفر پوینده ضمن گرامیداشت یاد عزیز این جان باختگانِ راه آزادی، بار دیگر بر خواست خود مبنی بر ریشهیابی قتل آنان با هدف بیانِ بیکم وکاست حقیقت پای میفشارد و شناسایی و محاکمهی مسببان تمامی قتلهای سیاسی-عقیدتی را خواستار است. تا زمانی که همهی آمران و عاملان این قتل ها به اتهام آزادی کُشی و با چش مانداز پایان دادن به هرگونه قتل سیاسی- عقیدتی محاکمه و مجازات نشوند، این پرونده هم چنان مفتوح است.
روز جمعه ۱۸ آذر ۱۳۹۰ ساعت ۲ بعد از ظهر در گورستان امامزاده طاهر کرج همراه با خانوادههای محمد مختاری و جعفر پوینده مزار این عزیزانِ از دسترفته را گلباران میکنیم.
کانون نویسندگان ایران
۱۶ آذر ۱۳۹۰
به کوشش: سپیده جدیری
مهری جعفری را از سالها پیش میشناسم؛ از ده یازده سال پیش. شاعری که نامش به فعالیتهای حقوق بشرش گره خورده و آنقدر جسور است که در کنار فعالیت مستمر در حوزههای حقوق زنان و کودکان، در راستای دفاع از حقوق اقلیتهای جنسی نیز اقدامات مؤثری را به مرحلهی اجرا رسانده است (فعالیتی که هنگام اقامتش در ایران میتوانست به قیمت جانش تمام شود). نام او همچنین به فعالیت جسورانهی دیگری نیز پیوند خورده و آن، کوهنوردی، فتح قله و صخرهنوردیست که مهری تا مرحلهی تدریس آن پیش رفته و میتواند از آن نیز به عنوان حرفهی اصلی خود نام ببرد. با این حال، میدانم که برای شاعر بودن زنده است و شعر سرودن؛ شعرهایی که به مانند شخصیت سرایندهشان، جسور و بیپروایند و سرشار از آزادیخواهی و ایستادگی در برابر زور، و در برابر هر آنچه انسان را به مثابه انسان نمینگرد.
دو شعر از مهری جعفری
تقدیم به دلشاد؛ یار یادهای کردستان و کوههای اورامان
۱)
آهسته و نرم
گوش کن تا موجهایش آرام بشکند
تا دریا دریا آبی
که اشکهای شیرین(۲) است
در سینه کوههای اورامان(۳)
گوش کن
این همهی سیروان که در گوشهای تو میکوبد
آهستهتر تا در تمام اورامان پخش شود این صدا
که آهسته تمام پیکره پنجرههای کردستان
در هم بکوبند همهی صداها را که بی صدا برباد رفتهاند
تا نامرئیتر از باد بکوبم
تا مبادا همه رویاهای شیرین من بشکند
بشکند شیرین من در بند انفرادی زخم
شاید که گریخته باشم از آن سرمستی پاهای مدام کوبنده رقصهای شانه به شانه
تا پیچیده باشم در سماع
تا لالههای واژگون واژگونه
با آن صدای زمزمه
که از چشمهای من سبز
که شیرین تو باشم
بیا کنار من آهسته و آرام
این لالایی بر باد رفته را که تا قله قندیل هم رسیده بود گوش کن
بگذار پیدایش کنم تا دوباره آوازش کنم های های هااای
تا آرامش کنم
تا آرام و آهسته باز هم با صدای عبور باد از شاخههای دور بخواند
آپارتی سئللر سارانی
بیر قارا تئللی بالانی (۴)
و همه آوازهای دور
آهسته و آرام
و همه قصههای پیرهای هجیج (۵)
آهسته و آرام
گوش کن این آواز سالهای دور در هزار پاره و هزار بند
از چشمهای سیروان
تا در بند بند تو
آهسته و نرم
(۱) سیروان رودخانهای معروف در ناحیه هورامان کردستان است.
(۲) ”شیرین” میتواند علاوه بر اطلاق به شخصیت اسطورهای و تاریخی آن، اشاره به نام دختر جوان کرد باشد که در سال ۲۰۱۰ (۸۹) اعدام شد.
(۳) اورامان یا هورامان تخت از روستایی قدیمی در منطقه هورامان کردستان با خانههای سنگ چین که هر ساله در این روستا مراسم پیر شالیزار که موبدی زرتشتی بوده، با رقص و موسیقی و شبنشینی برگزار میشود.
(۴) بیتی از ترانه عاشقانه و حماسی آذری که روایت دختری است به نام سارا؛ سارا پس از آن که توجه سلطانی در گذر از رودخانه ارس به او جلب شد، تصمیم به مقاومت گرفت و خود را به آب رودخانه ارس سپرد و تبدیل به شخصیت حماسی آذربایجان شد. ترجمه ترانه:
سیلها سارا را با خود بردند/ فرزند ما را با زلفهای سیاه
(۵) هجیج روستایی در منطقه اورامان کردستان که پیرزنان نابینا و دعاخوان آن میزبان زایران روستاهای دیگر هستند.
لندن- ۲۰۱۰-۰۹-۱۷
تقدیم به ندا و …
جایی میان رنگها
و شکافته میشوی از گلو
جایی میان سرخ و سبز
جایی میان ترس و حرف
کسی از زمانهای دور فریاد میزند
از جایی میان شعر و خواب
دستهایم را بالا میگیرم
سرخ میشوم
انگشتهایت را بالاتر
سبز میشوم
و در زمینی که همه رنگها را دوست دارد
میخوابم
در کنار تو هستم.
مهری جعفری در یکی از روستاهای مشگینشهر به دنیا آمده و سرودن شعر را از دوران کودکی با اشعار آذری آغاز کرده و منتقد ادبی و شاعری است که فعالیت جدی ادبی خود را در کنار شغل وکالت ادامه میدهد. او وکیل پایه یک دادگستری و همچنین مدرس کوهنوردی است.
در سال ۸۵ مجموعهی منتخب از شعرهای خود را با نام “بیهیچ ترسی از جاذبه زمین” منتشر کرد که جزء ده اثر برتر جایزه شعر خبرنگاران انتخاب شد و مجموعه دیگری با نام سازم را کوک میکنم در دست انتشار دارد که قرار است با ترجمه انگلیسی آن منتشر شود.
از او یک کتاب حقوقی در زمینه حقوق ورزشی منتشر شده و کتاب دیگر او در این زمینه در دست انتشار است.
مهری جعفری همچنین دبیر بخش زنان سایت ادبی اثر، مدیر نشریه الکترونیکی انجمن معلولین ایرانی مقیم بریتانیا و از داوران جایزه شعر زنان ایران (خورشید) است.
تاکنون آثار ادبی و همچنین نوشتهها، مصاحبهها و مقالات حقوقیاش به طور مستمر در نشریات مختلف انعکاس یافته است.
مهری جعفری به عنوان یک حقوقدان و کنشگر توانسته است با اجرای پروژههای حقوقی، تحقیقی و آموزشی مختلف و شرکت در کنفرانسها و انجام مصاحبههای مختلف تلاش مستمری را در زمینه دفاع از حقوق بشر به نمایش بگذارد؛ از جمله این فعالیتها میتوان به پروژه “همایش ما” برای زنان و پناهندگان مقیم لندن ۲۰۰۹-۲۰۱۰ برنده جایزه موسسه خیریه UnLtd، پروژه تحقیقی و آموزشی حقوق خانواده و ارث برای موسسه آموزشی و فرهنگی Small Media- 2011 ، پروژه “رو در رو با آزار کودکان و نوجوانان در زندانها و بازداشتگاههای ایران” ۲۰۱۰- ۲۰۱۱ و همکاری مستمر با سازمانهای مدافع حقوق بشر اشاره کرد.
فعالیتهای او در زمینه حقوق مولف، حقوق زنان و کودکان و بهطور همزمان فعالیت در حوزه حرفهای کوهنوردی و ورزش ماجراجویانهای مثل دیوارهنوردی، نه تنها او را از فضای ادبی دور نکرده است، بلکه امکانات ویژهای را در اختیار او قرار داده تا فضاهای جدیدی را به مخاطب خود معرفی کند.
جعفری همچنین اولین زن ایرانی است که توانسته است در سال ۱۳۸۷ قلهی دشواری را به ارتفاع ۷۰۱۰ متری در کشور قزاقستان به طور انفرادی و بدون استفاده از راهنما صعود کند.
صفحهی “وارتان سخن بگو” در فیسبوک
امسال در شرایطی به روز دانشجو نزدیک میشویم، که بعد از گذشت بیش از ٢ سال از انتخابات ریاست جمهوری سال ٨٨، همچنان شمار بسیاری از فعالان و منتقدان دانشجویی در زندان به سر میبرند. نگاهی اجمالی به اسامی و احکام صادره برای دانشجویان زندانی، نشاندهنده این است که در سالهای گذشته اعتراضات دانشجویی، بیش از هر جریان دیگری، سیستم حاکم در ایران را برآشفته کرده بود.
صدور احکام ده و پانزده سال زندان، برای کسانی که در قامت دانشجو و در انتقاد از سیاستهای موجود، به اعتراضات و تجمعهای صنفی در محیط دانشگاه دست زدهاند، اوج کم تحملی سیستم را در برابر انتقادات نشان میدهد.
در این میان، بیشترین هجمهها بر دو تشکل” دفتر تحکیم وحدت” و ” شورای دفاع از حق تحصیل” وارد شد که به سبب فعالیتهای افشاگرانه خود در سالهای گذشته، با برخوردهای سنگین قضایی مواجه شدند. از این میان می توان به صدور حکم ده سال حبس برای بهاره هدایت، عضو شورای مرکزی دفترتحکیم وحدت اشاره کرد و یا به نامهایی چون ضیا نبوی و مجید دری و مهدیه گلرو پرداخت.
دانشجویان ستارهدار!
این، عنوان پررنگترین سؤالی بود که محمود احمدینژاد، در جریان مناظرههای انتخاباتی خود در خردادماه ٨٨، ناچار به پاسخ دادن به آن بود.
شاید نتوانیم آنطور که شایسته مقاومتشان است، از آنها یاد کنیم و عکسهایشان را بر در و دیوار دانشگاه نصب کنیم، اما همه ما میدانیم که آنها چه بخواهیم و چه نخواهیم قهرمانان دوران ما هستند
احمدینژاد اگرچه هر بار با نسبت دادن این مسأله به دوران وزارت علوم پیش از خود، نسبت به وجود دانشجوی ستارهدار در دوران ریاست جمهوریاش، سلب مسئولیت کرد، با اینهمه، حقیقت آشکار وجود دانشجویان ستارهدار و افزایش شمار آنان در دوران ریاست جمهوری وی، او را در جریان مبارزات انتخاباتیاش با چالشی جدی مواجه کرد.
در میان این تکذیبها، اما ، دانشجویان ستارهدار و محروم از تحصیل به نشان اعتراض نسبت به سلب حق تحصیل خود و انکار وجودشان توسط صدا و سیما، در روزهای منتهی به انتخابات، تجمعهای اعتراضآمیزی را در نقاط مختلف شهر برگزار کردند. این تجمع ها که توسط شورای دفاع از حق تحصیل برگزار می شد، یکروز پس از انکار وجود دانشجویان ستارهدار از سوی محمود احمدینژاد شروع شد و تا روزهای پایانی تبلیغات انتخاباتی ادامه داشت.
شورای دفاع از حق تحصیل، با دستگیری اکثریت اعضایش در روزهای ابتدایی پس از انتخابات، از جمله تشکلهایی بود که در نمایش دادگاههای علنی، نقش ارتباط دانشگاه با سازمانهای مخالف نظام را عهدهدار شده بود. اتهامی که اعضای شورا، زیر بار سنگینیاش در بازجوییها، خم شدند، اما هرگز نشکستند. در کیفرخواست دادگاههای علنی که در همان تابستان ٨٨ در روزنامه ایران به چاپ رسید، شورای دفاع از حق تحصیل، به عنوان یکی از بازوهای سازمان مجاهدین( منافقین) در ایران شناخته شده بود و تمامی اعضای آن متهم شدند که در جهت اهداف این سازمان، برنامههای اعتراضی خود را برگزار کردهاند.
تمامی اعضای بازداشتشده این شورا، که در جریان بازجوییهای طاقتفرسا و زندانهای انفرادی، زیر بار این اتهام قرار داشتند، بارها در اظهارنظرها و نامههای مختلف این اتهام را رد کردند. به باور ما، شورای دفاع از حق تحصیل تنها یک جمع دانشجویی بود که برای دفاع از حقی اساسی به نام “تحصیل” شکل گرفته بود و هیچ هدف دیگری را دنبال نمیکرد.
نگاهی به عملکرد این شورا نیز خود مؤید این مطلب بود، چرا که اعضای محروم از تحصیل شورا، پیش از هر اعتراضی، تمامی مجراهای قانونی را برای بدست آوردن حق تحصیلشان طی کرده بودند و پس از مشاهده بینتیجه بودن اینگونه اقدامات، دست به برگزاری تجمعات اعتراضی زدند.
١۵ سال حبس و تبعید به زندان ایذه، ١١ سال حبس و تبعید به زندان ایذه، سرانجام ضیا نبوی و مجید دری از اعضای مرکزی شورای دفاع از حق تحصیل بود که در سالهای گذشته هرگز ذرهای در دفاع از مطالباتشان کوتاه نیامده بودند. این دو دانشجو، اکنون تنها افرادی هستند که در زندانهای اهواز و در شرایط مشقتبار آنجا، تحمل حبس میکنند بدون آنکه در دو سال و نیم گذشته از حق مرخصی برخوردار بوده باشند.
٣ سال حبس برای حسام سلامت، سه سال حبس برای سعید جلالیفر، ٢ سال و نیم حبس برای مهدیه گلرو از جمله احکام دیگری است که برای اعضای شورای دفاع از حق تحصیل صادر شده است. با این وجود، آنچه بیش از هر نکته دیگری حائز اهمیت است، تحمل و مقاومتی است که این زندانیان در برابر اتهام سنگین وارده، از خود نشان دادهاند. آنها در طول بیش از دو سال گذشته، نه هرگز نامهای در پشیمانی از اعمالشان نوشتهاند و نه هرگز از آنچه انجام دادهاند، اعلام عفو و برائت کردهاند.
وجود چنین افرادی در زندانهای ایران، دانشجویان کم سن و سالی که بدون داشتن هیچ جرمی، رنج زندان و سلول انفرادی و تبعید را به جان خریدهاند و قدمی عقب ننشستهاند، نویدبخش این است که هنوز در این دوره زمانی کسانی بهسان قهرمانان کتابهایمان بر سر اصول و آرمانهایشان میایستند و تاوان آن را میپردازند.
شاید برخی بگویند، این ایستادگی و مقاومت ، ارزش سالهای جوانیشان را که در پشت میلههای زندان به هدر میرود، ندارد. شاید برخی بگویند که اینها اگر عاقلانه فکر کنند، باید آزادیشان را به دست بیاورند و زندگی را باز هم در بیرون از زندان تجربه کنند. شاید عدهای مقاومت آنها را بچهگانه، هیجانی و غیرعقلانی بدانند. اما به باور من، همه ما حتی اگر بر زبان هم این مقاومت را نفی کنیم، جایی در ته دلهایمان، آنها را ستایش میکنیم برای قدرتی که آنها دارند و ما نداریم.
حال، شاید نتوانیم آنطور که شایسته مقاومتشان است، از آنها یاد کنیم و عکسهایشان را بر در و دیوار دانشگاه نصب کنیم، اما همه ما میدانیم که آنها چه بخواهیم و چه نخواهیم قهرمانان دوران ما هستند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر