محمدعلی مومنی
ماتینه
سلام، رسیدن نوروز و بهار را شادباش میگویم. امیدوارم «صد سال به (از) این سالها» داشته باشید!
نمیدانم شما هم از کسانی هستید که فکر میکنید «عید دیگه صفای اون وقتا رو نداره»؟ کسانی که میگن: «عید اون موقعا یه جور دیگه بود؛ باصفاتر و باحالتر بود! آدم کلی شور و شوق داشت.»
زمانی فکر میکردم این حسرت محصول «نوستالژیبازی»های ماست. اما وقتی «امیرحسین» خواهرزادهی ۱۵ سالهام این حرف را تکرار کرد، فکر کردم همهی دلیل این نیست.
نمیدانم دیگران دنبال چه حس و حالی هستند و باید چه بشود؟ اما من حالا چند سالی است که با بهار رابطهای دو طرفه دارم. منتظر نیستم فقط بهار حرف بزند و برایم حس و حالی بیاورد. من هم برای بهار حرفها دارم و میخواهم چیزی به بهار و نوروز بدهم.
این رابطهی دوطرفه همیشه بوده و هست. این آدمهای پیش از ما بودند که به نوروز و بهار معنا دادند و از بهار هم حس و حالی میگرفتند. با توجه به اتفاقها و رویدادها معنایی به آن اضافه میکردند. بخشی را پر رنگ میکردند و بخشی را کمرنگ.
طبیعی است که باید بنا به نیاز زمانه و آنچه که میخواهیم، هر بار بهار و نوروز را روزآمد کرد و چیزی به آن افزود. غیر از این باشد، بهار و نوروز چیزی یک رسم تکراریِ بیهوده نخواهد بود.
از طرفی مفهوم «نوروز» برای سنین مختلف، متفاوت است. این مفهوم با افزایش سن باید تغییر و رشد کند. اگر برای کودکان «بوی عیدی، بوی توپ و بوی کاغذ رنگی» میهد، حتما برای جوان، میانسال و انسان پا به سن گذاشته، مفهوم دیگری در میان است. اینکه در یک دورهی سنی دنبال حس و حال دورهی دیگر سنی باشیم، نتیجهاش ناامیدی است. مثلا اینکه در میانسالی دنبال حال و هوای کودکی هستیم!
اما به گمانم دلیل بخشی از این حس و حال از دست رفته، فرو کاستن نوروز از «آیین» به «رسم» باشد.
نوروز فروکاسته شده به شلوغیهای شب عید و خرید چهار تکه لباس(که خیلیها توان همین کار را هم ندارند) و بعد هم خزیدن به کنج خانهها.
خانههای کوچکی که روز به روز هم کوچکتر میشوند و دیگر اجازهی دید و بازدیدهای گروهی و خانوادگی را هم نمیدهد. اتفاقی که به عید نوروز بیشتر رونق میداد و حالا در خانههای کوچک چیزی جز یک مهمانی کوچک معمول و مرسوم نیست. اتفاقی که در روزهای دیگر سال هم میافتد.
در این کوچک شدن خانه و جشن، نهادهای اجتماعی باید در تدارک جشنی میبودند که بشود نام آیین بر آن گذاشت. تدارک جشنهایی که طیفهای مختلف اجتماعی را گرد یک مفهوم و فرهنگ جمع کند و لذت شادی جمعی را نصیب آنها کند.
شهرهای کشور ما «ایران» چقدر حال و هوای نوروزی دارند و چقدر با نشانهپردازی و فضاسازی تمایز این عید با روزهای دیگر را برجسته میکنند؟ اتفاقی که حس همگرایی اجتماعی را تقویت خواهد کرد.
نمونههای انگشتشمار این فضاسازی و میل به برگزاری «آیین نوروز» را در شهرهایی مثل مشهد (استقبال از بهار) یا بصورت محدودتر در تهران ببینید. فضاسازی شهری شوری برانگیخته میکند و شهروندان را گرد یک مفهوم، به شادی، جمع میکند. وحدت و همگرایی اجتماعی و پس از آن همگرایی ملی، موضوعی نیست که با شعار به دست آید. آیینها و نمادها کارکردهای روشن و مهمی دارند که از آن غفلت میشود.
نگاه کنید به جشن جهانی نوروز که دیروز در «نوروزگاه» دوشنبهی خودمان، در تاجیکستان، برگزار شد. آیین پرشوری که برای یک سال شوق دست و پا میکند و مردم را به هم نزدیک میکند. و نگاه کنید به جشن جهانی نوروز که سال پیشین در کشور ما برگزار شد و محدود شد به مراسمی که در یک سالن بصورت محدود برگزار شد.
تاجیکها همآیینهای پارسیزبان ما هستند که نوروز چه به نام آنها، چه به نام ما و چه به نام افغانها در دنیا شناخته شود، تفاوتی نمیکند و راه دوری نمیرود. ولی برای پیشگیری از شکایتهای پسین میگویم که ما همیشه عادت داشتهایم که چیزی را از دست بدهیم و بعد ناله و فغان کنیم.
شاید چند سال دیگر بخواهیم طومارهای اینترنتی امضا کنیم که ما هم در آیین نوروز سهیم بودهایم!
آیینها و از جمله «نوروز» کارکردشان همین بوده و هست که تعداد پرشماری را در یک زمان و در یک حس دلخواه، از جمله شادی آغاز بهار، شریک کند.
وجودتان سرشار از حس تازگی بهار. دوستتان دارم.
محمدعلی
* تیتر از سیمیل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر