به گمان من، باید از تک تک مسوولین دولتی و شهری توضیح و مسوولیت خواست. کسانی که بازیهای جام جهانی ۱۹۹۰ را دنبال میکردند یادشان میآید که زلزله منجیل/رودبار چه فاجعه بزرگی به بار آورد؟ دهها هزار نفر در استان گیلان جانشان را از دست دادند و بسیاری از ما در تهران، وسط بازی برزیل و اسکاتلند شاهد تکانهای شدید و حرکت پاندولی لوسترهای خانههایمان بودیم...تعداد از ساختامهای بلند تهران در همان شب ترکهایی برداشتند... یادم میآید استاد درس زمینشناسی ساختمانی ۱، دکتر نوگل به ما دقیقا روز قبلش میگفت باید منتظر زلزلهای در شمال ایران باشیم. نمیدانم خوابنما شده بود یا همینطوری میگفت؟
وقتی در سال ۱۳۷۲ به روزنامه همشهری رفتم، یکی از خبرنگاران را تیر کردم که در باره خطر زلزله تهران گزارشی کار کند. خودم هم با چند نفری در برابر وضعیت تهران گفتگو کردم. همشهری هیچگاه گزارش و گفتگوها را منتشر نکرد. چرا؟ چون عملکرد و تصمیمهای شهرداری دوران کرباسچی را به نحوی زیر سوال میبرد. اما چگونه؟
شاید بسیاری ندانند که طرح جابجایی مراکز دولتی و همچنین بخش عمدهای از جمعیت تهران به منطقهای امن، چندان جدید نیست. شاید بسیاری ندانند که در سالهای میانی دهه ۶۰، دکتر مانوئل بربریان و همکارانش در گزارشی، خطر وقوع زلزله در تهران بزرگ و تلفات احتمالیاش را گوشزد کرده بودند. دولت با توجه به محدودیتهای دوران جنگ نمیتوانست کاری کند، اما مسوولان وزارت مسکن و همچنین وزارتخانههای کشور و اطلاعات میدانستند اوضاع چندان مناسب نبوده است. تهران هم میان گسلهای فعالی محبوس است و هم روی شبکهای از گسلهای کوچک و بزرگ قرار گرفته...تراکم جمعیت در مناطق جنوبی تهران میتوانست فاجعهبار باشد... به خاطر تراکم و کوچههای تنگ و باریک و سازههای غیر استاندارد و ...
شاید خیلیها نمیدانند که غلامحسین کرباسچی یکی از کسانی بود که معتقد بود میتواند مشکل را در تهران حل کند.او مانع جابجایی پایتخت دولتی ایران شد. حساب کنید یک جوان نا آگاه که مدیر بسیار خوبی هم هست، میخواهد تهران را گل سرسبد خاور میانه کند، آنگاه به او میگویند که شهرت به درد پایتخت بودن نمیخورد و عملا ول معطلی...
کرباسچی همیشه در دفاع از ماندگاری در تهران، شکست برزیل را در ایجاد پایتخت جدید مثال میزند. اینکه شهر «برزیلیا» عملا اهمیتی ندارد و همه توجهشان معطوف به «ریو» است.
اما شهرداری تهران در دوران «بازسازی» چه کرد؟ به هیچ عنوان نمیتوان منکر کارهای بزرگ شهرداری تهران در میان سالهای ۶۸ تا ۷۶ بود. چهره فرهنگی شهر تهران تغییر یافت. تهران شهری زیباتر شد و ...ولی آیا در فرهنگسرای بهمن به شهروندان جنوب تهران میگفتند که جانشان به خاطر نامناسب بودن شبکه خیابانها و خانههای سستسان در خطر است؟ آیا به آنان گفته شده بود که بر اساس محاسبات، در صورت وقوع یک زلزله بزرگ مثل زلزله منجیل، چند صدهزار شهروند تهرانی از همان مناطق جنوب شهر جانشان را از دست خواهند داد؟ آیا میدانستند سیستم لولهکشی گاز و آب میتواند بعد از وقوع زلزله احتمالی چه فاجعهای به بار آورد؟ آیا میدانستند که نیروهای کمکی شاید نتوانند خود را به بخش عمدهای از مناطق زلزلهزده برسانند و بسیاری زیر آوار امیدشان از کمک امدادرسانان ناامید میشود؟
خودکفایی درد بزرگی بود. کرباسچی خواست تا شهرتهران خودکفا باشد. سیاستهای «رابین هود»ی، یعنی گرفتن پول از سرمایهدارانی که در مناطق شمال تهران برج میخواستند مهمتر از تقویت زیرساختها و حتی انتقال بخشی از پایتخت بود.
حتما برجهای الهیه را دیدهاید...وقتی وارد کوچهای با چند برج میشوید، به این فکر کنید که چه جمعیت متراکمی در برجهایی زندگی میکنند که «پی» ضعیفی دارند. برجها در جایی ساخته شدهاند که قبلا باغ بوده و محل کشت زرع...فکر میکنید برجهای دیگر شمال تهران که بعد از تغییر کاربری ساخته شدند وضع بهتری دارند؟ این به معنای انکار رعایت قواعد در تعدادی از برجها نیست، بله توجه دادن به این نکته است که تعدادی از این سازههای بلندمرتبه در نقاط نامناسبی ساخته شدهاند و نظارت کارشناسان گاه با افزایش صفرهای پرداختی کاملا تغییر میکرد. برای کرباسچی و شرکا، کارآفرینی و کسب درآمدی که بتوان جای دیگری خرجش کرد مهمتر بود از توجه به واقعیت خطرنالک پیش رو. شاید کرباسچی مطمئن بود که در دوره ۸ سال شهرداریاش اتفاقی نخواهد افتاد.
اما بودند کسانی که نگران ساخت و ساز بیرویه ماندند و با گروههای مختلف ایرانی و خارجی به تحقیق در باره خطرهای زندگی در تهران پرداختند.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر