هنگام عبورشان، در کنار عکسها و پوسترهایی که چیده بودیم، می ایستادند و با حوصله وعلاقه عکسها راتماشا می کردند و اعلامیهها را می خواندند. علیرغم ناگهانی رگبار تند باران، با سوالهای خود علاقه و توجه خود را نشان می دادند.  در پایان با ابراز همدردی و آرزوی موفقیت برای رسیدن به اهدافمان ما را ترک می کردند.
 اکرم یازده سال است که دارد دنبال پسرش میگردد. اکنون او را برای بار دوم دستگیر و به زندان بردهاند.  تنها جرمش اینست که پیگیرانه سراغ پسرش را میگیرد و میپرسد فرزند من کجاست؟ زنده است یا ...
 و حسام فرزند ۱۹ ساله وبیمار ژیلا مهدویان، پس از چند ماه با کلیه و کبدی بیمار از زندان آزاد می شود.  او مدتها در بیمارستان بستری می شود و هنوز چند روزی از بازگشتش نگذشته بود که در خیابان مورد هجوم  ظاهراً اوباشان قرار میگیرد و دوباره به زندان برده میشود.  این جوان، بیماریش لاعلاج می گردد و امروز در بستر بیماری از درون زندان، چشم انتظار دیدن مادر است که حتی نمی تواند مثل مادر که تا پشت در زندان آمدهاست، برای ملاقاتش تا پشت میلههای زندان برود.
 عکسهای سعید و حسام در دستهایمان، گاه از این سو به آنسوی میدان با ما به میان مردم می روند. انگار هردو با نگاهشان خواستار آزادی مادرند. اینسو باران است و باران که همنفس با ما ایستاده و میبارد.
 در اینجا ایستادهایم در حمایت از این عزیزان و در اعتراض به فشارهای مداوم وغیر انسانی بر زندانیان و خانوادههای آنان.  در زیر باران ایستادهایم تا خواستههای برحق مادران پارک لاله را (اعدام را بس کنید! / آزادی زندانیان عقیدتی / دستگیری و مجازات قاتلین و مسببین جنایات سی و یک سال اخیر ایران)، بار دیگر به همگان یادآور شویم.
 حامیان "مادران عزدار ایران" لندن / انگلستان
 ۳۰ اکتبر ۲۰۱۰ - لندن
    
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر