ترمه ماندگار
آخرین برنامه «اعترافات تلویزیونی» ایران بیش از آن که اعترافاتی دروغین باشد از جاسوسی و ارتباط با شبکههای اپوزیسیون، این بار برگههایی از موجسواریهای ناآگانه برخی از رسانههای خارج از ایران را به همراه داشت. آنچه بر بیدقتی و بررسی دقیق منابع برخی رسانهها و رسانهنگاران صحه میگذارد.
اعترافات تلویزیونی در ایران، عمری به اندازه انقلاب آن دارد. آن چنان است که از آیتالله در مقابل آن نشستهاند و به توطئه و براندازی اعتراف کردهاند تا جوانانی که شور اعتراضات آنها را گرفته بود و مشتی بلند کرده بودند یا سنگی پرتاب. همه «انحرافی» خوانده شدند و اعتراف به براندازی کردند و اغفال. آنان که با این شیوه آشنا هستند هم کمتر باور میکنند چنین قصههایی ریشههایی عمیق در واقعیت داشته باشند.

این اعترافات بخشی از سلاحی است که جمهوری اسلامیبرای توجیه رفتارهای خود که گاه غیرانسانی و خشونتطلبانه نیز هست، طی سالهای اخیر به کار میگیرد و در کنار آن، هم زمان با ایجاد، توسعه و رشد رسانههای مختلف اعم از نامهای حرفه ای و بین المللی یا اپوزیسیون، نوع دیگری از برخورد را در پیش گرفته است. در این قسمت با مونتاژ تکههایی از برنامههای ماهوارهای خارجنشینان فارسی زبان، سعی دارد سندی ارائه دهد برای دنبالهروی مخالفان داخلی خود و متهم کردنشان به براندازی.
این بخشها معمولا از گافهای خبری آنها بیرون میآید و زمانی نیز قسمتهایی است از یک فحاشی و یا برشی ناقص از یک گزارش و یا خبر. ممنوعیت ماهواره و عدم دسترسی به ماهواره و بهرهمندی همزمان از این شبکهها و دشواریهای دریافت مطالب به طور کامل و دستنخورده و نامخدوش نیز به کمک تلویزیون آمده است تا این برنامهسازیها را برای آنان که دسترسی به شبکههای ماهواره ندارند، باورپذیر کرده و بر عمق پذیرش آن در میان موافقان نظام و البته خاکستریها و بینظران بیفزاید.
تلویزیون این بار اما برخلاف دفعات پیشین که در جواب برنامههای رسانههای بیرونی اقدام به مستند سازی میکرد، به آنها «تک» زد و وارونه عمل کرد.
جذب مخالفان، اصل اولیه کار رسانههای اپوزیسیون
اصل و اساس فعالیت شبکههای اقلیت مخالف خارج از کشور، جذب مخالفان نظام جمهوری اسلامی است. برخی از این شبکهها بدون آن که خط مشخصی از میان مردم یا حاکمان انتخاب کنند، بیشترین تکیه و تاکیدشان بر اضداد و مخالفان وضعیت موجود در ایران است. این بخش که بیشترین مخاطبان آنها مخالفان نظام کنونی ایران هستند، بازار بدگویی و فحاشی را داغ میکنند به طوری که برای جذب آن گروه که تحلیل و بررسی شرایط را نیز نمیخواهند و تضاد دارند و تنها به دنبال مخالفت هستند، جذاب و مورد پسند باشد.
تحلیلهای آنان نیز براساس خواستههای تعریفشده خود و مبتنی بر مصادره واقعیتها است. چنان که شبکههای سلطنتطلب در اعتراضات پس از انتخابات آن را نشانهای از خروش مردم بر حکومت دینی دانستند که بازگشت نظام پیشین را در دل دارد و گروه مجاهدین خلق نیز با حمایت از آن اعتراضات، کشتهشدگان را شهدای راه خود معرفی کرد. مخالفان همه متفق بودند که این حرکت حاصل فعالیتهای افشاگرانه و سالها مبارزه آنها علیه نظام کنونی ایران است و هر یک از میان آن همه، یکی را برای خود شاهد میآورد. اخبار، اطلاعات، کارشناسان و نظرات ارسالی در این رسانهها همه یکصدا و در جهت مخالف نظام قرار دارند و عموماً نظر مخالف خود را تاب نمیآورند و در مجموع با نام خواست عموم مردم معرفی میشوند.
این جریان اطلاعاتی گاه تفاوت زیادی با خواست عمومی دارد، اما قالب کلی آنان چنین است. به همین جهت است که در بسیاری موارد مهاجران از کشور در پوستین مخالف میروند تا جای خود را راحتتر باز کنند. میزان آگاهی و واقعگرایی آنان از شرایط چندان جای و جایگاهی ندارد. چنان که اخبار بدون سند نیز به راحتی قابل ارائه، استناد و انتشار است؛ همانقدر که تکذیب آن نیز امکانپذیر است.
زودباوری رسانههای خارجنشین، برگ برنده «رسانه ملی»
در آخرین روزهای سال گذشته و در آستانه یکی از اعتراضات خیابانی بود که خبری به سرعت انعکاس پیدا کرد؛ خبر بازداشت و انتقال دو تن از رهبران معترض ایران به بازداشتگاه حشمتیه. این خبر چندین روز در میان شبکههای معتبر و غیرمعتبر خارجی گشت و در نهایت تکذیب شد. واقعیت حصر خانگی آنان بود که تفاوت بسیاری با بازداشت و زندانی شدن آنها داشت. این یکی از دفعاتی بود که میزان نفوذپذیری منابع نامطمئن در رسانههای اقلیت و ضریب خطاپذیری آنان را نشان داد و پیروز نیز بیرون آمد. علاوه بر آن میزان تحرکپذیری معترضان و خروش آنان در برخورد با بازداشت رهبرانشان را نیز تخمین زد.
“وقتی رسانه از هویت واقعی خود فاصله میگیرد، تبدیل به بلندگویی میشود که هر واعظی اجازه سخنرانی دارد بی آن که در صحت گفتارش دقت شود، اما تفاوتش این است که این بلندگو باید مسئولیت سخنرانش را نیز بپذیرد و در شرایط جنگ سرد مراقب باشد که تبدیل به یک موج سوار نشود”
مخالفان و بریدگان از نظام فعلی نیز برگ برنده و نعل خوششانسی دیگری برای رسانههای اپوزیسیون هستند. این افراد گاهی از میان مهاجران سیاسی و روزنامهنگاران هستند که برخی نیز نام و پیشینهشان مشخص است و گاه از میان افراد وابسته به بخش دولتی و یا نظامیاند که این مورد کمتر اتفاق میافتد. در سال گذشته در چند مورد دیپلماتهای ایرانی با حمایت از مردم و درخواست پناهندگی یکی از میکروفنها را در اختیار گرفتند و بخشهایی از فعالیتهای دولت و حکومت علیه مردم ایران را آشکار کردند.
اما در میان این گروه، سردار سپاهی نام باز کرد که برای برخی رسانهها برگ برنده و نعل وارونه خوششانسی شد. تعدادی او را طرد کردند و سراغی از او نگرفتند؛ اما غیرحرفهای ترها پیشتاز شدند و بخش قابل توجهی از برنامههای خود را به او اختصاص دادند. این سردار پس از دو سال بازی دادن رسانههای اپوزیسیون خارجنشین و اعلام برائت از دولت و حکومت ایران، در نهایت سر از رسانه ملی بیرون آورد و همه آن تحلیل و تفسیرها را خدعهای برای نفوذ به این رسانهها اعلام کرد که از سوی وزارت اطلاعات ایران برنامهریزی شده بود.
وقتی رسانه از خود بی خود میشود
وقتی رسانه از هویت واقعی خود فاصله میگیرد، تبدیل به بلندگویی میشود که هر واعظی اجازه سخنرانی دارد بی آن که در صحت گفتارش دقت شود، اما تفاوتش این است که این بلندگو باید مسئولیت سخنرانش را نیز بپذیرد و در شرایط جنگ سرد مراقب باشد که تبدیل به یک موج سوار نشود تا به راحتی به گرداب فرو رود و بیاعتبار شود.
تبدیل رسانه به میکروفن هر سخنرانی بدون آن که عقبه او و نیاتش بررسی شود، همان میشود که اکنون رسانه ملی ایران طبل بر دست بر رسوایی آنان میکوبد که این یکی از هزاران باری است که عدهای با تکیه بر این دیوار ترک خورده بازی خوردهاند و رسانههای آن سوی تنها در انتظار مخالفگویی هستند و نه واقعیت و به همین سادگی میتوان آنان را فریب داد و میکروفنی به دست آورد. حال این مخالفخوان میتواند یک افسر سپاه باشد که از سوی خودیها با ماموریت ویژه فرستاده شده و اطلاعات دستچین شده و غلط میدهد و گاه افراد فریبخورده توسط سازمانهای جاسوسی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر