پیگیری حقوق نقض شده «قربانیان» جمهوری اسلامی کار بسیار سختی است. توان رسانهای گروه بزرگی از اصلاحطلبانی که خاستگاه حکومتی دارند بر پنهان کردن نقش و سخنان مسوولان سابق حکومت که در دوران آیتالله خمینی مصدر کاری بودهاند استوار شده است.
اگر در سال ۱۳۶۷، تنها آیتالله منتظری بود که در حد توان خود به قتل عام زندانیان سیاسی اعتراض کرد، اما مدرکی که نشان دهد مسوولان وقت حاضر به مقابله با فرمان آیتالله خمینی در مورد اعدام کسانی که «سر موضع» بودهاند، مشاهده نمیشود.
چندی پیش، اردشیر امیر ارجمند در جلسه پرسش و پاسخ با دانشجویان در باره استعفای میرحسین موسوی سخن گفته بود. این استعفا اما بر اساس مدارک هیچ ربطی به اعدامهای سال ۱۳۶۷ نداشته است.
زهرا رهنورد، همسر میرحسین موسوی نیز در گفتگو با خودنویس گفته بود که میرحسین و آیتالله خامنهای از اعدامها بیخبر بودهاند. او به خودنویس گفت: « اما به طوری که بارها گفته شده از این جنایت نه آقای خامنهای و نه آقای موسوی هیچ یک اطلاعی نداشتهاند و در حوزه وظایف شان هم نبوده است.»
آیتالله موسوی اردبیلی نیز به عنوان بالاترین مسوول قوه قضاییه در دوران آیتالله خمینی به تازگی به مهدی خزعلی گفته بود که مخالف اعدامها بوده است. اما مقاله دیروز اکبر گنجی در بیبیسی فارسی، با آوردن سخنان موسوی اردبیلی در نماز جمعه خلاف این ادعا را ثابت میکند. مگر آنکه موسوی اردبیلی در خفا مخالف اعدامها بوده و در نماز جمعه حرفی دیگر زده باشد:
»مسأله منافقین برای ما مسأله بود. جمع کثیری از ایران رفته اند و آنجا[عراق] برای خودشان بساط و دستگاه و سازمان درست کرده اند. یک جمعی هم در ایران در زندان ها هستند... مردم بر علیه اینها آن چنان آتشی هستند، قوه قضایی در فشار بسیار سخت افکار عمومی است که چرا اینها را محاکمه می کنید؟ اینها که محاکمه ندارند، حکمش معلوم، موضوعش هم معلوم است و جزایش نیز معلوم می باشد. قوه قضایی در فشار است که اینها چرا محاکمه می شوند، قوه قضایی در فشار است که چرا تمام اینها اعدام نمی شوند و یک دسته شان زندانی می شوند (شعار:"منافق زندانی اعدام باید گردد" از سوی نمازگزاران)... مردم می گویند باید از دم اعدام بشوند...عفو و بیرون کردن[زندانیان] مربوط به قوه قضاییه نیست،این قوه کارش تا جایی است که حکم تمام می شود. بقیه مربوط به جاهای دیگر است... عفو ربطی به قوه قضاییه ندارد و من به شما حق می دهم، با شما هم هماهنگ هستم،می گویم نباید اینها عفو بشوند.»
گنجی اما در مقاله اخیر، باب تازهای گشوده است؛ آگاهی و نقش هاشمی رفسنجانی و دیگر سران قوا که به طور مرتب تشکیل جلسه میدادهاند. گنجی مینویسد:
«در آن دهه مهم ترین تصمیمات توسط جلسه سران اتخاذ می شد. جلسات سران قوا در آن دوره خاص به قرار زیر بود: ۸ و ۱۵ و ۱۹ و ۲۲ و ۲۹ مرداد و ۱ و ۵ و ۸ و ۱۲ و ۱۵ و ۱۶ و ۱۹ و ۲۲ و ۲۷ شهریور. وضعیت آن قدر حساس بود که در ۱۵ شهریور دوبار(صبح و شب) جلسه سران تشکیل می شود. آقای رفسنجانی گزارش همه این جلسات را نوشته است، اما حتی یک کلمه در آنها در مورد قتل عام زندانیان وجود ندارد. یعنی مسأله ای به آن مهمی اصلاً در جلسه سران طرح نمی شود و آنها از دو نامه اعتراضی ۹ و ۱۳ مرداد آیت الله منتظری به آیت الله خمینی در مورد اعدام زندانیان و پاسخ مورخ ۱۵/۵/۶۷ آیت الله خمینی به اعتراض آیت الله منتظری بی اطلاع هستند؟»
اکبر گنجی به جلسات سران قوا اشاره میکند که با حضور هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی، سید علی خامنهای، میر حسین موسوی و سید احمد خمینی برگزار میشده است.
اما نقش هاشمی رفسنجانی از این نظر اهمیت دارد که عملا فرماندهی جنگ بر عهده اوست و بعد از حمله مجاهدین خلق در عملیات «چلچراغ»، عملیات «فروغ جاویدان» در روزهای پایانی جنگ از سوی آنها و با حمایت نیروهای عراقی میتوانست خسارات زیادی به ایران وارد آورد. این عملیات که کشتهها و زخمیها فراوانی داشت اما در جبهه جنگ خلاصه نشد و از پنجم مرداد ۱۳۶۷، گرفتن جان زندانیانی که سالها در حبس بودند آغاز شد.
اکبر گنجی تلاش کرده از دل نوشتههای هاشمی، رمز گشایی کند:
«عملیات چلچراغ و فروغ جاویدان سازمان مجاهدین در زمان جانشینی فرماندهی کل قوای اکبر هاشمی رفسنجانی صورت گرفت. در ساعت ۳ بامداد روز چهارم مرداد، آقای رفسنجانی به صادق محصولی با تلخی می گوید:"بروند جدی تر برخورد کنند." او ظهر همان روز، احمد وحیدی را به عنوان فرماندار نظامی کرمانشاه نصب می کند. در روز پنجم مرداد، آقای رفسنجانی می گوید:"فرصت خوبی به وجود آمده که در اینجا آنها را منهدم کنیم و شرشان را کم کنیم". آقای رفسنجانی روز ششم مرداد می گوید:"اگر[عملیات علیه مجاهدین]خوب پیش برود، ضربه غیر قابل جبرانی به آنها وارد خواهد آمد." بعد که خبرهای عقب نشینی مجاهدین را به او می دهند، می نویسد که منافقین حسابی قلع و قمع می شوند.»
اما نقش هاشمی از نگاه گنجی چه میتوانسته باشد؟ جانشین فرمانده کل قوا (هاشمی) در باره شکست سنگین مجاهدین در تابستان سال ۶۷ میگوید:
«جنگ و صحنه به گونهای درست شده بود که اینها توی کیسه آمدند و ما در کیسه را بستیم، چیزی باقی نبود که عمل بکنند. بنابراین، این یکی از فتنه هایی است که باید از میان می رفت و به این آسانی هم نمیشد این فتنه را خواباند و مدت ها طول می کشید تا این بچه های متعصب فریب خورده ای که این همه به اینها در زندان ها محبت شد، توبه شان را پذیرفتیم، به عنوان تائب بیرون آمدند و دوباره به آنجا رفتند و برگشتند که با ملت خودشان بجنگند و برای عراق جاسوسی کنند. این فتنه باید یک روزی ریشه کن می شد.»
گنجی نتیجه میگیرد که هاشمی معتقد است که نباید توبه زندانیان پذیرفته میشد یا بشود و «این فتنه باید یک روزی ریشه کن میشد.»
به این ترتیب و با توجه به جلسات مستمر سران قوا در تابستان سال ۱۳۶۷، بهنظر میرسد که همه مقامهای ارشد نظام از اعدامها با اطلاع بودهاند. اعدامهایی که مهر تایید آیتالله خمینی را به همراه داشته است.
اما سوال اینجا است که آیا کسی از مجموعه سران قوا میتوانسته با رهبر وقت جمهوری اسلامی مخالفت کند یا برای حفظ موقعیت مجبور به همراهی بوده است و آیا این همراهی و سکوت در برابر آنچه اتفاق افتاده میبایستی ۲۳ سال به طول بیانجامد؟
بر اساس مدارک، آیتالله خمینی پس از قتل عام بسیاری از زندانیان سیاسی، سرنوشت باقیماندهها را به مجمع تشخیص مصلت نظام واگذار میکند و اعدامها از این زمان عملا متوقف میشود.
به نظر میرسد خودداری طرفداران آیتالله خمینی از ابراز نظر در مورد اعدامها ۶۷، انتشار واقعیتهای پنهان مانده بسیاری باشد که میتواند هزینه کار سیاسیشان را بیشتر کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر