در سال ۱۳۵۷ در ایران انقلابی رخ داد که «امام» خمینی رهبر آن انقلاب در تشریحش گفت: «مردم ما برای نان انقلاب نکردند، برای اسلام انقلاب کردند.»
اما این تفسیری عجیب از واقعیتی بود که بسیار مهم بود وبیانگر مسئلهای بود که شاید امروز هم دامنگیر تونس شده است.
بعد از چند سال وقتی مردم ایران متوجه شدند که به بیراه رفتهاند، همه در یک نکته متفق القول بودند، «اگر شاه آزادیهای سیاسی را گسترش میداد، هرگز این بلا بر سرمان نمیآمد»
سختگیری شاید در دوره ای لازم باشد، در بعضی کشورها سخت گیری باعث شد که اقتصاد رقابت آزاد، اقتصاد مردمی، رشد کند و کشور از فقر نجات یابد، در تونس هم این اتفاق افتاد، اما رهبران باید بدانند که چه موقع باید سختگیری را کاهش داده، مردم را در رهبری کشور مشارکت دهند و این چیزی بود که پادشاه میهن پرست ایران متوجه نشد، و این چیزی بود که بن علی هم متوجه نشد.
در دهه پنجاه ایران دوران طلائی رشد و شکوفائی را طی میکرد، پاشده دستور داده بود که به متخصصین وامهای کلانی بدهند، کشور ثروتمند بود و مردم در رفاه نسبی بسر میبردند، همه چیز خوب و زیبا بود و زندگی لذت بخش و شاد، اما یک اتفاق که بسیار هم خوب بود و پادشاه هم با آن موافق بود داشت به سرعت گسترش مییافت، رشد طبقه متوسط و در نتیجه کاهش فقر و کاهش فاصله بین فقرا و ثروتمندان.
اما وقتی طبقه متوسط رشد میکند ، همپای رشد آن ، آزادیهای سیاسی هم باید رشد کند، و این همان نقطه بحران در جامعه ایران آن زمان بود.
متاسفانه پادشاه ایران بجای گسترش آزادی بیان و عقیده، آزادی سیاسی و احزاب، به کاهش این آزادیها مبادرت ورزید.
در ایران آن زمان آزادیهای اجتماعی تا حدود مناسبی وجود داشت، مردم از این نظر مشکلی نداشتند، حق رای زنان، آزادی پوشش، آزادی روابط اجتماعی و غیره بود، و زندگی هم شیرین مینمود ، آنچه باعث نگرانی پادشاه بود، آزادیهای بیشتر بود، آزادی بیان نبود، آزادی احزاب نبود و پادشاه راه برعکسی را در پیش گرفته بود، بجای آزاد کردن احزاب، به محدودیت هرچه بیشتر سیاسی روی آورد.
کار به جائی رسید که پادشاه اعلام کرد هرکس این وضع را بر نمیتابد از ایران برود.
حتی دو حزب وابسته به دولت، یعنی حزب «ایران نوین» و «حزب مردم» را درهم ادغام کرد و حزب رستاخیز را بوجود آورد که در واقع پاسخ اشتباه پادشاه به مسئله ایجاد فضای باز سیاسی بود و همین امر اختلاف بین پادشاه و مردم را به اوج خود رساند، و زمینه ساز انقلاب ۵۷ شد، که شاید بهتر باشد آنرا بهمانند آنچه در تونس اتفاق افتاد، یک شورش بنامیم.
در اینگونه مواقع از آنجا که احزاب ممنوع هستند، فقط افراطیون مذهبی امکان عمل دارند و همین خلاء وجود احزاب باعث میشود که افراطیون مذهبی یکهتاز میدان باشند، اگر احزاب دیگری هم فرصت بیان عقایدشان را مییافتند، قطعا قبل از هر چیز به یاوهگوئیهای مذهبیها پاسخ میدادند و درگیری بین این دو گروه باعث میشد که مردم واقعیت زشت پنهان مذهبیها را بشناسند که هم به نفع مردم بود و هم به نفع پادشاه.
متاسفانه پادشاه نپذیرفت و همین امر یعنی ممنوعیت فعالیت احزاب باعث شد تا همه در یک جبهه بر علیه دولت قرار بگیرند و این بدترین اتفاقی بود که افتاد و مذهبیها که گروهی طرفدار شریعتی بودند (چون او امکان سخن گفتن بافته بود و آنهم یک طرفه و مخالفانش این امکان را نداشتند) و گروهی هم طرفدار ملایان رنگ وارنگ که همه در زیر چتر امام خمینی گرد آمده بودند، از این فرصت طلائی حداکثر سوء استفاده را کردند.
این همان چیزی است که در تونس هم این روزها باعث نگرانی طبقه متوسط شده است. در تونس هم افراطیون مذهبی این روزها راه افتادهاند و به سرعت دارند خود را گسترش میدهند.
اگر احزاب تونس اجازه فعالیت بیابند و اگر دولت کنونی تونس موفق شود که با ایجاد دولت وحدت ملی، جلوی نفوذ مذهبیها را بگیرد، شاید آینده تونس بهتر باشد.
نگته قابل توجه این است که مذهبیها به سراغ عقبماندهترین اقشار جامعه میروند، کسانی که به دلایل گوناگون هم بیسوادتر هستند و هم کم درآمدتر و دنبال راهی برای کسب درآمد شاید حتی نامشروع میگردند، همواره هدف مذهبیها هستند و همین گروهها هستند که در شرایط بحرانی، به نیروی ویرانگر تبدیل شده و راه رسیدن مذهبیها به حکومت را هموار میکنند.
طبقه متوسط اگر هشیارانه و باقدرت عمل کند، میتواند این گروه از مردم را با خود همراه کرده راه قدرتگیری مذهبیها را مسدود کند و اگر نتواند، آنگاه یک حکومت مذهبی مانند ایران را باید تحمل کند.
در ایران بعد از انقلاب مردم میگفتند که انقلاب زود به نتیجه رسید، ولی تونس شاید نشان دهد که اتفاقا انقلاب ایران چون دیر به نتیجه رسید، به حکومت ملایان ختم شد، شاید اگر پادشاه ایران هم در همان اوایل تظاهرات، صدای انقلاب مردم را میشنید، کار به اینجا ختم نمیشد. شاید هم شبهای شعری که توسط انستیتو گوته در سال ۵۶ برگزار شده بود، صدای واقعی مردم و در خواست واقعی برای آزادی بیان بود که پادشاه نشنید و آنرا هم سرکوب کرد.
در تونس مردم بعد از یکماه به نتیجه رسیدند و این شاید بسیار هم خوب باشد و فرصت قدرتگیری به ملایان تونسی را نمیدهد، البته اگر خردمندان تونس راه درستی بیابند که امیدوارم بیابند.
نکته پایانی سوء استفادهای است که این روزها اصلاحطلبان از این مسئله میکنند. شاید طبقه متوسط ایران هم در حمایت از اصلاحطلبان راه اشتباهی را پیمودند، شاید اگر طبقه متوسط ایران هم بتواند طبقات فرودستتر جامعه را با خود همراه کند و رهبری رابه کسانی بسپارد که بهراستی لیاقتش را دارند و از گذشته درس گرفتهاند و میدانند که امروز و در آینده چه باید کرد، کار مملکت هم به سامان برسد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر