محموله دو كشتي جنگي ايران كه امروز از كانال سوئز عبور كرده و ميخواهد از كناره سواحل آبي اسرائيل بگذرد «بيداري اسلامي» است. جهان «اسلام»به هيچ وجه بيدار نخواهد شد، مگر به كمك محموله اين دو كشتي. «جمهوري اسلامي» به خوبي اين را فهميده است و حركت اين دو كشتي در اين شرايط با هدف «بيداري اسلامي» صورت گرفته است. اما آيا آنها موفق خواهند شد؟
كشورهاي عربي در حال حركت به سوي «الگوي تركيه»اند. كشورهاي سني مذهب خاورميانه دموكراتيك خواهند شد و در اين ميان تنها ايران شيعي ميماند و اسرائيل يهودي. دو نمونه اصلي «كينه توزي نهادي» در روزگار نو. «نهاد كينه توز» ايراني-اسرائيلي با تمام نفوذش نخواهد توانست عامليت مردم را در كشورهاي عربي كنار بزند، زيرا ايران و اسرائيل اثر همديگر را خنثي ميكنند. برآيند نهائي نيروهاي ايران و اسرائيل در كشورهاي عربي صفر است و بررسي آنها از اين جهت موضوعيت ندارد. آنچه اهميت دارد اين است كه تلاش براي تعيين سرنوشت ملت هاي ديگر چيزي نيست جز فرار از يك معضل داخلي و فرافكني آن. استقرار «جمهوري اسلامي» و «جمهوري يهودي» دريك واحد جغرافيائي متكثر و دربرگيرنده ديگران (غيرمسلمانان، غير شيعيان، غيريهوديان و...) ممكن نيست مگر با قرباني كردن روزانه آن ديگري(غير مسلمان،غير شيعه،غير يهودي و..).
آنها چارهاي جز اين هم ندارند. كينهتوزي در وجدانشان نهادينه شده است. حكومت ايدئولوژيك، فرم حكومتي«كينهتوزي توزي نهادينه شده»است. نهاد كينهتوز، خود را در قالب حكومت ايدئولوژيك متعين ميكند يا به عبارتي از حالت كمون به حالت آشكار در ميآيد. تشخيص و درمان بيماري «كينهتوزي نهادي» نيازمند كف نفس و اتخاذ موضع فرد سوم بيرون از نزاع يعني موضع فرد بيكينه است.
درباره كينهتوزي يهودي و تاريخ دراز آن هيچكس بهتر و بيكينهتر از نيچه تحقيق نكرده است. او هرگز به دام «يهودستيزي» نيفتاد و بلكه با عشق به يهوديان و نوابغ آنها و اتخاذ موضعي فرا اخلاقي، نهاد كينهتوز يهودي را كاويد. بخت با او يار بود كه اين بيماري هنوز در حالت مزمن قرار داشت اما زمانه ما زمانه حاد شدن اين بيماري است. «جمهوري يهودي اسرائيل» و پيامدهاي آن چيزي نيست جز بيرون زدن و حاد شدن بيمارياي كه ساليان دراز روان قوم يهود را آزرده است و اين قومِ برگزيده شده براي قرباني دادن تا قرن بيستم آنرا مهار كرده بود. شريعت يهود دستورالعملي بهداشتي براي جلوگيري از اشاعه اين بيماري بود. قرن بيستم اما قرن حاد شدن، انعكاس و افشانش اين بيماري بود. اسلامگرایي و در موارد بسيار ناچيزي بنيادگرائي مسيحي از اين سرچشمه جاري شدهاند.
از سوي ديگرحاد شدن يك بيماري نشانهاي از پايان و روبه بهبودي بودن آن بيماري دارد. افول اسلامگرائي و برخاستن موج دموكراتيزم در خاورميانه حامل نويد رهائي بشر از بيماري «كينه توزي نهادي» است. جراحي پلاستيك «اصلاحات و انقلابهاي رنگي» براي خاورميانه عربي مضحك و ابلهانه بود. آنها نياز به انقلابهاي واقعي داشتند و اكنون انقلابهاي آنها يك به يك در حال پيروزياند. با پيروزي انقلابهاي عربي و آرام گرفتن خاورميانه در دامن دموكراسي سكولار، زمان «واقعه هولناك» براي ايران و اسرائيل كه تنها خواهند ماند، فرا ميرسد. گمان نميكنم وضعيت گذار در خاورميانه بيشتر از يك ماه طول ديگر بكشد. بنابراين زمان زيادي تا شروع «جنگ ايران و اسرائيل» نداريم.
تلاش بنيادگرايان كينهتوز ايران براي يارگيري از اخوانالمسلمين مصر و النهضه تونس و ....همچون مورد «حزب عدالت و توسعه» تركيه شكست خواهد خورد و مواجهه نظامي ناگزير دو حكومت ايدئولوژيك منطقه فاجعه بار خواهد بود. زيرا «جمهوري اسلامي ايران»
مشروعيتاش را از اسرائيل ميگيرد و «جمهوري يهودي اسرائيل» هم از ايران. بنابراين جنگ اين دو دولت كينهتوز منطقه نه يك جنگ واقعي، بلكه نوعي هرزهستيزي است براي كشاندن دولتهاي ديگر به ميانه جنگ و آغاز جنگ بين الدولي سوم. نميتوان ساكت نشست و يا همچون اصلاحطلبان سرگرم عمل زيبائي بيني حكومت ايدولوژيك ايران. خطر فراتر از تصور كوتولههاي سياسي است. ما نياز به اتخاذ موضع سوم و وارد عمل شدن از آن جايگاه هستيم.
دو سوي اين وحدت ضدين ديالكتيكي «بشر كينهتوز»(ما قبل انسان)است. وظيفه ما پشت سر گذاشتن «بشر كينه توز»، بيكينه شدن و به معني واقعي كلمه «انسان» شدن است. به سبك و سياق نيچهاي بايد گفت: «ماقبل انسان» چيزي است كه بر او چيره ميبايد شد. ما در يك جنگ جهاني به سر ميبريم: جنگ ميان انسان ها و ماقبل انسانها. اتحاد «انسان»ها براي غلبه بر «ماقبل انسان»هاي كينهتوز ضرورت حاد/بحراني امروز ماست.
در داخل ايران، نياز به اتخاذ موضع سومي بيرون از دو جناح اسلامگراي درون جمهوري اسلامي هست. موضعي كه به معني واقعي كلمه اپوزيسيون جمهوري اسلامي يعني «اپوزيسيون اسلامگرائي» باشد و بيرون از قيد و بندهاي اسلامگرائي مواضع خود را صورتبندي كند. براي غلبه بر كينه توزي اسلامي- يهودي ما نياز به اين موضع داريم. اسلامگرايان اصلاحطلب به لحاظ ذهني نمي توانند دوره «مابعد جمهوري اسلامي» را تصور كنند و اصرار آنان بر مبارزه مسالمتآميز ترفندي براي پوشاندن اين ناتواني ذهني است. مرحله آخر مبارزه مسالمتآميز ، تسخير قهرآميز مراكز دولتي است و آنها هميشه در اين مرحله جا ميزنند.
امروز مبارزه ما به مرحله آخر رسيده است. روز قدس دوئل آغازين جنبش سبز و حاكميت كينهتوز بود. يا ما بايد دچار مرگ مغزي ميشديم يا حاكميت كينهتوز. و در آن روز، حاكميت دچار مرگ مغزي شد. حالا 18 ماه از آن تاريخ گذشته است و نوبت مرگ واقعي يعني مرگ دوم نظام. 5 اسفند دوئل نهائي ما و حكومت كينهتوزي است. يا انسانها برجاي ميمانند يا ماقبل انسانها. شق سومي در كار نيست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر