 Adam Golabi بچه ی توی عکس روی یک تکه پارچع روی خاک ها خوابیده. زیر سرش انگار یک حوله ی دولا سه لا گذاشته باشند. دور و برش پر از آشغال است. آشغال میوه های محلی شان به گمانم و هزار مدل آشغال دیگر. یک بچه ی دیگر زیر گذر خوابیده. روی زمین. پاهای آدم های روی زمین بالای سرش است. بچه ی دیگری تفنگ به دست دارد. کوچک است. شاید همسن بچه ی من. بعضی بچه ها می خندند. با لباس های پاره شان و قوطی های آب پلاستیکی پر از لجن توی دست شان. با لپ های قرمز و مف های آویزشان. بچه ها این توانایی غریب را دارند که بخندند. در هر شرایطی. شاید برای اینکه هنوز باورشان را به معجزه و ابر قهرمان هایی که در ذهن شان می سازند و قرار است دنیا را برای شان بهشت کنند از دست نداده اند. شاید چون هنوز رویاهای شان با "وقتی بزرگ شدم" شروع می شود و اصلا خبر ندارند وقتی بزرگ شوند ابر قهرمان های شان یکی یکی می میرند و هیچ خبری هم نمی شود یکی یکی عکس های بچه ها را نگاه می کنم. دلم می خواست می آوردمشان پیش خودم. تا ابد دوست شان داشتم. بهشان می گفتم این قلب من. همه اش مال شما. بهشان غذا می دادم حمام شان می کردم مف شان را پاک می کردم و شب ها قبل از خواب برای شان قصه می گفتم. بهشان می گفتم اگر توی شب خواب بد دیدید اگر ترسیدید اگر دلتان گرفت من را صدا کنید یک بار ده بار صد بار. من همین اتاق بغلی هستم. دلم می خواست یکی را داشتند که دیوانه وار دوست شان داشته باشد و شب ها می توانستند صدایش کنند وقتی ترسیده بودند. می دانم کسی نیست و بچه های گرسنه و تنها و کتک خورده هیچ کس را صدا نمی کنند می روم توی اتاق بچه نفس می کشم. اتاق بوی تنش را می دهد. شیرین شیرین. زیر گلویش را می بوسم. در خواب دستش را می اندازد دور گردنم. نمی دانم چرا این قدر بغض دارم. دلم می خواست می شد ده سال بیست سال سی سال چهل سال دیگر برای بچه های آن موقع بنویسم که بیایید این هم یک دنیای بهتر. ما خیلی زحمت کشیدیم و این دنیا را برای شما درست کردیم. غذا و عشق و یک تکه زمین با سقف بالای سرش برای همه تان. بدون تفنگ و خون و زندان. بفرمایید. مال شما. حالا ما می توانیم با خیال راحت بمیریم. شاید برای همین است که بغض دارم. چون این ها واقعیت ندارد. ابرقهرمان کودکی من دارد مذبوحانه جان می کند بدون اینکه هیچ کاری کرده باشد. شاید بهتر باشد دیگر عکس های بچه ها را نبینم. * تیتر از سیمیل کاوه لاجوردی نسخهی قابل انتشار در جمعی خصوصی فیلمِ مستندی دیدم دربارهی تحصنِ استادان با هدفِ بازگشاییِ دانشگاهِ تهران، در اوائلِ زمستانِ سالِ پنجاهوهفت (قبل از پیروزیِ انقلاب). موضوعِ فیلمْ کشتهشدنِ کامران نجاتاللهی بود. میدانیم که مراسمِ تشییعِ نجاتاللهی تبدیل به تظاهراتِ بزرگی بر ضدِ شاه شد. تهراننشینان احتمالاً میدانند که خیابانی که هنوز وسیعاً "ویلا" خوانده میشود و از خیابانِ انقلابِ اسلامی تا بعد از بلوارِ کریمخان زند امتداد دارد نامِ رسمیاش "استاد نجاتاللهی" است. مقتلِ نجاتاللهی در ساختمانِ وزارتِ علوم در این خیابان بوده. در جایی از فیلم یکی از استادانِ متحصن میگوید که کامران متولدِ ۱۳۳۳ بود و در زمانِ کشتهشدن هنوز بیستوچهار سال از تولدش نگذشته بود [تصویرِ صفحهی اولِ شناسنامهاش را میبینیم]. میگوید که اعلام شد که دکتر نجاتاللهی کشته شده، و میگوید که برای اینکه سنِّ مقتول با مدرکِ ادعایی جور در بیاید نجاتاللهی را بیستوهفتساله اعلام کردیم. در محضرِ یکی از استادانِ داخل در ماجرا بودیم. فیلم که تمام شد پرسیدم که آیا این دروغگویی حاصلِ توافقِ جمعی بوده است، و آیا کسی از استادان سعی کرد که خبر را اصلاح کند یا نه. استاد جواب داد که کارْ حاصلِ بحث و توافق نبوده است، و کسی هم در آن شلوغی به فکرِ تکذیب نبود، خود اگر خبردار شده بود. تصریح کردم که قصدم منزهطلبی نیست، آن هم چند دهه بعد از واقعه؛ گفتم که سؤالام برای فهمیدنِ بهترِ اطرافِ حادثه بوده است. برخوردِ یکی از حضار برای من جالب بود: "شما که فیلسوف هستید باید بدانید که حقیقت نسبی است". این را بدانم؟ و حقیقت نسبی است حتی به این صورت که بیستوسه-چهارساله را بیستوهفتساله بخوانم و غیردکتر را دکتر؟ من در دروغ زشتیِ زیادی میبینم، مخصوصاً دروغی که هدفاش گمراهکردنِ جمعِ بزرگی باشد، مخصوصاً دروغی که مرگِ کسی را وسیلهی رسیدن به هدفی سیاسی کند—هر قدر هم که آن هدف مطلوبام باشد. دلیلِ عقلیِ خیلی قاطعی برای بدبودنِ دروغ ندارم؛ اینقدر هست که زیباییشناسیام شدیداً واکنش نشان میدهد. ایمایان  این شعار را در یکی از شبکههای ماهوارهای ایران دیدم، تعجّب کردم و ترسیدم. گویا این شعار را در این چند روزه، نه تنها در بعضی کشورهای عربی، بلکه اروپا و استرالیا و جاهای دیگر هم سر دادهاند که بعید میدانم پیش از این با این صراحت و وسعت دیده شده باشد. این رخداد، پرداختن بیشتر به موضوع زیانهای ناخواستهی آزادی بیان مطلق را واجب میکند؛ هرکسی در حدّ خود. ممکن است کسی بگوید همینها و شعاری که سر میدهند هم از نتایج آزادی بیان است و من میگویم اتّفاقاً همین هم بد است. نه تنها ساختن تصاویر متحرّک یا ساکن برای تحریک افراد مطلوب نیست -و لااقل برای تعریف و تحدید آن باید فکری کرد-، بلکه سردادن چنین شعارهایی در خیابانهای اروپا نیز مضرّ است. ابراز علاقه به اسامه، از سلام هیتلری دادن فلان بازیکن فوتبال بسیار بدتر است. آن فوتبالیست فقط ادا درمیآورد (هرچند بسیار زشت) امّا این یکی ممکن است با کمی تحریک بیشتر، خودش هم دست به کار شود و اسامهبازی در بیاورد. باز هم کسی -به پیروی از چامسکی مثلاً- ممکن است بگوید که مگر دخالت اسامه در حوادث یازده سپتامبر محرز شد؟ من میگویم به فرض که نشده باشد امّا او کم در افغانستان شر به پا نکرد. تازه این جماعت خشمگین کدام اسامه را مدّ نظر دارند؟ همان که آن برجهای كذايی را فروریخت و همین کافی است. دستکم دو جور میتوان نگران مضرّات ناخواستهی آزادی بیان بود، یکی با توجّه به اثر منتشرشده و محتوای آن که در جای خودش لازم است و یکی با توجّه به واکنشهایی که برمیانگیزد. در سلسله بحثهایی که در زمان جنگ غزّه داشتم، گفتم که زشتی قساوت اسرائیلیان به جای خود، کسانی که میدانستند موشکپرانی آنان به چه نتیجهی فاجعهباری میانجامد و آن کار را کردند هم در آن ویرانی و کشتار مسؤولند. سؤال: اگر چندی بعد، کسی با هر انگیزهای بخواهد فیلم دیگری با کارکردی مشابه یا حتّی محتوایی زنندهتر بسازد، با توجّه به حضور اینهمه نیمچهاسامه در جهان، آیا باز هم باید از وضع فعلی دفاع کرد؟ این سؤال، جوابی بیش از كوششهای نظری موجود میطلبد. * تیتر از سیمیل محمد عباسی، وزیر ورزش و جوانان از صدور مجوز برای سایتهای همسریابی در ایران خبر داد. آقای عباسی، روز سه شنبه در حاشیه چهل و هشتمین جلسه ستاد ملی ساماندهی امور جوانان در جمع خبرنگاران گفت که آئین نامه ساماندهی مراکز مشاوره درباره مجوز سایتهای همسر گزینی تصویب شده است. وی گفت: این سایتها در حوزه های مختلف خبر ی فعالیت می کنند مجوزهای لازم را وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به آنها می دهد اما در بحث سایتهای همسر گزینی درصدد مذاکره با وزارت ارشاد هستیم تا با همکاری این دو وزارتخانه مجوز این سایتها صادر شود و وزارت ارشاد با آگاهی کامل نسبت به آئین نامه و قوانین این سایتها مجوزهای لازم را صادر کند. عباسی در ادامه تاکید کرد که شرایط آیین نامه سایتهای همسر گزینی را به تمامی دستگاهها از جمله وزارت فرهنگ و ارشاد اعلام خواهیم کرد. سایت های همسر گزینی در ایران به دو صورت همسرگزینی دائم و موقت (صیغه) فعالیت میکنند که برخی از آن ها در ایران مسدود شده اند. منبع: مهر رئیس انجمن شرکتهای هواپیمایی ایران از قطع شدن سهمیه ارز دولتی شرکتهای هواپیمایی ایران خبر داد. سیدعبدالرضا موسوی در گفتوگو با خبرگزاری فارس گفته که بانک مرکزی روز یکشنبه به شرکتهای هواپیمایی این خبر را اعلام کرده است. به گفته اقای موسوی، این تصمیم بانک مرکزی به توقف فعالیتهای شرکتهای هواپیمایی یا افزایش قیمت ۱۰۰ درصدی بلیت هواپیماها منجر خواهد شد. قطع سهمیه ارزی شرکتهای هواپیمایی در حالی صورت گرفته که این شرکتها طی ماه گذشته اعلام کرده بودند به دنبال افزایش افزایش هزینههای خود قرار است ارائه غذا در پروازهای داخلی را متوقف کنند. آقای موسوی ادامه داده است: «شرکتهای هواپیمایی خارجی هر صندلی پرواز خود را در هر ساعت یکصد دلار که معادل ۲۵۰ هزار تومان میشود ارائه میدهند در حالی که ما با هزینههای ارزی خود هر ساعت صندلی پرواز را ۶۰ هزار تومان میفروشیم که این امر از لحاظ منطقی و سیاست اقتصادی اصلاً مناسب نیست.» منبع: فارس مرتبط: "چندین هواپیما به دلیل تامین نشدن قطعات بدون استفاده ماندهاند" سیدمحمد خاتمی، رئیس جمهوری پیشین ایران، با انتقاد از «فضای امنیتی» حاکم بر جامعه میگوید محدودیتها باید برچیده شده و اجازه انتقاد به مردم داده شود. به گزارش کلمه، آقای خاتمی گفته است: «انتخابات و دولت مال شما! بیایید فضا را باز کنید... آزادی تأمین شود، فضای امنیتی برچیده شود، حکومت باشد برای خودتان!» رئیس جمهوری پیشین ایران، که روز دوشنبه (۲۸ شهریورماه) در میان جمعی از آزادگان جنگ ایران و عراق صحبت میکرد، بازشدن فضای سیاسی کنونی را منجر به برگزاری «انتخاباتی پرشور» توصیف کرد و گفت که «همه از آن سود خواهند برد.» پس از انتخابات جنجال برانگیز ریاست جمهوری ایران در سال ۱۳۸۸ که منجر به درگیریهای خیابانی در تهران و شهرهای دیگر ایران شد، حکومت جمهوری اسلامی محدودیتهای فراوانی را برای منتقدان و سیاستمداران مخالف دولت ایران ایجاد کرد و برخی از آنان را نیز به زندان انداخت. آقای خاتمی در قسمت دیگری از صحبتهایش با انتقاد از آمارهای دولت کنونی در زمینه ایجاد دو میلیون شغل در سال افزود در دوران اصلاحات، دولت با رشد اقتصادی ۱۴ درصدی و رشد کشاورزی ۱۱ درصدی توانست ۶۰۰هزار شغل ایجاد کند اما «الان چطور ممکن است رشد اقتصادی زیر ۲ درصد باشد اما ۲ میلیون شغل ایجاد شود؟! مگر اینکه معجزه شود!» مقامهای دولت محمود احمدینژاد بارها اعلام کردهاند که طی دو سال گذشته بیش از دو میلیون شغل در ایران ایجاد شده است اما کارشناسان اقتصادی این آمار را نادرست خواندهاند. منبع: کلمه | |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر