
  		ناصر حجازی مغرور بود! محمدرضا شجریان هم مغرور است. مثل محمود دولتآبادی، یا بهمن فرمانآرا و کسان دیگر که میتوانید به این فهرست اضافه کنید. (اضافه کنید لطفا!) غروری که نیاز بود و نیاز است و بدون این غرور دیگر نه حجازی، حجازی بود، نه شجریان، شجریان است و نه دولتآبادی و فرمانآرا خودشانند.
 		دارم به این فکر میکنم که چقدر ایران امروز به این غرور و به این آدمهای مغرور و به مردم مغرور نیاز دارد.
 		اما در عوض دور و بر ما پر است از آدمهایی با غرور شکسته. آدمهایی که ناچارند برای بقا به سقفی کوتاه برای پرواز بسنده کنند یا دست کم خودشان را پنهان کنند! (گم و گور کنند!) اما به جای آدمهای مغرور دور و برمان پر است از آدمهای «متکبر».
  		تفاوت است میان این دو. بین «غرور» و «تکبر». انگار باید این تفاوت هم از چشمها دور بماند تا کسی نداند غرور چیست و تکبر چیست؟! تا با شعار فروتنی و خضوع و یادآوری «هرگز نخورد آب زمینی که بلند است» غرور از آدمها دریغ شود.
 		باید کمی بیشتر روی معنای کلمهها دقت کنیم. مشکل امروز در همین معنای واژههاست که در هم ریختهاند و انگار خیلیهامان یادمان رفته غرور «باور داشتههای خود و ایمان به آن» است. اما در مقابل تکبر نه بر پایهی ایمان به داشتههای خود که بر پایهی «انکار دیگران» است. «کسانی انکار شوند و کوچک شوند تا دیگری بلند جلوه کند!»
 		… و ناصر حجازی متکبر نبود. شجریان متکبر نیست. فرمانآرا و دولتآبادی هم متکبر نیستند. اما مغرور؟ چرا! هستند!
 		غرور اینها برایم دلچسب است. شاید برای دیگران آزار دهنده باشد.
  		اما حجازی پای حرفش میایستد، عوام فریبی نمیکند. سر خم نمیکند.  مثل محمدرضا شجریان که مدام حرفش توی ذهنم تکرار میشود، وقتی که از او دربارهی رفتارهای پیش از کنسرتها و پافشاری او بر رد آن رفتار پرسیدند و او پاسخ داد: چون فکر میکنم منطقم درست است. چون برای هنرم ارزش قائلم. (گفتوگوها و رفتارهای همین چهار نفر را دست کم در همین چند سال بررسی کنید.)
 		ذهنیت عرفانزدهی ما بر انکار خود و بر نفی «من» بنا شده و البته چه کسی است که نداند این انکار چقدر ریاکارانه است؟! اما به هر حال (هر چند ریاکارانه) مبنا «انکار من» است. کدام جامعهای بدون منهای محکم به «ما»ی محکم رسیده؟ در عوض دور و بر ما پر بوده از دعوت دورغین گذر از من!
  		نکته اینجاست که اگر میگوییم «هرگز نخورد آب زمینی که بلند است» این نکته را نمیشود از نظر دور کنیم که در مقابلِ زمینِ بلند، زمین پست هم تبدیل به مرداب و لجنزار میشود. شاید زمین بلند به ریزش بارانی تر شود، اما زمین پست فقط به خشکسال شاید نفسی تازه کند.
 		میل به خشکسال، میل به قهقهراست. در این اجتماع آدمهای متکبرِ نامغرور،چقدر به حجازیها و شجریانها و دولتآبادیها نیاز داریم! به این آدمهای مغرور!
  		
  		 
  		 
  
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر