شش سال به صورت پی در پی، برای نجات جان موکلانم، که بسیاری آنها اطفال زیر ۱۸ سال بوده اند تلاش کردم. عده بسیاری از آنها از مرگ نجات یافتند، عدهای حال در زندانند و منتظر و متاسفانه افرادی از جمله، دلآرا دارابی، رضا حجازی، بهنام زارع و در آخر بهنود شجاعی، ناجوانمردانه اعدام شدند و بهتر بگویم به قتل رسیدند.
در هنگام شروع به فعالیت در زمینه حقوق کودکان، آنهم در حوزه مجازات اعدام، گمان میکردم که اعدام کودکان – کسانی که سنشان زیر ۱۸ سال است - بر اساس قانون مجازات اسلامی صورت میگیرد. زمانی که با موکلینم ملاقات میکردم، پس از ملاقات، به دلیل آنکه کودکی که فاقد اراده و قدرت تصمیمگیری بوده است، اعدام میشود، به فکر فرو میرفتم، تامل میکردم و چون آنها را مستحق اعدام نمییافتم، تلاش میکردم که راهی بیابم تا آنان از مرگ نجات یابند. هر راهی را که به ذهنم خطور میکرد، برای نجات جان کودکان و حتی دیگرانی که به مرگ محکوم شده بودند، میپیمودم. فشار به دستگاه قضایی، مطبوعاتی کردن پرونده موکلینم، مذاکره با نمایندگان مجلس و قضات دادگستری، مذاکره با خانواده مقتول و ارتباط با سازمانها و نهادهای حقوق بشر و دهها راه دیگری که در وظایف یک وکیل دادگستری نبود ولی به دلیل آنکه این مجازات را انسانی نمیدانست، میپیمودم.
همانطور که مرقوم گردید، در ابتدای شروع فعالیتم، گمان میکردم که مجازات اعدام برای دختران بالای نه سال و پسران بالای پانزده سال بر اساس قوانین جمهوری اسلامی صورت میگیرد، اما نیروی مرا هدایت میکرد که مرگ حق هیچیک از موکلانت نیست. بعدها با تحقیقات بیشتر بر روی پرونده موکلینم، قوانین و مقرراتی را یافتم که حکایت از، اعدام خودسرانه دستگاه قضایی جمهوری اسلامی در رابطه با پرونده کودکان زیر ۱۸ سال داشته و دارد. اعدامی که نه قانونی است، نه اخلاقی و نه انسانی.
علیرضا ملاحسنی نوجوان ۱۷ ساله کرجی، خود قربانی جامعه است که از بدو تولدش او را حمایت نکرده و حال بر اثر اتفاقی ناخواسته و بدون داشتن کوچکترین قصد مجرمانهای، به جرم قتل به دار آویزان میشود، چون یکی از قویترین مردان ایران را به قتل رسانده است.
بداقبالی بیحد و اندازه علیرضا این بوده است که او دست به ریختن خون کسی زده است که وی حامیان بسیاری داشتهاند، از رئیس جمهور متقلب و دروغگو گرفته تا بسیاری از بدنسازانی که دیگر مانند پهلوانان دوران قدیم نیستند، حامی او بودهاند و مردم نیز به دلیل قوی بودن آقای داداشی او را دوست میداشتهاند. اما شانس و اقبال این کودک به گونه ای رقم خورد که نه تنها در سریعترین زمان به اعدام محکوم شد، بلکه اعداماش در ملاعام و در دید میلیونها نفر، صورت میگیرد. جنایتی که هرگز قابل بخشش و گذشت نیست.
عده بسیاری در برابر پشتیبانی و حمایت از یک نوجوان ۱۷ ساله موضع میگیرند و علیرضا را مستحق مرگ میدانند، میگویند او قاتل است، با ضربات چاقو دیگری را به قتل رسانده است و از همه بدتر اینکه او یکی از قویترین مردان ایران و فرد دوست داشتنی را به قتل رسانده است. به همین دلیل بوده است که این نوجوان حمایت نشد و دادگستری کرج در بیانیهای کم سابقه زمان اجرای حکم را اعلام نمود و مقدمات اعدام این نوجوان را در سریعترین زمان ممکن به خواسته برادر مقتول، فراهم کرد.
اما کمتر کسی به این موضوعات توجه میکنند که:
از لحاظ حقوقی و قضایی در هیچ جای قانون مجازات اسلامی سن مسئولیت کیفری به صورت دقیق مشخص نشده است و تنها در کنوانسیون حقوق کودک که در سال ۱۳۷۲ به تصویب مجلس شورای اسلامی رسیده و شورای نگهبان هم ایرادی به آن نگرفته است، اعلام شده است که حبس ابد و اعدام برای اطفالی که سنشان کمتر از ۱۸ سال بوده است، ممنوع است. این مقرره قانونی طبق ماده نه قانون مدنی در حکم قانون است و لازم الاجراست. به عبارت دیگر در صورتی که مجموع قوانین ملی و بین المللی به تصویب رسیده توسط جمهوری اسلامی را در کنار یکدیگر بگذاریم - صرف نظر از اینکه قاتل داداشی چه کسی بوده است و جایگاه این مرد بزرگ در میان اجتماع چه بوده است، - به این نتیجه خواهیم رسید که اعدام کودکانی که در هنگام ارتکاب جرم سن شان کمتر از ۱۸ سال بوده است، برخلاف قانون است.
حقیر با دهها نفر از کسانی که کمتر از هجده سال سن داشته و مرتکب قتل شدهاند، ملاقات نموده و از نزدیک با آنها مصاحبه کرده و روی آنها تحقیقهای علمی و فنی جرمشناسانه نمودهام. با پنجاه وسه نفر از نزدیک صحبت کرده و انگیزه و قصد آنها را از ارتکاب جرم جویا شده و وارد زندگی شخصی و خصوصی و دوران طفولیت و خانواده آنها شدهام، وکالت چهل و دو نفر را پذیرفته و پرونده آنها را مطالعه کردهام و در پرونده علیرضا که محکوم به اعدام در کرج شده است، تمام گفتههایش را خوانده و تجزیه و تحلیل کردهام، به ضرس قاطع میگویم که هیچکدام از آنها دارای رشد عقلانی نبوده و همگی دوران گذار از کودکی را طی میکردهاند و حال و هوای کودکی همچنان در ذهن آنها وجود داشت و از همه مهم تر اینکه تجربهای از جامعه پیش روی خود که هنوز واردش نشده بودند نداشتند و دست تقدیر آنها را به پای چوبه دار کشانده بود. و نیز به طور یقین میگویم که هیچکدام مستحق مرگ نبوده اند.
کودکی که به پای چوبه دار میرود، ناخواسته مرتبک جنایت شده است، بهنود شجاعی و بهنام زارع و دیگرانی که وکالت آنها را به عهده داشته و دهها نفر از آنها هم اینک آزاد هستند، کوچکترین قصدی بر ارتکاب قتل نداشتهاند، اما در مقابل ما با قصد و نیت و برنامه ریزی قبلی میخواهیم نوجوان بی ارادهای را در منظر عموم به قتل برسانیم. بیانیه صادر میکنیم، ملت را خبردار میکنیم که در میدان شهر جمع شوند و دوربینهای عکاسی و فیلم برداریشان را بیاورند و از صحنه ای نمایشی که حکومت جمهوری اسلامی فراهم کرده است عکس و فیلم یادگاری بگیریم. لحظههای مرگ نوجوان ضعف الجثهای را ببینیم که مردی قوی هیکل را ناخواسته از پای در آورده و حال باید خواسته، تقاصض را پس دهد و در ملا عام اعدام شود تا درس عبرتی گردد که دیگران یاد بگیرند که چنین عملی را حتی ناخواسته به انجام نرسانند و از همه بدتر و فجیع تر اینکه به نام اسلام و قرآن و شریعت جنایت کنیم.
ترویست نروژی در روز ۲۲ جولای امسال ۷۶ نفر را به بدترین وجهی به قتل رساند، دولت نروژ او را بازداشت کرد. بهترین شرایط را برای دفاع از این قاتل نروژی فراهم کرد، در زندانی نگهداری کرد که نمونه آن در هیچ زندانی از زندانهای ایران وجود ندارد. او امروز در حال محاکمه است و اگر محکوم شود حداکثر مجازاتش ۲۱ سال حبس است. مردمان نروژ پس از ترور انجام شده در مقابل این خشونت، نه خواستار اعدام شدند، نه خواستار حبس ابد شدند و نه خواستند که خشونت به خرج دهند. صدهزار نفر در شهری که پانصد هزارنفر جمعیت دارد، با شاخه های گل در خیابان های حاضر شده و از این طریق به ظلم، خشونت و ستم و ترور «نه» گفتند. اما ما در نقطه ای دیگر، کشوری عقب مانده از انسانیت، نوجوانی که هنوز موهای صورتش بیرون نزده است و در اثر اتفاقی ناخواسته مرتکب قتل شده است را به پای میز محاکمه برده، بدون داشتن دادرسی عادلانه او را محاکمه میکنیم، در انفردای میاندازیم، تمام وسایل دفاع را از او میگیریم، پرونده او را به سرعت رسیدگی میکنیم و برای دیدن اعدامش از مردم دعوت میکنیم که فلان ساعت در فلان منطقه شهر حاضر شوند تا تماشاچی اعدام باشند که میخواهیم حکم خدا را اجرا کنیم، حکمی که خدا نعوذ بالله تنها در ایران صادر کرده است. میخواهیم جنایت کنیم. جنایتی که هیچ جنایت کاری نمیتواند انجام دهد و تنها از عهده حاکمان جمهوری اسلامی بر میآید.
عدهای گمان می کنند، مرگ حق کسی است که مرتکب قتل میشود یا مواد مخدر حمل میکند و یا ... اما اینطور نیست، مرگ حق هیچ انسانی نیست، حق انسانها زندگی است، زنده ماندن است، حق انسانها محبت است نه خشونت، خشونت را با خشونت نباید پاسخ داد. و اگر دادیم حیوانی بیش نیستیم. اما متاسفانه هنوز یاد نگرفتهایم که انسانیتمان را جاری و ساری کنیم. دم از اسلام میزنیم اما بویی از انسانیت اسلام نبردهایم و جنایت میکنیم.
در آخر شدیدا اعدام این نوجوان و تمام کسانی که اعدام میشوند، چه نوجوان، چه جوان و چه پیر و چه زن و چه مرد را محکوم و از انسانیت به دور میدانم. تمام مصائب و گرفتاریهایی که مردمان ایران زمین میکشند را بر عهده حاکمان جمهوری اسلامی میدانم، چرا که اگر دولتی با خواست رفاه برای مردم، مردمی، عادل و دموکرات داشتیم هرگز شاهد چنین جنایاتی – چه از جانب مردم در درجه اول و چه از جانب حکومت – نمیشدیم.
امیدوارم که به زودی شاهد مرگ غیر طبیعی هیچ انسانی نباشیم، گرفتن جان آدمی تنها در بر عهده آفریننده است و آفرید شده، مستحق جان گرفتن و جنایت و ظلم و جور نیست، آفرید شده، تنها مستحق زنده بودن است، مستحق نیکوکاری و مهربانی است، استحقاقی که ما ایرانی ها لااقل از آن بی بهرهایم.
به امید ایرانی آزاد و رها از خشونت و ظلم و جور و وحشیگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر