شمال از شمال غربی
جشنوارهی فیلمِ فجر اتّفاقِ مهمی نیست اگر فیلمهای مهمی در این جشنواره نباشند و مهمترین و بهترین کارگردانهای ایران علاقهای به شرکت در این جشنواره نداشته باشند. و اصلاً هیچ جشنوارهای اتّفاقِ مهمی نیست اگر فیلمهای دیدنی و باکیفیتی پیشِ روی تماشاگرانش نگذارد و بهترینهای سال را (دستکم بهزعمِ هیأتِ انتخابِ آن جشنواره) کنارِ هم ننشاند و فهرستِ این فیلمها را با افتخار منتشر نکند و از تماشاگرانش نخواهد که اگر جشنوارهای بهتر از این سراغ دارند نشان دهند.
و جشنوارهی فیلمِ فجر هم، مثلِ هر جشنوارهی دیگری، گاهی، شماری از دیدنیترین و باکیفیتترین فیلمهای سال را پیشِ روی تماشاگرانش میگذارد و فهرستِ این فیلمها را با افتخار منتشر میکند. امّا این رسمِ همیشگیِ جشنوارهی فیلمِ فجر نیست و خلاصهاش اینکه قاعدهای نیست که استثناء داشته باشد و درست عکسِ این است؛ یعنی استثناییست بر قاعدهای کلّی. و اصلاً عجیب نیست وقتی شمارِ دیدنیترین و باکیفیتترین فیلمهای سال از شمارِ انگشتهای یک دست کمتر باشند، آنچه پیشِ روی تماشاگرِ جشنواره میمانَد فیلمهای متوسّط و معمولی و ایبسا بیکیفیتیست که هیچ معلوم نیست چرا از بخشهای اصلیِ جشنواره سر درآوردهاند و هیأتِ انتخابِ جشنواره چرا خیال کردهاند تماشای این فیلمها برای تماشاگرانِ جشنواره لازم است، وقتی میشده تماشای این فیلمها را به کسی پیشنهاد نکرد و جای این فیلمها را به فیلمهای دیگری بخشید.
واقعیت این است که جشنوارهی فیلمِ فجر شباهتی به مهمترین جشنوارههای سینماییِ دنیا ندارد؛ یا شباهتهایش آنقدر کمرنگ است که، اصلاً، به چشم نمیآید؛ در خوشبینانهترین شکلِ ممکن، جشنوارهی دیگریست و شیوهی دیگری دارد و تفاوتها از همینجا شروع میشود. سالهاست هیچ سینماگرِ نامآشنایی دبیرِ جشنوارهی فیلمِ فجر نبوده و ماهها پیش از آنکه جشنواره رسماً افتتاح شود این دبیرِ سینماگرِ نامآشنا نامِ داورانِ دورهی بعدی را اعلام نکرده. همین است که نامِ داورانِ جشنواره، معمولاً، چند روزی مانده به جشنواره اعلام میشود و، گاهی، یکی دو روز مانده به شروعِ جشنواره و تماشاگران بیش از آنکه مشتاقِ اعلامِ نامِ فیلمهای برگزیدهی هیأتِ انتخاب باشند، مشتاقِ دانستنِ نامِ داورانی هستند که قرار است این فیلمها را ببینند و بعد، قاعدتاً، در نهایتِ انصاف، داوری کنند و بهترینهای سال را انتخاب کنند. و باز تفاوت اینجاست که هیچ تماشاگری جشنوارهی فیلمِ فجر را، قاعدتاً، با نامِ داورانش، یا دبیرانش، به یاد نمیآورد و عجیب نیست اگر از او بپرسند داورانِ دورهی (مثلاً) سیویکم یا سیودوّم چهکسانی بودهاند و دبیرِ آن دو دوره چهکسی بوده است، در جواب بگوید که یادش نیست؛ هرچند ممکن است به یاد بیاورد که در یکی از این دورهها (یا همهی دورهها؟) شماری از فیلمهای دیدنی را بهجای بخشِ مسابقه به بخشِ مهمان فرستادهاند و بهجای این فیلمهای دیدنی فیلمهایی را در بخشِ مسابقه جای دادهاند که حتّا به دردِ بخشِ مهمان هم نمیخوردهاند.
و از اینها که بگذریم، میرسیم به اینکه اصلاً چرا تماشاگرِ جشنواره باید این نامها را به یاد بیاورد وقتی داورانِ دورههای مختلفِ جشنواره، معمولاً، هر دو سه سال یکبار بر صندلیِ داوریِ جشنوارهی فیلمِ فجر تکیه میزنند و دربارهی فیلمها نظر میدهند و بیانیهی نهاییِ جشنواره را امضا میکنند؟ نکته این است که داوریِ جشنوارهی فیلمِ فجر، انگار، همیشه قرار است نصیبِ نامهایی شود که یکی دو سال قبلِ این هم روی آن صندلی نشستهاند و، باز، به قیدِ قرعه نامشان برای داوریِ این دوره انتخاب شده است. جشنوارهی فیلمِ فجر اگر قرار است، واقعاً، جشنواره باشد، باید راهی پیدا کند و پای سینماگرانِ نامآشناتر را به داوری باز کند؛ سینماگرانِ نامآشنایی که به نشستن روی این صندلیِ داوری رضایت بدهند و نامشان اعتبارِ جشنواره شود.
امّا، درعینحال، نکته این است که جشنوارهی فیلمِ فجر تفاوتِ مهمِ دیگری هم با مهمترین و مشهورترین جشنوارههای فیلمِ دنیا دارد؛ اینکه آن جشنوارهها، بهمرور، صاحبِ چنان منزلت و ارزشی شدهاند و قابلِ مقایسه با جشنوارههای دیگر نیستند و این منزلت و ارزش، لابد، نتیجهی فیلمهاییست که پیشتر در این جشنواره روی پرده رفتهاند، امّا جشنوارهی فیلمِ فجر سالهاست که منزلت و ارزشش را مدیونِ فیلمهاییست که فُرمِ حضور در این جشنواره را پُر میکنند و هیأتِ انتخابِ جشنواره هم آن فیلمها را در شمارِ فیلمهای منتخب قرار میدهند و فهرست را به داورانِ جشنواره میسپارند.
این است که برای تماشاگرِ ایرانیِ این فیلمها، شاید، حضور یا عدمِ حضورِ فیلمها در جشنوارهی فیلمِ فجر مهم نیست و اهمیتی ندارد که فیلمی نامزدِ چهار سیمرغ بلورین بوده یا دوازده سیمرغ. و همین است که، گاه و بیگاه، سیمرغهای جشنوارهی فیلمِ فجر میرسند به فیلمهایی که سلیقهی تماشاگرانِ جشنواره نیست و برگزیدههای جشنواره، گاه و بیگاه، فیلمهایی هستند که اقبالِ عمومی ندارند.
هرچند وظیفهی هیچ جشنوارهای، قاعدتاً، این نیست که اقبالِ عمومیِ فیلمها را در نظر بگیرد؛ که اگر کارِ جشنواره این بود، وقتی پنجاهودو سالِ پیش تماشاگرانِ جشنوارهی فیلمِ کن ماجرای میکلآنجلو آنتونیونی را یکصدا هو کردند و گفتند حوصلهشان از دیدنِ این فیلمِ کسالتبار سر رفته، جایزهی داوران را به فیلم نمیدادند و راهِ تماشاگران را میرفتند و حالا، پنجاهودو سال بعد، نامِ داورانِ آن دوره در شمارِ کسانی ثبت میشد که، لابد، درکی از سینما ندارند.
امّا این هم هست که مقایسهی جشنوارهی فیلمِ کن (یا هر جشنوارهی بینالمللیِ دیگری) با جشنوارهی فیلمِ فجر مقایسهی درستی نیست؛ حتّا عنوانِ بینالمللیِ جشنوارهی فجر هم دلیلِ خوبی نیست برای اینکه بابِ چنین مقایسهای باز شود؛ چون بخشِ بینالمللِ جشنواره، در بهترین حالت، پذیرای فیلمهاییست که از جشنوارههای دیگر بازماندهاند و فرصتی برای حضور در آن جشنوارهها پیدا نکردهاند، یا پذیرای فیلمهاییست که، پیش از این، در جشنوارههای دیگر روی پرده رفتهاند و حالا در قالب (و با نامِ) بهترینها، یا گلچینِ شخصیِ جشنواره، یا دورِ دنیا در هشتاد روز، پیشِ چشمِ تماشاگرانی قرار میگیرند که دستشان، احتمالاً، به فیلمهای مستقلِ آسیا یا امریکای لاتین نمیرسد و دیویدیِ این فیلمها را کنارِ پیادهروِ هیچ خیابانی در تهران پیدا نمیکنند.
اتّفاقاً، اگر بخشِ بینالمللِ جشنوارهی فیلمِ فجر وظیفهی اصلی و اساسیاش را کشفِ فیلمهای قدرنادیدهی مستقل میدانست و صرفاً فیلمهایی را انتخاب میکرد که بهدلایلی (از جمله نداشتنِ پخشکنندهی قوی) فرصتی برای حضور در جشنوارههای دیگر نیافتهاند، آنوقت جشنوارهی فیلمِ فجر هم، احتمالاً یکی از جشنوارههای مهم و معتبری میشد که تماشاگران برای از راه رسیدنش روزشماری میکردند.
کارِ مهمِ هر جشنوارهای، انگار، کشفِ استعدادهای تازه است؛ کشفِ خلّاقترینها و میداندادن به این استعدادها؛ هرچند جشنوارهی فیلمِ فجر سالهاست خیالِ خودش را راحت کرده و فقط به نامهای آشنا جایزه میدهد؛ امتحانپسدادهها.
امّا جشنوارهی فیلمِ فجر هیچکدامِ این کارها را نمیکند، یعنی علاقهای به این کارها و این چیزها ندارد و بهجای اینها کارِ خودش را میکند و راهِ خودش را میرود و انگار درست به همین دلیل جشنوارهایست که شبیه هیچ جشنوارهای نیست.
بعدِتحریر: عکس، قطعاً، تزئینیست.
ـــــــ عنوانِ این یادداشت، نامِ کتابیست نوشتهی نجف دریابندری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر