زمان آفریننده است.
گلوله نیمه شبی تنش را میشکافد،
زنی در بامدادی فریاد برمیآورد
و صبح روزِ بعد پای برگههایی، پی در پی، امضا میخورد.
لحظهای میکِشد تا زمین لالهگون شود،
مرد در رطوبتی چندش آور بیارامد
و موشکهایشان لرزه بر انداممان افکَنَد.
***
زمان عُمق میبخشد.
شاید به مانندِ صداست
که دیر و دور هم که باشد،
زخمش کاریست؛
چه آن زمان که مجنونتات کرد،
چه دیروز که همان سیاه موی را قاپید!
دیروز این واقعه بیاهمیت بود
و امروز تمامِ زندگی…
***
دیروز اما روزِ دیگری هم بود؛
روزِ رویاهای رنگین،
پاره کردنِ زنجیرها، رهاییها،
رسمِ تصاویر ناب بر روی دیوارها،
کشفهای کودکانه از جهان
و رشدِ دو کاکتوسِ نورس
در کنجِ خانهای بی من.
امروز اما جمعه هم نبود.
زمان نابودگر شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر