در رژیمی که ساختار حقیقی قدرت عملاً ساختار حقوقی را به محاق برده و بر مبنای خشنترین رقابتها برای کسب هر چه بیشتر رانتهای اقتصادی، سیاسی و حتی امنیتی شکل گرفته است؛ «آقازاده» بودن امتیاز بسیار بزرگی برای پیروزی بر سایر رقباست. پدیده «آقازادهها» در اکثریت رژیمهای تمامیتخواه مشاهده میشود؛ از مصر و تونس و لیبی گرفته تا کشورهای حاشیه خلیجفارس و آسیای میانه و روسیه. با این حال؛ این پدیده در جمهوری اسلامی به دلایل مختلف از جمله ساختار ملوکالطوایفی قدرت، اشتهای سیری ناپذیر روحانیت، درآمدهای بادآورده و سرشار نفتی و نهایتاً نبود هیچگونه دستگاه نظارتی و قضایی مستقل، شکل و شمایلی متفاوت دارد.
شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران باعث شده است که کاست قدرت در جمهوری اسلامی یکی از فاسدترین رژیمها در سراسر جهان باشد؛ فسادی که از راس هرم قدرت (با محوریت مجتبی خامنهای) تا پایینترین سطوح قدرت ریشه دوانده و با ورود تمامقد سپاه پاسداران به عرصه اقتصاد، طی ۴ سال اخیر ابعادی تکان دهنده یافته است. افشاگریهای مستند عباس پالیزدار و عبدالله شهبازی که هر دو سوابق نظامی و امنیتی دارند تنها بیانگر بخش کوچکی از این فساد فراگیر است که هماکنون توسط دو قطب رقیب یعنی روحانیون و نظامیان ساختار مافیایی پیدا کرده است. روحانیون حاکم بر ایران البته به دلایل مختلف ترجیح دادهاند جمعآوری منابع مالی را به فرزندان خود یا همان «آقازادهها» بسپارند. این رویکرد باعث تشکیل مثلثی از نظامیان ـ روحانیون ـ آقازادهها شده که هرگونه مبارزه با فساد اقتصادی را عملاً غیر ممکن میسازد.
طیف جدید آقازادهها
به دلایل مختلف؛ نظام ولایت فقیه طی سالهای اخیر به ویژه پس از انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۸ شاهد بروز و فعالیت طیف جدیدی از «آقازادهها» بوده است که تفاوتهایی عمیق با همنوعان خود دارند. این طیف جدید با شکستن تعریف سنتی از جایگاه و کارکرد آقازادگان؛ با شجاعتی قابل تقدیر وارد نبردی جدی با ساختار فرسوده و فاسد جمهوری اسلامی شده است. بیاعتنایی نسبی این طیف به منافع اقتصادی کلانی که بالقوه میتوانستند از آن بهرهمند شوند و اطلاعات نسبتاً دقیق آنها از ساختار فاسد سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی؛ این گروه از آقازادهها را به معترضانی جدی تبدیل کرده که مشکلاتی اساسی برای نظام ولایت فقیه تولید میکنند. آیتالله خامنهای و دستگاههای نظامی و امنیتی تحت امر وی در مقابله با این طیف دو راه بیشتر ندارند. راه اول سکوت در مقابل اعتراضات علنی و فعالیتهای این طیف از آقازادههاست که میتواند این گروه را به کنشگرانی بسیار مؤثر در فضای سیاسی و اجتماعی کشور تبدیل کند. این راهکار البته از سوی جمهوری اسلامی انتخاب نخواهد شد. راه دوم نیز برخوردهای امنیتی و قضایی با این طیف جدید است که نتیجهای جز ریزش بیشتر نیروهای داخل حاکمیت (پدران آقازادهها) و تشدید شکافهای سیاسی درونی نخواهد داشت.
در واقع، روند برخورد با آقازادههای نوگرا طی ۲۰ ماه گذشته و مقاومتهای آنان نشان میدهد که این گروه به شورشی نامرئی و نانوشته علیه ساختار فاسد جمهوری اسلامی دست زدهاند. این در حالی است که نوع بازی سیاسی آیتالله خامنهای باعث شده است نوک پیکان انتقادات این دست از آقازادهها عملاً متوجه راس نظام باشد. در اوایل تابستان ۱۳۸۸ سعید مرتضوی طی سخنانی در جمع مدیران مسئول رسانههای داخلی (که نگارنده نیز در آن نشست سرشار از تهدیدات دوستانه! حاضر بود) به صراحت اعلام کرد بخش مهمی از بازداشت شدگان در خیابانها، فرزندان مسئولین مختلف نظام یا وابستگان آنها هستند. سعید مرتضوی چندی بعد با از دست دادن پست دادستانی تهران به جمع متهمان جنایات زندان کهریزک پیوست و به کمای خبری فرو رفت. با این حال، اظهارات او نشان میداد که جمهوری اسلامی یا حداقل کاست نظامی ـ امنیتی حاکم بر ایران از همان زمان به صورت جدی پدیده «آقازادههای معترض» را شناخته و درک کردهاند.
طنز داستان اینجاست: نظامی که رهبر آن معتقد است موجی از «بیداری اسلامی» را در سراسر جهان ایجاد کرده و صدها میلیون نفر از آن دفاع میکنند؛ اکنون در توجیه فرزندان خود (یا همان آقازادههای نوگرا) ناکام مانده است و راهی را جز قلع و قمع این طیف نمیشناسد. مروری بر برخوردهای صورت گرفته با این طیف از آقازادهها نشان میدهد که نیروهای ارشد داخل حاکمیت نه فقط از سوی جامعه جهانی یا احزاب مخالف داخلی که حتی از سوی خانوادههای خود نیز تحت فشار هستند.
نمونههایی از آقازادههای منتقد
سید علیرضا بهشتی فرزند آیتالله بهشتی که پدرش از بنیادگذاران اصلی جمهوری اسلامی محسوب میشد و در صورت عدم ترور به احتمال بسیار زیاد پس از درگذشت آیتالله خمینی به مقام رهبری نظام میرسید طی یک سال گذشته دوبار بازداشت و به سلولهای انفرادی منتقل شده است. بار نخست در هجدهم شهریور ۸۸ و بار دوم در فردای تظاهرات عاشورای همان سال.
مهدی خزعلی فرزند آیتالله فرتوت و به شدت تندرو حاکمیت یعنی آیتالله خزعلی نیز از دیگر «آقازادگانی» است که البته با صراحت بیشتری ساختار حقیقی و حقوقی قدرت در ایران را زیر تازیانههای انتقاد خود گرفته است. او طی ۲۰ ماه گذشته بارها بازجویی و دوبار بازداشت شده است. انتقادات خزعلی به قدری بر حاکمیت گران آمد که آیتالله حامی احمدینژاد (یعنی پدرش) را به نوشتن نامهای سرگشاده علیه فرزندش و اعلام برائت از او وادار کرد.
فرزندان دو شهید مشهور جنگ ایران و عراق که طی دو دهه گذشته همواره به عنوان یک الگوی رسمی از سوی نظام تبلیغ شدهاند و دهها یادمان و اتوبان در سراسر ایران برای آنها ساخته شده است نیز از دیگر «آقازدگانی» هستند که هم بازداشتهای کوتاه مدت را تجربه کرده و هم بارها از سوی عناصر بسیجی مورد ضرب و شتم و اهانت قرار گرفتهاند.
حسن یونسی فرزند حجتالاسلام علی یونسی وزیر اسبق اطلاعات نیز «آقازاده» دیگری است که ظاهراً مانند استخوان در گلوی جناح نظامی ـ امنیتی گیر کرده است. او که وکالت برخی از متهمان حوادث پس از انتخابات را بر عهده داشت، در جریان اعتراضات یکم اسفند ۸۹ در میدان ولیعصر تهران بازداشت شد (رجانیوز، ۵ اسفند ۸۹) و هنوز در سکوت خبری کامل در سلول انفرادی به سر میبرد. یونسی در ماجرای قلع و قمع نامزدهای انتخابات مجلس هفتم توسط شورای نگهبان با نگارش نامهای سرگشاده و اعتراضی به آیتالله جنتی عملاً به مصاف «سیاستهای کلی نظام در زمینه انتخابات»! رفت. آن نامه در حالی نوشته شد که پدرش همچنان در راس دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی بود.
فرزند علی لاریجانی رئیس اصولگرای مجلس هشتم نیز یکی دیگر از همین «آقازاده»هاست. او در تظاهرات عاشورای سال ۸۸ بازداشت و البته با وساطت پدر قبل از ۲۴ ساعت آزاد شد. پسر آقای لاریجانی در جریان راهپیمایی روز قدس نیز دستگیر شده بود (جرس، ۶ بهمن ۸۸). نرگس کلهر فرزند مهدی کلهر که از مشاوران شاخص و مدافعان تندمزاج محمود احمدینژاد محسوب میشود نیز کار را به آنجا رساند که پس از ساختن فیلمی درباره شکنجه به آلمان پناهنده شد.
«محسن روحالامینی» فرزند عبدالحسین روحالامینی از چهرههای «ولایی» و اصولگرای حاکمیت نیز از دیگر آقازادگان معترض به نظام بود. بخت و اقبال محسن البته تفاوتی عمده با سایر آقازادگان منتقد داشت. او پس از بازداشت و تحمل شکنجههایی حیرتآور در زندان مخوف کهریزک، بر اثر شدت شکنجهها به قتل رسید.
در ادامه همین روند؛ دو فرزند آیتالله بیات زنجانی از مراجع تقلید ساکن قم در اعتراضات روز ۲۵ بهمن ۸۹ در حوالی مترو صادقیه بازداشت شدند. گفته میشود این دو که با هدف شرکت در تظاهرات راهی پایتخت شده بودند، از قم تا تهران تحت نظر ماموران وزارت اطلاعات قرار داشتهاند. فرزند حجتالاسلام عبدالواحد موسوی لاری وزیر اسبق کشور نیز از جمله بازداشتشدگان همان روز بود (سایهنیوز، ۲ اسفند ۸۹). بازداشت «محمدامین هادوی» فرزند مهدی هادوی اولین دادستان انقلاب منصوب آیتالله خمینی (آفتاب، ۴ آبان ۸۹) و محاکمه فرزند محمد حسین مقیمی نماینده خمین در مجلس اصولگرای هشتم طی دادگاههای دستهجمعی و نمایشی پس از انتخابات را نیز باید به این فهرست اضافه کرد.
فائزه و مهدی هاشمی رفسنجانی هم دو تن دیگر از آقازادههای شورشی علیه ولایت مطلقه آیتالله خامنهای و عملکرد نیروهای تحت امر وی (از جمله سپاه و محمود احمدینژاد) هستند. فائزه هاشمی تاکنون در دو نوبت طی حضور در اعتراضات خیابانی بازداشت شده و مهدی هاشمی نیز پیش از صدور حکم جلبش توسط دادستانی تهران به خارج از کشور پناه برده است. کار حتی به جایی رسیده است که ماموران اطلاعاتی، «محمد صادقی» فرزند آیتالله خلخالی را نیز در جریان اعتراضات اول اسفند ماه شناسایی کرده و او را پس از بازداشت در حوالی میدان انقلاب به زندان منتقل میکنند (ندای سبز آزادی، ۲ اسفند ۸۹).
به این فهرست البته اسامی بسیار دیگری را نیز میتوان اضافه کرد؛ آقازادگانی که پدرانشان زمانی از جمله مدیران و مسئولان «نظام مقدس جمهوری اسلامی» بودهاند اما به دلیل اعتراض به کاست قدرت سر از زندان و بازداشتگاه درآوردهاند. فرزندان افرادی مانند حسین عبده تبریزی (دبیرکل سابق بورس تهران)، جواد امام (معاون اسبق وزیر نیرو و مردی با سابقه حضور ۷۰ ماه در جبهه)، شیرزاد و مزروعی (نمایندگان مجلس ششم) و حتی بازداشت و ضرب و شتم شدید فرزند محمد نوریزاد (آقای نوریزاد در آن زمان همچنان به عنوان یک اصولگرای داخل نظام و حامی آیتالله خامنهای شناخته میشد).
بر اساس اخبار موثق، چنین مشکل بزرگی دامان بخشی از فرماندهان سپاه، بسیج، نیروی انتظامی و مدیران ارشد وزارت اطلاعات را نیز گرفته است. افشاگریهای سایتهای حامی احمدینژاد علیه سردار علی فضلی فرمانده وقت سپاه سیدالشهداء تهران و تاکید این سایتها بر این که فرزند سردار فضلی جزو بازداشت شدگان اعتراضات بعد از انتخابات بوده است (سایت باکری آنلاین، ۱۹ اسفند ۸۹) نمونهای کوچک بر این ادعاست. حتی کسانی مانند علی مطهری (فرزند آیتالله مطهری) نیز با آنکه رویکردی بنیادگرایانه به مسایل سیاسی و فرهنگی دارند و انتقادات آنها هیچگاه از چهارچوب نظام خارج نشده است؛ اما نفس انتقادات تند و تیز آنها از محمود احمدینژاد آن هم در شرایطی که همه میدانند وی تحت حمایت کامل آیتالله خامنهای قرار دارد، نوعی شورش علیه تصمیمات پدرخوانده نظام است. چنین تحلیلی را با اندکی تغییر میتوان درباره نوادگان آیتالله خمینی مخصوصاً سید حسن خمینی و یاسر ارایه داد.
داستان بازداشت فرزند مهدی کروبی، بازداشت فرزندان و نوادگان آیتالله منتظری و دهها مورد دیگر که با هدف فشار بر پدرانشان صورت میگیرد البته داستان دیگری است که در جای خود باید به آن پرداخت.
رویدادی که رخ خواهد داد
اغلب «آقایانی» که «آقازادههای» آنان به دلیل اعتراضات سیاسی بازداشت میشوند؛ درست یا نادرست ترجیح میدهند از علنی کردن این خبر جلوگیری کنند تا بلکه بتوانند با لابیهای پشت پرده و استمداد از قدرقدرتان نظام به حل و فصل ماجرا بپردازند. این رویکرد باعث شده است که اطلاع دقیقی از عمق و گستره آنچه که «شورش پنهان آقازادهها علیه پدرخوانده» نامیده میشود، وجود نداشته باشد. با این حال شواهد بسیار از جمله اخبار متعددی که در سایتهای داخلی منتشر شده و بدون ذکر نام مسئولان نظام از بازداشت آقازادههای آنان خبر میدهد، بیانگر شکافی جدی و فراگیر میان مسئولان فعلی و سابق «نظام مقدس» با فرزندانشان است. اگر یک دهه قبل پناهندگی فرزند محسن رضایی به آمریکا یک رویداد نادر محسوب میشد؛ در روزهای پس از انتخابات ۸۸، خبر بازداشت «آقازادهها» به دلیل جرایم امنیتی یا همان حمایت از جنبش سبز به خبری عادی و تکراری تبدیل شده است.
در روزهای ابتدایی انقلاب لیبی، کوچکترین پسر سرهنگ قذافی ـ به نام سیف العرب ـ که برای سرکوب مردم به بنغازی اعزام شده بود به معترضان پیوست و از پدرش برائت جست. چنین انتظاری را البته از مجتبی خامنهای فرزند آیتالله خامنهای نمیتوان داشت؛ با این حال دور از انتظار نخواهد بود که در صورت فراگیرشدن اعتراضات در ایران، بخش بزرگی از فرزندان رجال و شخصیتهایی که هماکنون در سرکوب سیستماتیک مردم و نخبگان نقش دارند راه خود را از پدرانشان جدا کرده و به مردم بپیوندند. هر برخوردی که از سوی نظام با «آقازادههای منتقد» صورت میگیرد، این مسیر محتوم را هموارتر خواهد کرد.
منبع : ایران امروز
جمعی از تشکلهای سبز خارج از کشوری با صدور پیامی در گذشت میر اسماعیل موسوی را تسلیت گفتند.
در بخشی از این پیام آمده است « برخورد های سخیف امنیتی با خاندان داغدیده و ماوقع ایام فوت و تدفین -که زنده کننده خاطرات کاروان اسرای کربلا در شهر شام است- را بشدت محکوم نموده و با هشدار به عوامل امنیتی تاکید می نماید که چنین رفتارهایی معنایی جز ذلت، ناتوانی و ترس حکومت نداشته و نشانی از حقانیت خواسته های ملت سبز ایران و پیروزی مسلم جنبش سبز دارد. »
متن کامل این پیام که در اختیار ندای سبز آزادی قرار گرفته است به شرح ذیل است:
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ
بشارت بده صابرانی راکه اگر مصيبي به ايشان رسد گويند؛همه از خداييم و به سوي او بازمي گرديم
جناب آقای مهندس میرحسین موسوی
خبر درگذشت ابوی فاضل و باتقوای جنابعالی ، مرحوم مغفور حاج میراسماعیل موسوی خامنه موجب تاثر همراهان سبزاندیش ملت ایران در سرتاسر جهان گردید
شبکه های سبز خارج از کشور ضمن عرض تسلیت و آرزوی صبری جزیل برای جنابعالی و خانواده محترم آن مرحوم، برخورد های سخیف امنیتی با خاندان داغدیده و ماوقع ایام فوت و تدفین -که زنده کننده خاطرات کاروان اسرای کربلا در شهر شام است- را بشدت محکوم نموده و با هشدار به عوامل امنیتی تاکید می نماید که چنین رفتارهایی معنایی جز ذلت، ناتوانی و ترس حکومت نداشته و نشانی از حقانیت خواسته های ملت سبز ایران و پیروزی مسلم جنبش سبز دارد.
آنچه مسلم است اینکه درگذشت آن مرحوم در هنگامه حصر غیرقانونی فرزند و عروس ایشان و برخوردهای شدید نیروهای امنیتی پس از فوت آن مرحوم و در مراسم خاکسپاری ایشان، رسوایی دیگری برای عوامل خودسری است که رهبران جنبش سبز ملت ایران را به گروگان گرفته اند.
در پایان ضمن طلب اعلی علیین و علو درجات برای آن مرحوم مغفور از درگاه ایزد منان، ضمن تاکید بر حق مشروع و طبیعی خاندان موسوی در برگزاری مراسم ختم، بدون دخالت های امنیتی و اجازه حضور عموم مردم، امید داریم تا بزودی با رفع حصر غیر قانونی همراهان جنبش سبز اسباب تسلی خاطر این خانواده بزرگوار را فراهم شده و مرحمی باشد بر داغ این خاندان عزادار.
فالله مع الصابرین
راه سبزایرانیان مالزی - رسام
کانون شهید بهشتی آلمان
راه سبز ایرانیان بریتانیا (رساب)ء
راه سبز ایرانیان وین (رساو)ء
راه سبز اتاوا
کانون دکتر شریعتی فرانسه
جستاري در نقش رسانه وغفلت ما
یوانی سانچز بانوی 35 ساله کوبایی وقتی که در هاوانا قدم می زند این پلیس مخفی های رژیم برادران کاسترو هستند که او را تعقیب می کنند تا ببینند امروز مقصدش کدام هتل است تا بتواند از اینترنت آن بهره ببرد و نسل Y را به روز شده به دیدگان انبوه مخاطبانش برساند.
حتما آنان که دستی در دنیای وبلاگ نویسی دارند می دانند که یک میلیون بازدید کننده در ماه یعنی چه و این که وبلاگی به 22 زبان ترجمه بشود در چه جایگاهی قرار دارد.
مفهوم مبارزه با رژیم توتالیتر از منظر سانچز و نسل Y البته به همین آسانی است.
او می نویسد از هاوانا و الکلی هایش و از طلاق و فحشایش، از کاستروها؛ فیدل ریشو و رائول سبیلو و از وعده های بیهوده، از خانواده اش، دوستانش و البته پدرش که وقتی برادر بزرگتر هاوانا(شوروی) در 1991 دیده از جهان فرو بست او را که شغلش را در راه آهن از دست داده بود مجبور کرد که به دوچرخه سازی روی آورد تا یوانی و برادران و خواهرانش گرسنه نخوابند.
می نویسد از آزادی وفقدانش در نظام کاستروها و می نویسد از مصائب حاكميت ایدئولوژی.
نسل Y که نام وبلاگ پر بازدید اوست امروز صدای مردمی است که سالها کاسترو می خواست مفسر سخنان نگفته آنان باشد و بغض های فروخورده ی ایشان را تفسیر کند.
دوشیزه ای نه چندان زیبا اما جسور و شجاع و تنها در هاوانا همه ی این بازی را به سخره گرفته است.
یوانی تنها نمونه ی این انقلاب رسانه ای نیست؛ چند صد مایل بالاتر از هاوانا و در کشور امپریالیستهای آدمکش( به تعبیر سفسطه آمیز کاستروها)- آمریکا- جوانی باهوش و فراست بالا نبض دنیا را در دست گرفته است؛ مارک زوکربرگ؛ بنیانگذار فیس بوک.
درکشاکش انقلاب کبیر فرانسه و در میانه قرن 18 و آن هنگام که تالارهای کاخ لویی شانزدهم در نگرانی از فریادهای ستیزه جویانه ی انقلابیون بر خود مي لرزيد همه مي دانستند که سرآغاز این فریادها کوشش نام آورانی چون روسو و ولتر ومتفکرانی موسوم به اصحاب دایره المعارف فرانسه بود که آنروزها صدای بلند آزادی در اروپا بودند.
اما بی تردید در روزگار آینده مورخان از نقش مارک زوکربرگ و شبکه فیس بوک و ميليونها كاربر ان که من متسامحانه آنها را اصحاب زوکربرگ می خوانم در تحولات دموكراسي خواهانه قرن 21 همپایه تلاش روسو و اصحاب دایره المعارف فرانسه در ميانه ي انقلاب کبیر فرانسه به نیکی یاد خواهند کرد.
آن جوانک تحصيل كرده ي بيكار تونسی که خود را به آتش کشید(محمد بوعزیزی) نمی دانست که اصحاب زوکربرگ در تونس و قاهره و صنعا و بحرین زبانه های آتش را به آسمان خواهند برد.
کیست که نداند وقتی که ژنرالهای تهران انتخابات را آنگونه که امر مطاع بود پیش بردند سهراب و ندا و محمد ابتدا در دیوار صفحه شان در فیس بوک نوشتند تا بعد بر دیوار سلولهايشان بنويسند در کهریزک و اوین و دیزل آباد و يا مردم بنويسند بر مزارشان در گورستان.
و چه معنادار بود که محمد مختاری(همان شهید 25 بهمن) در فیس بوکش از رفتن گفته بود.
این بیهوده نیست که فیلتر فيس بوك، رمز مشترک همه نظامهای سياسي منطقه است؛ فقط زبانش فرق می کند؛ تهران و قاهره ندارد.
من البته با شباهت سازیهای بی مبنا که از قضا مورد علاقه نظامهای بسته سیاسی است چندان همدل نیستم اما نباید از ظرفیتهایی که عمدتا موهبت تکنولوژی دنیای مدرن و از خجستگی های هزاره سوم است غافل بود.
اگر روزگاری آیت الله خمینی به مدد نوار کاست سخنان آتشین نجف را به ساعتی به تهران و مشهد و اصفهان و تبریز می رساند تا نظامی مطلوب را جایگزین نظم مستقر کند این بدسلیقگی است که اگر می دانیم کاستیهای آن نظام مطلوب چه بر سر هواداران آن آورد از نوشتن و گفتن آن باز مانیم.
چه می شود اگر همگی فرصت را در به سوال كشيدن نظم غیردموکراتیک ظالمانه مغتنم شماريم؟
این نوشتنها و گفتنها البته نباید و لزوما مستقیما ساختار کلان سیاسی را هدف قرار دهد تا هزینه ای سنگین فاعل آن را هدف قرار دهد.
اما نكته در اين است كه در حقیقت همه ما در نظمی زندگی می کنیم که عوارض طبیعت غیر دموکراتیک آن همه ساحتهای زندگی ما را تحت تاثیر قرار داده است.
بنابراین فرصت بهره مندی از فناوری را باید به همه سطوح و همه طبقات گسترش داد تا عمق استراتژیک آگاهی بخشی ژرف یابد.
این بار باید دموکراسی را حتی برای کارگر رنجیده کوره آجرپزی اطراف ورامین نیز ترجمه کرد.
او اگر بداند که حق دارد با داشتن سندیکایی از حقوق قانونی خود دفاع کند احتمالا فرصت و موهبت گرانقدری را در اختیار جنبش دموکراسی خواهی ایران قرار داده است.
البته همه می دانند که کنش سیاسی آنهم در نظامی بدین پایه بسته و تمامیت خواه بی هزینه نیست، اما مگر کدام تحول و تغییر در فرایند زندگی ملتها بدون این هزینه انجام شده است؟
نباید بیهوده هزینه داد اما نباید با كلبي مسلكي و ترس بیهوده ناشي از اعتماد به نفس جمعي پایین از فرصتهايي بدين سان ارزشمند والبته اندک نیز برای تغییر استفاده نکرد.
میلیونها نفر در ایران با آنچه بر سر رهبران جنبش سبز آمده است موافق نیستند اما فقط صدها نفر در این باب سخن گفته اند و فقط دهها نفر در اين موضوع نوشته اند و این معادله ای ناموزون است.
در قضاوت تاریخی کسی ما را به خاطر نادیده گرفتن فرصتهای مناسب جهت تاثیر بخشی ستایش نخواهد کرد.
زوکربرگ و اصحابش بسان قرن 18 در فرانسه موهبتی را فراهم کرده اند.
یوانی سانچز کوبایی، مارك زوکربرگ آمریکایی و حتی راشد الغنوشی تونسی با همه ی تفاوتها در نگرش و با استفاده از اين موهبت در خدمت تغییر جدید جهان هستند.
ما نيزاین تغيير را در خدمت آزادی و دموكراسي در ایران قرار دهیم.
امروز: حجت الاسلام والمسلمین سید حسن خمینی، یادگار گرامی امام راحل در پیامی به مهندس میرحسین موسوی درگذشت پدر ایشان را به وی تسلیت گفت.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران متن پیام حجت الاسلام والمسلمین سید حسن خمینی به مهندس موسوی به این شرح است:
بسمه تعالی
جناب اقای مهندس میرحسین موسوی
درگذشت والد ماجد مرحوم حاج سید اسماعیل موسوی که عمری را در عشق به پیامبر و اهل بیت مکرم ایشان سپری نمود، خدمت جنابعالی، جمیع بستگان خصوصا برادران و خواهران گرامیتان تسلیت عرض نموده، از خداوند متعال برای آن مرحوم غفران واسعه و برای جمیع بازماندگان صبر و اجر مسالت دارم.
سید حسن خمینی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر