۱۳۸۹ آبان ۲۶, چهارشنبه

Latest news from Radio Zamaneh for 11/17/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

فرانسه با احضار سفير ايران در اين کشور مراتب اعتراض خود نسبت به اقدامات خشونت‌بار «نيروهای امنيتی ناشناس» در محل اقامت سفير فرانسه در تهران را اعلام کرد.

به گزارش خبرگزاری فرانسه، برنار والرو، سخنگوی وزارت امور خارجه فرانسه گفت روز يک‌شنبه ۲۳ آبان‌ماه برابر با ۱۴ نوامبر، «حوادث جدی‌ای» در مقابل محل اقامت سفير اين کشور در تهران به‌وقوع پيوست که طی آن «نيروهای امنيتی ناشناس» گروهی از مهمانان سفير را بازداشت کرده و دست به «خشونت غيرقابل قبولی» زدند.


تجمع طرفداران دولت ايران در برابر سفارت فرانسه در ژوئن ۲۰۰۹

سخنگوی وزارت امور خارجه فرانسه اعلام کرد که روز سه‌شنبه سفير ايران در پاريس احضار شد و به وی تأکيد گرديد که «اين اقدام خشونت‌بار، نقض جدی کنوانسيون ۱۸ آوريل ۱۹۶۱ وين است.»

برنار والرو توضيح داد که اين کنوانسيون کشورهای امضاکننده آن، از جمله ايران را مقيد می‌سازد که تمامی اقدامات لازم را به عمل آورند تا ديپلمات‌های کشورها بتوانند به فعاليت خود در چارچوب قوانين بين‌المللی بپردازند.

در اين حادثه حداقل دو ديپلمات فرانسوی مورد حمله و ضرب و شتم نيروهای لباس شخصی قرار گرفتند و چندين نفر بازداشت شدند

سخنگوی وزارت امور خارجه فرانسه در گفت‌وگويی تلفنی با خبرگزاری آسوشيتدپرس گفته است که اطلاع دقيقی از تعداد بازداشت‌شدگان اين واقعه ندارد.

وی در همين حال افزود که مقامات ايرانی از فرانسه خواسته‌اند که سفارت اين کشور فعاليت‌های خود را از قبل به اطلاع آنان برساند. او گفت که فرانسه نيز اين اقدام را انجام داد در حالی که اين تنها «تله»ای بود برای «استفاده» آن‌ها. وی گفت: «تمامی اين اعمال غيرقابل قبول است.»

سفارت فرانسه در تهران روز گذشته اعلام کرد که در اين حادثه حداقل دو ديپلمات فرانسوی مورد حمله و ضرب و شتم نيروهای لباس شخصی قرار گرفتند.

سفارت فرانسه در تهران همچنين گفت که واقعه فوق زمانی اتفاق افتاد که نزديک به ۱۳۰ مهمان از ديپلمات‌های کشورهای ديگر و ايرانيان برای شرکت در يک کنسرت موسيقی اصيل ايرانی به محل اقامت برنار پولتی، سفير فرانسه دعوت شده بودند.

پيش از آغاز کنسرت، گروهی از مأموران امنيتی، خيابان‌های حومه محل را مسدود کرده و به بازرسی دعوت‌شدگان پرداختند که در اين ميان جمعی از جوانان ايرانی را بازداشت کردند.

چندين مأمور لباس شخصی، دو ديپلمات فرانسوی را مورد حمله قرار دادند اما جراحات اين دو ديپلمات شديد نبود. به گزارش سفارت فرانسه پليس رسمی ايران در محل حاضر بود اما اقدامی صورت نداد.

اين حادثه در پی چندين واقعه ديگر در برابر سفارت کشورهای غربی در تهران به وقوع پيوسته است. در چند ماه گذشته سفارت کشورهای فرانسه، اتريش، بريتانيا، هلند و استراليا که به‌مناسبت‌هايی ايرانيان را نيز دعوت کرده بودند، با چنين حوادثی روبه‌رو شدند.

ديپلمات‌های خارجی گفته‌اند که نيروی انتظامی ايران بارها مانع از شرکت ايرانيان در چنين مراسم‌هايی شده‌اند. آن‌ها می‌گويند هدف اصلی نيروهای امنيتی بيشتر جوانان ايرانی هستند.

جمهوری اسلامی ايران در جريان وقايع پس از دهمين دوره انتخابات رياست جمهوری در اين کشور همواره کشورهای غربی را متهم کرده‌ است که به مردم معترض به نتايج اين انتخابات کمک کرده‌اند.

Share/Save/Bookmark

 
 

در جریان شانزدهمین بازی‌های آسیایی در چین، بار دیگر، کاربرد نامی غیر واقعی برای خلیج فارس جنجال برانگیز شده است.

Download it Here!

اینبار اما این جریان در داخل جامعه ایرانی بیشتر حساسیت برانگیز شد چرا که ابتدا خبر رسید مقام های ایرانی ِ حاضر در برنامه به نشانه اعتراض محل را ترک کرده‌اند ولی به فاصله کوتاهی، خبرگزاری‌های جمهوری اسلامی از نادرست بودن این خبر نوشتند و اینکه پس از یک عذرخواهی شفاهی، مقام‌های ایرانی همچنان در جایگاه خود مانده‌اند.


چندی پیش هم نشستن محمود احمدی نژاد در همایشی زیر یک تابلو که عنوان «خلیج عربی» را برخود داشت جنجال بسیار آفرید. اکنون اما در پی موج اعتراضات داخلی از سال گذشته و همچنین روابط پیچیده چین با ایران، بر حساسیت ایرانیان افزوده شده است.

نکته دیگر، کم‌رنگ شدن تعهد به موازین علمی و اخلاقی در محافل جهانی است. تعهدی که شاید هر کجا حضور مالی کشورهای عربی پررنگ‌تر باشد محوتر و محوتر می‌شود. حال چه در بازی های آسیایی در چین باشد، چه در نمایشگاه تاریخ عربستان در موزه لوور در پاریس و چه همایش‌ها و نمایشگاه‌های گوناگون در دیگر نقاط دنیا.

این روزها بسیاری از وبلاگ‌ها و تارنماهای پارسی‌زبان مملو از نوشته‌های پر از تنفر نسبت به حرکت روی داده در چین است و همچنین اعتراض به واکنش ضعیف مقام‌های ایرانی. پس از چندین روز که این بحث‌ها محدود به منابع فارسی‌زبان بوده، «لوس‌آنجلس تایمز» نیز به این موضوع واکنش نشان داده است.

شاید هر کجا حضور مالی کشورهای عربی پررنگ‌تر باشد، تعهد به موازین علمی و تاریخی، محوتر می‌شود. حال چه در بازی‌های آسیایی در چین باشد، چه در نمایشگاه تاریخ عربستان در موزه لوور در پاریس.

این نشریه می‌نویسد: «ایران به چین به عنوان یک همراه استراتژیک کلیدی خود می‌نگرد ولی این موضوع مانع از اعتراض به این کشور از بابت کاربرد نام "خلیج عربی" برای خلیج پارس نشده است.» در همین حال، لوس‌آنجلس تایمز می‌نویسد: «مهدی سفری، سفیر ایران در چین می‌گوید: "این یک اشتباه از طرف برگزار کنندگان این برنامه ورزشی بوده و نمایانگر دیدگاه‌های رسمی دولت چین نیست.»

خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی ایران (ایرنا) نیز به نقل از وزارت خارجه چین نوشته: «سازمان برگزارکننده، اشتباه روز جمعه را تکرار نمی‌کند و اطمینان داشته باشید در آینده، نامی جز خلیج فارس برای این آبراه استفاده نخواهد شد.»

لوس‌آنجلس تایمز مدعی شده است که «برای جلوگیری از جنجال‌های مشابه، شبکه‌های خبری، کمپانی‌های نفتی و منابع نظامی، کاربرد عبارت "خلیج" (The Gulf) را آغاز کرده اند.»
موضوعی که دست کم در رابطه با بسیاری از مقاله ها، نقشه ها و رسانه‌ها صحت ندارد. جستجوی کوتاهی در بخش خبری گوگل، دست کم ۱۲۰۰ نتیجه روزانه برای رسانه‌های خبری که عبارت "پرژن گالف" (Persian Gulf) را استفاده کرده‌اند دیده می‌شود.

لوس‌آنجلس تایمز اما در عین حال می‌افزاید: «صفت Persian برای این آبراه کهن ترین صفتی است که در طول تاریخ به کار برده شده است. این نشریه همچنین به لغو شدن بازی کشورهای اسلامی در ماه آوریل اشاره می‌کند. ایران درصدد بود که در تبلیغات و همچنین مدال ها، نام خلیج فارس ذکر شود ولی عربستان سعودی و دیگر کشورهای عربی از حضور خودداری کردند و همه برنامه ها کنسل شد.

در همین حال امروز صدای روسیه (Voice of Russia) در یادداشت کوتاهی به همین موضوع پرداخته و نوشته "Iran که تا سال ۱۹۳۵ در سطح بین المللی با نام Persia شناخته می شده است، روی کاربرد عبارت Persian Gulf حساسیت بسیاری دارد.»

گفتنی است سازمان ملل متحد با وجود ۲۲ عضو عرب در میان اعضای خود در چندین بیانیه روی کاربرد نام خلیج فارس تاکید کرده است فعالیت های متعددی از سوی ایرانیان نیز برای جلوگیری از گسترش عبارت خلیج عربی صورت گرفته که یکی از مهمترین آنها ایجاد تارنمای www.PersianGulfOnline.org است که دربرگیرنده مدارک ، نقشه ها و مقاله های گوناگون درباره منطقه خلیج فارس است؛ آبراهی تاریخی که فلات ایران را از شبه جزیره عربستان جدا می‌سازد.

در همین زمینه بخوانید:
دومین سالگرد واکنش ایرانیان به اقدام نشنال جئوگرافیک

Share/Save/Bookmark

 
 

http://www.surveygizmo.com/s3/403683/Website-survey-Radio-Zamaneh

Share/Save/Bookmark

 
 

گِئورگ کریستُف لیشتِنْبِرگ (Georg Christoph Lichtenberg) یکی از چهره‌های تابناک روشنگری آلمان است. او درسال ۱۷۴۲ در اُبِررام‌اشتات در نزدیکی دارْمشتات (Oberramstadt bei Darmstadt) متولد شد. پدرش کشیش بود. دوره‌ی ابتدایی و متوسطه را در دارمشتات بود و برای تحصیل دانشگاهی به گوتینگن (Göttingen) رفت. در آنجا ریاضیات و علوم طبیعی آموخت و همانجا استاد ریاضیات و فیزیک شد. سفرهای علمی چندی از جمله به انگلستان کرد و از روشنگران انگلیسی تأثیر پذیرفت.
لیشتنبرگ در دوره‌ی زندگی چند اثر علمی و چند نوشته‌ی طنزآمیز منتشر کرد. می‌توانست در زمانه‌ی خود فیلسوف نام‌آوری شود، اما تلاش در این جهت با هدف نام‌آور شدن با صداقت فکری او همخوان نبود. او مخالف ساختن نظام فلسفی بود و به همان نتیجه‌هایی رسیده بود که منتقدان هگل در سده‌های نوزده و بیست به آن رسیدند. او با کتابسازی مخالف بود و برای اینکه مبادا خود نیز به جای نوشتنِ با اندیشه و صادقانه به تولید کتاب به خاطر الزامهای نظام ساختگی فکری یا خوش‌آمد این و آن بپردازد، از انتشار نظام‌یافته‌ی اندیشه‌هایش خودداری ورزید. فکرهایش را، بی آنکه در نظم دادن به آنها بکوشد، هر روز بر روی کاغذ می‌آورد، و پیش نیامد که آنها را به کسی نشان دهد.
پس از مرگ او در سال ۱۷۹۹، نوشته‌های روزانه‌اش به دست برادرش لودویگ کریستف (Ludwig Christoph) افتاد. او با همکاری فریدریش کریس (Friedrich Kries) این نوشته‌ها را میان سالهای ۱۸۰۰ تا ۱۸۰۶ در ۹ جلد انتشار داد. بعدها از آن گزینش‌هایی صورت گرفت و با ویرایش‌های مختلفی زیر عنوان گزین‌گویه‌های لیشتنبرگ (Lichtenbergs Aphorismen) منتشر شد.
لیشتنبرگ با گزین‌گویه‌هایش شهرت یافت. کلیسا خواندن نوشته‌های او را ممنوع کرد. دولت‌های وقت نیز هر جا ‌توانستند مانع انتشار نوشته‌های او ‌شدند. نیچه نام لیشتنبرگ را در صدر نویسندگان آلمان قرار داد و این نیز باعث توجه بیشتر به نوشته‌های او شد.
آنچه نام لیشتنبرگ را زنده نگه داشته صداقت او در دیدن و بیان پدیده‌ها و باریک‌بینی‌های اوست. او در روان و رفتار آدمی می‌کاود و گاه به همان نتیجه‌هایی می‌رسد که فروید و دیگران در زمانه‌ی دیگری بدانها رسیدند. او علیه خرافه‌پرستی، ملت‌پرستی، چاپلوسی، نان به نرخ روزخوری — از جمله در عرصه‌ی فلسفه و ادبیات — و چاکرمنشی دربرابر دولتمردان و توانگران است. او این قدرت روحی را دارد که ضعف‌های آدمی را ببیند، بی آنکه خود را قوی جلوه دهد یا به سرزنش و تحقیر متکبرانه‌ی انسانها بپردازد و این گمان را بپروراند که گویا می‌توان با ایدئولوژی یا نظام تربیتی خاصی انسان دیگری پرورش داد.
گزین‌گویه‌هایی را که در زیر می‌خوانید، سالها پیش در "نگاه نو" منتشر شده‌اند. برای انتشار مجدد در "زمانه" آنها بازخوانی و اندکی ویرایش شده‌اند.


کریستف لیشتنبرگ

وجدانم پاک است، به این نشان که در نیم سال گذشته جیبم تهی بوده است.

فهم ما را چه می‌شد اگر چیزها در واقعیت آنی بودند که می‌پنداریم؟

من برای خود این قاعده را گذاشته‌ام که تا زمانی که سالمم، سحرخیز باشم. من از این قاعده سرپیچی نمی‌کنم و این کار هیچ زحمتی ندارد، زیرا من در چیزی که برای خود مقرر می‌کنم سخت‌گیر نیستم و نمی‌توانم به طور مطلق پیرو قاعده‌ای باشم.

اگر قرار باشد پیشه‌ای برگزینم که پیش از من هزاران نفر برگزیده‌اند، مسلما این پیشه حاشیه‌نویسی نخواهد بود.

روا می‌دارند که انسان پزشک خود یا وکیل خود باشد. اما آیا شگفتی‌آور نیست که به محض این که می‌خواهد کاهن خود باشد لعن و نفرینش می‌کنند و خدایان زمینی در قضیه دخالت می‌کنند؟ علت این چیست که کسانی که می‌خواهند سعادت جاودان نصیب انسان شود، تاب سعادت موقتی آدمیان را ندارند؟ پاسخ این پرسش چندان پیچیده نیست.

به نظر من انسان در نهایت آزاد است، موجود آزادی است که نمی‌توان این حق را از او گرفت که باشد آنچه که گمان می‌کند هست.

فرق بزرگی است میان به چیزی "هنوز" باور داشتن و چیزی را "دوباره" باور کردن. هنوز باور داشتن که ماه بر گیاهان تأثیر می‌نهد نشانه‌ی حماقت و خرافه است، اما دوباره به این باور کهن بازگشتن نشانه‌ی فلسفه و تأمل است.

انحراف‌های کوچک از حقیقت را حقیقت دانستن ترفند بزرگی است. این ترفند پایه‌ی حساب فاضله (دیفرانسیل) را می‌سازد، اما همهنگام اساس این فکر لطیف است که مجموعه در هم می‌ریزد اگر انحراف‌ها را با جدیتی فلسفی در نظر گیریم.

اگر تیزفهمی را چون عدسی درشت‌نما بدانیم، باید نکته‌سنجی شوخ‌طبعانه را چون عدسی ریزنما تصور کنیم. آیا گمان می‌کنید که فقط با عدسی درشت‌نما می‌توان اکتشاف کرد؟ به نظر من با عدسی‌های ریزنما، دست کم در جهان اندیشه، کشف‌های بیشتری می‌توان کرد.

اینکه زمین به دور خورشید می‌چرخد و اینکه اگر قلم من بشکند نوک آن ممکن است به چشم من بخورد، هر دو از یک قانون پیروی می‌کنند.

جوان هجده‌ساله‌ قادر است حکمت کل دوران را فراگیرد. من وقتی می‌آموزم: نیرویی که در کهرباست همان نیرویی است که در ابرها رعد و برق ایجاد می‌کند، چیزی را می‌آموزم که کشف آن هزاران سال وقت برده است.

ما در طبیعت نه کلمه‌ها، بلکه فقط حرفهای آغاز کلمه‌ها را می‌بینیم و آنگاه که قادر شویم کل کلمه را بخوانیم، درمی‌یابیم که آن خود چیزی جز حرفهای آغاز کلمه‌های دیگر نیست.

در فرانسه خمره‌ها در جوش‌اند، اینکه حاصل کار شراب خواهد بود یا سرکه نامعلوم است.

به نظر می‌آید که قدرت شم آینده‌بینی نسبت عکسی با توانایی یادآوری گذشته داشته باشد.

دامنه رؤیاها تا اندرون بیداری ادامه دارد. نمی‌توان گفت بیداری از کجا آغاز می‌شود.

برابری واقعی است، شباهت اما فقط در ذهن است.

گویا روسو گفته است: کودکی که فقط والدینش را می‌شناسد، آنها را به درستی نمی‌شناسد... کسی نیز که فقط شیمی می‌داند، از شیمی چیزی نمی‌فهمد.

هیچ اختراعی چون اختراع آسمان برای آدمیان ساده نبوده است.

مدتهاست که به این فکر رسیده‌ام که فلسفه خودخوری می‌کند. در عمل چنین شده است: مابعدالطبیعه بخشی از خود را خورده است.

هشت جلد کتاب نوشته است، کاش هشت درخت می‌کاشت یا هشت فرزند تولید می‌کرد.

چند هفته پیش به کسی برخوردم که مدعی بود می‌تواند از دو جفت جوراب ابریشمی کهنه یک جفت جوراب نو بسازد. هنر او تعجب مرا برنینگیخت، چون کسانی را می‌شناسم که می‌توانند از چند کتاب کهنه کتاب تازه‌ای تولید کنند.

امروزه از سه نکته و یک دروغ یک نویسنده ساخته می‌شود.

برای فهمیدن چیزی باید درباره‌ی آن بحث کرد! چه سخن گزافی! به نظر من برای بحث کردن لازم است که دست کم یکی از دو طرف از موضوع سردرنیاورد و برای اینکه بحث کاملا داغ باشد باید هر دو طرف ندانند که چه می‌گویند.

کشورهایی وجود دارند که بر پایه‌ی اکثریت آرا سرنوشت خود را تعیین می‌کنند. این موضوع نشان می‌دهد که تعداد افراد بد از تعداد افراد خوب بیشتر است.

بسیاری از آنهایی که به چیزی باور استواری دارند با جدیت از آن دفاع می‌کنند، نه به این سبب که به حقیقت آن اعتقاد دارند، بلکه به این سبب که زمانی مدعی شده‌اند آن چیز حقیقت دارد.

هستند کسانی که فکر می‌کنند کاری را که با حالتی جدی انجام می‌دهند، لابد کار عاقلانه‌ای است.

شعر گفتنِ بسیار کسان نشانه‌ی نقصانی در تکامل روح انسانی است.

نابغه‌ی آلمانی بسیار مایل است در زمینه‌ی علمی به جای پرداختن به موضوع به ادبیات بپردازد. خواننده‌ی آلمانی نیز انحراف مشابهی دارد و افتخاری را نصیب ادیبان می‌کند که در اصل شایسته‌ی متفکران و پیش‌برندگان علم است.

عده‌ای عالم می‌شوند زیرا به سربازان می‌مانند که اغلب چون نمی‌توانند از راه راست نانی درآورند، این حرفه را پیش می‌گیرند.

او آنقدر باشعور است که به درد هیچ کاری نمی‌خورد.

... در شهرکی که هر چهره‌ای با چهره‌ی دیگر هم‌قافیه است ...

بی‌اعتمادی حقیقی غیراحساساتی نسبت به توان انسان در همه‌ی اجزای آن نشانه‌ی مطمئن قدرت روحی است.

من به این نکته به روشنی پی برده‌ام: وقتی دراز کشیده‌ام، یک نظر دارم و وقتی سر پا هستم نظری دیگر. بویژه وقتی گرسنه‌ام و بی‌حالم.

من چه بسیار در این باره اندیشیده‌ام که فرق واقعی یک انسان بلنداندیشه با آدمهای معمولی چیست. برخی فکرهای من در این زمینه از این قرارند: نظر آدم معمولی همواره تابع نظر غالب است، او از رسوم و آداب رایج پیروی می‌کند، وضعیتی را که اکنون برقرار است، تنها وضعیت ممکن می‌داند و هر چیزی را تحمل می‌کند. او درنمی‌یابد که همه چیز تابع شورای بزرگ انسانی‌ای است که او نیز عضوی از آن است: از شکل صندلی گرفته تا باریک‌بین‌ترین فرضیه. او کفشهایی با تخت نازک می‌پوشد، در جایی که سنگهای تیز پا را زخمی می‌کنند، سگک کفشش برپایه‌ی مد دَمِ انگشتان پایش است و این باعث می‌شود که کفش از پایش درآید. او به این فکر نمی‌کند که شکل کفش باید تابع نیازهای خود او باشد و نه ذوق احمقهایی که بر روی سنگفرش صاف چنان کفشهایی را به پا می‌کنند.
آدمی را که فکر می‌کند فورا می‌توان با این سخن شناخت: آیا این نمی‌تواند غلط باشد؟ او هیچگاه بی‌تأمل نظر نمی‌دهد. من انسان بسیار بااستعدادی را می‌شناختم که هم نظام فکری‌اش و هم اسباب منزلش با نظم و کارآمدی متمایز می‌شد: او چیزی را در خانه‌ی خود جا نمی‌داد، مگر یقین داشت که سودمند است؛ هرگز چیزی را به این دلیل که دیگران آن را دارند، نمی‌خرید. او فکر می‌کرد: دیگران، بی آنکه من حضور داشته باشم، تصمیم گرفته‌اند که چنین باشد، اما اگر من بودم، شاید تصمیم دیگری می‌گرفتند. سپاس باد چنین انسانهایی را که به جهان ما، که هنوز وقت رکود آن نرسیده است، تکانی می‌دهند تا راکد نشود. ما نباید مثل چینی‌ها شویم. اگر ملتها کاملا از هم جدا بودند، همه، با وجود تفاوتهایی در مرحله‌ی تکامل، دچار رکود چینی‌ها می‌شدند.

به نظر من بسی بهتر است در خود بکاویم تا در افلاطون، که ممکن است او را غلط بفهمیم؛ ما به حد کافی به خود نزدیک هستیم، برای اینکه بتوانیم دشواری‌ها را آسان و تاریکی‌ها را روشن کنیم.

در برخورد با مسئله‌ای پیچیده به هنگام یاد گرفتن ریاضیات می‌توانیم اینسان به خود دلداری دهیم: خودْ فکر کردن بسیار دشوارتر از فهمیدن فکر کسی دیگر است.

قاعده‌ای در مطالعه چنین است: هدف نویسنده و اندیشه‌ی اصلی او را فشرده می‌کنیم و می‌کوشیم آن را بفهمیم. کسی که این گونه مطالعه کند، کاری کرده است و نصیبی برده است. در برابر نوعی از مطالعه وجود دارد که نه تنها چیزی نصیب فکر ما نمی‌کند، بلکه باعث می‌شود چیزی را هم از دست بدهیم: مطالعه بدون سنجش با اندوخته‌ی فکری و بی پیوند دادن آن با نظام اعتقادی خود.

انسانهایی وجود دارند که عمری را ریاضت‌کشانه صرف مطالعه‌ی تکامل فکری نویسنده‌ای می‌کنند. شکی ندارم که عمری لازم است تا نظام فکری آن نویسنده را بشناسیم و پلشتی‌های مرمت‌کارانِ آلوده‌ساز آن را بزداییم. همه‌ی اینها درست، اما کافی است ربع‌ساعتی در حالت بیداری فکر کنیم تا دریابیم کل داستان ده‌شاهی ارزش نداشته است.

من به انگلستان در اصل بدان جهت رفتم که آلمانی بیاموزم.

کار اصلی شکسپیرواری را که در جهان می‌باید کرد، خود شکسپیر کرده است.

طبیعت تنها یک قاعده برای پروش استعداد نویسندگی عرضه کرده است که آن را می‌توان در سه کلمه بیان کرد: بگذار جاری شود.

آدمیانی که بسیار خوانده‌اند کمتر کشف بزرگی کرده‌اند. من این را در توجیه کاهلی نمی‌گویم، زیرا شرط کشف کردن وارسی درازمدت چیزهاست؛ بیشتر باید دید تا گزارش شنید.

به این باور رسیده‌ام که آدم در وجود دیگری فقط عاشق خود نمی‌شود، بلکه به خود نفرت نیز می‌ورزد.

در زمانه‌ی ما بسیار کسان «علامه» خوانده می‌شوند، همانگونه که گوش‌خَزک «هزارپا» خوانده می‌شود. کسانی که این نام را بر این حشره نهادند، خودشان نمی‌توانستند بیشتر از ۱۴ بشمارند.

این درست است که من نمی‌توانم برای خودم کفش بسازم، اما اجازه نمی‌دهم که برای من فلسفه بسازند. کفش را به کفاش سفارش می‌دهم، ساختن آن از من بر نمی‌آید.

گور بهترین برج و بارو دربرابر یورش سرنوشت است.

مشخصه‌ی کتاب خوب این است که هر چه انسان پیرتر می‌شود، به آن علاقه‌ی بیشتری می‌یابد.

افراد زیرک می‌کوشند بقبولانند اینکه انسان خود را چیزی بنماید که نیست چه بسا مشکلتر است از اینکه انسان در واقعیت چیزی باشد که می‌نماید.

مطمئن‌ترین جایی که مگس باید بنشیند تا جان سالم به در برد روی خود مگس‌گش است.

سعادت طولانی به دلیل طولانی بودنش دیگر سعادت نیست.

نخستین گام خردمندی: شکایت علیه هر چیز؛ واپسین گام: تحمل هر چیز.

هنگامی که نوشته‌های انسانهای مشهور را در دست دارم، آرزو می‌کنم کاش می‌شد به جای متن موجود چیزهایی را بخوانم که نویسنده خط زده است.

... نگاه‌های تازه از میان سوراخ‌های کهنه ...

آدم به خری که شبیه اسب باشد می‌خندد، اما به حال اسبی که شبیه خر باشد متأسف می‌شود.

نخستین امریکایی‌ای که کریستف کلمب را کشف کرد، کشف مصیبت‌باری کرد.

چیزی به قلابت گیر کرد؟ خود رودخانه!

کسی که یکبار ۱۰۰،۰۰۰ تالر بدزدد، می‌تواند تمام عمر شرافتمندانه زندگی کند.

انسان باید هر ده سال یکبار فلسفه‌اش را عوض کند.

مفسر کتاب معمولاً از نویسنده‌ی آن مهمتر است.

آنجایی که دیروز مرز دانش بود، امروز میانه‌ی آن است.

خطرناکترین دروغ‌ها حقیقت‌هایی هستند که اندکی تحریف شده‌اند.

گرایش انسانها به عظیم قلمداد کردن چیزهای حقیر، منشأِ بسیاری از عظمت‌هاست.

کتابی که درباره‌ی یک شاه نوشته شده و به آتش افکنده نشده، ارزش خواندن ندارد.

آلمانی‌ها خیلی کتابخوان‌اند. آنان برای اینکه همان چیزهایی را که پدرانشان کشف کرده‌اند، دوباره کشف نکنند، یاد می‌گیرند چیزهایی را ببینند، که اجدادشان دیده‌اند. خطای دوم از خطای اول بدتر است.

اگر در بنگاههای کارگشایی آدمها را نیز گرو برمی‌داشتند، دوست داشتم بدانم چه قیمتی روی من می‌گذاشتند.

در جهانی که ستارگان ثابت نیز ثابت نیستند، چگونه می‌توان گفت که هر حقیقتی حقیقت است؟

آنچه نویسنده‌ای را محبوب می‌کند نه این است که ادراک‌های تازه‌ای را عرضه می‌کند، بلکه این است که به ادراک‌های پیش‌پاافتاده رنگ اهمیت می‌زند و به خواننده تلقین می‌کند که خود او فکر خارق‌العاده‌ای داشته است، به بیان بهتر، کار او این است که درباره‌ی چیزهای مبتذل چنان سخن گوید که خواننده‌ای که مجذوب گفتار او می‌شود گمان کند خود او این فکرهای بزرگ را داشته و نویسنده توانسته است آنها را زیبا بیان کند.

لایبنیتس به دفاع از مسیحیت پرداخته است. ساده‌دلی است از این که او کاری چونان کار کشیشان کرده است، نتیجه گیریم که او مسیحی مؤمنی بوده است. او که آدم سست‌عنصری بوده، نه با انگیزه‌ی دین، بلکه به احتمال زیاد به این سبب که فخر بفروشد و بگوید می‌تواند چیزی بهتر از علما بنویسد، دست به این کار زده است. وقتی اندرون خود را بکاویم درمی‌یابیم چه انگیزه‌های پیچیده‌ای داریم. آری، من حتا شهامت آن را دارم که ثابت کنم که پیش می‌آید انسان به چیزی ایمان داشته باشد، بی آنکه به آن ایمان داشته باشد. هیچ چیزی پیچیده‌تر از نظام انگیزه‌های رفتارهای ما نیست.

وقتی داستان جنایتکار بزرگی را می‌خوانی، پیش از آنکه او را محکوم کنی، از سر صداقت سپاسگزار سرنوشت باش که خود تو را در آغاز زنجیره‌ی وضعیت‌های پدیدآورنده‌ی آن داستان قرار نداده است.

یک قاعده‌ی طلایی: درباره‌ی یک فرد نه بر پایه‌ی عقیده‌ی او بلکه برپایه‌ی چیزی که آن عقیده از او ساخته است، داوری کنید.

Share/Save/Bookmark

 
 


شانزدهمین دوره‌ی بازی‌های آسیایی شامگاه جمعه ۱۲ نوامبر ‌(۲۱ آبان‌ماه) با مراسمی باشکوه در شهر گوانگژوی چین گشایش یافت.

۹ هزار و ۷۰۴ ورزشکار از ۴۵ کشور آسیایی در ۳۳ رشته‌ی ورزشی در این دوره تا روز ۲۷ نوامبر (ششم آذرماه) رقابت می‌کنند. ایران با ۳۷۰ ورزشکار زن و مرد در این دوره حاضر شده است.

Download it Here!

مراسم گشایش بازی‌ها با تجربه‌ای که چینی‌ها از بازی‌های المپیک پکن ۲۰۰۸ اندوخته بودند، همراه رقص و آوازهای محلی بسیار با شکوه برگزار شد.

در بخشی از مراسم گشایش در مسیر جاده‌ی ابریشم از نام «خلیج عربی» به جای خلیج فارس استفاده شده بود که این امر با اعتراض‌هایی از سوی ایرانیان روبه‌رو شد. با این‌همه مقامات ورزشی ایران که در مراسم گشایش حاضر بودند، در برابر این رویداد واکنش درخوری نشان ندادند.

ابتدا صداوسیمای جمهوری اسلامی اعلام کرد که علی سعیدلو، رئیس سازمان تربیت بدنی و محمدعلی‌آبادی، رئیس کمیته‌ی ملی المپیک ایران با اعتراض به نام جعلی خلیج عربی مراسم گشایش را ترک کردند، ولی سفیر ایران در چین این مسئله را تکذیب کرد و گفت: «علی سعیدلو و محمد علی‌آبادی و دیگر مسئولان ورزش ایران تا پایان مراسم گشایش حضور داشتند.»

مهدی صفری سفیر جمهوری اسلامی در چین گفته است، نامه‌ی اعتراضی به وزارت خارجه‌ی چین نوشته است. این تنها واکنش مسئولان جمهوری اسلامی به این توهین مقام‌های برگزاری بازی‌های آسیایی به ایران بود.

این رویداد مراسم گشایش بازی‌های آسیایی در چین در داخل ایران با سکوت خبری یا سانسور روزنامه‌های دولتی روبه‌رو شده است.

روزنامه‌ی «آفتاب یزد» نوشت: «روزنامه‌ی دولتی ایران در اقدامی عجیب خبر جعل نام خلیج فارس را در گشایش بازی‌های آسیایی سانسور کرده است.»

ایران با فرستادن ۳۷۰ ورزشکار در شمار کاروان‌های پرشمار این دوره به‌حساب می‌آید که در ۳۳ رشته‌ی ورزشی رقابت خواهند کرد.

مسئولان سازمان تربیت بدنی ایران پیشتر هدف خود را قرارگرفتن کاروان ورزشی ایران در رده‌ی چهارم تابلوی مدال ملت‌ها قرار دادند.

مرتضی شمس، روزنامه‌نگار و کارشناس ورزش در تهران، قرار گرفتن ایران در مکان چهارم رده‌بندی مدال‌های این دوره از بازی‌ها را پیش‌بینی نمی‌کند. به‌ویژه آن که طی سه روز گذشته‌ی این بازی‌ها، ایران هنوز مدال طلایی دریافت نکرده است.

ایران امسال یکی از پرشمارترین کاروان‌های ورزشی خود را عازم این مسابقات کرده است و با توجه به برنامه‌ریزی‌ای که در زمان تصدی‌گری مهندس علی‌آبادی، رئیس پیشین سازمان تربیت بدنی تدارک دیده شده بود، این‌ها مقام چهارم بازی‌های آسیایی را نشانه رفته‌اند، اما آن‌چه تاکنون روی داده، از ابتدای مسابقات و طی این چند روزی که از شروع مسابقات گذشته است، نتایج خوش‌بین‌کننده‌ نیست و مطابق معمول ورزش ما هم‌چنان چشم امیدش به دو رشته‌ی کشتی فرنگی و آزاد است.

اگر کشتی‌گیران ما بتوانند، طبق آن‌چه فدراسیون‌شان پیش‌بینی کرده، حداقل صاحب پنج مدال طلا شوند، تا حدودی شرایط ما بهبود پیدا می‌کند، اما نه این که باز بتوانیم به جایگاه چهارمی آسیا دست یابیم. من فکر می‌کنم آن‌چه از کشتی متصور است، این رشته نیز نیز به تأسی از رفتاری که در المپیک داشت، شاید نتواند تمام خواسته‌های ورزش کشور ما را برآورده کند. به نظر من امسال جایگاهی پایین‌تر از دوره‌ی قبلی پیدا خواهیم کرد.

پیش از اعزام کاروان ورزشی ایران، علی سعیدلو، رئیس سازمان تربیت بدنی وعده داده بود: «هر ورزشکار ایرانی که در این بازی‌ها مدال طلا بگیرد، همان‌جا ۱۵۰ سکه‌ی طلا جایزه می‌گیرد. در بازگشت‌ هم سند یک خانه را دریافت خواهد کرد.» فکر می‌کنید این وعده‌ها بتواند در تشویق ورزشکاران ایران برای بردن مدال‌های طلا تأثیر داشته باشد؟

دور از ذهن نیست. البته همان طور که اشاره کردید، مشوق‌های این چنینی بسته‌های حمایتی خوب و لازمی‌اند و باید این‌ کارها را بکنند، اما به نظر من فقط حمایت کفایت نمی‌کند و کافی نیست. چه بسا تیم‌هایی که رقبای ما هستند یا ورزشکارانی که به‌عنوان رقبای ما در رشته‌های انفرادی فعالیت می‌کنند، بی‌کار ننشسته‌اند. با توجه به شرایطی که در بدو مسابقات دیده می‌شود، به نظر من این بسته‌های تشویقی اگرچه لازم است، اما اصلاً کافی نیست و کفایت این را نمی‌کند که فقط به صرف پاداش به ورزشکاران و افزایش انگیزه‌‌شان انتظار داشته باشیم که آنها توفیقی نسبت به رقبای‌شان پیدا کنند. به‌هرحال اگر این‌گونه نگاه کنیم، من فکر می‌کنم به نوعی ساده‌اندیشانه و خودفریبی است. چون این فرض محالی است که ما بگوییم رقبای ما اصلاً کار نکرده‌اند و ورزشکاران ما به دلیل این بسته‌های تشویقی و حمایتی می‌توانند استیل‌های خودشان را به حریف‌های‌‌شان دیکته کنند.


مسئله‌ی استفاده از نام «خلیج عربی» به جای خلیج فارس در میان ایرانیان خارج از کشور و سایت‌های مربوط به آنان، واکنش‌های اعتراض‌آمیزی را به دنبال داشت. در ایران آیا این برخورد برگزارکنندگان چینی بازی‌های آسیایی واکنشی به همراه داشته است؟

متأسفانه در کمال حیرت باید بگویم، هیچ! عمق فاجعه بسیار فراتر از این حرف‌هاست. اینکه شیطنت‌ها و دلارهای نفتی عرب‌ها باعث شود که تاریخ ما کتمان شود، تاریخ ما نفی شود، به نظر من یک فاجعه‌ی ملی است. همان‌طور که روز اول این مسابقات شنیدیم، در همان زمان اعلام شد که آقای دکتر سعیدلو، رئیس سازمان تربیت بدنی به اتفاق آقای محمد علی‌آبادی که هم اینک رئیس کمیته‌ی ملی المپیک هستند و دبیرکل ایشان آقای افشارزاده جلسه‌ی اضطراری تشکیل داده‌اند.

این خبری بود که همان لحظه اعلام شد و از طریق صدا و سیمای ایران روی آنتن رفت و به نظر می‌رسید، حداقل انتظار ما این بود، که کاروان ورزشی ایران تهدید به ترک این مسابقات کنند. اما نه تنها این تهدید عملی نشد، بلکه ما شنیدیم که ترک مراسم افتتاحیه توسط آقای سعیدلو نیز توسط سفیر ایران تکذیب شده است.

متأسفانه تمام اینها دست به دست هم می‌دهند تا ما شاهد بروز یک فاجعه‌ی ملی برای کشورمان باشیم. البته من تحلیل‌گر سیاسی نیستم، ولی با توجه به روابط سیاسی و اقتصادی‌ای که طی سال‌های اخیر با چینی‌ها داشته‌ایم و هم اکنون که من با شما صحبت می‌کنم تمام بازار کشور ما را اجناس و اقلام چینی پر کرده است، به نظر من بسیار مسئولان ورزشی کشور ما کوتاهی کرده‌اند و باید خیلی محکم‌تر و قاطع‌تر مقابل این فاجعه‌ی ملی می‌ایستادند.

چه بسا حتی کسب عنوان چهارم هم که به نظر من محال است، نمی‌توانست انگیزه‌ای باشد برای چشم بستن و اهمال در خصوص این فاجعه‌ی ملی که برای پیشینه و برای تاریخ ما و برای عزت و احترام کشور ما به‌وقوع پیوسته است. امیدوارم حداقل این شایعه که قرار است مسئولین چینی به طور رسمی عذرخواهی کنند، تکذیب نشود و ما لاقل شاهد عذرخواهی چینی‌ها باشیم.

براساس گزارش‌ها مقام‌های برگزاری بازی‌ها و مقام‌های رسمی چینی عذرخواهی نکرده‌اند. علی سعید لو معاون محمود احمدی‌نژاد و رئیس سازمان تربیت بدنی هم به گزارش خبرگزاری‌های داخلی از نخست وزیر چین، به دلیل برپایی خوب این بازی‌ها در آن کشور تشکر کرده است. آیا در روزنامه‌های پرشمار ورزشی تهران این خبر واکنشی داشته است؟

اصلا. تنها خبری که در ایران به صورت رسمی منتشر شد، همان خبر تشکیل جلسه‌ی اضطراری این آقایان بود که محورهای اصلی ورزش کشور ما هستند. تا همان حد باقی ماند و هیچ خبر دیگری منتشر نشد. حتی از اینکه با مسئولین چینی مذاکراتی داشتند نیز اخباری در تهران درج نشده است. من احساس می‌کنم که اطلاع‌رسانی ضعیف نمایندگان ورزش ایران در بازی‌های آسیایی و یا کم‌کاری همکاران‌مان که هم اینک در گوانگ ژو به‌سر‌می‌برند، همه دست به دست هم داده تا به نوعی این مسئله زیر غبار فراموشی مدفون شود و در عمل ما در دل‌مان درد این توهین را داشته باشیم.

براساس گزارش خبرگزاری‌های مختلف در تهران، علی سعیدلو خود را نامزد معاونت کنفدراسیون فوتبال آسیا کرده است. آیا شما هم این خبر را شنید‌ه‌اید؟

من اجازه می‌خواهم که با یک مثل شروع کنم که می‌گوید هر دم از این باغ بری می‌رسد. بعضی وقت‌ها اخباری به گوش ما می‌رسد که واقعاً دردآورتر است از همین فاجعه‌ی حذف نام خلیج فارس. من نمی‌دانم آقای سعیدلو در رأس سازمان تربیت بدنی چرا جایگاه خودشان را فراموش کرده‌اند و چرا باید برای ایشان مهم باشد که نایب رئیس یک کنفدراسیون در سطح آسیا شوند؛ آن هم کنفدراسیونی که ما می‌دانیم تا بن دندانش زیر یوغ دلارهای نفتی است و با توجه به خواست آنها اعلام رأی می‌کند و تغییر مسیر می‌دهد.

متأسفانه در دوره‌ی پیشین سازمان تربیت بدنی نیز، زمانی که آقای مهندس علی‌آبادی تصدی این پست را داشتند، یک‌بار دیگر چنین فاجعه‌ای را داشتیم. آن زمانی بود که اعلام پذیرش ثبت نام کاندیداتورهای فدراسیون فوتبال ایران آغاز شده بود و در کمال تعجب مهندس علی‌آبادی که ریاست وقت ورزش کشور را به‌عهده داشتند، در این انتخابات ثبت نام کردند و چه بسا اگر مخالفت فیفا به بهانه‌ی حضور دولتی‌ها در فوتبال نبود و از ثبت نام ایشان ممانعت به‌عمل نمی‌آمد، ایشان تا انتهایش می‌رفتند و هم‌زمان با پست ریاست ورزش کشور، ریاست فدراسیون فوتبال را هم می‌پذیرفتند.

متأسفانه، همان‌طور که گفتم، این خبر هم حقیقت دارد و آقای سعیدلو به نظر من نه تنها خودشان کوتاهی کردند، بلکه مشاورینی داشتند که به ایشان راهنمایی‌های غلطی دادند. چون اصلا در شأن کشور و ورزش ما نیست که رئیس سازمان ورزش کشوری با این‌همه قدمت، با این‌همه سابقه، با ۷۰ میلیون جمعیت، خود را نامزد نایب رئيسی کنفدراسیون فوتبال آسیا کند. بخصوص که ایشان مقامی بالاتر از وزیر ورزش دارد و معاون رئیس جمهور هم هست. متأسفانه این واقعیتی است که وجود دارد و امیدوارم هرچه زودتر ایشان متوجه شوند و اعلام انصراف کنند.


به نظر شما این پست برای معاون محمود احمد‌ی‌نژاد و رئیس سازمان تربیت بدنی ایران چه اهمیتی دارد؟

تصاحب پست‌ها و کرسی‌های بین‌المللی به‌خودی‌ خود چیز بدی نیست، اما وقتی افرادی که در جایگاه‌های محترم و رفیعی در کشور قرار دارند، مثل آقای سعیدلو که معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان ورزش هستند، می‌آیند و این قدر خودشان را کوچک می‌کنند، این ایراد دارد. مثلا چه خوب بود اگر برای کاندیداتوری نایب رئیسی کنفدراسیون فوتبال آسیا یکی از رؤسای فدراسیون فوتبال، حتی از رؤسای پیشین آن، مثلاً آقای داریوش مصطفوی را معرفی می‌کردند یا آقای دادکان و یا آقای عابدینی را معرفی می‌کردند.

کاش حتی آقای کفاشیان که الان کاندیدای پست عضویت در هیئت اجرایی شده‌اند، خودشان را کاندیدا می‌کردند. همان طور که گفتم تصاحب پست به خودی خود بد نیست، ولی اینکه چه کسی با چه مقامی می‌خواهد به آن پست حمله ببرد و آن را نشانه قرار بدهد، این ایراد دارد. به نظر من جایگاه رئیس سازمان تربیت بدنی ایران به دلیل اینکه معاون رئیس جمهور نیز هستند، بسیار رفیع‌تر و بالاتر از این است که بخواهند خودشان را حتی برای ریاست کنفدراسیون فوتبال آسیا کاندید کنند.

اما رده‌بندی تابلوی مدال ملت‌ها در شانزدهمین دوره‌ی بازی‌های آسیایی گوانگ ژو چین در پایان سومین روز حکایت از پیشتازی کامل میزبان دارد. ورزشکاران چین تا پایان سومین روز بازی‌ها با ۵۲ مدال طلا، ۱۹ نقره، ۱۹ برنز روی‌هم ۹۰ مدال به‌دست آورده‌اند. از مجموع ۳۰۲ مدالی که تا کنون تقسیم شده است. چینی‌ها روز یکشنبه یک‌هزارمین مدال خود را در تاریخ بازی‌های آسیایی صاحب شدند. نخستین مدال‌ را چینی‌ها در بازی‌های آسیایی ۱۹۷۴ به میزبانی تهران صاحب شدند.

امروز هند، ماکائو و چین تایپه هم نخستین مدال‌های طلای خود را از بازی‌های گوانگ ژو به دست آوردند. پس از چین که در بالای تابلوی مدال ملت‌ها قرار دارد، با ۵۲ مدال طلا، مجموع ۹۰ مدال، کره‌ جنوبی در مکان دوم است، با ۱۸ طلا، مجموع ۴۸ مدال. ژاپن با ۱۳ طلا، مجموع ۵۹ مدال سوم است.

چین تایپه و هنگ کنگ هرکدام با ۲ مدال طلا در مکان‌های چهارم و پنجم تابلو ایستاده‌اند. سهم ورزش ایران از ۳۰۲ مدالی که تا کنون تقسیم شده، ۲ مدال نقره و ۳ برنز است. ایران در پایان سومین روز این بازی‌ها در مکان دوازدهم تابلوی مدال‌ها ایستاده است.

آخرین رده‌بندی مدال‌ها را از اینجا مشاهده کنید.

Share/Save/Bookmark

 
 

باراک اوباما، رئیس جمهور امریکا، روز جمعه پنجم نوامبر، سفر آسیایی خود را با بازدید از هند آغاز کرد و دیروز نهم نوامبر، هندوستان را به قصد اندونزی ترک کرد.

اوباما در این سفر از اعطای تسهیلات تازه‏ی اتمی به هند و از حمایت خود برای عضویت دائم هندوستان در شورای امنیت سازمان ملل سخن گفت. او در ادامه‏ی سفر خود، از کره‏ی جنوبی و ژاپن نیز بازدید خواهد کرد.

در این زمینه، با علی شاکری، مطلع و تحلیل‏گر سیاسی روابط ایران و امریکا در کالیفرنیا، گفت‏وگو کرده‏‏ام.

با توجه به واکنش‏های منفی رسانه‏های دولتی ایران نسبت به سفر آقای اوباما به منطقه، آیا این سفر ارتباطات مستقیم یا غیرمستقیمی با مسائل ایران دارد؟


علی شاکری

در کل مضمون سفر رئیس جمهور امریکا به کشورهای اقیانوسیه و کشورهای آسیای جنوبی، بیشتر مسئله‏ی اقتصادی و در مجموع امنیت آن منطقه است.

حدود بیش از دوهزار نفر در این سفر در چندین هواپیما با آقای اوباما هستند و حدود ۲۰۰نفر از رهبران کمپانی‏های چندملیتی جهان، به‏ویژه امریکایی‏ها و هم‏چنین کارشناسان بزرگ نظامی و امنیتی امریکا وی را همراهی می‏کنند؛ به‏خاطر معادلات کل مسئله‏ی هم هند و هم آسیای جنوبی. این مسئله‏ی اساسی سفر اوباما است و مسئله‏ی ایران یا اشاراتی که در این سفر به ایران می‏کند، تعیین کننده نیستند. آنها حاشیه یا پاورقی هستند.

اینکه آقای اوباما در صحبت آخر خود از حق هند برای داشتن انرژی صلح‏آمیز اتمی صحبت می‏کند و پیشنهاد می‏کند هند وارد شورای امنیت سازمان ملل بشود و یا اینکه می‏گوید ایران نظم نوین جهانی و تنظیم با جهان را قبول ندارد، موضعگیری همیشگی‏اش است.

به‏نظر می‏‏آید باراک اوباما اهمیت ویژه‏ای برای هند، در میان این چهار کشور، قائل است. در مورد دلایل این اهمیت دیدگاه‌های زیادی هست. نظر شما در این زمینه چیست؟

این سفر، سفر تعیین‏‌کننده‏ای است. به‏ویژه اینکه اول هند را انتخاب کرده است. در سه روزی که آقای اوباما در هند بوده، قرار بوده ۲۰ قرارداد اقتصادی بزرگ با هندوستان ببندد.

هندوستان حدود یک و دودهم میلیارد جمعیت دارد. هندوستان یازدهمین کشور اقتصاد جهان است. این کشور تا ده سال دیگر، یکی از پنج کشور بزرگ اقتصادی جهان محسوب می‏شود و دارای بزرگ‏ترین نیروی انسانی برای کار آینده است. قراردادهای بیست‏گانه و مسئله‏ی ادامه‏ی دادن اسلحه به هند و تمدید و تقویت نیروگاه‏های اتمی هند در ادامه‏ی قراردادی که آقای بوش بسته بود، مطرح است.

ولی در پیوند با تأمین برخی تسهیلات اتمی برای هند، انتقادی متوجه باراک اوباما می‏شود. برای اینکه هند بر اساس پیمان ان‏پی‏تی، چون امضا‏کننده‏ی آن نیست، اجازه ندارد از این تسهیلات استفاده کند. هیچ کشوری محق نیست آن را در اختیار هند بگذارد.

در مورد مسئله‏ی هند، باید توجه داشته باشیم اینکه هند در ان‏پی‏تی نیست، ولی در عین حال به او امتیاز داده می‏شود، به این خاطر است ‏که هند در هماهنگی با نظم جهانی، در مرکز آن امریکا، تضادهای بزرگ ندارد.

نکته‏ی دیگری هم که در رابطه با اهمیت هند برای امریکا مطرح است، شاید رابطه‏ی این کشور با چین باشد و از آن طرف، مشکلاتی که امریکا با چین دارد.

چین در سال‏های اخیر، با پایین نگاه داشتن قیمت ارز خود، در صادرات بر امریکا برتری پیدا کرده و این چیزی است که امریکا از آن خوشحال نیست. امریکا از اینکه معاملات گوناگون با چین دارد، ولی صادراتش همواره کمتر از واردات از چین است، خوشحال نیست. از اینکه چین سر مسئله‏ی امنیتی جهانی، همکاری کامل با امریکا ندارد، خوشحال نیست.

هندوستان ۳۲۲۵ کیلومتر با چین مرز دارد و کشوری است که در سال ۱۹۶۲ با چین جنگ داشته و از چین شکست خورده است. الان که امریکا در رابطه با مسئله‏ی اقتصادی با چین دچار مشکل شده، می‏خواهد با نگاه داشتن تعادل در رابطه با هند، با اهرم بالاتری با چین طرف بشود. امریکا می‏خواهد از اختلافاتی که چین و هند، به‏خاطر داشتن ۳۲۲۵ کیلومتر مرز، با همدیگر دارند استفاده کند و بتواند این نیروی کار ارزان را از چین به هند منتقل کند.

امریکا می‏تواند روی این مسئله حساب کند. به‏نظر من، جمعیت هند می‏رود تا در سال ۲۰۳۰ از چین بیشتر و جزو پنج کشور بزرگ اقتصاد جهانی بشود. اینکه این کشور یک دمکراسی بزرگ باشد، برای امریکا مهم است.

در سفر باراک اوباما به اندونزی هم آیا صرفاً مسائل اقتصادی عمل می‏کند؟ یا موقعیت اندونزی به عنوان کشوری که بزرگ‏ترین جمعیت مسلمان را دارد، نظر آقای اوباما را جلب می‏کند؟ رابطه‏ی اندونزی با ایران در این میان چه نقشی دارد؟

در موقعیتی که اسلام و تروریسم تداعی‌گر همدیگر هستند و آقای اوباما همیشه سعی می‏کند توضیح بدهد مسئله‏ی اسلام از مسئله‏ی تروریسم جداست، سفر او به اندونزی که ۲۳۸ میلیون نفر جمعیت دارد و از این میان ۲۰۶ تا ۲۰۷ میلیون نفر مسلمان هستند، به عنوان یک کشور مسلمان معتدل که با نظم کنونی جهان و امریکا هماهنگی دارد، در جهت حفظ رابطه، هم از نظر امنیتی و هم اقتصادی با مسلمانان مهم است.


چون اندونزی نه فقط یک کشور اسلامی است ‏بلکه در منطقه‏ی جنوب آسیاست و با کشورهای دیگر منطقه روابط خوبی دارد. از حیث عاطفی نیز آقای اوباما چند سال در اندونزی درس خوانده است.
در کل فاکتوری که امریکا در همه‏جا نسبت به ایران در نظر می‌گیرد، مسئله‏ی غنی کردن اورانیوم و خطری که می‌تواند هردقیقه‏ای تبدیلش کند به جنگ اتمی، مسئله‏‏ای جدی است، ولی در این سفر تعیین‏کننده نیست.

به طور مشخص باراک اوباما چه اهدافی را در سفر به کره‌ی جنوبی دنبال می‏کند؟

کنفرانس ۲۰ کشور اقتصادی بزرگ جهان در سئول تشکیل می‏شود. چون کره‏ی جنوبی هم از نظر امنیت سیاسی برای‏شان مهم است و هم‏ اینکه کره‏ی جنوبی یار امریکا در افغانستان است و حتی نیرو به آن‏جا فرستاده است. در حالی‏که ژاپن این کار را نکرده است.

دوم اینکه کره و امریکا بر سر روابط اقتصادی، اختلافاتی دارند و در ارتباط با صدور ماشین‏ها از کره به امریکا، همیشه واردات امریکا بیشتر از صادرات است. می‏خواهند تعرفه‏های گمرکی را چنان تنظیم کنند که امریکا هم در این میان بهره‏مند شود.

کشور ژاپن در عین روابط پیچیده‏ی اقتصادی‏ای که با امریکا دارد، مشکلاتی هم الان با روسیه و چین دارد که هرکدام از آنها مسائلی هم با امریکا دارند. سفر باراک اوباما به این کشور، خارج از اهداف اقتصادی، چه مضامینی دارد؟

غیر از رابطه‏ی اقتصادی‏ای که ژاپن با امریکا دارد، اختلافات سیاسی‏ هم در آن‏‏جا به‏وجود آمده است. ژاپن بر سر چند جزیره با روسیه اختلاف دارد. مدودف در این رابطه سفری به ژاپن داشت. در ضمن اختلافاتی هم با چین بر سر جزایر دیگر دارد.

با توجه به اینکه امریکا در ۴۰،۵۰ سال گذشته، بعد از جنگ سرد، رل مهمی در رابطه با خاور دور داشته، این سفر نشان می‏دهد که با توجه به اینکه این کشورها می‏توانند در بازی با چین، چه از نظر اقتصادی چه از نظر امنیتی، یار امریکا باشند، چقدر از اهمیت استراتژیک برخوردار است.

آیا سفر باراک اوباما به هند، در اهدافی که برای آن درنظر گرفته شده بود، موفق بوده است یا خیر؟ یا هنوز مشخص نیست؟

در مورد هند موفق شده است. حدود ۲۰ قرارداد با هند بسته است و با بستن این قراردادها وضعیتی را ایجاد کرده که با توجه به نیروی کار ارزانی که در چین هست، بتواند با هند به عنوان دمکراسی بزرگ جهانی، توازن را در چین نگاه دارد. در این مورد موفق بوده است.

مخصوصاً اینکه می‏خواهد قانع کند و به‏نظرم موفق شده و قانع هم کرده است که مشکل بر سر کشمیر پاکستان و هند را با هند حل کند.

ایرنا، خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی نوشته بود که باراک اوباما در زمینه‌ی اهداف امنیتی، موفق نبوده و هند پیشنهاد میانجی‏گری او را برای مسئله‏ی کشمیر رد کرده است.

به‏نظر من، چنین چیزی نیست. به خاطر اینکه هند و امریکا بر سر مسئله‏ی تروریسم در پاکستان نظر مشترک دارند. پاکستان و هندوستان بر سر خسته شدن از عملیات تروریستی در آن منطقه و ادغامی که طالبان‏ها و القاعده در آن‏جا دارند، بسیار نگرانند و مثلث امنیت سه‏گانه زمینه‏ای را ایجاد کرده که از نظر استراتژیک و کاربردی خیلی مؤثر است. آنها موفق بوده‏اند که این زمینه را ایجاد کنند.

Share/Save/Bookmark

 
 

سرکوب جنبش دانشجویی ایران هم‌چنان ادامه دارد و به نظر می‌رسد این‌بار پیش از شکل‌گیری دور جدید تیم رهبری بزرگ‌ترین جریان دانشجویی کشور، داوطلبان عضویت در شورای مرکزی اتحادیه‌ی انجمن‌های اسلامی دانشجویان سراسر کشور- دفتر تحکیم وحدت- بازداشت می‌شوند تا این نهاد پیش‌تاز در عرصه‌ی دفاع از حقوق مردم با بحران رهبری روبه‌رو شود و در نهایت فروبپاشد.

در ادامه‌ی برخورد با فعالیت‌های دانشجویی، علی قلی‌زاده، دبیر سابق انجمن اسلامی دانشگاه شاهرود و عضو کنونی شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت که در سال گذشته به وسیله‌ی حکمی از سوی وزارت اطلاعات از تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد محروم شده بود، روز جمعه ۱۴ آبان دستگیر شد.

در پی آن، روز شنبه، محمد حیدرزاده، عضو دیگر شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت به ستاد خبری اداره‌ی اطلاعات شهرستان شهر کرد احضار شد و پس از آن دیگر به منزل بازنگشت.

یکشنبه ۱۶ آبان، علیرضا کیانی، دبیر سیاسی سابق انجمن اسلامی دانشگاه مازندران و محسن برزگر فعال دانشجوئی دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل، عضو شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت بازداشت شدند.


از راست: محمد حیدرزاده، علی قلی‌زاده، محسن برزگر و علیرضا کیانی

این موج جدید بازداشت‌ها از آنجا آغاز شده است که بر اساس روال جاافتاده‌ی نهادهای امنیتی، ابتدا علیه آنها در سایت‌ها و نشریات وابسته پرونده‌سازی شد.

سایت خبری رجانیوز که سهم ویژه‌ای در مقدمه‌چینی‌های دستگاه امنیتی علیه دانشجویان بر عهده دارد در گزارشی در روز نهم آبان‌ماه با عنوان «تحرک تیم مرتبط با منافقین برای احیای طیف علامه در پوشش جدید» و با تاکید بر «غیر قانونی بودن» دفتر تحکیم وحدت، اتهاماتی را بدون سند به فعالان دانشجویی نسبت داد.

این سایت در ادامه‌ی این گزارش، خبر از «فریب خوردن» تعدادی از «فعالین درجه چندم برخی دانشگاه‌ها» را داده بود که قصد «ایجاد گروهک جدیدی» را داشتند که «منویات گروهگ تروریستی منافقین را در پوشش تشکلی دانشجویی به نام طیف علامه اجرا کند».

طیف علامه‌ی دفتر تحکیم وحدت در واقع اکثریت دانشجویان عضو این نهاد را تشکیل می‌دهد که به دمکراسی باور دارند. در برابر آن، طیف شیراز قرار دارد که در اقلیت قرار دارد و به نهادها و گروه‌های محافظه‌کار نزدیک است. این طیف با حمایت نهادهای امنیتی و برای تحت‌الشعاع قرار دادن فعالیت‌های دانشجویی مستقل آزادی‌خواه و نیز زیر سئوال بردن هویت فعالیت‌های مستقل ایجاد شده است.

در ادامه‌ی سناریونویسی علیه دانشجویان، سایت رجانیوز در تاریخ ۱۵ آبان با انتشار نامه‌ای منتسب به مهدیه گلرو، دانشجوی زندانی، مدعی اعترافاتی از جانب او شده است. بر اساس استدلال این سایت، «نحوه نفوذ و یارگیری منافقین در دانشگاه‌ها» در این نامه‌ی انتسابی، افشا شده است!

این پرونده‌سازی‌ها در شرایطی صورت می‌گرفت که تعدادی از فعالان برجسته‌ی دانشجویی از جمله بهاره هدایت، مهدیه گلرو، میلاد اسدی و کوهیار گودرزی از سال گذشته در زندان به‌سر می‌برند.

در غیاب آنها، علیرضا کیانی، محسن برزگر، علی قلی‌زاده و محمد حیدرزاده در میان دانشجویان فعالی بودند که قصد هدایت جریان دانشجویی را داشتند اما بازداشت شدند. این چهار دانشجو، منتخب‌های دانشجویان برای حضور در شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت بودند.

پس از دستگیری دانشجویان، نهادهای امنیتی خانواده‌های آنها را تهدید کرده‌اند که با رسانه‌ها مصاحبه نکنند. در همین زمینه اداره‌ی اطلاعات استان مازندران، مرتضی کیانی، برادر علیرضا كیانی را چند ساعت بازداشت و مورد بازجویی قرار داد.

نیروهای امنیتی با ایجاد تهدید و فشار به خانواده‌های اعضای بازداشت شده‌ی دفتر تحكیم وحدت، خاطرنشان كرده‌اند: «در صورت مصاحبه و یا اطلاع‌رسانی از وضعیت فرزندان‌تان دیگر اجازه ملاقات یا تماس تلفنی فرزندانتان با شما را نخواهیم داد.»

از سویی دیگر، علیرضا مرادی، دانشجوی کارشناسی ارشد علوم ارتباطات دانشگاه تهران برای گذراندن یک سال حکم زندان به قزل‌حصار منتقل شد.

علیرضا مرادی به همراه برادرش سجاد، دو دانشجوی نخبه‌ی کُرد دانشگاه تهران که هر دو با فاصله‌ی یک سال با رتبه‌ی سه کنکور کارشناسی ارشد وارد دانشگاه شده بودند، در روز ۱۶ آذر ماه از مقابل خوابگاه دانشگاه تهران بازداشت شدند.


آرش صادقی

هم‌چنین حکم آرش صادقی، دانشجوی كارشناسی ارشد فلسفه‌ی دانشگاه علامه و عضو شورای مركزی انجمن اسلامی آن دانشگاه، در دادگاه تجدید نظر به پنج سال حبس تعزیری تایید شد.

وی پیش از این از سوی شعبه‌ی ۲۶ دادگاه انقلاب به اتهام اجتماع و تبانی علیه نظام و تبلیغ علیه نظام به شش سال حبس تعزیری و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده بود.

او با گذشت حدود یک سال ونیم از مدت بازداشت به قید وثیقه در مرخصی است، اما چند روز قبل مامورین امنیتی به منظور بازداشت او به منزل پدری‌اش یورش می‌برند.

او در زمان یورش ماموران در منزل حضور نداشت، اما این اقدام باعث شوکه شدن مادر او و در نتیجه حمله‌ی قلبی و پس از اندکی فوت او شد.

آرش صادقی در زمان بازجویی تحت شکنجه قرار گرفته، دو بار كتف وی در رفته و یک دندان او نیز شكسته شده است.

برخوردهای اخیر با دانشجویان نشان می‌دهد که تلاش های سرکوبگرانه‌ی پیشین برای حذف دفتر تحکیم وحدت از صحنه‌ی فعالیت‌های دانشجویی از طریق بازداشت گسترده‌ی کادر مرکزی و بدنه نتیجه‌بخش نبوده است. از این‌روی نهادهای امنیتی کادر داوطلب جدید را پیش از تشکیل دستگیر کرده‌اند تا کسی را یارای حضور در کادر رهبری جنبش نباشد. با این حال دانشجویان معتقد هستند که فعالیت‌های دانشجویی با این اقدامات سرکوبگرانه متوقف نخواهند شد.

جمعی از فعالین دانشجویی دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل، در پی بازداشت چهار دانشجوی فعال در بیانیه‌ای تداوم فعالیت دفتر تحکیم وحدت را تحسین برانگیز دانسته و نوشته‌اند: به حتم اتحادیه‌ی انجمن‌های اسلامی دانشجویان (دفتر تحكیم وحدت)، تحت همه‌ی این ستم‌ها، به حیات خود ادامه خواهد داد و طرح اتهامات واهی و نخ‌نما شده‌ای نظیر ارتباط با منافقین که تنها نشان‌دهنده‌ی تفکرات مالیخولیایی اتهام‌زنندگان است، کوچک‌ترین خللی در اراده‌ی اعضای این بزرگ‌ترین تشکل دانشجویی کشور ایجاد نخواهد کرد.

به نظر می‌رسد حاکمیت نمی‌خواهد اقدامات خود را در سرکوب جنبش دانشجویی متوقف کند و برای این منظور هربار روش تازه‌ای را آزمایش می‌کند، اما آن‌چه در فعالیت‌های دانشجویی دیده می‌شود همان «اراده‌»ی دانشجویان برای رسیدن به آزادی ودمکراسی است که با سرکوب سست نمی‌شود.

جنبش دانشجویی بارها حاکمیت را غافلگیر کرده است.

Share/Save/Bookmark

 
 


نمایشگاه عکس سالانه‏ی پاریس که هفته‏ی گذشته در پایتخت فرانسه برپا شد، پاسخی به همه‏ی رؤیاهای دوستداران آماتور و حرفه‏ای عکس و عکاسی بود.

این نمایشگاه روز چهارم نوامبر درهای خود را برای مدت پنج روز در مرکز نمایشگاه‏های پورت دو ورسای – Port de versailles paris expo در پاریس باز کرد.

Download it Here!

آخرین پدیده‏های تکنولوژی در زمینه‏ی دوربین‏های دیجیتال، نوآوری در همه‏ی زمینه‏های عکس و عکاسی با شرکت همه‏ی شرکت‏های بزرگ صنعت عکاسی جهان در این نمایشگاه گرد آمده بودند. طی پنج روز برپایی نمایشگاه، نزدیک به هشتادهزار نفر از آن‏جا بازدید کردند یا به خرید و سفارش دوربین و وسایل دیگر عکاسی پرداختند.

در گوشه و کنار سالن، نمایشگاه‏های عکس برپا بود؛ از جمله عکس‏هایی از هاییتی دو روز پس از زمین‏لرزه‏ی ویرانگر آن، یا نمایشگاه ۱۰۰عکس برگزیده‏ی ۶۰ سال اخیر و نیز نمایشگاهی از تصاویر عکاسان جوان.

در سالن بزرگ کنفرانس، عکاسان سرشناس کنونی جهان مانند رضا دقتی، پاتریک شول و فرانسوا دارمینن، درباره‏ی مسائل مختلف دنیای کنونی تصویر و اهمیت آن صحبت کردند و علاقه‏مندان توانستند پرسش‏های‏شان را در این زمینه‌ها مطرح کنند.

رضا دقتی، عکاس نامدار ایرانی در این کنفرانس‏، از تعهد عکاس و اهمیت عکس در دنیای کنونی سخن گفت.


او به‏ویژه به جنبش اعتراضی مردم ایران پس از انتخابات ریاست جمهوری اشاره کرد و عکس‏هایی که خود مردم ایران از صحنه‏های گاه تکان‏دهنده گرفتند و بلافاصله به دنیا مخابره شد. عکس‌هایی که به گفته‌ی رضا یک انقلاب دیجیتالی بود.

این هنرمند سپس در غرفه‏ی مجله‏ی معروف عکاسی «پولکا» به امضای کتاب‏هایش برای خریداران پرداخت.

در یکی از شماره‏های مجله‏ی پولکا تصویر زنی از ایران دیده می‏شود، با عنوان «ایران، چهره‏ی آزادی» که شامل عکس‏های بسیار جالبی از ایران کنونی است و البته بیشتر از زنان و دختران ایران در زندگی عادی، در تالارهای مد، در کنار دریا؛ دریایی که زنانه و مردانه شده است.

در بخشی از عکس‏های این شماره از مجله‏ی پولکا چهره‏ی ندا دیده می‏شود؛ با شادابی و معصومی، پیش از مرگ ناگهانی‏اش و تصویر تکان‏دهنده‏ی او روی زمین با چشمانی باز. این عکس در شمار عکس‏های برگزیده‏ی این مجله است. عکس‏های «ایران، چهره‏ی آزادی» از عباس، دیگر عکاس سرشناس ایرانی در فرانسه و مایکل بووان در سفرش به ایران است.

در گفت‏وگویی ویژه با رضا دقتی، در غرفه‏ی مجله‏ی پولکا، از او در باره‏ی اهمیت عکس در دنیای امروز و نظرش در باره‏ی این نمایشگاه پرسیده‌ام.


رضا دقتی در نمایشگاه عکس پاریس، نوامبر ۲۰۱۰

تمام این برنامه‏ها و کارها دقیقاً به یک داستان وصل است و آن داستان این است که من بعد از ۴۰ سال، کاری که در عکاسی انجام داده‏ام و به همه‏ی جاهای مختلف رفته‏ام، عمیقاً معتقدم که عکاسی نقش بسیار مهمی در رابطه‏های انسانی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بازی می‏کند و حتی خیلی بیشتر بازی می‌کند.

از این نظر است که من تمام فعالیت‏ها و تلاش و کارهایم را گذاشته‏ام نه تنها برای اینکه خودم بروم عکس بگیرم و نشان بدهم، بلکه تا آن‏جایی که می‏توانم آن را پخش کنم و در دنیای عکاسی، راه جدید دیگری را به مردم نشان بدهم که عکاسی را این‏طوری هم می‏شود استفاده کرد.

هدف من از برگزاری کنفرانس‏ها و از این‏ور به آن‏ور رفتن و ... این است.- دیروز در پارک لا ویلت پاریس بودم، روز قبل از آن در اتیوپی بودم و درس می‏دادم و خلاصه دارم به همین شکل ادامه می‏دهم.

یعنی عکس این قدرت را دارد که بیننده را متوقف کند و به فکر وادارد. این خیلی اهمیت دارد. درست است؟

باید این‏کار را بکند. حال کدام عکس این قدرت را دارد؟ کدام ندارد؟ این دیگر بستگی به همان مسئله‏ای دارد که می‏گویند: «غلام همت آن باش که آنی دارد.» باید دید کدام عکس است که آنی دارد که آدم وقتی رد می‏شود، یک‏باره جلوی آن بایستد.

مانند نقاشی و خیلی هنرهای دیگر. مانند موسیقی که شما بعضی وقت‏ها ممکن است صد آهنگ بشنوید، ولی یک‏باره یک ملودی می‏شنوید، تمام تارهای قلب‏تان می‏لرزد. عکاسی هم مانند آن است و بیشتر و بیشتر دارد به این حد می‏رسد. چرا که دیگر تصاویر در دنیای امروز دارند جای الفبا را می‏گیرند.


عکس‌ها از ایرج ادیب‌زاده (زمانه)

نوآوری این سالن را شما بیشتر در چه دیدید؟

تا آن‏جایی که توانستم در سالن دور بزنم، یکی از نظر تکنیک است که تغییری جدی در فرم دوربین‏ها دارد اتفاق می‏افتد. یعنی دوربین‏هایی که تاکنون وجود داشته‏اند، درست است که تمام‏شان دیجیتال شده‏اند، اما هنوز همان غالب دوربین‏هایی را دارند که در آن فیلم می‏گذاشتند. من از همان روز اول می‏گفتم که به‏خاطر به‏وجود آمدن فرم جدید، باید از نظر شکلی هم دوربین جدیدی برای دیجیتال اختراع کرد. چون معماری هم برای ما مهم است و شکل هر وسیله و ابزار باید به مفهوم خودش بخورد. الان دارد کم‏کم دوربین‏هایی که بیشتر به دیجیتال نزدیک است، به‏وجود می‏آید.

نکته‏ی جالب دیگر برای من این بود که معمولاً در این سالن‏ها زرق و برق زیاد است و حالت تجارت دارد. من خیلی کم این‏طور جاها می‏آیم. در اکثر این برنامه‏ها برای جلب مردم، برنامه‏های عجیب و غریب می‏گذارند، مثلاً یکی بندباز می‏گذارد یکی دختری رقصنده را برای معرفی دوربین جدیدی می‌آورد. مرا برای صحبت در مورد تعهد عکاس دعوت کرده بودند، گفتم این‏جا بیشتر تجارت‏بازی است. اما دیدید که چقدر آدم جمع شده بودند.

مهم‏ترین نکته‏ای که شما در این کنفرانس‏تان مطرح کردید، چه بود؟

مهم‏ترین مسئله‏ در ارتباط با تعهد عکاسی بود و اینکه الان دیگر چطور در عکاسی باید روی مسائل انسانی و تعهد انسانی کار کرد. تعجبی که می‏کردم این بود که چقدر آدم جمع شده بودند. آن‏ هم آدم‏هایی که بیشتر فکر می‏کردم آمده‏اند سر و گوشی آب بدهند و دوربین‏ها را ببینند. این خیلی مهم بود و من به‏خصوص در کنفرانس اولم زیاد راجع به این مسئله تاکید کردم که دیگر هرکسی الان یک مسئولیت ثبت حقایق و وقایع را دارد.


همان‏طور که در ایران اتفاق افتاد.

دفیقاً. اتفاقاً همان را هم مثال زدم. با نشان دادن عکس‏های ندا و ... به آنها گفتم ببینید این مسئله‏ای که شما دارید راجع به آن صحبت می‏کنید که روزی می‏رسد مردم خودشان خبرنگار می‏شوند، یک سال پیش در ایران اتفاق افتاد. مردم شدند خبرنگار، وقتی حکومت جلوی خبرنگارها را گرفت و این هم داستان جالبی است.

الان چندتا کتاب عکاسی در همین غرفه‏های مختلف دارید؟

تعداد کتاب‏هایم در این غرفه‏ها را نمی‏دانم، اما در کل تاکنون نزدیک به ۱۸ کتاب چاپ کرده‏ام که دوتای آخر آن همین یک هفته‏ی پیش بیرون آمد؛ یکی با آقای عتیق رحیمی، نویسنده‏ی افغانی است؛ کتابی است که به ۳۰ سال کار من در افغانستان برمی‏گردد. منتها نه جنگ، همین افغانستان شاعرانه. عتیق رحیمی هم مطلبی روی آن نوشته که بسیار زیباست. کتاب اولین بار در فرانسه چاپ شده است که هم شامل متن فرانسه می‌شود و هم متن فارسی. – LES AMES REBELLES -نام دارد که ما آن را در فارسی «یاغی‏دلان» ترجمه کرده‏ایم.

چرا یاغی‏دلان؟

برای اینکه این دقیقاً همان حالتی است که به افغانستان و افغان‏ها می‏خورد. یاغی‏دل بودن، به‏نظر من، حالت خیلی زیبایی دارد. معمولاً این کلمه را دوجور استفاده می‏کنند. یک‏جور آن را حکومت‏ها استفاده می‏کنند و کسانی را که علیه حکومت کار می‏کنند، یاغی می‏نامند. بعد سعی کرده‏اند به‏خاطر اینکه حکومت دست‏شان است، به آن یک حالت منفی بدهند؛ در صورتی که در واقع، یاغی و یاغی‏دل بودن چیز خیلی مثبتی می‏تواند باشد.


اگر ممکن است درباره‏ی آخرین نمایشگاه‌تان در پاریس در مقابل خبرگزاری فرانسه هم توضیحی بدهید؟

این نمایشگاه از ششم تا سیزدهم نوامبر، به مدت یک هفته برگزار شد. همان‏طور که می‏دانید، روبه‌روی خبرگزاری فرانسه، قصر بورس قرار دارد و سالیان سال، تمام بازی‏ها با پول در آن‏جا صورت گرفته است. می‏خواستند برای یک هفته، این محل را تبدیل به یک پیغام همبستگی تبدیل کنند و از من هم دعوت کردند که به عنوان عکاس و هنرمندی که بیشتر روی مسئله‏ی همبستگی کار کرده‏ام، نمایشگاهی در آن‌جا بگذارم.

قبل از این کار، خواستم اجازه داشته باشم به‏مثابه‏ یک هنرمند، هرکاری دلم خواست را نشان بدهم. آنها هم پذیرفتند. جلوی این قصر ۱۴ ستون دارد و به معبدهای یونانی می‏ماند. روی هرکدام از این ستون‏ها، عکسی را بزرگ کرده‏ام و این ستون‏ها را در عکس‏هایی پیچانده‏ام که مربوط به فجایعی می‏شود که در این مدت، به‏خاطر سرمایه‏داری و به‏خاطر سرمایه‏گذاری، چه نفت و چه جنگ، در جهان اتفاق افتاده است. تمام ستون‏های قصر بورس را با عکس‏هایی که می‏شود گفت ...


سه عکس آخِر از مریم اشرفی

... می‏شود گفت ضد سرمایه‏داری؟

به‏هرحال ضد آن چیزی است که الان پول و سرمایه‏داری انجام می‏دهد و ضد انسانیت است.

همه هم عکس‏های خودتان است؟

همه عکس‏های خودم است که در این مدت گرفته‏ام. دور خود قصر و جلوی آن را هم عکسی گذاشته‏‏ام که ۵۰، ۶۰ تا آدم هستند که دست همدیگر را گرفته‏اند و یک زنجیره‏ی انسانی تشکیل داده‌اند. همبستگی واژه‌ایست که رضا در همه‌ی تصاویر و کار هایش نشان داده و به آن باور دارد.

Share/Save/Bookmark

 
 

۲۶ آبان ماه مصادف است با شصتمین زادروز محمد شمس لنگرودی، شاعر معاصر ایران و پژوهشگر تاریخ شعر معاصر در ایران.

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) به مناسبت شصتمین زادروز محمد شمس لنگرودی، فیلم مستندی درباره‌ی زندگی او، ساخته‌ی محمد حسین محجلین که از مستندسازان ایران است آماده‌ نمایش می‌شود.
محمد حسین محجلین قصد دارد در این فیلم با نگاهی تصویری به اشعار محمد شمس لنگرودی بپردازد و از این طریق ما را با زندگی و شخصیت این شاعر و پژوهشگر ایرانی آشنا کند.


شمس لنگرودی

محمد حسین محجلین درباره مستند شمس لنگرودی به خبرگزاری ایسنا گفت: «این فیلم معرفی‌كننده است و با نقد ادبی تفاوت دارد. مثلاً اگر با افرادی مانند حافظ موسوی و شهاب مقربین كه خود شاعرند، صحبت می‌شود، به این خاطر است كه دوستان شمس هستند و صحبت با آن‌ها در راستای شناخت شخصیت شمس است.»
این فیلم تا پایان امسال به پایان می‌رسد.

شمس لنگرودی در گفت و گو با رادیو زمانه گفته است: شرایط خوب استعداد خلق نمی‌کند اما شرایط بد استعداد را از بین می‌برد

داریوش معمار، از شاعران معاصر ایران و دبیر جایزه ادبی نیما درباره شمس لنگرودی می‌گوید: «شمس ما در میان جمع شاعران عصر خود، جزء آن چند یگانه‌ای است كه تقدیر او یكسره تقدیر شعر در زمانه‌ ماست. مرام‌اش نه به دلیل اینكه صرفاً شاعری نوآور، متعهد، تجربه‌گرا و صاحب‌سبك بوده، بلكه به دلیل تصویر بی‌پایان شعری فراتر از تمام اینها كه در طبیعت حضورش گسترده شده، جانی زیبا و ارزشمند است.»

این مقاله فردا، ۲۶ آبان ماه ، هم‌زمان با شصتمین زادروز شاعر در بخش ادبی زمانه منتشر می‌شود.

«تاریخ تحلیلی شعر نو» از مهم‌ترین آثار پژوهشی محمد شمس لنگرودی در تاریخ شعر معاصر فارسی و در این قلمرو یک کتاب مرجع به‌شمار می‌آید.

۲۲ مرثیه در تیر ماه نام مجموعه شعری از محمد شمس لنگرودی است که در همراهی با نهضت سبز ایران سروده و در وبگاه‌اش منتشر کرده است.

محمد شمس لنگرودی در سال‌های دهه‌ ۵۰ با انتشار «رفتار تشنگی» به جمع شاعران ایران پیوست و به‌زودی به‌عنوان یک چهره شعری با زبانی مستقل شناخته شد. او از اعضای کانون نویسندگان ایران و از کوشندگان آزادی بیان است. در سال ۱۳۶۰ جنگ «بیداران» را همراه با نسیم خاکسار، رضا علامه‌زاده، بتول عزیزپور، فریدون فریاد و امیرحسن چهل‌تن منتشر کرد. یک سال بعد او را به جرم عقاید سیاسی‌اش بازداشت کردند و مدتی در زندان اوین زندانی بود.


از شمس لنگرودی رمان «رژه بر خاک پوک» نیز منتشر شده است.

علاوه بر این از او بیش از ۱۳ دفتر شعر نیز منتشر شده است. از ویژگی‌های اشعار شمس لنگرودی زبان ساده، اما شاعرانه و گویا و تصویرهای شعری است که تازگی دارد.

Share/Save/Bookmark

در همین زمینه
گفت و گوی رادیو زمانه با شمس لنگرودی

 
 

این، شرح ماجرایی شاید جنایی به قدمت چهار قرن است: آیا ستاره‌شناس دانمارکی؛ تیکوبراهه حقیقتاً از عارضه‌ی کلیوی جان باخته، یا مسموم شده؟ در اینصورت آیا پای توطئه‌ای سلطنتی در میان بوده یا رقابتی عشقی؟

طی هفته‌ی جاری، ائتلافی از پژوهش‌گران جمهوری چک و دانمارک، جسد این نجیب‌زاده‌ی اخترشناس را که در ۱۶۰۱ میلادی مدفون شده بود، از آرامگاهش استخراج کردند تا که با یاری فناوری‌های نوین، پاسخ این سؤالات را بیابند. طی چهار روز آینده، این گروه، جسد مزبور را در معرض آزمایشات ویژه‌ای قرار خواهند داد که امید می‌رود علت حقیقی مرگ براهه را که آیا به‌راستی عارضه‌ی کلیوی بوده یا نه، برملا کند. پروفسور «جنز ولف» (Jens Vellev) از دانشگاه آرهوس دانمارک که سرپرستی این گروه پنجاه‌نفره را عهده‌دار است؛ در این‌باره می‌گوید: «درواقع اینجا نیامده‌ایم که پژوهشی کنیم و بگوییم این، ریشه‌ در جنایتی مرموز داشته یا نه؛ بلکه قصد پژوهش در کل عمر تیکوبراهه است».

اول بار، پژوهشی در دهه‌ی ۹۰ میلادی بود که با تشخیص مقادیر فراوانی جیوه در بقایای ریش این دانشمند؛ قصه‌ی مرگ براهه را به چیستان جذابی مبدل کرد. همین کشف بود که تاریخ‌دان دانمارکی؛ «پیتر اندرسون» (Peter Anderson) را مدعی نمود که تیکوبراهه – که شخصیتی مردمی در هر دو قرن حیاتش بوده – در حقیقت به‌دستور شاه کریستین چهارم؛ حکمران وقت دانمارک و توسط یکی از پسرعموهای دورش به‌نام «اریک براهه» مسموم شده است.

پراگ، در آن زمان به‌لطف گشاده‌دستی‌های «رودولف دوم»؛ امپراطور وقت خاندان هاپسبورگ، به شهری مترقی و مجلل بدل شده بود که بهترین دانشمندان و هنروران زمان را جلب خود می‌کرد. کریستین؛ شهریار پراگ، افکار زیادی را در خصوص تیکوبراهه که با لقب «مرد بینی‌طلائی» شناخته می‌شد؛ در سر پرورانده بود. این نام، به‌واسطه‌ی قطعه‌ی طلائی مصنوعی‌ای بود که براهه پس از آسیب دیدن بینی‌اش در یک دوئل، آن را به جای محل آسیب‌دیدگی نصب می‌کرد.


تیکوبراهه؛ نجیب‌زاده‌ی اخترشناس دانمارکی (1546-1601) / Portrætsamlingen på Frederiksborg Slot

براهه در ۱۵۷۲ میلادی، موفق به کشف ابرنواختری در صورت فلکی ذات‌الکرسی شد (ستاره‌ای که پس از انفجار نهایی‌اش، چنان نورافشانی می‌کرد که در روز هم دیده می‌شد). وی با تکیه بر این رصد، اساس مدل زمین-خورشید مرکزی‌اش را که در آن، سیارات به گرد خورشید می‌چرخیدند و ماه و خورشید هم هر دو به گرد زمین، ارائه نمود. مطابق بینش ارسطوئی که در آن زمان بر اندیشه‌های غالب متفکرین مستولی بود، افلاک ماورای زمین مطلق بودند و ظهور هرگونه دگرگونی در آنان اساساً منتفی بود. اما وقوع این انفجار ستاره‌ای که بنابه‌محاسبات تیکوبراهه یقیناً منشئی فرازمینی داشت؛ او را مصمم به تکوین و نهایتاً ارائه‌ی نظریاتش نمود.

اما مدل مغلوط این دانشمند، در تناقض با تفکرات اخترشناس لهستانی‌تباری بود که ما امروزه به نام پدرش اخترشناسی می‌شناسیم‌اش: نیکولاس کوپرنیک، که چندین دهه پیش‌تر از براهه، فرض خورشیدمرکزی‌اش را که در آن خورشید به جای زمین در مرکز گیتی جای داشت؛ ارائه داده بود.

اگر حتی مسمومیت براهه به اثبات رسد، اریگ براهه تنها مظنون این ماجرا نیست. پس از مرگ این اخترشناس، شایعه شد که رقیب آلمانی‌اش؛ «یوهانس کپلر» (که روزگاری در محضر براهه شاگردی‌اش را می‌کرده) درصدد تصرف رصدهای وی برآمده بوده است. در عین حال مورخان می‌گویند که اصلاً ممکن است که براهه، خود مقصر مرگش بوده باشد؛ چراکه شاید هنگام انجام برخی آزمایشات، خود را در معرض مواد شیمیایی مهلکی قرار می‌داده. «یوروسلاو پودلیسکا» (Jaroslav Podliska)؛ سرپرست دپارتمان باستان‌شناسی مؤسسه‌ی میراث ملی دانمارک در پراگ، می‌گوید: «تاریخ به ما می‌گوید که جیوه [در آن زمان] به‌عنوان درمان امراض متفاوتی به‌کار می‌رفته. من، شخصاً معتقدم او به‌واسطه‌ی دردی که داشته، از جیوه [به‌عنوان مسکن] استفاده می‌کرده و استعمال فراوانش هم او را از پای درآورده».

«مارتین سولک» (Martin Solc) از دانشکده‌ی فیزیک و ریاضیات دانشگاه چارلز پراگ که از اعضای تیمی بوده که ریش براهه را در دهه‌ی ۹۰ میلادی مورد بررسی قرار داده بودند؛ می‌گوید احتمال دارد که ضمادی که به‌هنگام مومیایی کردن بر جسد می‌گذاشته‌اند؛ حاوی این فلز مایع بوده است.

پژوهش این هفته، مشتمل بر یک پرتونگاری کامپیوتری، رادیوگرافی و دیگر آزمون‌های پیچیده‌ است و امید می‌رود که نتایج نهایی در سال آینده‌ی میلادی اعلام شوند. اگر مسمومیت وی مورد تأیید قرار گیرد؛ اهالی چک بایستی‌که در قصه‌ی عامه‌پسند معروف‌شان تجدید نظری کنند: این‌که مرگ براهه به‌واسطه‌ی پارگی مثانه‌اش در ضیافتی سلطنتی بوده؛ چراکه ادب اقتضا می‌کرده تا پیش از امپراطور، هرگز کسی میز غذا را ترک نکند! امروزه، چک‌تبارهایی که بر سر میز غذا نیاز به توالت پیدا می‌کنند؛ این‌گونه پوزش می‌طلبند: «ببخشید؛ نمی‌خواهم مثل تیکوبراهه شوم»!

منبع: COSMOS

Share/Save/Bookmark

در همین زمینه:
زمانه؛ بهمن‌ماه ۸۸ - «تمام بیماری‌های پادشاه»
زمانه؛ مهرماه ۸۸ - «اشتباه در نتایج نخستین کالبدشکافی مومیایی در تاریخ»

 
 

وزیر خارجه نیجریه گفته که کشورش، کشف محموله تسلیحات ایران را به شورای امنیت سازمان ملل گزارش کرده است.

اودین آجوموگوبیا روز گذشته در گفت‌وگو با خبرگزاری رویترز گفت: «پس از بررسی‌های اولیه، نماینده دائم نیجریه در سازمان ملل بر اساس تعهدات در برابر قطعنامه ١٩٢٩، موضوع کشف و توقیف محموله تسلیحات ایران را به شورای امنیت گزارش کرده است.»


بر اساس قطعنامه ١٩٢٩ که خرداد ١٣٨٨ علیه برنامه هسته‌ای ایران در شورای امنیت سازمان ملل تصویب شد، مبادله تسلیحاتی بین ایران و دیگر کشورها تحریم شده است.

نیجریه در حالی از ارسال گزارش کشف محموله تسلیحات به شورای امنیت سازمان ملل خبر داده که روز گذشته منوچهر متکی، وزیر امور خارجه ایران گفته بود که «سوءتفاهم» بین ایران و نیجریه بر سر این تسلیحات بر طرف شده است.

به گفته مقام‌های نیجریه‌ای، این محموله‌ها دارای برچسب‌های مواد ساختمانی بوده‌اند

متکی گفته بود که این محموله که سلاح‌های عادی بوده‌اند از سوی یک شرکت خصوصی ایرانی به نیجریه ارسال شده‌اند. وی درباره مقصد و هدف ارسال این محموله تسلیحات توضیحی نداد.

سه شنبه چهارم آبان ماه جاری اعلام شد که مأموران نیجریه پس از بازرسی از یک کشتی، ١٣ کانتینر حاوی تسلیحات را در شهر لاگوس کشف کرده‌اند.

به گفته مقام‌های نیجریه‌ای، این محموله‌ها دارای برچسب‌های مواد ساختمانی بوده و متعلق به یک تاجر ایرانی است.

هشتم آبان نیز شرکت «سی‌ام‌آ -سی‌جی‌ام» که یک شرکت حمل و نقل بین‌المللی است، اعلام کرد که این محموله در بندرعباس (جنوب ایران) بارگیری شده و نام صاحب آن در فهرست افرادی که مورد تحریم شورای امنیت سازمان ملل قرار گرفته‌اند، نیست. با این حال هویت وی فاش نشده است.

به گفته این شرکت، صاحب این محموله، خواهان انتقال این بار به کشور گامبیا بوده است.

همچنین به گفته مقامات نیجریه هم‌اکنون درباره این تسلیحات از دو ایرانی، تحقیقات ادامه دارد. این دو نفر به سفارت ایران در نیجریه پناه برده‌اند.

در همین حال روز گذشته فدراسیون فوتبال نیجریه با ارسال نامه‌ای به فدراسیون فوتبال ایران اعلام کرد که تیم ملی فوتبال این کشور برای بازی چهارشنبه این هفته نمی‌تواند به ایران سفر کند. تیم‌های ایران و نیجریه قرار بود روز چهارشنبه ۲۶ آبان در تهران با هم بازی کنند.

Share/Save/Bookmark

 
 

پس از کشف محموله‏ی بزرگ قاچاق اسلحه در بندر لاگوس نیجریه و انتصاب آن به دولت ایران، مقامات دولتی این کشور از احضار سفیر ایران در نیجریه برای ادای توضیحات خبر دادند و تهدید کردند که گزارش این مسئله را به کمیته‏ی تحریم شورای امنیت سازمان ملل خواهند فرستاد.

Download it Here!

روز پنجشنبه، بیستم آبان، منوچهر متکی وزیر خارجه‏ی ایران، راهی نیجریه شد و طبق اظهار مقامات دولتی این کشور، مذاکراتی در همین زمینه انجام داد.

وزیر خارجه‏ی نیجریه پس از ملاقات با منوچهر متکی گفت که مقامات امنیتی نیجریه اجازه یافته‏اند یکی از افراد مظنون را که به سفارت ایران در نیجریه پناه برده است، مورد بازجویی قرار بدهند.

دو ایرانی به نام عظیمی آقاجانی و سیداکبر طهماسبی، در سفارت ایران در نیجریه پناه گرفته‏اند. سیداکبر طهماسبی مصونیت دیپلماتیک دارد و به این ترتیب، عظیمی آقاجانی مورد بازجویی قرار خواهد گرفت.

در این زمینه با فرزاد فرهنگیان، رایزن دوم سفارت ایران در بروکسل که چندی پیش در اعتراض به سرکوب معترضان انتخابات ریاست جمهوری در ایران، از مقام خود استعفا کرده است، گفت‏وگویی کرده‏ام.

نظر شما درباره‏ی سفر منوچهر متکی به نیجریه چیست. چنین واکنشی از جانب دولت ایران تاکنون در موارد مشابه دیده نشده است.


فرزاد فرهنگیان

شرایطی که امروز در جامعه‏ی بین‏المللی دیده می‏شود و شرایطی که ایران از این رهگذر برای خود متصور است، قطعاً متفاوت است که وزیر خارجه به طور شخصی در محل آماده است و ظاهراً گفت‏وگوهایی را با همتای نیجریه‏ای خود به‏عمل آورده است.

حضور این دو ایرانی که گفته می‏شود یکی از آنها دیپلمات است، در این ماجرا، چه معنایی دارد؟ شخصی که در نیجریه یک دیپلمات محسوب می‏شود، در حمل این محموله چه نقشی می‏توانسته داشته باشد؟

حدسی که در این رابطه می‏شود زد این است که این فردی که دارای پاسپورت سیاسی بوده، احتمالاً یکی از نیروهای وابسته به جناح نظامی ایران است که تحت پوشش سیاسی وارد نیجریه شده است.
احتمالاً ایشان رابط آن گروه یا سازمان یا آن کشور یا موافقت‏نامه‏ی نظامی‏ای بوده که بسته شده. یعنی ایشان احتمالاً نقش میانجی را در این قضیه داشته است. مأموریت موقتی داشته و وارد نیجریه شده است.

پیش‏بینی شما این است که بعد از مذاکرات وزیر خارجه‏ی ایران و نیجریه، این افراد هم دچار مشکلی نشوند و به ایران برگردند؟

فردی که دارای پاسپورت سیاسی است، مصونیت سیاسی دارد و به‏راحتی می‏تواند برگردد. مشکلی در این زمینه نیست. نفر دوم را نمی‏دانم. چون هنوز در این زمینه مطلبی بیرون نیامده است. فرد دوم، احتمالاً فرد عادی و شخصی باید باشد.

آیا ممکن است که فرد دوم هم از مقامات نظامی یا سیاسی بوده باشد و سفر با پاسپورت عادی، برای ایجاد توجه کمتر باشد؟

حتی می‏تواند از مقامات تجاری کشور باشد. می‏تواند یک تاجر باشد. به‏خاطر اینکه باید پوشش قضیه را درست می‏کردند.

آیا تغییر لحن مقامات نیجریایی، به‏خصوص وزیر خارجه‏ی این کشور، بعد از گفت‏وگو با منوچهر متکی، صرفاً در ارتباط با اجازه‏ای است که برای بازجویی از یکی از مظنونین به‏دست آورده‏اند؟ یا ممکن است امتیازات یا امکانات دیگری از دولت ایران دریافت کرده باشند؟

کسانی که از کشور نیجریه و افرادی که حاکم بر مقدرات مردم نیجریه هستند اطلاعاتی داشته باشند، به‏خوبی می‏دانند که نیجریه در قواره‏ی کشورهای غرب آفریقا، کشور بااهمیتی است. متاسفانه این کشور بااهمیت مسلمان، دارای حاکمینی از طایفه‏ی نظامیان بوده است. هرچند آنهایی که امروز سر کار هستند، ظاهراً غیر نظامی‏اند، ولی در مجموعه‏ی کشورهای غرب آفریقا، نیجریه کشوری است که دولت‏مردان آن آماده‏ی هرگونه ماجراجویی هستند.

لذا به‏نظر می‏رسد، تحلیل دور از ذهنی نباشد اگر بگوییم که در پس پرده توافق‌هایی میان دو دولت انجام شده است. مصاحبه با یکی از دو نفر آقایانی که در سفارت پناه گرفته‏اند، زیاد پارامتر قابل ملاحظه‏ای برای تغییر لحن آقای وزیر خارجه‏ی نیجریه نیست، ولی به‏نظر می‏رسد توافق‌های پشت پرده بین دو دولت انجام شده باشد.

با توجه به موقعیتی که ایران در حال حاضر دارد و کشور نیجریه هم به نوعی در آستانه‏ی انتخابات سرنوشت‏‏سازی به‌سر می‌برد، حدس و گمان شما از این توافق‌ها چیست؟

من به صورت خیلی سربسته و می‏شود دیپلماتیک گفتم که دولت‏مردان نیجریه آماده‏ی هرگونه تعامل و معامله‏ای در پس پرده هستند. این توافق‌ها می‏تواند اقتصادی باشد. این توافق‌ها می‏تواند انجام پروژه‏های عمرانی در قالب کمک‏های توسعه‏ای ایران به این کشور باشد و یا حتی کمک‏های تسلیحاتی‏ای باشد که وعده‏‌ی آن داده شده است.

در مورد مقصد اصلی این محموله‏ها، گفت‏وگوهای زیادی بوده است. اسراییلی‏ها بلافاصله گفته‏اند که برای حماس ارسال شده است. پیش‏بینی‏هایی هم شده و حاکی از آن بود که سیاستمداران نیجریایی‏ که در انتخابات شرکت می‏کنند، می‏خواهند از این اسلحه‏ها در صورت شکست در انتخابات، برای به‏ آشوب کشیدن کشور استفاده کنند. نظر شما چیست؟

من در مقاله‏ای، مطلبی را در همین ارتباط، برای تنویر اذهان عمومی نوشتم.

بله؛ اشارات شما در آن مقاله به مسائل داخلی ایران بود تا درگیر کردن کشورهای هم‏جوار نیجریه مانند سودان و گامبیا. پرسش من این است که کدامیک از این احتمال‌ها را به واقعیت نزدیک‏تر می‏بینید؟

فکر می‏کنم توافق‌هایی با برخی از دولت‏های کنونی غرب آفریقا، از جمله گامبیا و شخص یحیی جامه بیشتر محتمل است. به نظرم می‏رسد در این زمینه می‏توان بیشتر احتمال داد که توافق‌های نظامی‏ای برای مثال با این کشور انجام شده باشد.

آیا روابط با این کشورهای آفریقایی، روابطی هستند که به لحاظ سیاسی، در مناقشه‏ای که ایران با جوامع غربی دارد مورد استفاده قرار بگیرند؟

یک‌سری توافق‌های قطعاً دفاعی بین ایران و برخی کشورهای منطقه‏ی غرب آفریقا طی سال‏های اخیر صورت گرفته که ارسال این محموله‏های نظامی می‏تواند در آن قالب تحلیل و ارزیابی بشود. هم‏چنین اینکه ایران قطعاً به دنبال اعمال نفوذ در منطقه‏ی غرب آفریقا است.

با توجه به پارامترهایی که از کشورهای غرب آفریقا به‏دست آمده است، احتمالاً سیاست‏های‏ آقایان در منطقه‏ی غرب آفریقا دچار تغییر شده است.

به این ترتیب، به‏طور غیررسمی، در مذاکر‌ه‌ها و توافق‌هایی که بین ایران و نیجریه صورت می‌گیرد، مسئولان کشورهایی مانند گامبیا و سودان هم باید دخالت داشته باشند.

بله؛ دور از ذهن نیست که دولت‏های دیگری هم در این ارتباط، در پس پرده، دست‏شان در کار باشد.

ولی در کل این شیوه‏ی عملکرد، با توجه به مشکلاتی که در حال حاضر ایران دارد و تمایلی که مقامات ایرانی به حل بحران با غرب نشان می‏دهند، به‏نظر درست نمی‏آید. مبنای اتخاذ چنین تصمیم‌هایی چیست؟ با توجه به اینکه کشف این محموله غیر قابل پیش‏بینی هم نبوده و مشخص بوده در این صورت بحران تازه‏ای به‏وجود می‏آید.

قطعاً همین‏طور است. احساس من این است که دولت کودتای امروز در ایران، با توجه به شرایط داخل کشور، احساس ناامنی در درون می‏کند. این احساس ناامنی از درون، شما را مجبور خواهد کرد که به هر حشیشی متشبث بشوید. در واقع، یکی دیگر از اهداف میان‏مدت این حکومت، ایجاد نوعی بحران با جامعه‏ی بین‏المللی است.

وقتی تحریم‏ها را رد می‏کنند و مدعی هستند هیچ اثری در کشور نداشته و بعد این‏چنین محموله‏ای در کشوری مانند نیجریه در غرب آفریقا کشف می‏شود و رسانه‏ای می‏شود، شما به نوعی به جامعه‏ی بین‏المللی دهن‏کجی می‏کنید که من در سایه‏ی قطعنامه‏های چندگانه‏ی سازمان ملل (که آقایان مدعی بودند کاغذ‏پاره‏ای بیش نیستند و بی‏اثر هستند)، توانسته‏‏ام، یک محموله‏ی نظامی این تیپی، شامل چندین کانتینر اسلحه را به کشوری مانند نیجریه ارسال کنم.

این نوعی دهن‏کجی به جامعه‏ی بین‏المللی است و از طرفی هم، اصلاً آقایان به دنبال ایجاد بلوا هستند. اگر بتوانند بلوا و بحرانی در منطقه ایجاد کنند، به نوعی بحران داخلی را می‏توانند به خارج از مرزهای ایران منتقل کنند.

این احتمال هم وجود دارد که به‏جای افزایش صرفاً بحران، دولت ایران درصدد باشد به طرف مقابل، به جامعه‏ی غربی، بگوید که صاحب چنین قدرتی در نقاط مختلف دنیاست و به این ترتیب با دست پرتری وارد تعامل با جامعه‏ی غرب بشود؟

قطعاً همین‏طور است. در آستانه‏ی مذاکراتی که روزهای آینده، در نقطه‏ای از جهان، حال در ترکیه یا در سوییس، پیرامون برنامه‏ی هسته‏ای ایران شاهد خواهیم بود، به‏نظر می‏رسد این‏گونه اقدامات قابل ارزیابی و تحلیل است.

Share/Save/Bookmark

 
 

برخی از خانواده‌های زندانیان سیاسی، روز گذشته با اعضای فراکسیون خط امام مجلس ایران که نمایندگان اصلاح‌طلب عضو آن هستند، دیدار کرده‌اند.

داریوش قنبری، نماینده مجلس و سخنگوی این فراکسیون پس از این دیدار به تارنمای پارلمان‌نیوز گفته است که «ابتدایی‌ترین حقوق زندانیان در ایران رعایت نمی‌شود.»


به گفته قنبری، بر زندانیان «فشارهای روانی زیادی» وارد می‌شود و حتی به بسیاری از آن ها اجازه مداوای پزشکی نیز داده نمی‌شود.

وی از قوه قضائیه ایران خواسته تا با زندانیان «بر اساس قانون» رفتار شود و اگر جرمی مرتکب نشده‌اند، «سریع» آزاد شوند.

پس از برگزاری انتخابات جنجالی ریاست‌جمهوری ایران در خرداد سال ١٣٨٨، میرحسین موسوی و مهدی کروبی دو تن از کاندیداهای مخالفان به نتیجه انتخابات که در آن محمود احمدی‌نژاد به عنوان فرد پیروز معرفی شد، اعتراض و اعلام کردند که احمدی‌نژاد با «آرای مهندسی شده» و با «دخالت نظامیان»، رئیس‌جمهور شده است.

قوه قضائیه تاکنون به درخواست و اعتراض‌های زندانیان و خانواده‌های آنان پاسخی نداده است

حکومت ایران اما این گفته مخالفان را رد می‌کند و آن را «فتنه» می‌خواند.

با شکل‌گیری اعتراض به نتیجه انتخابات، یک روز پس از برگزاری برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری، موج بازداشت‌ها با دستگیری روزنامه‌نگاران و فعالان سیاسی در ایران آغاز شد.

در جریان موج بازداشت‌ها، به گفته مقامات نیروی انتظامی بیش از چهار هزار نفر از شهروندان معترض نیز دستگیر شدند.

از سال گذشته تاکنون، خانواده‌های زندانیان سیاسی بارها نسبت به «بی‌خبری از وضعیت زندانیان، بدرفتاری با آن‌ها، بلاتکلیفی در زندان و وخامت حال جسمی برخی از آن‌ها» اعتراض کرده‌اند.

١٥ زندانی سیاسی زندان اوین نیز مردادماه ١٣٨٩ در اعتراض به «شرایط نامناسب زندان و رفتار توهین‌آمیز مأموران» ١٦ روز دست به اعتصاب غذا زدند.

«رعايت کامل حقوق زندانيان در آيين‌نامه‌ سازمان زندان‌ها، برخورد با زندان‌بانان قانون‌شکن، افزايش فضای سرانه، زمان تلفن، امکانات بهداشتی و درمانی برای هر زندانی و اجرای فوری و کامل قوانين و موارد مصوب مرتبط با زندانيان» از جمله خواسته اعتصاب‌کنندگان بود.

برخی دیگر از زندانیان سیاسی مانند عبدالله مومنی و حمزه کرمی با انتشار نامه‌هایی سرگشاده اعلام کردند که در هنگام بازجویی مورد «شکنجه» قرار گرفته‌اند و سرشان را درون «توالت» کرده‌اند.

همسر عیسی سحرخیز، روزنامه‌نگار زندانی نیز چندین بار با انتشار نامه از وضعیت «وخیم» جسمی وی در زندان رجایی شهر خبر داده و خواهان انتقال او به بیرون از زندان برای مداوا شده است.

با این حال قوه قضائیه تاکنون به درخواست و اعتراض‌های زندانیان و خانواده‌های آنان پاسخی نداده است.

Share/Save/Bookmark

 
 

همزمان با عيد قربان براثر يک انفجار کنترل از راه دور در شمال افغانستان، شهردار قندوز زخمی شد، برادر وی و يک نامزد انتخابات پارلمانی افغانستان کشته شدند.

همچنين در دو رويداد خشونت‌آميز ديگر در شهر ترينکوت مرکز ولايت ارزگان در جنوب افغانستان؛ يک تن از بزرگان محلی و دو محافظ والی پيشين اين ولايت کشته و پنج تن ديگر مجروح شدند.


به گفته سرهنگ عبدالرحمان آق‌تاش، فرمانده پليس ولايت قندوز، غلام‌محمد فرهاد، شهردار قندوز هنگامی هدف انفجار قرار گرفت که بعد از ادای نماز عيد قربان بر مزار بستگانش حضور يافته بود.

در اين انفجار که در شهرک خان‌آباد در ۴۰ کيلومتری شرق اين ولايت به وقوع پيوست علاوه بر زخمی شدن شهردار قندوز، حاجی بسم‌الله، برادر وی و قاری نجيب، يکی از نامزدان انتخابات پارلمانی کشته و چهار تن از همراهان شهردار مجروح شدند.

ملا عمر رهبر طالبان در پيامی به‌مناسبت عيد قربان از ادامه جنگ با نيروهای دولت افغانستان و نظاميان خارجی سخن گفته است

از سوی ديگر فرماندهی پليس ولايت ارزگان اعلام کرد که صبح سه‌شنبه بر اثر حمله افراد مسلح ناشناس در شهر ترينکوت دو محافظ معلم رحمت‌الله، والی پيشين اين ولايت کشته شدند و يک محافظ ديگر مجروح گرديد.

افزون بر اين، در نتيجه يک حمله انتحاری در اين شهر معلم صادق، يکی از بزرگان محلی کشته و پنج تن از همراهان وی مجروح شدند.

گفته می‌شود حمله‌کننده انتحاری به بهانه ديد و بازديد عيدانه وارد خانه معلم صادق شده و سپس خود را منفجر کره است.

معلم صادق، برادر عبدالخالق مجاهد، نماينده ارزگان در مجلس نمايندگان افغانستان است.

تاکنون مسئوليت اين رويدادها را کسی برعهده نگرفته است اما در گذشته شبه نظاميان طالبان مسئوليت اين‌گونه رويدادها را برعهده می‌گرفتند.

حملات خشونت‌آميز در روز عيد قربان در حالی صورت می‌گيرد که ملا محمد عمر رهبر طالبان در پيامی به‌مناسبت اين عيد از ادامه جنگ با نيروهای دولت افغانستان و نظاميان خارجی سخن گفته و هر گونه مذاکره در راستای صلح را تا خروج نيروهای خارجی رد کرده است.

همچنين در تنشی تازه، حامد کرزی، رئيس جمهور افغانستان، خواستار توقف عمليات شبانه نظاميان خارجی در اين کشور شده است اما آمريکا و ناتو با بيان اين‌که اين‌گونه عمليات ضربات «مهلکی» را بر رهبری شورشيان وارد کرده است، از اين درخواست کرزی اظهار تعجب کرده و آن را باعث يأس خوانده‌اند.

Share/Save/Bookmark

 
 

رئيس کل دادگستری آذربايجان شرقی اعلام کرد که جرم «جاسوسی» دو تبعه آلمانی که در تبريز دستگير شدند محرز است. اين در حالی است که تلويزيون ايران «اعترافات» اين دو نفر، سکينه محمدی آشتيانی و فرزند و وکيل وی را به نمايش گذاشت.

به گزارش خبرگزاری فارس، حجت‌الاسلام مالک اژدر شريفی، رئيس کل دادگستری آذربايجان شرقی گفت:‌ «جرم جاسوسی دو تبعه آلمانی که با هدف جو‌سازی و جاسوسی در ايران حاضر شده بودند محرز و ثابت شده است.»


حجت‌الاسلام مالک اژدر شريفی

وی افزود: «اين دو تبعه آلمانی به ادعای توريست بودن به ايران آمده‌اند ولی عملکرد اين دو توريست در ايران و تبريز و خبردهی و جريان‌سازی در تبريز نشان می‌دهد که اين افراد برای جاسوسی آمده‌اند.»

حجت‌الاسلام مالک اژدر شريفی گفت دستگيری اين دو آلمانی با اطلاع‌دهی «افراد ساده و عادی» صورت گرفته است.

رئيس کل دادگستری آذربايجان شرقی: عملکرد اين دو توريست در ايران و تبريز و خبردهی و جريان‌سازی در تبريز نشان می‌دهد که اين افراد برای جاسوسی آمده‌اند

رئيس کل دادگستری آذربايجان شرقی افزود: «مدرک جرم جاسوسی آنان در دست بوده و هدف آنان التهاب‌آفرينی بر عليه جمهوری اسلامی ايران است.»

همزمان با اين اظهارات، شامگاه دوشنبه ۲۴ آبان تلويزيون دولتی ايران در برنامه ۲۰/۳۰ "اعترافات" سکينه محمدی آشتيانی، زن ايرانی محکوم به سنگسار، پسرش سجاد قادرزاده، وکيل مدافع وی هوتن کيان و دو شهروند آلمانی بازداشت شده در ايران را پخش کرد.

در اين برنامه هر پنج نفر به «اشتباهات» خود «اعتراف» کردند. آن‌ها مينا احدی، از مخالفان حکومت ايران و مسئول اصلی کميته بين‌المللی عليه اعدام و کميته بين‌المللی عليه سنگسار را که ساکن آلمان است، به‌عنوان شخصی معرفی کردند که دو شهروند آلمانی و وکيل مدافع سکينه محمدی را «اغفال» کرده است.

امروز نيز رامين مهمان پرست، سخنگوی وزارت امور خارجه ايران در نشست خبری خود گفت رسيدگی به پرونده دو تبعه آلمانی در قوه قضائيه ادامه دارد و پس از به نتيجه رسيدن اين روند، درباره آن اطلاع‌رسانی خواهد شد.

دو خبرنگار آلمانی شامگاه يکشنبه ۱۸ مهرماه، هنگامی که برای گفت‌وگو با سجاد قادرزاده، پسر سکينه محمدی آشتيانی، زن محکوم به سنگسار، و هوتن ‌کيان، وکيل خانم آشتيانی به دفتر هوتن ‌کيان رفته بودند٬ در دفتر کار اين وکيل دستگير شدند.

يکی از اين دو شهروند آلمانی عکاس و ديگری روزنامه‌نگار مطبوعات آلمان هستند.

پس از اين بازداشت، آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان و گيدو وستروله، وزير امور خارجه اين کشور نسبت به اين موضوع اعتراض کرده و خواهان آزادی دو شهروند آلمانی شدند.

روز ۲۶ مهرماه نيز نمايندگان پارلمان آلمان در تهران با علی لاريجانی، رئيس مجلس ايران ملاقات کرده و در مورد آزادی دو شهروند آلمانی با وی گفت‌وگو کردند. به نوشته خبرگزاری فرانسه، رئيس مجلس ايران در اين ديدار قول داد که برای آزادی دو شهروند آلمانی تلاش کند.

پيش از اين غلامحسين محسنی اژه‌ای، سخنگوی قوه قضاييه ايران و دادستان کل اين کشور گفته بود افراد دستگيرشده «به هيچ وجه خبرنگار نيستند و يا حداقل کارت خبرنگاری ندارند. آن‌ها در واقع به عنوان توريست به ايران آمده‌اند.»

وی با بيان اين‌که «دو تبعه آلمانی با جريان‌های معاند خارج از کشور ارتباط داشته‌اند» افزود: «آن‌ها با رواديد توريستی در تبريز حضور يافته بودند، بدون مدرک، از نام خبرنگار سوء استفاده و با خانواده سکينه آشتيانی ارتباط بر قرار کرده بودند.»

محسنی اژه‌ای اعلام کرد که دو تبعه آلمانی بازداشت شده در اين شهر «به جرم خود اعتراف کرده‌اند.»

Share/Save/Bookmark

 
 

آستین دیسی (Dacey (Austin نویسنده و مدافع حقوق بشر که در شهر نیویورک زندگی می کند، مقالات متعددی در نشریاتی چون یو اس ای تودی ((USA Today ، دیسنت Dissent)) و نیویورک تایمز منتشر کرده است. در این میان مقاله‌ای که با عنوان «ایمان به تردید» در نیویورک تایمز منتشر کرده، از معروف‌ترین نوشته‌های اوست. کتاب وی با عنوان «ضمیر سکولار: جایگاه اعتقاد در زندگی روزمره» در سال ۲۰۰۸ به چاپ رسید. این کتاب که استدلالی در نقش محوری وجدان (ضمیر) در گفتمان سیاسی و اخلاقی است، به گفته‌ی نیویورک تایمز همگان را بهت زده کرد و توسط چهره‌های گوناگونی همچون سام هریس و ریچارد نوهاس (کشیش) و نیز در رسانه‌های آمریکای شمالی، اروپا و رسانه‌های عربی مورد توجه قرار گرفت. در شرق الاوسط انتشار این کتاب «به موقع و مهم» توصیف شد.

در نشست سازمان ملل متحد درباره‌ی «اومانیسم جهانی و اشتراکات اخلاقی» ، آستین دیسی در بحث‌ها و مناظراتی پیرامون آزادی بیان، آزادی مذهب و گفتگوی بین تمدن‌ها شرکت جست و پیش از نماینده‌ی سازمان ملل متحد در امور حقوق بشر، در ژنو سخنرانی کرد. او به تأسیس بنیاد «اسلام سکولار» کمک نمود، بنیادی که در سال ۲۰۰۷ تأسیس شد. آستین دیسی در حال حاضر مشاور بنیاد Freemuse (آزادی بیان در موسیقی) انجمن جهانی موسیقی و سانسور است و در سال ۲۰۱۰ نشست «موسیقی ممنوع» را برگزار کرد. وی دارای دکترای اخلاق کاربردی و فلسفه اجتماعی است و اخیراً در مریمونت منهتن کالج تدریس می‌کند. آستین دیسی از طریق بنیاد یاد شده، از گروه‌های موسیقی زیر زمینی در خاورمیانه حمایت و به آنها کمک می‌کند. به بهانه‌ی دستگیری چند تن از اعضای یک گروه موسیقی زیرزمینی در هفته گذشته، گفت‌وگویی در خصوص فلسفه، هنر و موسیقی با ایشان ترتیب داده‌ایم که اکنون می‌خوانید:


آستین دیسی

از آنجایی‌که واژه‌ی «سکولاریسم» ریشه غربی دارد و به‌تازگی وارد ادبیات سیاسی و اجتماعی مشرق‌زمین شده است، به‌عنوان اولین سؤال لطفاً مختصری در مورد مفهوم و تاریخچه‌ی این واژه توضیح دهید.

سکولاریسم به مفهوم جدایی نهاد دین از نهاد دولت یا جدایی قدرت دین از قدرت دولت، واژه‌ای است که برای نخستین بار در دهه‌های میانی قرن نوزدهم استفاده شد، اگرچه تاریخچه‌ی مفهومی آن به سده‌های نخست شکل‌گیری دین مسیحیت برمی‌گردد. دین مسیحیت به شکلی که امروز موجود است، ساخته‌ی دست مردمی است که در دهه‌های میانی قرن نخست میلادی در اقلیت بودند و توسط ثروتمندان یهودی یا قدرت امپراطوری روم مورد آزار و اذیت قرار می‌گرفتند. در قرن دوم میلادی، بزرگان دین مسیحیت که اقدام به تأسیس کلیساهایی در رُم کرده بودند، همچنان فاقد قدرت بودند اگرچه امپراطوری رم همچنان آنان را تهدیدی برای قدرت خود به حساب می‌آورد. به همین دلیل رهبران مسیحی شروع به ترویج این باور کردند که «قدرت دین از قدرت حکومت جداست» و این دو می‌تواند تداخل یا اصطحکاکی با هم نداشته باشد. به‌تدریج شهر به دو بخش تقسیم شد و بخشی از آن در اختیار کلیسا و مسیحیت قرار گرفت و بخش دیگر در اختیار سزار و امپراطوری روم. بنابراین از سده‌های آغازین ظهور مسیحیت دو بخش در جامعه پدید آمد: «شهر مردم» که تحت تسلط سزار بود و «شهر قلب و روح» که تحت اداره‌ی کلیسا و روحانیون مسیحی بود. به‌تدریج مسیحیت به دو شاخه‌ی کاتولیک و پروتستان منشعب شد. پروتستان‌ها می خواستند در باورهای دینی از قبیل ایمان به بهشت و جهنم، گناه و تقوا و سایر باورهای قلبی، راه خود را انتخاب کنند اما کلیسای کاتولیک اعتقاد داشت که انسان‌ها به‌واسطه‌ی گناهکاری، شایستگی اینکه مستقیماً با خداوند ارتباط برقرار کنند یا مستقیماً با خداوند حرف بزنند را ندارند. بلکه این ارتباط می‌بایست با واسطه‌ی کلیسا و رهبران مذهبی مسیحیت صورت بگیرد. بنابر همین اعتقاد، به‌تدریج مذهب کاتولیک قدرت گرفت و قدرت مذهبی با قدرت دولتی آمیخته شد. اما پس از قرن‌های متمادی که قدرت در دست کلیسا بود و خرابکاری‌ها و جنایات زیادی به‌دست رهبران مذهبی مسیحی صورت گرفت، معضلات گسترده‌ای در تمام کشورهای اروپایی ظاهر شد. در دوران رنسانس با کنار گذاشته شدن کلیسا به‌عنوان نهاد قدرت مذهبی که امور دولتی و سیاسی را اداره می‌کرد، «سکولاریسم» ظهور کرد، اگرچه نخستین بار «جرج هالی اوک» در اواسط قرن نوزدهم از این واژه استفاده.

اعتقاد بر این است که «سکولاریسم» بیشتر از اینکه سیاست را از مذهب بزداید درصدد حفظ دین از آلودگی‌ها و پلیدی‌های سیاست است، آیا شما با این گفته موافق‌اید؟

البته که موافقم. راجر ویلیامز (Roger Williams) دانشمند الهیات پروتستان (قرن هفدهم میلادی) نخستین آمریکایی طرفدار آزادی مذهب و نظریه‌ی جدایی دین از سیاست بود و پایه‌ی استدلالات وی هم دقیقاً بر مبنای نجات و حفظ دین از آلودگی‌ها، فریب‌ها و دروغ‌های دنیای سیاست بود. این چالشی است که کشورهای مسلمان به‌تازگی با آن مواجه شده‌اند. برای قرن‌های متمادی دنیای اسلام بر این باور بود که حکومت و اداره‌ی دولت باید به‌دست رهبران مذهبی صورت پذیرد اما به‌عنوان منسوخ شدن تدریجی این طرز تفکر می‌توان به حکومت سکولار کشور عراق با اکثریت جمعیت شیعه اشاره کرد. مروجان این تفکر بر این باورند که اعتقاد مذهبی زمانی‌که از قلب سرچشمه می‌گیرد، پاک و خالص است اما زمانی‌که تحت فشار و زور قرار می‌گیرد، دیگر خالص و پاک نیست و فاقد محتوا و ارزش می‌شود. پس باید باور و اعتقاد مذهبی را از گزند فشار و زور قدرت حاکم در دولت رهانید.

شما نوشته‌ها و مقالاتی در خصوص «اسلام سکولار» دارید. چرا به این مقوله علاقمند شدید؟

اول از همه مهم‌ترین موضوع در نظر من مسئله‌ی حقوق بشر است. همواره علاقه داشته‌ام موهبتی که خود از آن بهره‌مندم، از جمله نعمتی به اسم آزادی بیان یا آزادی مذهب که از اساسی‌ترین حقوق انسان است، دیگران هم از آن بهره‌مند باشند. طی مطالعات و تحقیقاتم به مسئله‌ی نقض حقوق بشر در ایران برخوردم و دریافتم ریشه‌ی تمامی این نابرابری‌ها و ضایع شدن حقوق شهروندی ایرانی‌ها، در حکومت مذهبی حاکم است. بنابراین شروع کردم به مطالعه در زمینه‌ی اسلام و سکولاریسم در اسلام و حاصل آن شد نوشته‌های متعددی در این مبحث و تشکیل بنیاد «اسلام سکولار» که البته در حال حاضر دیگر با آنها همکاری نمی‌کنم.

آیا شما خودتان را یک مدافع حقوق بشر می دانید؟

من باورمند هستم به احترام و عمل به حقوق بنیادی و اساسی بشر و به سهم خودم و به اندازه‌ی توان خودم تلاش می‌کنم برای پاس‌داشت حقوق همه‌ی مردم فارغ از جنس و نژاد و مذهب آنها.

چه ارتباطی بین حقوق بشر و موسیقی یافتید که در این زمینه هم فعالیت می‌کنید؟

موسیقی هم درست مثل باور دینی یا مذهبی است. هر کسی در این مورد خواست و سلیقه‌ی خودش را دارد و دیگری نمی‌تواند به او تحمیل کند که چه موسیقی‌ای دوست داشته باشد، چه نوع موسیقی گوش کند و آیا اصلاً موسیقی گوش بدهد یا ندهد. موسیقی به هیچ چیز دیگری وابسته نیست. قدرت خودش را دارد و معنای خودش را دارد. از افلاطون تا آیت الله خمینی و طالبان سعی کردند با بیان استدلال‌های فلسفی یا مذهبی بر موزیک کنترل داشته باشند یا آن را از بین ببرند اما موسیقی راه خود را می رود و آنها موفق نشدند. پس موسیقی بخشی از حقوق انسان‌هاست به‌عنوان حق آزادی بیان. هر فردی باید این آزادی را داشته باشد تا بتواند با آزادی بی قید و شرط، فرهنگ و سنت خود یا باور و افکار خود را در قالب موسیقی بیان کند. خیلی‌ها این مقوله را جزو حقوق بشر نمی‌دانند یا کمتر به آن پرداخته‌اند. بیشتر در مورد موضوعاتی مثل حقوق زنان، حق رأی برای زنان، آزادی مذهب و برابری جنسیتی کار شده است اما در مورد آزادی موسیقی کمتر.

پس به این دلیل است که شما از گروه‌های موسیقی زیرزمینی حمایت می‌کنید و بنیاد موسیقی آزاد (FreeMuse) را تأسیس کرده‌اید؟

کاملاً درست است. علاوه بر همه‌ی اینها به نقش موسیقی در جنبش‌های مقاومتی مردمی علیه حکومت‌های دیکتاتور ایمان دارم. گروه‌های موسیقی که اعتراضشان را با موسیقی بیان کرده‌اند و حکومت‌های خودکامه را به چالش کشیده‌اند.

ممکن است مثالی بیاورید؟

گروه‌های موسیقی پاپ اعتراضی در مقابل حکومت کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی سابق. گروه‌های موسیقی پاپ و سنتی در اعتراض به آپارتاید در آفریقای جنوبی و یا جنبش‌های برابری‌طلب در ترکیه. در طول دو جنگ بزرگ جهانی بسیاری از جنبش‌ها و هسته‌های مقاومت، موسیقیایی بود و امروزه در افغانستان، موزیک به‌عنوان اسلحه‌ای است در برابر بنیادگرایی طالبانی.

در مورد گروه‌های موسیقی زیر زمینی ایرانی و سبک آنها چه مقدار اطلاعات دارید؟

من توسط یک دوست ایرانی از ماجراهای گروه موسیقی راک «موج پلاستیک» (Plastic Wave) و آنچه که از سانسور و زندان بر آنها گذشته بود، باخبر شدم و پروژه‌ی مشترکی را شروع کردیم برای آوردن آنها به بروکلین نیویورک برای برگزاری کنسرت و شرکت در جشنواره معتبر موسیقیSXSW . این‌گونه بود که به مطالعه و کسب اطلاعات در مورد این نوع گروه‌ها علاقمند شدم. اما با وجود تمام تلاش‌هایی که کردم، به‌دلیل محدود بودن فضای اطلاع‌رسانی در ایران و محدودیت ارتباطات موفق نشدم که گروه‌های زیادی را شناسایی کنم و با آنها ارتباط برقرار کنم. اگرچه با چند گروه موسیقی زیرزمینی ایرانی در ارتباطم که به‌دلیل حفظ امنیت آنها از بردن نامشان معذورم. من آثار بسیاری از این گروه‌های زیرزمینی را شنیده‌ام و نظرم این است که با وجود نبود امکانات و محدودیت‌های فراوان، این گروه‌ها آثار قابل توجه و ارزشمندی ارائه داده‌اند.

در سال‌های اخیر سبکی از موسیقی در ایران ایجاد شد به نام «رپ فارسی» و در شکلی خاص «رپ اعتراضی». چقدر این نوع موسیقی را مؤثر می‌دانید در مقابله با سانسور اعمال شده توسط حکومت ایران، و یا به شکل عام‌تر در بهبود کاستی‌ها و معضلات اجتماعی و فرهنگی؟

خاستگاه موسیقی رپ، کشور آمریکا و خصوصا شهر نیویورک است. نخستین بار این سبک موسیقی توسط سیاهپوستان و در اعتراض به نابرابری و تبعیض‌های موجود علیه مردم سیاهپوست استفاده شد و این یک همبستگی عالی بین مردم در هماهنگی جهت بیان اعتراضشان ایجاد کرد و باعث شد که صدای آنها به گوش همه‌ی مردم آمریکا و مردم جهان برسد. می‌خواهم بگویم اگر در آن زمان این سبک موسیقی در بیان اعتراضات موفق بوده، امروز هم می‌تواند در جامعه‌ی فعلی ایران موفق و مؤثر باشد.

شما تحقیقاتی هم در زمینه‌ی جایگاه موسیقی در اسلام و ارتباط آن با انواع دیگر موسیقی مشرق زمین داشته‌اید. می‌توانید در این زمینه توضیح دهید؟

آنچه که در این زمینه باعث ایجاد علاقه در من شد، نوع آوایی بود که در خواندن قرآن یا اذان به گوش می‌آمد. برای منی که زبان عربی نمی‌دانستم و گوشم عادت به شنیدن قرآن نداشت، این آوا بسیار موسیقیایی بود. به همین دلیل تصمیم گرفتم «تجوید» یاد بگیرم. به گوش من تجوید، موسیقی است. من مسابقات قرآن که در مالزی برگزار شده بود را دیدم، به نظر من این یک مسابقه موسیقی بود. در طی مطالعاتم دریافتم که برخی موسیقی‌دان‌های شرقی و مسلمان، الفاظ مذهبی و قرآنی یا مفاهیم دینی را به‌صورت موسیقی درآورده‌اند و یا در قالب ترانه‌هایی همراه موزیک اجرا کرده‌اند که این برای من بسیار جالب بود.

پس حتما شنیده اید که آقای «محسن نامجو» خواننده ایرانی هم چنین اثری دارد؟

بله من آن ترانه را شنیده‌ام و بسیار متأسف شدم که ایشان به‌خاطر این کار به دردسر افتادند و محکوم به زندان شدند. به اعتقاد من از آنجایی‌که دین و مذهب یک باور قلبی است و تعلق به من و به ذهن من دارد، من باید این حق را داشته باشم که هر طور که می‌خواهم آن را بیان کنم حتی در قالب یک آواز یا ترانه. اسلام هم به همه‌ی مسلمانان تعلق دارد و نباید در انحصار گروه یا شخص خاصی باشد و هر مسلمانی باید حق داشته باشد به شیوه‌ی خود آن را بیان کند. بنابراین این هم بخشی از آزادی بیان است که شخص بتواند متون دینی‌اش را که در اسلام آوای موسیقیایی هم دارد، به شکل آواز و ترانه ارائه دهد. ما باید با این اندیشه که برخی لغات و مفاهیم تعلق به گروه خاصی از انسان‌ها دارند مبارزه کنیم و این برداشت را از بین ببریم.

چه ارتباطی بین موسیقی و فلسفه که رشته تحصیلی شماست، می‌بینید؟

پاسخ به این سؤال کمی پیچیده است. فلاسفه چیز زیادی در مورد موسیقی نگفته‌اند. اگرچه «فلسفه هنر» در اندیشه برخی از فلاسفه از زمان هگل به بعد جایگاه ویژه‌ای داشته، اما شوپنهاور شاید تنها فیلسوفی باشد که عقاید جالبی در مورد موسیقی دارد و اعتقاد دارد که «موسیقی برترین تجلی هنر است» و در این مورد من بسیار با شوپنهاور موافقم. اما بیشتر فلاسفه با موسیقی نامهربان بوده‌اند.

اگر باور داشته باشیم همه‌ی ادیان آسمانی منشأ یکسان دارند و همه‌ی آنها از جانب خدا آمده‌اند، چرا دین‌های مختلف رویکردهای مختلف نسبت به موسیقی دارند؟ مثلاً در کلیسا آلات موسیقی نواخته می‌شود، اما در اسلام توسط برخی از روحانیون، موسیقی حرام می‌شود؟

این‌گونه نیست که آزادی موسیقی از ابتدا در دین مسیحیت وجود داشته و از ابتدای شکل‌گیری این دین، در کلیساها موسیقی نواخته می‌شده، در قرون یازدهم و دوازدهم بالاخص، کلیسا بسیار با موسیقی مخالفت می‌کرد. به این دلیل که وقتی کلامی به شکل ترانه و توأم با موسیقی بیان می‌شود، مخاطب توجه بیشتری به آن می‌کند و به همین دلیل تأثیرگذاری آن هم بیشتر است و این به‌دلیل هارمونی موجود در موسیقی در سنخیت با هارمونی ذهن و قلب انسان است. سردمداران کلیسا از قدرت جادویی و نفوذگر موسیقی در آن زمان احساس رعب و وحشت می‌کردند، چرا که پیام منتقل شده توسط موسیقی، از متون مذهبی طرفداران بیشتری داشت. به همین دلیل آلات و ابزار موسیقی سوزانده یا شکسته می‌شد و نوازندگان آن به‌سختی مجازات می‌شدند. اعتقاد کلیسا بر این بود که قلوب شما تنها و تنها باید به خداوند تعلق داشته باشد و نه به ساحرانی که با نوای موسیقی شما را افسون می‌کنند. آنها آلات موسیقی را ابزار شیطان می‌دانستند. در اواخر قرن سیزده حرکت‌هایی در راه ترویج موسیقی در اروپای غربی شکل گرفت اما تنها از اواسط قرن هجدهم بود که موسیقی به شکل علمی در اروپا بنا نهاده شد. بنابراین پاسخ سؤال شما این است که همان‌طور که در غرب مردم برای آزادی موسیقی مبارزه کردند، آن بخش از مردم شرق هم که تحت تسلط حکومت‌های دیکتاتوری از آزادی موسیقی محروم بوده‌اند، در چند دهه‌ی اخیر این مبارزه را شروع کرده‌اند. اگرچه قدمت موسیقی در شرق خصوصاً در کشور هند و نیز در قبایل آفریقایی قدمتی بس طولانی‌تر از غرب دارد.

چرا اسم بنیاد شما «موسیقی غیر ممکن» است و چرا از گروه‌های زیرزمینی حمایت می‌کنید؟

چون به باور من موسیقی بسیاری از ناممکن‌ها را ممکن می‌کند و به‌علاوه ما در این مؤسسه کمک می‌کنیم به رشد و ترویج سبک‌های موسیقی که امکان رشد یا شنیده شدن نداشته‌اند و با محدودیت‌هایی نظیر محدودیت مذهبی و فرهنگی مواجه بوده‌اند و از این طریق حضور و رشد آنها را ممکن می‌سازیم. مثلا اینکه شما به‌عنوان یک زن در کشوری مثل ایران بخواهید یک گروه موسیقی راک داشته باشید یا یک نوازنده‌ی موزیک راک باشید این تقریباً غیرممکن است، به‌خاطر سنت‌ها و طرز تفکر مردم آن منطقه یا محدودیت‌های دولتی. یکی از اهداف ما ممکن ساختن این غیر ممکن است. گروه‌های موسیقی زیرزمینی زیادی در اروپا و همین‌جا در آمریکا وجود دارد و مردم در مورد آنها اطلاعات زیادی دارند اما کمتر کسی در مورد گروه‌های موسیقی زیر زمینی ایرانی و همینطور دیگر گروه‌های زیرزمینی در خاورمیانه می‌داند. من به‌تازگی با یک گروه موسیقی «هوی متال» در مصر آشنا شدم که به اعتقاد من آثارشان از بسیاری از گروههای موسیقی زیرزمینی اروپایی و آمریکایی از کیفیت بالاتری برخوردار است. هدف این بنیاد حمایت از چنین گروه‌هایی است. موزیک ناممکن برای مبارزه علیه سانسور و خفقان.

بنیاد شما چه نوع حمایتی از این گروه‌ها به‌عمل می‌آورد و چه خدماتی به آنها ارائه می‌دهد؟

ما کمک می‌کنیم که مردم آنها را بشناسند و صدا و آثار آنها را بشنوند. کمک می‌کنیم به برگزاری کنسرت در شهر نیویورک و در صورت استقبال در سرتاسر آمریکا. کمک می‌کنیم تا با گروه‌های زیرزمینی دیگر در خاورمیانه و همین‌طور گروه‌های موسیقی غربی ارتباط برقرار کنند و هر نوع پشتیبانی و حمایت دیگر که در توانمان باشد.

آینده‌ی حکومت‌های دیکتاتوری را از دیدگاه یک فیلسوف و یک فعال حقوق بشر، چگونه می‌بینید؟ آیا آنها می‌توانند به راه خود بروند یا در نهایت مجبور می‌شوند به اصول انسانی و جهانی نظیر آزادی بیان تن دردهند؟

من فقط این را می‌دانم که آنها هرگز نمی‌توانند صدای موسیقی را خفه کنند و ملتشان را در سانسور و خفقان نگه دارند.

در پایان اگر مطلبی مانده که نگفته‌اید با خوانندگان ما در میان بگذارید.

سپاس از فرصتی که در اختیار من گذاشتید تا با مخاطبان ایرانی ارتباط برقرار کنم. می خواهم آدرس ایمیلم را در اختیار خوانندگانتان قرار دهید تا گروههای موسیقی زیرزمینی با بنیاد ما تماس بگیرند و در صورت امکان با هم همکاری کنیم.

آدرس ایمیل آستین دیسی:
Austin@impossiblemusic.org

Share/Save/Bookmark
ضمیر سکولار: جایگاه اعتقاد در زندگی روزمره
نشست سازمان ملل متحد درباره‌ی «اومانیسم جهانی و اشتراکات اخلاقی»
بنیاد آزادی بیان در موسیقی
موسیقی ممنوع!

 
 

«کميته بين‌المللی وکلای مدافع حقوق بشر» در بيانيه دوم خود در رابطه با بازداشت پنج وکيل دادگستری در ايران، نام دو وکيل دستگيرشده ديگر را اعلام کرد. رزا قراچورلو و محمدحسين نيری جزو بازداشت‌شدگان هستند.

در پی بازداشت پنج وکيل دادگستری در ايران نام سه نفر از آنان اعلام شد اما از هويت دو وکيل ديگر اطلاعاتی منتشر نگرديد. اکنون «کميته بين‌المللی وکلای مدافع حقوق بشر» در بيانيه دوم خود مشخصات دو بازداشت‌شده ديگر را اعلام کرد.


پنج وکيل بازداشت شده

بر اساس اين بيانيه اين دو نفر، دکتر رزا قراچورلو، وکيل دادگستری و عضو فعلی کميسيون حقوق بشر کانون وکلای مرکز و محمدحسين نيری، وکيل دادگستری و عضو پيشين کميته «حق دفاع» همين کميسيون، جزو پنج وکيل بازداشت‌شده هستند و از محل نگهداری آن‌ها اطلاعی در دست نيست.

هفته گذشته هاجر (سارا) صباغيان، مريم کرباسی و مريم کيان‌ارثی، سه وکيل دادگستری، ساعت چهار صبح شنبه ٢٢ آبان‌ماه پس از بازگشت از ترکیه در فرودگاه بين‌المللی تهران، دستگير و به بازداشتگاه ۲۰۹ زندان اوين منتقل شدند. در پی آن خبر بازداشت دو وکيل ديگر منتشر شد اما نه نامی از آن‌ها برده شد و نه معلوم گرديد که در کدام بازداشتگاه به‌سر می‌برند.

رزا قراچورلو و محمدحسين نيری عضو کميسيون حقوق بشر کانون وکلای مرکز بودند

عباس جعفری دولت‌آبادی، دادستان تهران روز ۲۵ آبان خبر بازداشت پنج وکيل را تأييد کرد اما نامی از آن‌ها نبرد.

جعفری دولت‌آبادی اتهام وکلای بازداشت شده را «ارتکاب جرائم امنیتی و انجام اعمال خلاف شئون اسلامی در خارج از کشور» اعلام کرده بود.

«کميته بين‌المللی وکلای مدافع حقوق بشر» در بيانيه نخست خود در اين رابطه متذکر شد که طبق ماده ۱۱۷ قانون آيين دادرسی کيفری ايران، تنها در دو هنگام می‌توان متهمی را بدون احضار کتبی بازداشت کرد. نخست آن که فرد، متهم به ارتکاب جرايم سنگينی شده باشد که مجازات قانونی آن‌ها قصاص،اعدام و قطع عضو است و ديگر آن که محل اقامت و شغل او معلوم نبوده و اقدامات دستگاه تعقيب نيز برای دستيابی به او به نتيجه‌ای نرسيده باشد.

به نوشته «کميته بين‌المللی وکلای مدافع حقوق بشر»، هم محل اقامت و شغل بازداشت‌شدگان فوق مشخص بوده و هم جرايمی که دادستان تهران آن‌ها را متهم به آن کرده، در زمره جرايمی نيست که مجازات اعدام و يا قصاص داشته باشد.

به همين خاطر اين کميته بازداشت پنج وکيل دادگستری را «خودسرانه» و مغاير موازين و استانداردهای بين‌المللی و حتا قوانين داخلی ايران خوانده است.

اين کميته در بيانيه دوم خود تأکيد کرده است که اصل ۳۲ قانون اساسی (۱۳۵۸) و نيز ماده پنج قانون احترام به حقوق و آزادی‌های شهروندی (۱۳۸۳) بازداشت خودسرانه و خلاف موازين قانونی را منع کرده است.

در ماه‌های گذشته چندین وکیل دادگستری در ایران بازداشت یا به دادگاه احضار شده‌اند.

«کميته بين‌المللی وکلای مدافع حقوق بشر» در آبان‌ماه جاری و در پی گسترش بازداشت و آزار و اذيت وکلای ايرانی آغاز به‌کار کرده است. هدف اين کميته دفاع از حقوق وکلای تحت فشار ايرانی است.

Share/Save/Bookmark

 
 

مصطفی تاج‌زاده، از مخالفان دولت ايران که هم‌اکنون در زندان به‌سرمی‌برد در اظهارنظری سخنان احمد جنتی، دبير شورای نگهبان در نماز جمعه تهران را به باد انتقاد گرفت. وی از «تقلب» جنتی در انتخابات مجلس ششم سخن گفت.

به گزارش تارنمای کلمه، مصطفی تاج‌زاده، عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ايران اسلامی و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی در ملاقاتی که با همسرش فخرالسادات محتشمی‌پور داشت به احمد جنتی توصيه کرد که استعفا دهد و به‌شکل علنی از مردم عذرخواهی کند.


تاج‌زاده که به گفته همسرش در اين ملاقات از بيماری رنج می‌برد گفته است: «جنتی برای ما حق حيات قائل نيست چگونه می‌تواند حق رأی قائل باشد؟!»

اظهارات تاج‌زاده در رابطه با سخنان آيت‌الله جنتی در نماز جمعه تهران خطاب به قوه قضائيه است که گفته بود به «فتنه‌گران زندانی» مرخصی ندهند.

«تو در يک قلم يک چهارم آرای مردم تهران را به سرقت بردی تا آقای حداد عادل را که رأی نياورده بود به مجلس بفرستی و پاداش خود دريافت کنی»

جنتی گفت جمعی از اين زندانيان با استفاده از چنين فرصت‌هايی از کشور خارج می‌شوند و برخی ديگر که در داخل کشور می‌مانند، جلساتی تشکيل می‌دهند و دوباره دست به «توطئه» می‌زنند.

مصطفی تا‌ج‌زاده از اين‌که دبير شورای نگهبان «آزاده‌ترين» کسانی را که «در برابر استبداد دينی ايستاده‌اند و در بند اسارت‌اند» به «سارقانی تشبيه می‌کند که درصدد فرار از کشور هستند» اظهار تأسف کرد.

تاج‌زاده که در انتخابات مجلس ششم ايران، رئيس ستاد انتخابات اين کشور بود خطاب به احمد جنتی گفت: «سرقت بد است اما سرقت آراء مردم بدتر است و سرقت ايمان خلق بدترين بدهاست که خشم الهی را برمی‌انگيزد.»

مخالفان دولت ايران معتقدند که در انتخابات بحث‌برانگيز دهمين دوره رياست جمهوری در ايران تقلب گسترده‌ای رخ داده که طی آن محمود احمدی‌نژاد بر خلاف رأی مردم ايران به رياست جمهوری اين کشور رسيده است. آن‌ها از اين تقلب به‌عنوان «کودتا» ياد می‌کنند در حالی که موافقان دولت نتيجه اين انتخابات را پيروزی بزرگ خود با شرکت وسيع مردم در آن می‌دانند.

تاج‌زاده با اشاره به انتخابات مجلس ششم در دوران دولت محمد خاتمی در ايران، از «تخلف‌ها» و «تقلب‌ها»ی آيت‌الله جنتی سخن گفت.

وی اظهار داشت: «من که به عنوان رئيس ستاد انتخابات کشور در انتخابات مجلس ششم، تخلف‌ها و تقلب‌های تو را ديدم و عليه آن‌ها فرياد کشيدم شهادت می‌دهم که تو در يک قلم يک چهارم آرای مردم تهران را به سرقت بردی تا آقای حداد عادل را که رأی نياورده بود به مجلس بفرستی و پاداش خود دريافت کنی.»

تاج‌زاده با بيان اين‌که زندانيان سياسی «التماس مرخصی» ندارد، خطاب به آيت‌الله جنتی افزود: «اعتراض ما به بی‌گناهی ماست و اين‌که به ناحق شش سال، بعضی کمتر يا بيشتر، محکوم شده‌ايم و از سوی ديگر اعتراض‌مان به اين است که چرا دادگاه کودتاچيان که آقای جنتی يکی از اعضای آن است، تشکيل نمی‌شود.»

وی در انتها اضافه کرد: «به تو توصيه می‌کنم زودتر استعفا دهی و علنأ از مردم که حقوق‌شان را بارها ضايع کردی حلاليت بطلبی و بقيه عمر را به اعتکاف و عبادت بپردازی شايد خداوند از سر تقصيراتت بگذرد.»

مصطفی تاج‌زاده يک روز پس از انتخابات رياست جمهوری ايران در سال گذشته بازداشت شد و پس از تحمل ۹ ماه زندان، که چهار ماه آن انفرادی بود، بدون دريافت حکم از دادگاه و يا پرداخت وثيقه آزاد گرديد.

تاج‌زاده در تاريخ ۲۶ خردادماه امسال نامه‌ای خطاب به مردم نوشت و اعلام کرد که برخی از همراهی‌هايش با انقلابيون در دهه ۶۰ خورشيدی خطا بوده است.

وی در روز ۱۷ مردادماه امسال به همراه شش عضو ديگر شورای مرکزی جبهه مشارکت و سازمان مجاهدين انقلاب با ارسال نامه‌ای به آيت‌الله صادق لاريجانی، رئيس قوه قضاييه ايران و محمدکاظم بهرامی، رئيس سازمان قضايی نيروهای مسلح، نسبت به «دخالت غيرقانونی» يک گروه نظامی و اطلاعاتی در انتخابات رياست جمهوری سال ٨٨ اعلام جرم کردند. قوه قضاييه به جای رسيدگی به شکايت اين هفت نفر مجددأ وی را به زندان فراخواند.

Share/Save/Bookmark

 
 

از نخستين دقايق بامداد امروز مانور سراسری پدافند هوايی ايران با عنوان «مدافعان آسمان ولايت ـ سه» آغاز شد. در اين مانور سامانه‌های جديد پدافندی از جمله موشک‌های با برد بلند، آزمايش می‌شوند.

به گزارش خبرگزاری‌های ايران، امير سرتيپ دوم حميد ارژنگی، سخنگوی اين مانور نظامی گفت نيروهای پدافندی ارتش، سپاه، نيروی انتظامی و بسيج در اين مانور شرکت فعال دارند.


ارژنگی ويژگی اين مانور نظامی را سراسری بودن آن در سطح ايران و استفاده از سامانه‌های جديد و يا بهينه‌سازی شده‌ در داخل دانست و اعلام کرد که کليه نيروهای پدافندی در اين مانور شرکت دارند.

به گفته سرتيپ ارژنگی سيستم‌های موشکی ارتفاع پست، ارتفاع متوسط و ارتفاع بلند در اين مانور حضور دارند.

نيروهای پدافندی ارتش، سپاه، نيروی انتظامی و بسيج در اين مانور شرکت فعال دارند

وی گفت: «سامانه‌های دفاع هوايی، سامانه‌های موشکی برد کوتاه، برد متوسط و برد بلند، سامانه‌های راداری ساخت داخل و سامانه‌های ديده‌بانی از جمله سامانه‌های مورد استفاده هستند.»

از سوی ديگر سرهنگ فرامرز روح‌افزا، مدير طرح و آمادگی رزمی قرارگاه پدافند هوايی خاتم الانبياء، به خبرگزاری مهر گفت يکی از طرح‌های اين مانور، طرح عملياتی مقابله با موشک‌های کروز است.

وی افزود ايران در حال حرکت به سوی دستيابی به سيستم‌های رزمی هوشمند است تا بتواند انسان را از مدار خارج کند.

دو روز پيش امير سرتيپ خلبان احمد ميقانی، فرمانده قرارگاه پدافند هوايی خاتم‌الانبياء از اجرای مراحل طراحی و ساخت سامانه‌های دفاعی با برد بلند در ايران خبر داد.

ميقانی گفت در ايران ساخت سامانه‌های برد بلند در حال اجرای مراحل پايانی است.

وی با بيان اين‌که اين سامانه همان اس۳۰۰ نيست افزود: «ما مشخصات بهترين سامانه‌های برد بلند را در دنيا بررسی کرده‌ايم و پس از انجام مراحل طراحی، در بحث ساخت نيز به نقاط خوبی رسيده‌ايم و در آينده نزديک اخبار مربوط به آن را اعلام خواهيم کرد.»

سرتيپ ميقانی افزود: «ما سامانه‌های مختلف برد متوسط خود نظير سام ۶ و سامانه‌ هاک را کاملأ ارتقا داده‌ايم به‌طوری که امروز سامانه هاک ما به صورت فول‌ديجيتال است و برد رادار کشف و تعقيب آن نيز اضافه شده است.»

احمد ميقانی اعلام کرد که آزمايش گرم اين سامانه در مانور «مدافعان آسمان ولايت - سه» انجام خواهد شد.

وی همچنين درباره قابليت سامانه‌های پدافندی ايران برای ‌شناسايی و انهدام سامانه‌های موشکی کروز که خارج از رادار قرار می‌گيرند، گفت: «ما برای کشف موشک‌های کروز دشمن يک شبکه ضد کروز گسترده را در سطح کشور طراحی کرده‌ايم و يکی از اهداف خاص ما در رزمايش مدافعان آسمان ولايت - سه، آزمايش اين شبکه است.

Share/Save/Bookmark

 
 


چندی است که نتایج نخستین ارزیابی‌های جایزه‌ی ادبی بنیاد گلشیری که از مهم‌ترین و مستقل‌ترین جوایز ادبی ایران است و همواره مورد عتاب و خطاب معاونت فرهنگی ارشاد در زمان محسن پرویز بوده اعلام شده است. فرهاد حیدری گوران، نویسنده در اعتراض به این نتایج مقاله‌ای در رادیو زمانه منتشر کرد. این مقاله واکنش‌هایی را برانگیخت و به بحث‌هایی دامن زد. ما با بنیاد تماس گرفتیم و درباره‌ی این موضوعات با یونس تراکمه، از اعضای هیأت اجرایی بنیاد گلشیری مصاحبه‌ کردیم. این مصاحبه هم در رادیو زمانه منتشر شد. اکنون فرهاد حیدری گوران با گوشه‌چشمی به این رویدادها، از منظر خود به نقد ساز و کار جوایز ادبی در ایران پرداخته است. یادآوری می‌کنیم که هدف زمانه صرفاً ایجاد فضایی برای بحث و گفت و گو آزاد است و تلاش یکایک نهادهای مستقل ادبی و همچنین بنیاد گلشیری را به سهم خود ارج می‌نهد. مقاله‌ی آقای گوران را می‌خوانیم:

۱

جوایز ادبی در وضعیت موجود تنها یک مأموریت دارند و آن این است که فضای ادبیات را تحت نظارت و کنترل خود درآورند و از آن بدتر در جایگاه فرهنگ معترض، کل تولید ادبی را در قالب رسمیت موجود بازتولید و نشان‌دار کنند. در این فرایند، ادبیاتی که رسماً شکل می‌گیرد، به‌دلیل حاشیه‌ی امن تولید و توزیع و تکثیر آن، وجه غالب می‌یابد و حتی می‌تواند کل گستره‌ی غیررسمی تولید ادبی را هم متأثر و خنثی کند. بنابرین پرسش از چیستی و چگونگی این جوایز و ساز و کار آنها ، به مثابه‌ی پرسش از موقعیتی است که تلاش می‌کند در خلاء ادبیات برای آن از طریق داوری – و نه نقادی - مشروعیتی فراگیر دست و پا کند و چنین بنمایاند که ادبیات «هست» . در واقع ساز و کار و کنش داوری ادبی که در این سال‌ها جایگزین خرد و کنش انتقادی شده است، همچون رسانه‌ای عمل می‌کند که رخداد "گرم" را به خبر "سرد" فرومی‌کاهد؛ داوران و ارزیابان از یک سوژه‌ی مرده، گزارشی زنده برای روزنامه‌ها و سایت‌ها و مخاطبان خود تدارک می‌بینند؛ و این همان اتفاقی است که در پوششی اخلاقی – کمک به رشد فرهنگ - خلاقیت ادبی را به حاشیه می‌راند و ساختار و ماهیت معترض آن را سرکوب می‌کند.


آنچه از داوری ادبی در این سال‌ها حاصل شده چیزی جز "استاندارد"سازی ادبیات رسماً موجود نبوده است؛ تا جایی‌که اغلب رمان‌ها و داستان‌هایی که نوشته می‌شود بیش از آنکه ناظر به تفاوت هستی شناسانه‌ی نویسندگان آنها و تمایز شگردها و تکنیک‌های نوشتاری باشد مکمل همین اسنوبیسم رایج و قراردادهای نوشته و نانوشته‌ی بنگاه‌ها و بنیادهای جوایز ادبی است. پاد- فرهنگی ساخته و نهادینه می‌شود که به گونه‌ای نمادین " اکثریت"سازی می‌کند؛ خیل داوران و جایزه‌بگیران را در مراسم رسمی کنار هم می‌نشاند و این‌گونه وانمود می‌کند که "دیگری" باید حقانیت و اصالت خود را به عنوان نویسنده و شاعر در دل چنین مراسم و مناسکی جست و جو کند و بازیابد؛ مضحکه‌ای تمام‌عیار که به دلیل اینکه رنگ و لعاب رسمی و پشتوانه‌ی رسانه‌ای دارد حقیقت را هم یک‌جا به سود خود مصادره کرده است. عجیب نیست که کارگزاران چنین نمایش‌های فرهنگی‌ای خود را "متن" می‌پندارند و دیگران را – هر سخن انتقادی‌ای را که در بدنه و ساختار داوری‌شان حفره ای ایجاد می کند- به "حاشیه" پس می‌رانند. بنابرین منتقدان این ساز و کار همگرا با نظم موجود برای آنکه به جنجال‌آفرینی و حاشیه‌سازی متهم نشوند، چاره‌ای جز سکوت ندارند. آنها به نقطه‌ای در خلاء پرتاب می‌شوند تا این مضحکه‌ی "حقانیت‌یافته" کماکان استمرار یابد و مستقر بماند.

۲

در اکسپو شانگهای چین که امسال با مضمون "شهر برتر، زندگی برتر" برگزار شد، پاویون کره شمالی همه‌ی آن چیزی بود که از این کشور می‌شناسیم؛ انبوه‌سازی نمادها و نشانه‌های تاریخی و ایدئولوژیکی در یک چاردیواری بسته. این پاویون نه با مضمون این نمایشگاه جهانی همخوانی داشت و نه اثری از معماری مدرن و پسامدرن در آن دیده می‌شد؛ اما یک جمله‌ی پرتو افشان، فضای تاریک و تهی از معماری این پاویون را پر کرده بود: "به بهشت خوش آمدید"

welcome to paradise!

می‌خواستم این مقال را با همین جمله آغاز کنم به‌ویژه آنکه داوران ادبی گمان می‌کنند در این سال‌ها دروازه‌های بهشت را به‌روی مخاطبان خود گشوده‌اند؛ حتی اگر بپذیریم که هدف کل این پاد- فرهنگ پدید آمده و رسمیت یافت ، "جلب مخاطبان و ترغیب آنها به کتاب‌خوانی" است، نه آمار کتابخوانان و نه شمارگان کتاب‌ها، دال بر چنین اتفاقی نیست؛ سرانه‌ی مطالعه در ایران به گواه آمار رسمی همان چندین و چند(!) دقیقه‌ای است که پیش‌تر بوده و لابد با به زیر خط فقر کشیده شدن روزافزون خوانندگان ادبیات، کمتر هم شده است مگر آنکه ارزیابان و داوران ادبی همگام با هدفمندسازی یارانه‌ها، پروژه‌ی هدفمندسازی جوایز را هم رصد و اجرا کنند.

۳

نامه‌ای نوشتم با ریتمی تند و عصبی . به روشنی از بلایی که بر سر ادبیات ایران آمده سخن گفتم و امید داشتم که پاسخی واقعاً "درخور" بگیرم. جناب یونس تراکمه – نویسنده و اهل فرهنگ گرامی- به عنوان داور و ارزیاب بنیاد گلشیری در گفت و گو با بخش فرهنگ رادیو زمانه در مقام پاسخ برآمدند و به‌جای آنکه به پرسش اصلی آن نامه ( چه چیزی را داوری می‌کنید؟) پاسخ دهند به نویسنده‌ی نامه و شماری از کامنت‌های ذیل آن نامه جواب دادند. ایشان چند پرسش را هم مزید بر اظهارات توجیهی خود مطرح کردند از جمله اینکه: "خوب، در این شرایط فعالیت جوایز غیر دولتی همکاری با دستگاه سانسور است؟ یا نویسنده‌ای که با وجود حذف بیش از ۴۰۰ صفحه از کتابش راضی به انتشار آن می‌شود با گردن نهادن به این حجم از سانسور با دستگاه سانسور همراهی کرده است؟"
من در آن نامه به تأکید آورده بودم که «نفس‌تنگی»، کتاب دوم از سه‌گانه‌ی «در‌به‌دری» است و مجموع صفحات این هر سه کتاب هم ۵۵۰ صفحه است. یکی از نظردهندگان برای آنکه توپ را به زمین نویسنده‌ی نامه بیندازد، بلافاصله چنین فرافکنی کرد: " ۴۰۵ صفحه رمانتان را سانسور کردند و شما اجازه دادید که ناشر آن را چاپ کند؟ این تعداد صفحات اضافه بود یا چی؟ شما با سانسور موافق نیستید ولی چرا اجازه دادید این‌گونه فکاهی‌مانند رمانتان با ۴۰۵ صفحه حذفی چاپ شود..."

نگاهی گذرا به نظرات هدفمندی که ذیل آن نامه آمده، نشان می‌دهد که داوری ادبی در ایران تا چه اندازه اسیر فرافکنی و کژخوانی است. ۱۰ سال آزگار به عنوان یک خواننده‌ی مصیبت‌زده ناظر این‌گونه نمایش‌های فرهنگی بوده‌ام ؛ و به تجربه دریافته‌ام که مثلث "دولت، بخش خصوصی و نظام داوری" برای ادبیات ایران از مثلث برمودا هم وحشتناک‌تر است، اما در برابر این وضعیت سکوت کرده‌ام. حالا باید متهم و لابد محاکمه هم بشوم؟

دوستی می گفت پس از انتشار این نامه تنهاتر از همیشه خواهی شد. گفتم من "نفس تنگی" را در دل همین تنهایی نوشته‌ام. آخرین بار که به «زرده» و «بابا یادگار» رفتم، کامران ( راوی دیوانه‌ی رمان) کنار چشمه‌ی هانیتا، تنبور می‌زد؛ مقام پردیوری. بعد دیدم حتی سنگ قبر کژال ( یکی از دو راوی اصلی نفس تنگی) ناپدید شده است. تنهایی‌ای عمیق‌تر از این؟

Share/Save/Bookmark

 
 

تشویق به تنبیه
سرمقاله امروز روزنامه آرمان با عنوان «آتش‌سوزی و تنبیه بدنی دانش‌آموزان را توجیه نکنید» در مورد دو رخدادی است که در هفته‌های گذشته برای دانش‌آموزان نیک‌شهر و چاه بهرام در استان سیستان و بلوچستان در شرق ایران روی داده است.

در این سرمقاله می‌خوانیم: «وزیر آموزش و پرورش گفته است که برای جلوگیری از تنبیه بدنی دانش‌آموزان و آتش‌سوزی در مدارس نمی‌شود برنامه‌ریزی کرد، هرچند که این اتفاق‌ها باعث تأثر شدید او می‌شود. حاجی بابایی گفته است که معلمان ما با شیوه‌های جدید، نوین، موثق و با عشق کار می‌کنند اما به هرحال در هر کشوری ممکن است اتفاقی بیفتد‌.»

نویسنده این سرمقاله افزوده: «با رعایت استانداردهای سازمان نوسازی و تجهیز مدارس می‌توان ضریب ایمنی مدارس را بالا برد و از وقوع این‌گونه حوادث پیشگیری کرد. در حادثه آتش‌سوزی شبانه‌روزی چاه بهرام که ٩٧ دانش آموز را در خوابگاهی با مساحت ٤٨ متر جا داده بودند، اگر ساختمان خوابگاه از نظر مساحت استاندارد بود، اگر سیم‌های برق پوسیده نبودند، اگر فیوز برق سالم بود و به‌موقع برق را قطع می‌کرد، اگر سرپرست مجتمع یا معاون او به عنوان کشیک شب حضور داشتند، اگر کپسول آتش نشانی در دسترس بود و دانش‌آموزان آموزش لازم برای این‌گونه حوادث دیده بودند، آتش سوزی رخ نمی‌داد و اگر هم رخ می‌داد قابل کنترل بود و به مرگ یک دانش‌آموز و مصدوم شدن تعداد زیادی منجر نمی‌شد.»

در ادامه این سرمقاله آمده است: «در سال ٨٥ اگر در مدرسه درودزن مرودشت به جای والور از بخاری استاندارد استفاده می‌شد ، قطعاً بخاری واژگون نمی‌شد و هشت دانش آموز در آتش نمی‌سوختند. در خصوص حادثه دوم، عمل تنبیه بدنی توسط معلمان با هیچ توجیهی پذیرفتنی نیست. این گفته وزیر که معلمان با شیوه‌های جدید، نوین، موثق و با عشق کار می‌کنند، به نوعی برای به‌دست آوردن دل معلمان است. شیوه‌های جدید آموزشی و تربیتی را کجا به معلمان آموزش داده‌اید؟ این ٤٠ هزار نفری که جدیداً از طریق آزمون آزاد استخدام شدند کجا و چگونه آموزش معلمی دیدند؟»

نویسنده سرمقاله آرمان ادامه داده است: «یکی از معیارهای معلمی، داشتن صبر و حوصله است. کسی که در مقابل خطای دانش‌آموز بردباری و خونسردی خود را از دست می‌دهد و عصبانی می‌شود و به دانش آموز حمله می‌کند به درد کار معلمی نمی‌خورد‌. آقای وزیر بهتر بود در این مصاحبه مطابق مقررات و آیین نامه انضباطی، یادآور می‌شد که تنبیه بدنی مطلقاً و با هر توجیهی ممنوع است. این شیوه کج دار و مریز، برخی معلمان را تشویق می‌کند که با این دست‌آویز که همه جا چنین اتفاقی می‌افتد به تنبیه دانش‌آموز دست بزنند.»

متن کامل سرمقاله

استقلال بانک مرکزی
سرمقاله امروز روزنامه تهران امروز با عنوان «اهمیت یک استقلال» در مورد مصوبه روز گذشته مجلس است که در صورت تصویب نهایی، بانک مرکزی را از دولت جدا می‌کند.

در این سرمقاله آمده است: «در مدتی بسیار کوتاه حجم نقدینگی در نظام پولی کشور به میزانی افزایش یافت که به گفته کارشناسان نظام بانکی از هنگام پیدایش پول در ایران بیش‌تر بوده است. این حجم بی‌سابقه نقدینگی یکی از دلایل اصلی به هم خوردن تناسب قیمت‌ها و همچنین انباشت بی‌سابقه مطالبات بانکی در اتمسفر به‌شدت ملتهب نظام پولی است که رهاورد سیاست‌زدگی محض این ساختار و مسلوب‌الاختیار بودن روسای بانک مرکزی است.»

این سرمقاله افزوده: «اگر بانک مرکزی در کشور مستقل بود، چنان که اکنون نمایندگان مجلس در برنامه پنجم آن‌را تصویب کردند، قطعاً چنین اتفاقاتی در نظام بانکی کشور رخ نمی‌داد و هزینه‌های بسیاری را به مردم و اقتصاد کشور تحمیل نمی‌کرد. اتفاقی که در این مدت رخ داد چیزی شبیه به آزمون و خطا کردن با حجم نقدینگی بود، به‌طوری که در یک دوره بسیار کوتاه و با در پیش گرفتن سیاست‌های انبساطی حجم نقدینگی به‌طور سرسام‌آور افزایش و سرعت گردش پول به شدت بالا رفت و به تبع آن تورم نیز بالا کشید.»

در ادامه سرمقاله تهران امروز آمده است: «اکنون مجلس شورای اسلامی این کار مهم تاریخی را انجام داده است و حتی اختیار انتخاب رئیس این بانک را نیز از رئیس‌جمهور ستانده و او را از مجمع عمومی بانک نیز حذف کرده تا راهی باشد برای طی مسیری تازه در تاریخ نظام پولی و مالی کشور.»

سرمقاله افزوده است: «نکته جالب این مصوبه آن بود که رئیس کل بانک مرکزی نیز بر اهمیت استقلال تأکید کرده و گفته است اگر همین نیمچه استقلال را هم نداشتیم، امروز شرایط دیگری داشتیم. آیا از این گویاتر می‌توان از اعمال سیاست‌های غیرکارشناسی و تبعات سنگین آن بر اقتصاد کشور سخن گفت؟ نظام پولی و بانکی ما چالش‌های بسیاری دارد که قسمت عمده آن مربوط به تصمیماتی است که خارج از ساختارهای معمول تهیه می‌شود. حجم عظیم و بی‌سابقه مطالبات معوق در نظام بانکی برآمده و دست‌آورد چنین سیاست‌هایی است که اکنون باید به‌طور شایسته و مناسبی به حل آن پرداخت. بدون شک یکی از این راه‌ها استقلال بانک مرکزی از دولت‌هاست.»

متن کامل سرمقاله

سایر مطبوعات:
سرمقاله امروز روزنامه ابتکار با عنوان «ترغیب به ازدواج با حل مشکلات ساختاری»

سرمقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد با عنوان «توسعه برای همه»

سرمقاله امروز روزنامه کیهان با عنوان «زمین دشمن از منظر اصولگرایی»

Share/Save/Bookmark

 
 


آرمان
● علی مطهری: معتقد به رقابت سالم با اصلاح‌طلبان هستم
● متکی: سوءتفاهم نیجریه با ایران رفع شد
● بهمنی تهدید به استعفا کرد
● روابط عمومی قوه قضائیه: رئیسی خبر رسیدگی به پرونده مهدی هاشمی را تکذیب کرد

ابتکار
● افزایش سهم خانوار از هدفمندی یارانه‌ها
● ماجرای نیجریه، سوءتفاهمی که رفع شد
● ثبت ٣٥٤ طلاق در هر ٢٤ ساعت
● وزیر ارشاد: درباره‌ تعداد کتاب‌های غیرمجاز اغراق می‌شود

ایران
● رهبر انقلاب: هیچ منكری زشت‌تر از وابستگی به مستكبران نیست
● تعیین زمان اعدام شهلا
● اعتراض به حذف رئیس‌جمهور از ریاست مجمع عمومی بانک مركزی
● واکنش تند خواهر ندا آقاسلطان به دروغگویی خبرنگار اصلاح‌طلب

تهران امروز
● مخالفت دولت با استقلال بانک مركزی
● رهبر انقلاب اسلامی: هیچ منكری زشت‌تر از خدمت به مستكبران نیست
● عهدشكنی عجیب نیجریه‌ای‌ها
● نشست مشترک مجلس و دولت؛ لبخندهای بی‌ثمر

جام جم
● رهبر انقلاب: جبهه ضداسلام در حال زوال است
● ساركوزی ١٦ وزیر خود را تغییر داد
● نشست مجلس و دولت برای رفع نگرانی درباره هدفمندی یارانه‌ها
● جدال لفظی كرزای و مقامات آمریكایی

دنیای اقتصاد
● مجلس برای پنج سال آینده تصویب كرد؛ منع واردات فقط با تعرفه
● واكنش دولت‌مردان به مصوبه استقلال بانک مركزی؛ تهدید رئیس‌كل به استعفا؟
● تشریح پرونده‌های مهم قضایی از زبان دادستان تهران
● بسیج، مأمور بازرسی از اصناف

رسالت
● پیام رهبر انقلاب به حجاج: هیچ منكری زشت‌تر از خدمت به مستكبران نیست
● اس ٣٠٠ ایرانی امروز آزمایش می‌شود
● موسوی درصدد ارتباط‌گیری‌های بیش‌تر با خارج ازکشور
● محمد جواد لاریجانی: سوءاستفاده غربی‌ها از حقوق بشر باید متوقف شود

کیهان
● رهبر انقلاب اسلامی: امروز برترین معروف، نجات ملت‌ها از چنگ استكبار است
● دولت جدید فرانسه با كاهش ١٥ عضو كابینه آغاز به كار كرد
● رئیس جدید مجلس عراق: ایران قادر به برقراری ثبات كل منطقه خاورمیانه است
● افزایش ١٠٠ درصدی واردات آمریكا از ایران

مردم‌سالاری
● رئیس نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه‌ها: نباید با دانشجویان با تندی برخورد کرد
● سردار همدانی: دشمنان می‌خواهند در هدفمندکردن یارانه‌ها اخلال ایجاد کنند
● رئیس کل بانک مرکزی تهدید به استعفا کرد
● منوچهر متکی: سوءتفاهم با نیجریه مرتفع شده است

گفت‌وگوی‌های روز:
● روزنامه جام جم در شماره امروز خود گفت‌وگویی با «حسین پاینده، نویسنده و منتقد ادبی» منتشر کرده است.

Share/Save/Bookmark

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به zamaneh-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به zamaneh@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر