۱۳۸۹ مهر ۱۲, دوشنبه

Latest New from Green Correspondents for 10/04/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 


به بهانه بيستمين سالروز اتحاد آلمان                                                                                                 

انديشه‌اى را شرق نام نهادند و بر انديشه‌اى نام غرب رقم خورد و حاكمان تماميت خواه براى زياده طلبى‌هاى خود، ديوارى بين انسانها بركشيدند كه بيست و هشت سال، قاطعانه و با صلابت به وظيفه ديوار وار خود عمل نمود.

آنزمان كه درخت بلوغ انديشه انسانى از توان تماميت خواهان بلندتر شد، آنزمان كه انديشه ها فهميدند كه راز پويايى و زنده ماندنشان در فضاى گفتمان است و آن زمان كه انسان از سنگ و سيمان قدرتمندتر شد، آن ديوار با عظمت، حقير‌ترين موجود روى زمين شد و فرو ريخت.

آنان درى بر ديوار نصب نكردند تا مگر روزى باز آن در بسته شود. آنان كل ديوار را فرو ريختند و تنها قطعات كمى از آنرا باقى گذاردند تا بماند در حافظه شهرشان كه نسلى تحمل كرد زندگى پشت ديوار را و نسل بعد آنرا برچيد.

روزى سيلى خواهد آمد. سيلى برآمده از شعور انسانها. سيلى برآمده از درياى بى‌كران انسانيت و همه مرزها را خواهد شست. روزى خواهد آمد كه هر چه خط و ديوار است بين انسانها، برچيده شود و دهكده جهانى، در سايه فهم و درك و تحمل آراى يكديگر، زيبا و زيبا و زيبنده نفس انسانيت شود.

با احترام به همه فرهنگ‌ها، خرده فرهنگ‌ها، زبان‌ها، قوميت‌ها و مليت‌ها، شعار زيباى تمدن بشرى را تكرار كنيم:

جهانى بيانديشيم، منطقه‌اى عمل كنيم

 
 

از جمله اين موارد می‌توان به حمله‌های پياپی به کشتی های نفتی و باری در خليج فارس در آغاز بصورت نامشخص و نهايتا بصورت آشکار و تلاش برای مسدود کردن تنگه هرمز، انفجارهای گسترده درپالايشگاه‌های منطقه و اختلال اساسی در توليد و صدور نفت کشورها برای ایجاد يک بحران انرژی در جهان ، بحرانی کردن وضعيت منطقه و به آتش کشيدن خاورميانه، تسريع در پروژه درگير شدن با اسرائيل در يک جنگ تمام عيار و تلاش برای درگير کردن بسياری از کشورها در يک غائله جهانی است.
اختصاصی خبرنگاران سبز/ کارشناسان ایران سبز:
پس از تلاش گسترده سپاه پاسداران برای تسلط مطلق بر فضای سياسی و اقتصادی کشور و نيز توسعه طلبی‌های اتمی، جامعه جهانی تحريم‌هايی مشخص را عليه دولت حاکم وضع کرد تا آنها را به متابعت از قوانين بين المللی وادارد. اما از آنجاییکه حکومت اسلامی مشروعيت ملی خود را از دست داده  و مبنای ماندگاری خود را بر اعمال زور در داخل و گردنکشی در عرصه جهانی استوار ساخته روز به روز بر تنش‌ها و بحران‌ها افزوده شده و چشم انداز اميدبخشی که ناشی از تنبه و تسليم حکومت در برابر اراده ملی باشد ديده نمی شود.

 بر اساس گزارش‌های دريافتی از کارشناسان ايران سبز بحران مشروعيت و گسترش تحريم‌ها همزمان با اجرای قانون هدفمند سازی يارانه‌ها، نظاميان حاکم را به صرافت انداخته تا با اجرای سناريويی خطرناک بکوشند تا علاوه بر کاستن از برخی فشارها به دولت، بهانه‌ای برای متهم ساختن بيشتر جنبش سبز در پديد آمدن مشکلات و نيز هجوم سياسی و رسانه‌ای به دولت‌های غربی بویژه اتحاديه اروپا به دست آورند و مسئوليت بحران‌های ناشی از سوء مديريت و تشنج آفرينی داخلی و بين المللی خود را به گردن آنها اندازند.

اين پروژه  که از سر اضطرار و استيصال حکومت طراحی شده عملا با بقای نظام حاکم ارتباط ذاتی يافته و برنامه ريزان حکومت نظامی و امنيتی ايران وضعيت کلی و چشم انداز نهايی خود را در آن ترسيم کرده‌اند.

 بر مبنای اين گزارش، فاز نخست اين پروژه  برای توجيه نابخردی حاکمان کشور، با متهم سازی دولت‌های غربی به مقابله اقتصادی با "ملت ايران" از طريق مصاحبه و خبرسازی اجرا می‌شود. در اين رابطه تمامی اعتراض‌های پيش رو به از هم گسيختگی سياسی و اقتصادی ناشی از حذف يارانه ها‌، به تلاش دولت‌های غربی برای مقابله با نظام اسلامی تعبير خواهد شد و فعالان جنبش سبز  بيش از پيش به عنوان عوامل داخلی، به همکاری با دولت‌های خارجی متهم می‌شوند.

بنابراین، جو تبليغاتی مسموم و غيرواقعی بر ضد دولت‌های غربی و جنبش سبز به راه خواهد افتاد و بخش رسانه‌ای حکومت موظف به بمباران خبری فضای اجتماعی در تمامی بخش‌های خبری و تحليلی شده است. اين فاز از هم اکنون فعاليت خود را آغاز کرده و در عين حال برخی از فعالان اقتصادی بازار احضار يا دعوت شده‌اند که از طريق تطميع يا تهديد همراهی کامل خود را با برنامه های اقتصادی-امنيتی حکومت اعلام کنند.

در بخش دوم مقرر شده  تا در صورت شدت يافتن اعتراض‌ها،  حکومت صرفا در موارد بسيار کوچک و غير موثری انعطاف نشان دهد و با بزرگ‌نمايی اين از خود گذشتگی! اعلام کند که برای رفاه حال مردم از منافع خود چشم‌پوشی می‌کند و در عين حال چنانچه گروه‌های معترض دست از اعتراض بر ندارند ثابت کرده‌اند که عوامل بيگانگان هستند و صرفا اغراض سياسی دارند و بنابر اين حکومت حق سرکوب آنها را خواهد داشت. در اين بخش از پروژه استقرار نيروهای نظامی و امنيتی در سطح شهرها پيش بينی شده و تلاش برای پيشگيری از هر نوع اعتراض خيابانی از همان ابتدا صورت می‌پذيرد.

بخش سوم طرح حاکميت، تبليغات گسترده جهانی در ارتباط با سرکوب اعتراض‌های مردمی در پی بروز مشکلات اقتصادی است و اعلام مکرر اين جمله که " وقايع داخلی ايران ناشی از فشار اقتصادی ظالمانه کشورهای غربی است و برای رها شدن از اين بحران، ملت‌های جهان دولت‌های خود را تحت فشار قرار دهند تا تحريم‌های اقتصادی عليه " ملت ايران" لغو شود! برای اجرايی شدن اين برنامه نمايندگی‌های حکومت در خارج کشور، شبکه‌های برون مرزی صدا و سيما و همچنين دفتر نمايندگی ايران در سازمان ملل اقدام‌های مشترکی را پی‌ريزی و آماده کرده‌اند تا ضمن ارتباط دادن بحران‌های داخلی به منشاء خارجی، هدف اصلی را که نجات سپاه پاسداران از تحريمهای اتمی است تحقق بخشند، سرکوب های داخلی را توجيه کنند، و نهايتا با تبرئه رفتارهای جنايتکارانه خويش جهان را مقصر قلمداد نمايند و به زعم خود فتنه را ريشه کن کنند.

درصورت تداوم بحران داخلی ناشی از حذف يارانه‌ها، فاز چهارم اين برنامه که فاز نهايی است عملياتی می‌شود که نمايشی از اوج حماقت حاکميت بشمار می‌رود . اين برنامه زمانی به اجرا در می‌آيد که حاکميت توان  کنترل اوضاع داخلی را نداشته باشد و با تمام توان به بحران بين المللی نيازمند شود. زيرا مقام‌های درون حاکميت تصميم خود را برای تداوم متهم سازی دروغين غرب در مسائل ايران اتخاذ کرده و به شدت در پی پر رنگ تر ساختن آن هستند.

به این دلیل که  بخش عمده‌ای از تئوری توطئه حکومت اسلامی بر اين مبنا استوار شده و امکان عقب گرد را از خود ساقط کرده‌اند و بخش اصلی نيروهای طرفدار خويش را با همين شعارها مسخ کرده‌اند، در صورت عدم توفيق در مهار اعتراض‌ها واطمينان يافتن از عدم بقای فرقه حاکم، پيش بينی‌هايی برای تهديد و حمله به منافع دولت‌های غربی صورت پذيرفته که با توجه به شدت وقايع پيش رو به اجرا در خواهد آمد.

از جمله اين موارد می‌توان به حمله‌های پياپی به کشتی های نفتی و باری در خليج فارس در آغاز بصورت نامشخص و نهايتا بصورت آشکار و تلاش برای مسدود کردن تنگه هرمز، انفجارهای گسترده درپالايشگاه‌های منطقه و اختلال اساسی در توليد و صدور نفت کشورها برای ایجاد يک بحران انرژی در جهان ، بحرانی کردن وضعيت منطقه و به آتش کشيدن خاورميانه، تسريع در پروژه درگير شدن با اسرائيل در يک جنگ تمام عيار و تلاش برای درگير کردن بسياری از کشورها در يک غائله جهانی است. بر اساس برخی گزارش‌ها گروهی از عوامل حکومت اسلامی در داخل و خارج کشور نيز برای اجرای عمليات انتحاری عليه منافع غرب تحت تعليم و آموزش قرار گرفته‌اند که در موقع تشخيص رهبران نظام بزرگترين شبکه تروريسم دولتی را فعال می‌کنند.

طبق گزارش‌های موثق، اين پروژه در اتاق فکر نيروهای امنيتی حاکم مورد تصويب قرار گرفته و به هنگام ضرورت فاز به فاز عملياتی خواهد شد. کميته مشترکی از بيت رهبری ايران، نيروهای امنيتی و سپاه پاسداران  تحت عنوان" کميته مديريت بحران نظام"  تشخيص زمان و چگونگی اجرای اين پروژه را بر عهده دارند. لازم به ياد آوری است که اين پروژه شامل جزييات ديگری نيزمی‌باشد که پس ازتکميل مستندات از سوی کارشناسان ايران سبز منتشر خواهد شد. ضمنا از اشاره به پاره‌ای اطلاعات که می توانست منابع خبری را با مشکل مواجه سازد خودداری شده است.

 
 

امروز (سوم اکتبر) یکی از کارشناسان اتمی روسیه در مسکو به منابع غربی گفته است که بعد از اینکه افرادی از  هم‌گروه‌هایشان در ابتدای هفته‌ پیش بازداشت و مورد بازجویی قرار گرفتند بسیاری از همکاران روسی او و خانواده‌هایشان تصمیم به ترک ایران گرفته‌اند.  وی از دادن اسمش خودداری کرد چرا که وی و همکارانش مایلند اگر مشکل رفع شد و دوستانشان آزاد شدند دوباره به ایران باز گردند.
خبرنگاران سبز/ گزارش و خبر:
یک وبگاه انگلیسی زبان ساعاتی پیش به نقل از منابع غربی در مسکو اعلام کرد که بعد از آنکه دولت ایران به گروهی از کارشناسان روسی مظنون شده که در انتقال ویروس استاکس‌نت دست داشته‌اند گروه زیادی از کارشناسان روسی در حال فراهم کردن مقدمات برای خروج از ایرانند.

بر طبق این خبر (که هنوز از سوی منابع دیگر تایید نشده)، منابع اطلاعاتی گزارش داده‌اند که شماری از کارشناسان اتمی و تکنسین‌های قراردادی با عجله در حال ترک ایرانند چرا که مقامات امنیتی-اطلاعاتی منطقه در جستجوی روس‌هایی هستند که مظنون به کارگذاری ویروس استاکس‌نت در سیستم‌های رایانه‌ای ایران هستند. کارشناسانی که در ساختن نیروگاه بوشهر شرکت داشته‌اند نیز جزو این افراد هستند.

امروز (سوم اکتبر) یکی از کارشناسان اتمی روسیه در مسکو به منابع غربی گفته است که بعد از اینکه افرادی از هم‌گروه‌هایشان در ابتدای هفته‌ پیش بازداشت و مورد بازجویی قرار گرفتند بسیاری از همکاران روسی او و خانواده‌هایشان تصمیم به ترک ایران گرفته‌اند.  وی از دادن اسمش خودداری کرد چرا که وی و همکارانش مایلند اگر مشکل رفع شد و دوستانشان آزاد شدند دوباره به ایران باز گردند. 

 
 

متاسفانه در زمينه قانون هدفمند کردن يارانه‌ها کسی جوابگوی نمايندگان نيست. همه اين موضوع را به احمدی‌نژاد ارجاع می‌دهند و برخی می‌گويند ستادی عليه هدفمند کردن يارانه‌ها ايجاد شده و برخی ديگر در مورد مبالغ يارانه‌ها و مبالغ حامل‌های سوخت حرف‌های متناقضی می‌زنند. 
خبرنگاران سبز/ سیاست / مجلس:
مصطفی کباکبیان عضو فراکسيون خط امام در تذکری از مبهم بودن هدفمند کردن يارانه‌ها، عدم اجرا شدن قانون مترو و انحلال سازمان مجاهدين و جبهه مشارکت انتقاد کرد.


به گزارش ايلنا، مصطفی کواکبيان نماينده سمنان در پايان جلسه علنی امروز طی اخطاری با استناد به اصل ۷۰ قانون اساسی اظهار داشت: «در صورتی که نمايندگان لازم بدانند وزرا بايد در مجلس حاضر شوند. اما متاسفانه در زمينه قانون هدفمند کردن يارانه‌ها کسی جوابگوی نمايندگان نيست. همه اين موضوع را به احمدی‌نژاد ارجاع می‌دهند و برخی می‌گويند ستادی عليه هدفمند کردن يارانه‌ها ايجاد شده و برخی ديگر در مورد مبالغ يارانه‌ها و مبالغ حامل‌های سوخت حرف‌های متناقضی می‌زنند.»

اين نماينده یادآور شد: «ما نمايندگان مجلس که خودمان قانون را تصويب کرديم، نمی‌دانيم که شرايط اجرای آن چگونه است. به همين دليل پيشنهاد می‌دهم رئيس‌جمهور يا يکی از وزرا در جلسه علنی و يا حتی در جلسه غير علنی مجلس حضور يابند و توضيحاتی را در مورد شيوه اجرای قانون هدفمند کردن يارانه‌ها ارائه دهند.»

دبير کل حزب مردم سالاری همچنين با استناد به اصل ۷۱ قانون اساسی اظهار داشت: مجلس بر عموم مسائل حق ورود دارد و من از آقای احمدی‌نژاد و وزراء درخواست دارم که يک روز به جای اتومبيل شخصی با مترو به محل کار خود بروند تا مشکلات مردم را متوجه شوند.

کواکبيان يادآور شد: «پيش از ۹ ماه از تصويب قانون اهدای تسهيلات به مترو می‌گذرد اما هنوز اين قانون به اجرا در نيامده است.
اين عضو فراکسيون خط امام همچنين با استناد به اصل ۱۶۸ قانون اساسی خاطرنشان کرد: برای جرايم سياسی و مطبوعاتی بايد دادگاه علنی با حضور هيات منصفه تشکيل شود. اما سخنگوی قوه قضاييه اعلام کرد که حزب مشارکت و سازمان مجاهدين انقلاب منحل شده است. من درخواست دارم که وی توضيح دهد اين انحلال در کدام دادگاه و با حضور کدام هيات منصفه صورت گرفته است؟»

سيد شهاب‌الدين صدر که رياست جلسه علنی را برعهده داشت در پاسخ به اين تذکر از محمدرضا ميرتاج الدينی معاون پارلمانی رئيس‌جمهور که در جلسه علنی حضور داشت درخواست کرد به ابهامات نمايندگان در ارتباط با اجرای قانون هدفمند کردن يارانه‌ها توجه شود و در صورت لزوم جلسه‌ای غيرعلنی تشکيل شود.

 
 

خبرنگاران سبز/تفسير خبر در تاكسى:
 
" بر صندلى امير كبير و قوام تكيه زده است و ادبيات چاروادارى استفاده مى‌كند" اين جمله را آقاى ميانسالى كه بر صندلى جلو تاكسى نشسته بود در ادامه بحثى گفت كه در خصوص سخنرانى جديد محمود احمدى نژاد شكل گرفته بود.
احمدى نژاد خطاب به امريكا گفته است : " مرده شور خودشون و ميزشون رو ببره! "
آقاى خاكسترى راننده تاكسى كه احساس كرد به چاروادارها توهين شده است با عصبانيت گفت: " طايفه بنى هندل، اسمشون بد رفته دايى. حالا هم كه هى صداى بوق ميذارن رو فرمايشات ما. اين رفيقمون باسه خودش اعجوبه‌ايه. باس بوق كاميونى بذارن وقتى حرف مى‌زنه! "
خانم جوان صندلى پشتى وارد بحث شد و گفت: " رفته بود امريكا تحويلش نگرفته اند طفلك را، آمده در هشتگرد دارد عقده هايش را خالى مى‌كند"
پسر كوچك آن خانم پرسيد: " مامان مرده شورشو ببره يعنى چى؟ "
آقاى خاكسترى سرى نكان داد و گفت : " عجله نكن دايى. حالا ايشالا بزرگ  مى‌شى، مى‌رى مدرسه، سوات دار مى‌شى، بعد تو كتابا مى‌خونى يه آقاهه بوده. . . " و ناگهان آمپر آقاى خاكسترى آنچنان بالا رفت كه صداى بوق ماشين‌هاى اطراف هم نتوانست صدايش را بپوشاند و بچه بسيار زود تر از مدرسه رفتن و وارد دنياى مدرن ادبيات سياسى شدن، حرفهاى جديدى را ياد گرفت .





 
 

خبرنگاران سبز/آمار يا نقش مار؟:
در حاليكه محمود احمدى نژاد و على خامنه‌اى در سخنان اخير خود مكرر به وضعيت نابسامان اقتصادى و اجتماعى در ايالات متحده امريكا اشاره مى‌كنند، آمارهاى داخل ايران، حكايتى اسفناك و شومى را به خصوص در سالهاى اخير به نمايش مى‌گذارند.
سايت جهان در مقاله‌اى زير عنوان " اصولگرایان! برای عدالت حداقل فاتحه بخوانید" اشاره‌اى به فراموش شدن واژه عدالت كرده است و آمار و ارقامى از بى‌عدالتى‌هاى فاحش را در معرض ديد مخاطب قرار داده است. در بخشى‌ از اين مقاله مى‌خوانيم:

 به طور نمونه مطابق با آمار رسمی حدود ۴۸ ميليون نفر از ايرانيان يعنی حدود دو سوم خانواده ها درآمد ماهيانه ای کمتر از ۸۰۰ هزار تومان داشته و زير خط فقر محسوب می شوند.
اين در حاليست که استفاده از خودروهای گرانقيمت خارجی که متوسط بهای آن در بازار ايران بيش از سی ميليون تومان است، به سرعت افزايش يافته و طی ۵سال گذشته بيش از ۲۵۰ هزار خودروی خارجی وارد کشور شده است و در صورتی که خودروهای گرانقيمت داخلی با قيمت سی ميليون تومان به بالا را به اين ميزان بيفزاييم ، تعداد خودروهای لوکس در کشور طی ۵ سال گذشته به بيش از ۴۰۰ هزار خودرو بالغ می شود.


طبيعی است اين حجم عظيم از خودروهای لوکس تنها مورد استفاده سرمايه داران سنتی و طبقه ثروتمند جامعه نبوده و تعداد اين قشر همچون گذشته در حد چند ده هزار خانواده است و بخش عمده طبقه مرفه فعلی افراد جديدی هستند که به مدد سياستهای نادرست اعمال نفوذ و استفاده از ضعف مديريت موفق به کسب اموال نجومی و ثروتهای هنگفت در زمانی کوتاه شده اند.

هرچند دولت با تبليغات گسترده، دست به افزايشهايی در حقوق کارمندان و بازنشستگان زده، شتاب بيشتر تورم در همين مدت باعث شده که شکاف درآمد و هزينه اين اقشار بيشتر شود.

تصميمات غيرکارشناسی و غيرمنتظره نظير افزايش ۱۵۰۰درصدی تعرفه موبايل وسپس کاهش آن بعد از دو سال افزايش، کاهش شديد تعرفه آهن، تغيير قيمت مکرر سيمان و ايجاد سهميه های رانتی، تغييرات بيشمار در ممنوعيت و آزادی واردات مواد غذايی و ميوه و اخيرا تغييرات شديد در قيمت ارز و طلا در اقتصاد بيمار ايران، حامل سود سرشاری برای دلالان و رانتخواران بوده است. آن هم در زمان قدرت دولتی که با شعار مبارزه با بی عدالتی و رانتخواران به قدرت رسيده و در زمان آن ايران به بهشت رانتخواران تبديل شده است.





 
 

عمادالدین باقی: فقط يک‌بار، آن‌هم در جبهه لباس روحانی به‌تن کردم و همان روز برای هميشه از تن به‌درآوردم. دليلش اين بود که بی‌لباس روحانی من با سايرين يکی بودم. اما به محض فرورفتن در لباس، ديدم که را‌ه‌ها بر من گشودند و درهای بسته را بازکردند؛ و بی‌دليل، و بی‌آنکه مرا، مراتب علمی مرا و درستی و نادرستی مرا بدانند، عزت و احترامم کردند. هول و هراس اين تقدس کاذب مرا بر آن داشت که برای هميشه، پوشيدن اين لباس را کنار بگذارم.
خبرنگاران سبز/ نامه‌های زندان:
محمد نوری‌زاد باز هم با نوشته‌ای از زندان ثابت کرد که مردانه برپای آزادگی خود ایستاده و این‌بار سخاوتمندانه از آزادگی دیگران می‌گوید. از بزرگی، صداقت، درستی، ایمان، علم و غیرت عمادالدین باقی که مدتی را با او هم‌زندانی بوده است. وبگاه کلمه با انتشار این نامه می‌نویسد:

حضور عمادالدين باقی در زندان به هر دليل، گرچه جامعه‌ی ما را از او بی‌نصيب می‌کند، اما اين معنا را توأمان منتشر می‌کند که: حاکميت از "فهم" او در رنج است؛ و در حقيقت، فهم او را به زندان در انداخته و نه خود وی را، و من می‌گويم: در اين قحطستان مردی و مردانگی، ما مگر چند عماد باقی داريم که زندان‌هايمان را از امثال او پر کنيم؟


عبارت بالا، بخشی از يادداشت محمد نوری‌زاد، کارگردان و نويسنده‌ی دربند، درباره عمادالدين باقی است که در زندان اوين نوشته شده و ياران گمنام جنبش سبز، آن را برای انتشار به کلمه رسانده‌اند. نوری‌زاد همچنين در ادامه نوشته‌اش تصريح کرده است: حاکميتی که قدر عدالت و قانون را نداند، و عدالت‌خواهان و قانون‌مداران خود را به زندان بيفکند، تفاوت چندانی با مسرفان و تباه‌کنندگان نعمات خدا ندارد؛ و اسراف، همان صفت ناروايی‌ست که ورشکستگان، در چندقدمی فروپاشی بدان دست‌ می‌برند.

اين، ششمين نوشته از سلسله مطالبی است که محمد نوری‌زاد با عنوان "گل‌ها و سيم‌خاردارها" درزندان اوين می‌نويسد. او در يادداشت‌های قبلی هم به وصف حال چند تن ديگر از زندانيان سياسی پرداخته بود که آنها را گل‌های زندان اوين می‌ناميد. او نوشته است که در اين مجموعه قصد دارد به معرفی "گل"های شناخته‌ نشده‌ی اوين بپردازد؛ باشد که هيچ گلی در پس سيم‌خاردارها محصور نباشد.
يادداشت نوری‌زاد را در ادامه بخوانيد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با عمادالدين باقی در بند ۲۴۰ زندان اوين آشنا شدم. پيش از آن ملاقات‌هايی که در حياط زندان و در وقت هواخوری صورت می‌گرفت (زمستان ۸۸) وی را از نزديک نديده‌ بودم، گرچه آثار وی را دنبال می‌کردم. عمادالدين باقی را از هيچ جهت نمی‌توان با مصدرنشينان فعلی مقايسه کرد. صرفاً از اين روی که مصدرنشينان فعلی، صد‌يک از خصائل پاک و شريف وی را دارا نيستند. وی يک پاک بزرگ است. يک درستی افراخته، و يک صداقت جاری است. اين سه دارايی او يعنی پاکی و درستی و صداقت، نه چيزی‌ست که من بنا به ضرورت معرفی او دست به تعاريف اين‌چنينی برده باشم، بلکه اولين تراشه‌های نورانی شخصيت وی است که در همان نخستين دقايق آشنايی از وی ساطع می‌شود؛ و من به درستی اين سه دارايی وی، در پيشگاه خدای متعال سوگند می‌خورم: سه گوهر ناياب و اکسير دست‌نيافتنی. البته بلافاصله پس از اين سه برازندگی، بايد "علم" او را متذکر شد، و "غيرت" او را، و "ايمان" او را.

آن روزها مرا با دو زندانی "مالی" هم‌سلول کرده‌ بودند. آنها به هواخوری می‌رفتند و من نمی‌رفتم. در اعتراض بودم؛ متعمدانه. به خاطر توهينی که بازجوی اصلی و بازجوی کمکی او به خانواده‌ام کرده‌ بودند. يک روز که هم‌سولی‌های من از هواخوری بازگشتند، از باقی گفتند؛ که چنين فردی را با چنين اسمی در هواخوری ديده‌اند. دانستم که او نيز در بازداشت به‌ سرمی‌برد. به يک اتهام امنيتی لابد. هفته‌ی بعد، زندانبان که کمی متفاوت می‌نمود، از من خواست که به اعتراض خود پايان بدهم و بعد از نود و چند روز، هم به خانواده‌ام تلفن بزنم و هم به هواخوری بروم. از اين رو هواخوری را پذيرفتم، به شرطی که هواخوری‌ام با "باقی" تلاقی کند. ابتدا نپذيرفت. هم‌سلولی‌های مرا برد و مرا جا گذارد؛ که نمی‌شود! اما آخرسر همه را که برد، مرا به همراه جمعی ديگر پايين برد. طبقه به طبقه، و راهرو به راهرو، و سرانجام در يک فضای کوچک، آسمان را ديدم. آفتاب را ديدم. باقی را ديدم …

رفاقت من با عمادالدين باقی از همان ملاقات کوتاه آغاز شد. او را به‌خاطر مصاحبه با آيت‌الله منتظری و پخش اين مصاحبه از شبکه‌ی بی‌بی‌سی فارسی بازداشت کرده‌بودند. می‌گفت: "مرا گرفتند و به يک سلول انفرادی انداختند. چهل و پنج روز تمام از من سراغی نگرفتند، و حتی يک جلد قرآن را از من دريغ کردند…"
آن ملاقات شيرين در آن چند روز باقی‌مانده به نوروز ۸۸، مرا با همان خصلت‌های ناب آشنا کرد. برای من عمادالدين باقی، گمشده‌ای بود که گويا سال‌ها در پی او بوده‌ام و هم‌چنان در افسوس بزرگم که چرا سال‌های سال، من در کنار باقی زيسته‌ام و از او و امثال او، بی‌دليل، بی‌بهره بوده‌ام. او برخلاف بسياری از صاحب‌نامان و مصدرنشينان، هيچ کيسه‌ای از اين انقلاب پر نکرد. او علاوه بر تحصيلات دانشگاهی، در تحصيلات حوزوی نيز تا به مراتبی پيش‌رفته‌است. در سال‌های دفاع مقدس، در خطوط مقدم حضور داشته‌است. می‌گويد: "فقط يک‌بار، آن‌هم در جبهه لباس روحانی به‌تن کردم و همان روز برای هميشه از تن به‌درآوردم. دليلش اين بود که بی‌لباس روحانی من با سايرين يکی بودم. اما به محض فرورفتن در لباس، ديدم که را‌ه‌ها بر من گشودند و درهای بسته را بازکردند؛ و بی‌دليل، و بی‌آنکه مرا، مراتب علمی مرا و درستی و نادرستی مرا بدانند، عزت و احترامم کردند. هول و هراس اين تقدس کاذب مرا بر آن داشت که برای هميشه، پوشيدن اين لباس را کنار بگذارم؛ تا کسانی اين لباس را بپوشند که از تقدس بی‌دليل، و گشوده‌شدن‌های بدون پشتوانه‌ی درهای بسته، باکی ندارند …"

عمادالدين باقی، خيلی زود به وادی پرمخاطره‌ی "حقوق" علاقه‌مند شد. به جرئت می‌توان گفت که او امروز يکی از حقوق‌دانان باسواد کشور ماست و فراتر از بسياری از قضات پوک دستگاه قضايی، با زير و بم حقوق آشناست؛ و هم‌او به همين دلايل و بی‌هيچ دليل حقوقی، بارها به زندان افتاده و چندسالی را در زندان گذرانده است.

بعدها که ما را از طبقه‌ی چهارم بند ۲۴۰ به طبقه‌ی اول منتقل کردند، سلول من و او مقابل هم شد. من هر از گاه صدای او را می‌شنيدم که با زندان‌بان درباره‌ی "چشم‌بند" بحث می‌کند. او، عمادالدين باقی، تنها کسی است که در سال‌ها و دفعات بازداشتش، نه چشم‌بند به چشم بسته و نه دست‌بند به دست. چرا که اين هردو را غيرقانونی می‌داند و می‌گويد: "منی که مدعی دفاع از حقوق زندانيان سياسی‌ام، نبايد تن به بی‌قانونی بدهم." اما مگر بازجوها و زندان‌بان‌ها زبان قانون سرشان می‌شود؟ او را به زور از پشت سر دست‌بند زدند و به زور بر چشمش چشم‌بند نشاندند. او را به سلول بازجويی بردند و او، به محض اينکه دستش را گشودند، چشم‌بند را برگرفت و به زير پا انداخت. او را به جرم اين اهانت بزرگ! به سلولش بازآوردند. سلولی که دست‌شويی نداشت و متعمدانه به درخواست‌های او برای رفتن به دست‌شويی، وقعی ننهادند. خودداری از ادرار و بازگشت ادرار از مثانه به کليه‌ها او را به بيماری سختی درانداخت…

چندی بعد مرا از بند ۲۴۰ به بند ۷ بردند، و شنيدم که او را به بند ۳۵۰ منتقل کرده‌اند. بند سياسيون؛ با محدوديت‌های خاص. چيزی نگذشت که مرا نيز به همان‌جا بردند و من خيلی‌ها را با باقی، در آن‌جا يافتم. بودن در کنار گل‌هايی چون باقی، زندان را به شريف‌ترين مکان‌ها بدل می‌کرد. تا اينکه هر دو به فاصله‌ی يکی دو روز به مرخصی رفتيم و موقتاً آزاد شديم.

اکنون اين نوشته را به ياد باقی عزيز می‌نويسم. او، موقتاً آزاد است. و من به‌دليل نگارش آخرين نامه‌ام به رهبر، مجدداً به زندان بازگشته‌ام. در اين مدت با گل ديگر زندان؛ مصطفی تاجزاده، هم‌نشين بوده‌ام. تا زمانه، و تمايل زندان‌بانان و متصديان امر عدالت و قضاوت، صلاح ما را در چه بينند …
* * *

عزيزان من، هر که هستيد، در هرکجا، عمادالدين باقی را بشناسيد و از گل وجود او رايحه‌ای استنشاق کنيد. او صاحب قلم است، و قلمش تاکنون جز به راستی و درستی و انصاف نچرخيده‌است. عماد باقی نويسنده است. آثار قلمی او که عمدتاً به مسائل حقوقی و اجتماعی مربوط است، منتشر شده و در دسترس است. کتاب‌های متعدد او، اگرچه ما را به خود او اشارت می‌دهند، اما هم‌نشينی با شخص وی حلاوت ديگری دارد. روی گشاده و ادب فراوان او، پذيرای هر تازه‌واردی است. من معتقدم حضور او در زندان به هر دليل، گرچه جامعه‌ی ما را از او بی‌نصيب می‌کند، اما اين معنا را توأمان منتشر می‌کند که: حاکميت از "فهم" او در رنج است؛ و در حقيقت، فهم او را به زندان در انداخته و نه خود وی را، و من می‌گويم: در اين قحطستان مردی و مردانگی، ما مگر چند عماد باقی داريم که زندان‌هايمان را از امثال او پر کنيم؟ حاکميتی که قدر عدالت و قانون را نداند، و عدالت‌خواهان و قانون‌مداران خود را به زندان بيفکند، تفاوت چندانی با مسرفان و تباه‌کنندگان نعمات خدا ندارد؛ و اسراف، همان صفت ناروايی‌ست که ورشکستگان، در چندقدمی فروپاشی بدان دست‌می‌برند.

عماد باقی گلی‌است در پس سيم‌خاردارهای زندان انقلابی که يک‌روز، مدعی احقاق حقوق معوقه‌ی نسل‌های خويش بود. دريغ … آيا صبح نزديک نيست؟

 
 

وی اسراييل را سگ وحشی خواند و خطاب به آمريکا و متحدانش گفت: «بساطتان را جمع کنيد، مرده شور خودتان، چهره اتان و ميزتان که دنيا را به لجن کشيده‌ايد را ببرد.» وی همچنين تهديد کرد که اگر اين نيروها با پای خود از منطقه خارج نشوند ملت‌های منطقه آنها را با اردنگی از منطقه خارج خواهند کرد. معلوم نيست منظور ايشان از منطقه آيا فقط حزب الله لبنان و دولت بشار اسد است يا دوستان ديگری را هم در نظر دارد چرا که هيچ کشوری حاضر نيست مصالح کشورش را به پای  ج.ا. و ماجراجويی‌هايش به خطر بياندازد.
خبرنگاران سبز/ سیاست:
محمود احمدی نژاد رئيس دولت کودتا، صبح امروز در مراسم افتتاح ۱۰۰۲ واحد مسکونی در شهر جديد هشتگرد مجددا به سياست های آمريکا و غرب تاخت و از اينکه پاسخی برای مذاکره با اوباما، دريافت نکرده، تلويحا از پيشنهاد گفتگوی خود با آمريکايی ها دست کشيد.


رئيس دولت کودتا  با بيان سخنان تکراری و نامحترمانه از خفقان در ديگر کشورها صحبت کرد و رسانه های غربی را به دروغ‌گويی متهم کرد و از اخراج يک نفر در آمريکا تنها به دليل يک اظهار نظر،  و اعمال تحريم‌های گسترده توسط آمريکا و متحدانش، با تندخويی انتقاد کرد.

وی اسراييل را سگ وحشی خواند و خطاب به آمريکا و متحدانش گفت: «بساطتان را جمع کنيد، مرده شور خودتان، چهره اتان و ميزتان که دنيا را به لجن کشيده‌ايد را ببرد.» وی همچنين تهديد کرد که اگر اين نيروها با پای خود از منطقه خارج نشوند ملت‌های منطقه آنها را با اردنگی از منطقه خارج خواهند کرد. معلوم نيست منظور ايشان از منطقه آيا فقط حزب الله لبنان و دولت بشار اسد است يا دوستان ديگری را هم در نظر دارد چرا که هيچ کشوری حاضر نيست مصالح کشورش را به پای  ج.ا. و ماجراجويی‌هايش به خطر بياندازد.

برای روشن شدن قضيه ۱۱ سپتامبر تا آخرايستاده ايم
احمدی نژاد که گويی مشکلاتی همچون بيکاری، تورم  و نقض حقوق بشر در کشور خودش  برايش موضوعيت ندارد مجددا به موضوع ۱۱ سپتامبراشاره کرد،  خود را مسئول کمک و محاکمه عوامل اين حمله تروريستی دانست و خود را دلسوز سربازان آمريکايی نيز معرفی کرد.


آرزوی من اين است که هر ايرانی يک خانه ويلايی ولو نقلی داشته باشد
وی همچنين وعده عوام‌فريبانه  ديگری نيز به سياهه قول‌های اجرا نشده خود همانند  آوردن نفت بر سفره مردم، معرفی کردن مفسدان اقتصادی و صادر نشدن قطع‌نامه عليه ايران اضافه کرد و اين بار آرزو کرد که هر ايرانی يک خانه ويلايی داشته باشد. اين در حالی است که به سبب ماجراجويی‌هايش او حتی توانايی اجرای طرح هدفمند کردن يارانه‌ها که تبديل به يک طرح گداپروری و مزدور سازی شده است را ندارد.

گزيده‌ای از گفته‌های احمدی‌نژاد در اين مراسم را در زير بخوانيد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 * در يک دوره طولانی از اين حقيقت غفلت کرديم. چرا که اساتيد، مديران اجتماعی و برنامه‌ريزان اقتصادی کشور تحت تاثير انديشه‌های سرمايه‌داری که تمام علوم را برای پرکردن جيب‌های سرمايه‌داران می‌دانند قرار گرفتند.

* بايد شتاب و سرعت ساخت مسکن را حفظ کنيم. باورم اين است که اگر توليد مسکن را صنعتی و انبوه کنيم، قيمت مسکن از قيمت هم اکنون مسکن مهر نيز پايين‌تر خواهد آمد.

* آرزوی من اين است که هر ايرانی يک خانه ويلايی ولو نقلی داشته باشد. می‌ارزد که دولت کمک کرده تا هر خانواده‌ای يک فضای انسانی و مستقل داشته باشد.

* برخی ، سال‌ها نگران بودند که اگر بنزين تحريم شود، چه خواهد شد؟ زمانی که کشورهای غربی خواستند صادرات بنزين را قطع کنند، ما از اين موضوع استقبال کرده و اعلام کرديم که آرزوی ما اين است که بنزين قطع شود. اما آنها باور نکردند ولی زمانی که بنزين را قطع کردند، راه برای متخصصان داخلی باز و در طول يک هفته توسط دانشمندان و متخصصان داخلی بنزين را توليد و جايگزين کرديم و توانستيم دو محموله آن را هم بفروشيم. بعد آنها آمدند و گفتند اشتباه شده و ما بنزين را به شما می‌فروشيم.

* سنگين‌ترين خفقان در آمريکا وجود دارد. آنها با جنجال رسانه‌ای و تبليغاتی کارهای خود را مثبت و صحيح جلوه می‌دهند. در آنجا اعلام کردم که کجای دنيا به خاطر اظهارنظر اخراج می‌شوند. امروز استکبار جهانی شکست‌های خود را از حرکت و مقاومت ملت ايران می‌داند و به همين دليل به شدت عصبانی بوده و هر کاری که از دستش بر می‌آيد انجام می‌دهد.

* از ۶۰ سال پيش به بهانه هولوکاست ،ملت فلسطين، اردن، لبنان، سوريه، مصر و حتی ايران را تهديد می‌کنند. آنها يک سگ وحشی را در منطقه رها کرده و به بهانه آن می‌خواهند ملت‌های منطقه را بچاپند. امروز نيز ماجرای يازده سپتامبر را آغاز کرده‌اند که اگر دير اقدام می‌کرديم اين مساله نيز مقدس‌ترين مساله جهانی شده و ديگر کسی نمی‌توانست در رابطه با آن اظهار نظر کنند.

* آنها به خونخواهی يازده سپتامبر جنايت‌های فجيحی را در منطقه انجام داده و سوال‌های بسياری را بی‌پاسخ گذاشتند.

* فکر کرده‌اند دنيا بی‌صاحب است و به بهانه آن هرگونه که بخواهند می‌توانند بازی کنند. بعد به خود جرات داده و ملت ما را تهديد می‌کنند و می‌گويند راه حل‌ها روی ميز است، مرده شور خودتان، چهره اتان و ميزتان که دنيا را به لجن کشيده‌ايد ببرد. دوره شما تمام شده و جنايت‌هايی که می‌خواستيد انجام دهيد، انجام داده‌ايد. بساط خود را جمع کرده و از منطقه برويد. چرا فکر می‌کنيد قيم منطقه هستيد؟ البته ما می‌دانيم که شما به دنبال نفت و ثروت منطقه ما هستيد.

* آنها خيال کردند با چهار تا تهديد و اخم کردن، ملت‌های منطقه ترسيده و عقب نشينی خواهند کرد. به آنها می‌گويم که در اشتباه به سر می‌بريد و بايد از ملت‌های منطقه عذرخواهی کنيد.

*اشغالگران منطقه اگر با پای خود از منطقه خارج نشويد، ملت‌های منطقه شما را با اردنگی از منطقه خارج خواهند کرد.


 
 

نماينده قزوين در پاسخ به اينکه دستاوردهای سفر آقای احمدی‌نژاد به نيويورک را چگونه ارزيابی می‌کنيد، گفت: «همين اندازه بگويم که اين سفر هزينه سنگينی برای ملت ايران داشت!»
خبرنگاران سبز/ سیاست:
قدرت الله عليخانی، عضو فراکسيون خط امام، در گفت‌و‌گو با تابناک به انتقاد از موضع گيری‌های اخير احمدی‌نژاد  در باره مجلس پرداخت و گفت: «به نظر می‌رسد مشاورين به رييس جمهور چنين القا می‌کنند که اگر اينگونه سخن بگويد مطرح می‌شود و بر سر زبان ها می‌افتد. اينها جز اينکه به دولت آسيب بزند که تا به حال نيز آسيب زده، نتيجه ديگری برای دولت ندارد.»


نماينده  قزوين با بيان اينکه از زمان پيروزی انقلاب تاکنون کسی به خود جرات نداده بود که به بيان و تعبير امام خدشه‌ای وارد کند، گفت: «متاسفانه آقای احمدی‌نژاد به بيان امام و جمله گهربار ايشان مبنی بر اينکه «مجلس در راس امور است» خدشه وارد کرد.»

وی گفت: «آقای احمدی‌نژاد اشتباهات زيادی در پست رياست جمهوری داشته و اين اولين اشتباه وی نيست. اينگونه موضع گيری وی را دچار شکست خواهد کرد . رياست جمهوری تمام می‌شود و اگر روال عادی باشد و حادثه‌ای پيش نيايد حداکثر تا سه سال ديگر ادامه دارد و اين اميد وی که در دوره بعد نيز با واسطه در همين جايگاه قدرت باشد خواب و خيالی بيشتر نيست.... با گفته آقای احمدی‌نژاد چيزی عوض نمی‌شود و به قول آقای عسگر اولادی مگر اين در راس بودن را آقای احمدی نژاد به مجلس داده تا بخواهد پس بگيرد. اين مجلس است که می‌تواند رئيس جمهور را عزل کند و رئيس جمهور نمی تواند مجلس را بردارد.»

نماينده قزوين در پاسخ به اينکه دستاوردهای سفر آقای احمدی‌نژاد به نيويورک را چگونه ارزيابی می‌کنيد، گفت: «همين اندازه بگويم که اين سفر هزينه سنگينی برای ملت ايران داشت!»

 
 

به گفته سايت رسمی کرملين، "دميتری مدودف" سرمايه گذاری در خاک روسيه از سوی ايران در زمينه استخراج اورانيوم، توليد يا استفاده از مواد و فناوری های هسته ای را ممنوع اعلام کرده است. در اين فرمان همچنين به ممنوعيت "فعاليت های مالی و تجاری در صورتی که مشکوک به ارتباط با برنامه (غنی سازی) اورانيوم باشد" نيز اشاره شده است. 
خبرنگاران سبز/ تحریم‌ها:
به گزارش رویانوستی: مسکو دامنه تحريم های عليه ايران را گستره تر می کند. روز پنجشنبه کاخ کرملين فرمان "دميتری مدودف" رئيس جمهور روسيه را منتشر کرد که در آن همکاری های بانکی با ايران ممنوع اعلام شده بود. اين فرمان عملا هرگونه روابط تجاری با ايران را تحت تاثير قرار می دهد.


به گفته سايت رسمی کرملين، "دميتری مدودف" سرمايه گذاری در خاک روسيه از سوی ايران در زمينه استخراج اورانيوم، توليد يا استفاده از مواد و فناوری های هسته ای را ممنوع اعلام کرده است. در اين فرمان همچنين به ممنوعيت "فعاليت های مالی و تجاری در صورتی که مشکوک به ارتباط با برنامه (غنی سازی) اورانيوم باشد" نيز اشاره شده است. بخصوص تاسيس دفاتر، شعبات يا نمايندگی های جديد بانک های ايرانی در خاک روسيه، ايجاد شرکت سرمايه گذاری مشترک و حفظ روابط نمايندگی با آنها ممنوع اعلام شده تا از ارائه خدمات مالی، درصورتی که اطلاع رسد اين اقدامات به فعاليت های هسته ای کمک می کند، جلوگيری گردد".

سفارت ايران در مسکو در اين مورد هنوز اظهار نظر نکرده است.

اين فرمان در چارچوب اجرای قطعنامه شورای امنيت سازمان ملل متحد، مورخ ۱۲ ژوئن ۲۰۱۰ (۲۲ خرداد ۱۳۸۹) امضا گرديده است.

"رجب صفروف" مدير عامل "مرکز مطالعات ايران معاصر" به BFM.ru در اين خصوص می گويد: "اين فرمان مکمل فرمان مورخ ۲۲ سپتامبر (۳۱ شهريور) درخصوص ممنوعيت تحويل سيستم پدافند موشکی اس-۳۰۰ به ايران" بود.

بانک ملی ايران در روسيه دارای شعبه است. شعبه روسی اين بانک ايرانی، از اظهار نظر در خصوص پيامدهای فرمان رئيس جمهور روسيه و آينده اين بانک خودداری کرد. کارمند اين بانک در اين خصوص به گفتن اين مطلب بسنده کرد: "کليه فعاليت ها در روسيه کاملا قانونی است. همين که بانک مرکزی (روسيه) به اين بانک ايرانی اجازه فعاليت داده، نشان می دهد که فعاليت اين بانک ممنوع نشده است".

"پاول مدودف" عضو "کميته مالی دوما (مجلس)" عقيده دارد که ممنوعيت از سوی رئيس جمهور به "بانک ملی ايران در روسيه" ضربه می زند.

پاول مدودف تصور می کند که اين فرمان بر تمام ساختارهای مالی و بانکی که با ايران در ارتباط باشند تاثير می گذارد، وی می گويد: "شک دارم که اين بانک هم مشمول تحريم باشد. ارتباطات با پايتخت ايران می تواند بسيار فريبکارانه باشد، اما بانک مرکزی روسيه با جديت تمام کار تمامی مالکان واقعی ساختارهای اين بانک را بررسی کرد".

در حال حاضر بانک ها در روسيه مکلف هستند در سايت "بانک مرکزی روسيه" اطلاعات مربوط به مالکين خود را ارائه کنند، اما اطلاعات مربوط با مالکان واقعی ساختارهای فرعی اين بانک ايرانی در روسيه در سايت بانک مرکزی موجود نيست.

"رجب صفروف" اميدوار است که بانک ملی ايران از تحريم های سياسی دچار خسران نشود.  اين کارشناس تاکيد می کند:"اين بانک فقط کارهای نمايندگی را انجام می دهد، در زمينه های بسيار محدودی فعاليت دارد و فعاليت های نه چندان گسترده آن محدود می شود به پرداخت وجه برای دريافت رواديد و انتقال ارز برای دانشجويان مشغول به تحصيل در روسيه".

پاول مدودف بر عکس انتظار دارد که فعاليت های تجاری، "که به هيچ وجه ارتباطی با مسائل هسته ای و نظامی ندارد" نيز متاثر گردند. برای مثال تجارت کشمش و آجيل. پاول مدودف نتيجه گيری می کند: "ممکن است افرادی که کاملا بی تقصير هستند کار و کسب خود را از دست بدهند. اما ما هم نمی توانيم در مقابل همه جهان قرار بگيريم و از کشوری حمايت کنيم که به اين شکل عمل می کند".

 
 

آیا خودِ این حضرات در این سی‌سال هیج برنامه‌ای و طرح‌ریزیِ خردمندانه‌ای داشته‌اند؟ کارنامه‌ی کُنشِ سیاسیِ آنها به‌عنوانِ مخالفانِ تبعیدیِ رژیمِ اسلامی در این سه دهه تا چه اندازه رضایت‌بخش و دست‌ِکم امیدوارکننده بوده است؟
خبرنگاران سبز/ نقد و نظر/ از دیگر رسانه‌ها:
«در پشتِ سرِ حملاتی که به سرانِ جنبش می‌شود تلاشِ نه چندان پوشیده‌ی کنار زدنِ خودِ جنبشِ سبز را می‌توان دید. در ایران دگرگشتی روی داده که نقشِ همه‌ی بیرونیان را کمرنگ کرده است ... مشکلِ اصلی، نابسنده بودنِ گفتمان‌هایی است که به‌عنوانِ جایگزینِ گفتمانِ جنبشِ سبز عرضه می‌شود.»
داریوش همایون

از آغازِ شکل‌گیریِ اين جنبش مسابقه‌ای نفس‌گیر میانِ پاره‌ای از اپوزوسیونِ بیرون‌نشین برای پیشی‌گرفتن از همدیگر در پروژه‌ی شومِ خائن‌سازی، تخریبِ موسوی و پشتِ سر گذاشتنِ او در جریان بوده است و گویی برایِ این دویِ ماراتُن پایانی نیز متصور نشده‌اند. در اینجا تنها رویکردِ سه رسانه را از خیلِ این رقیبانِ هم‌نوا برای خلعِ موسوی از رهبریِ دموکراتیکِ جنبش بررسی می‌کنم.

«تلویزیونِ پارس» (1) و به‌ویژه خودِ حسینِ فرجی به‌شیوه‌ای بسیار عصبی و پرخاشگرانه موسوی را از آغازِ جنبشِ سبز به‌خاطرِ آنچه «به‌انحراف کشاندنِ جنبش» می‌نامید موردِ تاخت و تاز قرار می‌داد. چند ماه پیش هم او را بابتِ پس‌کشیدن از راهپیماییِ سالگردِ کودتا سرزنش کرد و گفت با سرنگونیِ رژیم، موسوی باید چشم به راهِ محاکمه باشد و نسبت به رخدادهایِ دهه‌ی شصت جواب پس دهد. آنها با زبانِ بی‌زبانی همان نگاهِ خامنه‌ای را به موسوی دارند، او را «راسِ فتنه» می‌دانند و همچون حاکمیت در انتظارِ زمانِ مناسب برایِ محاکمه‌اش نشسته‌اند.


«خودنویس» چنانکه سردبیرش افنخار می‌کند «رسانه‌ای غیرحرفه‌ای» است (2). وضعیتِ این تارنما چنان آشفته است که گویا «شهروند – روزنامه‌نگار» یعنی «هرج‌ومرجِ بیان». گرچه در میانِ انبوهِ نوشته‌های آن گاه یک نقدِ تیز و به‌هنگام نیز دیده می‌شود اما رویِ‌هم‌رفته به‌گمانِ من این شیوه که هر سخنی را چاپ کنیم و سپس بگوییم اینجا «آزادیِ بیان» حاکم است تنها می‌تواند نشانه‌ی فرار از مسوولیتِ سردبیری و تن‌دادن به بی‌اصولی باشد. هر یک از این کسانی که آنجا دو تا سه پاراگراف حدیثِ نفس می‌نویسند، به‌آسانی می‌توانند آنها را در یک وبلاگِ شخصی چاپ کنند. اما چاپِ انبوهی از گمان‌پردازی‌های شخصی و نوشته‌های بی‌پشتوانه و حتی انتشارِ چنین نوشتارِ سخیف و مبتذلی (3) در یک تارنمایِ پرمخاطب یعنی «قدرت‌بخشیدن به بی‌مایگی» و این نه افتخارآمیز است و نه مسوولانه.


«سکولاریزمِ نو» و خودِ اسماعیلِ نوری‌علا (با آثاری همانندِ این نوشته‌ی بی‌ارزش، توهین‌آمیز و توطئه‌اندیش) با اینکه از آن تارنمایِ سودمند و این سردبیرِ فرهیخته انتظاری به‌مراتب بیش‌تر می‌رفت اما همچون حرزِ حضرتِ جواد شبانه‌روز تنها به ذکرِ «سکولاریزم» مشغولند بدونِ آنکه از این رویکردِ انتزاعی و حتی واژه‌پرستانه به نگرشی پیش‌برنده و واقعیّت‌مند از این مفهوم برسند. بیانیه‌ی «حقوقِ شهروندی» موسوی در دورانِ رقابت‌های انتخاباتی یک نمونه‌ی روشن از به‌رسمیت شناختنِ پاره‌ای (و تاکید می‌کنم تنها پاره‌ای) از ارزش‌های جهان‌شُمولِ سکولار است. اگر در آن دوران به راستیِ گفتارِ او تردید داشتیم از فردایِ بیست و دومِ خرداد دیگر می‌دانیم که بود و نمودِ او بسیار به هم نزدیک است. موسوی پس از کودتایِ حکومتی با کلامی استوارتر و صراحتی اثرگزارتر بر آزادی‌های شهروندی و حقوقِ دموکراتیکِ ملت پای فشرده است.



باریک‌بینیِ بایسته‌‌ی موسوی آن است که به‌جایِ جدالِ زبانی یا ستیزِ مفهومی بر سرِ واژگان و معانیِ آنها، همه‌ی نگاه‌ها را به خواسته‌های انضمامی و مشخصِ ملتِ ایران متمرکز ساخته است. این درست همان کارکردی است که یک «سیاستمدارِ آزادی‌خواه» باید داشته باشد. او نه خود را سکولار می‌داند و نه به سکولاریزم باور دارد اما از همان خاستگاهِ «اسلامِ سیاسی»اش (4) این حقیقت را نیک دریافته است که «استبدادستیزی» و «برابریِ شهروندی» بدونِ پذیرشِ «پاره‌ای ارزش‌های جهانِ نو» و «جداسازیِ کمینه‌ی دین از دولت» ناممکن است. این میان ما به «همه‌ی ارزش‌های جهان‌شمول» باور داریم و «جداسازیِ بیشینه‌ی قدرتِ دینی از پیکره‌ی سیاسی» را خواستاریم و موسوی هم بارها و بارها روشن کرده است که «قانونِ اساسیِ نه جاودانی است و نه وحیِ منزل و هرگونه تغییری در سطحِ ملی می‌تواند مورد قبول باشد» و کروبی هم چندی پیش روشن‌تر بر حقِ مردم برای تعیینِ حکومتِ دینی یا غیردینی تاکید کرد.


مهم آن است که رهبرانِ راهِ سبزِ امید گرچه باورِ قلبی به اصلاح‌پذیریِ جمهوریِ اسلامی دارند اما به‌فرجام در موردِ روندِ جایگزینیِ تدریجی و آرامِ یک نظامِ دموکراتیک به‌جای رژیمِ اسلامی با بدنه‌ی جنبشِ مدنی و حقِ تعیینِ سرنوشتِ سیاسی‌اش همراه خواهند بود و در کنارِ ملت خواهند ایستاد نه در برابرِ آن. من چنین می‌اندیشم که ما باید این اندازه بلندنظر و زمان‌آگاه باشیم که «مردِ سیاسی» را در هر زمان و در هر نظامِ سیاسی که یافتیم (حتی اگر از بن و بنیاد با آن نظام بر سرِ ستیز باشیم، چنانکه با جمهوریِ اسلامی هستیم) غنیمت شُماریم.

پافشاریِ کانونیِ گردانندگانِ این تارنما بر «حجابِ اجباری» در رژیمِ اسلامی است که تاکیدِ درستی هم هست اما همه‌ی سکولاریزم به حجاب منحصر نمی‌شود، گرچه به بند کشیدنِ زن و افکندنِ حجاب بر رخسار، صدا و زنانگیِ او بزرگ‌ترین ستمِ دورانِ سلطه‌ی جمهوریِ اسلامی است (5). در این مورد چنانکه از شواهد پیداست گمان نمی‌کنم بتوان به رهبرانِ جنبش چندان امیدی داشت اما به خودمان چرا. من (چنانکه پیش‌تر هم گفته‌ام) باور دارم که اگر سرنوشتِ سیاستِ ایران به‌دست گرفتنِ قدرت توسطِ موسوی باشد، جنبشِ اعتراضیِ ما همراه با جنبشِ زنان و دیگر گروه‌های اجتماعی با حضوری قدرتمندتر خواسته‌های خود را در موردِ آزادیِ زن و دیگر آزادی‌‌های اجتماعی به حاکمانِ سبز تحمیل خواهد کرد. باور ندارم که این‌بار همچون سال‌های پس از پیروزیِ انقلابِ اسلامی، با پیروزیِ جنبشِ سبز (از طریقِ به‌قدرت رسیدنِ رهبرانِ راهِ سبزِ امید) مردم بهت‌زده و دل‌مرده به گوشه‌ای بخزند و بگذارند تا حکومت هر ستم و تبعیضی را که خواست بر سرِ آنان آوار کند.


اما برای این بخش از اپوزوسیون، موسوی و کروبی هر کاری کنند همچنان متهم، محکوم و مطرود خواهند بود چرا که جزیی از کلیتِ (در اینجا) انتزاعیِ «رژیمِ اسلامی» هستند. برخی از آنان چنان از کین‌خواهی و بدبینی انباشته شده‌اند که هیچ واقعیتِ عینی نمی‌تواند پندارهایِ ذهنی‌ِشان را دگرگون سازد. برایِ من شگفت‌انگیز است که نزدِ برخی از اینان همه از هر گرایش و گونه‌ای در این جنبش جای دارند مگر رهبرانِ راهِ سبزِ امید!


یک درجه پایین‌تر و با ظاهری خردمندانه‌تر کسانی قرار دارند که انحصارگرایانه می‌خواهند موسوی همان چیزی را بگوید که آنان درست می‌دانند. نمونه‌ی آن سخنانِ حسنِ داعی در برنامه‌ی «تفسیرِ خبرِ صدایِ آمریکا» است که موسوی را به‌خاطرِنوشتارش درباره‌ی تحریم‌ها و باورش به اینکه قطعنامه‌ی شورایِ امنیت به زیانِ کشور و ملت خواهد بود، سرزنش کرد و گفت «من از آقای موسوی توقع داشتم در کنارِ جامعه‌ی جهانی بایستد چرا که منافعِ ملتِ ایران و جامعه‌ی جهانی همسو است» و سپس در ادامه درست به‌همین خاطر او را رهبرِ مناسبی برایِ جنبشِ اعتراضی ندانست.



حال آیا چنین رویکردی موجه است؟ آیا موسوی حق ندارد درباره‌ی تحریم‌ها نظری برخلافِ کسانی داشته باشد که فقط و فقط به سرنگونیِ جمهوریِ اسلامی به‌هر قیمت و با هر هزینه‌ای می‌اندیشند؟ آیا اگر او باور داشت که تحریم‌ها به زیانِ ملتِ ایران است یعنی در برابرِ جامعه‌ی جهانی و در کنارِ مستبدانِ داخلی ایستاده است؟


من هم از موسوی توقع داشتم در ماه‌های اوجِ جنبشِ اعتراضی زمینه‌ی «اعتصابِ همگانی» را آرام آرام فراهم کند و سپس از هوادارانِ جنبش درخواستِ اعتصابِ مدنی کند. اما موسوی، درست یا نادرست، نخواست با روش‌هایی که شیرازه‌ی حکومت را از هم می‌پاشد به پیروزی دست یابد و شاید از همین رو بود که پس از قیامِ خونینِ عاشورا بیانیه‌ی هفدهم را با درونمایه‌ای متفاوت منتشر کرد. او به هر دلیلی باورمند به روندِ تدریجی و گسترشِ اجتماعیِ جنبش است و چه‌بسا می‌پندارد که پیروزیِ زودهنگام یا روش‌های زودبازده سبب شود تا این نوزادِ فرخنده نارس ببالد. اما آیا توجیه‌پذیر است که به‌صرفِ چنین چشمداشتی و برآورده نشدنِ آن، موسوی را بی‌صلاحیت بدانیم و او را کنار بگذاریم؟

اینان رهبرانِ جنبش را به‌خاطرِ بی‌برنامگی متهم به خیانت و ناشایستگی می‌کنند. صد البته که عدمِ تدوینِ یک استراتژیِ سیاسیِ استوار و راهبردی از سویِ رهبرانِ کنونیِ جنبش، نادرست و نقدشدنی است و برایِ فردایِ سیاسیِ ایران که چه‌بسا با خلاءِ قدرتِ ناشی از به بن‌بست رساندنِ حکومت به دستانِ توانایِ محمودِ احمدی‌نژاد روبرو شویم، نبودِ چنین «نقشه‌ی راه»ی بسیار زیان‌بار و جبران‌ناپذیر باشد. اما آیا خودِ این حضرات در این سی‌سال هیج برنامه‌ای و طرح‌ریزیِ خردمندانه‌ای داشته‌اند؟ کارنامه‌ی کُنشِ سیاسیِ آنها به‌عنوانِ مخالفانِ تبعیدیِ رژیمِ اسلامی در این سه دهه تا چه اندازه رضایت‌بخش و دست‌ِکم امیدوارکننده بوده است؟ (6) 



حتی وهم‌اندیشی و توطئه‌بینیِ اپوزوسیونِ مذکور در ارزیابیِ از عملکردِ خودشان نیز دیدنی است! آنجا که همه چیز به عواملِ رژیمِ اسلامی در خارج از مرزها (که بی‌تردید «دستِ ناقصِ» نظامِ مقدس اقصی نقاطِ عالم را درنوردیده است) پیوند می‌یابد و هر یک دیگری را متهم به جاسوسی و مزدوری می‌کند بدونِ آنکه کم‌ترین سهمی در این ناکامیِ سی‌ساله برای خود ثبت کند. «بی‌مسوولیتی» رساترین واژه برایِ توصیفِ رفتارِ سی‌ساله‌ی این بخش از مخالفانِ رژیم است.

صد البته در میانِ اپوزوسیونِ خارج از کشور، سیاست‌آگاهانِ سنجشگر و تیزبینی چون حسینِ باقرزاده و داریوشِ همایون (+ و +) هم حضور دارند که نشان می‌دهد صرفِ دوری و نزدیکیِ جغرافیایی تاثیری در برآوردِ درست یا نادرستِ شرایطِ سیاسیِ میهن ندارد، چنانکه نمونه‌های اپوزوسیونِ ساده‌بین را با ترجیع‌بندِ پندارِ میهن‌سوزِ «همه‌ی‌شان سر و ته یک کرباسند» در همین ایران و بیش از آن در میانِ برخی آدم‌های عادی هم می‌توان دید.


اما جنبشِ سبز (درست وارونه‌ی خیال‌اندیشانِ بدبین) دیگر نمی‌خواهد از جنسِ مردمانِ صفر و صد باشد؛ بلندپروازی و آرزواندیشی را کنار گذاشته است و بر سرِ خواسته‌هایی مشخص و روشن مبارزه می‌کند. اگر تا کنون هر رستاخیزِ ملی در این کشور ناکام مانده است، یکی از دلایلش همین فرصت‌طلبی‌ها، کوته‌بینی‌ها و نفرت‌پراکنی‌ها بوده است. موسوی/رهنورد و کروبی (7) درست یا نادرست، خوشایند یا ناخوشایند از جایگاهِ سیاسی و فکریِ خودشان ضدِ استبدادِ حاکم مبارزه می‌کنند و با اینکه این جایگاه روز به روز بیش‌تر به خردِ جمعیِ ایرانیان نزدیک‌ می‌شود، باز هم کسانی از بیرونِ مرزها به خود حق می‌دهند تا در نهایت بی‌مسوولیتی و اخلاق‌گریزی به تعیینِ تکلیف برایِ جنبشِ سبز و لجن‌مال کردنِ رهبرانش دست یازند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی‌نوشت‌ها:
(1) صد البته «تلویزیونِ پارس» بودش بهتر از نبودش است و از اساس من هر کوششِ ایرانیان برای هم‌اندیشی و آگاهی‌بخشیِ رسانه‌ای را هر چند بسی کاستی و کمبود داشته باشد، به فالِ نیک می‌گیرم. «پارس» به‌عنوانِ نمونه با همه‌ی ضعف‌های‌اش اما آنقدر آزاداندیشی در رسانه‌اش دارد تا سلطنت‌طلب‌ها و ملی‌گراهای مخالفِ سلطنت هر دو بتوانند در آنجا دیدگاه‌های خودشان را طرح کنند و برای بیانِ باورهای‌شان برنامه‌ی هفتگی داشته باشند.


(2) رک: پاسخ سردبیر به کامنتِ پای این نوشتار


(3) برخلافِ ادعایِ نویسنده، این نوشته بدونِ هیچ تقطیعی (عیناً و بی‌کم‌وکاست) با ذوق‌زدگی در کیهان چاپ شد. گرچه صرفِ بازتابِ یک نوشته در هرزنامه‌ی خامنه‌ای به‌ضرورت نشانه‌ی نادرستیِ آن نیست اما در موردِ اینگونه نوشتارها همانا سستی و ساده‌اندیشیِ تخریب‌کننده‌ی آنها دلیلِ انتشارِ کامل‌ِشان است و البته درست به‌همین خاطر «خودنویس» به یکی از محبوب‌ترین منابعِ ستونِ «خبرِ ویژه»ی کیهان بدل شده است.


(4) این «اسلامِ سیاسی» هنوز هم ظرفیت‌های بودش‌پذیری برای «استبدادستیزی» دارد با این تفاوت که زهرِ «قدرت‌خواهی» اندک اندک از آن گرفته می‌شود. این روزها موسوی بیش از آنکه به خمینی شبیه باشد به طالقانی مانند است.


(5) تا کنون به تصاویرِ تیمِ ملیِ دخترانِ ایران نگاه کرده‌اید؟ از دیدنِ آن حقارتِ تحمیل‌شده بر آنان چه حسی به شما دست می‌دهد؟ یک‌بار دوستی یکی از این عکس‌ها را در روزنامه دید و پرسید: «این یکی زن هست یا مرد؟» و من پاسخ دادم: «هدف از این پوششِ هولناک همین بوده است که تو نتوانی تشخیص دهی زن هستند یا مرد. اینها از جنسیتِ خود تهی شده‌اند.» به‌راستی ما در این سی و اندی سال چه بر سرِ دخترانِ ایران‌زمین آوردیم؟


(6) این جماعت چنان خودبزرگ‌بین و متکبر است که این جنبش را دستاوردِ مبارزاتِ بیرون از مرزهایِ خود می‌داند. نمونه‌اش عباسِ پهلوان که شبی به برنامه‌ی تفسیرِ خبرِ صدایِ آمریکا آمد و همراه با نثارِ مشتی بد و بیراه به موسوی و ادعایِ اینکه مردم او را کنار گذاشته‌اند به ستاره درخشش گفت: «چه کسی گفته است ما تاثیر نداشته‌ایم؟ پس شما گمان می‌کنید چگونه سه میلیون نفر به خیابان‌های تهران آمدند؟ یکباره؟ نخیر! ثمره‌ی تلاش‌های ما بود» (نقل به‌مضمون).


(7) نامی از خاتمی نبردم چرا که باید انصاف داد در این یکسال و اندی که از کودتا می‌گذرد، رهنورد هزاران بار بیش از خاتمی کُنشگر و فعال بوده است و این نه حُسنی برای رهنورد که قُبحی برای خاتمی به‌شمار می‌آید. صراحتِ رهنورد در اندک گفتگوهایِ درخشان‌اش گاه از همه‌ی دیگر رهبرانِ جنبشِ سبز بیش‌تر است و این فاش‌گویی تا جایی ست که او برای نخستین‌بار از درونِ خانواده‌ی جمهوریِ اسلامی تابویِ کشتارهای تابستانِ 67 را می‌شکند و از آن جنایت با عنوانِ «خطایِ بزرگ» و «لکه‌ی سیاهِ نازدودنی» یاد می‌کند. افزون بر آن، در این سخنانِ به‌یادماندنی او به‌روشنی (در شاهد آوردن بر نادرستیِ و زیان‌باریِ دگرگون‌سازی‌های شتاب‌زده) به ناکامیِ اهدافِ انقلابِ بهمن با قدرت‌گیریِ مذهبیون و سرکوبِ آزادی‌های زنان و دیگر حقوقِ ملت اشاره می‌کند و نیز بر وجودِ غیرمذهبی‌ها و حتی لائیک‌ها در جنبشِ سبز پای می‌فشارد و می‌گوید انکارِ آنان صادقانه نیست و همگی بر سرِ «انتخاباتِ آزاد» هم‌نوا هستیم. تک‌دیدارهای رهنورد با خانواده‌ی شهیدانِ جنبشِ سبز (+ و +) از زمره‌ی کُنش‌های اثرگزارِ اوست در حالی که من به یاد ندارم خاتمی (جز در موردِ خواهرزاده‌ی موسوی) هرگز به دیدارِ حتی یک خانواده از جوانانِ به‌خون‌خفته‌ی سبز رفته باشد. او حتی برای اعتصابِ هفده زندانیِ سیاسیِ دربند نیز هیچ واکنشی از خود نشان نداد و به‌پاسخِ آن سکوتِ زشت،در بیانیه‌ی زندانیان (پس از شکستنِ اعتصاب به‌درخواستِ مردم و بسیاری از چهره‌های سیاسی) هیچ نامی از او برده نشد.



برگرفته از: مخلوق

 
 

وقتی می بينيم دشمنان ما شاخ و شانه می کشند و بعد هم شاهد تحولاتی مثل نقل و انتقالات نظامی و تخليه کردن برخی قوای آنها و مانور های مشترک هستيم، خوب اينها نشانه است. لذا امروز عقل سليم حکم می کند ولو اينکه شما مطالبه از دولت داريد به خاطر آن خطر از اين موضوع ها عبور کنيم. ولو اينکه اگر به جای آقای احمدی نژاد بنی صدر هم بود حکم می کرد که ما شرايط را بررسی کنيم و به نفع منافع ملی و مردم فعلا درگيری داخلی خود را متوقف کنيم.
خبرنگاران سبز/ سیاست/ سپاه پاسداران:
روزنامه خبر در گفت‌وگويی تا حدودی چالشی با سردار همدانی (فرمانده سپاه محمد رسول‌الله) نظرات وی را در باره حوادث سال گذشته و احتمال حمله به ايران جويا شده است. وی در اين گفت‌وگو تهديد نرم و بعد حمله نظامی را از تهديد‌های اصلی برمی‌شمارد و تدبيرش در برابر حمله نظامی را بسيجی کردن تمام جمعيت ۸ ميليون و نيمی تهران اعلام می‌کند.


وی ضمن اينکه اعلام می‌کند انتظار حوادث سال گذشته را داشته پيش‌بينی می‌کند که حوادث سخت‌تری در پيش باشد. در باره حوادث سال گذشته، سردار همدانی وارد آمدن خسارت به اعتبار و چهره بين‌المللی ايران را مهمترين نقطه منفی می‌بيند. او همچنين از عملکرد سپاه در سال گذشته قويا دفاع می‌کند و وقتی با اين سئوال مواجه می‌شود که مقابله بسيج و سپاه با مردم باعث خراب شدن وجهه آن‌ها شد پاسخ وی اين است که: «ما می‌خواهيم بسيج را چه کارش کنيم؟ بگذاريم در قوطی کبريت بماند؟»

سردار همدانی نقطه تهديد بعدی را اجرايی شدن اصل ۴۴ يا به عبارتی هدفمند شدن يارانه‌ها می‌داند و نگران است که عده‌ای بخواهند «بر اين موج سوار شوند و مردم را بر عليه نظام بشورانند.» وی در برابر پرسش جذب حداکثری ادعا می‌کند که آن‌ها تلاش خود را کرده‌اند و اينکه ايشان شخصا «دو سه ساعت» با فرزند يک شهيد صحبت کرده تا او را با خود همراه کند.

در باره حمله به خانه کروبی او ضمن اعتراف به نوعی بازی خوردن از طرف مقابل می‌گويد که شايد نبايد آن‌ها بيانيه می‌دادند. وی می‌گويد چون طرف مقابل اطلاعات ندارد می‌گويد بسيج بوده تا بسيج بگويد ما نبوديم بعد آن‌ها بگويند: پس کی بوده است؟ وی همچنين کار حمله‌کنندگان را محکوم می‌کند ولی وقتی از او پرسيده می‌شود که چرا اين افراد محاکمه نشدند پاسخ می‌دهد که اين وظيفه نيروی انتظامی است و به سپاه ربطی ندارد.

سردار همدانی به شدت از سياسی بودن سپاه دفاع می‌کند و حتی اعلام می‌کند که خود وی برای رياست جمهوری بنی‌صدر تبليغ می‌کرده است. همچنين بر اعلام ايشان دعوت‌های سپاه از آقای خاتمی خيلی بيشتر از دعوت‌ها از آقايان رفسنجانی يا احمدی‌نژاد بوده است.

وی سپس به مخالفت آشکار خود با منشور کورش می‌پردازد ولی اعلام می‌کند که به اين دليل که اوضاع مملکت بحرانی است و خطر جنگ وجود دارد با احمدی‌نژاد مقابله نمی‌کند. وی با مقايسه بنی‌صدر و احمدی‌نژاد می‌گويد در اين شرايط اگر بنی‌صدر هم می‌بود اقدامی صورت نمی‌دادند. در باره حمله نظامی نيز او همين‌قدر صريح است و اعلام می‌کند که دستور حمله به ايران بر روی ميز اوباماست و اين حمله هوايی خواهد بود. وی اين خبر را بر اساس اطلاعات و تحولات و نقل‌ و انتقالات نظامی در منطقه می‌داند و از اينکه احمدی‌نژاد هميشه حمله را انکار می‌کند ابراز نارضايتی می‌کند.

فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول الله، معاون مرکز راهبردی سپاه، مشاور عالی فرمانده کل سپاه و نيز جانشينی فرمانده نيروی مقاومت بسيج مسئوليت هايی بوده که همدانی پيش از اين تجربه کرده است. آبان ۱۳۸۷ و به دنبال تغييرات ايجاد شده در ساختار سپاه و تشکيل سپاه‌های استانی، لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله و منطقه مقاومت بسيج تهران بزرگ در يکديگر ادغام و به سپاه محمد رسول‌الله تهران بزرگ تغيير نام يافت.

متن کامل اين گفت‌وگو را به نقل از روزنامه خبر آورده شده در وبگاه سحام نيوز در زير بخوانيد.
 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


سردار! به نظر شما اصلی ترين مساله ای که در شرايط حاضر کشور را تهديد می کند چيست؟

از ابتدای انقلاب اسلامی ما يک تهديد بيشتر نداشتيم که تا الان هم همان باقی است و آن موضوع ارزش ها و باورها است. دستاورد وقوع انقلاب اسلامی بيداری ملتها بود، چيزی که آنها به شدت با آن مخالف بودند. برای همين بعد از پيروزی انقلاب دنبال ايجاد شکاف بودند؛ بعدا به اين نتيجه رسيدند که با جنگ تحميلی ضربه شست و پتک آهنی را وارد کنند و انقلاب تازه شکل گرفته را از بين ببرند.

وقتی در جنگ به هدف خود نرسيدند دنبال تهی کردن و خالی کردن «باورها» رفتند؛ باورهايی که در ميادين جنگ نتوانستند آن را تغيير دهند. آنها الان دهها مرکز تحقيقاتی و راهبری و مطالعاتی ايجاد کرده‌اند تا بفهمند چطور ايرانی ها ۸ سال از جان خود گذشتند. لذا می‌بينيد از دوران بعد از دفاع مقدس می‌آيند به باورهای مذهبی ما حمله می‌کنند. بنابراين تهديد امروز نظام جنگ نرم است و تهديد نظامی اولويت دوم است.

برنامه های شما برای مقابله با اين تهديد ها چه بوده است؟

ما در دو بخش شکلی و محتوايی کار کرديم. امروز بر اساس همين تدبير و نسخه به دنبال اين هستيم که جمعيت ۸ ميليون و۵۰۰ هزار نفری تهران همگی بسيجی شوند. در اين صورت ما ديگر مشکلی نخواهيم داشت.

اين ايده‌ای واقعی است سردار؟

واقعی است. از اين منظر که اسلام می گويد ايده آل نگاه کنيد. ما بايد برای خودمان مدينه فاضله تعريف کنيم تا به آن برسيم. اگر قصدمان اين باشد که ايرانی آباد داشته باشيم نبايد به کشور خودمان محدود شويم.

صحبت های شما از جنبه مديريت استراتژيک درست است، منتها ما بايد بستر واقعيت ها را هم ببينم. فکر می کنيد نگاه به بسيج در شرايط حاضرهمان نگاه قبل از انتخابات سال ۸۸ است؟

نه، قطع و يقين نيست. ما سال گذشته احساس کرديم که بيش از اين بايد عمق بخشی داشته باشيم. ببين! تا قبل از اين بد تفهيم شده است. ما می گويم همه مردم بسيجی هستند. ما بسيجی را بد تعريف کرديم. ما می گويم هر کس که دلش برای نظام و اسلام و ايران می ثپد، بسيجی است ولو اينکه مسلمان نباشد. ما اگر بسيجی را از آن محدوده تنگ پايگاه خارج کنيم و بگويم که بسيج انديشه و فکر است، آن زمان دايره شمول ما فراتر از تعدادی از افراد است. آن وقت خانمی که در خانه فرزندانش را بزرگ می کند بسيجی است. معلمی که خوب درس می دهد، بسيجی است. هر راننده ای که خوب خدمت می کند اين می شود بسيجی.

ولی می پذيريد که اين تعريف هيچ گاه طی سالهای گذشته عام نشده است.

بله، شما اگر مريض شويد و به نسخه پزشک عمل نکنيد، اين موجب تشديد بيماری می شود. امام راحل برای ما نسخه پيچيده و دائم راهنمايی کرده است. امام دائم از ملت تشکر کرده است. در سالهای جنگ از جمعيت حدود ۵۰ ميليونی ما يک ميليون در جبهه ها حضور يافتند.

يک ميليونی از ۳۶ ميليون جمعيت آغاز جنگ؟

يک ميليون از ۳۶ ميليونی که بعدا به ۵۰ ميليون رسيد. ما ۵۰ ميليون آخر جنگ جمعيت داشتيم. آن زمان يک ميليون نفر از مردم ما در جبهه ها حضور يافتند. پس بقيه چه می کردند؟ ما می گويم بقيه نقش پشتيبانی داشتند؛ ما اين گونه تعريف می کنيم. ما می گويم کسانی که با جنگ هم موافق نبودند و حتی کمک مالی نکردند، اما مخالفت نداشتند و رزمنده‌ها را تضعيف نمی‌کردند، آنها هم در دفاع مقدس ما – ولو کم- سهم دارند. ما می گويم مردمی که ۹ دی سال قبل آمدند در دفاع از ولايت، اينها بسيجی هستند. اينهاچند نفر هستند؟ شما می‌گويد با اين تعريف آرمان ما درباره بسيج تحقق پيدا نمی‌کند؟! تفکيک ما تا پيش از اين غلط بوده است؛ ما نسخه امام را عمل نکرديم.

اشاره داشتيد به واقعه۹ دی. تجربه سال گذشته چه نقاط مثبت و منفی برای کشور داشت؟

من از يک منظر ديگری به حوادث سال ۸۸ نگاه می کنم. تاريخ انقلاب ها نشان داده هر انقلابی که خود را در مسير حوادث صيقل ندهد، شکست می‌خورد. انسان هم همين طور است. بچه‌هایی که در ناز و نعمت بزرگ می‌شوند در مقابل يک سختی به بن بست می‌رسند. لذا من رخدادهای سال ۸۸ را يکی از کمين‌ها می‌دانم که بحمدالله کاروان انقلاب از آن عبور کرد. پيش بينی من اين است که کمين‌های سخت‌تری در پيش داريم. انقلاب ما اگر می‌خواهد نامش انقلاب بماند حتما بايد حوادث اين چنينی را در مسير خودش انتظار بکشد.

من جواب سوالم را نگرفتم. تجربه های سال قبل نقاط مثبت و منفی اش چه بود؟

درباره نقاط منفی سال گذشته ما اين انتظار را داشتيم اما انتظار از برخی‌ها که ادعای انقلابی بودن را داشتند نداشتيم.

منظوتان اين است که انتظار حوادث سال گذشته را داشتيد؟

بله، انتظار حوادث فتنه را داشتيم، آن هم بر اساس برآورد اطلاعاتی نه تحليل و تفسير. برآورد اطلاعاتی ما می‌گفت که شبکه های جاسوسی دشمن و با توجه به اختصاص بودجه برای مقابله با انقلاب در کنگره آمريکا برنامه‌هایی دارند. ما انتظار داشتيم که حوادثی داشته باشيم. يکی از آنها بهانه انتخابات بود. بنابراين انتظار رخ دادن حوادثی را داشتيم، اما انتظار نداشتيم برخی‌ها خودشان را به اردوگاه مخالفين ببرند و بر عليه مردم حرکتی انجام دهند.

منظورتان آقايانی است که در انتخابات کانديدا بودند؟

تنها بحث آنها نيست؛ ما بيشتر به عناصر پنهان می‌پردازيم. کسانی که تا ديروز ادعای دوستی و خط امامی بودن داشتند و در کاروان انقلاب بودند. ما خلاصه نمی‌کنیم اينها را در دو يا سه نفر کانديدا. درست است که آنها نمايان شدند اما آنهايی که پشت صحنه مديريت کردند آنها مهم هستند. ما انتظار اين را نداشتيم. تلخی سال گذشته اين بود که خيلی خسارت به مردم وارد شد. خيلی خسارت به اعتبار بين المللی ما وارد شد. ما ادعا داريم امنيت ما در بين کشور های منطقه از همه بيشتر است. ادعا داريم که مردم ما يکپارچه و علاقمند به انقلاب هستند. با حوادث سال گذشته چهره بدی در عرصه بين المللی از ايران ثبت شد.

اين سوال را از اين جهت پرسيدم که برخی معتقدند شايد در مقاطعی نيروهايی که در حوزه امنيت مسئوليت داشتند دچار غفلت‌های در برخورد با فتنه شدند؛ يا اينکه بد عمل کردند و تصويری مخدوش از بسيج ارائه شد.

برخی می گويند چرا سپاه و بسيج ما سال قبل بدعمل کرد؛ ما اين چنين نمی‌بينيم. ما بايد عميق تر نگاه کنيم. اولا ما بسيج را برای چه زمانی‌ می‌خواهيم؟ بسيج را برای بسيج می خواهيم يا انقلاب؟ اگر قرار باشد که نظام آسيب ببيند و بسيج آسيب نبيند، ما چنين بسيجی را نمی‌خواهيم. آيا می‌پذيريم که نظام ما مورد حمله واقع شد؟ آيا می‌پذيريم که به مردم ما حمله وارد شد؟ امنيت از آنها گرفته شد؟ اگر اين را بپذيريم بسيج فدايی است. يک جا در دفاع مقدس جانش را می‌دهد و يک جا از آبرويش هزينه می‌کند. سال گذشته خيلی ها اين سوال شما را از من می‌پرسيدند، سوال جديدی نيست.

می‌گفتند چرا بسيج را می‌آوريد در عرصه؟ ما می‌خواهيم بسيج را چه کارش کنيم؟ بگذاريم در قوطی کبريت بماند؟ شما ببينيد سال قبل چقدر ويرانی درست کردند؛ تخريب را به حد اعلای خودشان رساندند که نمونه اش روز عاشورا است. بسيجی‌های در هيات داشتند سينه می‌زدند. گفتيم چه داريد سينه می‌زنيد برای امام حسين، در ميدان وليعصر جسارت شده به تکيه امام؛ شما اينجا سينه می‌زنيد؟ همين که گفتيم مسئول هيات، گفت عزاداری بس است. ما باور نمی‌کرديم که روز عاشورا جسارت را به حد اعلای خودش برسانند. فکر می‌کرديم اينها با دولت مخالفند، با برخی بخش‌های نظام مخالفند اما با امام حسين نبايد اينها مخالف باشند. وقتی روز عاشورا چنين جسارتی می‌کنند بسيج سالم بماند؟ ما چنين بسيجی را نمی‌خواهيم. ما بسيجی می‌خواهيم در زمان خطر آبرو، جان و همه سرمايه اش را به ميدان بياورد. ما از ۲۲ بهمن سال قبل جانباز ۷۰ درصدی داريم. ما با هيچکس درگير نشديم اما در شهرک غرب و ميدان کاج از بالای ساختمان وسيله‌ای را پرتاب کردند که الان اين برادر ما چهار، پنج عمل مغر انجام داده، اما بهبود پيدا نکرده است. سرش دچار آسيب بسيار جدی شده است. اخيرا که من از پزشک اش سوال کردم پزشکان خيلی اميدوار نيستند. ما گل را به کسی می‌دهيم که آمده اعتراض کرده، اما در مقابل کسی که قمه کشيده و دست بسيجی ما را قطع کرده ما نبايد گل بدهيم.

پيش بينی تان از رفتارهای آتی کانديدا های شکت خورده انتخابات چيست؟

بنده تحليل خودم اين است که پرونده سران فتنه بسته شده است اما فتنه جديد در دستور کار است و به دنبال اين هستند که کسانی را با بهانه های ديگری وارد کنند. با توجه به اينکه مواردی از قانون اساسی – مثل اصل ۴۴ – اجرايی نشده آنها به دنبال پياده شدن اين اصل دنبال ايجاد نارضايتی در مردم هستند و می خواهند بر اين موج سوار شوند و مردم را بر عليه نظام بشورانند.

اين تحليل است يا برآورد اطلاعاتی؟

تحليل.

سياست جذب حداکثری موضوعی بوده که در يک سال اخير رهبر انقلاب بر آن تاکيد کردند. اخيرا هم در ديدار اعضای مجلس خبرگان به اين موضوع اشاره کردند. برخی سياسيون معتقدند منظور ايشان اصلاح طلبان بودند. تحيلل شما از سياست جذب حداکثری چيست؟

ما در سال گذشته بعد از فرمايشات رهبر انقلاب درباره جذب حداکثری به دنبال روشنگری بوديم. به افرادی که در زندان ها بازداشت بودند مراجعه می کرديم؛ در مواجه با برخی از اينها می ديدم اتاق اينها پر از عکس شهدای انقلاب بود. لذا فهم ما از جذب حداکثری اين بود که روشنگری کنيم. يک نهضت روشنگری راه انداختيم با چهار هزار نفر از اساتيد، محققيين و روحانيون و برخی دانشجويان بسيجی که در تمام مدارس، مساجد و دانشگاه ها کار روشنگری انجام دادند. کار سختی بود. در جلسات اول با همين سوالات تند مواجه می شديم که چرا با مردم برخورد شد. وقتی بر اساس منابع اطلاعاتی و با اسناد و مدارک توضيح داده شد با زمينه ای که جوانان ما داشتند آنقدر ريزش از آن طرف انجام شد که ما فکر هم نمی کرديم و شما ديديد در ۲۲ بهمن کمترين تنش را داشتيم. حتی در سال ۸۹ در سالگرد انتخابات رياست جمهوری و روزهايی که رسانه های بيگانه اعلام کردند که مردم بيايند در خيابان‌ها، ديگر اين حوادث را نداشتيم. حتی شبکه‌های اينها اخيرا آن قدر فعال شدند و مردم را به تکبير گفتن دعوت کردند. در همين امسال در هفته گذشته گسترده تبليغ کردند، اما شما ديديد که به جز دو سه نقطه مشخص در شهر تهران چيزی ديگری نداشتيم. شعار نويسی که سال گذشته بود الان ديگر خبری نيست. بعضی در بازداشتگاه بودند بعد که بيرون آمدند با رفتاری که ما با اينها داشتيم الان جزو کسانی هستند که آمدند در بسيج و به ما کمک می‌کنند.

سوال من درباره سياست جذب حداکثری ناظر به اصلاح طلبانی بود که در عرصه سياسی حضور دارند.

ما اعتقاد داريم بر اساس تحليلی که رهبری دادند جذب حداکثری يعنی هيچ کس ازدايره ما خارج نمی‌شود، مگر اينکه خودش از اردوگاه خارج شود. در سپاه تهران در بخش افرادی که در راس هستند، مسئوليتی نداريم. آن بخش به جای ديگری واگذار شده است، اما در بخش ديگر کسانی که ليدر بودند اينها کسانی بودند که در نهضت روشنگری با ما همکاری کردند. يک کسی که چهره بسيار شاخص ستاد آقای ميرحسين بوده بعدا آمد به همکاری ما و رفت در مدارس بالا شهر سخنرانی کرد و بسيار هم اثر گذار بود.

می شود نام ببريد؟

نه! خودش گفته من را رسانه ای نکنيد و بگذاريد کارم را بکنم. يا فرزند شهيدی در ستاد آنها بوده که وقتی من دو سه ساعت با او صحبت کردم ايشان اظهار ندامت می‌کرد و برای جبران کار خودش با ما می گفت من چه کاری می توانم انجام بدهم؟ الان دارد در حوزه جنگ سايبری ما کمک می کند و يک متخصص است. ما هيچ کس را از دايره خارج نمی کنيم. چون آموزه های دينی اين را به ما می گويد. من اگر مجاز بودم می رفتم با برخی از اين سران فتنه می نشستم و حرف می زدم. چون تکليف دارم اين کار را هم کردم. من با برخی که بازداشت بودند ومی شناختم رفتم نشستم صحبت کردم و ديدم که چه چيزی های در ذهنشان است.

دو سه شب بعد از اينکه از مسجد الهادی سلاح کشف شد وقتی آقای غفاری را ديديم ايشان گفت که «بازهم کار خودتان را کرديد. رفتيد اسلحه را گذاشتيد در مسجد و بعد هم خودتان رفتيد گرفتيد»؟! من چون آقای غفاری را از قبل می‌شناسم، می دانم روحيه تندی دارد و اين حرکت های ايشان طبيعی است. به همين خاطر قوه قضائيه خيلی برخورد تندی با ايشان نکرد. آقايی بعدا به اين موضوع اعتراض می‌کرد، وقتی توضيح دادم گفتم: «شما مطمئن باشد کار ما نبوده چون ۷ سال در آن مسجد پايگاه بسيج نداشتيم» باز هم قبول نکرد و بعد از حرف من هم تحقيق کرد ديد حرف ما درست است.

يک اتفاقی که اخيرا بسيار جنجال به پا کرد تجمعات مقابل منزل آقای کروبی بود که سپاه محمد رسول الله(ص) در بيانيه ای آن را کار افراد «خودسر» اعلام کرد، اما با اين حال اين بيانيه هم نتوانست کسی را اقناع کند و موضوع همچنان محل ابهام است. شما فکر می کنيد با اين گونه افراد چگونه بايد مواجه شد؟

اين مظلوميت بسيج است که هر اتفاقی می‌افتد و سازمان‌های رسمی مسئوليت نمی‌پذيرند، به بسيج و سپاه برمی‌گردانند. مردمی که فداکاری می‌کنند ،اين قدر به آنها تهمت می‌زنند. يک ماه قبل بی بی سی فارسی ميزگرد گذاشت – من خودم نگاه می‌کردم- می‌گفت «ما بايد برای سپاه و بسيج فکری بکنيم. آنها از موانع بزرگ سر راه ما هستند» احساس کردند اين بسيج و اين مردم مانع آنها هستند. بنابراين ممکن است هر اتفاقی را که به بسيج آسيب می‌رساند به نام آن انجام دهند. شايد ما نبايد آن بيانيه را درباره عدم دخالت در مقابل منزل آقای کروبی می داديم. اصلا نبايد بيانيه می داديم. کار ما نبود و هيچ بحثی هم درباره آن نيست ولی وقتی می بينيم آنها شروع می کنند مجبور می شويم اعلام کنيم. خود آنها هم بهتر از ما می دانند که سپاه و بسيج آن قدر شجاعت دارد که هر کاری که انجام می دهد اعلام کند و بگويد ما انجام داديم.

اما آقای کروبی در عين حال باز هم اعتراض کرد.

ما نماينده فرستاديم آنجا.

منزل آقای کروبی؟

بله، آقايان هم متوجه شدند اينها از طرف سپاه و بسيج نيستند. منتها برخی مواقع می‌بينند که به قول معروف تيغشان برنده نيست برای مشخص شدن می‌گويند بگويم بسيج تا بعدا خود آنها اعلام کند اينها چه کسانی هستند. لذا ما چنين حرکتی را خلاف تدبير رهبری می‌دانيم. ما معتقديم اگر قرار است هر کسی را محاکمه کنند بايد بر اساس قانون باشد. ما پارسال هم اعلام کرديم که هر بسيجی ما که بدون مجوز اقدامی‌بکند ما درخواست اشد مجازات را می‌کنيم. ممکن است يک برادری يا خواهری با بسيج بوده اما حالا سالها است که با ما نيست، بعد حرکتی انجام داده است اينکه به حساب ما نمی‌شود. بسيج همه مردم هستند. ما می‌گويم آن بخش از مردمی که سازماندهی کرديم و برای انجام ماموريت وارد می‌کنيم همه مسئوليتشان را می‌پذيريم. چه جلوی منزل آقای کروبی باشد و چه جای ديگر.

چرا پس با اين افراد هنوزبرخورد نشده است؟

اين را من نبايد پاسخ بدهم. ما که متولی همه کارها نيستيم. مسئول امنيت نيروی انتظامی است و آنها بايد پاسخ بدهند.

سردار! فکر می‌کنيد استمرار اين حرکت ها ممکن است چه هزينه ها و تبعاتی برای کشور داشته باشد؟

قاعدتا تبعات منفی دارد و ما برخی از آسيب‌هايش را داريم می‌ببينيم. به ناچار بايد اطلاعيه بدهيم و از خودمان دفاع کنيم. ما از مراجع قانونی پيگيری کرديم و يک دوره‌ای را مشخص کرديم که اگر چنين حرکت‌هايی که انجام می‌شود و به بسيج تهمت می‌زنند اگراز مسير قانونی به نتيجه نرسيد افشا خواهيم کرد.

برخی سياسيون اصلاح طلب معتقدند دولت نهم و دهم وامدار سپاه است. به نظر می رسد دولت نهم به آرمانهای سپاه نزديک بوده است. در دولت دهم برخی موضع گيری های اطرافيان رئيس جمهور و خودشان ظاهرا اصولگرايان را نگران کرده است…

اولا سپاه و بسيج در همه دولتها -هر انتخاباتی انجام شده- برای مشارکت عمومی ايفای نقش کرده‌اند.

بالاخره اين واضح است که گرايش به اين دولت در سپاه بيشتر است.

اجازه دهيد! اينکه بگوييم همه بسيجيان ما به فردی رای بدهند-اگر ما هم چنين حرفی را بزنيم- مردم تابع ما نيستند. کار ما روشنگری است و بس.

ولی قابل انکار نيست که در مقايسه دو دولت رابطه شما با آقای خاتمی صميمی نبود.

صميمی بودنش را بعدا می‌خواهم بگويم. سوال شما چيز ديگری بود. ما در هر انتخاباتی برای افزايش مشارکت کار کرديم. سپاه در دورانی که آقای بنی صدر کانديدا شد نقش مهمی داشت. من خودم جزو کسانی بودم که تبليغ می‌کردم.

برای بنی صدر؟

بله، برای ايشان هم تبليغ کرديم. سپاه همدان واقعا کانديدايش آقای بنی صدر بود. از اين حرف می خواهم به شرايط زمانی اشاره کنم. اينکه می گويند سپاه سياسی شده درست نيست. اصلا سپاه از روز اول که تشکيل شد، سياسی بوده است. سپاه اگر وارد عرصه سياسی نشود اصلا سپاه نيست؛ بسيج نيست. مگر می شود يک بسيجی، فهم و بينش سياسی نداشته باشد. در آن صورت می شود سربازان امام حسن مجتبی(ع) که به جای اينکه با معاويه بجنگد با امام معصوم جنگ می کند. بنابراين در همه دوره‌های گذشته جزو وظايف ما بوده که برای مشارکت مردم تلاش کنيم. اين رسالت ما است. انجام داده و انجام می‌دهيم، اما هر رئيس جمهوری را مردم انتخاب کردند ما موظف هستيم که حمايت کنيم. تا چه مرزی؟ چه آقای هاشمی باشد چه آقای خاتمی و چه احمدی نژاد يک خط قرمز داريم.

آن خط قرمز چيست؟

ارزش‌ها. ما ارزيابی می‌کنيم که دولت کجا نقاط قوت دارد و کجا نقاط ضعف. کجا بايد اعتراض کنيم و کجا عبور کنيم. شما نگاه کنيد! اين بی انصافی نسبت به سپاه است. ما در دوره آقای خاتمی بيشترين دعوت را از ايشان برای شرکت در برنامه‌های سپاه داشتيم که نسبت به دوره آقای هاشمی بيشتر بوده است. نسبت به آقای احمدی نژاد هم بيشتر بوده است. اينها مشخص است. دائم تمام برنامه‌های ما را می‌آمدند. حتی آقای خاتمی در برنامه‌های هفته بسيج ما صحبت کرده است. برنامه‌های اردوهای ما را آمدند صحبت کردند. چون اعتقاد داشتيم مردم رای داند ولو اينکه ما مخالف بوديم.

در دولت فعلی هم اشکالاتی می‌بينيم و همه دلسوران نظام توصيه، تذکر می‌دهند. ما با هيچ کس نه آقای احمدی نژاد نه هاشمی معامله نکرديم و معامله هم نخواهيم کرد. تعهدی که بين ما و آنها هست اين است که به قسمی که ياد کردند که از نظام و ارزش ها پاسداری کنند وفادار باشند. اين خط قرمز ما است.

ما هر جا احساس کنيم لازم است اعتراض کنيم اعتراض می‌کنيم. ما با منشورکوروش به شدت مخالفيم و اين را مخالف سيره امام و آقا می دانيم؛ حالا هر کس می خواهد از منشور کورش بگويد. منتها ما نبايد وقتی دولتمردی يک جايی اشتباه کرد همه بر عليه او بسيج شويم. دستور دينی ما می گويد که به طور جمعی نصيحت کنيم. اما آنچه مهم است اين است که ما الان در معرض يک تهديد نظامی جدی قرار گرفتيم. البته اعتقادمان است که هنوز اولويت دوم است. وقتی می بينيم دشمنان ما شاخ و شانه می کشند و بعد هم شاهد تحولاتی مثل نقل و انتقالات نظامی و تخليه کردن برخی قوای آنها و مانور های مشترک هستيم، خوب اينها نشانه است. لذا امروز عقل سليم حکم می کند ولو اينکه شما مطالبه از دولت داريد به خاطر آن خطر از اين موضوع ها عبور کنيم. ولو اينکه اگر به جای آقای احمدی نژاد بنی صدر هم بود حکم می کرد که ما شرايط را بررسی کنيم و به نفع منافع ملی و مردم فعلا درگيری داخلی خود را متوقف کنيم. لذا می بينيد که بعد از حوادث سال گذشته ما تنش داخلی نداريم.

شايد عبارت «کم شده است» واژه دقيق تری باشد.

نداريم! نگوييد کم شد. در هر کشوری در بهترين شرايط هم اختلاف نظر هست. شما کدام کشور را می شناسيد که مردمش همه موافق باشند. اعتراض نکنند.

سردار رشيد چندی پيش در اظهار نظری اعلام کردند در آستانه يک جنگ محتمل هستيم آيا اين نبرد جدی است؟

دستور حمله نظامی روی ميز اوباما موجود است اما آنها شرايط را می بينند. اگر دشمن احساس کند وحدت بين ما نيست، حمله نظامی قطعی است. اما اينکه مثل عراق از زمين هجوم بياورند نيست. اينها حمله های هوايی خواهند داشت. به خاطر اينکه مردم ما را بترسانند که بحمدالله پيش بينی همه اينها هم شده است. يکی از اشکالات که ما به دولت داشتيم همين بود. دولت می گفت حمله نظامی نيست. در حالی که فرماندهان نظامی ما بر اساس اطلاعات و براوردها می گويند حمله جدی است. لذا نياز به وحدت داريم. 

 
 

بر عکس جنبش مردمی که با گذشت زمان احساس قدرت و عمق و پايداری بيشتری ميکند، گردانندگان جمهوری اسلامی اکنون در فازی وارد شده اند که خود را هر روز ضعيفتر و تحت محاصره تر ميابند، و در نتيجه عملا راه پيشرفتی به جز فرو رفتن بيشتر و بيشتر در يک گفتمان پارانوئيد، خشونت آميز و مطلق گرا برای آنان باقی نمانده است. به عبارت ديگر همان انتخاب بی خردانه ای که مسئولين جمهوری اسلامی در آغاز جنبش سبز با مطلق گرائی خود به عنوان گفتمان پيروزی برگزيدند، اکنون به وضوح گفتمان نابودی آنان گرديده است.
خبرنگاران سبز/ نقد و نظر/ از وبلاگ‌ها:
داشتم به اين فکر ميکردم که چرا مدتی است کمتر دستم به قلم ميرود تا چه اينجا يا جاهای ديگر در مورد آنچه که «فکر ميکنم» بنويسم، و در عوض بيشتر علاقه ام تبديل شده به تماشای جريانات سياسی و اجتماعی در ايران، و گهگاهی ارائه چند خبر يا واقعيت و موضوعات تاريخی و غيره. ميخواهم پاسخی که به ذهنم ميرسد را با شما هم در ميان بگذارم و البته قضاوت در مورد آن هم با شماست.

دليلی که در ذهنم است اين است که اين عقب نشستن ذهنی من از درگيری مستقيم يک عکس العمل طبيعی است به واقعيتی که در حال حاضر در ايران در حال اتفاق افتادن است، يعنی راديکاليزه شدن شديد و عميق و واضح جامعه و شکافته شدن آن به دو گروه بزرگ، که اگرچه هر کدام در حال حاضر هنوز در حال «يار کشی» هستند و تلاش شديد برای جذب حد اکثر افرادی که در جامعه ممکن است به آنان بپيوندند، اما هردو خوب ميدانند که «نبرد آخرين» به سرعت در حال نزديک شدن است.

خوب متوجه هستم که وقتی از چيزی به اسم «نبرد آخرين» ميگويم به سختی ميتوان ديدگاه و حرفهای احمدی نژاد را از خاطر دور نگه داشت و اين که مرکز ثقل گفتمانی که او را به قدرت رساند همين موضوع نزديک شدن نبرد نهائی بوده است. اما اگرچه در يک حيطه سمبليک به احتمال زياد هر دو مان داريم از يک اتفاق صحبت ميکنيم، نبرد نهائی که من ميگويم با آنچه که وی توصيف ميکند يک تفاوت کلی دارد، و آن اينکه در نبرد نهائی وی اين گذشته است که به ناگاه از اعماق زمين بيرون خواهد آمد و بر حال شبيخون خواهد زد تا آينده را از آن خود کند، در حاليکه در نبرد نهائی که من پيشبينی ميکنم اين آينده است که پيروز خواهد شد تا به دست مردم گذشته را از تاريکی اعماق بيرون بکشد و آن را در برابر روز نور به قضاوت بگذارد تا تکليف اين مردهٔ نامرده را روشن کنند و يکبار برای هميشه به خاکش بسپارند و فارغ خيال از روحهای سرگردان، تاريخ را در جهت جريان زمان ببينند و نه برعکس.

در هر حال برگردم به اصل حرفم. از اين ميگفتم که فضای انديشه و عمل در ايران دارد به سرعت و به شدت راديکال ميشود و دليل کم شدن نوشتن من هم همين است، چرا که فضائی که راديکال ميشود يک روی سکه اش اين است که در آن فضا انديشه ديگر جا و تعريف چندانی ندارد، و روی ديگرش اين است که عمل هم به نوعی اتوماتيزه ميشود چون هر عملی خود به خود عمل بعدی را بيشتر و بيشتر تعريف و تحديد ميکند، تا جائی که نه فضائی برای انديشه بين دو عمل ميماند و نهايتا نه حتی زمانی.

اشتباه نکنيد، به هيچوجه معتقد نيستم که اين راديکاليزه شدن اتفاق خوبی است، خير. من اهل انديشه هستم، و در جهانبينی ايدآل من فضا و زمانی که در آن انديشه کلا جای خود را به عمل ميدهد همچون زمان و فضای يک «جرقه»، تنها محدود به کسری از ثانيه بايد باشد و حاصل از دقايق و ساعتهای طولانی انديشه. اما متاسفانه واقعيت عملی وضعيت ايران به دلايل مختلف، از جمله موضع گيری مطلق گرايانه ولايت فقيه و گروهی که در حال حاضر زمام را به دست دارند و نيز موضع گيری دو پهلو و مرددانه رهبران (و بخش بزرگی از بدنه) جنبش سبز در مقابل ولايت فقيه، اين بوده که هيچ راه و مسيری برای تغيير به جز از طريق چنين فضائی باز نبوده، و نتيجه اش آن شده که خواستها و نياز آنان که آنچه هست را ميخواهند و آنان که تغيير ميخواهند به دو توده فشرده و متمايز تبديل شوند، دو توده ای که اکنون به شکل دو لشکر مجزا و در مقابل هم به صف ايستاده اند. آن نبرد نهائی که من ميگويم حاصل اين روند است.

اين در حالی است که از سوی ديگر، با ورود مستقيم نيروهای خارجی به معادله قدرت، جمهوری اسلامی (به معنی ولايت فقيه و گروهی که امروز کنترل جمهوری اسلامی را در دست دارند) اکنون در موقعيتی بيش از پيش «دفاعی» قرار گرفته است، و بدون شک روز به روز با محدود شدن دايره های فعاليت و قدرتش (تاثير مستقيم تحريم های اقتصادی، و گسترده شدن دامنه عکس العملهای دولتهای خارجی از قبيل تحريم تعداد بيشتری از سران و شخصيتهای جمهوری اسلامی توسط دولتهای مختلف امريکائی و اروپائی، که به زودی از راه خواهد رسيد)، جمهوری اسلامی اين موضع ضعف تدافعی خود را به خشونت بيشتر نسبت به مردم و مخالفان درون ايران آلوده خواهد کرد.

بر عکس جنبش مردمی که با گذشت زمان احساس قدرت و عمق و پايداری بيشتری ميکند، گردانندگان جمهوری اسلامی اکنون در فازی وارد شده اند که خود را هر روز ضعيفتر و تحت محاصره تر ميابند، و در نتيجه عملا راه پيشرفتی به جز فرو رفتن بيشتر و بيشتر در يک گفتمان پارانوئيد، خشونت آميز و مطلق گرا برای آنان باقی نمانده است.

به عبارت ديگر همان انتخاب بی خردانه ای که مسئولين جمهوری اسلامی در آغاز جنبش سبز با مطلق گرائی خود به عنوان گفتمان پيروزی برگزيدند، اکنون به وضوح گفتمان نابودی آنان گرديده است، و آنان خود نيز به خوبی از اين وضعيت عجيب آگاهند، اما در عين حال اکنون اين بازی عجيب و تراژيک به نقطه ای رسيده است که عملا راه بازگشتی برای جمهوری اسلامی به عنوان يک سيستم باقی نمانده است، و تنها راه حرکت برای آنها در جهت هرچه راديکال تر شدن موضع خود و سپردن خود به موجهای اين طوفانی هستند که خود آن را فرا خوانده اند.

البته ننوشتن و نگفتن در چنين موقعيتی برای هر دلسوزی کار سختی خواهد بود، کاری که من هم از عهده اش بر نخواهم آمد. اما حد اقل وقتی مينشيبنم و يک حساب ساده سرانگشتی از قبيل همان چند پاراگرافی که در بالا عرض شده را انجام ميدهم، يک فايده اش اين است که لااقل از پيش آماده اين ميشوم که بدانم اگر هم بنويسم نوشتنم به جز خالی کردن خودم فايده چندانی نخواهد داشت چرا که زنجيره اتفاقاتی که از اين به بعد در ايران خواهند افتاد اکنون ديگر در کنترل کسی نيستند، و فايده اساسی ترش هم شايد اين باشد که اينطور ديگر اگر ديگر ننويسم هم خودم را گناهکار احساس نخواهم کرد...

عذر ميخواهم اگر امروز روز خودخواهی من شد و به جای نوشتن ايده يا خبری، گفتگوهای درونی خودم را برای شما نوشتم. اما گريزی نبود، يا لااقل اينطور احساس ميکردم.
(+)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خبرنگاران سبز آمادگی دارد نوشته شما در موافقت یا مخالفت با نوشته را منتشر کند.

 
 

محسن رفيق دوست هم همچون احمدی‌نژاد تحريم‌ها را فرصتی برای ايران دانسته است که البته اين جای تعجب نيست. پيش از موسوی و کروبی اعلام کرده بودند که گروهی از سپاه (يعنی سرداران تاجر کودتاچی) سخت بدنبال تحريم هستند تا با دلال‌گری به درد‌های مردم و نيز ثروت‌های نامشروع‌شان بيافزايند. بلی برای اين سرداران پول‌پرست و خون‌ريز دردهای مردم فقير شده ايران  بيکاری و آوارگی جوانان تحصيل کرده، سفره‌های کوچک و کوچک‌تر شده مردم اهميتی ندارد چرا که در نتيجه تحريم سفره‌های حرام آن‌ها فراخ‌تر و بزرگ‌تر می‌شود.
خبرنگاران سبز/ وحید زادقی:
محسن رفيق دوست همانند صادق محصولی به سردار تاجــر ، معروف است. ايشان نيز همانند جلال الدين فارسی ديگر حامی قاتل نظام اسلامی قتل يک انسان ديگر را در پرونده خود دارد و بدون هيچ مشکلی به تجارت خود می‌پردازد. با مرور پرونده او خاطره بنياد مستضعفين و البته خانه هدايت اسلامی (بنگاه خيريهٔ گل ياس) کرج که مرکزی خصوصی زير نظر بنياد نور بود، در ذهن زنده می‌شود. به ياد دخترک اغفال شده هفده ساله "سمن" در آنجا می‌افتيم. در ويکی‌پيديا در باره اين خانه مثلا هدايت اينگونه می‌خوانيم:

«خانه هدايت اسلامی (بنگاه خيريهٔ گل ياس) کرج مرکزی خصوصی زير نظر بنياد نور بود که به نگهداری بيش از يک هزار دختر(با سن ۷ سال به بالا) در طی چند سال دوران فعاليت خود می‌پرداخت. با فرار يکی از دختران از اين مرکز و مراجعه به مطبوعات و دفتر محمد خاتمی، گزارشاتی در رسانه منتشر شد که حاکی از سوء استفاده جنسی از دختران در سنين مختلف، ربودن دختران، بهره‌گيری جنسی رئيس دادگاه انقلاب کرج و برخی ديگر از مقامات بلندپايه از دختران، معتاد کردن و تجارت آنان داشت. اين مرکز زير نظر بنياد نور متعلق به محسن رفيقدوست اداره می‌شد.»

و البته هنوز اين پرسش که چگونه يک سردار جنگ که بايد الگوی ساده زيستی باشد، می‌تواند از راه فعاليت داروسازی و ساختمان سازی، به ميلياردها پول برسد، بی‌پاسخ مانده است.

يادمان نرفته است با احکام محسن رفيق دوست در سمت رئيس بنياد مستضعفان، خانه‌ها و کارخانه‌های مردمی که از ترس اعدام اموال و آشيانه خود را رها کرده بودند مصادره می‌کرد و تحويل برادران کميته و سپاه يا روحانيون دوست و آشنای در قدرت می‌داد.

با چنين پروندهای (که تنها بخشی از آن در اختيار عموم است) چگونه رفيق‌دوست و افرادی همانند او بخود اجازه اتهام زدن به ديگران می‌دهند؟ اخيرا رفيق‌دوست برای بار دوم به شخص ميرحسين موسوی و دوران نخست‌وزیری وی يک طرفه تاخته و از ميرحسين موسوی به عنوان يکی از مشکلات نظام ياد کرده است. وی در گفت‌وگو با نشريه جوان که وابسته به سپاه پاسدارن است صحبت از رای نياوردن ميرحسين موسوی در انتصابات سال گذشته کرده است و مقاومت و پيگيری ميرحسين موسوی را نشانه لجاجت و تسويه حساب با خامنه‌ای از دوران نخست وزيری دانسته است.(۱) رفيق دوست صحبت از علاقه شخصی به ادامه جنگ می‌کند در صوتيکه واقعيات آن دوران کشور، چيز ديگری بوده است. هنوز طرفداران تفکر جنگ در حکومت ج.ا وجود دارند و افرادی نظير احمدی نژاد، سردار جعفری و امثالهم، صحبت از علاقه به ادامه جنگ می‌کنند. در دورانی که صلح و دوستی و انسانيت، نگين گمشده حاکمان ايران شده است، بايد هم امثال رفيق دوست اخلاق را زير پا بگذارد و يک طرفه به قاضی برود.

اگر مردم در زمان جنگ خالصانه به جبهه‌ها و نيروهای مسلح کمک می‌کردند، تنها به دليل وضعيت معشيتی نسبی‌يی بود که به لطف مديريت دولت وقت ميرحسين موسوی برقرار بود .آيا رسيدگی به وضعيت اقتصادی مردم، و تهيه مايحتاج اوليه آنها، جرم دولت ميرحسين موسوی است که ايشان در دو مصاحبه ديکته شده خود، سعی در برجسته کردن آن دارد؟ آقای رفيق دوست در ادامه مصاحبه خود صحبت از امام و راه امام و از سپاه به عنوان سپاه واقعی اسلام ياد کرده است گرچه نمی‌دانيم سپاهی که در اين يک سال اخير به لطف کودتای انتخاباتی ديديم همان سپاه واقعی است يا خير. همان سپاهی که در روز عاشورا عزاداران راا از روی پل به پايين پرتاب می‌کند، با تير مستقيم می‌زند و يا با ماشين از روی بدن آن‌ها عبور می‌کند. البته در تاريخ تنها از قوم لوط تجاوز به پسران را شنيده بوديم اما به لطف نظام ولايت فقيه، تجاوز بيشمار به دختران و پسران ايرانی در بازداشتگاه‌های سپاه ولايی را هم ديديم. سپاهی که قرار بود سپاه اسلام باشد، به سپاه شيطان تبديل و سردارانش همانند رفيق دوست تاجر و معامله گر بورس شده‌اند.

بر خلاف نظر آقای رفيق دوست بايد عرض کنيم که هم در جبهه و هم در پشت جبهه يعنی در بين آحاد مردم، حاميان دولت ميرحسين موسوی بيمشار بودهاند و به دليل مديريت بی نظير ميرحسين موسوی، در انتصابات مهندسی شده سال گذشته، بعد از ۲۰ سال به وی اعتماد مجدد کردند و رای واقعی خود را به او دادند. از ديد محسن رفيق دوست، معيار حمايت سربازان جبهه‌ها " سلام و پيغام دادن " بچه‌های جبهه برای ميرحسين موسوی است و به دليل اينکه عده‌ای از آنها هيچ پيغامی برای ميرحسين نداشتنه‌اند، ميرحسين در جبهه‌ها هم محبوبيت نداشته است. اگر ملاک مقبوليت محسن رفيق دوست اين باشد حقيقتا بايد به آقای رفيق دوست تبريک گفت چرا که با معيارهای منحصر به فرد محمود احمدی نژاد در دادن آمار بيکاری و نرخ تورم همخوانی نزديکی دارد.

در ادامه مصاحبه، رفيق دوست پا را فرا تر گذاشته و صحبت از انتخابات جنجالی سال گذشته کرده و امکان تقلب را محال دانسته است. بهتر بود ايشان توضيح می‌دادند از نظر ايشان معيار تقلب چيست؟ بايد ياد آوری کرد به دليل مهندسی سربازان بد نام امام زمان وتقلب بسيار آشکار، و بی آبرو شدن نام ايران در جهان، اکثريت مطلق مردم داخل و خارج از کشور، اينبار برعکس ادوار گذشته، پس ازمشاهده تقلب در نتيجه آرا، تاب اين دزدی آشکار را نداشتنند و به خيابان‌ها آمدند ولی افسوس که شخصی در لباس ولی فقيه يک تنه دستور قتل جوانان اين کشور را اينبار در نقش صدام ايرانی صادر کرد و هيچ صدايی نيز از سرداران تاجر، در نيامد و با شنيدن صدای هر اعتراضی بلافاصله آن صدا را يا با گلوله خفه کردند يا به زندان انداخنتند و البته اسيران سبز مردم هيچگاه همچون مرتضی رفيق‌دوست، برادر ايشان، که به جرم فساد مالی مثلا در زندان بود نمی‌تواند مسئول خريد زندان شود و آزادانه برای خودش به مسافرت (حتی به کانادا) برود.

محسن رفيق دوست هم همچون احمدی‌نژاد تحريم‌ها را فرصتی برای ايران دانسته است که البته اين جای تعجب نيست. پيش از موسوی و کروبی اعلام کرده بودند که گروهی از سپاه (يعنی سرداران تاجر کودتاچی) سخت بدنبال تحريم هستند تا با دلال‌گری به درد‌های مردم و نيز ثروت‌های نامشروع‌شان بيافزايند. بلی برای اين سرداران پول‌پرست و خون‌ريز دردهای مردم فقير شده ايران  بيکاری و آوارگی جوانان تحصيل کرده، سفره‌های کوچک و کوچک‌تر شده مردم اهميتی ندارد چرا که در نتيجه تحريم سفره‌های حرام آن‌ها فراخ‌تر و بزرگ‌تر می‌شود.

اما دردناک‌تر از همه اين‌ها اين است که اين نامردان بی‌اخلاق تمام اين اتهام‌ها و دروغ‌ها و حمله‌ها را در حالتی بيان ‌می‌کنند که ميرحسين موسوی از داشتن تريبونی برای دفاع محروم کرده‌اند و خود هر دروغ و دغلی را منتشر می‌کنند. حقيقتا که سنگ‌ها را بسته و سگ‌ها را رها کرد‌ه‌‌اند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱) طرفه آن‌که جايی هم که رفيق‌دوست سعی می‌کنی اتهام‌هايش را زياد شدت نبخشد مصاحبه کننده سپاهی از ابتدا تا انتها می‌کوشد ده‌ها اتهام را از دهان رفيق‌دوست بيان کند. در اینجا این گفت‌وگو را بخوانید.

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به greencorrespondents-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به greencorrespondents@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر