جشنواره «REEL» (حلقه) یک واقعه سینمایی است که با هدف بسترسازی جهت نمایش فیلمهایی که در جشنوارههای بهنام از جمله اسکار شرکت داده نمیشوند اما دارای نوآوری، استقلال و حرفی تازه در ارایه سینمای نوین هستند، برگزار میشود.
هرگونه فیلمی با سبک و زمان متفاوت میتواند در این جشنواره شرکت کند.
تنها هدف این جشنواره نمایش کارهای تازه و نوین است. همچنین به دنبال فیلمهایی با بودجههای محدود و فیلمسازانی تازهکار و گمنام است که هدفشان نمایش و جذب مخاطب بیشتر در سراسر ایالات متحده، عرصه بینالملل و حتا فروشگاههای «Brick and Mortar» هستند.
این جشنواره به تمامی این گونه فیلمها توجه داشته و اعلام کرده اگر داستانی برای نمایش وجود دارد آماده هرگونه کمکرسانی است.
تعداد انگشتشماری از جشنوارههای فیلم در منطقه واشینگتن دیسی وجود دارد اما تنها بخش محدودی به نمایش فیلمهای فیلمسازان مستقل و گمنام میپردازند. هدف جشنواره حلقه این است که از واشینگتن دیسی که به عنوان پایگاه رسانهها در دنیا شناخته میشود برای در معرض عموم قرار دادن فیلمهای ابتکاری از فیلمسازان مستقل که ممکن است امکاناتی برای انجام این کار را نداشته باشند، استفاده کند.
جشنواره حلقه به دنبال فیلمهایی از نوع چالشی و کاشف اندیشههای خلاق است.
شرکت تمامی فیلمها با هرگونه سبک و زمانی از جمله اقتباسی، کوتاه، مستند، انیمیشن و کلیپ در این جشنواره قابل قبول است.
لینکهای مربوط:
تهیه بلیط
انجمن خلاقیت بدون خشونت
پایگاه ساشا بروس
ENGLISH
Reel Fest is a film showcase with the mission to create a seed-bed for films outside of the mainstream which personify innovation, individuality and daring strokes of bold new cinema. Reel Fest accepts all lengths, genres and all styles of films. The key ingredient we are looking for is innovative work. Reel Fest is especially interested in low-budget, indie spirited filmmakers who are seeking a larger audience for their work around the U.S., the World, around the web and in the “Brick and Mortar” stores. We will consider any kind of movie. If you've got a story to tell we will help you tell it.
There are a handful of film festivals in the DC area but only a small portion of those show true independent films. Washington, DC is a media powerhouse and ReelFest aims to use the media in Washington to provide exposure to innovative films from independent filmmakers who may not have the means to do so. ReelFest seeks films that challenge convention and explore creative thought. We accept films of all lengths and genres: Features, shorts, documentaries, animation and music videos.
Sasha Bruce House
The Community for Creative Non-Violence
فارسی
سیمین/ رادیو کوچه
simin@koochehmail.com
در روزهای گذشته برای شما گزارشهایی داشتم از برگزاری پنجمین آرت اکسپوی مالزی و حضور هنر ایرانی در این نمایشگاه. امروز نیز در ادامه این گزارشها نگاهی دارم به اهمیت حضور هنر ایران در این قبیل نمایشگاهها و بازتاب این حضور در گفت وگوهایی با بازدید کنندگان، هنرمندان، مسوولان نمایشگاه و غرفههای ایرانی شرکتکننده در این نمایشگاه.
با من همراه باشید در گذری به این بازار هنری …
در طول برگزاری این نمایشگاه فرصت مناسبی داشتم تا با بازدیدکنندگان غیر ایرانی فراوانی دیدار و گفت وگو داشته باشم که البته دست قضا بسیاری از فایلهای صدای این گفت وگوها را از بین برد. بسیار علاقهمند بودم تا ابراز احساسات این افراد را در ارتباط با نخستین دیدارشان از آثار هنری ایرانی یا حتا دیدار چند بارهشان انتقال دهم. شاید بتوان گفت برای بسیاری از اهالی شرق آسیا به ویژه مالزی با وجود آنکه در بسیاری از فضاهای معماری این کشور از هنر ایرانی استفاده شده و همچنین موزه اسلامی این کشور سرشار از آثار هنری ایرانی اسلامی است، هنر ایران چندان شناخته شده نیست چنانچه برای خیلی از مردم دیگر کشورها. جوانان علاقهمندی زیادی به آثار ایرانی به ویژه عکاسی نشان میدادند و مجموعهداران و گالریداران بدشان نمیآمد چند اثری را به مجموعه خود بیافزایند. و البته برخی نیز به دلیل ناآشنا بودن با سبک آثار خوشنویسی همچنین نام هنرمندان، ابتدا از بهای زیاد آثار تعجب می کردند!
اما با وجود آن که به نظر میرسید مالزیاییها بیشتر آثار «رئال» را ترجیح میدهند و کمتر از آثار «آبستره» سر درمی آورند، اما آن چه تمامی این بازدیدکنندگان از مسوولان و دولتمردان گرفته تا هنردوستان اذعان داشتند این بود که هنر ایرانی بسیار متفاوت از آثار دیگر است و جای تامل دارد.
و آنها که اندکی بیشتر از ایران میدانستند از حضور رنگهایی به جز سیاه و سفید در این آثار خوشنویسی اسلامی شگفتزده شده بودند و انتظار داشتند تا با طیف گستردهتری از آثار هنری ایرانی نهتنها دوران اسلامی روبرو باشند از دورانهای مختلف و حتا زرتشت.
آنها میپرسیدند که چرا ما تنها از ایران آثار خوشنویسی میبینیم و چرا هیچ تصویر یا اثر آبسترهای نمیبینیم؟
اغلب بازدیدکنندهگان ایرانی هم از این که حضور هنر ایرانی در خاج از کشور کمرنگ هست گله دارند و انتظار دارند آثار با ارزشی ببینند.
و «داتو مخریز ماهاتیر» (Dato' Mukhriz Mahatir)، فرزند ماهاتیر محمد که عهدهدار پست معاونت وزیر صنعت و تجارت بینالمللی مالزی هست نیز در ارتباط با حضور آثار ایرانی در این نمایشگاه میگوید: «چند سالی است که این نمایشگاه برگزار میشود و ما شاهد هستیم حضور آثار هنری از خارج مالزی رشد خوبی داشته و ما چنین رشد جدی را در مورد هنر ایران نیز انتظار داریم.»
دیدار داتو مخریز ماهاتیر از آثار هنری ایرانی
او با بیان اینکه «ما اکنون در مالزی در حال تجربه هستیم و دوست داریم هنرهایی را از مناطق مختلف جهان تجربه کنیم»، میافزاید: «من فکر میکنم هنر شما خیلی ویژه و متفاوتتر است از آنچه ما عادت داریم بنابراین هنر ایرانی برای ما بسیار جذاب خواهد بود.»
و اما آقای «سیم پوجین»(SIM POJINN)، مدیر پروژه این نمایشگاه نیز با ابراز خرسندی از حضور دو گالری از ایران میگوید که هنر ایرانی در مالزی حضوری پرسابقه دارد و ردپای آن را میتوان در موزه اسلامی مالزی به خوبی دید و این هنر با جامعه مالزی به ویژه مسلمانان به خوبی ارتباط برقرار کرده است.
او میافزاید:« من هم علاقهمندم بیشتر از هنر مدرن ایران بدانم. این را میدانم که بسیار پرمعناست. این آثار مثل آثار «محمد احصایی» که بسیار قوی است من نمیتوانم بفهمم چه نوشته اما بسیار جذاب است همچنین اثر عکاسی که از پروفسور ذکرگو هست که به نوعی با توجه به سوژه معماری آن توجه بسیاری از مردم مالزی را به خود جلب میکند با القای یک حس مشترک.»
او در مورد دعوت از گالریهای بیشتری از ایران برای نمایشگاههای آینده میگوید که قرار است سفری به شیراز داشته باشد تا از آرت اکسپوی شیراز دیدن کند و بیشتر با گالریداران و هنر ایرانی آشناشود ضمن این که بازتاب استقبال از این دو گالری در نمایشگاه امسال نیز میتواند در دعوت بیشتر از گالریداران ایرانی موثر باشد.
اما با وجود این که یک موسسه هنری و گالری ایرانی برای نخستین بار امسال در این نمایشگاه شرکت کردند، ایرانیها برای نخستین بار نیست که در این نمایشگاه حضور دارند و سالهای گذشته هنرمندانی به طور انفرادی در این آرت اکسپو شرکت داشتند.
«اصغر یعقوبی» هنرمند شیرازی ساکن مالزی که پیش از این آثارش از طریق گالری مالزیایی «آرت سنی» در این نمایشگاه شرکت داشته، معتقد است با وجود حضور آثاری از هنرمندان بزرگ جهان همچون پیکاسو، خوان میرو، تاپیس، دورر، سالوادور دالی، رامبراند و چند اثر از نقاشان قرن 19، امسال استقبال کمتری از نمایشگاه شده است.
اصغر یعقوبی در پنجمین آرت اکسپوی مالزی
او با اشاره به حضور دو گالری ایرانی در نمایشگاه و استقبال مردم از برخی از آثار آنان، میگوید که شاید با توجه به عدم شناخت مردم مالزی نسبت به هنر ایران، برگزاری این گونه نمایشگاهها کمک شایان توجهی به ایجاد شناخت هرچه بهتر هنر ایران برای این بخش از آسیا خواهد بود هرچند با توجه به ویژگی هنر ایران نسبت به عمیق بودن آن و داشتن فرهنگ و پیشینه طولانی کارهای زیادی باید انجام شود و امیدواریم که در هنگام برگزاری رویدادها و نمایشگاههای هنری ضمن دعوت از طرف ایرانی در مالزی، هموطنان عزیز ساکن مالزی با حضور خود از این کارها پشتیبانی کنند.
«محمد تیرانی» دیگر هنرمند ایرانی است که پیش از این در نمایشگاه شرکت کرده است. او می گوید: «در سال اول برگزاری آرت اکسپو مالزی گالری «ماه مهر» از ایران غرفهای را به خود اختصاص داد که با وجود آثار برجسته هنری شرکت داده شده در اکسپو نتیجه مطلوبی به دست نیاورد. فروش بسیار پایین و هزینههای بالای نقل و انتقال آثار موجب دلسردی و عدم تمایل مدیران گالری برای شرکت در برنامههای بعدی اکسپو شد.
سال دوم اکسپو من به همراه خانمی هنرمند (پگاه سمائی) تنها شرکت کننده ایران در اکسپو بودیم. تعدادی از دوستان ایرانی خوب هنرمند در مالزی آثار خود را نیز برای نمایش و فروش در غرفه ما ارسال کردند. تنها 3 کار نقاشی از مجموعه آثار غرفه به فروش رفت که بخش کمی از هزینههای آمادهسازی و بهای غرفه را پوشش میداد. در سالهای بعدی غرفهای به طور مستقل از ایران در اکسپو حضور پیدا نکرد تا اینکه امسال که دو موسسه هنری و گالری از ایران در اکسپو حاضر شدند.»
با توجه به افزایش چشمگیر جمعیت ایرانیان در مالزی و زمینههای غنی تاریخی ایرانیان در عرصه فرهنگ و هنر، میل و اشتیاق وافری به حضور در زمینههای فرهنگی کشور مالزی بین ایرانیان ساکن این کشور دیده میشود
او با تاکید بر اینکه اکسپوی سالانه مالزی با وجود تاریخچه کوتاه آغاز بهکارش به عنوان یکی از مهمترین رویدادهای فرهنگی-هنری در فضای هنرهای تجسمی مطرح شده، میگوید که با توجه به افزایش چشمگیر جمعیت ایرانیان در مالزی و زمینههای غنی تاریخی ایرانیان در عرصه فرهنگ و هنر، میل و اشتیاق وافری به حضور در زمینههای فرهنگی کشور مالزی بین ایرانیان ساکن این کشور دیده میشود.
به اعتقاد او کیفیت و تنوع آثار هنری در اکسپوی امسال نسبتن بهتر از سالهای قبل به نظر میآمد. اگرچه بسیاری از گالریهای شرکتکننده در سالهای پیش در این دوره حاضر نشده بودند.
تیرانی میگوید: «حضور آثار ایرانی در اکسپو باعث جلب توجه بسیار از سوی ایرانیان و همینطور شرکت کنندگان دیگر کشورها شده است. رفتار صمیمانه و علاقه بسیار زیادی از سوی غیر ایرانیان برای دانستن درباره هنر و فضای ایران وجود دارد و بیشتر بازدیدکنندگان از اهمیت و جایگاه ارزشمند تاریخی ایرانیان در زمینه هنر و فرهنگ صحبت میکردند و ایجاد زمینه مطالعه و آشنایی بازدیدکنندگان با هنر ایرانی موجب رفتاری دوستانه و به دور از بدبینی رایج شده است.
دکتر ماندانا برکشلی در غرفه موسسه هنر و هویت
دکتر «ماندانا برکشلی» نیز که با عنوان مدیر موسسه هنر و هویت با آثاری در زمینه خوشنویسی معاصر و عکاسی در این نمایشگاه حضور دارد از تجربه این نخستین حضور این دو موسسه و گالری ایرانی چنین میگوید: «جای خالی هنر ایران در این چند سال که فعالیتهای خوبی در زمینه هنر معاصر بینالمللی در مالزی انجام شده به خوبی حس میشده . در این چند روز استقبال خیلی خوبی شده و فکر میکنم به این علت است که هم مالزیاییها زیاد با هنر معاصر ایران آشنا نبودند و هم سایر کشورها و این شوری در ما ایجاد کرد تا سالهای آینده هم در این نمایشگاه حضور داشته باشیم. »
او با اشاره به این که هم بازدیدکنندگان ایرانی خیلی خوش حال بودند که یک حرکتی افتخارآمیز در مالزی انجام شده هم استقبال مالزیاییها و خارجی ها خوب بوده و در مقایسه با این چند سال، امسال استقبال و فروش بیشتری انجام شده درباره علت این افزایش استقبال میگوید: «خود فعالیتی که مالزی در شناساندن هنر به مالزیاییها اعم از مالایی، چینی و هندی انجام داده، باعث شده دانش عمومی این مردم نسبت به هنر افزایش پیدا کند از طرفی حرکت خود ما هم در طول این چند سال با برگزاری نمایشگاهها و سمینارهای مختلف سعی کردیم هنر ایران را بشناسانیم در این زمینه تاثیر داشته و هرچند که نمیتوان گفت الان هنر ایرانی جایگاه خود را (در این کشور) دارد اما به آن سمت پیش میرود و مردم در حال برقراری ارتباط با هنر ایران هستند.
به هر حال این یک حرکت بدون توقف است و باید هم پای اتفاقات هنری ایران پیش برویم و آنها را انعکاس بدهیم.
ضمن این که هنوز روی هنر معاصر ایران خیلی کار نشده و جای این هست که اینکار انجام شود که من فکر می کنم این شروع خوبی بوده که انجام دادیم در این زمینه.»
«محمدحسن گلبن حقیقی» رئیس گالری «هنر شیراز» نیز که برای نخستین بار است در این بازار هنری شرق آسیا شرکت داشته بر لزوم حضور قویتر هنر ایرانی در این گونه بازارها همچنین حمایت دولت و نهادهای مرتبط با این بخش در زمینه این حضور تاکید دارد.
غرفه گالری هنر شیراز
او میگوید: «چندان کار جدی در رابطه با معرف ایران در این سالها صورت نگرفته با وجود پیوندهای عمیقی که بین مردم ایران و شرق آسیا وجود داشته و آنها از طریق راه ابریشم از هزاران سال پیش در ارتباط تجاری و فرهنگی بودند اما در این مدت اخیر هیچ فعالیت جدی در رابطه با پیوند بین دو فرهنگ صورت نگرفته به صورتی که بازدیدکنندگان به نوعی بسیار متعجبانه به کارهای ما نگاه میکنند و گویی برای نخستین بار است که با این کارها آشنا می شوند و این نشان میدهد که هم گالری دار هم وزارت فرهنگ و ارشاد هم مجموعههای فرهنگی در این منطقه کم فعالیت کردند.»
به اعتقاد آقای گلبن متفاوت بودن آثار ایرانی نسبت به آثار دیگر از ویژگیهای این نمایشگاه است و استقبالی که میکنند نشان میدهد که علاقهمند هستند اطلاعاتشان را افزایش دهند.
او با اشاره به بازدید سلطان «پرلیس» و وزیر توریسم مالزی از غرفه هنر شیراز میگوید: «باید کار بیشتری را انجام داد. ما هیچ رفتار ضد ایرانی در اینجا نمیبینیم و همه علاقه مند هستند و جا دارد که کار بیشتری در زمینه ایجاد این شناخت و ارتباط فرهنگی صورت بگیرد.»
او تاکید میکند این حرکتهایی که صورت میگیرد حتمن باید با حمایت دولت همراه باشد چراکه بخش خصوصی نمیتواند به تنهایی و با هزینههای شخصی این کار را انجام دهد و حداقل در سالهای اول باید این حمایت از سوی مسوولان و حتا رایزنیهای فرهنگی که در این کشورها هستند در حمایت از هنرمندان صورت بگیرد.
«علیرضا کاظمی» مدیر گالری «شمسه» تهران است که از سال 2001 فعالیت خود را در مالزی آغاز کرده و اکنون با همکاری موسسه هنر و هویت آثار فاخری از هنرمندان معاصر ایرانی را در این نمایشگاه عرضه کرده است. او که تجربهای چندین ساله در شرکت در بازارها و نمایشگاههای هنری خارج از کشور را دارد این نمایشگاه را از نظر کیفی به دلیل حضور هنرمندان بومی این کشور، چندان قوی نمی داند و میگوید:«در خصوص ارایه هنرهای ایرانی و اسلامی جنوب شرق آسیا خیلی بکر بوده و از سال 2001 که فعالیت خود را آغاز کردیم در این منطقه تلاش کردیم مردم این منطقه را با هنر ایرانی آشنا کنیم. به هر حال با وجود یک وجه مشترک که اسلام هست به نظر میرسد مردم مالزی روز به روز بیشتر به هنر ایرانی و اسلامی علاقهمندتر شوند و این در حالی است که در دنیا هم موج جدیدی در رابطه با هنر اسلامی ایجاد شده که در کشورهای حوزه خلیج فارس نیز دیده میشود و تاثیر این موج به این جا هم خواهد رسید.»
کاظمی نیز بر تاثیر برگزاری این نمایشگاهها به ایجاد شناخت بیشتر از هنر ایرانی تاکید میکند.
با امید به درخشش هنر ایرانی در سطح جهان و حمایت همه جانبه مسوولان و مردم از هنر و هنرمندان ایرانی در هر نقطه از دنیا.
شراره سعیدی/ رادیو کوچه
یکی از قواعد متداول میان سیاستمداران ورشکسته آنست که به راحتی برای حفظ بقا قادرند از آرمانهایشان به نفع منافعشان چشمپوشی کنند. شاید در ابتدا تصور اتحاد کمونیست و مسلمان، آنهم آرمانگراهایشان دور از ذهن باشد. اما تجربه به ما نشان داد که انقلاب 57 تمامی ناممکنها را ممکن ساخت و تبعیدیهای مهجور برای بازگشت تاوانی پرداختند به بزرگی تمامی ماهیتشان.
کیانوری در اینباره میگوید: «با پیروزی انقلاب و پیدایش شرایط جدید سیاسی در ایران، از اول فروردین 1358 تا آخر اردیبهشت همان سال همه کادرهایی که داوطلب بازگشت به ایران بودند، مهاجرت را ترک کرده و به کشور بازگشتند. من شخصن روز 28 اردیبهشت 1358 به تهران بازگشتم. همسرم مریم که عضو کمیته مرکزی بود، اوایل فروردین به ایران آمده و فعالیتهای اولیه تشکیلات دمکراتیک زنان را آغاز کرده بود. زمانی که من به ایران آمدم، کار اساسی تجدید سازمان انجام شده بود. در اوایل اسفند ماه 1357 فرجاله میزانی به تهران اعزام شد. او به کمک علی خاوری و آن اعضای سازمان افسری حزب که پس از 25 سال از زندان شاه آزاد شده بودند و تعدادی از زندانیان تودهای که هریک 10 تا 15 سال در زندان بودند سازماندهی تشکیلات حزب در ایران و تجدید انتشار روزنامه مردم را آغاز کرده بودند. در خیابان 16 آذر نیز ساختمانی به عنوان دفتر مرکزی حزب تهیه شده بود. این ساختمان به یکی از اعضای سابق حزب تعلق داشت. او این ساختمان را با وام مفصلی که از بانک و مقداری هم از برادرش گرفته بود، ساخت و زمانی که آن را به اجاره ما داد هنوز تکمیل نشده بود… پس از رسیدن من به تهران کار رهبری حزب منظم شد و جلسات هیت اجراییه تشکیل گردید. (پس از مدتی ما نام هیت اجراییه را به هیت سیاسی تغییر دادیم)… مدت کوتاهی پس از ورود من به تهران، هیت سیاسی تصمیم گرفت که چند نفر به ترکیب هیت دبیران و هیت سیاسی اضافه شوند. بدین ترتیب طبری، عمویی، خاوری و حجری به هیت دبیران و شلتوکی، باقرزاده، ذوالقدر، کیمنش به هیت سیاسی وارد شدند…»
پس دوره اول فعالیت حزب توده به نخستین ماههای پس از پیروزی انقلاب برمیگردد و طی آن، رهبری حزب توده به داخل کشور منتقل میشود و سازمان خود را بر پا میکند.
پس دوره اول فعالیت حزب توده به نخستین ماههای پس از پیروزی انقلاب برمیگردد و طی آن، رهبری حزب توده به داخل کشور منتقل میشود و سازمان خود را بر پا میکند
دوره دوم که به طور عمده سال 1358 را در بر میگیرد و فعالیت تشکیلاتی رهبری حزب توده معطوف به جذب گروهها و محفلها و افراد تودهای و متشکل ساختن آنها در چارچوب سازمانهای علنی و مخفی است، دوره تجدید سازمان حزب توده است.
دوره سوم که دوره تثبیت است، سالهای 1359 و 1360 را در برمیگیرد و اوج فعالیت حزب توده محسوب میشود. در این دوره حزب توده توانست سازمان علنی و تشکیلات مخفی ـ نظامی خود را منسجم سازد و فعالیتهای سیاسی، تبلیغاتی و اطلاعاتی خویش را سامان بخشد. در این دوره حزب توده با تبلیغات وسیع تلاش کرد تا به عنوان حامی استراتژیک آقای خمینی معرفی شود و در همین جهت به موضعگیری در مقابل حزب دمکرات کردستان، دولت مهندس بازرگان، حمایت از اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام، اعلام خطر و مشارکت در جنگ، مقابله تبلیغاتی با خط بنیصدر و حتا ارایه برخی اطلاعات به نهادهای انقلابی علیه ضدانقلاب راست و چپ و مایویسم، سعی کرد تا جای پای خود را در نهاد قدرت تحکیم بخشد. در این دوره، حزب توده نهایت تلاش خود را برای دریافت پروانه فعالیت قانونی از وزارت کشور انجام داد. همچنین حزب توده اطلاعاتی پیرامون کودتای نوژه در اختیار دولت قرار داد و کیانوری مکررن مدعی کشف کودتا توسط حزباش شد و تودهایها نیز به شدت به این خبرچینی که در آن زمان جز افتخارات بود، پرداختند.
اما این حزب موفقیتهای مهمی در عرصه سازماندهی کارگران انجام داد. حزب توده برای ایجاد سندیکاها و اتحادیههای کارگری و آشنایی کارگران با حقوقشان تا آنجا جلو رفت که در دهه 1360، با وجود تلاشهای وزیر کار وقت، احمد توکلی و حمایت خمینی، رژیم نتوانست قانون کار خود را به کارگران تحمیل کند.
دوره چهارم که سالهای 1362-1361 را در برمیگیرد، ادعاهای نهادهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی بر ارتباط شبکه مخفی نظامی حزب توده با کا.گ.ب. آغاز میشود و حزب آماج کنترلها و هشدارهای اطلاعاتی ـ عملیاتی قرار میگیرد. رهبری حزب به شدت به تدارکات دفاعی در ابعاد اطلاعاتی ـ سیاسی و تبلیغاتی میپردازد و میکوشد تا خود را از زیر ضربه خارج کند. از جمله در نیمه سال 1361 به قطع ارتباط مستقیم با شوروی دست میزند و ارتباط تشکیلات مخفی ـ نظامی را پیچیدهتر و مستورتر میسازد. در تاریخ 17 بهمن 1361 اولین گروه از رهبران و کادرهای درجه اول حزب دستگیر میشوند.
سرانجام در سال 1362 در عملیاتی به نام «امیرالمومنین علی» سازمانهای علنی و مخفی حزب توده فرو میریزد و در پی آن با اطلاعیه دادستانی کل انقلاب اسلامی انحلال آن اعلام میگردد.
در نیمهی دوم سال 1361، سازمانهای امنیتی ادعا میکنند، اطلاعات دقیق و مستند و شواهد نظری و عملی آنها را در جریان یک توطئه گسترده و عمیق که توسط حزب توده در شرف تکوین بود و براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران را هدف گرفته بود، قرار دارند. از سویی آقای خمینی در سخنان خود – پیش و پس از انقلاب – بارها بر هوشیاری در مقابل جریانهای مارکسیستی تاکید میورزید. با وجود این در سالهای 1361- 1358 آقای خمینی و طرفداراناش فعالیت رسمی حزب توده را تحمل کردند.
خمینی در آخرین روزهای اقامت خود در پاریس به صراحت بر این اصل تاکید ورزیده و اعلام داشته بود در نظام آینده: «مارکسیستها آزاد خواهند بود خواستههای خود را بیان کنند.»
اما این وعده نیز محقق نشد و در پی یک رشته عملیات مقدماتی در ساعت 4:30 بامداد روز 1361.11.17، با دستگیری نورالدین کیانوری دبیر اول کمیته مرکزی حزب توده و همسرش مریم فرمانفرماییان فیروز، عضو هیت سیاسی کمیته مرکزی حزب، نخستین مرحله عملیاتی آغاز شد. در ساعات اولیه بامداد همان روز بخش مهمی از مراکز پنهانی حزب توده به تصرف پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و حدود چهل تن از مهرههای برجسته حزب توده و عناصر کلیدی کمیته مرکزی و کادرهای درجه اول حزبی را در بر میگرفت.
در نخستین گام دومین مرحله عملیات چهار نفر اعضای رهبری حزب توده که جلسه «هیت دبیران» را تشکیل داده بودند دستگیر شدند. در این عملیات، حدود 170 نفر از کادرهای حزبی و اعضای سازمانهای مخفی و نظامی و عوامل جاسوسی و نفوذی در تهران و بیش از 500 نفر در شهرستانها دستگیر شدند. همچنین حدود 80 واحد خانه مخفی حزب، سه محل جاسازی شده اسلحههای سبک و سنگین به دست آمد.
پس از این دستگیریها، اعترافگیریهای تلویزیونی و پخش مصاحبه رادیو تلویزیونی تعدادی از برجستهترین سران حزب و اقرارهای غلوآمیز به جاسوس به منظور بازگرداندن قریب به ده هزار عضو و تعدادی هوادار بود که بخش عمده آنان در سازمانهای رسمی حزب سازماندهی شده بودند، از سوی جمهوری اسلامی پیگیری شد…
اکبر ترشیزاد/ رادیو کوچه
واقعیت این است که تمامی مدارک و شواهد دال بر این است که حملهی نظامی محدود و یا گسترده از طرف «اسراییل» به تنهایی و یا به همراهی «آمریکا» و متحدان غربیاش، در آیندهای نه چندان دور بر علیه تاسیسات هستهای ایران صورت خواهد گرفت. با شدت گرفتن احتمال چنین حملهای، در دو سه هفتهی اخیر مقالات بسیاری بر علیه جنگ و مذمت و نادرستی آن از سوی کنشگران سیاسی و اعضای اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور نوشته شده و در رسانهها انتشار یافته است. در ویرانگر، فاجعهآمیز و بیفایده بودن چنین جنگی جای هیچگونه شک و تردیدی نیست اما نکتهی مهمی که باید پرسید آن است که آیا افکار عمومی جهان، به روشنی «ایران» را مستحق حملهی نظامی نمیداند و «اسراییل» را شایستهی دفاع؟
یکی از رفتارهای اجتماعی و فردی کهنهی ما ایرانیان، تلاش برای درمان در آخرین لحظات است. ما ایرانیان از اساس به موضوعی به نام پیشگیری اعتقادی نداریم چرا که این کار احتیاج به برنامهریزیهای بلند مدت و سرمایهگذاریهای هنگفت دارد که خود خوب میدانیم صدها سال است که جایی در فرهنگ ما نداشته و ندارد. سالها و ماهها دست روی دست گذاردهایم و حالا که بوی باروت به مشاممان میرسد از بدیها و پلیدیهای جنگ میگوییم. دیریست که گوشهایمان را بر رجزخوانی حاکمان جمهوری اسلامی در نابودی «اسراییل» و محو آن از نقشهی جهان بستهایم و اکنون «اکبر گنجی» و «حمید دباشی» و برادران «صدری»، جنگطلبی «اسراییل» و خشونت این کشور بر علیه «فلسطینیان» را بهانه کردهاند تا چه چیزی را بگویند؟ که رطب خورده منع رطب چون کند؟ اما آیا موضوع کنونی فقط امنیت «اسراییل» است؟ کسی صدای اعراب را نمیشنود، صدای خرد شدن استخوانهای زندانیان سیاسی از درون زندانهای ایران به گوش نمیرسد؟
«اکبر گنجی» در مقالهی «بمباران اسراییلی ایران» گفته است که در تاریخ معاصر، ایرانیان شروع کنندهی جنگی نبودهاند. این سخن به ظاهر حرف درستی است اما ایشان یا چشمانش را بر روی حقایق بسته است و یا فراموشکار شده. اکنون همه میدانند که تحریکات «آیتاله خمینی» و برخورد غیردیپلماتیک با مسئلهی قرارداد «1975 الجزایر» و سعی و تلاش و اصرار بر صدور انقلاب اسلامی یکی از علل اصلی شروع جنگ هشت ساله با «عراق» بود. «گنجی» بخش مهم و تاثیرگذاری را در شروع جنگهای اینچنینی فراموش کرده و آن افکار عمومی جهان است. درست است که «اسراییل» مجهز به بمب اتمی است و باز هم درست است که این کشور نظارت بر سلاحهای اتمیاش را نپذیرفته، اما این کشور هیچگاه همچون رهبران ایران در تریبونهای رسمی و بینالمللی فریاد نابودی یک کشور دیگر و محو آن از نقشهی جهان را سر نداده است. «اسراییل» هیچگاه مردم کشور خودش را به خاک و خون نکشیده و در زندان شکنجه نکرده است. «اکبر گنجی» و دوستانشان چندین سال است که در «آمریکا» زندگی میکنند اما تاکنون حتا یکبار در برابر شعار خطرناک رهبران نظام مبنی بر محو «اسراییل» و یا صدور انقلاب و تشکیل حکومت اسلامی موضع صریح نگرفتهاند.
به طور معمول گفتوگو و جدل یک فرد یا گروه بر سر یک موضوع، ممکن است سالها به درازا بکشد اما انجام آن عمل در کمتر از چند ساعت امکانپذیر است و متاسفانه این سخنان و رجزخوانیهاست که فضا و افکار عمومی جهان را بر له و یا علیه یک کشور شکل میدهد. حاکمان جمهوری اسلامی سالهاست که آشکارا حمایت خود را از گروههای مسلح و تروریستی بیان کرده و از نابودی کشورهای دیگر سخن گفتهاند، کاری که حتا خود آن گروهها حاضر به انجام و بیانش نبوده و نیستند. موضعگیریهای سالهای اخیر گروه «حماس» بر علیه «آمریکا» و «اسراییل» بسیار معتدلتر از رهبران جمهوری اسلامی بوده است. فقط در دو سال اخیر رهبران سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی بارها گفتهاند که اگر امنیت آنها از سوی «آمریکا» و «اسراییل» به خطر بیافتد کشورهای عربی حاشیهی خلیج فارس نیز امنیت نخواهند داشت. در این میان کاری که «اسراییل» انجام داده این بوده است که فقط آنچه را حاکمان سادهلوح نظام گفتهاند با صدای بلند به گوش تمامی جهانیان برساند و حالا متاسفانه نتیجه چنان شده است که جهان به مقالات ضدجنگ امثال «گنجی» و «دباشی» کمتر توجه میکند و بیشتر نگران امنیت «اسراییل» و اعراب است و در پی نابودی قدرت نظامی کشوری به نام جمهوری اسلامی ایران، که بیشرمانه و آشکارا به جهان میگوید که افکار انقلابیاش تا حیات خلوت «آمریکا» یعنی «آمریکای جنوبی» نیز رسیده است. البته جالب اینجاست که چند روزی است و فقط چند روزی که حاکمان نظام رفتارشان تغییر کرده است و برای مثال با وجود آنکه «عربستان سعودی» کرور کرور حجاج ایرانی را از آن کشور اخراج میکند، صدای کسی در نمیآید، انگار که بوی باروت به بیت رهبری هم رسیده است.
رادیو کوچه
پخش روزانه رادیو کوچه در چند روز اخیر به دلیل اختلال در سیستم پخش استریم (Stream)، تغییر سرور رادیو به سرور تازه و انتقال بیش از 5000 پادکست به سرور تازه، پخش آنلاین با اختلال دریافت میشود، که به این دلیل از شنوندگان خود پوزش میطلبد.
شما میتوانید برنامه روزانه را پس از آماده شدن از اینجا بشنوید.
برنامه 16 آبانماه
همچنین از طریق لینک زیر میتوانید بایگانی کلیه برنامههای روزانه را دریافت کنید.
«آرشیو برنامههای روزانه»
کیومرث/ دفتر تاجیکستان/ رادیو کوچه
در حالی از روز تیاتر تاجیک در شهر «دوشنبه» تجلیل شد که این مکان در بیست سال آخر از یک جای پر آدم به یک مکان بیکس و خالی تبدیل شده است. امروز کم تاجیکی را میشود پیدا کرد که برای دیدن نمایشنامهها به تیاتر برود.
این درگاه تنها در محفل یادبود و یا محفل رقص و ترانه پر از تماشابین میگردد. گاهگاهی مقامات نیز برای تماشای نمایشنامهها دانشآموزان را جلب میکنند که به صورت اجباری به تیاترها میآیند. هم اکنون جای تیاتر در تاجیکستان را نوار ویدیو، تلویزیونها و برنامههای کنسرتی گرفتهاند.
ولی «میرزا شاهرخ اسراری» وزیر فرهنگ تاجیکستان هنگام تجلیل از روز تیاتر تاجیک وضع تیاترهای کشور را «رو به بهبود» خواند و گفت که تیاترهای تاجیک امسال خیلی فعالتر از سالهای قبلی بودهاند. این در حالی است که به قول «ابراهم عثماناف» معاون پیشین وزیر فرهنگ تاجیکستان امروز تیاتر تاجیک رسالت اصلی خود را پیش مردم نمیتواند به اجرا برساند. زیرا به گفته او «آن اثرهای را که ما دیدن میخواهیم، در تیاتر تاجیک کم هستند.»
همین طور صاحبنظران تاجیک میگویند از یک سو زندگی مشکل ساکنان به کم توجهی آنها به نمایشنامههای تیاتر سبب شده باشد، از سوی دیگر نمایشنامههای خوب و جالب هم در این چند سال آخر روی کار نه آمده است که تماشابینان را برای آمدن به تیاتر دلگرم بکند. «برزوی عبدالرزاق» کارگردان سرشناس تاجیک نیز گفت که هرچند صف درامنویسان در تاجیکستان زیاد است، ولی نمایشنامههای خوب و جالب تهیه نشده است. آقای «عبدالرزاق» میگوید از این رو او مجبور است که رو به اثرهای درامنویسان کشورهای دیگر آرد.
وی میگوید: «درامنویس بسیار است ولی درام نمینویسند. مردم درامنویس ما اکثرن کمسوادند و از پیشرفتهای درامنویسی در جهانی خبر ندارند. در همان سطح سالهای پنجاهم قرن گذشته باقیماندهاند.»
شاید این هم به این دلیل است که سین آنها به جای رسیده است و حوصله کار کردن را ندارند؟ برزو میگوید: «برادر، تالستای قریب به سن ۹۰ رسید. ولی خیلی آوانگارد بود. سخن سر بزرگسالی نمیرود بلکه سخن سر آن میرود که درامنویسان ما دیگر نمیخوانند و از پیشرفتهای جهانی آکاه شدن هم نمیخواهند. آنها خبر ندارند که در «انگلستان» و «فرانسه» چیگونه درام مینویسند.»
بنا به اطلاع مقامات در حال حاضر در تاجیکستان حدود ۱۵ تیاتر کسبی فعالند. نخستین تیاتر کسبی در تاجیکستان هنوز هشتاد سال پیش و به تلاشهای مقامات شوروی روی کار آمده است. هنوز هم اکثر این تیاترها در جای خود باقیماندهاند که بزرگترین آنها «تیاتر لاهوتی»، «تیاتر اپرا و باله صدرالدین عینی»، «تیاتر محمودجان واحداف» میباشند.
اما تیاتر «اهارون» که زمانی با نمایشنامه «یوسف گمگشته باز آید به کنعان» معروف بود امروز بی تالار مانده است. آخرین شهردار «دوشنبه» گفت که هنرمندان «اهارون» بنای سینما تیاتر سابق «گارکی» را خالی بکنند. زیرا بر طبق نقشه شهرداری قرار است در جای آن تعلیمگاه بنیاد بشود.
تیاتر اهارون که بنیانگذار آن «فرخ قاسم» است ۲۱ سال به این سو فعال میباشد. این تیاتر که هم شرق آن را پسندیده و هم غرب، با روشهای نو و نمایشنامههای جالب خود از محبوبیت خاص برخوردار است. مسوولان این تیاتر میگویند ولی در صورت چنین بیتوجهی مقامات به سرنوشت این تیاتر قرار است آن کار خود را قطع بکند.
خبر / رادیو کوچه
سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، روز دوشنبه، 7 نوامبر، از گمانهزنی در مورد حمله نظامی احتمالی علیه ایران انتقاد کرده و گفته است که «عملیات نظامی راه حلی برای برنامههای هستهای ایران و هیچ مسئله دیگری در جهان امروز نیست.»
به گزارش کانال خبری ۲۴ ساعته روسیه، آقای لاوروف افزوده است که عملیات نظامی به غیرنظامیان هم آسیب میرساند و منشور سازمان ملل تنها در دو مورد توسل به اینگونه عملیات را مجاز میداند که عبارتند از دفاع از خود در برابر حمله نظامی و یا براساس قطعنامه شورای امنیت که در مورد ایران، هیچیک از این دو مورد مصداق ندارد.
وزیر خارجه روسیه تنها راه حل بحران اتمی ایران را از سرگیری مذاکره این کشور با گروه 1+5 دانسته و افزوده است که دولت او پیشنهادهای مشخصی را نیز در این زمینه ارایه داده است.
بیشتر بخوانید:
«دانشمندان خارجی ایران را به مرز توانایی اتمی رساندهاند»
آه از ایــن واعــظــان مــنـبـر کـــوب
شرمشان نیست خود از منبر و چوب
عبدالستار دوشوکی / مرکز مطالعات بلوچستان ـ لـنـدن
به گرگ گفتند تو را چـوپـانی دادهاند، بـگـریست. گفتند چرا گـریـی؟ گفت ترسم دروغ باشد. متاسفانه در ایران این دروغ درست از آب درآمد و بیش از سه دهه است که این گرگ نه در لباس میش بلکه در قبای چوپان دروغگو بر گرده ملت ایران سوار است؛ و عجب نیست که بدون آزرم با گرگ دنبه میخورد و با چوپان گریه میکند. دیروز یکشنبه حدود یک و نیم میلیارد مسلمان در جهان عید قربان را جشن گرفتند و به پاس سنت ابراهیم «قربانی» دادند؛ این در حالی است که حدود یک میلیون سنی پایتختنشین در ایران یکبار دیگر «قربانی» تعصب و تبعیض شدند. علارغم اینکه بر طبق سنت دیرینه مردم اهل سنت ایران معمولن همزمان با بقیه سنیها جهان عیدین را جشن میگرفتند، اما در طی سالیان اخیر رژیم جمهوری اسلامی رهبران مذهبی اهل سنت ایران را وادار کرده است که همراه و همزمان با شیعیان اثناعشری ایران مراسم عیدین را یک روز بعد از بقیه جهان اسلام بهجای بیاورند، که امروز دوشنبه اینگونه شد. اما عـجـبـا که علارغم این تمکین اجباری، اهل سنت در تهران و بقیه کلان شهرهای ایران باز هم اجازه برپایی نماز عیدین را نیافتند.
برای مثال و یا فرض محال تصور بفرمایید در چنین روز مقدس و پر میمنتی برای مسلمانان اگر حکومت یکی از بلاد کفر اجازه نمیداد که صدها هزار شهروند مسلمان پایتخت آن کشور حتا نماز عید را بهجای بیاورند، و مورد ضرب و شتم و توهین و دستگیری و حبس قرار میگرفتند، چه غوغا و اعتراضاتی در کشورهای اسلامی و بهخصوص از جانب جمهوری اسلامی، و حتا رسانهها صورت میگرفت. حال تصور بفرمایید دقیقن همین اتفاق واقعی و نه فرضی در به اصطلاح امالقرای جهان اسلام یعنی تهران رخ دهد، و با خشونت تمام از برگزاری نماز عید قربان توسط سنیهای تهرانی جلوگیری شود، چه اعتراضات و جنجالی را به دنبال خواهد داشت؟ هیچ! زیرا جمهوری اسلامی سالهاست که تمام پردهها را دریده است و بهقول شاعر طبل پنهان چه زنم، طشت من از بام افتاد. متاسفانه بسیاری از رسانهها نیز به سکوت خود در عدم خبررسانی ادامه میدهند. مسیحیان، یهودیان و دیگران کلیسا و کنیسه و پرستشگاه در تهران دارند، اما حدود یک میلیون نفر سنی مذهب پایتخت نشین نه تنها اجازه ساخت مسجد اهل سنت در تهران را ندارند بلکه اجازه نماز جماعت در روز جمعه و یا عید فطر و عید قربان را نیز ندارند.
برای مثال و یا فرض محال تصور بفرمایید در چنین روز مقدس و پر میمنتی برای مسلمانان اگر حکومت یکی از بلاد کفر اجازه نمیداد که صدها هزار شهروند مسلمان پایتخت آن کشور حتا نماز عید را بهجای بیاورند، و مورد ضرب و شتم و توهین و دستگیری و حبس قرار میگرفتند، چه غوغا و اعتراضاتی در کشورهای اسلامی و بهخصوص از جانب جمهوری اسلامی، و حتا رسانهها صورت میگرفت
محمد یکی از سنیهای مقیم تهران در ایمیل خود مینویسد: «این چگونه نظام اسلامی است که در آن تحت حمایت قانون میتوان براحتی و بطور علنی میلیاردها تومان دزدید، اما برای اقامه نماز جماعت باید مثل «دزدها» مخفیانه و به دور از چشم مامورین و سربازان گمنام امام زمان به خانههای پنهان پناه برد؟». برطبق اخبار واصله ظاهرن تعداد محدودی از اهل سنت تهران و برخی نیز در کردستان بر خلاف حکم حکومتی، دیروز یکشنبه مراسم عید قربان را مخفیانه بهجای آورده بودند. اما اکثریت اهل سنت در تهران که به وحدت عمل و اتحاد سنیها ایران اعتقاد دارند تلاش نمودند تا با هماهنگی و همسویی با بقیه اهل سنت ایران ناچارن نماز عید قربان را امروز بهجای آورند که از این عمل آنها توسط مامورین جمهوری اسلامی ممانعت بهعمل آمد، و بدینگونه عید بسیاری از آنها یکبار دیگر به عزا تبدیل شد. سال پیش نیز با خشونت و ارعاب از برپایی نماز عید توسط اهل سنت ساکن پایتخت ممانعت بهعمل آمد. در آن زمان استاندار تهران آقای مرتضی تمدن با ادعاهای متضاد و ارایه آمارهای متناقض مدعی شد که نماز عید در ۲۱ منطقه مختلف تهران برگزار شده است. اینک ظاهرن اینگونه بهنظر میرسد که اهل سنت ایران قربانی هژمونیطلبیهای مذهبی جمهوری اسلامی در منطقه و تشدید تضاد و تنش بین ایران و دول سنی مذهب منطقه شدهاند.
جمهوری اسلامی از کیسه بیتالمال ملت ایران کنفرانسها و همایشهای گوناگون و متعددی نظیر کنفرانس بینالمللی «تقریب مذاهب اسلامی»، همایش بیداری اسلامی، کنفرانس اخوت و برادری بین شیعه و سنی و غیره تشکیل میدهد که در آن عناصر مفلس سنی مذهب و یا بهعبارتی سنیهای اثناعشری از اقسا نقاط جهان شرکت میکنند. بسیاری از این کنفرانسها به تراژدی بیشتر شبیه هستند تا به کـمدی! بهعنوان مثال یک شرکتکننده عرب بهنام ابوبکر بنعثمان در همایش «اخوت بین شیعه و سنی» به تلویزیون جمهوری اسلامی میگوید: «برای من مایه بسی فخر و مباهات است که در تهران ِ اسلامی باشم و به همراه برادران شیعه خود در کمال برابری و برادری برای سرفرازی جهان اسلام چاره اندیشی کنیم». این شرکتکننده مفلس یا نمیداند و یا میداند و نمیگوید که او نه تنها اجازه نماز جماعت در تهران را ندارد چون اهل سنت اجازه ساخت مسجد و حتا اقامه نماز عیدین در تهران را ندارند، بلکه حتا اسم وی (ابوبکر بن عثمان) ممنوعالثبت است زیرا اداره ثبت احوال کشور به سنیها اجازه نمیدهد تا اسامی مذهبی نظیر عـمر،ابوبکر، و عثمان و اسامی قومی کرد و بلوچ و غیره را برای فرزندان خود در شناسنامههایشان ثبت کنند. علما و رهبران مذهبی اهل سنت ایران هرگز به این کنفرانسها دعوت نمیشوند. نتیجتن رژیم ناچار است تعدادی انگشتشمار و انگشتنما از به اصطلاح «سنیهای اثناعشری خودی» و بیگانه را بهعنوان نمایندگان اهل سنت در این همایشها «قالب» کند. البته شاید بتوان گفت که بر جمهوری اسلامی جهت این تبلیغات دروغین حرجی وارد نیست زیرا صدای دهل از خالی بودن شکم است. و بر اینگونه مفلسان نیز برای پـر کردن شکم خالی خود کمتر میتوان ایراد گرفت.
سران جمهوری اسلامی همواره از پاسخ دادن به سوال همیشگی و بنیادین اهل سنت مبنی بر اینکه چرا سنیها اجازه ساخت مسجد و حتا اقامه نماز عید در امالقرای جهان اسلام را ندارند، طفره رفتهاند
سران جمهوری اسلامی همواره از پاسخ دادن به سوال همیشگی و بنیادین اهل سنت مبنی بر اینکه چرا سنیها اجازه ساخت مسجد و حتا اقامه نماز عید در امالقرای جهان اسلام را ندارند، طفره رفتهاند. نامههای بیجواب اهل سنت به مسوولین نظام جمهوری اسلامی مثنوی هفتاد و دو من کاغذ میشود. نامه سرگشاده ۳۰۰ تن از علما و روحانیون اهل سنت کردستان، نامه اخیر مجمع نمایندگان سنی مذهب مجلس شورای اسلامی به رییس جمهوری و نامه اخیر فعالان و نمایندگان اهل سنت به رهبر جمهوری اسلامی همچنان بیجواب ماندهاند. در آن نامه گلایه شده بود که: «ما اهل سنت ایران اسلامی در تداوم بیعلاج برزخ انتظار، سه دهه نابرابری، تبعیض و «ملاحظات و محذوریتها» را تحمل کردهایم. اما اکنون بدون امید سپری شدن شب تیره از تنگههای سحر با تبعیضات فراقانونی فزاینده روبهرو هستیم.» هیچکدام از مقامات نظام جمهوری اسلامی تا به امروز حاضر نشدهاند توضیح دهند چرا سنیهای ایران اجازه ساخت مسجد در پایتخت کشور خود را ندارند در حالیکه در پایتخت و کلان شهرهای تقریبن همه بلاد کفر شیعه و سنی مساجد خود را دارند و در انجام فرایض دینی خود کاملن آزاد و خودمختار هستند. و عجیبتر اینکه مقامات جمهوری اسلامی طرح این پرسش بدیهی و اجتنابناپذیر را توطئه صهیونیسم بینالمللی و استکبار جهانی در راستای ایجاد تبعیض و تفرقه بین شیعه و سنی قلمداد میکنند. شایان ذکر است که علاوه بر وجود مسجد بزرگ شیعیان در شهر ریاض پایتخت عربستان سعودی، حـسینیه بزرگ اهل تشیع در شهر مدینه نیز سالها پیش توسط حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی افتتاح شده بود. رییس کل پلیس شهر مدینه نیز شیعه بود. بسیاری از مقامات عالیرتبه افغانستان از جمله معاون رییس جمهوری و وزیر و سفیر شیعه هستند. در پاکستان قدرتمندترین مقامات آن کشور یعنی رییس جمهوری و رییس آیاسآی شیعه هستند. سفیر عربستان سعودی در تهران و حتا سرکنسول آن کشور در مشهد شیعه بودند. در ایران دانشجویان سنی در دانشگاهها و سربازان وظیفه سنیمذهب اجازه نماز جماعت در دانشگاه و پادگان را ندارند.
اینگونه بهنظر میرسد که با افزایش تعداد مکرر «کنفرانسهای وحدت» و «همایش برادری» در تهران از یکسو عرصه بر اهل سنت ایران نیز از سوی دیگر تنگتر میشود. در گذشته علاوه بر تهدید و حبس علما و فعالان اهل سنت و تخریب مساجد اهل سنت، از شرکت رهبران مذهبی سنی در کنفرانسهای بینالمللی و منطقهای جلوگیری میشد. اکنون بسیاری از آنها ممنوعالحج نیز شدهاند و در طی دو هفته اخیر از سفر آنها به حج جلوگیری شده است. بر طبق گزارش پایگاه اطلاعرسانی سنی آنلاین، مفتی محمد قاسم قاسمی، امام جمعه موقت اهل سنت زاهدان و سردبیر فصلنامه ندای اسلام، استاد حدیث و رییس دارالافتای دارالعلوم زاهدان، و همچنین مولانا احمد نارویی، امام جمعه موقت اهل سنت زاهدان، استاد حدیث و معاونت اداری دارالعلوم زاهدان، که عازم سفر حج بیتالهالحرام بودند، پس از توقیف گذرنامههایشان توسط نیروهای امنیتی در فرودگاه بینالمللی زاهدان و فرودگاه بینالمللی امام خمینی تهران، از سفر آنها به این مکان مقدس و ادای فریضه بزرگ حج، ممانعت بهعمل آمد. این در حالی است که فشار بر زندانیان سنی و خانواده آنان نیز تشدید شده است. بهعنوان مثال محمد اسماعیل ملازایی، یکی از اساتید دارالعلوم زاهدان و داماد مولانا عبدالحمید اسماعیل زهی، از زندان مرکزی زاهدان به زندان شهرستان یزد منتقل شده است تا خانواده برای ملاقات وی رنج سفری طولانیتر را متحمل شوند. فعالان کرد، بلوچ و دیگر مناطق سنینشین و اقوام ایرانی متحمل حبسهای دراز مدت و تبعیدی میشوند. بر طبق نوشته سنیآنلاین که پایگاه رسمی اطلاعرسانی اهل سنت ایران میباشد، مردم حقیقتن در حیرت و تعجب هستند که چرا و چگونه در یک «حکومت اسلامی» دو رکن اصلی اسلام یعنی «نماز» و «حج» برای بسیاری از مسلمانان اهل سنت ایران عملن تعطیل و «غیرقانونی» شده است.
خبر / رادیو کوچه
دیوان عالی جمهوری اسلامی حکم دادگاه کیفری استان تهران در محکومیت الیاس نادران، نماینده اصولگرای مجلس، در ارتباط با افترا به محمدرضا رحیمی، معاون اول رییس جمهوری را به دلیل نقص پرونده تایید نکرده و آن را برای سیدگی مجدد به دادگاه ارجاع داده است.
به گزارش فارس، دیوان عالی کشور گفته است که شکایت از آقای نادران توسط نمایندگی قضایی اداره کل حقوقی ریاست جمهوری تسلیم شده بود در حالیکه باید آقای رحیمی یا وکلای او به عنوان شاکی، این شکایت را تسلیم میکردند.
براساس این گزارش، الیاس نادران در سخنان خود مدارک تحصیلی فوقلیسانس و دکترای آقای رحیمی را نامعتبر خوانده و او را با یک شبکه فساد اقتصادی مرتبط دانسته بود اما دادگاه اولیه او را از اتهام نشر اکاذیب تبرئه کرده و ظاهرن در ارتباط با اتهام افترا محکوم شناخته بود که این حکم توسط دیوان عالی کشور تایید نشد.
بیشتر بخوانید:
«حصر خانگی برخی چهرهها به نفع نظام است»
«شکایت معاون اجرایی احمدینژاد از نماینده مجلس»
دوشنبه 16 آبان 90/ 7 نوامبر 2011
اجرا: اعظم
استودیو: سیاوش
تقویم تاریخ
پسنشینی تند- «شایستهی ویرانی»- اکبر ترشیزاد
بخش اول خبرها
پارسنامه- «یکی از باستانیترین سکونتگاههای دوازده هزار ساله بشر»- امیر و کاملیا
گزارش روز- «مرگ یک سرباز در هالهای از ابهام»- اردوان روزبه
دریا پر از کروکودیل است- (قسمت چهارم)- مازیار مهدویفر
بخش دوم خبرها
مجله جاماندگان- «دشمنی با همه، برای دوستی با دشمن»- شراره سعیدی
گزارش روز تاجیکستان- «تیاتر تاجیک چرا به گوشه فراموشی رفته است؟»- کیومرث
پرسه- «هنر ایرانی، متفاوت اما ناشناخته»- سیمین
بخش سوم خبرها
امیر و کاملیا/ رادیو کوچه
روستای «میمند» در استان کرمان قرار داره و جز هفت روستای عجیب کشور روستای میمند شهر بابک است. بیشک یکی از باستانیترین سکونتگاههای بشر در جهان است که از دوازده هزار سال پیش تاکنون همچنان پا برجاست و به حیات خود ادامه میدهد. روستای میمند دریچهای گسترده به روی تاریخچه بشریت و نشانهای از یک نوع مدنیت و یکجانشینی ایرانیان است که از نظر تاریخ پوشیده و پنهان نیست و باید به همه شناسانده شود.
میمند روستایی صخرهای و دستکند با چند هزار سال قدمت یادآور ایامی است که انسانها خدایان خود را در بلندای کوهها جستوجو میکردند و کوه نشانه استواری و توان و پایداری و اراده شناخته میشود. این بنای دستکند باستانی، بیگمان از نخستین سکونتگاههای بشری در ایران به شمار میرود، دورانی که هنوز ایرانیان مهرپرست بودند و کوهها را سپند میشمردند، باوری که بعدها نیز جلوه دیرینگی و دینی داشت و همانگونه که موسی در کوه طور به پرستش میپرداخت و پیامبر اسلام نیز در غار و کوه حرا به پیامبری مبعوث شد.
آیین مهرپرستی قبل از ظهور زرتشت در ایران رواج و تا مدتها از ظهور وی نیز ادامه داشته است. بر اساس دانستههای جدید تاریخ ظهور زرتشت 6000 سال قبل از میلاد مسیح و بنابراین قدمت میمند حداقل 6000 سال پیش از میلاد مسیح است. نقوش 12-10 هزار ساله و سفالهای 6000 ساله از جمله مستندات مکشوفهای هستند که تاریخ میمند را گواهی میدهند. میمند به دلیل استحکام دفاعی در طول تاریخ کمتر دستخوش تحولات کالبدی و اجتماعی شده و بیشترین تغییر آن مربوط به چند ماه اخیر است. مجموعهای از آثار بسیار قدیمی همچون خانههای صخرهای پراکنده معبد، قلعه و برجهای مختلف (مربوط به هزاران سال پیش) وجود دارد که میمند را از یک روستا به یک مجموعه با تمدن خاص تبدیل میکند.
این تمدن در ابتدا بر گرفته از آیین مهرپرستی و بعد از آن آیین زرتشت بوده است. پس از ظهور و ورود اسلام به ایران، مردم میمند که به آیین زرتشتی معتقد بودند به اسلام و مذهب شیعه گرویدند و در طول تاریخ رشادتهای زیادی برای پاسداری از دین مقدس اسلام از خود نشان دادند. معتقدند که مهرپرستان از غارهایی که با دست در دلکوه کندهاند فقط برای عبادت و دفن مردگان استفاده میکردند و بعد از مدتی بنا به اضطرار ناشی از آب و هوا و یا هر عامل محیطی موثر دیگری، این غارها را برای سکونت برگزیدهاند. آیین مهرپرستی قبل از ظهور آیین زرتشت در ایران رواج داشته و تا مدتها پس از ظهور وی نیز ادامه داشته است. میمند به دلیل استحکام دفاعی در طول تاریخ کمتر دستخوش تحولات کالبدی و اجتماعی شده است و بیشترین تغییر در آن مربوط به چند دهه اخیر است. این تمدن در ابتدا برگرفته از آیین مهرپرستی و بعد از آن آیین زرتشت بوده است. در زمان ساسانیان شهر بابک به عنوان زادگاه بابک سرسلسله ساسانی مورد توجه خاص آنها بوده است. پس از ظهور اسلام و ورود آن به ایران مردم میمند که به آیین زرتشتی معتقد بودند به اسلام گرویده و مذهب شیعه را پذیرا شدند.
به هر تقدیر چند هزار سال پیش از این، انسانهایی دل سنگها را شکافتند و یادگاری را به جا گذاشتند که امروزه پس از گذشت سالیان همچنان نماد عزم و اراده و اقتدار اجداد ایرانی بهشمار میرود. هنوز کسی واقف نیست که این مجموعه به دست چه کسانی به وجود آمده و انگیزه این مردمان از احداث چنین بناهایی چه بوده، اما انگیزه مردمان آن زمان بسیار مورد اهمیت قرار دارد، چون در آن زمان و با آن وسایل ابتدایی، آفرینش چنین مجموعه با عظمتی با معماری بینظیر قابل تحسین است.
طبیعت و خصوصیات طبیعی:
آب و هوای میمند کرمان از نوع معتدل کوهستانی و دارای زمستانهای سرد و تابستانی معتدل است. روستای میمند در مرز مشترک دشت و کوهستان قرار دارد. این دشت در فاصله شهربابک و میمند قرار دارد و در گذشته پوشیده از درختان پسته و بادام وحشی بوده است و د رحال حاضر محدود به دشتهای اطراف روستای میمند میشوند کمی نزدیکتر به روستای میمند درختان توت و شاه توت به وفور یافت میشوند و دشت میمند همچنین مملو از جانوران بیابانی، همچون مار، سوسمار، جوجه تیغی، لاکپشت و … است به علاوه در کوهستانهای میمند نیز حیوانات وحشی مختلفی همچون آهو و پلنگ، گرگ، روباه، گورخر، بزکوهی، و پرندگان شکاری یافت میشوند.
چندین رودخانه فصلی و تعدادی قنات و چند چشمه در میمند و اطراف آن وجود دارد که موجب رونق کشاورزی در این منطقه شده است. کشاورزی در میمند همچون سایر آثار طبیعی جلوه ویژهای به این روستا میدهد. در فصل بهار میمند زیباترین چهره را به خود میگیرد. طراوت، شادابی و سرسبزی دشت میمند و آب و هوای مطلوب آن انبوهی از جمعیت شهرها و روستاهای اطراف را به سمت خود میکشد و مردم اوقات فراغت خود را در این روستا و در کنار چشمهها، قناتها و رودخانههای میمند میگذرانند.
مردم و فرهنگ:
جمعیت روستای میمند کرمان از سال 1355 تا کنون از حدود 500 نفر به حدود 1200 نفر رسیده است که در تابستانها به دلیل کوچ اهالی به زندگی ایلیاتی 50 نفر میشود. اقتصاد مردم میمند بر سه محور کشاورزی، دامداری و قالیبافی قرار گرفته است که در این میان قالیبافی نقش بسیار مهمتری دارد. به گونهای که در حال حاضر قالی میمند از بهترین قالیهای کرمان است و شهرت جهانی دارد علارغم ورود تکنولوژی به زندگی روستاییان، مردمان میمند از همان ابزارهای سنتی برای بر آوردن نیازهای خود استفاده میکنند و کمتر به ابزارهای مدرن روی آوردهاند. اهالی روستا مسلمان و شیعه «اثنی عشری» هستند و مسجد و حسینیه میمند علاوه بر مرکزی مذهبی، مرکز تبادل نظر اهالی است. مردم میمند سه مرحله مختلف زندگی دارند، آنها زمستان را در خانههای سنگی خود میگذرانند تا از سرما و یخبندان در امان باشند و در این فصل زنها به امر بافتن قالی و مردها به نگهداری دام ها میپردازند از ابتدای فصل بهار به نقاط خوش آب و هوا و سرسبز کوچ میکنند و در آنجا به زندگی ییلاقی میپردازند.
عمده فعالیت مردان و زنان در این مرحله پرورش دام و استحصال محصولات لبنی است. بعد از این مرحله آنها به باغداری درختان مختلفی همچون پسته وحشی، بادام وحشی، بادام، گردو و زیره و.. میپردازند لازم به ذکر است که محصولاتی همچون گردو و بادام میمند دارای شهرت فراوانی هستند. گویش مردم میمند نیز در منطقه منحصر به فرد است، چندان تشابهی با سایر گویشهای رایج در منطقه ندارد و به اعتقاد محققین این گویش در طول تاریخ تغییرات کمی داشته است. میتوان گفت میمند یکی از بهترین مراجع تحقیق در خصوص فرهنگ ایرانیان قدیم محسوب میشود.
خانههای صخرهای:
در سطح شیبدار و در طبقات مختلف (2 تا 5 طبقه) بریدگیهایی به صورت شکافهای افقی ایجاد شده است. طول این بریدگیهایی که به آنجا «کیچه» گفته میشود 6 تا 9 متر است تا در انتها به ارتفاع مورد نظر برای کندن خانه میرسد. کیچه به فضایی ایوان مانندی به نام «دالان» منتهی میشود که مهمترین عنصر محل است، به لحاظ اینکه اغلب امور روزمره خانواده در آن صورت میگیرد. در اطراف هر کدام از این دالانها بین یک تا پنج خانه صخرهای وجود دارد این منازل مسکونی در پنج طبقه و به شکل پلکانی و یک در میان روی هم قرار دارند.
به نحوی که هیچکدام از آنها با یکدیگر برخوردی ندارند. فاصله کیچهها در طبقه زیرین بیشتر از فاصله آنها در طبقات بالایی است. در حدود 400 کیچه کوچک و بزرگ در میمند وجود دارد. فضای داخلی خانهها گاهی شکل مربع مستطیل یا مدور دارد و از ورودی کوتاهی که ارتفاع آن به 75 تا 76 سانتیمتر میرسد نور میگیرند. درهای ورودی چوبی و به داخل دیوار ایوان روزنهای ایجاد کردهاند که از طریق آن و به وسیله ابزاری به نام «کلیدون» (کلید دان) در قفل یا باز میشود. شکل ورودی اتاقها در روستای میمند منطبق با مدل بدن انسان است. به طوری که عرض ورودی در قسمت پایین یعنی 65 تا 80 سانتیمتر میرسد. پایین ورودی منازل از سطح کیچه حدود 15 تا 20 سانتیمتر برجستگی دارد که این برجستگی مانع ورود آب و خاک به داخل منازل میشود.
بر بدنه شیبدار تپههای غربی و شرقی مسیرهای متعدد پیاده به صورت خطوط نسبتن کمرنگ مشاهده میشوند، اما این مسیرها نمیتوانند چندان دایمی باشند. زیرا با قطعات سنگهایی که از بالا دست حرکت میکنند و یا به وسیله اهالی مرتبن در حال تغییر هستند در لابهلای حفرههای مسکونی بیهیچ نظمی چرخش میکنند. میتوان ادعا کرد که در روستای صخرهای میمند بر خلاف همه سکونتگاههای شناخته شده شهری و روستایی کوچهها یا معبری وجود ندارد. کوچه در فرهنگ میمند صرفن به مسیرهای افقی اطلاق میشود که در دل شیبدار تپهها به عمق رفته و در انتها به منازل غار مانند مسکونی میرسد.
آنچه مورد اهمیت است و بیشک بر نحوه شناخت میمند اثر گذارده این است که مسکن از روی هم گذاردن سنگ و آجر و غیره پدید نمیآید، یعنی در فضای باز ساخته نمیشود، بلکه با از میان برداشتن انبوهی از خاک شکل میگیرد و انسان نیاز به خشت و آجر و ملات ندارد، بلکه باید تودهای را بردارد تا پناهگاه مهیا شود. به همین دلیل برای اتاق، طاقچه در اندازههای مختلف کنده شده است که جای رختخواب، ظروف، صندوق، چراغ و غیرو کنده شده است. به همین دلیل کنار دیوارهای خانه گنجه گذارده نمیشود، بلکه با کندن دیوار، حفره یا طاقچهای به وجود میآید که اشیای و لوازم در آنها گذاشته شده و یا در آنها آویزان میشوند.
کل یک خانه که ممکن است شامل یک یا چند اتاق و اصطبل باشد یک کیچه است. یک واحد یک ورودی مشترک دارد و در پاگرد ممکن است طویله در یک سو و اتاق نشیمن در طرف دیگر باشد. همه کیچهها یک ساختار ندارند. هم اندازه و هم تعداد اتاقها متفاوت است. جدا کردن اتاق از پستو و یا پوشانیدن برخی از طاقچهها با پردهای پارچهای صورت میگیرد. کلیدون در دیوار کنار درب نصب میشود، کلید را در آن قرار میدهند تا زبانه پشت در قرار گیرد. درجه حرارت این اتاقها حدود ۵ درجه متفاوت از بیرون است. در سال ۱۳۸۳در بهمن ماه در حالی که در بیرون حرارت ۱۰ درجه سانتیگراد بود، در درون ۱۵ درجه و در خرداد ماه ۱۳۸۴ در حالی که بیرون ۲۴ درجه سانتیگراد بود در درون ۱۸ درجه سانتیگراد بود.
ایجاد اجاق و در زبان محلی «دیدون» (didon) در درون اتاقها و سوزاندن هیزم طی سالیان متمادی در آن موجب سیاهی رنگ سقف و بدنه اتاقها شده و برپا کردن آتش و تهیه غذا در درون اتاقها باعث گردیده تا بدنه داخل اتاقها ایزولاسیون شده و باعث عمر بیشتر اتاقها شود و متاسفانه چون دیگر در خیلی از اتاقها آتش افروخته نمیشود باعث شده تا خاک سقفها به آهستگی ریزش پیدا کند. اندازه این اتاقها که البته از نظر هندسی منظم نیستند، متفاوت است و یک اتاق ۳×۴ به بلندی ۹۰/۱ تا ۱۰/۲ متر معمولی است و بزرگترین کیچه از ۹۰ متر مربع تجاوز نمیکند. کف پوشها اکثرن نمد، مخشیف، گلیم یا قالیچه به اندازههای متفاوت در سایزهای۱۵۰×۱ و ۴۰/۱×۸۰/۱ متر موجود است. تعداد کیچهها در خود روستا ۴۰۶ عدد و تعداد اطاقها ۲۵۶۰ عدد است. ساکنان این روستا دارای آداب و رسوم خاص هستند و در زبان و گویش آنها هنوز از کلمات پهلوی ساسانی استفاده میشود.
این روستا هفتمین منظر فرهنگی، طبیعی و تاریخی جهان بود که جایزه مرکوری را دریافت کرد. جایزه «ملینا مرکوری» جایزهای است که از سوی دولت یونان و با همکاری مجامع فرهنگی بینالمللی مانند یونسکو و ایکوموس (شورای حفاظت از بناها و محوطههای تاریخی) به آثاری اهدا میشود که دارای شرایط و ضوابط فرهنگی، طبیعی و تاریخی منحصر به فرد باشد. روستای میمند در مهر ماه ۱۳۸۵ به عنوان روستای نمونه ملی گردشگری معرفی شد. مدارک برای شرکت در مسابقه بزرگ معماری آقا خان ارسال شده و در ضمن اقداماتی جهت ثبت جهانی میمند صورت گرفته است. طبق افسانههای میمند روزی این روستا به وسیلهی مردی که از سوی خورشید میآید ایران را به شکوه قدیمی باز میگرداند.
منبع:
www.meymand.com
مازیار مهدویفر/ رادیو کوچه
مرد طالبان بزرگ جثهای در آستانه در ظاهر شد. مثل همه آنها ریش بلندی داشت. از آن ریشهایی که ما هزارهها هیچ وقت نمیتوانیم داشته باشیم. چون ما هم مثل چینیها و ژاپنیها ریش کمی داریم. یکبار یکی از همین مردان، من را کتک زد، فقط به این خاطر که ریش نداشتم. آن موقع خیلی بچه بودم. آنقدر بچه که اگر به جای هزاره، پشتون هم بودم باز هم زود بود ریش در بیاورم.
مرد طالبان تفنگ به دست وارد کلاس شد و با صدای بلند فریاد زد مدرسه باید فورن تعطیل شود. معلم پرسید: «چرا؟» مرد جواب داد: «چون رییس من دستور داده و شما باید اطاعت کنید.» بعد هم بدون اینکه منتظر جوابی شود یا توضیح دیگری بدهد کلاس را ترک کرد و رفت. معلممان نه حرفی زد و نه حرکتی کرد. فقط منتظر ماند سروصدای موتور مرد طالبان دور شود. بعد شروع کرد به ادامه درس ریاضی، درست از همان جایی که قطع شده بود. با همان صدای آرام و با همان لبخند خجالتی روی صورتش. آخر معلممان خیلی خجالتی بود. هیچ وقت سرمان داد نمیکشید و صدایش را برایمان بلند نمیکرد. اگر هم یک وقتی مجبور میشد سرمان داد بزند بیشتر خودش اذیت میشد تا ما. روز بعد مرد طالبان دوباره برگشت. همان مرد دیروزی سوار همان موتور روز قبلش. وقتی دید ما همچنان سر کلاسیم و معلم هم همچنان در حال درس دادن، سر معلممان داد کشید:
- چرا هنوز مدرسه را تعطیل نکردهای؟
- چون دلیلی برای تعطیلی نبود
- دلیل بالاتر از این که ملاعمر دستور داده؟
- اما این دلیل خوبی نیست.
- توهین میکنی؟ ملاعمر گفته مدارس هزارهها باید تعطیل شود.
- پس بچههای ما کجا درس بخوانند؟
- هیچ جا. مدرسه جای هزارهها نیست.
- اما این مدرسه، هست.
- این مدرسه برخلاف خواست خداست.
- منظورت اینست که برخلاف خواست شماست.
- شما چیزهایی را درس میدهید که خدا هرگز نمیخواهد. یک مشت دروغ. چیزهایی که مخالف حرفهای خداست.
- ما به بچهها یاد میدهیم آدمهای خوبی باشند. بیا بنشینیم و در این مورد حرف بزنیم.
- من با تو حرفی ندارم. دارم به تو میگویم. انسان خوب بودن یعنی خدمت کردن به خدا. ما خوب میدانیم خدا از انسان چه میخواهد و چگونه باید به او خدمت کنیم. اما شما هزارهها نمیدانید.
مرد طالبان به سرعت از میان ما رد شد. به سختی نفس میکشید. درست مثل نفس کشیدن من در روزی که یک سنگ کوچک توی دماغم گیر کرده بود. بدون آنکه حرف دیگری بزند از کلاس بیرون رفت و سوار بر موتورسیکلتش دور شد.
صبح روز سوم، از آن صبحهای پاییزی بود که آفتاب هنوز گرم است. اگرچه باد بوی برف میداد اما هوا سرد نبود و جان میداد برای بادبادک بازی.
آن روز صبح داشتیم یک شعر هزارهای برای مسابقه شعر تمرین میکردیم که ناگهان دو ماشین جیپ، پر از طالبان از راه رسیدند. دویدیم سمت پنجره تا ببینیم چه خبر شده. همه بچههای مدرسه برای دیدن آنها از سرجایشان نیمخیز شده بودند. هم ترسیده بودیم و هم هیجانزده. آخر وقتی نمیدانی چه اتفاقی در حال رخ دادن است، ترس، هیجانانگیز میشود.
دوازده، سیزده مرد مسلح از جیپ پیاده شدند و همان مردی که طی دو روز قبل آمده بود سراغ معلممان، وارد کلاس شد و گفت: «به تو گفته بودیم مدرسه را تعطیل کن اما تو گوش ندادی. حالا نوبت ماست که به تو درس بدهیم.»
مدرسه ما ساختمان بزرگی بود با حدود دویست شاگرد. سالها قبل وقتی قرار بود مدرسه را بسازند هرکدام از اولیا گوشهای از کار را بهعهده گرفتند. هرکس کاری را که بلد بود بهعهده گرفت. بعضیها سقف را ساختند. بعضیها هم سعی کردند راهی پیداکنند که باد داخل کلاسها سر نکشد و کلاسها در زمستان هم قابل استفاده باشند. هرچند روشهای آنها برای جلوگیری از ورود باد چندان موثر نبود. هرچیزی که جلوی پنجره میکشیدیم باد پارهاش میکرد و میآمد تو.
مدرسه چندین کلاس و یک مدیر مدرسه داشت. طالبان همه ما را از بزرگ و کوچک توی حیاط جمع کردند. مجبورمان کردند حلقه بزنیم. بچهترها جلو، بزرگترها عقب. بعد مدیر مدرسه و معلممان را بردند وسط دایره. مدیر مدرسه به شدت ترسیده بود و نزدیک بود بزند زیر گریه. اما معلم ما مثل همیشه آرام بود. دستهایش دوطرف بدنش آویزان بود و با چشمهایی باز، رو به جلو نگاه میکرد. چشمان معلممان زیبا بود. انگار با نگاهش به همه دوروبریهاش انرژی میداد. معلم رو به ما گفت: «به امید دیدار بچهها.»
آنها جلوی همه ما به او شلیک کردند. از آن روز به بعد مدرسهمان تعطیل شد و بدون مدرسه زندگی مثل خاکستر شد.
- فابیو، حتمن باید یک چیزی را روشن کنم.
- بگو عنایت جان
- باید روشن کنم افغانها با طالبان فرق دارند. میخواهم مردم این موضوع را بدانند. تو میدانی افرادی که معلم من را کشتند از چند ملیت مختلف بودند؟
- چند تا عنایت؟
- بیست نفر از آنها توی جیپ بودند. درست؟ شاید از بیست ملیت مختلف نبودند اما خیلی متنوع بودند. بعضیهاشان حتا نمیتوانستند با هم صحبت کنند. پاکستان، سنگال، مراکش، مصر. خیلیها فکر میکنند طالبان همان افغانها هستند فابیو. اما اینطور نیست. البته بعضیهاشان افغانند اما نه همه. آنها هیچ چیز سرشان نمیشود. مانع تحصیل بچهها میشوند. چون میترسند بچهها درس بخوانند و بفهمند کارهایی که آنها میکنند برای رضایت خودشان است نه خدا.
- بسیار خوب عنایت جان. ما این موضوع را برای همه روشن خواهیم کرد. حالا کجا بودیم؟ قندهار؟
- آها بله قندهار
- بیا برگردیم قندهار
صبح بود که رسیدیم. این را گفته بودم؟ توی کامیونی که پر بود از تیرکهای چوبی. از پیشاور گذشتیم و به قتا رسیدیم. البته من و مادرم هیچوقت از کامیون پیاده نشدیم. در قتا دنبال جایی برای خواب گشتیم. یکی از آن جاهایی که ما به آن میگوییم مسافرخانه. جایی برای خواب که مسافران در سفر خود به ایران، آنجا توقف میکردند تا راهنمایی برای سفرشان پیدا کنند.
به مدت سه روز، ما مسافرخانه را ترک نکردیم. مادر داشت با آدمها حرف میزد تا شرایط بازگشتش به افغانستان را فراهم کند. اگرچه آن موقع من این موضوع را نمیدانستم. البته بازگشتن به افغانستان خیلی راحتتر از خارج شدن از آن بود.
در آن مدت من کاری برای انجام دادن نداشتم و این ور و آن ور میپلکیدم. تا اینکه یک شب قبل از اینکه مرا توی رختخواب بگذارد، سرم را توی دستانش گرفت، مرا سخت توی بغلش فشرد و با من در مورد کارهایی حرف زد که هرگز نباید انجامشان میدادم و گفت که باید در زندگی هدفی داشته باشم و تمام وجودم از آن پر شود.
صبح روز بعد، مادر آنجا نبود و وقتی از کاکارحیم صاحب مهمانخانه پرسیدم میداند مادرم کجا رفته، گفت مادرت رفته افغانستان پیش خواهر و برادر کوچکترت.
بعد از آن نشستم گوشهای، در فاصله دو صندلی، نه روی یکی از آنها. روی کف زمین. روی پاشنه پاهایم چمباتمه زدم و با خودم فکر کردم که باید فکر کنم.
معلمم همیشه میگفت: «فکرکردن به اینکه باید فکر کنید یک گام بزرگ و مهم است.» اما هیچ فکری توی سرم نبود. جز نوری که همه چیز را میبلعید و نمیگذاشت چیزی را ببینم. درست مثل وقتی که مستقیم به خورشید خیره میشوی. وقتی که نور رفت، چراغهای خیابانها روشن شده بودند.
خبر / رادیو کوچه
به گزارش رسانههایی داخلی ایران، روز یکشنبه، 6 نوامبر، آیتاله هاشمی رفسنجانی، دبیر مجمع تشخیص مصلحت در ایران، گفته است سیاستهای نادرست فعلی باعث فرار مغزها از ایران شدهاند.
به گزارش ایلنا، وی در دیدار جمعی از فارغالتحصیلان برگزیده سازمان استعدادهای درخشان، «نیروی انسانی با استعداد و خوشفکر را سرمایه اصلی هرگونه توسعه و پیشرفت» خواند و افزود: «متاسفانه عملکرد ناصحیح و نداشتن برنامه و امکانات باعث شده که استعدادهای درخشان جذب کشورهای دیگر شوند و همین امر بازگشت و استفاده از استعدادهای آنان را در پردهای از ابهام فرو میبرد.»
آیتاله هاشمی رفسنجانی که پس از انتخابات بحثبرانگیز ریاست جمهوری 88 از رویکردهای آیتاله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی و محمود احمدینژاد انتقاد کرده است، خواستار بررسی مجدد سیاستهای فعلی شد.
وی گفت: «در حال حاضر باید شجاعانه عملکردها و سیاستها را در بوته نقد منصفانه و کارشناسانه قرار داد و اگر احساس شد انحرافی در مسیر انقلاب و خط امام ایجاد شده با شجاعت و بدون واهمه راه بازگشت و اصلاح مسیر را با کمک دلسوزان نظام و همراهی همیشگی مردم فداکار کشور هموار کرد.»
لازم به اشاره است روز یکشنبه، 31 ژوئیه، آیتاله هاشمی، از آنچه عملکرد برخی مسوولان و سیاستگذاران که موجب خروج مغزها و استعدادهای درخشان از ایران میشود ابراز تاسف کرده است.
بیشتر بخوانید:
«خروج مغزها و استعدادها از ایران مایه تاسف است»
دبیر انجمن انبوه سازان مسکن و ساختمان خراسان رضوی گفت: «صنعتی ساز نبودن مسکن علاوه بر کاهش عمر بنا ثروت ملی را نیز هدر میدهد.»
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی و خبری نمایشگاههای ایران در مشهد، مهندس ظریف در حاشیه بازدید از چهاردهمین نمایشگاه بینالمللی کاشی و سرامیک اظهار داشت: «حدود 300 صنعت به ساختمان وابسته است که اگر در جهت کیفیسازی و صنعتیسازی مسکن گام برداشته شود به طور قطع تاثیر بهسزایی در رشد سایر صنایع خواهد داشت.»
دبیر انجمن انبوه سازان مسکن و ساختمان خراسان رضوی با اشاره به رشد جمعیت کشور در دو دهه اول انقلاب اظهار داشت: «اگر سالانه یک میلیون مسکن احداث شود تا پایان سال 97 عرضه و تقاضا سربه سر خواهد شدکه با شیوه سنتی ساخت و ساز در ایران بعید است این برنامه تحقق یابد.»
وی تصریح کرد: «باید صنعتیسازی در نظام ساختوساز به صورت صعودی درکشور پیش رود که خوشبختانه در سال 86 دو درصد بوده و تاکنون به 25 درصد رشد یافته است.»
ظریف با اشاره به عمر ساختمانسازی در ایران را حدود 30 سال عنوان کرد و افزود: «این امر بیانگر این واقعیت است که ساخت و ساز در زمانی بوده که مصالح به صورت تعاونی در اختیار قرار میگرفته و از یارانه عمومی برای این امر استفاده میشده است.»
وی در ادامه تاکید کرد: «چنین ساختمانهایی در معرض تخریب قرار دارند و باید دوبارهسازی شوند و این در حالی است که هر ساختمان باید بیش از 100 سال عمر مفید داشته باشد و فقط تعمیرات جزیی در آن صورت گیرد.»
با اظهار تاسف از اینکه باید برای بازسازی ساختمانهای قدیمی از بودجه ملی هزینه کرد اظهار داشت: «امید است با صنعتی سازی مسکن در ایران به ساخت منازلی با حداقل 150 سال عمر دست یابیم که چهار نسل را در خود جای دهد تا کمتر ثروت ملی برای ساخت و ساز هدر رود.»
خبر / رادیو کوچه
شامگاه یکشنبه، 6 نوامبر، طی مقالهای برخی کارشناسان اتمی و دیپلماتهای غربی اعلام کردند گزارش آژانس بینالمللی انرژی اتمی نشان میدهد ایران به کمک دانشمندان خارجی توانسته است موانع فنی را برطرف کند و به آستانه توانایی اتمی برسد.
به گزارش روزنامه واشنگتنپست، اسناد و اطلاعات آژانس حاکی از آن است که یک دانشمند شوروی سابق و نیز کارشناسان کره شمالی و پاکستانی سالها است در این زمینه به ایران کمک کردهاند.
مقامهای آمریکایی و اسراییلی همواره گفتهاند از نظر آنها دستیابی ایران به توانایی اتمی تفاوتی با دستیابی این کشور به سلاح اتمی ندارد زیرا به یک میزان موازنه قوا در منطقه را به هم میزند.
آژانس بینالمللی انرژی اتمی قرار است طی هفته جاری گزارش خود را درباره فعالیتهای اتمی ایران منتشر کند.
بیشتر بخوانید:
«وجود اطلاعاتی تازه درباره ابعاد نظامی برنامه اتمی ایران»
«حمله به ایران، منطقه را بیثبات میکند»
Robert S. Mueller, III
Director
Federal Bureau of Investigation
National Symposium for United States Court of Appeals Judges
Washington, D.C.
November 04, 2011
Good morning. I am honored to be here.
When I received your invitation, I believed that by now my tenure at the FBI would have come to a close. Unlike federal judges, the FBI Director is not appointed for a life term. Though there are days when I feel as though it might be a life sentence.
Nonetheless, I was grateful to have the opportunity to extend my term, and I am pleased to be able to join you.
Today, I want to discuss the necessary changes we made in the FBI in the wake of September 11th and the impact of globalization on the work we do. But I want to focus on these issues within the context of our adherence to the rule of law, for every facet of the FBI's mission must be viewed through that prism.
We in the FBI face significant and evolving criminal and terrorist threats. Regardless of the threats we face or the changes we make, we must act within the confines of the Constitution and the rule of law—every day, in every investigation. Indeed, the rule of law remains our guiding principle—our lodestar.
A Decade of Transformation
Before coming to the Bureau, I had been a prosecutor for the bulk of my career, though I had worked for a time in private practice.
I have been lucky to spend the better part of my professional life in public service and to benefit from the intangible rewards that come from such service.
When I took office as Director in September 2001, I had expected to focus on those areas familiar to me as a prosecutor—drug cases, white-collar criminals, and violent crime. But days later, the attacks of September 11th changed the course of the Bureau.
A few days after the attacks, I was briefing President Bush in the Oval Office. As I was describing to the president the FBI's efforts to identify the hijackers and gather evidence on those responsible, the president cut me off.
"Bob," he said, "I expect the FBI to determine who was responsible for the attacks and to help bring them to justice. That is what the Bureau has been doing since its beginning. What I want to know from you—today—is what the FBI is doing to prevent the next attack."
I must say, I felt like a chastened schoolboy who had turned in the wrong homework assignment.
And for the next four years, I briefed President Bush daily, and the question was always the same. Thereafter, I continued to regularly brief President Bush, and do so today with President Obama. And the question remains the same.
That initial question posed by President Bush—what is the FBI doing to prevent the next attack?—triggered a number of changes in the Bureau.
First and foremost, national security—preventing terrorist attacks—became the FBI's top priority.
We shifted 2,000 agents from our criminal programs, particularly the drug program, to national security. And we dramatically increased the number of Joint Terrorism Task Forces across the country.
But we also understood that we had to focus on long-term, strategic change. We had to enhance our intelligence capabilities and update our technology. We had to build on strong partnerships and forge new friendships, at home and abroad. And we had to do all of this while respecting the rule of law and the safeguards guaranteed by the Constitution.
Today, the FBI is a threat-focused, intelligence-driven organization. Of course, there have been challenges and leadership lessons along the way.
As a Marine, if you go into officer candidate school, they evaluate you—physically and academically. I did fine on those, but I did not do well in the "delegation" category.
I complained to my training sergeant, "What is this 'delegation' and why are you evaluating me on it?"
I came to find out that it was an essential component in running an organization.
The fact of the matter is, to whom you delegate and how you delegate is as important as anything else. People will tell you I am still not very good at it, and those are the individuals that are currently being micromanaged by me.
Several years ago, I had a rather salty chief of staff, an old friend named Lee Rawls, who would put me in my place. More than once, when I sought to micromanage a situation, he would politely push me to the side.
And I would hear Lee say, "Don't listen to him. He thinks he's the Director of the FBI, but we can take care of this."
In one particularly heated meeting, everyone was frustrated—mostly with me—and I myself may have been a wee bit ill-tempered.
Lee sat silently, and then said, "What is the difference between the Director of the FBI and a 4-year-old?" The room grew hushed. Finally, he said, "Height!" And with that, he broke the tension.
Micromanaging aside, it was responding to the terrorist threat and addressing the Bureau's outdated technology that came to be my most substantial challenges.
The management books will tell you that as the head of an organization, you should focus on the vision. As they put it, you should be on the balcony and not on the dance floor.
While this may generally be true, for me, there were and are today those two areas where one needs to be personally involved. First, the terrorist threat and the need to know and understand that threat to its roots. And second, the need to ensure and shepherd the transformation of the Bureau's technology.
Despite obstacles in each of these areas, we have made great strides over the years.
We have thwarted dozens of terrorist attacks since September 11th and we have updated the technology we use to collect, analyze, and share intelligence. We have put into place a long-term strategy to ensure that we are doing what is necessary to meet our priorities. We are focused on the value of our intelligence reporting and on the need for complete source coverage.
And we have new metrics for success, based on the number of terrorist attacks thwarted and the long-term impact of our criminal programs at the neighborhood level…not only on the number of arrests and convictions, but on the consequent decreases in street crimes and homicides as a result of our efforts.
The FBI in the Era of Globalization
Let me turn for a moment to the impact of globalization on law enforcement.
In Tom Friedman's book, The World is Flat, he describes globalization in the context of commerce and finance, not in terms of terrorism and crime. But the impact of globalization on law enforcement and the criminal justice system is as profound as any of the changes he describes.
Advances in technology, travel, commerce, and communications have broken down barriers between nations and between individuals. Globalization has had a flattening effect, leveling the playing field for all of us.
Friedman argues that we are now living in "Flat World 2.0." With the price of smart phones falling lower and lower—and with the rise of social media such as Facebook, Twitter, and YouTube—our world is hyper-connected.
Never before has it been so easy and so inexpensive to communicate across oceans, to express opinions on the world stage. There is no better evidence of that than the social media-fueled Arab Spring.
This hyper-connectivity is empowering and engaging people around the world, allowing individuals to establish spontaneous centers of command and control previously only available to large organizations and nation states.
But what does this mean for law enforcement? It means that the work we do will almost always have a global nexus.
Consider the recent charged plot to assassinate the Saudi ambassador to the United States by persons connected with the government of Iran. These individuals allegedly sought to conspire with associates of a Mexican drug cartel to assassinate the Saudi ambassador on U.S. soil.
The facts of this case are highly unusual, but the impact would have been very real, and many lives could have been lost.
Yes, terrorists do seek to attack America from foreign shores. But here in the United States, we also confront international organized crime from Eastern Europe, Asia, and Africa. Migrating gangs from El Salvador and Mexico. Human trafficking from Thailand and China. And child predators from the world over.
Addressing cyber crime is the next challenge for law enforcement and our criminal justice system in this flat world. Cyber criminals need not even be in the same country—let alone in the same room—to steal our data, steal our proprietary information, and steal our state secrets.
For criminals and terrorists, technology has all but erased borders. And yet the traditional nation-state's jurisdictional boundaries remain the same, as do the individual criminal justice systems in these diverse nations.
Given the constraints of our various criminal justice systems, we are often at a disadvantage in addressing global threats.
How do we prosecute a case where the crime has migrated from one country to the next, with victims around the world? How do we overcome these jurisdictional hurdles and distinctions in the law from country to country?
As a prosecutor for the Department of Justice, I worked with our counterparts in Scotland to investigate the bombing of Pan Am 103 in 1988. With this attack, terrorism hit home for Americans in a profound way.
But for those of us in law enforcement, it brought to light the importance of international partnerships as a bridge between conflicting legal systems. It also brought to light the need for a global presence to meet global threats.
Investigators from Scotland, Germany, Austria, Switzerland, and the United States worked together in ways we had never experienced before. Partnerships like those forged in Lockerbie have never been more important.
Today, we all understand that working side-by-side is not just the best option, it is the only option.
Let me bring to your attention one issue of critical importance, another area where we are increasingly at a disadvantage. Within the United States, the legal framework for the interception of electronic communications has not kept up with the impact of globalization.
Many social networking conduits—in contrast to traditional communications carriers—are not able to provide the electronic communications we seek in response to a court order.
The laws covering this area have not been updated since 1994, when we were moving from a copper-wire phone system to digital networks and cell phones. But of course, over the years, technology has expanded exponentially.
We need to ensure that our ability to intercept communications is not eroded by advances in technology, understanding that any changes to the law must strike a balance between government access and protection of civil liberties.
We need to work with Congress and the courts on this critical issue.
Our Commitment to the Rule of Law
Turning to the FBI's commitment to the rule of law and the balance we must strike…
The FBI has always adapted to meet new threats. And we must continue to evolve to prevent terrorist and criminal attacks, because terrorists and criminals certainly will. But our values can never change.
Regardless of emerging threats, the impact of globalization, or changing technology, the rule of law will remain our guiding principle.
It is fair to say that the FBI has had missteps over the years. But these missteps and mistakes have provided opportunities to improve. And though it may be a cliché to say we have come out of such situations stronger and smarter, it is true.
As have many corporations, we have established a compliance office to examine vulnerabilities and to ensure that we have the training and the policies in place to safeguard against those vulnerabilities.
Our Privacy and Civil Liberties Unit addresses the legal implications of our investigative and intelligence collection programs and ensures that we meet all privacy requirements.
And in a practice started by my predecessor, Louis Freeh, all new agents visit the Holocaust Museum to better understand what happens when law enforcement becomes a tool for oppression.
Every FBI employee takes an oath promising to uphold the rule of law and the United States Constitution—the same oath that I and each of you have taken.
For us, as for you, these are not mere words. They set the expectations for our behavior…the standard for the work we do.
In my remarks to new agents upon their graduation from the FBI Academy, I try to impress upon each one the importance of the rule of law.
I tell them it is not enough to catch the criminal. We must do so while upholding his civil rights.
It is not enough to stop the terrorist. We must do so while maintaining civil liberties.
It is not enough to prevent foreign countries from stealing our secrets. We must do so while upholding the rule of law.
It is not a question of conflict; it is a question of balance. The rule of law, civil liberties, and civil rights—these are not our burdens. These are what make all of us safer and stronger.
***
In September 1962, following a court order and in the midst of substantial resistance on campus, James Meredith sought to enroll as the first black student at the University of Mississippi.
On the evening of his enrollment—September 30—President Kennedy delivered a televised address.
He said, and I quote, "Our nation is founded on the principle that the observance of the law is the eternal safeguard of liberty, and defiance of the law is the surest road to tyranny."
The notion that no man is above the law –and in the words of Teddy Roosevelt, that "no man is below it"—is the only true protection we have against the specter of oppression and undue influence.
In the end, we in the FBI know that we will be judged not only by our ability to keep Americans safe from crime and terrorism, but also by whether we safeguard the liberties for which we are fighting and maintain the trust of the American people.
Thank you for having me here. I would be happy to answer any questions you might have.
منبع: کمپین دفاع از پناهندهگان زلزلهزده شهر وان-ترکیه
بعد از گذشت ۲ هفته از زلزله 7.2 ریشتری شهر وان ترکیه پناهجویان این شهر که اکثرن از کشورهای ایران، عراق و افغانستان هستند در بلاتکلیفی و سرگردانی به سر میبرند و بخش سازمان ملل در امور پناهندهگی در رابطه با وضعیت این پناهجویان اقدامی انجام نداده است.
رادیو کوچه
عید قربان- به اعتقاد مسلمانان «ابراهیم» یکی از پیامبران خدا در خواب، ذبح فرزندش را میبیند و پس از سه بار، این موضوع را با پسرش «اسماعیل» مطرح میکند. پس از مهیا شدن ابراهیم و اسماعیل جهت انجام امر خداوند، از جانب پروردگار، قوچی جهت قربانی فرستاده میشود. از آن پس این روز (دهم ذیحجه) به عید قربان نامگذاری شده است.
1358 خورشیدی- در پی انتشار گزارشی که جیمی کارتر رییس جمهوری وقت آمریکا برای مذاکره با مقامات ایران جهت رهایی گروگانهای سفارت خود در تهران، «رمزی کلارک» و «ویلیام میلر» را مامور سفر به تهران کرده است؛ آیتاله خمینی در اعلامیه چنین روزی که به امضای وی صادر و روز بعد در جراید انتشار یافت تاکید کرد که هیچکس حق ندارد با آمریکا مذاکره کند مگر اینکه محمدرضا را تحویل بدهد و دست از توطئه هم بردارد. آیتاله خمینی در همین روز در دیدار با گروهی از دانشجویان اصفهانی چند جمله را بیان داشت که ماندگار شدهاند مانند «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند»، «سفارت آمریکا لانه جاسوسی بود» و … .
1867 میلادی- «ماریا اسکلودوسکا کوری» معروف به «ماری کوری» در ورشو پایتخت لهستان متولد شد. در او در رشته فیزیک و ریاضیات تحصیل کرد.
او در سال ۱۸۹۱ به پاریس رفت و در دانشکده علوم به تحصیل در رشته شیمی پرداخت. در سال ۱۸۹۵ با فیزیکدان جوان فرانسوی به نام «پیر کوری» آشنا شد. این آشنایی به ازدواج انجامید. او به پیر کوری در انجام آزمایشهای عملیاش درباره الکتریسیته کمک میکرد. ماری کوری نخستین دانشمندی است که دو بار جایزهی نوبل را گرفت. او و پیرکوری عناصر پلوتونیم و رادیوم را کشف کردند. آنها در 1903 جایزهی نوبل در فیزیک را برای کار بر روی تشعشع (که نخستین بار «هنری بکرل» آن را کشف کرده بود) به خود اختصاص دادند. مادام کوری بار دیگر در سال 1911 در رشتهی شیمی جایزهی نوبل را گرفت.
این واقعیت که پرتوهای رادیوم میتوانند بافتهای زنده اندامها را از بین ببرند، به عنوان مهمترین دستآورد کشف کوریها مشخص شد.
1987 میلادی- کودتایی علیه «حبیب بورقیبه» در تونس به وقوع پیوست. حبیب بورقیبه، سیاستمدار برجسته تونسی، پس از استقلال تونس از فرانسه، از سال 1956 به نخست وزیری این کشور برگزیده شد. پس از براندازی حکومت سلطنتی تونس در سال 1957 به مقام ریاست جمهوری تونس، رسید. بورقیبه در سال 1975 خود را رییس جمهوری دایمی تونس خواند. وی که تا سال 1987 به مدت 30 سال، رهبری بلامنازع تونس را برعهده داشت، سرانجام در چنین روزی با یک کودتای آرام و بدون خونریزی توسط «زینالعابدین بن علی» از کار برکنار شد. بن علی مدعی بود که حبیب بورقیبه به دلایل پزشکی قادر به ادامه دوران ریاست جمهوری و اداره کشور نیست و به این ترتیب با استناد به قانون اساسی تونس، وی را از ریاست جمهوری برکنار کرد و خود رییس جمهوری شد.
2000 میلادی- «هیلاری کلینتون» به عنوان سناتور ایالت نیویورک انتخاب شد که یکی از اولین زنان منتخب در مجلس سنای ایالات متحده بود.
وی از سال ۱۹۹۳ تا ۲۰۰۱ صاحبخانهی کاخ سفید و بانوی نخست ایالات متحده بود. پیش از آن وی سمت بانوی نخست ایالت آرکانزاس را نیز داشت و در آن ایالت وکیلی مهم به شمار میرفت. وی از اعضای میانهروی حزب دموکرات ایالات متحده آمریکا به شمار میرود.
هیلاری کلینتون پس از یک مبارزه انتخاباتی درون حزبی که ۱۸ ماه به طول انجامید، در ژوئن ۲۰۰۸ اعلام کرد که به تلاشهای خود برای احراز سمت اولین رییس جمهوری زن آمریکا پایان داده است و از «باراک اوباما» برای احراز مقام ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا حمایت کرد. باراک اوباما به طور رسمی هیلاری کلینتون را به عنوان وزیرخارجه دولت خود معرفی کرد.
———————————————–
برخی از رویدادهای دیگر
1917 میلادی- حکومت بلشویکها در روسیه آغاز شد. «گاردهای سرخ» مرکب از کارگران و کشاورزان کمونیست وارد کاخ زمستانی تزارها در سنپترزبورگ شدند و درحالیکه رزمناو «اورورا» به اطراف کاخ گلوله میزد به عمر دولت موقت روسیه مرکب از لیبرالها و سوسیالیستهای میانهرو به ریاست کرنسکی پایان دادند. دستههای دیگر گارد سرخ و متعاقب آنان مردم ایستگاه راهآهن، تلفنخانه، دو پادگان نظامی شهر و ادارات دولتی را متصرف شدند و بهاین ترتیب 34 سال پس از مرگ کارل مارکس نظامی بر پایه اندیشه و فرضیههای او در روسیه ــ کشوری که وضعیت و شرایط آن برای پیاده کردن فوری چنین فرضیههایی آمادگی نداشت ــ روی کار آمد و 74 سال دوام آورد و جنگ جهانی دوم را از سر گذراند.
1929 میلادی- «موزه هنر مدرن» نیویورک تاسیس شد. موزه هنر مدرن (Museum of Modern Art)، نام یکی از مهمترین موزههای هنرهای مدرن جهان است که در بخش منهتن شهر نیویورک در ایالات متحده آمریکا قرار گرفته است. کلکسیون موزه هنر نیویورک دارای آثار هنری بیهمتا و کمنظیر از هنرهای مدرن و معاصر است. از آن جمله میتوان از آثاری مرتبط با هنر معماری و طراحی، نقاشی، مجسمهسازی، عکاسی، چاپ سیلک، کتابهای مصور، فیلم و رسانههای الکترونیکی نام برد.
1962 میلادی- «آنا النور روزولت» (Eleanor Roosevelt)همسر فرانکلین روزولت رییس جمهوری ایالات متحده آمریکا درگذشت. وی اولین رییس کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد و یکی از فعالترین شخصیتهای قرن بیستم در ترویج و توسعه حقوق بشر و گسترش فعالیتهای انسان دوستانه نهادهای بینالمللی بود.
منبعها:
ویکیپدیا (انگلیسی و فارسی)
راسخون
نیویورک تایمز
Iranian history
خبر / رادیو کوچه
رهبران یونان در ادامه گفتوگوهای بحران مالی این کشور توافق کردهاند، دولتی ائتلافی تشکیل دهند. دفتر ریاست جمهوری یونان اعلام کرد جورج پاپاندرئو، نخست وزیر این کشور کنارهگیری میکند و جانشین او در مذاکرات صبح دوشنبه تعیین خواهد شد.
این گفتوگوها با شرکت آقای پاپاندرئو، آنتونیس ساماراس رهبر مخالفان و کارولوس پاپولیاس رییس جمهوری انجام میشود.
آقای پاپاندرئو تلاش میکرد یک دولت وحدت ملی ایجاد کند، اما آقای ساماراس، رهبر حزب دمکراسی نوین، هرگونه مذاکره را مشروط به استعفای نخست وزیر کرده بود.
آنها همچنین بر سر زمان برگزاری انتخابات اختلافنظر داشتند. آقای پاپاندرئو خواهان تاخیری چند ماهه بود، اما آقای ساماراس بهدنبال برگزاری فوری انتخابات بود.
برخی پیشبینیها حاکی از ائتلاف جدید تحت رهبری اوانگلوس ونیزلوس، وزیر دارایی است.
آقای پاپاندرئو که بهدلیل بحران بدهیهای مالی یونان زیر فشار شدیدی برای استعفا است، روز جمعه توانست به سختی رای اعتماد پارلمان را جلب کند.
رهبران اتحادیه اروپا ماه گذشته بر سر طرحی برای نجات مالی یونان به توافق رسیدند، اما آقای پاپاندرئو گفت که این طرح باید در این کشور به همهپرسی گذاشته شود.
بیشتر بخوانید:
«نخست وزیر یونان رای اعتماد گرفت»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر