-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آبان ۱۳, پنجشنبه

Latest news from Radio Zamaneh for 11/04/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

محمد سیف‌زاده، وکیل دادگستری از بنیانگذاران کانون مدافعان حقوق بشر از سوی دادگاه انقلاب در جمهوری اسلامی به ۹ سال زندان و ده سال محرومیت از وکالت محکوم شده است. بیشترین اتهامی که به این وکیل دادگستری وارد شده، «اقدام علیه امنیت ملی» به دلیل تأسیس کانون مدافعان حقوق بشر بوده است؛ کانونی که در زمینه‌ی حقوق بشر در ایران فعالیت می‌کند و در سال ۱۳۸۱ توسط شیرین عبادی برنده‌ی جایزه‌ی صلح نوبل، محمد سیف‌زاده، محمدعلی دادخواه، عبدالفتاح سلطانی و محمد شریف برپا شد و نزدیک به دو سال پیش توسط قوه‌ی قضاییه جمهوری اسلامی بسته شد.

Download it Here!

محمدعلی دادخواه و عبدالفتاح سلطانی دو عضو دیگر این کانون هم قرار است محاکمه شوند. نسرین ستوده از وکلای دیگر حقوق بشری ۱۳ شهریور ۸۹ بازداشت شد و محمد اولیایی‌فر دیگر وکیل زندانی در حال گذراندن یکسال زندان است. شیرین عبادی، شادی صدر و محمد مصطفایی هم ناگزیر به ترک ایران شدند.

در تماسی با محمد سیف‌زاده در تهران درباره‌ی واکنش او به حکم دادگاه انقلاب پرسیده‌ام.


محمد سیف‌زاده، وکیل دادگستری

محمد سیف‌زاده: ما از سال ۱۳۷۶ با خانم مهرانگیز کار، درباره تشکیل و اجرای کانون مدافعان حقوق بشر صحبت کرده بودیم که بعد از بازداشت ایشان با خانم عبادی در این زمینه صحبت کردیم. قبل از رسمی شدن قضیه، جلسات ما از همان بعد از انتخابات سال ۷۶ در کانون وکلا انجام می‌شد. این مطلب اول. مطلب دوم اینکه بعد از مهروموم شدن کانون مدافعان حقوق بشر در تاریخ ۱/۱۰/۸۷ که سالروز اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر بود، ما نزدیک به ۳۰۰ میهمان دعوت کرده بودیم، که همه از شخصیت‌های بزرگ و ملی مملکت بودند.

در این روز به کانون حمله کردند و تعدادی از میهمان‌ها را مورد ضرب و جرح قرار دادند. در کانون را هم پلمب کردند. تقریباً تعقیب اعضای مؤسس در دستور روز قرار گرفت. اطلاع دارید خانم نرگس محمدی مدت‌ها در زندان بودند و دچار نوعی فلج شدند و همچنین استارت تعقیب من از ۱۵/۶/۸۸ انجام شد. مرتب به بخش امنیت دادسرای انقلاب مراجعه می‌کردم. سپس قرار مجرمیت علیه من صادر شد؛ آن‌هم به اتهام تأسیس کانون مدافعان حقوق بشر و به استناد مواد ۴۹۸ و ۵۰۰ قانون مجازات اسلامی: یعنی اقدام علیه امنیت و تبلیغ علیه نظام.


محمدعلی دادخواه

آیا این کانون مدافعان حقوق بشر یک نهاد غیر قانونی بود که این اتهام را به شما زدند؟

نخیر، قطعاً قانونی بود! علی‌رغم تصریح اصل ۲۶ قانون اساسی که هر تشکل حزبی، قانونی است و احتیاج به اخذ پروانه ندارد و هم‌چنین طبق قانون احزاب که گرفتن پروانه برای شناسنامه‌دارشدن هر تشکل و استفاده از امتیازات دولتی است. با وجود این ما به وزارت کشور مراجعه و درخواست کردیم و اعضای مؤسس صلاحیت‌شان مورد تأیید و تصویب قرار گرفت. موجودیت کانون مدافعان حقوق بشر مورد تأیید و تصویب قرار گرفت. اساسنامه هم طی مراحل طولانی بالاخره مصوب شد و هم‌چنین مرامنامه و در آخر در کمیسیون ماده‌ی ۱۰ احزاب مصوب گردید که پروانه را به ما بدهند.

وقتی دیدیم بازهم تعلل می‌شود، با وزیر کشور آقای موسی لاری ملاقات کردیم که دستور فوری دادند. در این اثنا آقای وزیر عوض شدند و دولت نهم وزیر کشورش سر کار آمد که از همان روز اول تصمیم داشتند با هر صدای غیر خودی مخالفت کنند و کانون مدافعان حقوق بشر را بعد از دو اخطار مهروموم کردند. بنابراین کانون مدافعان حقوق بشر تمام مراحل تصویبی‌اش را گذرانده بود و وزیری که پروانه‌ی ما را نداد، قطعاً مرتکب تخلف شد و او باید تحت تعقیب قرار می‌گرفت.

با حساب ۹ سال زندان، ده سال هم محرومیت، شما باید به این ترتیب ۱۹ سال از وکالت که حرفه‌ی اصلی شماست، کناره بگیرید. واکنش شما به این حکم دادگاه چیست؟

توجه داشته باشید که این حکم‌ها به استناد اصول ۱۵۲ و ۱۷۲ قانون اساسی دادگاه‌های انقلاب از اساس غیر قانونی هستند. دیگر اینکه به استناد اصل ۱۶۸ قانون اساسی و تبصره‌ی ذیل ماده‌ی ۲۰ قانون تشکیل دادگاه‌های عمومی و انقلاب، رسیدگی به جرایم سیاسی و مطبوعاتی صرفاً باید در محاکم دادگستری و با حضور هیئت منصفه و به صورت علنی باشند و نه در دادگاه انقلاب.

محرومیت از وکالت یا لغو پروانه به استناد ماده‌ی ۱۷ لایحه‌ی استقلال صرفاً و انحصاراً در صلاحیت دادگاه انتظامی کانون وکلای دادگستری مرکز است. این قاضی تخلفات بسیاری انجام داده و حکمی که صادر کرده است، مطلقاً ارزش قضایی ندارد. اگر این پرونده به یک شعبه‌ی مستقل برود، قطعاً نه تنها این حکم لغو خواهد شد، بلکه این قاضی باید تحت تعقیب قرار گیرد.

بنابراین شما به حکم صادره اعتراض کردید یا خواهید کرد. آیا دادگاهی برای تجدیدنظر هست؟

بله، دادگاه برای تجدیدنظر هست. من با وکیلم در حال نوشتن لایحه‌ی اعتراضی هستیم. علاوه بر تخلفاتی که نام برده‌ام، من ده شاهد از وزیر و معاونین و مسئولین کمیسیون ماده‌ی ۱۰ احزاب را به استناد ماده‌ی ۱۹۳ قانون کیفری به عنوان شاهد احضار کرده بودم که اجازه نداد از آنها تحقیق شود و پرونده‌ی کانون مدافعان حقوق بشر را از وزارت کشور مطالبه نکرد. از خبرگزاری‌های مهر، ایلنا و ایسنا که در آن روزها گزارش داده بودند که کانون مدافعان حقوق بشر پروانه گرفت، تقاضای احضار کرده بودم که منبع خبرشان را که از وزارت کشور گرفته بودند، مشخص کنند، اما چون این دادگاه تصمیم داشت از پیش مرا محکوم کند، به هیچ یک از تقاضاهای مشروع و قانونی من توجه نکرد.

بنابراین راهی جز تجدیدنظر نماند. من به تمام خبرگزاری‌ها گفته‌ام که اگر می‌خواهند حفظ آبرویی برای دادگستری شود و نشان دهند که دادگستری مستقل است، نباید پرونده‌ی من را به آن شعبه‌ بفرستند که در دادگاه انقلاب برای تجدیدنظر وجود دارد، بلکه باید به شعبه‌ای مستقل بفرستند تا در فضایی آرام و قانونی به این رأی رسیدگی شود. اگر چنین شود و آن قضات مستقل رأی دهند، قطعاً من رأی را خواهم پذیرفت.

کارنامه‌ی شما نشان می‌دهد که به طور افتخاری از بسیاری کسانی که به دلایل فعالیت‌های حقوق بشری محکوم شده‌اند دفاع کرده‌اید. در حال حاضر آیا به این کار ادامه می‌دهید. یعنی اجازه می‌دهند که بازهم دفاع از پرونده‌های حقوق بشری را به‌عهده بگیرید؟

باید بگویم علی‌رغم اینکه هنوز قطعی نشده و البته قانونی هم نیست و البته این قاضی حق این کار را نداشته است، اما خدای ناکرده اگر برخلاف قانون آن را تأیید کنند، من فقط محروم از حضور در دادگاه‌های قضایی هستم. بنابراین در دادگاه‌های اداری، ثبتی، وکالت در وزارتخانه‌ها و مشاوره در شرکت‌های دولتی و خصوصی ممنوع نشده‌ام. البته در دفترم به صورت مشاوره به تمام کسانی که قربانیان نقض حقوق بشر هستند خدمت خواهم کرد.

جالب توجه است که در متن رأی آن‌چه آمده، ازجمله افتخارات من است. مثلاً تدوین و تبیین قانون اساسی، قانون مجازات اسلامی، قانون مدنی، قانون احترام و حفظ حقوق شهروندی از طریق سمینار و بیانیه و کمک به دانشجویان، کارگران، زنان، جوانان، معلمان و وکالت مجانی آنها. این را آقایان جرم محسوب کرده‌اند. این‌ افتخار من است و اگر اینها جرم است، همان طور که در دادگاه گفتم، من به این جرایم افتخار و اقرار می‌کنم.


دکتر کریم لاهیجی، رئیس جامعه‌ی دفاع از حقوق بشر ایران

دکتر کریم لاهیجی:
بی‌توجهی به قانون

روند دادگاه‌ها در جمهوری اسلامی را پس از آن که وکلا به دلیل دفاع از موکلین خود به زندان‌های طولانی محکوم می‌شوند، چطور ارزیابی می‌کنید؟

دکتر کریم لاهیجی، رئیس جامعه‌ی دفاع از حقوق بشر ایران، نایب رئیس فدراسیون بین‌المللی جامعه‌های دفاع از حقوق بشر در پاریس می‌گوید:

دکتر کریم لاهیجی: اصلاً تمام این تهمیدات و این تهدیدات برای این است که دیگر وکلای دادگستری نتوانند فعالیتی کنند و در زندان باشند. مثل مورد خانم ستوده، آقای اولیایی‌فر؛ و یا اینکه زیر محاکمه باشند و در انتظار نتیجه‌ی محاکمه‌‌ی‌شان مثل آقای سیف‌زاده و آقای دادخواه؛ و یا ناگزیر از ترک ایران شوند، مثل خانم عبادی، خانم شادی صدر و دیگران.

با توجه به اینکه متأسفانه تعداد وکلای دادگستری‌ای که خطر می‌کنند و به طور رایگان دفاع از زندانیان سیاسی را می‌پذیرند بسیار کم و این باعث تأسف من است و حتی کمتر از سال‌های قبل از انقلاب، اینجاست که این سیاست شیطانی را واقعاً مقامات امنیتی ‌ـ قضایی جمهوری اسلامی پیش گرفته‌اند تا این چند وکیل دیگر را هم از دادگاه‌های انقلاب بیرون بیاندازند و به هر صورتی که می‌خواهند با سرنوشت مردم و زندانیان سیاسی رفتار کنند.


عبدالفتاح سلطانی

چه اقداماتی از طرف سازمان شما یا سازمان‌های حقوق بشری در این مورد صورت گرفته است؟

ما علاوه براینکه همان روز شنبه‌ی گذشته، تمام مجامع بین‌المللی و رسانه‌های خبری را از طریق مصاحبه و اطلاعیه باخبر کردیم، امروز طی نامه‌ای به گزارشگر ویژه‌ی سازمان ملل درباره‌ی استقلال قضات و وکلا موضوع آقای سیف‌زاده را عنوان کردیم. برای اینکه واقعاً خیلی بی‌شرمی است که یک وکیل دادگستری به حبس جنایی محکوم شود. می‌دانید که حبس بیشتر از پنج سال حبس جنایی است. ۹ سال زندان! من به‌عنوان دادستان سابق کانون وکلا می‌گویم، هیچ مرجعی به‌ غیر از کانون وکلا نمی‌تواند وکیل را ممنوع‌الوکالت کند.

یعنی دادن پروانه‌ی وکالت، دادن اجازه‌ی وکالت حق انحصاری کانون وکالت است و گرفتن پروانه‌ی وکالت یا ممنوع کردن وکیل دادگستری به‌طور موقت یا به طور دائم از اشتغال به حرفه‌ی وکالت در صلاحیت انحصاری کانون وکلا است. این قانون است، قانون استقلال کانون وکلا که مورخ ۱۳۳۱ شمسی تصویب شده است. پس وقتی دادگاه انقلاب با چنین جسارتی یک وکیل دادگستری را هم به ۹ سال حبس جنایی محکوم می‌کند و هم به ده سال محرومیت از وکالت، معلوم می‌شود دیگر برای هزارمین بار چیزی که در ایران اجرا نمی‌شود قانون است.

Share/Save/Bookmark

 
 

محدودیت‌های اعمال شده بر زنان افغانستان در دوران طالبان بر کسی پوشیده نیست. این روایتی است که نه تنها بارها بلکه در گوشه‌های نه‌چندان دوری از جهان، هر روز تکرار می‌شود. آن‌چه اما به وحشت و بهت از آن دوران می‌افزاید، شاید اعمال سیستماتیک و قانونمند سرکوب به‌عنوان بخشی از ایدئولوژی طالبانی است که هدف آن راندن زنان به حاشیه است.

Download it Here!

گیسو جهانگیری، جامعه‌شناس، فعال حقوق بشر و حقوق زنان و مدیر سازمان غیر دولتی «آرمانشهر» در افغانستان است. هدف اصلی‌ او مبارزه با بی‌سوادی در این کشور است.

این جامعه‌شناس در توصیف وضعیت زنان در زمان طالبان می‌گوید:

طالبان، دستورالعمل‌ها و محدودیت‌هایی را که برای‌ زنان تعیین کرده بودند، در اکثر نقاط کشور پیاده کردند. دستورالعمل‌هایی که مانع از اشتغال زنان می‌شد و بسیار محدودشان می‌کرد. همین طور نحوه‌ی لباس پوشیدن آنان را محدود می‌کرد. مثلاً حتی در رابطه با بهداشت و پزشک مطرح کرده بودند که پزشک‌های مرد حق ویزیت زنان مریض را ندارند. پوشیدن کفش پاشنه‌دار یا پاشنه بلند برای زنان ممنوع شده بود. زنان می‌بایست حجاب کامل می‌داشتند؛ آن‌هم به شیوه‌ای که در افغانستان رایج است؛ یعنی استفاده از برقع و چادری. زنان حق سفر نداشتند. توصیه می‌شد که حتی در کوچه‌ها هم تنها راه نروند. خرید کردن برای آنها ممنوع بود. تمام خانه‌ها می‌بایست پرده یا پلاستیک‌ سیاه می‌داشتند که هیچ بیگانه‌ای نتواند از پنجره داخل آنها را ببیند که مبادا زنان دیده شوند.


گیسو جهانگیری

همه‌ی اینها تقریباً قانونمند بودند. یعنی یک‌سری دستورهای علنی مطرح شده بودند. مکاتب دختران هم بسته شده بودند. معلمین خانه‌نشین شده بودند. در کوچه‌های شهرهای مختلف افغانستان، طالبان نیروی پلیسی قوی‌ای داشتند که با ترکه‌ها و چوب‌های کوچکی که در دست‌شان بود به دست و پای زنان می‌زدند. این جزو کارهای مرسوم آن دوران بود که آدم‌ها روزانه تجربه می‌کردند. خیلی از زنانی که با ‌آنها صحبت کرده‌ام، در آن دوران حداقل یک‌بار طعم چنین حرکتی را تجربه کرده‌اند. مثل مأموران ترافیک اینها نیز مامور این بودند که با ترکه و چوب به دست و پای زنان بزنند. برای همین هم وقتی به آن دوران نگاه می‌کنیم، تقریباً باید از حذف کامل زنان از حیطه‌ی اجتماع صحبت کنیم.

پس از حمله‌ی آمریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱، تشکل‌های غیر دولتی غربی در حوزه‌های متفاوت ازجمله زنان در افغانستان آغاز به‌کار کردند. آیا حضور این تشکل‌ها که بخصوص در حوزه‌ی زنان بسیار فعال هستند، توانسته‌‌ است به ایجاد شبکه‌‌ای از کنشگران اجتماعی در افغانستان و به تبع آن، تقویت و یا حتی شکل‌گیری یک جنبش اجتماعی در این کشور کمکی کنند؟

ما الان وارد دهمین سال ورود نیروهای نظامی آمریکا، ناتو و همراهان‌ آنها در افغانستان شده‌ایم. واقعیت این است که هم‌زمان با مدل تهاجم‌های نظامی در دوره‌ای که ما در آن زندگی‌ می‌کنیم، بخصوص پس از فروپاشی شوروی، شاهد آشفته‌ بازار و رویش قارچ‌مانند تشکل‌های غیر دولتی هستیم که از طریق نهادهای غیر دولتی بین‌المللی و در مرحله‌ی دوم نهادهای غیر دولتی محلی در کشورهایی نظیر افغانستان فعالیت می‌کنند.در دوران اشغال مثل دوران کلونیالیسم، دوران استعمار، همیشه باید بهانه‌ها و شعارها و اهدافی مطرح شوند. در رابطه با افغانستان مسئله‌‌ی مبارزه با القاعده و طالبان بود.

یکی دیگر از ارکان آن به گونه‌ای مسئله‌ی نجات زنان افغانستان از بند تجربه‌ی طالبان و از بند ۳۰ سال جنگ بود. من فکر می‌کنم افکارعمومی جهان بسیار ‌نگران وضع زنان این کشور بود. این رابطه‌ی تنگاتنگی دارد با ورود بی‌رویه‌ی پول از طریق تشکل‌های غیر دولتی برای کمک‌رسانی و ترقی در همه‌ی زمینه‌های مختلف حیات اجتماعی که از طرف جامعه‌ی بین‌المللی راه‌اندازی شد.

سیستم کمک‌های غیر دولتی که در اکثر مواقع از طریق نهادهای غیر دولتی شکل می‌گیرد، نه از طریق نهادهای دولتی، چند مشکل دارد. این یکی از اشکال استعمار نو است که در واقع کاملاً دولت را در رابطه با وظایف سنگینی که دارد تضعیف می‌کند. مثل احیای بخش‌های مهم اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی. در واقع این کار مثل فرشی است که شما از زیر پای دولت بکشید. زیرا بازیگران غیر دولتی و غیر شفافی که به هیچ نهاد، مجمع و یا به مردم کشوری که در آن کار می‌کنند پاسخگو نیستند و تنها به بنیادها یا مراکزی که آنها را به قول افغان‌ها «تمطیع» می‌کنند و پول در اختیارشان قرار می‌دهند پاسخگو هستند، باید یک‌شبه چیزی به نام جامعه‌ی مدنی در کشور ایجاد کنند و بشوند عامل و مهندس و مدیر تا از پول‌های ارسالی در زمینه‌های مختلف و با تصمیم‌های خارج از این سرزمین، بدون اراده‌ی مردم، بدون اراده‌ی متخصصین، وطن‌دوستان و خوش‌فکران این کشور استفاده شود.


طبیعی است در پی این روند شما دچار فساد هم می‌شوید. در افغانستان ما نمی‌توانیم از این مجموعه‌ای که خیلی کوتاه به آن اشاره شد، انتظار داشته باشیم که با بهره‌برداری از نهادهای بین‌المللی و کمک تشکل‌های غیر دولتی، جنبش‌های اجتماعی و خواست‌های اجتماعی را ایجاد کنند. توجیه‌کردن مسائل زنان نمی‌تواند جایگزین مطالبات و شکل‌گیری خواست‌ها و حرکت‌های خود زنان و مردان آگاه همراه‌شان برای تغییر روابط پیچیده‌ی اجتماعی و تجربه‌ی چندین ده‌ساله‌ی تاریخی این مرز و بوم باشد.

شاید بشود یکی از دستاوردهای زنان در افغانستان را شکل‌گیری وزارت زنان در این کشور دانست که در مقایسه با دیگر کشورهای منطقه، دستاوردی است که زنان مثلاً ایران یا کشورهای دیگر هنوز به آن دست پیدا نکرده‌اند. وجود وزارت زنان در کشور افغانستان تاکنون توانسته است کمکی به ایجاد گسترش فرهنگ غیر مردسالار و پدرسالار در جامعه‌ی افغانستان کند؟ یا به‌عبارتی دیگر چه تأثیری در رشد آگاهی و خودسازماندهی زنان در افغانستان داشته است؟

وزارت زنان، دستاورد زنان افغانستان نیست. برای این که از بالا و به طور فرمایشی شکل گرفته است، بدون این که پشت سر آن فشار اجتماعی موجود باشد؛ و چون قدرت اجرایی هم نداشته، در واقع به صورت سمبولیک توانسته است یک‌سری پیشنهادها را مطرح کند. شکل‌گیری این وزارت بیش‌تر به خاطر فشار جامعه‌‌ی بین‌المللی بوده است. برای همین من نمی‌توانم چندان از دستاوردهای این وزارتخانه برای شما بگویم. کما اینکه رابطه‌ی تنگاتنگی هم با یونیسف و نهادهای بین‌المللی داشته است که آنها به‌هرحال برنامه‌های متعدد و مختلف کوتاه‌مدت توجیهی را در نظر داشتند که اینها هیچ کدام زمینه‌ساز نیست.

متأسفانه با وجود اینکه این وزارتخانه آرزوی میلیون‌ها زن در کشورهای همسایه است و این مطالبه را دارند، ولی این مطالبه در افغانستان نبوده است. کما اینکه ما جنبشی به نام جنبش زنان در افغانستان نداریم. یعنی ما در برخی شهرهای بزرگ، برخی افرادی را داریم که زنان آگاه و کوشایی هم هستند، ولی به دلایل متعددی که شاید در اینجا فرصت طرح آن نباشد، نتوانسته‌اند رایزنی‌های کافی و یا ارتباط کافی با بدنه‌ی جامعه برقرار کنند تا ما بتوانیم از چیزی شبیه جنبش زنان صحبت کنیم.


گیسو جهانگیری در سال‌های جنگ داخلی تاجیکستان پس از فروپاشی شوروی که به «برادرکشی» معروف است، در این کشور زندگی و فعالیت کرده و پس از آن افغانستان را به‌عنوان حوزه‌ی فعالیتش انتخاب کرده است. در هر دو مورد او درگیر وضعیت زنان در کشورهای جنگ‌زده بوده است. این دو کشور باهم زمینه‌های تاریخی‌ـ فرهنگی مشترکی دارند، اما در عین‌حال تفاوت‌های زیادی دارند که نمی‌شود بر آنها چشم پوشید. ازجمله پیشینه‌ی حکومت قبلی در تاجیکستان که یک حکومت سکولار کمونیستی بوده و در افغانستان مذهبی و اسلامی. با توجه به این تفاوت‌ها، چقدر مشکلات زنان در این دو کشور به‌هم شبیه است؟

یکی از قربانیان مستقیم جنگ‌های داخلی، چه در تاجیکستان و چه در افغانستان، زنان هستند که فکر می‌کنم لازم به توضیح نباشد که چرا. پیامدهای جنگ‌ها بعد از پایان‌یافتن آنها است که مشخص می‌شود. پس از جنگ، معمولاً شما با جمعیت کثیری از زنان بیوه، سرگردان، بی‌خانمان و بدون امکان دسترسی به اشتغال و سامان مواجه می‌شوید. با تجربه‌ای که من دیدم، متأسفانه توجه خاصی هم بعد از جنگ به این طبقه، به این قشر جدید در جامعه نمی‌شود. زنان در واقع به گونه‌ای قربانی بودن خودشان را حتی بعد از پایان یافتن جنگ تجربه می‌کنند و تسهیلات خاصی هم ندارند برای اینکه به‌عنوان سرپرست خانواده بتوانند یک زندگی آبرومندانه‌ داشته باشند.

زنان در ضمن قربانی خود جنگ هم هستند. نه تنها کشته می‌شوند، بلکه مسئله‌ی تجاوز جنسی، دزدیدن زنان و ازدواج‌های اجباری نیز از دیگر اشکال خشونت است که در دوران جنگ و پس از آن رایج‌تر و وسیع‌تر می‌شود. این مسائلی است که متاسفانه ما هم در تاجیکستان دیدیم و هم در افغانستان. شما می‌بینید که در تاجیکستان برای مثال قوانین کل کشور به طور کلی مترقی‌تر هستند. به دلیل تجربه‌ی ۷۰ سال گذشته‌ی کمونیستی در تاجیکستان، مجموعه‌‌ی قوانین موجود، مترقی‌تر از قوانین کشور ایران و افغانستان است، اما با واقعیت‌های جامعه خوانایی ندارد. برای این که عرف، عادت و رسوم؛ رسومی که برخی‌ها فکر می‌کنند صدها سال قدمت دارد، در واقع پناهگاهی است که مردم بعد از دوران‌ جنگ به آن می‌گروند. در کل، در جوامعی که عدالت وجود ندارد، در دوران جنگ و پس از آن، مشکلات به طور خاصی حول این حلقه‌ی ضعیف که زنان باشند، بیشتر می‌شود.

با توجه به نکاتی که مطرح کردید شاید بشود تاجیکستان را مدل کشوری دانست که قوانین پیشرویی در رابطه با مسائل زنان دارند که لزوماً با فرهنگ و منش مردم آن دیار سازگاری ندارد. سئوال اینجاست که آیا قانون یک کشور باید پیشروتر از مردم آن کشور باشد یا برعکس؟ آیا راه سومی هم وجود دارد: کار فرهنگی در میان مردم و همزمان داشتن یک قانون پیشرو؟

بله، من با راه سوم که فکر می‌کنم من و شما را همفکر می‌سازد، یعنی موازی‌کاری، به‌عنوان فعال حقوق بشر و فعال حقوق زنان اعتقاد کامل دارم. در این دو زمینه هم‌زمان باید فعالیت داشت. یعنی ما در افغانستان با جامعه‌ای مثل ایران روبه‌رو نیستیم که زندگی روزمره‌ی مردم مدرن‌تر و تجددخواهانه‌تر از قوانین حاکم و قوانینی باشد که اجرا می‌شوند. در تاجیکستان قوانین ضمانت اجرایی ندارند. برای همین این قوانین به گونه‌‌ای از بالا بر جامعه سایه افکنده است، بدون اینکه مکانیسم اجرایی آن موجود باشد و یا میل یا تمایلی برای اجرای آن از طرف کسانی وجود داشته باشد. در افغانستان فاصله‌ی وحشتناکی بین یک‌سری قوانین و واقعیت زندگی مردم وجود دارد و نقطه‌ی تلاقی هم موجود نیست.


متأسفانه ما جنبش اجتماعی زنان نداریم. البته جنبش‌های اجتماعی دیگری هم نداریم. این را هم باید گفت. یعنی ما جامعه‌ی مدنی نداریم. دانشجوها هم فعال نیستند. نوعی افسردگی امروز بر افغانستان چیره شده است و بخشی‌ از آن هم مربوط به حضور بیگانگان و ردپای‌شان در خاک این کشور بعد از ۳۰ سال جنگ است. شما می‌بینید که در افغانستان هم حتی مسئله‌ی قانونگذاری، با وجود میل بین‌المللی که در آغاز وجود داشت، همواره مورد مذاکره قرار گرفته است. برای مثال قوانین اهل تشیع، احوال شخصی اهل تشیع سال پیش در میان زنان خوش‌فکر بحران ایجاد کرد برای این که مبارزه کنند تا قوانینی که محدودکننده‌ی زنان است و حقوق آنها را سلب می‌کند، قانون نشود. متأسفانه در همه‌ی زمینه‌‌ها آنها نتوانستند موفق شوند و یک‌سری قوانین محدودکننده موجود است.

عرف جامعه و جامعه‌ی جنگ‌زده و این که بسیاری از کسانی که عاملین جنگ بودند و در واقع بقای خودشان را مربوط به این جنگ و در تاریکی نگه داشتن بخشی از جامعه یعنی زنان می‌دیدند، امروز در صدر قدرت نشسته‌اند. برای همین وقتی شما از هم‌سویی صحبت می‌کنید، از دو نوع فعالیت زنان که لازم است هم‌زمان باهم پیش روند می‌گویید، فعالیت سومی هم برای شهروندان افغانستان چه زن و مرد باید موجود باشد که آن مبارزه با پروژه‌هایی است که می‌خواهد جنگ و سرکوب را دوباره دامنگیر مردم کند.

در افغانستان ما در قلب یک دوران خطرناک زندگی می‌کنیم. آن راحتی خیال را که به آدم اجازه دهد یک دهه تجربه‌ی جامعه‌ی بین‌المللی در افغانستان و تأثیر آنها را روی مردم بسنجد، کم‌کم از دست می‌دهیم. کل جامعه نگران فردایی است که شاید آن قدرهم دور نباشد تا مبادا این آرامش نسبی که بعد از رفتن طالبان پیدا شده بود، دوباره برهم بخورد.

Share/Save/Bookmark

 
 

دانشگاه علوم پزشکی ایران با سابقه‌ای ۳۶ ساله به دستور معاون نیروی انسانی و توسعه‌ی رئیس جمهور و ابلاغ وزیر بهداشت منحل شد.

از روح‌الله شهسوار، روزنامه‌نگار مقیم پاریس پرسیده‌ام: ارزیابی شما از این انحلال چیست؟ آیا این انحلال تأمین‌کننده‌ی شعار تمرکززدایی دولت است یا خیر؟

Download it Here!

روح‌الله شهسوار: در مورد این انحلال می‌شود در دو سطح صحبت کرد. یک، مسائل مستقیمی که مربوط به خود این عمل است. یعنی خود اتفاقی که افتاده، به یک زلزله‌‌ در تصمیم‌گیری‌های دولتی تعبیر شده است. آن هم با وجود ابهاماتی که حول و حوش این تصمیم وجود دارد. یعنی معلوم نیست که الان تکلیف حدود ۱۳ هزار کارمند این دانشگاه چه می‌شود؟

باید در نظر داشته باشید که این اتفاق در مورد دانشگاه علامه هم به شکل دیگری افتاده است، اما تکلیف دانشجوهای این دانشگاه چه خواهد شد؟ حالا گفته‌اند که عده‌ای پاس داده شوند به دانشگاه تهران و عده‌ای هم به دانشگاه بهشتی. اینها ابهاماتی است که خود مسئولین دانشگاه‌ها مطرح کرده‌اند و معلوم نیست چه اتفاقی می‌خواهد بیافتد. معلوم نیست تکلیف بودجه‌ی دانشگاه‌ها چه می‌خواهد بشود.


روح‌الله شهسوار، روزنامه‌نگار مقیم پاریس

ظاهراً دولت به بهانه‌ی تمرکززدایی دست به این کار زده و در ابلاغیه‌ی معاون رئیس جمهور در توسعه‌ی انسانی و دستوری که وزیر بهداشت هم داده، این بهانه ذکر شده است. فکر می‌کنید چقدر انحلال دانشگاه علوم پزشکی ایران در راستای تمرکززدایی است؟

بی‌شک کاملاً برعکس این است. یعنی ظاهر قضیه و آن چیزی که اعلام شده است، دارد به ما این را نشان می‌دهد که اتفاقاً در راستای تمرکزسازی و تمرکززایی است. یعنی به‌جای اینکه دانشگاه‌ها مدیریتی مستقل داشته باشند که به مسائل تخصصی‌ خودشان ربط داشته باشد، مثلاً همین دانشگاه علوم پزشکی، در واقع می‌روند زیر نظر یک مجموعه‌ی بزرگ‌تر و مدیریت‌ آنها متمرکزتر می‌شود. یعنی اگر قرار باشد که بخش‌نامه‌ای از طرف وزارت علوم یا شورای انقلاب فرهنگی و یا هر جای دیگری بیاید، به‌جایی اینکه به هر دانشگاهی ارسال شود، به یک دانشگاه ارسال می‌شود و همه‌ی آن زیرمجموعه‌ها مکلفند به همان یک بخشنامه عمل کنند.

این یعنی تمرکززایی، یعنی از بین بردن استقلال دانشگاه‌ها. در گذشته بحث این بود که این مدیریت‌ها را به استان‌ها دیگر و شهرستان‌ها منتقل کنند. الان ما در مورد قضیه‌ی دانشگاه علوم پزشکی ایران چنین مسئله‌ا‌ی را نمی‌بینیم. به فرض مثل خیلی از وزارتخانه‌ها نیست که به صورت تبلیغاتی گفته می‌شود که به جای دیگری منتقل می‌شوند. اصلاً این دانشگاه محو شده است و اگر قصد تمرکززدایی بود، این دانشگاه که یک سرمایه است و تاریخی برای خودش دارد، به جای دیگری منتقل می‌شد که بتواند از این دانشگاه استفاده کند، ولی ظاهراً اصلاً قضیه این نیست.

به نظر شما آیا فرایند انحلال دانشگاه علوم پزشکی یک فرایند قانونی و حقوقی بوده است؟ آیا فکر می‌کنید معاون رئیس جمهور و وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی این اختیار و این امکان را از نظر حقوقی و قانونی دارند که دانشگاهی را یکشبه منحل کنند؟

ببینید، وقتی این خبر روی خروجی خبرگزاری‌ها دیده شد و در درجه‌ی اول روی خروجی خود سایت وزارت بهداشت قرار گرفت، چنین تعبیر شد که یک زلزله‌ی خبری اتفاق افتاده است. این دقیقاً برمی‌گردد به همین مسائلی که شما اشاره کردید. یعنی هیچ کدام از روالی که باید برای این تصمیم‌گیری اعمال می‌شد، اعمال نشده است. مجلس باید مطلع می‌بود، اما نبود.

شورای عالی انقلاب فرهنگی باید مطلع می‌بود اما نبود. حتی رؤسای دانشگاه‌ها گویا در آخرین مراحل این تصمیم‌گیری متوجه شده‌اند. پس این نشان می‌دهد که یک اتفاق دیگری دارد می‌افتد که فراتر از این خبر است. یعنی باند حاکم بر دولت با این نوع تصمیم‌گیری‌ها، که کم هم نیست، دارد تصویر دیگری از خودش را نمایان می‌کند و آن هم پای‌بند نبودن به هیچ نوع قانون و قرارداد اجتماعی است؛ حتی قراردادها و قوانینی که در خود همین سیستم و در همین نظام بر سرش توافق صورت گرفته است. وقتی این عمل انجام نمی‌شود، این سئوال به‌وجود می‌آید که این دولت به چه قاعده و قانونی پای‌بند است؟

شاید این مسئله به ذهن ما خطور کند که حتی قراردادن یک چنین وزیرهایی مثل خانم دستجردی، به بهانه‌ی اینکه یک خانم را در رأس امور بگذارند در حالی که خانم‌های بسیار شایسته‌تری از ایشان هم وجود دارند، به خاطر همین است. حتی بحث می‌شود که شاید خود خانم دستجردی خیلی در این تصمیم‌گیری نقشی نداشته است. یعنی فقط به او ابلاغ شده است. اینها یک‌سری مسائل را مطرح می‌کند که در واقع روی دیگر باند حاکم بر دولت را به ما نشان می‌دهند. حتی نزدیک‌ترین افراد به اینها هم از تصمیم‌گیری‌‌شان شوکه می‌شوند. به نظر من این‌جا ما به گونه‌ای نوعی از آنارشیسم را در تصمیم‌گیری‌های دولتی می‌بینیم.

آیا فکر می‌کنید در ورای این تصمیم، نوعی نگاه امنیتی یا نوعی اهداف سیاسی نهفته باشد یا نه، صرفاً نوعی بلبشو و بی‌برنامگی و تصمیمات دفعی است؟

من فکر می‌کنم تلفیقی از این دو است. یعنی این نوع نگاه امنیتی و سیاسی که در تمام تصمیم‌گیری‌های دولت هست، باعث می‌شود چنین تصمیم‌گیری‌هایی شود. با توجه به اینکه بالاخره کارایی ندارد. مثلاً در مورد یک مسئله‌ی تخصصی مثل علوم پزشکی یا مسائل تخصصی این مجموعه، وقتی دیدگاه امنیتی و سیاسی وارد می‌شود، منجر به همین بلبشویی می‌شود که می‌بینید. یعنی تصمیمی گرفته می‌شود که هیچ سنخیتی با آن مجموعه‌ی مورد تصمیم‌گیری ندارد.

ظاهر قضیه این را به ما نشان می‌دهد که دیدگاهی امنیتی حاکم بر فضای دانشگاه است که یکی از پایه‌‌های این جنبش اعتراضی است که در یکی دو سال اخیر روی داده و بسیار هم به‌ویژه در شهر تهران قوی است. می‌خواهند این جنبش را به گونه‌ای مهار کنند. حالا یکی از راه‌هایی که سراغش رفته‌اند این است که مدیریت دانشگاه‌ها را متمرکز کنند. با یک تصمیم‌گیری سیاسی‌ ‌ـ امنیتی سرنوشت یک مجموعه‌ی تخصصی را تحت تأثیر قرار می‌دهند و ما باز به همان مسئله‌ی قدیمی برمی‌خوریم که چطور به‌نام تمرکززدایی، تمرکززایی می‌شود. یعنی با یک تبلیغات دروغین، با یک اسم و عنوان و تیتر دروغین، کاری را انجام می‌دهند که کاملاً برخلاف آن است.

این کارها در واقع نشان می‌دهد که این باند حاکم بر دولت ظاهراً هیچ مبنای اخلاقی برای رفتارهایش ندارد. یعنی وقتی خود کارشناسان می‌نشینند و برنامه‌ریزی می‌کنند و می‌گویند ما داریم تمرکززدایی می‌کنیم، هیچ وقت به فکرشان خطور نمی‌کند که به اسم تمرکززدایی چند دانشگاه منحل می‌شود و می‌رود زیر نظر یک دانشگاه دیگر. این بلبشو، این اختلاط در تصمیم‌گیری‌ها و عدم تصمیم‌گیری منسجم، ریشه‌ در همان نگاه امنیتی‌‌ـ سیاسی دارد که بر تصمیم‌گیری‌های دولت حاکم است.

Share/Save/Bookmark

 
 


نوید محبی

نوید محبی جوان ۱۸ ساله‌ایی است که نزدیک به ۵۰ روز از بازداشتش می‌گذرد و همچنان در وضعیتی بلاتکلیف قرار دارد. قرار بود مهر ماه امسال در کنار هم‌‌دانشجویی‌هایش روی صندلی کلاس‌های درس دانشگاه آزاد تهران بنشیند، اما حالا در اتاقی حدوداً ۳۰ متری همراه ۲۹ نفر دیگر که عموماً متهم به قتل و قاچاق و آدم‌ربایی و دزدی هستند در زندان ساری به سر می‌برد.

شاید نام نوید را در رسانه‌ها کمتر خوانده و شنیده باشید. دلیل این امر می‌تواند سکوت خانواده باشد و البته کم‌توجهی رسانه‌ها به زندانیان کم‌تر شناخته شده در مقایسه با زندانیان صاحب نام! برای سکوت خانواده می‌توان دلایلی از قبیل ناآگاهی، تهدید و ترس یافت، اما سکوت رسانه‌ها را در چنین مواردی نمی‌توان با هیچ دلیلی توجیه کرد.

نوید محبی وبلاگ‌نویس و از فعالان کمپین یک میلیون امضاست که در زمان تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری سال پیش نیز در ستاد یکی از کاندیدای اصلاح‌طلب فعالیت می‌کرد. وی طی دو سال گذشته دو بار به صورت موقت بازداشت شده، که البته هیچ یک از این بازداشت‌ها چند ساعت بیش‌تر طول نکشیده بود.

اما این بار از ۲۷ شهریور که ماموران امنیتی با مراجعه به منزل خانوادگی‌اش در شهر آمل استان مازندران با اعمال خشونت اقدام به بازداشت وی نمودند، تا کنون در بازداشت به سر می‌برد. هنوز هم به طور مشخص مورد اتهامی‌اش اعلام نشده است. اما به نظر می‌رسد حساسیت‌ها بیش‌تر روی مطالبی است که نوید در وبلاگش نوشته است.

در مراجعات مکرر خانواده محبی به دادسرا و اداره اطلاعات به آن‌ها گفته شده که پسرشان حاضر به قبول اشتباهاتش و ابراز ندامت و پشیمانی در مورد مطالب و فعالیت‌هایش نیست. بنابراین پرونده وی به دادگاه انقلاب فرستاده شده و به زودی محاکمه خواهد شد.

سکوت خانواده ادامه دارد... سکوت رسانه‌ها نیز... در این بین جمعی از وبلاگ‌نویسان و فعالان مدنی و زنان سکوت را می‌شکنند و با انتشار بیانیه‌ایی ضمن اعتراض به تداوم بازداشت نوید محبی و بلاتکلیفی او، خواستار آزادی این جوان ۱۸ ساله و بازگشت وی به کلاس درس می‌شوند.

بیانیه‌ایی با امضای ۲۵۰ نفر که می‌توانست تعدادش بیش از این باشد اگر سکوت بزرگان [!] نیز در حمایت از زندانیان جوان شکسته می‌شد و این سکوت تلخ در بین خانواده و رسانه‌ها و فعالین تکرار نمی‌شد...

▪ ▪ ▪

متن بیانیه: «اعتراض وبلاگ‌نویسان و فعالان مدنی و زنان به ادامه‌ی بازداشت و بلاتکلیفی نوید محبی»

بیشتر از یک ماه از بازداشت نوید محبی، وبلاگ‌نویس و عضو کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض‌آمیز می‌گذرد و علی‌رغم مراجعات و پی‌گیری‌های مکرر خانواده به نهادهای قضایی و امنیتی هنوز هیچ اطلاعی از اتهام انتسابی و وضعیت نگهداری این جوان ۱۸ ساله در دست نیست. نوید محبی در آزمون سراسری امسال در رشته علوم سیاسی دانشگاه آزاد تهران مرکز قبول شده بود که به دلیل بازداشت تاکنون موفق به حضور در کلاس‌های خود نشده است.

نوید محبی در تاریخ ۲۷ شهریور ماه سال جاری توسط مأموران امنیتی در منزل خانوادگی خود در شهر آمل در استان مازندران بازداشت شد. گفته می‌شود بازداشت وی که توسط هشت مأمور مسلح وابسته به اداره اطلاعات این شهر صورت گرفته، با اعمال خشونت فیزیکی نسبت به نوید و تهدید خانواده محبی همراه بوده است.

تدوام بازداشت و بلاتکلیفی نوید محبی در حالی صورت می‌گیرد که خانواده محبی نیز برای عدم اطلاع‌رسانی و انجام مصاحبه در مورد بازداشت و وضعیت فرزندشان مورد تهدید قرار گرفته و تحت فشار هستند و تاکنون برای نشان دادن حسن نیت خود و امید به همکاری مراجع قضایی در این رابطه سکوت کرده‌اند.

ما امضا کنندگان این بیانیه با توجه به سابقه‌ی فعالیت‌های مدنی و برابری خواهانه‌ی نوید محبی، در وهله‌ نخست از مراجع قضایی می‌خواهیم تا نسبت به مشخص شدن وضعیت حقوقی پرونده این فعال جوان که یقینا دغدغه‌ایی جز بهبود شرایط جامعه نداشته، اقدام کنند. آزادی این جوان دانشجو و بازگشت وی به کلاس درس خواست اساسی ما امضا کنندگان این بیانیه است که انتظار تحقق سریع آن را از مراجع ذیربط در نهادهای قضایی و امنیتی داریم.

Share/Save/Bookmark

 
 

سکينه محمدی آشتيانی، زن محکوم به سنگسار در ايران روز چهارشنبه اعدام نشد. برنار کوشنر، وزير امور خارجه فرانسه اين خبر را پس از گفت‌وگوی تلفنی با همتای ايرانی خود منوچهر متکی اعلام کرد.

به گزارش خبرگزاری فرانسه، منوچهر متکی، وزير امور خارجه ايران در تماس تلفنی برنار کوشنر گفته است که تحولی در پرونده سکينه محمدی آشتيانی صورت نگرفته و حکم نهايی در رابطه با اين پرونده هنوز از سوی مراجع قضايی ايران صادر نشده است.

متکی افزوده است خبر اعدام سکينه محمدی آشتيانی واقعيت ندارد.


روز دوشنبه کميته‌های بين‌المللی عليه سنگسار و اعدام طی اطلاعيه‌ای اعلام کردند که «دستور اجرای حکم اعدام» سکينه محمدی آشتيانی به بخش اجرای احکام زندان تبريز فرستاده شده و او در دو روز آينده اعدام می‌شود.

با انتشار اين خبر، اتحادیه اروپا، آمریکا و همچنين انگليس، نگرانی خود را نسبت به اين خبر ابراز داشته و خواستار توقف اجرای این حکم شدند.

برنار کوشنر: ما از مقامات ایران می خواهیم تا به آزادی های اساسی احترام بگذارند و به ارعاب و سرکوب سیاسی همه کسانی که امروز به ناحق زندانی شده‌اند، پايان دهند

آقای کوشنر همچنین گفت که در این تماس تلفنی نگرانی خود را از خبر اعدام قريب‌الوقوع خانم آشتيانی به همتای ايرانی خود ابراز داشته است.

وی از مقامات ايرانی خواست تا حکم اعدام سکينه محمدی آشتيانی را لغو و وی را عفو کنند.

وزير امور خارجه فرانسه گفت: «من همچنين نگرانی جامعه جهانی را نسبت به بازداشت پسر و وکيل مدافع سکينه محمدی آشتيانی اعلام کردم.»

برنار کوشنر افزود: «ما از مقامات ایران می خواهیم تا به آزادی های اساسی احترام بگذارند و به ارعاب و سرکوب سیاسی همه کسانی که امروز به ناحق زندانی شده‌اند، پايان دهند.»

از سوی ديگر به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی ايران (ايرنا)، حجت‌الاسلام مالک اژدر شريفی، رئیس کل دادگستری آذربایجان شرقی، امروز به اين خبرگزاری گفت خانم آشتيانی «در سلامت کامل» به‌سر می‌برد.

رئیس کل دادگستری آذربایجان شرقی افزود: «پرونده نامبرده در محاکم قضایی استان در دست پیگیری بوده و روال اداری خود را طی می‌کند.»

رامين مهمان‌پرست، سخنگوی وزارت امور خارجه ايران نيز در اظهار نظری خبر احتمال اعدام سکينه محمدی آشتيانی را کار «دشمنان» خواند تا به اين وسيله به جمهوری اسلامی فشار آورند.

سکينه محمدی آشتيانی از سوی دادگاهی در ايران به اتهام رابطه نامشروع به سنگسار متهم شده‌است. حکم سنگسار وی چندی پيش در پی فشارهای بين‌المللی و اعتراض مدافعان حقوق بشر تعليق شد. وی همچنين به دست داشتن در قتل همسرش نيز متهم شده است.

Share/Save/Bookmark

 
 

دانشگاه هنرهای کاربردی وین از نهم نوامبر، میزبان نمایشگاهی از کارهای هنرمندان معاصر ایران خواهد بود؛ نمایشگاهی از ویدئوآرت، نقاشی و عکس با عنوان «مرور گذشته؛ تهران - وین».

Download it Here!

این نمایشگاه همزمان با «ماه عکاسی» در پایتخت اتریش برگزار خواهد شد و در برنامه گشایش آن، مدیر دانشگاه هنرهای کاربردی وین نیز سخنرانی خواهد کرد. آثار پانزده هنرمند ایرانی که در تهران و وین ساکن هستند تا روز شانزدهم دسامبر در این نمایشگاه نمایش داده خواهد شد.


پوستر نمایشگاه

صالح روضتی، یکی از هنرمندانی که آثار او در نمایشگاه «تهران - وین» به نمایش درخواهد آمد به «رادیو زمانه» گفت: «شخصی که باعث شده همه ما برای این برنامه دور هم جمع شویم، خانم یولیا آلرستوفر، استاد هنر اسلامی در دانشگاه لینس است که خود او تخصص‌اش، عکاسی معاصر ایران است.»

روضتی همچنین افزود: «حدود دو سال است که مقدمات این پروژه به کوشش خانم سیمی کورِس، هماهنگ کننده برنامه‌های نمایشگاه، در حال انجام است. خانم کورس به ایران هم سفری داشته و کارهایی از هنرمندان معاصر را به اینجا آورده است. پروژه در جریان بود تا اینکه تصمیم گرفته شد، تعدادی از کارهای هنرمندان ایرانی مقیم وین هم به نمایشگاه اضافه شود. ایشان کارها را انتخاب کرده‌اند ولی برگزارکننده اصلی، دانشگاه هنرهای کاربردی وین است.»

یکی از هنرمندان نمایشگاه: «باید مخاطبان را آزاد گذاشت تا برداشت خودشان را در زمان دیدن کارها داشته باشند.»

این هنرمند جوان ایرانی که در حال تحصیل در وین است، در رابطه با پیوند آثار نمایشگاه با رویدادهای اخیر ایران گفت: «مسایل معاصر ایران در کارهای نمایشگاه دیده می شود ولی نمی‌توانم آنها را مستقیماً به مسایل اخیر ایران ربط بدهم؛ به ویژه که این یک نمایشگاه گروهی است. من معتقدم باید مخاطبان را آزاد گذاشت تا برداشت خودشان را در زمان دیدن کارها داشته باشند.»

صالح روضتی بر این باور است که در دو-سه سال گذشته فعالیت‌های ایرانیان در وین در زمینه هنرهای تجسمی بیشتر شده است. او می‌گوید: «برخی از سالها پیش فعال هستند مانند بهروز حشمت که در اتریش شناخته شده است و در جامعه ایرانی هم کمابیش از او شناخت دارند ولی از حدود دو سال پیش که به تعداد هنرمندان جوان ایرانی در زمینه هنرهای تجسمی در اتریش افزوده شده، فضا فعال‌تر به‌نظر می‌رسد. آنها با هنرمندان نسل پیش هم در تماس هستند و با پشتیبانی آنها در تلاش‌اند که بیشتر خود را بروز دهند.»

Share/Save/Bookmark

 
 

در نقد تلاش حکومت ایران برای تأسیس چیزی به نام "علوم انسانی اسلامی"، شهلا شفیق بر این نکته تأکید می‌کند که دانش انسانی علم غیب نیست و به تمامی این-جهانی است. «بر این پایه، میان "علوم انسانی" و "علوم انسانی اسلامی" تفاوت از زمین تا آسمان است.» او برای بازنمایی تفاوت این دو، بر مسئله‌ی زن انگشت می‌گذارد.

شهلا شفیق تحصيلاتش را در رشته جامعه‌شناسی به پايان رسانده و در زمينه روابط بين فرهنگی در متن مهاجرت کار می‌کند. او در سال ۱۹۸۲ به اجبار ايران را ترک گفته و در فرانسه اقامت گزيده است.
جستارهای منتشر شده به قلم او به فرانسه و فارسی عمدتا در توضیح انتقادی موقعیت زنان در کشورهای اسلامی و در نقد سکسیسم در ایدئولوژی دینی است.
از کارهای او می‌توان از این دو کتاب نام برد:
"زنان و اسلام سیاسی" (مجموعه‌ی مقاله، پاریس ۱۳۷۹)،
"توتالیتاریسم اسلامی، پندار یا واقعیت؟" (در اصل به فرانسه، ترجمه به فارسی از رضا ناصحی، پاریس ۱۳۸۴).

اندیشه‌ی زمانه: شما جامعه‌شناس هستید. لطفا نخست برای ما بگویید چرا به علوم اجتماعی رو آوردید و از این علوم چه برداشت و انتظاری دارید؟

شهلا شفیق: پرسش شما خاطره‌ای را به ذهنم می‌آورد که بیشتر به داستان می‌ماند، اما به تمامی رخ داده است: یک روز پاییزی سال ۱۳۵۴ بود و همراه با دوستی صمیمی که او هم دانشجو بود، سراپا پوشیده در چادر و چاقچور، به دانشکده الهیات و معارف اسلامی رفتیم و با هزار تمهید خودمان را دانشجوی آنجا جا زدیم تا به کلاس امیر حسین آریانپور راه یابیم. از آنچه در کلاس رد و بدل شد، چیز زیادی یادم نیست، فقط می‌دانم که خیلی هیجان زده بودم از اینکه جامعه‌شناسی را، که به دانشکده الهیات تبعید شده بود، ملاقات می‌کردم.

با مرور این صحنه که ظاهراً ربطی به پرسش شما ندارد، متوجه می‌شوم که این خاطره دلیل علاقه من به علوم انسانی و اجتماعی را بیان می‌کند. می‌گویم علوم انسانی و اجتماعی و نه فقط جامعه‌شناسی، چرا که معتقدم مطالعه و تحقیق در پدیده‌های اجتماعی به ناگزیر رویکردی چند وجهی را طلب می‌کند که هر اندیشمند و پژوهشگر را به نگاه فلسفی، سیاسی، اقتصادی، روانشناسی، قوم شناسی، جمعیت شناسی و... دعوت می‌نماید. انسان و جامعه پدیده‌هائی پیچیده‌اند که نمی‌توان به یک وجه و یک بعد تقلیلشان داد.


شهلا شفیق

آنگاه که از نظم اجتماعی حرف می‌زنیم با موضوع روابط قدرت سر و کار داریم. علوم انسانی و اجتماعی را از پرداختن به مسئله سیاست و قدرت گریزی نیست. صد البته این نکته به معنای آن نیست که اهل این علوم همه ضد قدرت‌اند. چنین نبوده و نیست، چرا که هر علمی می‌تواند به خدمت حاکمان درآید، همچنانکه می‌تواند به کار نقد آنان آید، و نیز می‌تواند پشتوانه‌ای برای شوریدن باشد.

در آن سالها، که سری پرشور داشتم و از سانسور و بی عدالتی آزرده می‌گشتم، تحصیل در علوم اجتماعی را بر گزیده بودم تا راهی برای تغییر جستجو کنم. جستجوی مشتاقانه محضر استاد دانشگاهی که به دانشکده الهیات تبعید شده بود هم در این جهت بود. به زودی اما پا به جرگه فعالیت انقلابی گذاشتم در حالی که کوچکترین تصوری از آنچه می‌رفت تا سه سال بعد رخ دهد، نداشتم.

در پی به قدرت رسیدن اسلام گرایان‌، که ادعای انقلاب و استقرار جامعه اسلامی مبتنی بر عدل و ایمان داشتند، خاطره‌ای که از آن یاد کردم، وجهی نمادین یافت : اگر تبعید آریانپور به دانشکده الهیات بنا بود هم تنبیهی برای او باشد و هم برای مدعیان دین، پس از قدرت گیری اسلام گرایان، سراسر دانشگاه به گروگان این مدعیان گرفته شد.

پس از پیروزی، اسلام گرایان که از مذهب ایدئولوژی حکومتی ساختند، شعار "وحدت حوزه و دانشگاه" سر دادند. هدف چنین طرحی هدایت دانشگاه در چهارچوب اسلام بود که نزد اینان در برگیرنده علم و فرهنگ و سیاست تلقی می‌شود. انقلاب فرهنگی بنا بود دانشگاه را به محل تربیت کادرهای انقلاب اسلامی بدل کند. این پیوند سیاسی میان علم، که ریشه در شک و پرسش دارد، و دین، که محل ایمان است، میوه‌هایی بس مسموم فرا آورد: سرکوب دانشگاه و انقیاد حوزه.

آن وحدت کذائی در واقع به تصفیه دانشگاه از غیر اسلام گرایان نظر داشت و منطق تصفیه که به بن بست رسید، کار به نفی ضرورت علوم اجتماعی کشید. اما دلایلی که این منطق را به بن بست کشاند همانها هستند که باعث می‌شوند من همچنان به کار در علوم اجتماعی ادامه دهم : پیچیدگی انسانها و جوامع و نیروی پایان ناپذیرشان برای تغییر و نقش آدمیان در این تغییر.

وقتی سر خورده از رؤیای انقلابی که به کابوسی دهشتبار بدل شد، به تبعید رانده شدم، به جستجوی پاسخ به پرسش‌هایی برآمدم که راحتم نمی‌گذاشت: چرا چنین شد ؟ من و ما در آفریدن این کابوس چه نقشی داشتیم؟

در پی این پرسش‌ها به ادامه تحصیل در علوم اجتماعی بر آمدم و این کار را با خواندن و تحقیق و پس از آن نوشتن توأم کردم، و این‌همه برای روشن‌تر اندیشیدن و بهتر عمل کردن برای تغییر.

همینجا بگویم که قصه نوشتن هم برای من گونه‌ای فهم و بازآفرینی خود و جهان است. اگرچه ورود به جهان داستان و کار داستان کاری دیگر است، اما آنجا هم حیطه شک‌ها و سایه‌روشن‌ها ست و آن را با یقین جزم اندیشان، الفتی نیست.

کار من در حیطه جامعه‌شناسی اما پرسیدن و دوباره پرسیدن برای مشارکت در آفریدن پاسخ‌هایی است که به کار آزادی و برابری و همبستگی برای تحقق این ارزش‌ها بیاید. مشاهده و پژوهش که با تفکر و تعمق و نقد ربط تنگاتنگ دارد، امکان می‌دهد که پرسش‌ها تعمیق شوند. بدون آنکه پرسیدن را بیاموزیم نمی‌توانیم پاسخ‌ها را بیافرینیم.

هم بدین سبب است که حاکمان اسلامگرا از علوم انسانی و اجتماعی وحشت دارند. آنها می‌خواهند آدم‌ها و جامعه را در مسیر دلخواه خود به حرکت وادارند. غافل از اینکه انسان‌ها، حتی در سخت‌ترین شرایط، از پرسیدن و تخیل کردن و آرزو باز نمی‌ایستند. و همین خود دلیل شکست آنان در اسلامی کردن دانشگاه‌هاست که امروز کارشان را به نفی علوم انسانی و اجتماعی کشانده است.

شما در حیطه شناخت انتقادی جامعه، عمدتاً به موضوع زنان، بویژه ستم بر زنان در جامعه‌های اسلامی می‌پردازید. انگیزه‌تان چیست؟

حیطه پژوهش و تفکر در باره موقعیت زنان، که ناگزیر تآمل بر مناسبات جنسیتی را می‌طلبد، آینه‌ای صادق برای نقد ساز و کار سلطه است.

گستره روابط جنسیتی، از خصوصی‌ترین مناسبات میان آدمها، مثل عشق و روابط جنسی، تا مسائل مربوط به نقش‌های جنسیتی در ساختار خانواده و نظم اجتماعی را در بر می‌گیرد. مشاهده و تحقیق در این حوزه‌ها می‌تواند نشان دهد چگونه نقش‌های جنیستی در بازتولید نظام قدرت دخالت مستقیم دارند.

آنجا که مذهب به قانون بدل شود، سرکوب جنسیتی تقدس می‌یابد: امری که اسلام گرایان با تلقی مذهب به مثابه سیمان هویت جمعی و فردی توجیه و ترویج می‌کنند.

در همان حال، سرکوب جنسیتی، در مرکز تبدیل مذهب به‌ایدئولوژی حکومتی قرار دارد و پایه‌های قوام و دوام مدل اجتماعی سیاسی اسلام گراست. اصرار همه انواع اسلام گرایی از رادیکال تا لیبرال به رعایت حجاب و اخلاق جنسی اسلامی و رو بر تافتن ایشان از آزادی انتخاب و اختیار افراد بر جسمشان از همینجا سرچشمه می‌گیرد.

نقد موقعیت زنان در جامعه‌هایی که اسلام را سرچشمه ارزشهای اجتماعی و قوانین می‌خواهند نه تنها به به تأمل بر تجربه ایران راه می‌برد، بلکه به تعمیق اندیشه و عمل در حیطه رابطه سیاست و دین و آزادی بر می‌انگیزد که به گمان من یکی از مهم ترین چالش‌های دوران ماست.

برای پرداختن به این مسائل، به علوم اجتماعی رو آورده‌اید. ولی به خود این علوم این انتقاد می‌شود که بر آنها همچنان دیدی مردسالارانه سلطه دارد. پس کار شما با مشکلی مضاعف مواجه است. یک جنبه مشکل به خود موضوع برمی‌گردد، جنبه‌ای دیگر آن به ابزار کار، یعنی علوم اجتماعی، که باید مواظب باشید به گونه‌ای نباشد که ستم و سرکوب را لاپوشانی کند. مسئله را چگونه حل می‌کنید؟

پایان دادن به سرکوب مرد سالار جز با رفع تبعیض جنسیتی در همه سطوح زندگی فردی و اجتماعی میسر نیست و این کار مبارزه اجتماعی، فرهنگی و سیاسی گسترده و همه جانبه‌ای را می‌طلبد که بازنگری علوم انسانی از زاویه مناسبات جنسیتی در کانون این مبارزه است.

امروز، با رشد و گسترش جنبش فمینیستی، پژوهش در این زمینه در دانشگاه‌ها رسمیت یافته و کرسی‌ها و بخش‌هایی به تدریس و تحقیق در مسائل مربوط به زنان و مناسبات جنسیتی اختصاص یافته است که امری مثبت است. اما، به گمان من، علوم اجتماعی به طور عام و مطالعات در مورد زنان و جنسیت، به ویژه، از خطر استفادۀ ابزاری بر کنار نیستند. آن هم در زمانه‌ای که، با گسترش تخصص، ما با رواج به اصطلاح کارشناسی روبرو هستیم. با فروکاستن علوم اجتماعی به کارشناسی، وجه کاربردی این علوم بر وجه انتقادی و سنجشگر آن چیره می‌شود. بعلاوه، با تلقی از علم به مثابه یک امر خنثی، چنین نمایانده می‌شود که اهل علم را با سیاست کاری نیست. و در همان حال، به بهانه عینی‌نگری، از نقد وضعیت موجود سر باز زده می‌شود.

به گمان من، برای اجتناب از این دام‌ها، می‌بایست به سه نکته توجه ویژه کرد:

− نخست باید از تقدیس علم و جایگاه دانش و دانشگاهیان که خود به نوعی تبدیل علم به مذهب است بپرهیزیم. از اینرو، برهر پژوهشگر و اندیشنده است که برای مخاطب روشن کند مفاهیمی که با آنها می‌اندیشد کدام‌ها هستند و آن‌ها را چه‌گونه تعریف می‌کنند، چرا که بی‌طرفی ناب وجود ندارد و جایگاه محقق و عالم علوم اجتماعی خنثی نیست.

− دیگر اینکه باید توجه داشت، روند اندیشیدن در جریان گفت‌وگو و تقابل فکری و تاثیر و تأثر از آنها که پیشتر در این موضوع اندیشیده‌اند، شکل می‌گیرد و هر چه این روند شفاف‌تر در برابر مخاطب قرار گیرد، او امکان بیشتری می‌یابد تا جایگاه پژوهشگر را دریابد و به خوانشی خلاق فرا خوانده شود و بدینسان در روند نقد و تغییر وضع موجود مشارکت کند.

− سرانجام اینکه دانشگاهها و مراکز کارشناسی یگانه محلهای فراهم آوردن دانش اجتماعی نیستند. ما برای جامعیت دید و پیچیده شدن فکر می‌باید از رشته تخصصی خویش فاصله بگیریم و از چشمه‌های دیگر علوم و نیز ادبیات و هنر بنوشیم و در معرض مباحثه‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی قرار گیریم. هرچه زمینه چنین مباحثه‌هایی فراهم‌تر باشد و فکر نقاد گسترش یابد، از رکود اندیشه کاسته می‌شود.

پس بر عهده دانشوران است که به گسترش نقد همت کنند. هدف این گونه نقد نه جنگ عقیدتی، بلکه پالودن فضای تنفس فکری و کمک به رشد خلاقیت است که طبعا به کار مؤثر شدن فعالیت‌های اجتماعی هم می‌آید. با توسعه چنین فضایی کار بر آنان که به نام کارشناس و دانشگاهی، در غم نان خویش، آب به آسیاب حاکمان سرکوبگر می‌ریزند سخت‌تر می‌شود.

برای نمونه، همایش اخیر "ایرانیان خارج از کشور" به نفع حکومت احمدی نژاد، نشان می‌دهد که ما در این راه آن‌چنان که باید و شاید پیش نرفته‌ایم. امری تصادفی نبود اگر در این همایش، توسعه اجتماعی در ایران و از جمله چهره فعال زنان ایران در عرصه جامعه، یکی از محمل‌های بزرگ تبلیغاتی حکومتی بود.

فراموش نکنیم که این گونه همایش‌ها از سالها پیش توسط جمهوری اسلامی برنامه ریزی شده و برگزار می‌شده است. فراموش نکنیم که در طول این سالها برخی کارشناسان علوم اجتماعی که برای تحقیقات میدانی به ایران می‌رفتند، هرگز از خط قرمزها نگفتند و برخی از آنان پژوهشگران و نویسندگانی را که به آزادی سخن می‌گفتند، به بهانه دوری از حقایق ایران آشکار و پنهان تخطئه می‌کردند و می‌کنند. اگر محصولات فکری اینان را مرور کنیم می‌بینیم که ارائه عدد و رقم در باره توسعه عمرانی یا درصد حضور زن‌ها در دانشگاه و پائین آمدن آمار زاد و ولد و انواع مصاحبه با جوانان و زنان و مردان به کار گرفته می‌شود تا گفته شود حکومت ایران نوعی دمکراسی بومی اسلامی بر پا کرده که علی رغم محدودیت‌ها، منجر به توسعه اقتصادی و اجتماعی شده است. این نظریه پردازی‌ها با چاشنی بومی گری و ویژگی‌های فرهنگی جهان سومی آراسته و حق به‌جانب می‌شوند، خاصه در زمینۀ موضوع‌های مربوط به زنان و مسائل جنسیتی که تنگاتنگ با سنت‌ها و باورهای عوام گره می‌خورد.

البته دید بومی گرا و خلق زده، فقط خاص اینگونه کارشناسان سر سپرده نیست، بلکه در حیطه پژوهش در جوامعی که "اسلامی"اش می‌نامند، دست بالا را دارد. از آنجاست مثلا ابداع مفاهیمی مثل "فمینیسم اسلامی" که در دهه نود میلادی نخست در دانشگاه‌های غرب متولد شد و برخی محققان فمینیست ایرانی به قوام و دوام آن کمک کرده و می‌کنند.

پس کار نقد و جدل اندیشگی لزوما می‌باید از افشاگری بس فراتر رود و به مفاهیمی که ابزار تحلیل‌های رایج هستند نیز بپردازد. امری که از خواندن و آموختن و اندیشیدن مداوم جدایی نا پذیر است و افزون بر نقد " دیگری" بازنگری به "خویش" را هم می‌طلبد که این دو با هم اندیشه نقاد را می‌سازند.

شما می‌گویید که علوم انسانی نمی‌تواند "بی‌طرف" باشد. این روزها ایدئولوگ‌های جمهوری اسلامی در نقد علوم انسانی بر همین بی‌طرف نبودن انگشت می‌گذارند، تا کار خود را موجه کنند، کاری که تصور می‌کنند در پایان آن چیزی به اسم "علوم انسانی اسلامی" تولید می‌شود. شما از نوعی جانبداری و ارزش‌گذاری دفاع می‌کنید، آنان نیز جانبداری و ارزشگذاری خودشان را دارند. در این میان چرا فکر می‌کنید حق با شماست؟ چرا فکر می‌کنید، علم شما علم است، اما محصول کار آنان علم نیست؟

پرسش خوبی است و ما را به نکته ظریفی می‌رساند که توجه به آن برای درک تفاوت علوم اجتماعی و جزم‌اندیشی اسلام‌گرایان ضروری است.

اینان از دین ایدئولوژی می‌سازند و اسلام را به مثابه دانشی که هم گذشته و هم حال را توضیح می‌دهد و هم راه راست را برای رسیدن به آینده‌ای طلایی ترسیم می‌کند ارائه می‌دارند. دراین میان طبعا جایی برای مورخ و فیلسوف و جامعه‌شناس و روانشناس و اقتصاددان و دیگر کوشندگان علوم انسانی و اجتماعی باقی نمی‌ماند و در بهترین حالت اینان وظیفه دارند با تکیه بر آموزه‌های دینی، مسایل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و روانی را تعبیر و تفسیر و امروزی کنند.

اما مراد من از اینکه محقق و متفکر علوم اجتماعی هیچگاه نمی‌تواند ادعای بی‌طرفی کامل داشته باشد، این است که مفاهیم و استنتاجاتی که ما برای تحلیل مشاهدات و داده‌های تحقیقاتی بر آنها تکیه می‌کنیم، همواره قابل چون و چرا هستند و از جمله می‌توان رد پای ذهنیت و ارزش‌هایمان را در آنها جستجو کرد.

هم بدین روست که دستیابی ما به حداکثر عینیت علمی درگرو روشنی مفاهیم، ابزار و روش تفکر و تحقیق ماست و این زمانی امکان دارد که‌اندیشنده و پژوهشگر در این مفاهیم و روشها، چون و چرا کرده باشد و بی هیچ پشتوانه تقدس بتواند آنها را مستدل کند و در معرض نقد و جدل بگذارد. حال آنکه نزد جزم اندیشان اسلام گرا تلاش برای کسب چنین جایگاهی ضرورت نمی‌یابد و دغدغه استقلال فکر جایی ندارد، چرا که حقانیت آنها ناشی از بستگی‌شان به مرجعی مافوق انسانی و مقدس است.

همین ادعای حقیقت مطلق هم توجیه دستیازی آنان به سرکوب آزادی اندیشه و بیان است. حال آنکه رشد علوم اجتماعی و انسانی در گرو جدل نظری و نقد است.

دیگر اینکه، علوم انسانی و اجتماعی، به گمان من، نمی‌توانند ادعای هدایت انسانها به مدینه فاضله را داشته باشند. پژوهش و اندیشه در امور اجتماع به کار توسعه آگاهی می‌آید که بی آن گام گذاشتن در راه آزادی میسر نیست.

به دیده من اما کسب آزادی در گرو مبارزات اجتماعی سیاسی است که از خلال کنش و واکنش افراد و گروه‌هایی که جامعه را تشکیل می‌دهند صورت می‌گیرد، ونه اینکه از مراحل از پیش تعیین شده می‌گذرد و نه لزوما به مقصد دلخواه اندیشمندان و پژوهشگران می‌رسد.

علمی که من از آن سخن می‌گویم، علم غیب نیست و به تمامی این-جهانی است. بر این پایه، میان "علوم انسانی" و "علوم انسانی اسلامی" تفاوت از زمین تا آسمان است.

بیایید همین مسئله را از یک زاویه‌ی بسیار مشخص بررسی کنیم. مسئله‌ای را در نظر می‌گیریم مثل حجاب، به طور مشخص مسئله‌ی برقع در فرانسه. ممکن است یک نفر مدعی "علوم اجتماعی اسلامی" بگوید که جامعه‌شناسی‌ای که مبانی و ارزش‌های آن سکولار است، نمی‌تواند درک درستی از این موضوع داشته باشد و هر چه ادعای بی‌طرفی هم داشته باشد، باز نمی‌تواند وضعیت زن برقع‌پوش و شوهر، پدر و برادر او را بفهمد. در اینجاست که وجود "علوم اجتماعی اسلامی" ضروری می‌گردد تا شناخت همه‌جانبه گردد و به نوعی عدالت برقرار شود. شما چه پاسخی به این مدعی می‌دهید؟

مثال خوبی است برای روشن شدن تفاوت جامعه‌شناسی و "جامعه‌شناسی اسلامی" که به سائقه اسلامی بودنش راه را بر شناخت همه جانبه جامعه و انسانها می‌بندد.

ضرورت وجودی علوم انسانی از بازشناسی این واقعیت پدید آمده که جامعه، مثل افرادی که آن را می‌سازند، توانا به تغییر و تحول است، و اینکه نه جامعه جمع جبری افرادش است و نه فرد قابل تقلیل به این یا آن خصلت جامعه است. پس تلقی از مسلمانان به مثابه گروهی که مذهب هویت فردی و اجتماعی و سیاسی و روانی آنان را تعیین می‌کند و همه آنان رابطه‌ای یکسان با اسلام دارند، دیدگاهی منجمد است که واقعیات هر روزه انکارش می‌کند.

مثلا در مورد برقع زنان، بسیاری مسلمانان در فرانسه مخالف آن هستند و برخی می‌گویند که اساسا حجاب هم از واجبات اسلام نیست. همانطور که مثلا در مورد چند زنی، برخی با تکیه به آیه‌های قرآن از آن دفاع می‌کنند و برخی با مراجعه به تفسیر قرآن خواهان نفی آن هستند. البته تا زمانی که دین مرجع قانون تلقی شود، برابری زن و مرد و آزادی انسانها در گرداب بحث بر سر تفسیر قرآن قربانی می‌شود، چرا که این بحث‌ها به سبب تفاوت ذهنیت‌ها و نیز امکان تحول آنها، که می‌تواند منجر به بازسازی و یا پدیداری دیگر تفاسیر گردد، پایان ناپذیر است.

از همین روست که بازشناسی حقوق بشر و آزادی زنان نیاز به تقدس زدایی از قوانین دارد، تقدس‌زدایی‌ای که نام دیگرش سکولاریسم است. در فرانسه ، استقرار حقوق دمکراتیک مستلزم نبرد با سلطه کلیسای کاتولیک بود که به اعلام روشن و صریح لائیسته به معنی جدائی دین و دولت ختم شد. و البته این به معنای آن نیست که مذهب کاتولیک حق وجود ندارد، بلکه جدایی دین و دولت ضامن آزادی عقیده مذهبی است و نیز از آزادی شهروندان در نداشتن مذهب و یا عوض کردنش حمایت می‌کند.

اما بحث‌ها در فرانسه همچنان بر سر تفسیر از مسیحیت ادامه دارد. در میان کاتولیک‌ها هم لاییک‌ها هستند و هم بنیاد گرایانی که با لائیسته خصومت می‌ورزند. همچنانکه این جدل در میان مسلمانان هم وجود دارد.

مدافعان برقع نیز می‌کوشند اسلام خویش را به کرسی بنشانند و در اینراه هم از تئوری‌های نسبیت فرهنگی که پیشتر به آن اشاره کردم، سود می‌جویند و هم از اصل آزادی عقیده و انتخاب، ابزار می‌سازند.

این کشمکشی سیاسی-عقیدتی، که گروه‌های اسلام‌گرا در آن نقش و نفع دارند، فقط برای "ثواب آخرت" نیست، بلکه امتیازات سیاسی و اقتصادی این دنیایی را هم شامل می‌شود. پس تقلیل دادن ماجرای برقع در فرانسه به جنگ اسلام و مسیحیت و یا "کشمکش تمدن‌ها" کاری بیهوده است. همانطور که" گفتگوی تمدن‌ها" هم اگر منظور جا زدن اسلام گرایان به مثابه نمایندگان فرهنگی کشورهای موسوم به مسلمان باشد، نتیجه‌اش همان می‌شود که تجربه ایران گواه آن است: اسلام‌گرایان اصلاح طلب تنورش را داغ کردند و حالا حکومت احمدی‌نژاد دارد در نهاد‌های بین المللی نانش را می‌خورد.

از سوی دیگر گفتار هائی که ارزشهای جهانروای حقوق بشر را فر آورده اروپای مسیحی قلمداد می‌کند نیز کاملاسیاسی است و بارز ترین تبلورش در دست راست افراطی است اگرچه به آن محدود نمی‌شود.

به محض آنکه این گفتارهای هویتی را در برابر چندگانگی و چند گونگی انسانها و جامعه قرار دهیم، طلسمشان باطل می‌شود. اگر زنی مدافع برقع به من بگوید که نیاز به "جامعه‌شناسی اسلامی" هست تا او و شوهر و برادرش درک شوند، من زنی "مسلمان" را که در همسایگی او منزل دارد و اصلا مثل او نمی‌اندیشد و زندگی نمی‌کند نشانش می‌دهم و از او می‌پرسم: برای او چگونه چنین جامعه‌شناسی‌ای لازم است؟ و چه باید کرد برای فهم آن مسلمان دیگر که نه مثل تو است و نه مثل او؟

اما فارغ از این جنبه، طبعاً لازمه نگاه جامعه‌شناختی به برقع و زنان برقع پوش کوشش برای فهم گفتار و کردار آنان و نیز کردار و گفتاری است که مروج حجاب و برقع است. همه‌جانبگی این کار در گرو تأملی است که نه تنها جوانب دینی، بلکه ابعاد اجتماعی و فرهنگی سیاسی این گفتارها و کردارها را بررسی کند و "جامعه‌شناسی اسلامی" که می‌خواهد موضوع را فقط از زاویه دین مشاهده کند قطعا قادر به چنین تأملی نیست.

Share/Save/Bookmark

مطالب مرتبط:
«در برابر علوم انسانی رهایی‌بخش، بدیلی وجود ندارد» − گفت‌وگو با مهرداد مشایخی
جامعه‌شناسی ایرانی و راه‌های بن‌بست – امین بزرگیان، بابک مینا
نقد انگیزه‌های سیاسی و فقدان جدیت معرفتی − گفت‌وگو با رضا کاظم‌زاده
چرا نمی‌توان جامعه‌شناسی را «اسلامی» کرد – گفت‌وگو با علی‌اکبر مهدی
با تحقیر عقل انسانی، نمی‌توان علوم انسانی تأسیس کرد − گفت‌وگو با محمد برقعی
خوابی که جمهوری اسلامی برای روان ایرانی دیده است – گفت‌وگو با مژگان کاهن
علت هراس حکومتگران در ایران از علوم اجتماعی - گفت‌وگو با کاظم علمداری

 
 

احترام می‌گذارم به تمام عقاید انسان‌ها، با هیچ گروه و حزب و دسته سیاسی همکاری ندارم ولی تمام عقاید آنها را محترم می‌شمارم چرا که عقیده دارم برای رسیدن به دموکراسی باید به عقاید دیگران احترام گذاشت.

بنابراین اگر جملات زیر خوشایند عده‌ای نیست از روی قصد و غرض و بی‌احترامی نگاشته نشده است و توقع ندارم که انتقاد نشوم. موضع من کاملا مشخص است؛ به هیچ گروه و حزبی وابسته نیستم و مستقل عمل کرده و تنها هدفم احقاق حقوق مظلومین و ارتقاء حقوق بشر در ایران و دیگر کشورهای ناقض حقوق بشر است و به هیچ پست و مقامی هم نمی‌اندیشم.

از دو روز پیش شایعات گسترده‌ای پیرامون اعدام قریب الوقوع سکینه محمدی در سایت‌های خبری و
روزنامه‌ها صورت گرفت. تنها یک منبع غیرموثق، نظرات بسیاری از دلسوزان و اندیشمندان و سیاسیون و فعالین اجتماعی را به خود جلب کرد. در حالی که مجازات اعدام با طناب دار در پرونده خانم سکینه محمدی نبوده است. عده‌ای حکم به محکومیت خانم سکینه محمدی به اعدام صادر کردند؟ از همه بدتر اینکه زمانی نیز برای اجرای این حکم در نظر گرفته و اعلام کردند که روز چهارشنبه (امروز) سکینه محمدی اعدام خواهد شد؟ صدور این حکم چه قیمتی داشت؟ چرا چنین حکمی صادر شد؟ آیا صدور چنین حکمی ارزش ورود استرس و ترس و نگرانی را به جامعه جهانی داشت؟ بعد هم در کمال تعجب اعلام شد دولت جمهوری اسلامی جلوی اجرای حکم را گرفته است در حالی که اصلا از بدو امر مجازات اعدامی مطرح نبوده است که جلوی آن گرفته شود.


سکینه محمدی

بارها و به کرات ضمن انتقاد از رویه و نگرش مقامات جمهوری اسلامی به وضعیت حقوق بشر در ایران متذکر شده‌ام که خانم سکینه محمدی تنها به مجازات سنگسار محکوم شده و این مجازات به هیچ عنوان قانونی نبوده است صرف نظر از اینکه مجازات سنگسار و حتی اعدام به شیوه‌های دیگر مجازاتی برخلاف کرامت ذاتی انسان‌هاست و مجازاتی وحشیانه و ددمنشانه است. اما بدون توجه به این تاکید، باز هم شاهد آن هستم که همچنان عده‌ای می‌خواهند سکینه محمدی را اعدام کنند. سکینه محمدی برای عده‌ای شده است طعمه‌ای برای رسیدن به اهدافی سیاسی و غیر مدنی و مطرح کردن خود. این به هیچ عنوان اخلاقی و انسانی نیست.

حال نیز تاکید می‌کنم. در پرونده خانم سکینه محمدی مجازاتی به نام اعدام با طناب دار وجود ندارد و احدی نمی‌تواند چنین مجازاتی را برای خانم محمدی متصور شود. مطرح کردن اینگونه شایعات نه به نفع محکوم به اعدام و خانواده‌اش، و نه به نفع فعالین حقوق بشر است. چرا که با مطرح کردن اینگونه شایعات، دستاویزی به دولت جمهوری اسلامی به عنوان یکی از بزرگ‌ترین ناقضان حقوق بشر می‌دهیم تا به راحتی بتواند سکینه را اعدام کند. بنابراین باید هوشیار بود و با دقت بیشتری خبرسازی کرد. مطرح کردن اینگونه شایعات با این گستردگی به صلاح هیچ کس نیست.

امیدوارم مسئولین جمهوری اسلامی نیز بیش از این جامعه جهانی را معطل نگذارده و مجازات سنگسار را از قوانین جمهوری اسلامی بردارند و اگر قائل به جرم بودن زنا هستند مجازاتی را به تصویب رسانند که مجرم بتواند به جامعه بازگردد چرا که فلسفه مجازات‌ها صرفا تنبیه و تنبه بوده و عاملی است برای پیش‌گیری از وقوع و اصلاح مجرم.

Share/Save/Bookmark

 
 

احزاب سوئد به سفر یک هیأت پارلمانی از ایران که قرار است فردا وارد این کشور شود، اعتراض کرده‌اند.

بنا بر گزارش رسیده به زمانه، پنج‌شنبه و جمعه هفته جاری (١٣ و ١٤ آبان) شش عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس ایران به دعوت وزارت خارجه سوئد به این کشور سفر می‌کنند و در جریان این سفر با برخی از نمايندگان مجلس سوئد نیز دیدار خواهند کرد.


خرداد ٨٩ کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران با انتشار گزارشی، از ۱۵ مقام ایرانی به عنوان «مسئولان سرکوب وحشیانه معترضان و مخالفان» در این کشور نام برد

حزب سوسیال دموکرات با انتقاد از این سفر، از اعضای خود در مجلس سوئد خواسته تا در دیداری که با نمایندگان مجلس ایران دارند، به «نقض حقوق بشر در ایران» اعتراض کنند.

همچنین دو حزب سبز و لیبرال مردم نیز اعلام کرده‌اند که نمایندگان‌شان با هیأت ایرانی دیدار نخواهند کرد.

بنا بر این گزارش چند تشکل ایرانی نیز با ارسال نامه‌ای به وزارت خارجه سوئد گفته‌اند که «اعضای» مجلس ایران، نماینده مردم این کشور «نیستند» بلکه با انتخاباتی «غیردمکراتیک و ساختگی» به این سمت «منصوب شده‌اند.»

نویسندگان این نامه، وزیر خارجه سوئد را به «بی‌توجهی به نقض سیستماتیک حقوق بشر در ایران» متهم کرده‌اند

این نامه افزوده «بر کسی پوشیده نیست که رژیم ایران شهروندان‌اش را به‌طور سیستماتیک سرکوب می‌کند و نقض حقوق بشر به جزئی از زندگی مردم تبدیل شده است. جهان بارها شاهد نقض حقوق بشر و سرکوب مردم پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ٢٠٠٩ در ایران بوده است.»

امضاکنندگان این نامه گفته‌اند که برای کارل بیلدت، وزیر خارجه سوئد که از هیأت ایرانی برای سفر به این کشور دعوت کرده، منافع سیاسی و اقتصادی «مهم‌تر» از «احترام به حقوق بشر» است.

نویسندگان این نامه همچنین وزیر خارجه سوئد را به «بی‌توجهی به نقض سیستماتیک حقوق بشر در ایران» متهم کرده‌اند.

این نامه را تشکل‌های «ابتکار مردمی، اتحادیه سراسری ایرانیان مقیم سوئد، اتحادیه سراسری ایرانیان- استان استکهلم، جمعیت پشتیبانی از مبارزات مردم ایران- استکهلم، حامیان جنش سبز ایران- استکهلم، دموکراسی سبز و کمیته جهانی دفاع از حقوق دراویش و دانشجویان در ایران» امضا کرده‌اند.

این هفت تشکل با «محکوم کردن سیاست‌هایی که بر بی‌توجهی به بنیان‌های حقوق بشر بنا شده»، گفته‌اند: «وزارت خارجه سوئد می بایست سیاستی روشن و صریح طراحی کند که در چارچوب آن نمایندگان سوئد در عرصه بین‌المللی تلاش کنند در هر فرصتی در برخورد با نمایندگان رژیم ایران، مسئله نقض حقوق بشر را مطرح کنند.»

امضاکنندگان این نامه از نمایندگان پارلمان سوئد خواسته‌اند تا به «تجاوز، دادگاه های نمایشی، اعدام مخالفین سیاسی و سنگسار زنان در ایران» اعتراض کنند و از مبارزات دموکراسی خواهانه مردم ایران پشتیبانی کنند.

آمریکا، کانادا، کشورهای اروپایی و سازمان‌های بین‌المللی مدافع حقوق بشر در سه دهه‌ای که از عمر جمهوری اسلامی ایران می‌گذرد، بارها مقامات این کشور را به «نقض گسترده و برنامه‌ریزی شده حقوق بشر» متهم کرده‌اند.

خردادماه سال جاری نمایندگان ۵۶ کشور در شورای حقوق بشر سازمان ملل، با امضای بیانیه‌ای از دولت ایران خواستند در مورد سرکوب اعتراض‌های خیابانی پس از انتخابات بحث‌برانگیز ریاست‌جمهوری ایران تحقیق کند.

۱۶ عضو شورای حقوق بشر سازمان ملل، و تمامی ۲۷ کشور عضو اتحادیه اروپا از جمله امضاکنندگان این بیانیه هستند.

امضاکنندگان این بیانیه نسبت به «سرکوب خشونت‌آمیز مخالفان، بازداشت‌ها و اعدام‌های بدون طی مراحل قانونی، تبعیض شدید علیه زنان و اقلیت‌ها از جمله بهائیان، و محدود کردن آزادی بیان و مذهب» اعتراض کردند.

١٢ خرداد ٨٩ نیز کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران با انتشار گزارشی، از ۱۵ مقام قضائی، نظامی و مطبوعاتی ایران به عنوان «مسئولان سرکوب وحشیانه معترضان و مخالفان» نام برد.

در این گزارش از «حسین طائب فرمانده وقت بسیج، غلامحسین محسنی اژه‌ای وزیر وقت اطلاعات، اسماعیل احمدی‌مقدمفرمانده پلیس، سعید مرتضوی دادستان وقت تهران، صادق محصولی وزیر کشور در زمان انتخابات، ابوالقاسم صلواتی رئیس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب، حسن فیروزآبادی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، محمدعلی جعفری فرمانده سپاه، محمد مقیسه رئیس شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب، آیت‌ا‌لله احمد جنتی دبیر شورای نگهبان، یدالله جوانی رئیس اداره سیاسی سپاه، روح‌الله حسینیان نماینده مجلس، علی سعیدی نماینده رهبر ایران در سپاه، آیت‌الله محمد‌تقی مصباح یزدی عضو مجلس خبرگان و حسین شریعتمداری مدیرمسئول روزنامه کیهان» به عنوان «عوامل و مجریان اصلی سرکوب‌های پس از انتخابات سال گذشته» نام برده شده است.

ایران در مقابل با رد «نقض حقوق بشر» در این کشور، کشورهای غربی و آمریکا را متهم به «نقض حقوق بشر» می‌کند.

Share/Save/Bookmark

 
 

نازنین خسروانی، روزنامه‌نگار در ایران شامگاه روز گذشته، سه‌شنبه ١١ آبان بازداشت شده است.

به گزارش تارنمای «تا آزادی روزنامه‌نگاران زندانی»، مأموران امنیتی پس از «تفتیش» منزل این روزنامه‌نگار، وی را بازداشت کردند و کامپیوتر و وسایل شخصی‌‌اش را نیز با خود بردند.


بنا بر این گزارش، خانواده این روزنامه‌نگار از محل بازداشت وی اطلاعی ندارند. دلیل بازداشت و اتهام این روزنامه‌نگار نیز اعلام نشده است.

نازنیین خسروانی پیش‌تر در روزنامه‌های اصلاح‌طلب «بهار، دوران امروز، سرمایه، کارگزاران و سرمایه» که همگی توقیف شده‌اند، کار می‌کرده است.

دلیل بازداشت و اتهام نازنین خسروانی اعلام نشده است

در یک سال گذشته ده‌ها روزنامه‌نگار در ایران بازداشت و به حبس محکوم شده‌اند.

در تازه‌ترین برخورد قوه قضاییه ایران با روزنامه‌نگاران، سوم آبان جاری حکم یک سال حبس تعزیری و ٣٠ سال محرومیت از روزنامه‌نگاری که پیش‌تر برای ژیلا بنی‌یعقوب، روزنامه‌نگار و فعال حقوق زنان در تهران صادر شده بود، در دادگاه تجدید نظر تأیید شد.

در یک ماه گذشته علاوه بر بازداشت دوباره محمدرضا مقیسه و نهایی شدن حکم ژیلا بنی‌یعقوب، مهسا امرآبادی، روزنامه‌نگار در تهران نیز از سوی شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب به یک سال حبس تعزیری محکوم شد.

سازمان گزارشگران بدون مرز، ششم آبان جاری با انتشار بیانیه‌ای اعلام کرد که «سرکوب بی‌وقفه مطبوعات»، چهره واقعی رژیم تهران است.

گزارشگران بدون مرز، امروز با انتشار بیانیه‌ای در تارنمای فارسی‌زبان خود، بازداشت دوباره محمدرضا مقیسه، عضو هیأت مدیره انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران و نهایی شدن حکم یک سال حبس و ٣٠ سال محرومیت از روزنامه‌نگاری برای ژیلا بنی یعقوب را، تأییدی بر جایگاه ١٧٥ ایران در زمینه آزادی مطبوعات در جهان خواند.

چند روز پیش از انتشار این بیانیه، گزارشگران بدون مرز که انجمنی بین‌المللی در زمینه دفاع از آزادی رسانه‌ها است، رده‌بندی جهانی آزادی مطبوعات در سال ٢٠١٠ را نیز منتشر کرده بود.

بر اساس این گزارش از بین ١٧٨ کشور ارزیابی شده، ایران در زمینه آزادی مطبوعات از رتبه ١٦٠ در سال ٢٠٠٣ به رتبه ١٧٥ در سال ٢٠١٠ سقوط کرده است.

گزارشگران بدون مرز در این گزارش تأکید کرده که ایران در آستانه سقوط به «جهنم رسانه‌ای» قرار دارد و ممکن است به یکی از سه کشوری تبدیل شود که حکومت‌های آن‌ها شدیدترین محدودیت‌ها را علیه رسانه‌ها اعمال می‌کنند.

به گفته این انجمن بین‌المللی، دولت‌های اریتره، کره شمالی و ترکمنستان در سال‌های اخیر عضو «جهنم رسانه‌ای» بوده‌اند و در سال جاری نیز، تغییری در این ترکیب به وجود نیامده و ایران همچنان یک رتبه با این گروه فاصله دارد.

گزارشگران بدون مرز می‌گوید که ایران بزرگ‌ترین زندان روزنامه نگاران در خاورمیانه است.

Share/Save/Bookmark

 
 

محمد شریف، وکیل هدی صابر از فعالان ملی-مذهبی در ایران، خواهان اعلام «دلیل قانونی نگهداری» وی در زندان اوین شده است.

به گزارش تارنماهای مخالفان دولت ایران، وکیل هدی صابر در نامه‌ای به حجت‌الله سوری، رئیس جدید زندان اوین تهران با اشاره به بازداشت‌های پیشین وی در سال‌های ٧٩ و ٨٢ نوشته است: «در رابطه با پرونده اول هنوز دادنامه قطعی به وی ابلاغ نشده و در رابطه با پرونده دوم نیز صابر مدت حبس‌اش را گذرانده است.»


محمد شریف افزوده که برای هدی صابر پرونده جدیدی تشکیل نشده و حکمی نیز علیه وی صادر نشده بود.

وی همچنین از رئیس زندان اوین خواسته تا دلیل «قانونی» بازداشت فعلی صابر اعلام شود.

هدی صابر عصر روز دوم مرداد ٨٩ بازداشت شد.

محمد شریف: برای هدی صابر پرونده جدیدی تشکیل نشده و حکمی نیز علیه وی صادر نشده بود

شورای فعالان ملی-مذهبی در واکنش به بازداشت هدی صابر، در بیانیه‌ای اعلام کرد که «گروه حاکم همچنان سیاست «النصر بالرعب» (پیروزی با ایجاد ترس) را با روش‌های غیرقانونی وغیراخلاقی، از طریق دستگیری و زندان نمودن منتقدان و مخالفان پی ‌می‌گیرند.»

پس از انتخابات بحث‌برانگیز ریاست‌جمهوری ایران در سال گذشته، ده‌ها نفر از اعضای احزاب و گروه‌های مخالف و منتقد حکومت ایران بازداشت شدند.

صابر همچنین در سال ١٣٧٩ به همراه ١٤ فعال ملی-مذهبی دیگر (عزت‌الله سحابی، حبیب‌الله پیمان، محمد ملکی، رضا رئیس‌طوسی، محمدحسین رفیعی، محمد بسته‌نگار، تقی رحمانی، علیرضا رجایی، مسعود پدرام، سعید مدنی، مرتضی کاظمیان، محمود عمرانی، رضا علیجانی و محمد محمد اردهالی) بازداشت شد.

این ١٥ فعال ملی-مذهبی به تدریج در سال ١٣٨٠ آزاد شدند. صابر نیز پس از برگزاری جلسه محاکمه‌اش، ٢١ اسفند پ١٣٨٠ با سپردن وثیقه ١٣٠ میلیون تومانی آزاد شد.

وی در این دادگاه به پنج سال و نیم زندان محکوم شد اما اجرای این حکم و احکام محکومیت ١٤ فعال ملی-مذهبی دیگر از سال ١٣٨١ متوقف شد.

هدی صابر همچینن در سال ١٣٨٢ از سوی شعبه ٢٦ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ١٠ سال زندان و ١٠ سال محرومیت از حقوق اجتماعی محکوم شد.

Share/Save/Bookmark

 
 

محمود احمدی‌نژاد، رئيس جمهوری ايران اعلام کرد که اين کشور خسارت خود را بابت عدم فروش موشک‌های اس۳۰۰ خواهد گرفت.


به گزارش خبرگزاری کار ايران (ايلنا)، محمود احمدی‌نژاد که برای گروهی از مردم بجنورد سخنرانی می‌کرد بدون آن‌که از روسيه نامی ببرد اين سخنان را بر زبان آورد.


وی ضمن تأکيد چندباره بر اين‌‌که تحريم‌های جهانی تأثيری بر وضعيت اجتماعی و اقتصادی ايران ندارد به روسيه هشدار داد و گفت آن دسته از کسانی که «تحت تاثير شياطين» قراردادهای دفاعی خود را با ايران «به طور يک‌طرفه» لغو می‌کنند، ايران خسارت وارده و جرايم را از طرف مقابل خواهد گرفت.

احمدی‌نژاد افزود کسانی که فکر می‌کنند با نفروختن چند موشک، ايران در برابر دشمنان خود کوتاه می‌آيد اشتباه می‌کنند. وی گفت: «ملت ايران برای دفاع از خود نيازی به موشک‌های آنان ندارد.»

احمدی‌نژاد: کسانی که فکر می‌کنند با نفروختن چند موشک، ايران در برابر دشمنان خود کوتاه می‌آيد اشتباه می‌کنند

نيکلای ماکارف، رئيس ستاد مشترک نيروهای مسلح روسيه ۳۱ شهريورماه گذشته اعلام کرد: «مسکو سيستم دفاع موشکی اس۳۰۰ را به دليل اين‌که اين سلاح شامل تحريم‌های شورای امنيت سازمان ملل می‌شود، به ايران تحويل نحواهد داد.»

در آخرين قطعنامه شورای امنيت سازمان ملل متحد، فروش ادوات سنگين نظامی از جمله سيستم‌های ضد هوايی موشکی مندرج در فهرست سلاح‌های متعارف سازمان ملل، به ايران ممنوع شده است.

مقامات ايران در واکنش به اين اقدام روسيه خواهان پرداخت خسارت از سوی اين کشور شدند.

روز ۱۵ مهرماه، سرگئی چمزوف، مدير «روس تخنولوگيا»، مجتمع دولتی فناوری روسيه اعلام کرد اين کشور مبلغ پيش‌پرداختی اين قرار داد را به ايران پس خواهد داد اما افزود «بحث هيچ غرامتی در ميان نيست و ما ذره‌ای بيش از آن پرداخت نخواهيم کرد.»

احمد وحيدی، وزير دفاع ايران در همين رابطه گفت: «اين مسائل در قرارداد پيش‌بينی شده و طبق قرارداد بايد دنبال شود، در آن قرارداد نيز موضوع خسارت پيش‌بينی شده و مطابق قرارداد عمل می‌کنيم.»

قرارداد سيستم‌های دفاع موشکی اس۳۰۰ با روسيه سه سال پيش به تصويب رسيد که طی آن روسيه با تحويل پنج بخش از اين سامانه ۸۰۰ ميليون دلار دريافت می‌کرد.

اين سيستم دفاعی به‌منظور دفاع از مناطق صنعتی بزرگ به‌کار می‌رود و قادر است اهداف هوايی و زمينی را مورد حمله قرار دهد.

Share/Save/Bookmark

 
 

آيت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ايران، طی سخنانی به‌مناسبت ۱۳ آبان روز دانش‌آموز بار ديگر به وقايع سال گذشته در ايران اشاره کرد و گفت «صحنه‌گردانان اصلی» به‌دنبال تسخير ايران بودند.

به گزارش خبرگزاری‌های ايران، گروهی از دانش‌آموزان ايران به‌مناسبت روز دانش‌آموز و اشغال سفارت آمريکا در اين روز با آيت‌الله خامنه‌ای ديدار کردند.


در اين ديدار آيت‌الله خامنه‌ای به سه واقعه سخنرانی آيت‌الله خمينی در سال ۱۳۴۳ در قم و سپس تبعيد وی، کشته‌شدن گروهی از دانش‌آموزان در جريان وقايع انقلاب ايران در سال ۱۳۵۷ و تسخير سفارت آمريکا در تهران در سال ۱۳۵۸ که به ۱۳ آبان مربوط می شدند پرداخت و «نقش آمريکا» را در همه اين وقايع خاطرنشان کرد.

وی گفت: «اين موضوع همواره بايد در حافظه تاريخی ملت ايران به‌ويژه جوانان باقی بماند که آمريکا هيچ‌گاه به دنبال روابط عادی با کشورها نيست، بلکه خواهان روابطی از نوع ارباب- رعيتی و غارت منافع ملت‌ها است.»

رهبر جمهوری اسلامی اشغال سفارت آمريکا را در آن زمان، «بسيار پرهيمنه» خواند و گفت اين اقدام «آمريکا را به زانو در آورد.»

آيت‌الله خامنه‌ای: آن جمعيت محدودی که در ۱۳ آبان سال گذشته، در خيابان‌های تهران بر ضد اين مناسبت شعار دادند،‌ در واقع به‌دنبال زنده کردن هيمنه آمريکا بودند

آيت‌الله خامنه‌ای سپس به وقايع ۱۳ آبان سال گذشته در اعتراضات به نتايج انتخابات دهمين دوره رياست جمهوری در ايران پرداخت و گفت: «آن جمعيت محدودی که در ۱۳ آبان سال گذشته، در خيابان‌های تهران بر ضد اين مناسبت شعار دادند،‌ در واقع به‌دنبال زنده کردن هيمنه آمريکا، پنهان کردن سلطه‌طلبی آن و زير سئوال بردن حرکت عظيم ملت ايران در مقابل ظلم بزرگ آمريکا بودند که البته شکست خوردند.»

در تظاهرات روز ۱۳ آبان سال گذشته، افزون بر تظاهرات رسمی دولتی در ايران، مردم معترض نيز به خيابان‌ها آمدند و شعارهايی عليه دولت ايران سر دادند.

گروهی از معترضان در اين روز با شعار «اوباما، اوباما، يا با اون‌ها يا با ما» برای نخستين بار خواهان حمايت دولت آمريکا از اعتراضات پس از انتخابات شدند.

آيت‌الله خامنه‌ای، در همين رابطه افزود: «فتنه سال گذشته که فتنه بزرگی بود و سال‌ها بعد مشخص خواهد شد که چه توطئه خطرناکی در پشت آن نهفته بود، به همت حضور پيشگامانه جوانان در صحنه، شکست خورد.»

رهبر جمهوری اسلامی ايران و مقامات اين کشور از وقايع سال گذشته و اعتراضات خيابانی همواره به‌عنوان «فتنه»ای ياد می‌کنند که «بيگانگان» به کمک عوامل خود در ايران آن را به‌راه انداختند.

آيت‌الله خامنه‌ای با بيان اين‌که «صحنه‌گردانان اصلی فتنه سال ۸۸» به‌دنبال تسخير ايران بودند، اظهار داشت که اکثر «عوامل فتنه» ندانسته و «بدون آن‌که خود متوجه باشند»، در جهت اهداف «طراحان اصلی» حرکت می‌کردند.

وی اين موضوع را نيازمند «تحليل‌های دقيق روان‌شناختی» دانست که «چگونه عده‌ای، ندانسته به دشمن کمک کردند.»

رهبر جمهوری اسلامی ايران در ماه‌های اخير در هر مناسبتی به وقايع سال گذشته در ايران نيز اشاره کرده است.

وی در ديدار اخير خود از شهر قم نيز گفته بود: «هوشياری مردم در مقابل فتنه ۸۸ موجب واکسينه شدن کشور و مردم در مقابل ميکروب‌های سياسی و اجتماعی شد.»

در همين حال، ميرحسين موسوی و مهدی کروبی، دو تن از رهبران مخالفان دولت ايران در ديدار اخير خود در روز يکشنبه نهم آبان‌ماه جاری گفتند به مصلحت کشور نيست که ميليون‌ها نفر از مردم ايران را «خس و خاشاک و گوساله، يا ميکروب و فتنه‌گر» بناميم.

آن‌ها اعلام کردند مردم ايران دارای حقوق شهروندی‌ و کرامت انسانی‌اند و «ذات انسان با ميکروب و خس‌وخاشاک بيگانه است.»

Share/Save/Bookmark

 
 

حافظ موسوی، شاعر و از اعضاء کانون نویسندگان ایران از جایزه شعر نیما دفاع کرد و از حاشیه‌هایی که برای این جایزه مستقل ادبی به‌وجود آمده، انتقاد کرد.

به گزارش سایت ادبی وازنا، حافظ موسوی، شاعر که از اعضای کانون نویسندگان ایران است، و مدتی نیز در ماهنامه‌ توقیف شده کارنامه فعالیت می‌کرد، از جایزه شعر نیما و از حاشیه‌هایی که سیدعلی صالحی، شاعر مطرح با انصراف خود از دریافت این جایزه به‌وجود آورد، انتقاد کرد.


حافظ موسوی، شاعر و از اعضاء کانون نویسندگان ایران

حافظ موسوی در این بیانیه انتقادی که در سایت ادبی وازنا انتشار یافته، نوشت: «جایزه‌های مستقل ادبی در طول سال‌های گذشته، از جایزه‌ گردون گرفته تا جایزه‌های بنیاد گلشیری، کارنامه، پکا، یلدا، روزنامه‌نگاران، نیما و ... در واقع نوعی مقاومت در برابر سیاست‌هایی بوده است که همواره کوشیده است ادبیات را به زائده‌ای از حکومت تبدیل کند. مقاومت در برابر سیاستی که با سانسور کتاب و توقیف نشریات مستقل کوشیده است ادبیات خلاق و مستقل را نفی و انکار کند. کوشش‌هایی که اگرچه هنوز هم با حدت و شدت بیشتری ادامه دارد، اما تا به امروز نتوانسته است مقاومت ادبیات مستقل ما را درهم شکند.»

حافظ موسوی سپس از برخوردهای غیرمسئولانه اظهار تأسف کرد و نوشت: «جایزه نیما متأسفانه حواشی ناخوشایندی هم داشت که اگرچه در درازمدت فراموش خواهد شد، اما کاش چنین نمی‌شد.»

سید علی صالحی، در واکنش به جایزه شعر نیما گفته بود هیچ جایزه‌ای را ـ در وطن ـ و در این شرایط نمی‌پذیرد. مردم با آبرو گرسنه‌اند، با سیلی رخسار سرخ می‌کنند.

این عضو قدیمی کانون نویسندگان ایران در ادامه به سخنان سید علی صالحی پس از انصراف‌اش از دریافت جایزه نیما در رسانه‌ها اشاره کرد و نوشت:« کاش آقای صالحی چند روزی پس از اعلام جایزه به نام ایشان، با به‌کار بردن عبارت‌هایی مثل جایزه‌های حبه‌قندی، یا عباراتی از این قبیل که در شرایطی که مردم ما گرسنه‌اند، هرگونه جایزه دادن و جایزه گرفتن در حکم تأیید وضع موجود است و ... زحمت برگزارکنندگان و داوران این جایزه را تا بدین حد بی‌بها نمی‌کرد. آقای صالحی در چندین دوره‌ی جایزه‌ شعر امروز ایران- کارنامه، از اعضای هیئت اجرایی این جایزه بود و به خوبی می‌داند که این کارها چقدر زحمت دارد.»

به گزارش رادیو زمانه، مراسم پایانی دومین دوره‌ جایزه‌ شعر «نیما» روز پنج‌شنبه، هشتم مهرماه هم‌زمان با روز بزرگداشت مولانا با توجه به محدودیت‌های موجود در سالنی خصوصی و با حضور جمع زیادی از شاعران كه از نقاط مختلف ایران برای شركت در این مراسم به تهران عزیمت كرده بودند برگزار شد. طی این مراسم مجموعه‌ شعر «مرثیه برای درختی كه به پهلو افتاده است» سروده‌ی غلامرضا بروسان شاعر مشهدی به عنوان اثر تشویق شده دومین دوره‌ جایزه‌ی شعر «نیما» معرفی شد.

هیأت داوران این جایزه شامل: علی باباچاهی، شمس آقاجانی، رؤیا تفتی، پروین سلاجقه و علیشاه مولوی در ابتدا مجموعه‌ شعر «انیس آخر همین هفته می‌آید» سروده سیدعلی صالحی را به عنوان كتاب برتر این جایزه در سال ۱۳۸۸انتخاب كرده بودند؛ اما پس از انصراف سید علی صالحی، این جایزه به غلامرضا بروسان تعلق گرفت.

سید علی صالحی، از شاعران مطرح ایران و از کوشندگان آزادی بیان در سخنانی در واکنش به جایزه شعر نیما به خبرگزاری‌های ایران گفته بود هیچ جایزه‌ای را ـ در وطن ـ و در این شرایط نمی‌پذیرد. مردم با آبرو گرسنه‌اند، با سیلی رخسار سرخ می‌کنند. جایزه‌ها را بگذارید برای بعد. عزت مردم در اولویت است.

Share/Save/Bookmark

 
 

پس از وقفه‌ای دوروزه به‌واسطه‌ی ایجاد نشتی؛ شاتل فضایی دیسکاوری، برای آخرین پرتابش از پس ۲۶ سال فعالیت فضایی، آماده می‌شود. با نامی برگرفته از بین سلسله‌‌کشتی‌های بزرگ اکتشافی تاریخ؛ دیسکاوری، در سی‌ام آگوست ۱۹۸۴ اولین پرواز فضایی‌اش را با موفقیت به‌ثمر رساند. از آن پس او بیشترین ساعات کاری یک شاتل را در فضا به خود اختصاص داد: او طی مجموعاً ۳۸ پرتاب فضایی، ۳۵۱ روز کامل را تاکنون در مدار زمین به‌سر برده است.

سال‌ها بود که این غول آهنین‌بال، میان تاریخ‌نویسان و هواداران فضانوردی، نام «عضو مطمئن و کهنسال» ناوگان شاتل‌های ایالات متحده؛ متشکل از آتلانتیس، ایندیور (Endeavour)، کلمبیا (ساقط‌شده در ۲۰۰۳)، چلنجر (ساقط‌شده در ۱۹۸۶) و نهایتاً دیسکاوری را به‌خود اختصاص داده بود. «رابرت پرل‌من» (Robert Pearlman)؛ سردبیر وب‌سایت collectSPACE.com، اظهار می‌دارد که «میراث او، ساعات کاری اطمینان‌بخش‌اش بود. هرزمان که به خدمت فراخوانده می‌شد، انجام می‌داد».


شاتل فضایی دیسکاوری و محموله‌اش شامل قطعه‌ای از ایستگاه فضایی بین‌المللی از دید فضانوردان این ایستگاه، بر فراز زمین و حین مانور الحاق / ناسا

به‌گفته‌ی «والری نیل» (Valerie Neal)؛ کتابدار موزه‌ی علوم هوا و فضانوردی ایالات متحده در واشنگتن؛ در این چندساله، مأموریت‌های دیسکاوری متنوع‌تر از خواهرانش بود. وی‌ می‌گوید: «وقتی‌که نخستین شاتل فضایی در سال ۱۹۸۱ معرفی گردید، معنی‌اش این بود که با فضاپیمای فوق‌العاده مستعدی طرفیم که به تمامی نیازهای فضایی‌مان در آینده‌‌ی نزدیک، پاسخ می‌گفت. هرچندکه پرتاب‌کننده‌‌های دیگری – همچون موشک‌های دلتا یا تایتان – نیز همچنان استفاده می‌شوند؛ شاتل‌ها تطبیق‌پذیری‌ بی‌مثال‌شان را ثابت کرده‌اند و گمان کنم دیسکاوری تجسم همه‌ی این‌ها بود».

شخصیت یک ماشین
مطابق برنامه‌ها، پرواز پیش روی دیسکاوری، پیش از آخرین پرتاب شاتل ایندیور در فوریه‌ی آتی؛ یکی‌مانده‌به‌آخرین پرواز ناوگان شاتل‌ها به‌شمار می‌رود؛ البته اگر همچنان مشکلات مالی گریبان‌گیر پرواز نهایی دیگری توسط آتلانتیس که اخیراً توسط کنگره به‌تصویب رسیده بود و هم‌اکنون به‌واسطه‌ی همین مشکلات زمین‌گیر شده؛ برقرار بماند. از این‌رو با چراغ سبز مسئولین کنترل پرتاب؛ دیسکاوری در این مأموریت‌اش، آخرین ملاقات با فضا را نیز خواهد داشت.

تماشای این آخرین پرواز، خصوصاً برای پرل‌من که این ماشین عظیم‌الجثه را در زمره‌ی محبوب‌ترین‌هایش قلمداد می‌کند؛ اندکی تلخ است. وی‌ می‌گوید: «همیشه جایگاه خاصی در ذهنم داشته. وقتی‌که برای آخرین بار فرودش را ببینم، خیلی احساساتی خواهم شد. این، چیزی بیشتر از تماشای یک ماشین نیست؛ اما ماشینی‌ست که طی سال‌ها صاحب شخصیتی مستقل شده است». به‌لحاظ فنی، دیسکاوری سومین شاتلی بود که توسط ایالات متحده ساخته شد؛ اما هم‌اکنون پیرترین‌شان قلمداد می‌شود. او طی بارها سفرش به فضا، محموله‌های متنوعی شامل آزمایشات علمی گوناگون و ماهواره‌هایی نظامی با اهداف همچنان ناشناخته‌ را به بیرون جو انتقال داده است.

به‌سال ۱۹۹۰ میلادی، یکی از جواهرات دنیای ستاره‌شناسی مدرن؛ یعنی تلسکوپ فضایی هابل را به فضا انتقال داد و به‌ترتیب ۷، و ۹ سال پس از آن نیز، به‌منظور انجام تعمیراتی بر این تلسکوپ، رهسپار فضا گردید. او چندین «اولین» را هم در کارنامه‌ی خود دارد: نخستین ملاقات با ایستگاه فضایی روسی میر در ۱۹۹۵، نخستین شاتلی که یکی از اعضای کنگره‌ی ایالت متحده (جیک گارن؛ سناتور ایالت یوتا) را به فضا برد (آوریل ۱۹۸۵)، و نخستین پرتاب‌گری که فضانوردی روسی (سرگئی کریکالوف) را در فوریه‌ی ۱۹۹۴، به فضا انتقال داد.

خدمه‌ی دیسکاوری را نیز در این سال‌ها، نخستین فرمانده آمریکایی-آفریقایی ناوگان شاتل‌ها (فردریک گرگوری؛ در نوامبر ۱۹۸۹)، نخستین فرمانده زن پروازهای سرنشین‌دار ایالات متحده (آلین کالینز؛ در فوریه‌ی ۱۹۹۵) و مسن‌ترین فضانورد جهان (جان گلن؛ ۷۷ساله، در اکتبر ۱۹۹۸) شامل می‌شده است. این شاتل همچنین نخستین مأموریت از سری پروازهای «بازگشت به پرواز» را از پس فقدان شاتل‌های فضایی چلنجر و کلمبیا با موفقیت به‌ثمر رساند.


شکستن دیوار صورتی، ثانیه‌هایی پس از پرتاب (عکس، آرشیوی‌ست) / ناسا

پرل‌من، دیسکاوری را آزمایشگاهی برای ارتقای شاتل‌ها پس از آن دو حادثه می‌داند. با پرواز آخرین مأموریت‌اش در این هفته نیز او بار دیگر «اولین»ی را در تاریخ فضا رقم خواهد زد و آن، حمل محموله‌ای به‌مقصد ایستگاه فضایی بین‌المللی شامل نخستین ربات انسان‌نما در فضا به نام «روبونات-۲» (Robonaut2) است. پرل‌من می‌گوید: «شبیه انسان است و نخستین رباتی‌ست که به‌منظور همیاری فضانوردان؛ چه داخل و چه بعدها در خارج از محیط ایستگاه، طراحی شده است».

دیسکاوری، به موزه خواهد رفت؟
به‌اعتقاد پرل‌من، برای هرکسی‌که پروازهای شاتل را چه از نزدیک و چه از طریق تلویزیون تماشا کرده؛ مواجهه‌ی با خط پایان پرواز شاتل‌ها با تلخی‌هایی همراه است. وی می‌گوید: «اینکه شاتل‌ها در پنج ساله‌ی پس از «بازگشت به پرواز» (به‌دنبال حادثه‌ی دلخراش انفجار کلمبیا) عملکرد بسیار خوبی داشته‌اند؛ اتفاق خوبی‌ست، اما هر شاتل، توان صد پرواز را دارد و حتی دیسکاوری که بیشترین پرتاب‌ها را به‌ثمر رسانده، نصف این آمار را هم در کارنامه‌ی خود ندارد». به‌اعتقاد وی، این مشکل از نگرانی‌های مرتبط با امنیت پرواز شاتل‌ها نشأت می‌گیرد. او در ادامه می‌افزاید:

«پیش از فقدان چلنجر در ۱۹۸۶، ناسا پیش‌بینی سالیانه ۲۴ پرتاب را شامل پروازهایی از پایگاه نیروی هوایی وندنبرگ کالیفرنیا با مقاصد نظامی کرده بود. پس از آن حادثه، شمار پروازها تغییر چندانی نسبت به سال‌های قبلش نکرد و ناسا در ۱۹۸۵، ۹ پرواز؛ یعنی بیشترین آمار موجود طی یک سال و در سال‌های ۱۹۹۲ و ۱۹۹۷، هشت پرواز را با موفقیت انجام داد که البته این هرگز به وفور آمارهای پیش‌بینی شده نرسید».

سرنوشت دیسکاوری، پس از بازنشستگی‌اش نامعلوم است؛ اما ناسا قصد دارد این مدارگرد را در صورت توافق مالی؛ به‌منظور نمایش عمومی، تحویل موزه‌ی علوم هوایی و فضایی مرکز «استیون ادوار-هیزی» بدهد. «مایکل کوری» (Michael Curie)؛ سخنگوی ناسا می‌گوید: «با اتمام پرواز شاتل‌ها، ناسا با حذف برخی [سامانه‌های حاوی] مواد مهلک شیمیایی، اقدام به سالم‌سازی‌شان خواهد کرد؛ فرآیندی که آن‌ها را برای نمایش عمومی، نامناسب می‌کند.

ناسا هزینه‌ی سالم‌سازی شاتل‌ها را خواهد داد؛ اما هزینه‌های صرف بودجه برای مرمت وسیله به‌منظور نمایش عمومی یا انتقال‌شان به مقصد نهایی‌شان را تقبل نمی‌کند. برآورد هزینه‌ی نمایش و انتقال، در حدود 28.8 میلیون دلار است».به‌گفته‌ی کوری، ناسا درصدد اعلام اطلاعاتی پیرامون برنامه‌های بازنشستگی دیسکاوری در ماه‌های آتی‌ست.

منبع: National Geographic

Share/Save/Bookmark

در همین زمینه:
آبان‌ماه ۸۸ «پرواز بلند پروانه‌ها تا فضا»

 
 

باید تصمیم می‌گرفت. یک لنگه کفشش را پوشیده بود و دیگری در دستش بود. «قفس قفسه حتی از طلا.» صد بار این را به خودش گفته بود اما از ترس پشیمانی هنوز تصمیم نگرفته بود. لنگه‌ی دیگر را پوشید. در همان دو سه ساعت خواب شب، دیده بود یک جفت کفش پوشیده مثل سربازان رومی، از مچ تا زیر زانو بندهای چرمی محکم، دور پایش بسته شده، اما بندهای روی پا از نخ نازک قرقره است و پیشاپیش دررفته و کف کفش لق می‌خوره.


آفتاب تندی از شکاف دو پرده به چشمش زد. پنجره را باز کرد سر و صدا همراه هرم داغ خیابان به اتاق ریخت. بالاتنه‌ی گرمکنش را در آورد، تا کرد در چمدان گذاشت، زیپش را بست. بازوها و شانه‌اش را کمی ماساژ و نرمش داد- سه چهار روزی بود که درد می‌کرد- مثل وقتی که آدم بد می‌خوابد یا بار زیادی برمی‌دارد. وقتی بند کفش‌های ورزشی‌اش را محکم ‌می‌کرد عضلات شانه‌اش کشیده شد.

«این چارروزه یک ماراتن کامل دویده‌ام. بار هم زیاد کشیدم.» چمدانش را به کنار اتاق کشید. عضلات بازویش کشیده شد. پرده را کنار زد «بیشتر بازوهامه تا شونه‌ام، چه آفتاب داغی برای ساعت شش صبح.»
به صورتش کرم زد. چشم‌هایش پف‌ کرده بود و ترازوی آینه‌ی صورتش گواه سنگین‌تر بودن کفه‌‌ی تردیدها از یقین‌ها.

تخت را مرتب کرد، کاغذهای کنفرانس از جمله متن سخنرانیش را دسته کرد تا در سطل آشغال بیندازد. مکث کرد. دسته‌ی کاغذ را با ملایمت به پیشانیش زد و روی میز گذاشت و چند ضربه با انگشت روی آن زد. وقتی درخواست داده بود چقدر دلش شور زده بود که مبادا «او آن کاندیدای خوشبخت نباشد» خندید. کارت کلید را در جیب شلوارش گذاشت، به ساعتش نگاه کرد «یک ساعت برای دویدن و گرفتن تصمیم وقت دارم.»

یک لیوان آب خورد. چراغ دستشتویی و اتاق را خاموش کرد، «کاندیدای خوشبخت» باز هم خندید و بیرون آمد و از پله‌ها سرازیر شد.زن جوان و خواب‌آلودی که در پذیرش نشسته بود دهن‌دره‌اش را با همان لبخند مؤدب هر روزی و یک سؤال پنهان کرد.«تنها؟» «کنفرانس دیروز تمام شد» در صدایش یک نفس راحت کشیدن بود. خودش هم تعجب کرد.از در هتل بیرون دوید. «شمال یا جنوب؟ دلم می‌خواد کنار آب بدوم، دریاچهه کجا بود؟»

شب اول در رستورانی کنار آب سه چهار نفری غذا خورده بودند. بعد پیشنهاد «قفس طلایی» به او شده بود و تأکید بر بسیاری متقاضیان و شتاب در دادن جواب. بعد با ماشین به هتل برگشته بود. «دریاچهه کجاست؟»
از خیابان هتل به طرف یک بزرگراه دوید. پیاده‌رو نداشت. به یک فرعی پیچید. این راهی نبود که روزهای قبل با همراهانش دویده بود.

آن یک راه صاف و دراز بود «مثل سخنرانی ارباب نصیحت» از اول می‌شد آخرش را دید و در آن نه گم ‌شد نه چیز تازه‌ای پیدا ‌کرد. «دریاچهه کجا بود؟» ده دقیقه‌ دوید. از کسی پرسید. با دست خیابان یانگ را نشان داد. در اولین فرعی پیچید. شنیده بود طولانی‌ترین خیابان دنیاست و دو طرفش دریاچه. تند کرد. اما نمی‌دانست به طرف شرق می‌دود یا غرب. «دریاچهه به هتل نزدیک بود، این طرفه یا اون طرف؟»

کسی را پیدا نکرد تا بپرسد. به ساعتش نگاه کرد، باز هم تندتر دوید. هنوز نمی‌دانست به آب نزدیک می‌شود یا دور. پیاده‌رو را برای تعمیر بسته بودند. به یک فرعی پیچید، سرش یک میدان کوچک بود با انبوهی گل و یک کافه‌ی بسته‌. به ساعتش نگاه کرد و به یک فرعی دیگر پیچید‌. بعد یک سالن ورزشی بود و عکس نمایش قدرت بدنی روی دیوارها. روی زمین باد با انبوه آشغال‌ها فوتبال بازی می‌کرد.

دوید. کمی جلوتر پله‌هایی آشنا بود. خوشحال بالا رفت، نفس‌نفس شش‌ها، ذوق‌ذوق مچ پا، یادآوری قفس طلا، او را به بالای پله‌ی چهلم رساند: همانجا که شب اول پیشنهاد طلایی را با بیمه‌ی درمانی، حقوق بازنشستگی مکفی و زندگی در «چنین شهری» دریافت کرده بود. همه‌ی آن شب خواب دیده بود یک کفترباز با نخی کلفت و پلاستیکی یا طنابی آبی شاهپرهایش را می‌بندد. از صبح روز بعد کتف و هر دو بازویش درد گرفته بود.

«خودم را مریض کنم چون بیمه دارم.» خنده‌اش گرفت. به ساعتش نگاه کرد. «دریاچهه کجاست؟ نکنه پیدا نکنم.... بوی آب می‌آد»ناگهان یک دسته مرغ دریایی پر سروصدا از بالای سرش گذشتند. دوید. کمی جلوتر وسعت بیکرانه‌ی آب‌ راه را کوتاه ‌کرد. دست‌هایش را ذوق‌زده باز کرد. شانه‌اش هنوز درد می‌کرد و در بازوهایش یک گرفتگی ملایم بود.

روی کناره‌ی چوبی آب دوید، شوری عرق پشت لبش را با زبان پاک کرد و صورتش را به وزش آبی یک نسیم خنک سپرد. کلماتی که از چهار روز کنفرانس در سرش مانده را شست و جایش را یک سکوت دریائی پر کرد. هنوز آرام‌تر در حاشیه‌ی چوبی آب دوید.با صدای زنجیری که باز می‌شد سرش چرخید. کسی داشت قایقش را که با قفل بزرگی به اسکله بسته بود باز می‌کرد.

هوا خنک شده بود. شعر مثل بارانی لطیف و کوهستانی روی لب‌هایش ‌ریخت و وزش ملایم باد قطرات خوشحال اشک را از صورتش لیسید. قایق سفید و کوچک بادبانش را بر می‌افراشت و آماده‌ی حرکت می‌شد اما زنجیر و قفل گرد یک تیرک، در اسکله لب آب، می‌ماند.از کنارش دو زن فرانسوی رد شدند با هم حرف می‌زدند شاید کشتی می‌گرفتند؟ روشن نبود. شاید سر یک مرد بود شاید پای یک قفس طلا.

یک دونده‌ی جوان سیاهپوست لبخندش پشت زن‌ها جا ماند و یک مرد چینی یا کره‌ای آن را قاپید.تشنه بود. به طرف رستوران‌ها رفت خواب بودند، قایق‌های بسیاری هم. اما خورشید بیدار بود و مشغول آب‌تنی و یک مرغابی تنها در آغوشش.قایق بادبانی سفید از ساحل فاصله گرفت، از کنار مرغابی گذشت، آب از آبش تکان نخورد.
ایستاد. به جای سرودن، آن لحظه را یک نفس سرکشید و روی آن هوا را فرو داد.

پر از الهام بود و صدای برخورد ملایم امواج نرم آب با کناره‌ی آن و بوی داغ قهوه‌ که در دست زنی شتابزده، خطی ممتد در ساحل می‌کشید. به ساعتش نگاه کرد، تندتر دوید. داخل خیابان باریکی شد، شرق و غرب را گم کرده بود. به یک فرعی پیچید و یک فرعی دیگر و یک فرعی دیگر و همه جا انبوهی از گل‌های تابستانی. به‌دنبال یافتن خیابان یانگ، وارد محله‌ی زیبایی شد. خانه‌ها بزرگ و بناها تازه‌ساز بودند.

ناگهان یک بوی گند عجیب و سروصدای سی چهل تا اردک نر و ماده رشته‌ی تماشا و تحسینش را برید. به آن طرف حرکت کرد. مردی شصت هفتاد ساله یک بسته نان کپک‌زده را برای اردک‌ها می‌پاشید. آفتاب مستقیم به او، اردک‌ها و برکه‌‌ای که وسط میدانچه بود می‌تابید و بوی همه چیز را بی ملاحظه در می‌آورد.مشغول تماشا شد خورشید با همه‌ی داغیش گیر کرده بود میان شتاب قورباغه‌ها.

قورباغه‌ها گیر کرده بودند در انبوهی پر پشه‌ی بامبوها، بامبوها پای در لجن و پشه‌ها گیر کرده بودند در کار گزیدن هوا و هوا اسیر آب ندیدگی مردی مقوانشین و مرد، زندانی خیال روزی‌رسانی اردک‌ها و اردک‌ها در آرزوی سیری شکم بعضی‌هایشان‌ گیر کرده بودند بین خرده‌های نانی که از دست پیرمرد می‌ریخت و لای کثیفی شلوار یا پارگی کفشش فرو می‌رفت و بعضی در جنگ برای قاپیدن خرده‌های کپک‌زده‌ی نان از نوک آنها. دو تا کبوتر چاهی و یک گنجشک هم داشتند با حسرت به این سفره‌ی گسترده که جایی برای آنها بر سرش نبود نگاه می‌کردند.

Share/Save/Bookmark

 
 

کوارتت کرونوس در یکی از تازه‌ترین برنامه‌هایش در سان‌فرانسیسکو، اثری از یک آهنگساز جوان ایرانی اجرا کرد: ««مرثیه‌ای برای بازماندگان»، از صهبا امینی‌کیا.

این آهنگساز جوان ایرانی که اکنون در کالیفرنیا ساکن است به «رادیو زمانه» گفت: «کوارتت کرونوس، کوارتت زهی شماره ۲ من را که روی سایت یوتیوب هم موجود است شنیده بودند و در بهار ۲۰۱۰ برای انجام یک کار مشترک از طرف مدیر هنری گروه با من تماس گرفته شد.»


پوستر اجرای کوارتت صهبا امینی‌کیا توسط کوارتت کرونوس

امینی‌کیا همچنین درباره ایدهء شکل‌گیری این اثر گفت: «ایده کلی در مورد از دست دادن یک فرد (مرگ) و تلاش برای پذیرش این موضوع و زیستن در کنار آن است. این قطعه پس از درگذشت پدرم در یک سانحه رانندگی‌ نوشته شد. بخش نخست تحت تاثیر خاطرات کودکی‌ام در ایران و دوران جنگ است. بخش دوم به کابوس‌های من در پرواز به تهران در پی شنیدن خبر فوت پدر و بخش سوم، یک بندیکتوس است که از خداوند برای فرد متوفی ، بازماندگان و مردم ایران تقاضای آمرزش می‌کند. در چند دیدار و صحبت هایی که با مدیر هنری کوارتت کرونوس داشتیم، هر دو به این نتیجه رسیدیم که چه قدر عجیب است که افرادی که از بین ما می‌روند چگونه در یک آن، ما را ترک می کنند و این ما هستیم که باید تا پایان زندگی، این موضوع را به دنبال خود یدک بکشیم. پس شاید در واقع این ما هستیم که به یک مرثیه نیاز داریم.»

امینی‌کیا همچنین افزود که در ساخت این اثر از موسیقی اربعین بوشهر الهام گرفته است.


صهبا امینی‌کیا، آهنگساز

کوارتت کرونوس یکی‌ از معروفترین کوارتت‌های زهی در دنیا و برنده جایزه گرَمی است. کوارتت شمارهٔ ۳ امینی‌کیا که «مرثیه‌ای برای بازماندگان» نام گرفته برای یک کوارتت زهی و صداهای الکترونیک، ساخته شده است؛ صداهای محیط‌ که از پیش در تهران ضبط شده است.

در اجرای کوارتت کرونوس از اثر امینی‌کیا در سان‌فرانسیسکو، پیش از شروع کنسرت به مدت ۳۰ دقیقه کلیپ‌های صدا از ایران پخش شد که تدریجاً به قطعه منتهی‌ شد.

Share/Save/Bookmark

 
 

دیدگاهی است که دنیا را در مسیری که یک سرش رو به نور دارد و سر دیگرش تاریکی ترسیم میکند که انسان به نسبت فاصلهای که از هر یک دارد از تبعات این دو قطب برخوردارمیشود؛ نوسان میان خیر و شر، بدی و خوبی، حق و باطل، مثبت و منفی، شعور خلاق وشعور مخرب، ین و یانگ، دافع و جاذب که در وجود انسان هم جاری اند در دو سطح مادی و انرژی و به شکل سرخرگ و سیاهرگ نیز نمودی از این دو جریان، در جسم انسان محسوب میشوند که جلوههای دیگری از این راه یک سر تاریک و یک سر روشن هستند.


ناتاشا امیری

کسی هم که پشت میز کارش می نشیند و با قلم و کاغذ، یا با فشردن شستیهای کیبورد مینویسد ازاین امر مستثنی نیست. نویسنده‌ی تاریک شاید دغدغه‌های كلی مثل انتقاد و بازتولید فرهنگ یا سختی‌های اجتماعی هم داشته باشد، اما ایده‌های مخرب را از جائی غیر از شعور خلاق دریافت می‌کند، ولی قبل از پیاده کردن طرح قصه، فکر در مورد چند و چون ماجرا یا پرداخت شخصیت‌ها، پیش از این‌که حتی از طریق شهود، حس خاصی را دریافت کند، خودش را بر سکوی افتخار مجسم می‌کند؛ چاپ کتابش، عکس‌هایش در نشریات، مصاحبه، شهرت، کف زدن، بردن جوایز، مورد تقدیر دوست و آشنا قرار گرفتن با شعف کاذب خودباوری.... این تجسم او را به نوشتن ترغیب می‌کند، چون دراین حالت نوشتن داستان دست‌آویز و وسیله‌ای است برای رسیدن به آرزویش و ارضای خواسته‌های به زعم خودش درست.

شاید بسیاری چنین حسی را در زوایای پنهان خود داشته باشند، حتی کاملاً به آن آگاه نباشند و لزومی برای ایجاد تحول درخود حس نکنند و چنین توجیه کنند که به هرحال در این دنیا باید به جایی رسید و کاری کرد مثل همه، و چطورش هم مهم نیست. چنین نویسنده‌ای از چالش‌های بحث‌برانگیز می‌ترسد، همیشه با خطر تخریب موقعیت شغلی و شهرت، نداشتن شجاعت، مواجه شدن با نظر منتقدان یا دغدغه‌ی کاهش منبع خلاقه؛ در اضطراب و تردید و رشک و رنجش است. حتی شهرت هم باعث رضایت درونی اش نمی‌شود، گاه حتی اوج شکست تلقی می‌شود و به‌قدری دلسردش می‌کند که چه بسا نوشتن را برای همیشه کنار بگذارد؛ نوشتنی که برایش تبدیل به جنگ روانی شده است؛ مرداب ذهنی نامتعادل و تاریک که دریا را برهوت دیدن است و ابتلا به موهوم‌گرائی ...

چنین نویسنده‌ای زمین خالی فوتبال بعد از هایهوی فوتبالیست‌ها و تماشاچیان را یاد آوری می‌کند که نشان می‌دهد همه چیز فقط یک بازی بوده است. حتی اگر کاپ از آن تیمی هم شده باشد، ارزشی است که ما تعیین کرده‌ایم و با به پایان رسیدن بازی، آن ارزش هم ته می کشد.

واژه‌ها با نویسنده بازی می‌كنند و نه او با آن‌ها؛ واژه‌های خالی از آگاهی، پوچ و توخالی در جهت جریانی منفی، تاریك و عذاب‌آور که مثل حباب روی آب خواهند ترکید ناشی از برداشت‌ها، شرطی‌شدگی‌ها ومحدودیت‌هاست. نوشته‌ی برآمده از چنین دیدگاهی نمی‌تواند قابلیت فراروی از زمان را داشته باشد، چون با تاریكی تنها تاریكی ایجاد می‌شود.

اما واقعاً نوشتن وسیله است؟ نوشتن، غلبه‌ی افکار جاه‌طلبانه بر نوشتن یک داستان است یا خود عمل خلاقه‌ی نوشتن؟ نویسنده‌ای که به چشم ابزار به نوشتن نگاه کند، چه داستانی خلق خواهد کرد؟ آیا نیت او کارش را خراب نخواهد کرد؟ آیا با این‌کار، شأن و منزلت نگارش را تقلیل نمی‌دهد؟نوشته راه خود را باز می‌کند و باید جواب‌گوی تبعات بعدی باشد. داستان، داستان است، نه سکوی پرش والبته به کجا؟

کسی که می‌نویسد و واقعاً می‌نویسد به هیچ چیز جز نوشتن فکر نمی‌کند؛ خود لحظه‌های خلاقه برایش اهمیتی بی‌چون و چرا دارد و با لذتی که پس از هر نگارش با واژه‌های پر از آگاهی حس می‌کند پاداش کافی را هم دریافت می‌کند. قلمرو مهارت داستان‌نویسی کشف راه‌های جدید ارائه دادن و فرانمود تخیلی با جریان شعور خلاق در کانال خلاقیت از درون به بیرون است. اغلب کسانی که اکتشافی کرده‌اند، از ندایی درونی و باطنی گفته‌اند، حسی به آن‌ها القاء شده وشعور خلاق را در اعماق ذهن‌شان فعال کرده است.

شعور خلاق كه زادگاه تمام اندیشه‌های ناب بشری است از طریق شهود با ایده‌های نورانی تجلی پیدا می‌کند و صفحات کاغذ جلو نویسنده را پر از نوشته‌ها، واقعیتی پنهان از دل واژه‌ها و جهانی که از كلمات ساخته شده و گاه حتی بهتر از فعالیت عقلی محض است. جریانی روشنی‌بخش، آشكاركننده، شادی‌آفرین، آرام‌بخش در ذهنی که از فهم و آگاهی سیر شده است. در چنین حالتی رضایت درونی احساس می‌شود که در بیرون هم بازتاب خواهد یافت، مثل به مصاف تاریکی رفتن است، پیروزی روشنی بر تاریکی و نیکی بر بدی در آیین زرتشت در بازگشت سالانه‌ی ایزدی در بهار تا زمانی که نیروی بدی برای همیشه از میان برود و فرمانروایی جاودانه‌ی نور بر جهان آشکار شود؛ مشابه آنچه نظر سهروردی است؛ واقعیت‌هایی که از نور مطلق برتاریکی‌ می‌تابد و رستگاری وصول کامل به این روشنائی.

نوشتن مثل نقشه‌ی راهنما برای كشف جهان درون نویسنده است. نوشتن متأثر از بینش نویسنده که به میزان آگاهی اش ارتباط دارد، آگاهی از جنس نور است و نه تاریکی. تعداد کسانی که در دنیا نورانی فکر می‌کنند بسیار اندک‌ است. این‌گونه اشخاص دارای تفکری هستند که به دنبال حقیقت است و دانستگی و انسان را به شکل هستی شکل‌پذیر و تبدیل‌شدنی می‌بینند، اما اندک بودن آن‌ها دلیل بردرست بودن نوع فکر اکثریت نیست. اگر نویسنده قدر لحظه‌های لذت بخش نوشتن را بداند، به آرامش که نزدیک ترین چیز به خوشبختی است می‌رسد و به تعبیر بهتر نوشتن نورانی خود خوشبختی است.

Share/Save/Bookmark

 
 

روز گذشته دزموند توتو، مايريد کوريگان- مگواير (برندگان جايزه صلح نوبل)، به همراه نوام چامسکی با انتشار بيانيه‌ای خواهان آزادی شين باوئر و جاش فتال، دو آمريکايی زندانی در ايران شدند.

دزموند توتو، رهبر جنبش صلح و جنبش ضد آپارتايد در آفريقای جنوبی و برنده جايزه صلح نوبل در سال ۱۹۸۴، مايريد کوريگان- مگواير، رهبر جنبش صلح در ايرلند و برنده جايزه صلح نوبل در سال ۱۹۷۶ و نوام چامسکی، زبان‌شناس و نظريه‌پرداز آمريکايی، استاد دانشگاه ام‌آی‌تی، بيانيه‌ مشترکی را برای آزادی دو آمريکايی زندانی در بازداشتگاه اوين تهران منتشر کردند.


آن‌ها در بيانيه خود نوشتند: «ما مصرانه از مسئولان جمهوری اسلامی ايران تقاضا می‌کنيم تا شين باوئر و جاش فتال را بدون تأخير بيشتر آزاد کنند و در حق ايشان نيز همان شفقتی را نشان بدهند که به دوست‌شان سارا شورد نشان دادند.»

اين سه روشنفکر ضمن ابراز تأثر خود از حبس ۱۵ ماهه شين باوئر و جاش فتال، نگرانی شديد خود را از اين‌که «مبادا اکنون با اتهاماتی محاکمه شوند که هيچ ارتباطی با واقعيت ندارند و مدارک معتبری در تأييدشان وجود ندارد»، اعلام کرده‌اند.

«آن‌ها قربانی تنش‌های سياسی بين آمريکا و جمهوری اسلامی شده‌اند، تنش‌هائی که هيچ نقشی در به‌وجود آوردن‌اش نداشته‌اند»

توتو، کوريگان- مگواير و چامسکی، اين دو شهروند آمريکايی را از هر گونه جرم و نيت سوئی نسبت به ايران «مبری» دانسته و نوشته‌اند که آن‌ها «قربانی تنش‌های سياسی بين آمريکا و جمهوری اسلامی شده‌اند، تنش‌هائی که هيچ نقشی در به‌وجود آوردن‌اش نداشته‌اند و نبايستی به‌خاطر آن رنج ببرند.»

آن‌ها در انتهای نامه خود آزادی باوئر و فتال را «برداشتن يک قدم انسان‌دوستانه ديگر» از سوی جمهوری اسلامی ايران خوانده‌اند که افکار عمومی دنيا آن را «به ديده احترام و تحسين» خواهد نگريست.

شين باوئر، جاش فتال و سارا شورد سه کوهنورد آمريکايی در ماه ژوئيه سال ۲۰۰۹، در خط مرزی ايران و عراق بازداشت شدند.

قوه قضائيه ايران، شهريورماه ٨٩ سارا شورد را در ازای وثيقه مالی ۵۰۰ ميليون تومانی به خاطر آن‌چه که «دلايل انسان‌دوستانه» عنوان شد، آزاد کرد اما دو آمريکايی ديگر هنوز در زندان اوين تهران هستند.

غلامحسين محسنی اژه‌ای، دادستان کل ايران و سخنگوی قوه قضائيه، روز دوشنبه ۱۰ آبان‌ماه در نشست خبری خود، از به تأخير افتادن دادگاه سه آمريکايی خبر داد اما زمان برگزاری دادگاه را اعلام نکرد.

وی افزود: «گويا وقت تعيين شده برای اين دادگاه به تأخير افتاده و قرار است که سارا شورد متهم آزاد شده، احضار و در دادگاه حاضر شود و هر سه نفر با هم محاکمه شوند.»

پيش از اين قرار بود دادگاه اين افراد روز ۱۵ آبان برگزار شود.

جمهوری اسلامی ايران گفته است که اين سه آمريکايی برای «جاسوسی» به خاک ايران وارد شده‌اند اما سارا شورد روز ۳۱ اکتبر در گفت‌وگو با نيويورک تايمز اعلام کرد که به خاطر علامت دادن يک مرزبان از راه باريک و خاکی که در آن حرکت می‌کردند منحرف شده و به شکل غيرعمدی وارد قلمرو ايران شده‌اند. وی افزود که دقيقاً نمی‌داند اين مرزبان از نيروهای چه کشوری بوده ‌است.

به گفته سارا شورد، او و همراهان‌اش به هیچ‌وجه از این‌که نزدیک به مرز هستند خبر نداشتند و هیچ‌گونه هشداری هم به آن‌ها داده نشده‌ بود.

اين در حالی است که در مهرماه گذشته وب‌سایت ویکی‌لیکس بر اساس اسناد نظامی تازه‌ای که منتشر کرد نوشت سه آمريکايی بازداشت شده در زمان دستگیری در خاک عراق بوده‌اند و نه خاک ایران.

وزارت خارجه آمریکا اين موضوع را تأیید نکرده است و موضع رسمی آمریکا این است که دقیقاً نمی‌دانند نحوه و دلیل دستگیری این افراد چگونه بوده‌ است.

Share/Save/Bookmark

 
 

شکایت در لاهه
سرمقاله امروز روزنامه آرمان با عنوان «ایران باید به دنبال دفاع از حق خود باشد» در مورد عدم فروش سوخت به هواپیماهای ایرانی در چند کشور اروپایی است.

در ابتدای این سرمقاله آمده است: «پیگیری عدم فروش سوخت به هواپیماهای ایرانی در محاکم بین‌المللی، نیازمند بررسی کارشناسی است و ایران به این دلیل سراغ وکلای بین‌المللی رفته است که باید این مسأله و راه‌های حل آن از طرق حقوقی بررسی شود.»

نویسنده این سرمقاله افزوده: «برای ورود به دیوان بین‌المللی دادگستری،‌ نیاز است که صلاحیت آن احراز شود و برای این کار باید ایران به کنوانسیون‌هایی که مدعی است که آن‌ها نقض شده است، اشاره کند. این کنوانسیون‌ها می‌تواند مونترال یا اساسنامه ایکائو یا قراردادهای دو جانبه‌ای که میان کشورها موجود است، باشد. باید موافقت‌نامه‌های دو جانبه به‌دقت بررسی شود تا دید که در آن‌ها صلاحیت دیوان بین‌المللی لاهه برای حل اختلافات به رسمیت شناخته شده است یا خیر.»

در بخش دیگری از سرمقاله می‌خوانیم: «ایران معتقد است حقی ضایع شده است، بنابراین باید به دنبال راه‌حل‌هایی باشد که از حق خود دفاع کند. مراجعه ایران به دیوان بین‌المللی دادگستری لاهه اقدامی مثبت و در راستای استیفای حقوق قانونی ایران است. بحث عمل متقابل هم که توسط ایران مطرح شده است، ‌مبنای حقوقی دارد.»

نویسنده سرمقاله آرمان ادامه داده است: «هر جا کشوری عملی علیه کشور شما انجام دهد که شما آن را مغایر با حقوق بین‌الملل تشخیص دهید،‌ می‌توانید همان عمل را در مقابل کشوری که حقوق شما را نقض کرده است، انجام دهید. این اقدام متقابل اگر همراه با توسل به زور نباشد، که در این مورد نیست،‌ در عرف حقوق بین الملل قابل قبول است. اما میزان اثر بخشی آن معلوم نیست. اما به نظر می‌رسد که کشورها با استناد به اینکه عدم فروش سوخت به هواپیماهای ایرانی از سوی شرکت‌های خصوصی انجام می‌گیرد،‌ مسئولیت بین‌المللی را از دوش خود سلب می‌کنند.»

متن کامل سرمقاله

تصمیم‌گیری اجماعی
سرمقاله امروز روزنامه تهران امروز با عنوان «این بار دانشگاه علوم پزشکی ایران» در مورد اعلام انحلال دانشگاه علوم پزشکی ایران است.

در این سرمقاله آمده است: «تصور کنید استاد، دانشجو و کارمند دانشگاه علوم پزشکی هستید و صبح از خواب بیدارمی‌شوید و به محل کارتان می‌روید در مسیر یا در محل کار از طریق رسانه‌ها مطلع می‌شوید (که) دانشگاه و محل کار شما منحل شده است. جملات بالا نه یک تصور بلکه یک واقعیت است که مانند بمب خبری فضای اخبار کشور را در روزهای اخیر تحت‌الشعاع قرار داده است به گونه ای که خانم وزیر بهداشت که شخصیت قابل احترامی نیز هستند به مجلس فراخوانده شده و اعتراض‌هایی هم برانگیخته شده است.»

این سرمقاله افزوده: «شایسته بود حداقل مجلس شورای اسلامی به‌عنوان نهادی که در رأس ‌امور است از این تصمیم پیش‌تر مطلع می‌شد و دست‌کم کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس از این طرح حمایت می‌کرد. نکته قابل تأمل این است که این‌گونه تصمیم‌گیری‌ها در دولت سابقه هم دارد مانند انحلال سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی و شورای پول و اعتبار و انتقال کارمندان از تهران و انتصاب نمایندگان ویژه رئیس‌جمهور در مناطق مختلف جهان که در زمان خود نیز تبعات بسیار زیادی در کشور داشت و هنوز هم نخبگان و نظام دیوان‌سالاری در خصوص آن‌ها توجیه نشده‌اند.»

در ادامه سرمقاله تهران امروز آمده است: «برخی از مدیران دولتی می‌گویند اگر این تصمیم‌گیری‌ها به نظرخواهی و رایزنی کشیده شود، هیچ وقت جامه عمل نخواهد پوشید و نمی‌توان معطل نظر و احیاناً مخالفت ماند. در پاسخ باید گفت اتفاقاً همه اشکال کار از این دیدگاه نشأت می‌گیرد که شیوه تصمیم‌گیری اجماعی و اقناعی را بر نمی‌تابد.»

سرمقاله افزوده است: «انتظار این است که مدیران دولتی خود را در قبال همه تبعات تصمیم‌گیری‌های اساسی که تأثیر‌گذاری فراگیری دارد، بیش‌تر مسئول دانسته و رایزنی‌های لازم با طرف‌های ذی‌ربط به‌ویژه نهادهای قانونی مسئول داشته باشند و بعد از رفع شبهات و پرسش‌های مطرح با قوت و اقتدار تصمیمات اتخاذ شده را اجرایی کنند و اثرات جانبی آن را کاهش دهند. خطر آن‌جاست که گاهی بهترین تصمیم‌ها هم به‌خاطر شیوه‌های نادرست اعمال و اعلام به منصه ظهور نمی‌رسد و کشور از پیامدهای مفید آن محروم می‌ماند.»

متن کامل سرمقاله

سایر مطبوعات:
سرمقاله امروز روزنامه ابتکار با عنوان «نمایشگاهی که فقط یک مهمانی بود»

سرمقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد با عنوان «حکایت مکرر اکتشاف نرخ واقعی ارز»

سرمقاله امروز روزنامه کیهان با عنوان «زیر خیمه سبز لندن»

Share/Save/Bookmark

 
 


آرمان
● بازپرس شعبه ٩ دادسرای كاركنان دولت و رسانه: تعریف نشدن جرم سیاسی یک خلأ بزرگ است
● هشدار آیت‌الله هاشمی در آستانه ١٣ آبان
● وزیر بهداشت: استعفا نداده‌ام
● سخنگوی وزارت امورخارجه: اتباع ایرانی از سفر به فرانسه بپرهیزند

ابتکار
● آشپزخانه‌هایی که «شیشه» پخت می‌کنند
● فرمان ایست مجلس به انحلال دانشگاه علوم پزشكی ایران
● صادق زیباکلام؛ پای ثابت مناظره‌ها در غیبت اصلاح‌طلبان
● قاهره بسته پیشنهادی جدیدی را پیش روی تهران گذاشت؛ رابطه به شرط تحویل ٦٦ نفر

ایران
● هم‌زمان با اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها؛ خدمات حمل‌ونقل شهری گسترش می‌یابد
● سه ایرانی نامزد بازیكن سال فوتبال آسیا
● مالكی: آخرین گام را برای تشكیل دولت جدید برمی‌داریم
● تأكید سعود الفیصل بر ضرورت رایزنی‌های تهران و ریاض

تهران امروز
● روز دانشگاهی مجلس
● انتقاد چمران از طرح دولتی شدن انتخاب شهردار
● واکنش مهمان‌پرست به سخنان هسته‌ای جوان‌فکر
● همه دشمنان فردوسی‌پور و مزدک

جام جم
● شش هزار پرونده قاچاق مواد مخدر روی میز دادستان
● هشدار وزارت خارجه به هموطنان درباره سفر به فرانسه
● كدامیک از علمای قم میانجی آزادی شكوری‌راد شد؟
● انتقاد رئیس فراكسیون روحانیون از وضعیت حجاب در كشور

دنیای اقتصاد
● جذب دانشجو با شهریه بدون كنكور
● رییس‌كل بانک مركزی: كنترل بازار ارز را در دست داریم
● فرمانده انتظامی تهران ارائه داد: پیشنهاد گنجاندن اراذل و اوباش به عنوان محارب
● پایان پرونده بانک‌های دولتی در بورس

رسالت
● مرتضی نبوی: برائت از ساختارشكنی‌ها تنها راه بازگشت جریان اصلاحات است
● خبرگزاری فرانسه: وحشت از شكست در جان دموكرات‌ها رخنه كرده است
● مهمان‌پرست: باید جزئیات مذاکرات ایران و ١+٥ مشخص شود
● مرندی: فتنه‌گران با اساس ولایت‌فقیه و اصول نظام زاویه دارند

کیهان
● پرونده حقوق بشر آمریكا روی میز سازمان ملل متحد
● فارین پالیسی ژورنال: تحریم‌ها بر ضد ایران به اندازه تلاش‌های دیپلماتیک دولت اوباما بی‌ثمر بوده‌اند
● یورونیوز: تحریم و خرابكاری هم برنامه هسته‌ای ایران را متوقف نكرد
● ناطق نوری ملاقات با محمدرضا خاتمی را تكذیب كرد

مردم‌سالاری
● بازپرس شعبه ٩ دادسرای کارکنان دولت و رسانه تأکیدکرد: تعریف جرم سیاسی، مطالبه مردم و مطبوعات
● جمهوری‌خواهان پیروز احتمالی انتخابات میان دوره ای آمریکا؛ نبرد سرنوشت‌ساز تغییر و تی‌پارتی
● سلطانیه: ایران از ١+٥ خواسته بدون پیش‌شرط به میز مذاکرات بیایند
● سخنگوی وزارت امور خارجه: اتباع ایرانی از سفرهای غیرضروری به فرانسه خودداری کنند

گفت‌وگوی‌های روز:
● روزنامه جام جم در شماره امروز خود گفت‌وگوهایی با «کامبیز درم‌بخش» و «رضا رویگری» منتشر کرده است.

Share/Save/Bookmark

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به zamaneh-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به zamaneh@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته