-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آبان ۲۶, چهارشنبه

Posts from Khodnevis for 11/17/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



بالاترین؛ بمانیم یا برویم؟

از زمانی که قانون جدید بالاترین در حذف لینک‌های به قول مدیر این سایت «توهین آمیز» از صفحه نخست به اجرا درآمده کمی برای ادامه فعالیت دربالاترین دودل شده‌ام. شاید شما هم همین احساس را داشته باشید. شما را نمی‌دانم ولی من برای گشت و گذار در سایت‌ها و ترجمه مطالب گوناگون درزمینه علم و اقتصاد و ورزش دستم به جلو نمی‌رود. احساس می‌کنم درحق بسیاری از کاربران تبعیض اعمال شده است. همان کاربرانی که اگر نبودند بالاترین بالاترین نمی‌شد. به راستی چه شد که این اتفاق افتاد؟ مثلا اگر این چند لینک به قول این آقایان «توهین آمیز» هم درصفحه نخست باقی می‌ماند چه می‌شد؟ دینی که قرار است پایه‌هایش به خاطر چند لینک درصفحه نخست بالاترین به لرزه درآید چه ضمانتی برای تداوم دارد؟ اصلا چه کسی به این دین جذب می‌شود؟ آنهم در دنیای آزاد که می‌توانی از زمین و زمان انتقاد کنی. واقعا چه اتفاق خاصی قرار بود بیافتد که حالا با حذف این لینک‌ها از صفحه نخست دیگر نمی‌افتد؟

به نظر من مدیریت بالاترین با این تصمیم بزرگترین ضربه را به خودش زد. به‌راستی تعداد کاربران مذهبی بالاترین چند نفر است که به خاطر این عده باید این اندازه کاربران دیگر از ادامه فعالیت دل‌سرد بشوند؟ آدم خیال می‌کند اینجا هم جمهوری اسلامی است که یک نفر پیوسته تو را می‌پاید و برای نفس کشیدن هم باید از ولی فقیه اجازه بگیری. اگر وضع به همین منوال ادامه پیدا کند چه بسا بسیاری از کاربران از ادامه فعالیت دل‌سرد بشوند و از خود بپرسند: بمانیم یا برویم؟


 


فیلم تبلیغاتی جالبی ساخته‌ی وزارت امور خارجه انگلستان
 


بالاترین و انتقاد

خوب هیچ چیزی در این دنیا به صورت مطلقی وجود ندارد و البته همین نسبی بودن باعث بوجود آمدن خیلی از محدودیت‌ها می‌شود که خواسته یا ناخواسته هستند.

در یک کشور به علت سعه صدر و همچنین وجود درک و فهم و شعور بالای سیاسمتداران شما می‌توانید شدیدترین انتقادها را از مسئولان رده بالایی بکنند و در امنیت کامل هم به زندگی خود ادامه بدهید ولی در مکانی دیگر حتی عدم نصب عکس یک رئیس حکومت می‌تواند شمارا به دردسر بیندازد.

ولی در همه جای دنیا توهین کاری زشت و نا پسندیده می‌باشد.

جدیدا بالاترین با اجرای ازمایشی یک قانون می‌خواهد مطالب توهین امیز به ادیان را حذف نماید و این امر باعث بالا گرفتن مباحثی در این زمینه شده است.

عده‌ای از این طرح استقبال کرده‌اند و دسته‌ای دیگر نسبت به ان اعتراض...

ولی مشکل اساسی در جامعه ما نبودن تعریف مشخصی از توهین و انتقاد است و البته انچه که در اکثر مواقع صورت میگیرد توهین است به اسم انتقاد.

خواسته یا ناخواسته یک گروهی از جامعه باورهای مذهبی دارند که به آن پایبند هستند و البته گروهی که هیچ اعتقادی به این باورها ندارند.

متاسفانه در جامعه ما ایران و دیگر کشورهای توسعه نیافته این دو گروه و یا حتی گروه‌های مذهبی متفاوت نوان همزیستی مسالمت آمیز با همدیگررا ندارند و همین امر موجب میشد تا همیشه درگیری‌هایی از این دست وجود داشته باشد.

بطور مثال همه روزه هزاران دام در تمام دنیا برای استفاده از گوشت ان ذبح می‌شود و کسی هم هیچ اعتراضی به این امر ندارد ولی وقتی به عید قربان می‌رویم هجوم انتقادها توهین‌ها و جوک‌ها اغاز می‌شود... در اینروز گوسفند و گاو تبدیل به موجودات مظلومی می‌شوند که توسط عده‌ای از خدا بی‌خبر کشته شده و قربانی جاه‌طلبی بشریت دین‌دار می‌گردند.

البته من منکر این نیستم که چه جنایاتی به نام دین صورت گرفته و می‌گیرد ولی ایا ما توانسته‌ایم مرزی بین توهین و انتقاد برای خود تعیین کنیم که اینچنین به بالاترین حمله می‌کنیم؟

آیا فحاشی کردن به انسان‌هایی که در بین گروه کثیری از افراد مقدس شمرده می‌شوند را باید انتقاد به حساب بیاوریم؟

ایا ساختن جوک‌هایی با هدف تحقیر یک گروه اقلیت یا حتی اکثریت و انتشار ان از مصادیق آزادی بیان است؟

آیا مقابله با اینها بسط دیکتاتوری و سانسور تعبیر می‌شود؟

و سخن اخر اینکه مرز بین توهین و نقد کجاست؟ چه چیزی توهین است و چه چیزی نقد؟


 


به دموکراسی نمی‌رسیم چون تاریخ نمی‌دانیم

یکی‌ از مشخصه‌های جوامع پیشرفته و بر خوردار از دمکراسی جایگاه تاریخ در آن جوامع می‌باشد. متون تاریخی‌  در آن کشور‌ها هرگز با تغییر نظام یا دولت‌ها  تغییر نمی‌کند و هر نوجواني تاریخ را آنچنان می‌آموزد که پدر بزرگش آموخته است. صفحات تاریخ در آن کشور‌ها هرگز حذف و  کم نمی‌شود بلکه صفحات جدیدی بر آنها افزوده می‌شود. اما در ایران ما نه تنها با تغییر نظام‌ها، تاریخ دچار حذف و تغییر و تحریف می‌شود بلکه با تغییر دولت‌ها نیز این اتفاق می‌‌افتد!

تا جایی‌که می‌توان گفت شهروند ایرانی‌ هرگز تاریخ سرزمین خودو سیر حقیقی‌ حوادث سیاسی  کشور خود را نمی‌داند و آنچه که آموخته و می‌آموزد تاریخی‌ است که فاتحین برایش می‌نویسند و می‌خوانند‌.

چگونه است که بعد از گذشت نزدیک به شصت سال اسناد و مدارکی و مدعیانی پیدا می‌شوند که  بحث اصلی‌ آنهانقش موثرروحانیون در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۲۸ است؟ آیا اگر این مورد در کتاب‌های تاریخ ما موجود بود ودر مدارس و دانشگاه‌های ما تدريس مي‌شد باز هم به کسی‌ چون خمینی اعتماد می‌کردیم؟ آیادر آن صورت مسیر تاریخ سیاسی ایران عوض نمی‌شد؟ آیا حتي  سرنوشت خاور میانه نيز این نبود که اینک هست؟ توجه می‌فرمایید که تاریخ چه نقش مهمی‌ در سرنوشت بشریت دارد .

اینک بعد از گذشت سال‌ها بار دیگر صفحات تاریخ در حرکت‌های سياسي ما در حد کاغذی است که برای جلوگیری از سوزش گاز اشک آور، آتش اش می‌زنیم! آری ما تاریخ نمی‌دانیم که اگر می‌دانستیم به روحانيون سياسي و سیاسیون به شدت مذهبی‌ که ده‌ها سال است حاکم بلا منازع صحنه سیاسی در ایران  به شکل پنهان و  آشکار بوده‌اند و راه بر دموکراسی در کشورما بسته‌اند اعتماد نميکرديم و روضه خواني سیاسی را به جای تحلیل سیاسی نمی‌پذیرفتیم.

تنها راه برون رفت از این  فاجعه مرور تاریخ است و بس. حتا اگر شده چند سالی‌ تمام کارهای سیاسی خود رابه کناري بگذریم باید این کار را بکنیم و تنها به تاریخ بپردازیم. همه سایت‌ها و رسانه‌هایی‌ که دل‌ در گرو دموکراسی دارند باید بخشی از این آموزش را بر عهده بگیرند چرا که ما بدون دانستن تاریخ همانند کوری  سرگردان در دل‌ یک صحرای سوزانیم یا چون تیر اندازی که در عمق تاریکی‌ تیری سرگردان به امید اصابت رها می‌کند!

برای همین منظور از همین جا از سایت خودنویس نیز انتظار داریم بخشی را به تاریخ اختصاص دهد و از  اساتید تاریخ نیز تقاضای یاری و حضور در سایت‌ها و خصوصا سايت خود نویس را داريم .

آنکه نآموخت از گذشت روزگار … هیچ نآموزد ز هیچ آموزگار


 


منشور کوروش در ایران، داستان یک حسرت

حسرت گذشته و افتخار به آن که گاهی از حد طبیعی و واقعی آن خارج می‌شود این روزها خصیصه بسیاری از ایرانیان شده‌است.

انتقال استوانه‌ی کورش از موزه‌ی بریتانیا به موزه‌ی ملی ایران(ایران باستان) اتفاقی فرخنده بود که به سبب آن این موزه، از مکانی متروک که روزها فقط چند ژاپنی و آلمانی کنجکاو و البته چند ایرانی فرهیخته به خود می‌دید ،به محل پر رفت و آمدی تبدیل شده‌است...جمعیتی که شاید  به جهت جذبه‌ی نام کوروش و منشور جهانی حقوق بشر آن به موزه می‌آیند تا شاید در این میان  به میراث تمدنی اجداد باستانی خود،  مردان و زنان بی‌نشانی که میراث تاریخی و باستانی‌شان  در طبقه‌ی اول موزه نگهداری می‌شود سری بزنند و موزه را از فراموش شدگی نجات دهند...

بعد از پرداخت مبلغی اندک می‌توان از موزه ملی بازدید کرد، روزهای عادی  بازدیدکنندگان کلیدی می‌گیرند و وسایلشان را داخل یک کمد می‌گذارند؛در روزهای عادی استفاده از تلفن همراه و دوربین به شرط آنکه از فلاش استفاده نشود آزاد است...

اما این روزها خارج از ساختمان موزه وسایل بازدیدکنندگان را می‌گیرند و به جای آن شماره‌ای به صاحبان آن می‌دهند.... همراه داشتن تلفن همراه و دوربین ممنوع است. مسئولین موزه برای اطمینان بازدیدکنندگان را در شرایط امنیتی و جدی چون فرودگاه بازرسی می‌کنند. منشور کوروش هخامنشی منتظر است تا خیلی از ایرانیانی که او برایشان سمبل هویت ملی است مورد بازدید قرار گیرد.

استوانه‌ی کورش در طبقه‌ی دوم نگهداری می‌شود؛همانجا که احمدی‌نژاد چفیه که نمادی عربی است را برگردن کوروش هخامنشی انداخت.شاید بد هم  نبود این عکس العمل او .گفتگوی تمدن‌ها و مشارکت ملل در ساختن جهانی آرمانی ...از پله‌ها که بالا می روی نگاره‌های تخت جمشید را بر دیوار می‌بینی. وقتی به طبقه‌ی دوم می‌رسی گوشه‌هایی از تخت جمشید بازسازی شده. این بازسازی از ظرافت و دقت چندانی برخوردار نیست .بر دیوار ترجمه متن اکدی استوانه‌ی کورش  و توضیحاتی درباره‌ی چگونگی کشف این استوانه و کاشف آن هرمزد رسام،  بریتانیایی   آسوری تبار آویخته شده‌است...

بالای سر مردان هخامنشی  آیه‌های قرآن به چشم می خورد: «اولم یسیروا فی الارض....». بهت زده میان آیات عربی و نماد های باستانی یک ملت و در میان صدها سوال و بحث ایرانی بودن یا مسلمان بودن مسیر را طی می‌کنی.  اسفندیار مشایی در یک سو می‌ایستد و منتقدانش در سویی دیگر، احمدی‌نژاد با همه بغض خود به یهودیان به کوروش تعظیم می‌کند و جمهوری اسلامی که روزگاری تاب سنگ قبر مردگان را نداشت اینک در قالبی کاملا عجیب و غریب به ارائه میراث تاریخی ملت  ایران می‌پردازد.

در اتاقی در همان طبقه  استوانه‌ی کورش در یک محفظه‌ی شیشه‌ای نگهداری می‌شود. نگهبانی بر در اتاق ایستاده  و هر باربه  تعداد معدودی از بازدیدکنندگان  اجازه‌ی ورود میدهد. مریم که شگفت‌زده است با حسرت به دوست خود می‌گوید:« چه بودیم چه شدیم.» این جمله را بارها و بارها می‌توان از زبان زن و مرد  ، پیر و جوان در ایران شنید. حسرت گذشته و افتخار به آن که گاهی از حد طبیعی و واقعی آن خارج می‌شود این روزها خصیصه بسیاری از ایرانیان شده‌است. میم . شین  دانشجوی دکترای زبان‌های باستانی از اینکه مردم  ایران همیشه با این حسرت بزرگ انگاری غریبی از تاریخ خود دارند متعجب است و می‌گوید:« درست است که ما تاریخ شکوفایی داشتیم اما در مقایسه با دیگر تمدن‌های دیگر  نمی‌توان مدعی شد که ایرانیان چیزی بیشتر از دیگران برای عرضه به جهان داشته‌اند. آنچه توسط ایرانیان به جهان بخشیده‌شده بخشی از میراث جهانی است و نه ملی». از صحبت های میم .شین پیرمردی حدودا هفتاد ساله برآشفته می‌شود و می‌گوید:« تقریبا تمام دستاوردهای تاریخ تمدن بشر از این منطقه و از ایران به جهان عرضه شده‌است» حرف او را پسری هجده ساله که گردن بندی از فروهر بر گردن دارد و خود را یک زرتشتی و نه مسلمان می‌داند تکرار می‌کند.« همین شراب برای اولین بار توسط ایرانیان به جهان عرضه شد. این کم چیزی نیست؟» و بعد تمامی رفقایش که جوان‌هایی هم سن و سال او هستند بلند بلند می‌خندند. .وارد اتاق که می‌شوی... بلندگوها متن استوانه‌ی کورش را پخش می‌کنند.

 

در چهره ی اکثر بازدیدکنندگان می‌توان نوعی دگرگونی و حسرت دید. بازدیدکنندگان از شش جهت منشور را نگاه می‌کنند و سعی می کنند از خطوط کج آن چیزی دریابند. سارا که خود را از دوستان یکی از شهدای جنبش سبز معرفی می‌کند با بغض می‌گوید:« کوروش اگر می‌دانست این منشور توسط آدم کشی چون احمدی نژاد در سرزمین‌اش پرده برداری می‌شود  دستور محو آن را می‌داد.» از او می‌خواهم تا در مورد حس وطن دوستی بگوید. مکث می‌کند و می‌گوید:« نظرم را در دفتر نظرات می‌نویسم آنجا بخوان .»

صدای گوینده  که متن را می‌خواند و سکوت و پچ پچ مردم و نگاه‌های مبهوت به سنگینی فضا کمک می‌کند کند.پنج  دقیقه که تمام می‌شود و  نگهبان گروه دیگری از بازدیدکنندگان را به داخل راهنمایی می‌کند؛ پنج دقیقه‌ای که شاید به هر ایرانی تعلق گرفته‌است تا لحظه ای به گذشته،به تاریخ و به آنچه بود و هست فکر کند. 

دفتر نظرات باز است: هر کس چیزی نوشته. بسیاری از نوشته‌ها فقط حس حسرت و اندوه است. کلمه «کاش» بیش از هر کلمه‌ای به چشم می‌خورد. یکی نوشته «کاش این منشور در این سرزمین بماند تا شاید حاکمان از آن درس بگیرند». یکی دیگر نوشته «بهتر است زودتر بروی منشور کوروش، اینجا سرزمین تو نیست، سرزمین تو جایی است که در آن آزادی را فریادبزنند.»

آخرین جمله تکانم می‌دهد: کاش آن مهربانی که می‌گویند کوروش با بیگانگان داشت، حاکمان ما با مردم خود داشتند.

 

 


 


برگزاري دادگاه و پايان اعتصاب غذاي نسرين ستوده

به گزارش كميته گزارشگران حقوق بشر، در این دادگاه که با حضور وکلای نسرین ستوده برگزار شد، عبدالفتاح سلطانی، مهناز پراکند، مینا جعفری و نسیم غنوی در خصوص سه اتهام «اقدام علیه امنیت ملی»، «اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت» و «همکاری با کانون مدافعان حقوق بشر»، به دفاع از نسرین ستوده پرداختند. به گفته‌ وکلای نسرین ستوده روند دادگاه خوب و مثبت بود اما به دلیل اشکالات شکلی که از سوی وکلا به پرونده وارد شد، قاضی پیرعباسی با برگزاری دادگاه در تاریخ ۳ آذرماه به منظور رسیدگی ماهوی به پرونده موافقت کرد و گفت در صورت امکان در مورد وضعیت قرار بازداشت خانم ستوده نیز تجدید نظر خواهد شد.

پيش از اين وب‌سايت مدرسه فمينيستي خبر از تهديد رضا خندان، همسر و نسيم غنوي وكيل مدافع نسرين ستوده را منتشر كرده بود.

كميته گزارشگران حقوق بشر نوشت: «با وجود اعلام قبلی مبنی بر علنی بودن دادگاه، از حضور همسر نسرین ستوده ممانعت به عمل آمد و در آخرین دقایق حضور نسرین ستوده در دادگاه همسرش موفق شد برای دقایقی او را برای اولین بار به صورت حضوری ملاقات کند. وضعیت روحی نسرین ستوده مناسب بوده است و او به درخواست وکلا و خانواده‌ خود برای شکستن اعتصاب غذا پاسخ مثبت داده است.»


نسرین ستوده کیست؟

مدرسه فمينيستي در معرفي نسرین ستوده مي‌نويسد: «حقوقدان، وکیل دادگستری ، فعال اجتماعی و نامی آشنا برای تمام فعالان زن به هنگام گرفتاری در زندان است. او در سال ۱۳۴۲ در تهران متولد شد، بعد از اخذ مدرک کارشناسی حقوق بین‌الملل از دانشگاه شهید بهشتی، در سال ۱۳۷۰ فعالیت مطبوعاتی خود را با نشریه «دریچه گفتگو» آغاز می کند و هم چنین مقالاتی را در روزنامه‌های جامعه، توس، صبح امروز و مجله آبان منتشر كرد. در سال ۱۳۷۳ ازدواج می کند و هم اکنون دارای دو فرزند است، سال ۱۳۷۴ موفق به قبولی در آزمون وکالت شد اما نزدیک به ۸ سال طول کشید تا توانست پروانه وکالتش را دریافت کند. او عضو کانون مدافعان حقوق بشر، کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض‌آمیز علیه زنان، و انجمن حمایت از کودکان بوده و وکالت پرونده‌های بسیاری از فعالان حقوق بشر، فعالان حقوق زنان، کودکان قربانی کودک‌آزاری و کودکان در معرض اعدام را به طور رایگان برعهده داشته‌است.»


اين سايت مي‌افزايد: «نسرین ستوده هنگام همکاری با انجمن حمایت از کودکان دو سال عضو هیئت مدیریه این انجمن بود و نیز از فعالان جنبش زنان و یکی از حقوقدان کمپین یک میلیون امضا است. ستوده وکالت بسیاری از پرونده‌های فعالان جنبش زنان و کنشگران جامه مدنی را برعهده داشته است. در سال ۲۰۰۸ کمیته بین‌المللی حقوق بشر ایتالیا که سازمانی غیر دولتی در زمینه حقوق بشر است، نخستین جایزه خود را به نسرین ستوده اهدا کرد. مراسم اهدای این جایزه ۱۰ دسامبر (۲۰ آذر)، روز تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر و روز جهانی حقوق بشر در شهر میرانو در ایتالیا برگزار شدکه به دلیل ممانعت از خروج وی، پیامي ویدئوئی برای آن مراسم ارسال و همسرش به نمایندگی از او جايزه را دريافت كرد.»


 


اثباتی قطعی برای وجود امام زمان

حضرت آقای خامنه‌ای که خودش رو وقف دشمن و تهیه واکسن کرده...

احمدی‌نژاد هم که همش به فکر فحش و فحش کاری و مسخره کردن اون‌هایی‌ است که نمی‌تونند دماغشون رو بکشند بالا....


مجلس هم که فقط به فکر اینه که یک جوری حال‌گیری‌های احمدی نژاد رو جواب بده...


اوپوزیسیون هم که خارج از کشوره و همگی‌ معتقدیم که از دست اون‌ها کاری بر نمیاد؛ پس بی‌‌زحمت به مخ‌شون فشار نیارند و راجع به مسایل ایران فکر نکنند که راه حل شون به درد نمی خوره- اون‌ها هم بیچاره‌ها انصافا قبول کردن و مخ‌شون رو درباره ی ما به زحمت عظیم نمی‌‌اندازند-...


خودمون هم که کمین کردیم تا یکی‌ صداش در اومد همون ثانیه اول خفه‌اش کنیم، حالش رو بگیرم، کامنت دونش رو بترکونیم و... خلاصه کاری کنیم دیگه کسی‌ جرات نکنه اصلا یک موقع به چیزی فکر کنه، چه برسه به این که بعد از اون فکرش یک چیزی هم بنویسه...


پس با این حساب‌ها، و با حساب این که با کمال تعجب، ایران عزیز ما هنوز پا برجاست، تنها کسی‌ که می‌مونه که تو این مملکت داره به مسایل و مشکلات واقعا «فکر می کنه» کسی‌ نیست به جز شخص امام زمان!


به این ترتیب ما توانستیم با کمک همدیگر ثابت کنیم ایشان وجود دارند و هم اکنون در ایران حضور دارند و بی‌ سر و صدا مشغول حل مسایل عدیده مملکت و پیش برد ایران عزیز ما هستند...


 


خلایق هرچه لایق (در دفاع از مسیح)

 

 

یعنی وقتی آدم بعضی از این کامنت‌های پای نوشته «هدا آقا سلطان» رو می‌خونه، دهنش باز می‌مونه. برای اینکه بگه کار «مسیح علی‌نژاد» بد بوده به خیال خودش برای تحقیر، کامنت خودش رو به جای «مسیح» با «معصومه علی‌نژاد، قمی» شروع می‌کنه. حالا همین خانم‌ها و آقایون محترمی که مردم را با «جوات» بودن یا نبودن اسمشون می‌سنجن، برای «سکینه آشتیانی» خودشون رو می‌کشن. می‌گم چطوره که الان که هی سریال اعتراف از این خانوم پخش می‌کنن یه مطلب بنویسید که چون اسم این خانوم «جواته» بذاریم اعدامش کنن!

 

خانم جان، آقا جان، همین «معصومه» که الان داری بهش می‌گی جاسوس و می‌گی پول می‌گیره و ...حتما نکات مثبتی هم داشته و تو تا همین چند وقت پیش «مسیح» صداش می‌کردی. همین که همه مطالبش رو می‌خونن و همه حساسیت نشون می‌دن به نوشته‌هاش نشونه اینه که یه چیزی بوده با یه چیزی هست. یادتون رفته که کی پیشنهاد داد که آقایون بیان و برای مجید توکلی روسری سر کنن. یادتونه که چقدر همه این پیشنهاد رو دوست داشتیم. اون موقع «مسیح» صداش می‌کردید حالا چون به نظرتون اشتباه کرده یا با نظرش مخالفین «معصومه» صداش می‌کنید!

 

من هیچ تفاوتی بین این رفتار شما و منش و نگرش حاکم بر ایران نمی‌بینم. کاری نکنید که بشیم مصداق:

 

خلایق هر چه لایق!!!


 


در تحلیل عقلی عدم امکان تحلیل عقلی شخصیت آیت‌الله خامنه‌ای توسط آقای مصباح

از چند حال شاید خارج نباشد: الف- یا منظور آقای مصباح این است که واقعا عقل ایشان از تحلیل شخصیت قاصر است، که به مصداق «لایکلف الله نفسا الا وسعها »این مهم (تحلیل عقلی !) را به اهلش بسپارند و به خاطر سایر قصوری که تا کنون  در تحلیل‌های‌شان داشته‌اند ولی به هر دلیل معترف به آن نبوده‌اند، شاید توبه کردن کارساز باشد .


ب- یا منظور ایشان چنین است که شخصیت آیت‌الله خامنه‌ای آن قدر عظیم است که ایشان بر اثر درک آن دچار تحیر شده و گرفتار تناقض‌گویی گردیده‌اند، پس بهتر است شمه‌ای از آنچه دیده‌اند را واگویند و به بحث آزاد بگذارند که شاید دیرباوران نیز به فیض رسیده و بسیاری از مشکلات کنونی در مورد پشتیبانی یا عدم پشتیبانی از این شخصیت عظیم، حل شود .


ج- شاید آقای مصباح به تحذیر دیگران روی آورده‌اند از ترس آن که مبادا دیگران نیز با شطح و طامات‌گویی، گوی تملق را از ایشان بربایند و بالطبع صله‌ای نیز عایدشان شود، پس با « بدون کران» نشان دادن این راه به زبان بی‌زبانی به مدیحه‌سرایان خرده پا متذکر می‌شوند که این عرصه (تملق پر منفعت) فقط جولانگاه سیمرغ است .


 


علیجانی: جنبش «انتخاباتی» سبز مرده است و انرژی آن به هدر رفته

رضا عليجاني در گفت‌وگو با روزآنلاين، از جنبش سبز دو تعريف ارائه مي‌كند و معتقد است اين جنبش به یک معنا، جنبشی انتخاباتی بود که بعد از اعلام نتایج انتخابات، وارد فاز جدیدی شد. این جنبش اعتراضی، مطالباتی را مطرح کرد که شاید اصلی‌ترین آن، همان بحث‌های مربوط به انتخابات بود.

اين فعال ملي-مذهبي جنبش سبز را ادامه انقلاب مشروطه مي‌داند و مي‌گويد: «این جنبش، قسمتی از جنبش تحول‌خواهی ایرانیان است که همواره وجود داشته و از اواخر قاجاریه آغاز شده است. در واقع جنبش سبز دراین معنا، حلقه‌ای از این روند اجتماعی‌ـ‌تاریخی تحول‌خواهی ایرانیان است که انرژی زیادی هم دارد. می‌توان گفت این نیروهای تحول خواه، نیروهای مدرن و نوگرای جامعه هستند که در این سال‌ها مطالبات خود را مطرح کرده‌اند و این مطالبات روی هم انباشته شده است.»

عليجاني معتقد است جنبش سبز به معناي نخست آن مرده است و انرژي به دست آمده از آن هدر رفت. او مي‌افزايد:«در این جریان، نوعی خودبزرگ‌بینی و غرور کاذب وجود داشت؛ یعنی عملا طیف سنتی و محافظه کار جامعه را به حساب نمی‌آوردند. طرف مقابل هم، با فتنه خواندن این جریان، و برخورد با آن، تصور کرد می‌تواند قضیه را جمع کند. در واقع آنها استراتژی خاکستر را در پیش گرفتند. یعنی تصور کردند با خاکستر پاشیدن روی این جریان و سرکوب معترضان خیابانی می‌توانند قضیه را به کلی نابود کنند که خب، این ساده‌انگاری محض بود. ندیدن سکوت، بعد از سرکوب اعتراضات خیابانی، در واقع نوعی نابینایی سیاسی است.»

وي مي‌گويد: «الان فرصت بسیار مناسبی است که نگاهی به آنچه که گذشته است داشته باشیم و در این زمینه نقد کارکردی بکنیم. نقدی که باید انجام بدهیم، باید مسوولانه باشد. متاسفانه فعالان سیاسی اجتماعی بعد از خاموشی اعتراضات خیابانی، نقدهایی را مطرح کردند که در مواردی غیرمسوولانه بود و هیچ اثری از انتقاد از خود در آن وجود نداشت.»

به اعتقاد اين فعال ملي‌-مذهبي جنبش سبز «اصلاح اصلاحات» بود و امروز بايد به «اصلاح جنبش سبز» دست زد.

عليجاني مي‌گويد: «متاسفانه اغراق و رومانتیسیسم، وارد جنبش شد. بعد از حوادث روز عاشورا، مهندس سحابی، نامه‌ای نوشت و در آن مسایلی را مطرح کرد. متاسفانه این نامه توسط بسیاری ناشنیده ماند و تنها عده‌ای از معتدلین آن را مورد توجه قرار دادند. مشکل دیگر این بود که خیلی‌ها، مسایل سیاسی را به جای آن که با دید استراتژیک نگاه کنند، با دید ایدئولوژیک می‌دیدند. همین مساله باعث شد که دوقطبی های کاذب زیادی به وجود بیاید که عملا باعث کند شدن حرکت بود.»

وي در ارتباط با رهبران جنبش سبز مي‌گويد: «ایستادگی رهبران جنبش سبز ـیعنی آقایان موسوی و کروبي‌ـ  در این مدت واقعا قابل تحسین است، اما ایستادگی آنها، نباید باعث شود که دارای جایگاه فرانقد شوند. نقد رهبران می‌تواند باعث شود که آنها هم در تصمیمات آینده خود، مسایل را بهتر ارزیابی کنند. ایستادگی این رهبران بسیار خوب بود، اما ایستادگی آن ها هرگز تبدیل به عمل نشد.»

عليجاني مي‌افزايد: «یکی از نقدهایی که به رهبران جنبش سبز وارد است ـ با احترام به ایستادگی آن ها ـ این است که پسینی عمل می‌کردند و نه پیشینی. یعنی آنها، بعد از این که کنشی توسط مردم اتفاق می‌افتاد، درباره آن موضع می‌گرفتند. در حالی که اساسا، باید مساله به گونه دیگری باشد و نوع کنش و شعارها و.... توسط رهبران دیکته شود. آنچه اتفاق افتاد این بود که در واقع رهبران پیرو مردم شده بودند.»


علیجانی با مقایسه رهبران جنبش با خاتمی می‌گوید:  «آقای موسوی و آقای کروبی، در نیمه دوم سال ۸۸، وضعیت اقای خاتمی در دوره دوم ریاست جمهوری خود را پیدا کردند و در نیمه دو سال ۸۹، وضعیت شان هم چون آقای خاتمی بعد از انتخابات ۸۴ خواهد شد. او در ارتباط با نقش خاتمي و پيوند او با اصلاحات مي‌گويد: « آقای خاتمی، اساسا دیگر نقش رهبر اصلاحات را نداشت و بعد از انتخابات هم تبدیل به یک چهره سیاسی اصلاح‌طلب شد، اما نمی‌شد وی را رهبر اصلاح طلبان قلمداد کرد. فکر می‌کنم آقایان موسوی و کروبی هم مسیر مشابهی را طی می‌کنند و تبدیل به یک چهره سیاسی خواهند شد.»

رضا علیجانی متولد ۱۳۴۱ در قزوین روزنامه‌نگار، نویسنده، فعال سیاسی عضو شورای فعالان ملی مذهبی و سردبیر نشریه توقیف شده ایران فردا است. وی برنده جایزه آزادی مطبوعات خبرنگاران بدون مرز  بنیاد فرانسه در سال ۲۰۰۱ شده است و در انتخابات رياست جمهوري از حاميان ميرحسين موسوي بود.



 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته