ابراهیم نبوی در سلسله مقالاتی در مورد انتخابات، به نوعی جامعه شناختی فرهنگ سیاسی مردم ایران پرداخته است. قصد وارد شدن به بحثهای جدلی و نوشتاری نیست ولی مایل بودم که نکاتی را برای تصحیح ایشان اشاره کنم.
«رئیس جمهور اول ایران، حاضر نیست اعلام کند که همراهیاش با یک سازمان تروریستی غلط بود. مجاهدین خلق که هزاران عضو تشکیلات شان قربانی اشتباهات آنان شدهاند، حاضرند تا ابد در بیابانی بینشانهای از حیات زندانی بمانند، ولی حاضر نیستند بگویند پیشبینی مشخصشان مبنی بر اینکه حکومت شش ماه دیگر، یا حتی دو روز دیگر سقوط میکند، غلط بود و بخاطر این اشتباه عظیم بسیاری کشته شدند.»
بنی صدر میگوید: «تاریخ باید آنطور که واقع شده نوشته شود. من تا وقتی که (پس از عزل) به مخفیگاه رفتم، هیچ گونه ارتباطی با سازمان مجاهدین خلق و هیچ سازمان سیاسی دیگری نداشتم. اصلا و ابدا رابطه نداشتم. اولین ارتباطی که با من گرفته شد، در مخفیگاه بود. در منزل شهید لقایی که عضو حزب ملت ایران بود و به همین دلیل که من در خانه او بودم، او را بعدا اعدام کردند. تازه من در آنجا به آنها (مجاهدین خلق) گفتم که شما به پنج سئوال اساسی جواب بدهید تا من فکر کنم و ببینم که آیا میشود برای مقاومت در برابر این کودتا با شما همکاری کرد یا خیر. آنها هم جواب دادند. این اول قضیه. مسئله مهم و اساسی دیگر اینکه خشونت را مجاهدین خلق در ایران شروع نکردند. خشونت را آقای خمینی و دستیاران او شروع کردند. شما سخنرانی ایشان را در روز ۲۸ خرداد ۱۳۶۰ ملاحظه کنید، خیلی روشن و صریح دستور میدهد که بزنید. حتی این آقای موسوی تبریزی هم که بعد دادستان انقلاب شد، اعتراف کرد که خشونت را مجاهدین آغاز نکردند. البته او اخیرا این اعتراف را کرده است. تبلیغات رژیم وارونه حقیقت را میگوید. میگوید که اینها دست به خشونت زدند و اعلان قیام مسلحانه دادند. در غائله ۱۴ اسنفد (۱۳۵۹) هم بیانیه مجاهدین خلق را منتشر کردند. شما مراجعه کنید ببینید که آیا آنجا اعلان قیام مسلحانه کرده است؟ هرگز»
البته ابراهیم نبوی به هر حال تا سالیان بعد از عزل بنی صدر و قتل عام مجاهدین و دیگر نیروهای سیاسی مخالف هژمونی حزب جمهوری اسلامی، در وزارت کشور، مسولیت داشته است.
هنوز هم بعد از گدشت سالها خروج اجباری از ایران و اقامت در اروپا، براحتی واقعیات را از موضع حزب حاکم و قدرت مینویسد. صداقت و اخلاق و اصول روزنامهنگاری، ایجاب میکند که ایشان روایت دیگر تاریخ را هم بنویسند تا خوانندگانشان قضاوت کنند ...
ابوالحسن بنی صدر اولین ریس جمهور ، میثاق را در تیر ۱۳۶۰ با مجاهدین امضا کرد نه در پاریس بعد از فرار از ایران (یا هجرت به گفته خودشان). کتاب خیانت به امید هم در دوران مخفی بودن در تهران به عنوان وصیت نامه به همسرش نوشته شده است که در ان به ۱۲ مورد اشتباه شخصی اشاره میکند. فکر نمیکنم کسی را بتوان بخاطر امضا بر اساس چنین اصولی، مواخذه کرد و یا حرکت وی را اشتباه خواند که منتظر ابراز اشتباه شد.
این میثاق بر اساس ۳ اصل استقلال – آزادی و عدم هژمونی طلبی بنا شده بود. بنی صدر در آنجا به صراحت میگوید من به اقای خمینی ۱۰۰% اطمنیان داشتم این شد ، به شما که ۱۰۰% بیاعتماد هستم تا اینکه در عمل ثابت شود.
این بد اخلاقی سیاسی است یا ریاکاری ، قضاوت بر عهده خوانندگان است ولی آیا میشود مجاهدین خلق سال۵۷ تا ۶۰ را با مجاهدینی که در سال ۶۵ تا ۸۵ دست راست صدام بر علیه منافع مردم ایران، متحد دیکتاتورسکولاری بر علیه دیکتاتور مذهبی دیگری شدند را یکی دانست. همانگونه که خمینی ۵۷ سال که میزان محبوبیت و اعتبارش با خمینی سالهای ۶۰ و۶۷ یکی دانست و یا رفسنجانی ۶۰ سال را با رفسنجانی ۷۸ و میر حسین موسوی ۵۸ را با موسوی ۸۸ یکی دید.
همانگونه که ابراهیم نبوی امروزه، همان نبوی دهه ۶۰ که نظاره گر سرکوب مستمر و و شکنجههای بیرویه، اعدام دهها هزار نفر بدون حق دفاع از خود، بدون حضور وکیل، بر مبنای اعترا ف زیر شکنجه روانی و فیزیکی بر اساس کیفر خواست بازجو بوده است و اگر تایید نمیکرده، که بنظر تایید هم میکرده است، یکی است.
باید منتقد بنیصدر و هر کسی که در عرصه عمومی نظر پردازی میکند ولی ضدیت که مشکلی را حل نکرده و اب به اسیاب استبداد وطنی میریزد.
در هر حال بد نیست ببینیم آیا براهیم نبوی که مانند علما درس اخلاق میدهند خود، گفتارشان را تصحیح میکنند و میگویند اشتباه کردم تا «من نوعی» هم از ایشان که صاحب سبک در طنز سیاسی و اجتماعی هستند و خوانندگان بسیار و شهرتی هم دارند، یاد بگیرم.
نبوی در مصاحبه با بنی صدر سعی دارد که به ایشان بفهماند که ما (نمایندگی از طرف مردم) باید با قدرتهای در حاکمیت کنار بیاییم. ایا نبوی نمیداند، درکشورهای دمکرات مانند بلژیک، قدرتهای حاکم، شکست خوردگان انتخاباتی (اپوزیسیون رسمی) را تحقیر، نابود فیزیکی و تهدید به دستگیری نمیکنند. آیا همه مردم منجمله اقشار کم درامد و اسیب پذیر اقتصادی، همه از حداقل امکانات رفاهی و اجتماعی بر خوردارهستند- سقف بالای سر و نانی برای خوردن و امنیت در خانه و خیابان.
در دموکراسیها، جریاناتی که به قدرت نزدیک هستنند، یعنی حامیان مالی آنها، قراردادهای بزرگ دولتی را برنده میشوند. زیرا بر اساس قوانین دست و پاگیر اداری، کوچکترها امکان رقابت را ندارند. هر چند نویسندگان و رسانههای انها هم خط قرمز دارند، ولی جلوی انتشار مطالب در رسانههای جایگزین، گرفته نمیشود. ممکن است که رسانههای اصلی، صدای حقی را منتشر نکنند ولی بر علیه صدای مخالف هم بیمحابا (بدلیل قانونمداری) و اصول اخلاقی که در فرهنگ و سیاست آن جامعه رعایت شده است، یکسویه نمینویسند.
بنابر این میشود در کشوری مانند ایران، در کنار قدرتهای فاسد و مستبد نبود و سلامت هم زندگی کرد همانگونه که صدها هزا ر ایرانی، در زمان شاه و شیخ کمتر خوردهاند ولی آلوده به قدرت نشدهاند.
این مردم نیستند که حکومتها را عوض میکنند این حکومتها هستند که خودرا به نابودی سوق میدهند. در همه جای دنیا، مردم امنیت، کار و سرپناهی برای خود و خانوادهشان میخواهند.
اگر حسنی مبارک ر دو ماه قبل از تجمع میدان تحریر از سمتهای خود در اوج قدرت کنارهگیر ی کرده بود، خودش و خانوادهاش، برای همیشه در سرنوشت سیاسی اقتصادی مصر نقش مردمی نداشتند و مردم از انها با احترام یاد نمیکردند. پس چگونه است که رهبران کشورهای دموکرات در زمان بازنشستگی خود و مرگ خودبا احترام در میان مردم خود، زندگی میکنند زیرا، قوانین بازی سیاست و دمکراسی را یاد گرفتهاند چه در موضع حاکمیت و چه در موضع اپوزیسیون.
آیا هاشمی رفسنجانی به عنوان ایدئولوگ نظام، که زمانی کسی جرئت انتقاد به وی را نداشت در اوج قدرت حاضر بود کنارهگیری کند که اکنون بر صندلی مجمع تشخیص مصلحت نظام یکی از نهادهای بیخاصیت و غیر قانونی دو دستی چسبیده است.
– به عنوان مثال نماینده مجلس دکتر محمود کاشانی(پسر آیت الله کاشانی) به علت انتقاد از رفسنجانی دستگیر شد و دوبار توبه نامه نوشتن وی هم باعث آزادی وی نشد، و کسان دیگری که مانند کاشانی خوششانس نبودند که جان سالم بدر برند.
پس چرا باید از اکبر گنجی انتقاد کرد که با نوشتن عالیجناب سرخ پوش، باعث بی اعتباری رفسنجانی شده است. اگر طبقات اسیب پذیر اجتماعی و اقتصادی جامعه ایران، صدایی نداشته باشند که دلیل بر اعتبار و محبوبیت رفسنجانی نبود،کمتر کسی بود که رفسنجانی را به عنوان روحانی (به معنای واقعی کلمه) بشناسد.
هنوز میر حسین موسوی به ریاست جمهوری انتخاب نشده بود ، به یک روایت دوستی «حتی پستهای سفارتخانههای خارج از کشور، نیز مشخص شده بودند. اینکه میرحسین موسوی در جریان بود یا نه، معلوم نیست ولی برخی از جریانات وابسته به وی چنین کاری را کرده بودند. متاسفانه میرحسین در بازداشت هست ولی نمیشود شنیدهها را برای دریافت صحت آن منتشر نکرد.
وظیفه همگان است که انچه را که نا سالم میبینید، تذکر بدهند، اطلاعرسانی کنند، اگاهی سیاسی اجتماعی مردم را بالاتر ببرند میشود واقعیتها را گفت تا انها که میخواهند بفهمند، خود حقیقت را دریابند ولی زندگی ۲۰ ساله در تبعید در سرزمینی که به شهروندانش، به عنوان انسان مینگرد یاد گرفتهام که اول باید از «من» شروع کرد تا «من: درعمل در پروسه طولانی مدت ما – ملتی شجاع – مسولیتپذیر ، بی ریا و تفکرگرا» ساخت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر