دیکتاتور عنوانی بود که سنای روم در مواقع بحرانی مانند زمان جنگ به طور موقت به امپراتور روم میداد تا بتواند به سرعت و بدون اتلاف وقت در جلسات سنا و دست بسته شدن در مقابل تصمیمات سنا و سناتورهایش کشور را از خطر برهاند و چون خطر از سر میگذشت این عنوان را از او پس میگرفتند. اما:
سزار یکی از بزرگترین امپراتورهای تاریخ روم بود. پیروزهای پی در پی او در جبهههای مختلف وسیل بردهها و ثروتهایی که سزار پس از شکست همسایگان روم به این کشور سرازیر کرده بود او را در موقعیت بی بدیلی قرار داده بود.
سناتورهای مجلس روم به پاس این خدمات و نیز البته چاپلوسی به او لقب دیکتاتور مادامالعمر را که هرگز در تاریخ روم سابقه نداشت به او اعطا کردند و بدین ترتیب قدرت او عملاً نامحدود شد خوی سزار نیز آرام آرام به سوی دیکتاتوری مطلق العنان گرایش یافت, مردم اما در این میانه هنوز سر مست افتخاراتی بودند که سزار برایشان به ارمغان آورده بود. اما برخی از سناتورهای سنا میدیدند که چیزی بسیار با ارزشتر آرام آرام به مسلخ میرود؛ و آن آزادی بود! تاریخ روم وامدار این مردان است. آنها تنها راه چاره را در ترور سزار دیدند چرا که سنا با سناتورهای گوش به فرمانش نه توان محدود کردن سزار را داشت نه میلش را. تصمیم بر این شد که سزار را برای ادای توضیح و مشاوره به سنا دعوت کنند و آنگاه دسته جمعی او را ترور کنند تا بتوانند با پخش کردن مسوؤلیت در مقابل هجوم طرفداران فرصت طلب سزار تاب آورند و به هدف دست یابند و آزادی را نجات دهند. آنها همراهی بروتوس پسر خوانده سزار را که سزار حقیقتاً در حق او نیکویی کرده بود ضروری دیدند و بروتوس پذیرفت! هنگامی که سزار از سنا خارج میشد سناتورهای همداستان به او حمله بردند و هر کس از پشت ضربهای با دشنهای که پنهانی به همراه داشت به سزار وارد آورد. سزار به سوی حمله کنندگان برگشت و ناباورانه پسر خوانده خود بروتوس را در میان آنان دید و آه از نهاد برآورد:
«بروتوس تو هم؟!»
و بروتوس پاسخ داد:
«سزار بسیار عزیز است، اما آزادی از او عزیزتر است!»
هر دوی این پرسش و پاسخ کوتاه در تاریخ غرب ضربالمثل شدهاند.
واقعاً چرا نباید از موسوی انتقاد کرد؟ چطور ما اجازه داریم از حکومت انتقاد کنیم و بپرسیم رأی من کجاست اما دیگران حق ندارند بپرسند خون پدرشان و جنازه او کجاست؟ آیا ما به عنوان ایرانی و جنبش سبز اجازه نقد همه جانبه حکومت را داریم اما کسانی که عزیزانشان بدون هیچ محاکمهای و به گناه آهنگرانی در بلخ۱ ناجوانمردانه در اوین گردن زده شدند اجازه ندارند از بخشی از همین حکومت بپرسند نقش شما و نظر شما در این قتل عام چه بوده است. تا آنجا که من میدانم بر اساس اصل تفکیک قوا کروبی و موسوی به دلیل اینکه مسؤولیتی در قوه قضائیه نداشتند عملاً از لحاظ حقوقی نیز مسوؤلیتی در قبال اعدامهای فلهآی (آیا فکر نمیکنید قتل عام واژه مناسبتری باشد؟) که در سال ۶۷ صورت گرفت ندارند اما آیا مسوؤلیت اخلاقی نیز ندارند؟ آیا چون من و شما کسانی را در این اعدامها از دست ندادهایم باید از پیگیری دیگر افراد عادی یا اولیا دمی که حتی نمیدانند گور عزیزانشان کجاست و حتی از این گذشته بیست سال است اجازه عزاداری بر سر گور آنها را نیز ندارند نیز جلو گیری کنیم؟ چرا؟ چون پیگیری آنها باعث میشود من و شما به اهدافمان نرسیم؟ چون جنبش سبز تضعیف میشود؟ آیا حقیقتاً اگر موسوی یا کروبی در مورد گذشته و مسوؤلیت اخلاقی خود توضیح دهند تضعیف میشوند؟ اصلاً گیرم که تضعیف شوند آیا ما آزادی و دموکراسی را به این بها میخواهیم؟ با نادیده گرفتن خون حداقل دو هزار تن از هموطنمان؟ آیا اساساً آنچه از این راه به دست میآید واقعاً آزادی و دموکراسی است؟ من که فکر نمیکنم اما شما را نمیدانم. اما این را به خوبی میدانم و از صمیم قلب میگویم:
من آن آزادی و دموکراسی را که از این راه به دست میآید نمیخواهم و هیچ ارزشی برای آن قائل نیستم. اگر این شرط عضویت در جنبش سبز است با کمال تأسف و البته افتخار اعلام میکنم که من عضو جنبش سبز نیستم. شاه با تمام قدرت و اعتباری که برای خودش قائل بود و با تمام کیش شخصیتی که داشت حاضر نشد تاج و تخت خود را روی خون هزاران نفر ایرانی استوار دارد؛ آیا من و شما اینقدر خوار و حقیر شدهایم که برای منافع و یا حتی حقوق خود هر چند که به حق و روا باشد از خون هموطنانمان بگذریم؟ خون آن زندانیان چه فرقی با خون نداها و اعرابیها و روح الامینیها دارد.
جدای از حق مسلم بازماندگان قتل عام سال شصت و هفت باید توجه داشت که جنبش سبز جنبش پرسشگری است و با یک پرسش ساده آغاز شد: رای من کجاست؛ پافشاری بر این پرسش و پرسشهای دیگری که از پس این پرسش برآمد بنیان حکومت را به لرزه انداخت و اکنون آن را در پرتگاه سقوط قرار داده است. گمان نمی کنم گسترش بیشتر این پرسشها به زیان جنبش سبزباشد چنان که تا کنون نبوده است. دیکتاتوری و استبداد در فضای بسته و خفقان رشد میکند هر چه فضای نقد و گفتگو بازتر, آزاد تر و گسترده تر باشد آزادی و دموکراسی فضای بیشتری برای رشد و نمو خواهند داشت و ما را به رسیدن به آرزوی ناکام مانده سالهای دور و درازمان نزدیکتر میکند. این آرزو چنان گرانبها و ارزشمند است و خیر و برکتش چنان برای تمامی ملت ایران گسترده و پایدار است که از دادن هزینه های هر چند گزاف برای آن هرگز نباید هراس داشت زیرا منافع عمومی آتی آن در برابر هر هزینه ای بسیار بیشتر و با ارزشتر خواهد بود.
از آن گذشته آیا خونخواهی زمان خاصی میخواهد؟ اگر الآن که رهبران جنبش سبز هیچ مسوؤلیت و نقشی در حکومت و دولت ندارند نخواهند یا صلاح ندانند که لا اقل توضیحی در این باره دهند فردا که به قدرت رسیدند حاضرند چنین کنند؟ ممکن است برخی بگویند که در شرایط حاضر امکان چنین کاری برای آنها نیست. نکته همینجاست! دقیقاً به همین دلیل است که ما باید به حکومت و آنها فشار بیاوریم. ما باید این امکان را برای آنها فراهم کنیم ما وظیفه داریم این راه را برای عبور آنها هموار کنیم.این وظیفه ماست که شجاعت و مسوؤلیت پذیری لازم را در آنها ایجاد کنیم. ما باید با فضا سازی لازم امنیت سخن گفتن در این باره را برای آنها ایجاد کنیم. ما باید خود رهبرانمان را بسازیم و راه، هدف و حتی مسیررابه آنها نشان دهیم موسوی از این حقیقت به خوبی آگاه است و از همین روست که خود رابه درستی همراه جنبش سبز میداند گرچه این هرگز بدان معنا نیست که او رهبر جنبش سبز نیست. جامعه مدنی و دموکراسی به همین معناست، رهبران سیاسی نماینده افکار عمومی جامعه هستند نه شکل دهنده و راهبر آن. جدای از مسوؤلیت اخلاقی ما به عنوان کسانی که ادعای حقطلبی و آزادی داریم باید گفت که هر چه گذشتۀ جمهوری اسلامی روشن تر و شفاف تر شود از باقیمانده مشروعیت آن نیز بیشتر کاسته میشود و نیروهای بیشتری از آن جدا میشوند. به باور من اگر بتوان این موضوع را در ایران نیز رسانه ای و علنی کرد و شرایط به گونه ای فراهم شود که همه بتوانند در این باره سخن بگویند آنگاه دفاع از حکومت بسیار پر هزینهتر میشود و ددمنشانی چون جنتی نمیتوانند آزادانه هر چه خواستند در هر منبری که خواستند بگویند. اگر موسوی و کروبی در این باره اعلام موضع کنند و فرضاً از این قتل عام اظهار تأسف کنند آنگاه کودتا گران و آدمکشانی چون شریعتمداری مجبور به موضعگیری میشوند و موضعگیری آنها حقیقتاً دیدنی خواهد بود (نمایش مفتضحانه استفتاء در باره التزام عملی به ولایت مطلقه فقیه که شعبهای از ولایت ائمه اطهار است! از امام خامنهای! که مشروعیتش را مستقیماً از خدا میگیرد!!! و نیز تجربه انتقاد از سیاست موسوی در قبال جنگ و پاسخ نهایی موسوی به مردگان سیاسیای چون رفیقدوست نمونههای مناسبی از این دست هستند).
ما برای رسیدن به هدف والاتر ناچاریم هزینه های آن را بپردازیم و انتقاد و پرسشگری از خود و رهبرانمان را به جان بخریم. این حداقل خونبهای آزادیاست. اسطوره های تاریخی ما چون رستم دستان چنین کردند، برای نام۲ خود از جان خود و برای عزت ایران از جان فرزند خود۳ گذشتند.
اکنون با دیگر ملت ایران در بزنگاه و گردنه تاریخیای که قرنهاست نتوانسته است از آن به سلامت عبور کند گرفتار آمده است. باز هم مردم ناچارند بین سزار و آزادی یکی را انتخاب کنند. بار دیگراین عموی مهربان؛ تاریخ۴ از ما میپرسد:
- بروتوس تو هم ؟!
و تصمیم باز هم چون همیشه با ما و نه رهبرانمان است ( آنها همیشه سزار را برگزیدهاند) که اگر میخواهیم این بار چنین پاسخ دهیم:
- سزار بسیار عزیز است اما آزادی از او عزیزتر است.
اما آیا این بار واقعاً آزادی برای ما عزیزتر است؟
پی نوشت:
۱- منظور آن گروه از مجاهدین خلق است که در عراق بودند و در عملیات فروغ جاویدان به ایران حمله کردند و با عملیات مرصاد به سختی شکست خوردند.
۲- رستم با اینکه سیمرغ به او هشدار داده بود که نبرد با اسفندیار و کشتن او شوم است اما نام بلند را به ننگ به پالهنگ بسته شدن ترجیح داد و "تیر خدنگ" را که "پیکانش را داده بود آب رز" به چشم اسفندیار زد. بعدها از شومی این کار رستم در چاه خنجر آگین نابرادری خود شغاد به مرگی دردناک گرفتار آمد.
۳- سهراب پسر رستم در لشکر افراسیاب تورانی بود. پدر و پسر یکدیگر را نمیشناختند. چون رستم در نبرد تن به تن دریافت که حریف سهراب نمیشود و در نبرد به زیر آمد به محض اینکه سهراب را در نبرد دوم بر زمین زد بر خلاف وعده خود اجازه برخواستن به سهراب نداد و پهلوی او را به خنجر شکافت چرا که پیروزی سهراب و مرگ رستم باعث پیروزی لشکر افراسیاب و نابودی ایران میشد.
۴- وام گیری از ابیاتی از شعر "میراث" اثر جاودانه مهدی اخوان ثالث.( از شگفتیهای تاریخ یکی هم این است که مرحوم اخوان ثالث از اولین قربانیان نه گفتن مستقیم به شخص خامنهای و از اولین مصدومین حمله لباس شخصیهای اوست).
----------
توضیح خودنویس: خودنویس از انتشار هرگونه نوشتاری که «خشونت» را تبلیغ یا توجیه کند امتناع مینماید، اما استفاده از تمثیل ترور سزار در اینجا توصیه به خشونت نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر