شمارهی نه: شنبه بیست و یکم آبان ماه ۱۳۹۰ به کوشش: سپیده جدیری sepideh.jodeyri@gmail.com
حدود دو ماه از تولد وارتان ِ سخنگویمان در فیسبوک و سایت آزادی بیان میگذرد و هنوز، علیرضا سپاهی لائین، شاعر و نویسندهی کورد که بازداشت و ناپدید شدناش بهانهای برای این تولد شده بود، همچنان در بازداشتگاه ادارهی اطلاعات مشهد به سر میبرد… با این حال، در این مدت، با آزادی تنی چند از شاعران و هنرمندان ِ در بند، به ما ثابت شد که همبستگی ما، اگر بر تغییر سرنوشت یک ملت نیز تأثیری نداشته باشد – که دارد -، حتماً میتواند بر تغییر سرنوشت یک انسان، تأثیرگذار باشد.
حال، دوستان، هنرمندان، هنردوستان، همصنفها، همبستهها و همقسمهای هنر! یک نفر، باز در ایران، به جرم هنر، به جرم خوشآواز بودن، به جرم سرودن، به جرم نوت نوشتن بر صدای اعتراض یک ملت، در بند است!… شاید باید بار دیگر دست به دست هم بدهیم و فریاد “آزادش کنید” سر دهیم! … آریا آرامنژاد، چشمانتظار این دستهاست، و همبستگی ما، همهی ما: ما که، بیشماریم.
سرودههای آریا آرامنژاد
۱
علی برخیز – در اعتراض به حوادث عاشورای ۱۳۸۸
میان ظهر عاشورا
یزید خفتهی دوران
زگور کهنهاش برخاست
به قصد قتل دلداران
گناه ملت ما چیست؟
به جز فریاد آزادی
خداوندا تو شاهد باش
به هتک حرمت انسان
علی برخیز و باطل کن بساط این دغلبازان
که اینان جامهی حق را بپوشاندند تن شیطان
چنان دین محمد را به کام خود بیالودند
که گویی حضرت حجت ز اینان میبرد فرمان
اللهم کل لولیک الحجه ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه
محرم غرقه در خون شد
به دست لشگر شیطان
خوارج در لباس دین
به روی نیزهها قرآن
حلول روح دجال است
در این شبراههی مرموز
خدایا آفتابت را
بتابان بر سر ایران
علی برخیز و باطل کن
بساط این دغلبازان
که اینان جامهی حق را بپوشاندند تن شیطان
چنان دین محمد را به کام خود بیالودند
که گویی حضرت حجت ز اینان میبرد فرمان
۲
دلتنگی – برای میرحسین موسوی (تیر ۱۳۹۰)
دلم دلتنگه شالت رو دوباره سبز بندازی
دلم دلتنگه حرفاته: که فردامونُ میسازی
دلت لبریز از خونه ولی مردونه ایستادی
بریدن پاتو از خونه، نمیدونن نیفتادی
نمیدونن تو زندون هم، نه کم میشی نه میمیری
هنوزم دست بانو رو بلند و سبز میگیری
دلم از دستشون خونه، همونایی که بیرحمن
از آزادی چه میدونن فقط باتومو میفهمن
هنوزم توی روزی که ندا روی زمین افتاد
یه سبز ساده میپوشم، بدون حرف و بیفریاد
هنوزم پیرمردامون تو دستاشون یه دستبنده
هنوزم مادر سهراب، به امید تو میخنده
یه روزی میشه این کابوس، از این بی خوابی رد میشه
یه روزی دست این ملت، از این زندونا رد میشه
یه روزی که تو میدونی، میاد و دور نمیمونه
همه دنیای من شاهد، که حرف زور نمیمونه
۳
برای لمس آزادی – (خرداد ۱۳۹۰) در اعتراض به کشته شدن هاله سحابی
بذار خاکستری باشم
بکش آتیش به تقدیرم
منو سانسور نکن این بار
میخوام رو صحنه بمیرم
بپوش پوتینتُ دیره
بزن عقلم سر جاشه
برادر پا ی من گیره
بکِش دستاتُ رو ماشه
برای لمس آزادی تنم بدجوری میخاره
تموم فکر و ذکر من، فقط یه گوله کم داره
تو از چشمای خوشرنگِ زَنای شهر بیزاری
بزن خالی شه این عقده
بزن آره تو حق داری
بهشت، پاداش دستاته
یه کاری کن که توش جا شی
بزن که پیش سجادت
دوباره روسفید باشی
بذار تسبیحُ تو جیبت
تو پشتت گرم باتومه
بزن که خواهرم تنهاست
بزن پرونده مختومه
برای لمس آزادی تنم بدجوری میخاره
تموم فکر و ذکر من، فقط یه گوله کم داره
تو از چشمای خوشرنگِ زَنای شهر بیزاری
بزن خالی شه این عقده
بزن آره تو حق داری
۴
یه روز خوب – (بهمن ۱۳۸۹) به مناسبت ۲۵ بهمن
رو لبام قفل سکوت و تو گلوم یه انفجاره
کسی از حال دل من این روزا خبر نداره
زیر پردههای سانسور توی این شهر نفسبُر
من هنوز معتقدم که روبرو فصل بهاره
شهر که سرد زمستون رو تن زخمی و خستهم
توی زندون ستمگر پشت این درای بستهم
زیر رگبار شکنجه زیر توهین زیر تحقیر
دل به فرداهای روشن دل به فریاد تو بستم
میرسه روزی که جای من و تو زندون نباشه
پاسخ سؤال ساده با تفنگ و خون نباشه
کسی به جرم عقیده له نشه تو ملأ عام
نسپرن سر کسی رو به طناب و چوب اعدام
رو لبام قفل سکوت و تو گلوم یه انفجاره
کسی از حال دل من این روزا خبر نداره
زیر پردههای سانسور توی این شهر نفسبُر
من هنوز معتقدم که روبرو فصل بهاره
یه روز خوب میآد اما خیلیها خالیه جاشون
جاریه تو گوش این شهر، آه سرد مادراشون
روزی که کینه و نفرت توی تاریخ جا بگیره
حق آزادی انسان توی مشت شب نَمیره
میرسه روزی که جای من و تو زندون نباشه
پاسخ سؤال ساده با تفنگ و خون نباشه
کسی به جرم عقیده له نشه تو ملأ عام
نسپرن سر کسی رو به طناب و چوب اعدام
رو لبام قفل سکوت و تو گلوم یه انفجاره
کسی از حال دل من این روزا خبر نداره
زیر پردههای سانسور توی این شهر نفسبُر
من هنوز معتقدم که روبرو فصل بهاره
۵
ترانهی تلخ
این روزها رو تن مردم پُرِ از یه درد مزمن
همه زیر خطِ فقرن نمیبینی مرد مؤمن؟
تو میگفتی برکتِ نفت میشینه رو سفرههامون
حالا نه سفرهای مونده نه دیگه یه لقمهی نون
راضی نیستم از خودم که به تو رأی آره دادم
سربلند نبودی هرگز تو جواب اعتمادم
خواب خوش نصیب ما بود از عدالتِ شعاری
ابلهانه دل سپردیم به شبِ چشم انتظاری
کوچهها پر شد و پرشد از حضور فقر و فحشا
تنفروشی برای نون، عامیانه شد تو ذهنا
راهی باقی نیست برای کسب روزیِ حلال و
هرکی بود پاک و مقدس راهی شد رو به زوال و
آخرِ قصهی دردم هنوزم ادامه داره
شاید این ترانهی تلخ، تو رو به خودت بیاره
راضی نیستم از خودم که به تو رأی آره دادم
سربلند نبودی هرگز تو جواب اعتمادم
آریا آرامنژاد، زادهی ۱۳۶۲، ترانهسرا، آهنگساز و خوانندهی بابلیست که ترانههای اعتراضیاش در بحبوحهی جنبش سبز با استقبال گستردهی مردم مواجه شد. او نخستین بار روز ۲۶ بهمن ۱۳۸۸ پس از انتشار ترانهی “علی برخیز” که در اعتراض به حوادث عاشورای ۱۳۸۸ سروده و اجرا کرده بود، توسط مأموران ادارهی اطلاعات شهر بابل به اتهام اقدام علیه امنیت ملی بازداشت شد.
بازداشت او ۴۴ روز به طول انجامید و تمام این مدت را در بند انفرادی زندانهای متیکلای بابل و بازداشتگاه ادارهی اطلاعات شهرستان ساری سپری کرد.
آریا آرامنژاد در مجموع دفاعیات خود، ضمن رد تمامی اتهامات وارده و غیر قابل قبول دانستن آنها، از دادگاه تقاضای اعلام حکم برائت کرد. او بعدها در مصاحبهای با روزنامهی “الپایس” گفت: «باید صدای زندانیان سیاسی را به گوش جهان برسانیم.»
این هنرمند، مجدداً روز سهشنبه هفدهم آبان ماه ۱۳۹۰ با یورش پنج مأمور وزارت اطلاعات استان مازندران بازداشت شده است. آریا آرامنژاد که برای پیگیری پروندهی محکومیت خود به دادگاه تجدید نظر استان مازندران واقع در ساری مراجعه کرده بود، پس از بازگشت به منزل با یورش مأموران امنیتی بازداشت و به مکان نامعلومی انتقال داده شد. در گزارشها آمده که این دستگیری همراه با ضرب و شتم او و دستبند زدن داخل منزلش توسط مأموران اطلاعات صورت گرفته است. (منابع: ویکیپدیای فارسی و گویانیوز)
ویدئویی برای حمایت از آریا آرام نژاد
صفحهی “وارتان سخن بگو” در فیسبوک
بیانیهی کمپین حمایت از هنرمندان سبز برای آزادی آریا آرامنژاد
در همین ارتباط:
ترانه یک روز خوب: آریا آرام نژاد
آریا آرام نژاد: باید صدای زندانیان سیاسی را به گوش جهان برسانیم
نقل و بازانتشار مطالب و محتوای سایت آزادی بیان تنها با ذکر منبع مجاز است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر