مطلبی با عنوان «کردستان در «دوران طلایی» قسمت دوم: از جمهوری مهاباد تا جمهوری اسلامی» در سایت خودنویس منتشر شده که قسمتی از مطلب (آنجا که به توضیح جمهوری مهاباد و اتفاقاتاش میرسد) نیاز به توضیح بیشتری دارد. نویسنده در این نوشته کوتاه (که ظاهرا منابعاش روزنامههای انتشاری آن زمان است) مینویسد: «شوروی برای رسیدن به اهداف خود، چشم به قومیتها دارد و با شعار مارکسیسم از آنها حمایت میکند. در این بین کردها و آذریها را بر علیه دولت مرکزی تحریک میکند و شاه که به جای پدرش تازه به سلطنت رسیده است نه راه «شاهی» میداند و نه رسم مملکت داری. ماحصل این دخالتهای خارجی و خواستههای منطقی کردها و آذریها در سال ۱۳۲۴، تبدیل به ایجاد دو حکومت خودمختار در آذربایجان شرقی با نام «دولت مردمی آذربایجان» به مرکزیت تبریز و دیگری «جمهوری مهاباد» به مرکزیت مهاباد میشود.»
این نوشته کوتاه اما، ناگفتههای فراوانی در دل دارد و یکجورهایی تاریخ را هم تحریف میکند. البته همانطور که گفته شد، منابع نویسنده از قرار محدود به روزنامههای آن دوران است. به همین خاطر، تذکری هر چند بلند در مورد چرایی جمهوری مهاباد که از قول نویسنده ماحصل واقعی خواستههای منطقی مردم کرد در سال ۲۴ است، در اینجا ضروری است.
پايههاي فکري قاضي محمد و حکومت مهاباد
سازندگان اوليه حزب دمکرات کردستان ايران اهدافي را تعقيب ميکردند که لزوم درست شدن و اساس فلسفه وجودي حزب دمکرات از آنجا ناشي ميشود. فقط با شناخت درست از آن تحولات ميتوان به ضرورت متولد شدن حزبي مانند حزب دمکرات پي برد. و همچنين فقط با فرض در نظر گرفتن چنين شرايطي ميتوان توضيح درست و تاريخي جايگاه جمهوري مهاباد را داد.
سهيم شدن در قدرت و اتکا به شکاف دولتها اساس و پايه فلسفه وجودي حزب دمکرات و حکومت قاضي محمد بود. اوضاع جهاني آن زمان و رقابت قدرتهاي جهاني با هم و تقسيم مجدد جهان در ميان قدرتهاي بزرگ، وجود حزبي مانند حزب دمکرات کردستان ايران و عروج رهبراني همچون قاضي محمد در کردستان و پيشهوري در آذربايجان را ميتواند توضيح دهد. ايجاد حزب دمکرات در کردستان ايران و عروج پيشهوري در آذربايجان ايران براي شوروي آن زمان به منظور مقابله با نفوذ رقبايي مانند انگليس و آمريکا ضروري شده بود. زيرا شمال ايران در آن زمان تحت سيطره و اشغال ارتش شوروي قرار داشت. در عين حال تشکيل حزب دمکرات کردستان ايران با تشويق مستقيم و دخالت فرماندهان و سياستمداران آن هنگام شوروي عملي گرديد.
روزنامه کیهان در سرمقاله ۲۷ تیر ۱۳۲۴ در مورد حضور شوروی در ایران مینویسد: «روسها از این میترسند که اگر نیروی هر دو طرف از ایران بیرون رفت، نفوذ و اراده حریف جنوبی ایشان با کلاه و قبای ایرانی بر سریر حکومت بنشیند و مثل دوره گذشته مصالح ایشان را لگدکوب کند.»
قاضي محمد و همفکرانش اگر چه سهامدار و ادامه سنتهاي قديمي عشاير و فئودالهاي کرد از جمله شيخ محمود برزنجي، «شيخ مه حمود نهمر» و سمکو «اسماعيل آغا» و... بودند، اما اقدام به تشکيل حزب دمکرات اساسا منطبق بر نياز آن دوره اتحاد جماهير شوروي براي استفاده ابزاري و معامله بر سر اينچنين احزابي در رقابت با بلوک غرب بود. چنانکه خوده قاضی محمد در مصاحبهای که در روزنامه مردم داشت ( ۱۸ دی ماه ۱۳۲۴) تاکید میکند چهار سال است که خودمختاری در مناطق کردستان عملا اجرا میشود. او به این مهم اشاره دارد که حزب، خواهان خودمختاری و آزادی ملت کرد در اداره امور محل، در داخل ایران و در حدود دولت ایران است. سوال اینجاست که ضرورت تشکیل یک دولت خودمختار در این شرایط چیست؟
بعد از اتمام جنگ جهاني دوم و توافق قدرتهاي جهاني بر سر مناطق نفوذ طرفين، ستون و تکيه گاه اصلي حزب دمکرات و پيشه وري که تا آن زمان ارتش شوروي بود، کنار رفت و آنها را در معامله با بلوک رقيب به معامله گذاشت. يکي از نتايج اين معامله و توافق قدرتهاي جهاني اين بود که رژيم حاکم بر ايران تحت نفوذ غرب و مشخصا آمريکا باشد.
به همين دليل جرياناتي که متحد و در هماهنگي با شوروي بسر ميبردند، بايد سرکوب و از ميان برداشته ميشدند. با حمله ارتش حکومت مرکزي ايران که بعد از توافق قدرتهاي جهاني وظيفه داشت تمام مناطق ايران را در سيطره خود بگيرد و با اين اقدام لياقت خود را به غرب نشان دهد، حکومت جمهوري مهاباد در هم شکسته شد. اما قبل از اينکه ارتش به مهاباد برسد سران حکومت مهاباد از جمله قاضي محمد به استقبال ارتش رفتند و خود را تسليم کردند. ملا مصطفي بارزاني که آن زمان در اتحاد نزديکي با قاضي محمد بسر ميبرد، نخواست تسليم ارتش رژيم پهلوي بشود و با تعدادي افراد مسلح خود را به اتحاد جماهيرشوروي رساندند.
قاضی محمد، سازشکار یا ورشکسته سیاسی؟
برخلاف تصوراتی که فکر ميکنند قاضي محمد سازشکار بوده و با تسليم شدنش مرتکب بزرگترين خطا شده است، اگر مقاومت هم ميکرد شانسي براي پيروزي نداشت. زيرا تنها پشتيبان و حامي آنها ارتش شوروي آن زمان بود نه مردم کردستان. ارتش شوروي هم اين حزب و حکومتاش را در يک معامله رها کرده بود. بنابراين حکومتي که بر يک منطقه محدود به اسم «موکريان» تسلط داشت و در همان محدوده هم هيچ اقدامي به نفع مردم نکرده بود و فئودالهاي منطقه و ملاهاي مفت خور سران و وزيران و کاربدستان آن بودند، مردم نيازي به حمايت از آنها نميديدند. یادآوری این نکته شاید ضروری باشد که از جمله خواستههای حزب دموکرات، تصویب قانونی میان رعیت و ارباب جهت تامین آتیه دو طرف بود. چیزی شبیه قانون کار در دولتهای فعلی، که ابتدا، میزان سود و سودآوری صاحب تولیدی ملاک قانونگذاری است. مردم، از چنین نیروهایی حمایت نمیکنند. به همين دليل با تاکتيک تسليم يا مقاومت عاقبتي بهجز شکست در انتظار قاضی محمد و یارانش نبود.
يکي ديگر از بنيادهاي فکري قاضي محمد و حزب دمکرات احترام و دفاع از مذهب اسلام و قومپرستي بود. در مقابل حکومت پهلوي مدافع سيستم سرمايهداري طرفدار غرب بود. در جامعه آن زمان ايران مدافعين سرمايهداري ميتوانستند مدعي نظامي برتر به نسبت فئوداليسم باشند. در مقابل فئودالها و آخوندهاي سني که مدافع اسلام سنتي و روابط فئودالي بودند، از لحاظ تاريخي هم شانسي براي ماندن نداشتند.
مذهب و مليت براي طبقات دارا هميشه منشا خير و برکت بوده است. حزب دمکرات هر دو ایدئولوژي را در يک ترکيب هماهنگ به بخشي از هويت خود تبديل کرده بود. قاضي محمد خود يک آخوند سني بود و بيش از هر ارزشي دفاع از ارزشهاي اسلامي و ناسيوناليستي و قومي را وظيفه خود ميدانست. به همين دليل ترکيب افراد حکومت مهاباد اساسا آخوندها و ملاکين قدرتمند بودند. دهقانان که تحت سيطره حکومتهاي قبلي هم با حکومت خانخاني و ملوکالطوايفي فئودالها در منطقه دل خوشي نداشتند، اينبار نميتوانستند متحد و حامي حکومتي باشند که همان فئودالها در حکومت و قدرت جديد بر آنها تسلط داشته باشند. همچنين ملاهاي که در مدح و ثناي حکومت خانها آيه ميخواندند، نميتوانستند محلي از اعراب داشته باشند.
بنابر اين پايه شکست حکومت قاضي محمد در مهاباد هم از لحاظ سياست حاکم بر جهان و منافع دراز مدت قدرتهاي جهاني و محلي آنزمان و هم از نظر مردمي که دل خوشي از سران و رهبران آن نداشتند، قطعي بود. در عين حال حکومت مرکزي با توجه و اتکا به اقدامات دوران رضاخان مدعي پيشروي و استقرار يک سرمايهداري متحد غرب را داشت. اين تحول اگر چه با سرکوبهاي خونين و ديکتاتوري سلطنتي همراه بود، اما از لحاظ تاريخي جلوتر از آن فرهنگ و سيستمي بود که قاضي محمد از آن دفاع ميکرد. بنابراين هم از لحاظ نياز سرمايه و هم از نظر مردم حکومت مهاباد شانسي براي ماندن نداشت. راه گريز از شکست براي چنين حکومتهایي وجود ندارد.
بالاخره هر حکومتي يا بايد با همخواني و هماهنگي با قدرتهاي جهاني پايههاي خود را محکم کند و مردم را به بند بکشد و يا در ميان مردم محبوب باشد و اقداماتي که در جهت منافع مردم انجام ميدهد، مشروعيتاش را کسب کند. حکومت قاضي محمد هيچ کدام از اينها را نداشت. اگر چه ابتدا در هماهنگي با منافع بلوک شرق متولد شد، اما با تقسيم مناطق نفوذ قدرتهاي جهاني و عقب نشيني ارتش شوروي عريان و بي پناه شد و ناچار به تسليم گرديد.
اهمیت حکومت مهاباد
در این باره میگویم هیچ! چون نه یک حکومت مستقل کرد بوجود آمد که نماینده خواستههای مردم باشد و نه تشکیل این حکومت، حتی به خواست و اراده جمعی مردم بود. آنچه مهم است، تفسیرهای وارونه برای بازیابی خط و سیاست احزاب ناسیونالیست و بهخصوص حزب دمکرات کردستان ایران است. آنچه جريانات سياسي را وادار ميکند از تاريخ و فعاليت خود بگويند، تنها بررسي تاريخ گذشته نيست. بلکه تلاشي براي مشروعيت دادن به سياستهاي امروزيشان است. خارج از اختلاف و تفاسير متفاوت از تاريخ گذشته، حزب دمکرات و ناسيوناليستهاي کرد همگي تلاش ميکنند با ارجاع به آن تاريخ سياست امروزشان را به بازار عرضه کنند.
تناقضها، از فئودالیسم تا مدرنیته
بهطور عيني قاضي محمد و حکومتش اساسا فئودالها و آخوندهاي مفتخور زمان خود را نمايندگي ميکردند و هيچ اقدام مشخصي در جهت منفعت مردم و يا در جهت تغيير سيستم فئودالي انجام ندادند. نه تنها اين، بلکه محکم و بدون ابهام از حاکميت فئودالها و موقعيت برتر آنها در مقابل دهقانان حمايت کردند و اساسا ۱۱ ماه حکومتشان در مهاباد دست فئودالها و آخوندها بود.
بنابراين حزب دمکرات کردستان ایران، امروز با يک تناقض جدي روبرو است. از يک طرف بايد خود را ادامه سنت قاضي محمد قلمداد کند و از جانب ديگر بايد منافع بورژوازي کرد را نمايندگي کند. اين تناقض بر دست و پاي حزب دمکرات پيچيده است و تا کنون اجازه نداده است به عنوان يک حزب بورژوايي در مقابل عشاير و فرهنگ فئودالي نقدي و تحرکي جدي از خود نشان بدهد. مثلا هنگامي که در مقطع بعد از انقلاب ۱۳۵۷ فضاي سياسي باز شد، مردم کردستان در مقابل بقاياي خانها و فئودالها اقدام به مصادره زمينهاي آنها کردند. حزب دمکرات کردستان ايران آشکارا و بدون ابهام از فئودالها حمايت کرد و بارها با جنبش دهقاني آن دوره به مقابله پرداخت.
همين تناقض حزب دمکرات، ميدان مانور بيشتري به جريانات چپي مثل کومله در کردستان داد که با حمايت از جنبش دهقاني عليه فئودالها، به سرعت در ميان مردم کردستان محبوبيت پيدا کند. حزب دمکرات هيچ وقت با فرهنگ امروزي بورژوايي نتوانسته است خود را کاملا تطبيق دهد. هميشه با فرهنگي عشيرتي و عقب مانده در عرصههاي سياسي و فرهنگي ظاهر شده است. از این رو، به تفسیر وارونه از تاریخ و بهخصوص جمهوری مهاباد اقدام میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر