احمدی نژاد و مورالس، رئیس جمهوری بولیوی هر یک، یک گل به ثمر رساندند.
تماشاچیان، سربازان دانشگاه امام علی بودند.
نکته جالب توجه این است که احمدینژاد بر خلاف دیگران، با شلوار بازی میکرد! عامل این نفوذ، فشار حکومت –و به تَبَع آن عکسالعملِ جامعه-، و فشار رسانههای کوچک و آزاد است. اینها نشان میدهد که جامعهی امروز ایران، آمادهی بازتر کردنِ حدّ و مرز آزادی بیان است. در اینجا باید به این نکتهی ظریف توجه داشت که بازتر کردنِ حدّ و مرز با برداشتن حدّ و مرز تفاوت بسیار دارد. در این نقطه است که به بحثِ احترام به عقاید دیگران و در نظر گرفتن حساسیتهای مذهبی جامعه میرسیم. عملکرد و نوشتههای اکبر گنجی مثال خوبی در این زمینه است. ایشان در طول سی سال گذشته از یک کنشگر سیاسی-مذهبی با نگاهی بسته و جَزْمی به تدریج تبدیل به یک کنشگر سیاسیِ آزادیخواه با نگاهی نواندیشانه به دین و مذهب میشود و گامی بلند در جهت آزادیِ افکارِ خود از حصار جزمیات بر میدارد. بعد از خروج از کشور و ادامهی تحقیقات و مطالعات و فراهم آمدن شرایط لازم برای بیان نظرات، بحثهایی در زمینهی امام دوازدهم مطرح میکند که در واقع نفیکنندهی وجودِ این امام است. امامی که میلیونها ایرانی با دلیل و بیدلیل به وجودش اعتقاد دارند و نفی او را بر نمیتابند. در اصل، وجود این امام، جزو خط قرمزهای مقدس جامعهی ایرانیست که میتواند مرزی برای آزادی بیان به وجود آورد. حدّ آزادی بیان برای آقای گنجی در طول سالهای اخیر تا این اندازه بسط پیدا کرده است. اما همایشان در مقابل کاریکاتوریست دانمارکی به خاطر کاریکاتورهایی که از پیغمبر اسلام کشیده است میایستد و نسبت به کاری که او کرده واکنش منفی نشان میدهد. از نظر آقای گنجی کورت وسترگارد از مرز احترام به مقدسات مسلمانان و خط قرمزهای اجتماعی عبور کرده است. حال به بیستوپنج سال پیش باز میگردیم و آقای گنجی جوان را پیش چشم میآوریم. اگر کسی در رسانهای عمومی امام زمان را حتی به صورت تئوریک نفی میکرد، قطعا از مرز و خط قرمزِ ساخته شده در ذهن آقای گنجی عبور کرده بود و شایستهی نفی و یا حتی مجازات بود. این مثال به خوبی نقش رسانههای آزاد و فشار حکومتی -که باعث عکسالعمل فکری میشود- را نشان میدهد. پس میتوان امیدوار بود که به کمک این ابزار، حد و مرز آزادی بیان را گسترش داد و جامعه را یک گام به پیش بُرد و فرهنگ عمومی را تحت تاثیر قرار داد که این خود باعث پذیرش قوانین و قواعدِ مدرنتر و انسانیتر توسط جامعه و گسترش بیشتر حد و مرز آزادی بیان خواهد شد. خودنویس اگرچه مخاطبانِ محدودی دارد ولی میتواند به شناساندن و گسترش آزادی بیان، هم در جامعه و هم در میان نویسندگان خود کمک کند. آزادیِ بیانِ مطلق، نه در خودنویس و نه در هیچ نشریهی کاغذی و اینترنتی دیگر وجود ندارد و نمیتواند وجود داشته باشد، ولی اینکه آن نشریه میلِ به بازتر کردن فضا یا محدودتر کردن فضا دارد ملاک خوبیست برای دانستن اعتقادِ گردانندگانِ آن نشریه به آزادی بیان و دستیابی به چهارچوبهایی که حدّ آن در آزادترین کشورهای جهان معیّن شده است. اجازه بدهيد دست از «بازتعريف»جنبش سبز برداريم و واقعيت مرده آن را به حساب آوريم. جنبش سبز با راهپيمائي ۲۵ خرداد ۸۸ و شعار«راي ما كو» شروع شد و با پذيرش نتيجه انتخابات رياست جمهوري دهم در سالگرد جنبش به پايان رسيد. اين واقعيت پديدارشناسانه جنبش سبز است. بيجهت نبايد دنبال« شيء في نفسه» بگرديم. از اين جنبش تنها يك اثر باقي مانده است: ايدئولوژي سبز ستيزي. مردم طي يكسال پياپي خيابانهاي تهران و شهرستانها را «سبز»كردند. آنها«مرگ» را پشت سرگذاشتند اما رهبران شان را «ترس از مرگ» كشت. اين بود كه«سبزها» به خانههايشان بازگشتند و دوباره«مردم»شدند. بنابراين ديگر «جنبش سبز»وجود خارجي ندارد و از تعدادي «انگشت شمار» سبز باقي مانده كاري ساخته نيست(مضافا اينكه به لحاظ ايدئولوژيك هم از آن منطقي كه شريعتي مي گفت«در اين مكتب يك نفرانسان هم مسئول است»خبري نيست) اما ظاهرا هيات حاكمه جمهوري اسلامي نميتواند «پايان جنبش سبز»را باور كند. مرگ، ارباب مطلق است و جمهوري اسلامي برده آن. جمهوري اسلامي از مرده جنبش سبز هم مي ترسد. بنابراين اصلا عجيب نيست كه سپاه پاسدار اش مسئوليت جنگ نرم با اشباح سبز را در بهشت زهرا به عهده مي گيرد. البته اين امري بي سابقه نيست. بيست و دو سال در "خاوران" سرگرم همين جنگ نرم بود. بيست و دو سال ايدئولوژي «نفاق ستيزي» براي پوشش جنايت و سركوب مردم سرانجام اش جنبش سبز بود ببينيم سرانجام ايدئولوژي «سبز ستيزي»چه خواهد بود؟ جمهوري اسلامي نخواست مجاهدين و حاميان شان را كه در اكثريت بودند به حساب بياورد و سركوب شان كرد. نتيجه«بازگشت امر سركوب شده» در دوم خرداد و جنبش سبز بود. امروز هم نمي خواهد سبزها را به حساب بياورد پس بايد به انتظار بازگشت امر سركوب شده بنشيند و دستگاه سركوباش را چندين برابر كند. اگر زماني بسيج بيست ميليوني جواب ميداد امروز بسيج چهل ميليوني با شركت حزبالله لبنان و طالبان افغانستان هم ديگر جواب نميدهد. بازگشت سبزها به مراتب هولناك تر از بازگشت مجاهدين است. اين سرانجام سبزستيزي ست اما كاركرد آن چيست؟ كاركرد هر ايدئولوژي توليد يك فانتزي براي پوشاندن شكافها و تضادهاي دروني جامعه و فرافكندن اثر آن تضادها به عاملي بيگانه است. اين فانتزي در ايران كنوني عبارت است از تشبيه جامعه ايران به يك كل ارگانيك و اندامي يعني يك بدن و تشبيه سبزها (كه ديگر سبز نيستند) به ويروسهاي مخل كاركرد طبيعي اين بدن. اما چنين بدني وجود ندارد. «جامعه يكدست وجود ندارد»(لاكلائو و موفه) و جامعه ايران پر است از تفاوت تضادآميز.
امروزه به لطف سيستم تبعيضگر جمهوري اسلامي و سركوبهاي متعاقب آن تفاوتهاي قومي،مذهبي،زباني،مركزي-پيراموني،آئيني وطبقاتي به تضادهاي قومي-مذهبي-زباني-طبقاتي فراروئيده است! و ما با هولناكترين شكل بنيادگرايي روياروشده ايم: بنيادگرائي قومي-مذهبي. اگر چاره اي انديشيده نشود شاهد تجزيه «جامعه واقعي» ايران و كشتارهاي قومي-مذهبي خواهيم بود. احتمال وقوع جنگ داخلي قومي-مذهبي براي توليد «جوامع يكدست»با عميقتر شدن شكاف اقتصادي و همپوشي آنها با اين شكاف تشديد شده است. هر گزينهاي كه در پي دستيابي به «ايران يكدست»باشد (مثل "مكتب ايراني" كه براي فرار از تكثر يعني قرائتهاي مختلف از دين و براي يكدستسازي طرح شده است) تشديد كننده بنيادگرائي قومي-مذهبي است. بنابراين پاسخ من به پرسش«كدام ايرانيت؟»(محمد رضا نيكفر) اين است: «ايرانيت واقعي» يعني ايرانيت متكثر و سرشار از تفاوت. ناسيوناليزم مورد نظر من ربطي به «قوم سالاري» يعني ايرانيت فانتزيك و يكدست ندارد. اين جمهوري اسلامي بود كه «ملت پارس» را به «قوم فارس» تقليل داد. قوم فارس وجود خارجي ندارد. فارس يك ملت است متشكل از عناصري از اقوام گوناگون ايران اعم از لر و كرد و ترك و بلوچ و عرب. مدرنيته با طرد مفهوم«قوم» و «قوميت» همچون يك كل و«جامعه يكدست»(قوم به عنوان يك جامعه يكدست افسانه است و ما هرگز لر خالص، كرد خالص يا ترك خالص نداشتهايم) و تجزيه اقوام به عناصر سازندهشان و ادغام اين عناصر در يك جامعه واقعي و متكثر(ملت) آغاز ميشود. اين مبدا شهريت و شهروندي ايراني است. قوم بما هو قوم فاقد حقانيت است و بايد تجزيه شود. سياست تجزيه اقوام كه در زمان رضاخان در مورد لرها، كردها و تركها اجرا شد سياستي درست و مدرن بود و بايد از سر گرفته شود. سياست جمهوري اسلامي طي اين سي سال ادغام اقوام(بدون تجزيه آنها)در واحد تعريف نشده «امت» بود و اين خيانتي به روندهاي مدرن بود كه به شكل گيري بنيادگرايي قومي منتهي شد.
هيولاي خوفناك بنيادگرايي قومي در تركيب با بنيادگرايي مذهبي ميتواند هولناك ترين كشتار و مصيبت را در اين قطعه از كره خاك به بار بياورد. فانتزي «امت امام علي خامنهاي» به صورتي رقت بار تلاش ميكند تا همچون حجابي چهره واقعي جامعه ايران را بپوشاند و سناريوهاي مبتذلي مثل ميكروبهاي سياسي را سرهم ميكند تا نمايش ايدئولوژيكاش را ادامه دهد اما «جامعه واقعي» به اين «خودارضائي» توجهي نميكند وبه شكل غافلگيركنندهاي چهره واقعياش را به رخ خواهد کشید. «كشف حجاب از چهره واقعي جامعه»(حقيقت به مفهوم هايدگري آن)در لحظه اوج خودارضائي علي خامنهاي نشان خواهد داد كه آيا بدن عريان او درمقابل ميكروبهاي سبز واكسينه است يا نه.
بنا به گزارشهای رسیده به فعالین حقوق بشر، روز سهشنبه چهارآبان ماه حوالی ساعت۹صبح کرمانی و فرجی رئیس و معاون اطلاعات زندان گوهردشت کرج به همراه تعداد زیادی از مامورین گارد زندان به سلولهای زندانیان سیاسی یورش بردند. مامورین گارد ابتدا تمامی زندانیان را به هواخوری منتقل کرده سپس سلولهای آنها را مورد بازرسی قرار دادند، آنها دستنوشتههای زندانیان را نيز ضبط و با خود بردند. زندانیان سیاسی که دست نوشتههایشان ضبط شده عبارتند از: آقایان علی صارمی، محمدعلی منصوری، حسین شهریاری و رضا شریفی بوکانی . ماموران همچنین اقدام به تخريب تمامی وسایل شخصی زندانیان نمودند. این یورش به زندانیان سیاسی تا ساعت یازده صبح ادامه داشت.
در پي اين یورش وحشیانه زندانی سیاسی محمدعلی منصوری به نقطه نامعلومی منتقل گرديد.
----------- این گزارش تا کنون از سوی منابع معتبر تایید نشده است. خودنویس پیگیر کسب اطلاعاتی در این باره خواهد بود. به دنبال انتشار مطالبی درکتاب آقای هوشنگ اسدی مبنی بر نگرانی رهبر انقلاب از دیدن عورتشان درحمام درسالهای اسارت درزندان، دفتر مقام معظم رهبری ضمن تایید این خبر اطلاعیهای منتشر کرد که متن آن به شرح زیر است: بسم ا...
به آگاهی کلیه هممیهنان و امت همیشه درحمام! میرساند گفتههای آقای اسدی درمورد معظم له صحیح بوده ولی دلیل اصلی حجب و حیای امام خامنهای این بوده است که معظم له به شهادت دوست و دشمن از طرفداران و فرهنگ و ادبیات بودهاند و یکی از کتابهای مورد علاقه ایشان «دایی جان ناپلئون» تالیف ایرج پزشکزاد بود که معظم له با علاقه فراوان درسالهای جوانی به مطالعه آن میپرداختند. ضمن مطالعه آن قسمت از کتاب که عزیزالسلطنه با کاردآشپزخانه به جان به قول شازده اسدالله میرزا «عضو شریف» دوستعلی افتاد خاطر معظم له بسیار مکدر شد و به خود گفتند مبادا زمانی این اتفاق برای ایشان بيافتد و فریاد «برید! آقا برید!» معظم له به گوش استکبار جهانی برسد و «دشمن» از این قضیه در آینده سو استفاده نماید .همگان آگاهند آقا مجتبی مقام معظم رهبری بعدی و امید امت و امام از طریق همین «عورت» قدم به عرصه حیات نهاد و اگر نبود محافظت مداوم ایشان از عورتشان درسالهای زندان چه بسا عورت مذکور به سرنوشت «سنبل دوستعلی خان» دچار شده و خاطر اسلام و مسلمین را مکدر میفرمود و ملت شریف ایران از نعمت «آقا مجتبی» برای همیشه محروم میشدند! آیندهنگری و دوراندیشی حضرت آیت الله العظمی امام خامنهای درامر حفاظت از عضو شریفشان در آن سالهای اسارت حقیقتا قابل تقدیر و احترام است و کلیه مسلمین درسراسر گیتی برای سلامتی عورت ایشان دعا میفرمایند تا اگر باز معظم له در ادامه عمر گهربار خود هوس یک سفر به شهر خون و قیام «سانفرانسیسکو» نمودند مانعی در سرکار نباشد و این سفر به خوبی و خوشی انجام پذیرد.
دفتر مقام معظم رهبری اخبار بازداشت يكي از اصليترين ياران ميرحسين موسوي و محروم كردن روزنامهنگاري از كارهاي مطبوعاتي و رسانهاي پس از آن كه مقام رهبري جمهوري اسلامي، معترضان به انتخابات را ميكروب ناميد صورت گرفت.
اگر چه سايت رسمي رهبري پس از سخنراني وي در قم اعلام کرد همه منتقدان و معترضان به نتیجه انتخابات «میکروب سیاسی» نیستند و تعمیم دادن و برجسته كردن این عبارت كار «بیگانگان» است. این سایت نوشته که بیگانگان با برجسته کردن «میکروب سیاسی» تلاش داشتهاند آثار سفر آيتالله خامنهای به قم را «خنثی» کنند. وبسایت دفتر رهبری افزوده رسانههای بیگانگان با «تأكید بر نكتهای مبهم برای طرح تفسیرهای مناقشهآمیز، بر كلیدواژه میكروبهای سیاسی» تأكید كردهاند تا تصور «غلطی» از سخنان او به مخاطبان «القاء» کنند.
در چنين شرايطي محمدرضا مقيسه از نمایندگان میرحسین موسوی در کمیته پیگیری وضعیت آسیبدیدگان حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته که سال پیش مدتی در زندان بود، بار دیگر در تهران بازداشت شد.
به گزارش بيبيسي فارسي، وب سایتهای نزدیک به معترضان دولت گزارش دادند که محمدرضا مقیسه، غروب روز یکشنبه، توسط ماموران امنیتی بازداشت شده است. محمدرضا مقیسه، سابقه سردبیری مجله «بیست سالهها» و عضویت در هیات مدیره انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران را نیز دارد.
وي پيش از اين یک بار روز ۲۲ مهر ۱۳۸۸ در محل کارش بازداشت شده و روز ۱۰ اسفند ۱۳۸۸ با سپردن وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی از زندان آزاد شده بود. اين گزارش ميافزايد محمدرضا مقیسه در دادگاه بدوی به تحمل شش سال زندان محکوم شده است.
همچنين به گزارش سایتهای خبری، حکم یک سال حبس تعزیری و ۳۰ سال محرومیت از روزنامهنگاری برای ژیلا بنییعقوب، روزنامهنگار و فعال جنبش زنان در شعبه ۵۴ دادگاه تجدید نظر استان تهران تایید شد. ژیلا بنییعقوب، روزنامه نگار مستقل طی سالهای اخیر چند جایزه بینالمللی در حوزه روزنامهنگاری را از آن خود کرده است، که از جمله ميتوان به جایزه شجاعت در روزنامهنگاری، جایزه بینالمللی آزادی بیان و جایزه بهترین وبلاگنویس گزارشگران بدون مرز اشاره كرد. بهمن احمدی امویی، همسر ژیلا بنییعقوب، نیز به دلیل فعالیتهای رسانهای و روزنامهنگاریاش اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین زندانی است و دوران محکومیت ۵ ساله خود را میگذراند.
حميدرضا حاجيبابايي در ارتباط با انتقادي كه به طرح حضور ثابت و دائمي روحانيون به ايلنا گفت: «معلماني كه در حال حاضر در مدارس هستند، از فيلترها و گزينشهاي بسياري رد ميشوند كه در ميان آنها نيز ما حتي به صورت انگشتشمار داريم كه نميتوانند ماموريتهاي خود را در مدارس اجرا كنند. با اين توصيف قطعا حضور روحانيون در مدارس، تحول بزرگ و شگرفي در آموزش و پرورش خواهد بود و ميتواند نقايصي را كه در حوزه تعليم و تربيت وجود داشته را حل كند.»
منظور وزير از اين تحول بزرگ روشن نيست. پيش از اين ذوعلم مشاور وزير آموزش و پرورش و دبير ستاد همکاریهای آموزش و پرورش و حوزه علمیه از اجرای طرح روحانی مدرسه در مدارس سطح کشور خبر داده و افزوده بود: «این طرح در صورت اعلام آمادگی ائمه جماعات مدارس اجرا میشود. در این طرح "روحانی مدرسه" به نوع تربیت دانشآموزان توجه دارد و تربیت دینی دانشآموزان را در مدارس مدیریت میکند.»
به گزارش سايت آفتاب وي گفت: «در حال حاضر پس از بررسیهای بسیار، به این نتیجه رسیدهایم که مشکلات تربیتی دانشآموزان با حضور روحانی مدارس رفع میشود، که در حال حاضر متاسفانه عدم هماهنگی عوامل مدرسه با یکدیگر مشکلاتی را ایجاد کرده است که امروزه نماز جماعت بریدههایی از این زنجیر است و حضور طلبه و روحانی در نماز جماعت مدارس یک حضور حداقلی است.»
مشاور وزير مشخص نميكند بر اساس چه كدام بررسي به اين نتيجه رسيدهاند كه مشكلات تربيتي دانشآموزان با حضور روحانيون برطرف ميشود.
وی با بیان این مطلب که متاسفانه در برخی مدارس نماز جماعت با حضور تعدادی انگشتشمار از دانشآموزان برپا میشود، گفت: «كار ما سوری و زوری نیست و تلاش میکنیم که حضور حداقلی امام جماعت به حداکثر برسد.»
ذوعلم با تاکید بر اینکه در صورتی که ائمه جماعات مدارس آمادگی خود را اعلام کنند گفت: «طرح روحانی مدرسه به اجرا در میآید، بهطوریکه مسئولیت روحانی مدرسه شخصی جدا از مسئولان، مدیر، معاون، مربی پرورشی، مداح و امام جماعت است به این معنا که این روحانی به نوع تربیت دانشآموزان توجه دارد و تربیت دینی دانشآموزان را مدیریت میکند.» | |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر