جلوهگری ديگر بار آفتاب دلنشين مهر يادآور مهر و مهربانی شد و ياد ياران همراه زنده دل را باز در مشاممان ريخت. آنها که بار رشادت را در زمانهای سخت، جانانه بهگرده کشيدند.گروهی برای هميشه ترکمان کردند و در خاطرمان تا ابد سبز و راست قامت ماندند. و دلاوران ديگری که همچنان شيرينی آزادی هر کدامشان يادآور تلخی اندوه اسارت ديگريست، که آنجا که مهر نشسته بر دل از دل نميتوان شست. يک سال پر نشيب و فراز ديگر گذشت و بار ديگر در آستانه مهر و بازگشايی دانشگاهها قرارگرفتهايم.
اکنون پس از گذشت يک سال و اندی از انتخابات رياست جمهوری و اتفاقات و فراز و نشيبهای بسيار زياد اين دوره، شرايط ويژهای بر جامعه و کشور حاکم شده است. اقتدارگرايان از چندين سال پيش چشم خود را بر بسياری از واقعيات موجود بسته اند. راه راست اصلاحات تدريجی را با ناسپاسی کنار زده اند و به ناچار بر کجراههای پای نهاده اند که هر چه بيشتر به پيش میروند مشکلاتشان افزون تر و چراغ اقبالشان کم فروغ تر و از راه درست دورتر و دورتر میشوند. آنها واقعيات يک جامعه رشديافته که سطح معلومات و ارتباطاتش رشد قابل ملاحظهای کرده و دنيايی ديگر میطلبد و سياستی نوتر و زندگی متفاوت، را نمیپذيرد و درک نمیکند و بر اداره جامعه و کشور بر اساس روشها و سياستهای ناکارآمد و حاکم کردن ايدئولوژی خود و ارزشهای کم اقبال، سخت جانی میکنند.
نيروهای ايدئولوژيک هيچ گاه به ناکارآمدی سياستهای خود باور ندارند و همواره مشکل را جای ديگر و از جانب توطئهگرانی میداند که در اتاقهای توطئه مشغولگره زدن بر دست و پايشان هستند. لذا چاره حل مشکل را در بگير و ببند میبيند. آنها تنها منافذ تنفس و حيات جامعه را میبندند. نهادهای مدنی و اجتماعی را با نگاه توطئه وار به تعطيلی میکشانند. کارشناسان خبره را تنزل میدهند و مداحان چرب زبان را بر صدر مینشانند. مخالفان و منتقدان خود را با تهمت توطئهگر به بند میکشند. اين گونه است که نيازها و مطالبات جامعه روز به روز فزونی میگيرد اما مفری برای بروز و حتی رساندن صدای خود به گوش حاکمان نميابد. در اين شرايط است که اين سياست، کشتی بان را گام به گام به ورطه هلاکت میکشاند. اقتدارگرايان چارهای جز پذيرش واقعيتهای موجود چه در سياست داخلی و خارجی، چه اقتصاد، چه فرهنگ و ديگر زمينهها ندارند. هر چه چشم بر اين واقعيتها بيشتر بسته بماند مشکلات و بحرآنها از هر سو بيشتر فزونی میگيرد.
امروز در اثر تصميم گيریهای اشتباه، بحران ناکارآمدی در تمام ارکان و شئون اداره کشور رسوخ کرده است و هر روز وضعيت وخيم تر از گذشته میشود. بيکاری، تورم و رکود صنعتی جلوههايی از ويرانی اقتصاد کشور است. طرح ناگزير موسوم به هدفمند کردن يارانهها پيشاپيش خبر از يک بحران اقتصادی و اجتماعی عظيم میدهد. در حالی که حلقه محاصره جهانی هر روز تنگ تر میشود، سياست خارجی صحنه جدلهای فردی و تصميمات خلق الساعه مقامات شده است. اختلافات و نزاعات گسترده و فرسايشی داخل حاکميت به بخشی جداناپذير از آن تبديل شده است. سياست ورزی و اداره کشور بدل به کلاف سردرگمیشده است که هر روز بر خود میپيچد و هزار آزمون آزموده شده را دوباره میآزمايد و کوره راهی که انتهايش بن بست است را شتابان طی میکند.
چه ساده لوحانه اين خيالبافیهای کودکانه را بر زبان میآورند تا به عنوان وزير و معاون نامشان ميان بدنامان تاريخ علم و آگاهی برای هميشه ماندگار شود. دانشگاه همان گونه که پيش از اين هم نشان داده بر ذات خود استوار میماند. حتی اگر چند صباحی استاد و دانشجو و کتاب و درس و مشقش را با هرزهگریهای ايدئولوژيک بفرسايند. مگر ديگر بار، آن هم با شدتی و حدتی بسيار فراتر از اين، دست به تصفيه دانشگاه نبردند و عاقبت کار را همه ديدند و ديديم. چه اين که اين بار اتفاقات تراژيک گذشته به شکل کمدی در حال اجراست.
تلاقی نياز عمومیبه اصلاحات اساسی، و اميد و باور جمعی کثير به تبلور اين تغيير از طريق صندوقهای رای وقتی با عهدشکنی مواجه شد، به جنبشی مردمیبدل شد که رشد کرد و سبز شد. اين جنبش اگر چه نتوانسته در کوتاه مدت مطالبه تاريخی ملت ايران را، که همانا آزادی و دموکراسی است، به فعليت بدل کند اما دستاوردهای بزرگ و ستودنی بسياری را تا به امروز به همراه داشته است. به طوری که حتی اگر همه دستاورد جنبش سبز به همين موارد ختم شود خود امری سترگ و ستودنی خواهد بود. همبستگی ملی در شرايط از هم گسيختگی اجتماعی، يک دوره تجربه همگانی تلاش مسالمت آميز و خلق راههای بديع مقاومت مدنی، فراگير شدن مطالبات عمومیاعم از سياسی، اقتصادی، اجتماعی و...، نزديک شدن نظرات عمومیمردم، روشنفکران و سياستمداران در خصوص شناسايی مشکلات موجود و راه حل آنها، فرو ريختن خط قرمزها و ديوارکشیهای تصنعی که در جهت تفرقه عمومیدامن زده میشدند و بسياری دستاوردهای بزرگ ديگر.
جنبش سبز در پی سرکوبهای شديد دچار سکوت شده است. اين سکوت به معنای سکون و فقدان و نابودی اين جنبش نيست. جنبشی که زاييده مطالبهای همگانی است با سرکوب از بين نمیرود. تا آن مطالبات پابرجاست جنبش سبز مردم ايران نيز زنده است و به حيات خود ادامه میدهد. پرهيز از تلف کردن پتانسيلهای موجود زير چکمه سرکوب و بی پروا به دامان حوادث زدن خود نمايانگر رشد و بلوغی است که بر پيکره جنبش سبز حاکم است. اين سخن البته به اين معنا نيست که چشم را بر واقعيات موجود ببنديم و سرخوش در عوامل رويا سير کنيم. جنبش سبز امروز نسبت به روزهای نخستين پس از انتخابات، در بعضی شئون به علل مختلف تضعيف شده است. در اين مقطع بر خبرگان و روشنفکران همراه اين جنبش است که دست به بازنگری و بازسازی ساختارها و استراتژی آن بزنند. همچنين بايستی در پی خلق شيوههای نو جهت ايجاد پيوند با اقشار مختلف جامعه بود.
در اين ميان دانشگاهها به مثابه بخشی از پيکره اجتماع به تبع ديگر بخشهای آن، متاثر از فشارها و سرکوبهای شديدی که همه روزه بر پيکره کاردآجين شده آن وارد میآيد، روزهای سختی را صبوری میکند. آنان که دشمن دانش و دانشگاه هستند بر مصادر امور تکيه زده اند. روزی يکی از عدم نياز به رشتههای علوم انسانی سخن میگويد، ديگری از عدم پذيرش دانشجو و ديگری سودای با خاک يکسان کردن دانشگاه را در سر میپروراند. و چه ساده لوحانه اين خيالبافیهای کودکانه را بر زبان میآورند تا به عنوان وزير و معاون نامشان ميان بدنامان تاريخ علم و آگاهی برای هميشه ماندگار شود. دانشگاه همان گونه که پيش از اين هم نشان داده بر ذات خود استوار میماند. حتی اگر چند صباحی استاد و دانشجو و کتاب و درس و مشقش را با هرزهگریهای ايدئولوژيک بفرسايند. مگر ديگر بار، آن هم با شدتی و حدتی بسيار فراتر از اين، دست به تصفيه دانشگاه نبردند و عاقبت کار را همه ديدند و ديديم. چه اين که اين بار اتفاقات تراژيک گذشته به شکل کمدی در حال اجراست.
در اين ميان غالب دانشجويان که همواره ظرف فعاليتهای سياسی-اجتماعی خود را فضای علنی دانشگاه و تحت شعارها و مطالبات مشخصی تعريف کرده بودند در حال بازتعريف و اتخاذ استراتژیهای جديد برای فعاليت هستند.
حرکتهای حق طلبانه، مدنی و شناسنامهدار دانشجويی در طول يک سال اخير با سرکوب شديد نهادهای امنيتی و نظامیمواجه شده است. سرکوبی که باز نمايانگر تلاش برای بستن يکی ديگر از منافذ تنفسی جامعه است. در اين ميان غالب دانشجويان که همواره ظرف فعاليتهای سياسی-اجتماعی خود را فضای علنی دانشگاه و تحت شعارها و مطالبات مشخصی تعريف کرده بودند در حال بازتعريف و اتخاذ استراتژیهای جديد برای فعاليت هستند. سال تحصيلی که اکنون در آستانه آن قرارداريم برای فعالين دانشجويی سال بازتعريف فعاليتها و تدوين استراتژیهای جديد فعاليت است. در اين سال در صورت تداوم سياست سرکوب از طرف حاکميت، فعاليتهای دانشجويی در شکل و قالبهای گذشته کمتر قابل اتکا است و نقش و جايگاه تشکلهای شناسنامهدار در فعاليتهای دانشجويی نيازمند بازنگری است.
جنبش دانشجويی به مثابه يک جنبش آزاديخواه که طالب دموکراسی، رعايت حقوق همگان، پاسخگويی حاکمان، به رسميت شناخته شدن سبکهای مختلف زندگی و آزادیهای اجتماعی است، چونان رودی راه خود را عليرغم سنگهای خارای سرکوب که سد راهش شده و میشوند ميابد و آن را تداوم میبخشد. رودخانه جنبش دانشجويی به مقتضای مسير، سطح و عمقش در يک مقطع پرشور و پرحرارت و در مقطعی ديگر آرام در حرکت است. دفتر تحکيم وحدت و انجمنهای اسلامیدانشجويان دانشگاهها اگر چه در يک سال گذشته متحمل سنگين ترين فشارها و سرکوبها بوده اند و احکام صادره برای دو عضو شورای مرکزی اين تشکل، بهاره هدايت و ميلاد اسدی، خود گويای ميزان حساسيت اقتدارگرايان بر اين نهاد مدنی است، اما تمام تلاش خود را کرده و میکند که همچنان حضور و نقش خود را در جنبش پرافتخار دانشجويی ايران حفظ کنند و تداوم بخشند.
شورای تهران دفتر تحکيم وحدت ضمن تبريک آغاز سال جديد تحصيلی ۸۹-۹۰ به تمامیدانشجويان و اساتيد بر خود لازم میداند که بر ايستادگی و پايمردی زندانيان سياسی خصوصا دانشجويان و اساتيد در بندی که تاوان آزاديخواهی و حق طلبی خود را میدهند درود بفرستد. بهاره هدايت، ميلاد اسدی، مجيد توکلی، ضيا نبوی، علی مليحی، مهديه گلرو، مجيد دری، ياسر ترکمن، نيما نحوی، علی پرويز، کوهيار گودرزی، ارسلان ابدی، نادر احسنی، صدرا آقاسی، محمد پورعبدالله، سينا گلچين و دهها دانشجوی زندانی ديگر در کنار آقايان محسن ميردامادی، داوود سليمانی و ديگر اساتيد در بند به همراه اعضای سابق دفتر تحکيم وحدت آقايان علی تاجرنيا، عبدالله مومنی، علی جمالی، حسن اسدی و همچنين زندانيان سياسی چون دکتر احمد زيدآبادی، مهندس کيوان صميمی، بهمن احمدی عمويی، منصور اسانلو و بسياری ديگر امروز از جمله سرمايههای جنبش آزاديخواهی ايران زمين اند. در اين ميان بايستی جای خالی ياران دبستانی ديگری که در اين مدت به تيغ کين جان باختند و يا به تيغ حذف و ستارهدار شدنگرفتار آمدند و ناجوانمردانه از ادامه تحصيل بازماندند هم اشاره کنيم.
به اين اميد سال تحصيلی جديد را آغاز میکنيم که در آينده نزديک جنبش آزاديخواهی مردم ايران شاهد آزادی را در آغوش بکشد، به اين اميد که ياران و اساتيد در بندمان را به زودی در کلاسهای درس در کنار خود ببينيم، به اين اميد که دوباره در کلاس هی درس اساتيد خبرهای که اخراج و يا بالاجبار بازنشسته شده اند شرکت کنيم، به اين اميد که کليه دانشجويان ستارهدار و محروم از تحصيل حق خود را بازيابند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر