عباس کاظمی
جامعهشناسی و زندگی روزمره
در پژوهشی با عنوان «نگرش ها و سلامت اجتماعی شهروندان » که در پائیز 1388 در شهرداری انجام شده است 2/93 پاسخگویان گفته اند چیزهای شادمان ساز یا خوشحال کننده اندکی پیرامون زندگی شان وجود دارد. این نتیجه وقتی با نتایج تحقیقات سازمان غیر دولتی بنیاد اقتصاد جدید تحت عنوان نقشه سیاره شاد مقایسه میشود مورد تایید قرار میگیرد. این موسسه سه وضعیت قرمز و زرد و سبز را برای کشورها ترسیم کرده است. رنگ سبز نشانه وضعیت متعادل زندگی است. بر اساس نتایج تحقیقات این موسسه، ایران در وضعیت زرد یعنی هشدار قرار دارد. در میان 178 کشور که در 2006 بررسی شده اند رتبه ایران 67 و در میان 143 کشور که در 2009 مورد مطالعه قرار گرفته اند رتبه ایران در پلکانی نازل تر یعنی رتبه 81 قرار گرفته است. البته در گزارش این مرکز آمده است که بالا بودن شادی در یک جامعه ضرورتا با درجة توسعه یافتگی یا بالا بودن تولید ناخالص ملی همراه نیست. بنابراین باید بدانیم که جامعة شاد به چیزهایی بیش از درآمد و سرمایه وابسته است. همین نکته است که پای روانشناسان و جامعه شناسان را برای تحلیل شادی در جامعه به وسط می کشد. اما آنچه در بدو امر مهم بنظر میرسد نه پایین بودن درجة نشاط بلکه رشد نزولی میزان شادی و افت کلی رضایت از زندگی در بین مردم است.
اگرچه دلایل روانشناسانة ناشادی مردم در جای خود باید توسط متخصصان پیگیری شود اما ناشادی صرفا مقوله ای روانشناسانه نیست بلکه جامعه شناسان آن را به عوامل متعددی چون شکل روابط اجتماعی، فضاهای موجود، برنامه های فراغتی و سبک زندگی، سیاستگذاریهای دولتی در زمینه فراغت و شادی مردم و نظایر آن مرتبط میکنند. هر چند در این یادداشت نمیتوان به همه عوامل در سطح وسیع نظر انداخت اما میتوان به برخی مولفه ها توجه بیشتری کرد. ابتدا میتوانیم به تعارضاتی میان شادی فردی و آسایش جامعه اشاره کنیم. در مرتبه دوم، بر ارتباط میان ناشادی در بین مردم با فضاهای عمومی فراغتی موجود تامل کنیم و آخر به سیاستگذاریهای شادی و ایدئولوژیک شدن آن در جامعه بپردازیم.
چرا شادیهای فردی عمدتا در تعارض با آسایش عمومی قرار میگیرد؟ شکل شادیهای فردی در ایران از دو خصیصه برخوردار است اول خصلت نمایشی بودن و دوم تجاوز حریم خصوصی به عرصه عمومی. در زمینة نمایش شادی باید بگوییم که مردم عمدتا تمایل دارند به شادیهای فردی خود جنبة نمایشی بدهند و این بدان معناست که وجهی از این شادی جنبة تظاهری دارد. اینجاست که میتوان با وام گرفتن از مفهوم تورشتاین وبلن از شادی تظاهری سخن گفت. پیش از این وبلن از مصرف تظاهری سخن گفته بود اما شادی نمایشی علاوه بر وجه تظاهری آن خصلت متجاوزگرانه ای نیز دارد که مبتنی بر آن بدون توجه به حریم عمومی همه فضاهای شهری را حیاط خلوت خانة خود فرض میکند. بنابراین به مولفة دوم نزدیک میشویم که بر اساس آن، مردم کارهایی را که در عرصة خصوصی باید انجام دهند به عرصة عمومی میکشانند. بدین ترتیب، استقلال عرصة عمومی بارها به واسطه فعالیتهای خصوصی مردم به چالش کشیده میشود. مردم با صدای بلند در شهر تنفس میکنند (صدای بلند موسیقی، بوق پی در پی ماشینها، برگزاری جشن ازدواج در خیابانهای شهر، توقف یا حرکت در هر مسیری که صلاح بدانند و... ) همان طور که پیش از این گفتیم الگوهای زیستِ مردم در شهر تابع الگویی خانوادگی یا شخص محور است و اساسا امری به نام حریم شهر و استقلال و احترام به آن برای مردم موضوعیت ندارد. آنها بیشتر شهر را ضمیمهای از خانة خود می دانند و هر آنگونه که ارادة فردی اقتضا کند میتواند در شهر به انجام رسد. شهر با قواعد و قانونِ عام و مشترک مشخص میشود اما مردم هریک قواعد و قانون خاصِ خود را در شهر پیاده میکنند و همین جاست که شادیهای فردی مردم با آسایش جمعی در تعارض قرار میگیرد. اما در این میان به دلیل در هم تنیدگی تعارضات مدنی با تعارضات ایدئولوژیکِ دولت، حل چنین مسائلی در عمل بی نتیجه مانده و موضوعی که در این میان مغفول مانده ، شادیهای جمعی برای جامعه ای است که بهانه اندکی برای از این دست شادمانیها دارد. تنها شکل شادیهای جمعی در ایران را می توان در مناسبتهای مذهبی دید که بیشتر از آنکه فعالیتِ جمعی کنشگرانه باشد، فعالیت جمعی تماشاگرانه است به گونه ای که مردم بیشتر در مقام تماشاگر در چنین موقعیتهایی حاضر میشوند. اکنون که کنشگری شادمانه از میان ما رخت بربسته است و در بهترین حالت شادمانه زیستن بدل به موقعیتی تماشاگرانه شده است، جامعه بیش از پیش مستعد خشونت و تجاوزگری شده است.
از سوی دیگر، نشاط فردی و اجتماعی نیز با امر عمومی و فضاهای شهری پیوندی ناگسستنی دارد. فقدان فضاهای عمومی مطلوب در شهر موجب می شود نشاط با پدیده خود مداری و دیگرآزاری مرتبط شود و اینگونه فرض شود که شادی در زندگی فردی میتواند پیامدهای مخربی برای زندگی جمعی داشته باشد. نمونه ای از این امر را میتوان در تفریح سواره یعنی تفریح از طریق اتومبیل شخصی دید. شکل موجود نشاط فردی در شهرهای ما خود نتیجه فقدان فضاهای جمعی و البته شادمان ساز است. چنین فضاهایی است که نه تنها میتواند شادی را در بین مردم تقویت کند بلکه شهروندان را برای شکلهای جمعی و متعادلتر شادی تربیت کند. اما در حال حاضر، فضاهای فراغتی در دسترس برای مردم ، هم اندک است و هم ناعادلانه توزیع شده است. دلایل این امر را میتوان در تعریف از شکل فراغت مردم، عدم اهمیت به فرهنگ فراغت در میان مردم، رویکرد کمال گرایانه به فراغت، توجه یکسویه به برخی از فضاهای فرهنگی و مذهبی و غفلت از سایر فضاهای مورد نیاز و مهمتر از همه ایدئولوژیک شدن فراغت و شادی در ایران به شمار آورد. هریک از مولفه هایی که ذکر کردیم خود محتاج توضیحی مبسوط اند که اینجا صرفا به مولفة ایدئولوژیک شدنِ فراغت و شادی اشاره می شود.
شادی با لذت در آمیخته است اما هم شادی و هم لذت امری کیفی و محتاج معناگذاری از سوی مردم و گروههای قدرتمند در جامعه است. در اغلب جوامع به لحاظ اخلاقی و در معنای کلی به دلایل سیاسی لذتها به دو دسته خوب و بد تقسیم می شوند. در جامعة ما نیز این تقسیم بندیها به شکلی حاد پدید آمده است. عمدتا اینگونه بوده است که تحت تاثیر نوعی اخلاق زهدگرایانة اخروی، لذتهای مرتبط با بدن لذتهایی پست و لذتهای مرتبط با روح لذتهایی معنوی و والا فرض شده اند. این گونه بوده است که لذتهای مادی و مرتبط با بدن به دلیل تقبیح شدن از طریق سیاستهای اعمال شده به حاشیه رانده شده اند و در اشکال زیر زمینی به حیات خود ادامه داده اند. گویا این تصورِ غلط از شادی همیشه وجود داشته است که شادی با نوعی بیقیدی همراه است و برعکس غم نوعی معنویت را باخود به همراه دارد. در چنین جامعه ای، شادیهایی خوب و مشروع فرض میشوند که جامة غم آلود بر تن کنند و از سنگینی و حزن خاص خود برخوردار باشند. مبتذل پنداشتن شادیهای به اصطلاح زمینی و این جهانی(لذتهایی چون قدم زدن، دیدن و دیده شدن، سبکهای زندگی و مد در پوشش، سبکهای زندگی خوردن و تغذیه، تفریح و تفرج و انواع بازیها و نظایر آن ) به گسترش روحیة ملال و کسالت در زندگی روزمره منجر شده است. از سوی دیگر، بسیاری از اشکال فراغتی که به بزرگسالان مرتبط است در برنامههای فراغتی به جوانان تحمیل میشود. بهترین تعبیر این است که بگوییم ایران جامعهای جوان اما با فرهنگ مسلط بزرگسالان است. چنین سلطه ای خود علتی مهم جهت ملال آور شدن زندگی فراغتی جوانان شده است. بنابراین در اینجا بر دو نکته تاکید داشته ایم: یکی باز گذاشتن حریم غم برای تجاوزگری به عرصههای شادی زندگی و دیگر بزرگسال سازیِ روحیة فراغتی جامعة جوان در ایران. به گمان من می توان نتیجه این سیاستها را در وضعیت فعلی جامعه مشاهده کرد . شادی های هرچه بیشتر به زیر زمین پناه برده اند و خشونتها و افسردگی و تجاوز به روی زمین آمده اند.
اما ایدئولوژیک شدن شادی به چه معناست؟ به نظر من شادی ایدئولوژیک را میتوان در چند خصیصه مهم تودهوار شدن ، یک شکل شدن، دولتی شدن و ارتباط دادن شادی با کمال جست و جو کرد. وقتی میگوییم شادی در ایران توده وار شده به این معناست که تفاوت در موضوع، شکل و اجرای شادی نادیده گرفته شده و سیاستهای شادی به گونهای یکدست است که مرزهای طبقاتی، قومیتی ، مذهبی، سنی و جنسیتی را محترم نمی شمارد و گمان میکند که برای همه اقشار میتوان یک الگوی واحد را به کار بست. حاصل کار چیزی جز نمایش شادی و به خصوص تقویمی شدن شادی نخواهد بود. خصلت دیگر شادیِ ایدئولوژیک پیوند آن با مفهوم کمال و فرهیختگی است. در این منظر، آن شادی ای که کمال در پی نداشته باشد نه تنها شادی نیست که امری مبتذل است. در این نگاه، برای رسیدن به پیامدهای مطلوب یا آنچه کمال بشری نام گرفته است شادی باید شکلی خاص به خود بگیرد. حاصلِ کار به هم ریختگی روانی مردم است. به عبارتی وضعیتی پدید آمده است که هنجارهای مردمی شادی با هنجارهای رسمی شادی در ستیز است، همین امر رسیدن به جامعه ای شادتر را مشکل کرده است. جدای از تکثیر زمانها و مکانهای شاد توسط شهرداری ها باید اتفاقهای مهمتری هم بیفتد که برخی از آنها را میتوان ذیل مولفه هایی چون این جهانی شدن شادی، مشروعیت دادن به الگوهای متکثر شادی و غیردولتی کردن آن جای داد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر