مهسا امر آبادی در گفت و گو با "العربيه. نت" از داستان زندگی خود با مسعود و فراز و فرودهايی که زندگی روزنامه نگاری برايشان به وجود آورده سخن گفته است:
دانشجوی روزنامه نگاری
مهسا امرآبادی فارغ التحصيل دانشگاه "روزنامه نگاری و ارتباطات" است. او سال ۱۳۸۱ در اين رشته در دانشگاه اراک پذيرفته شد و هم زمان کار در هفته نامه محلی "ندای اصلاحات" را آغاز کرد؛ هفته نامه ای که مسعود باستانی سردبيرش بود و اين آغاز آشنايی آن ها بود.
اين روزنامه نگار اصلاح طلب درباره اين دوره می گويد: "نوجوانی و جوانی من مصادف شد با دوران رياست جمهوری محمد خاتمی و شعارهای زيبايی که سر داده بود. آن زمان عصر طلايی مطبوعات بود و من يادم می آيد که پشت باجه های روزنامه فروشی صف های طولانی تشکيل می شد. به روزنامه علاقه مند شدم و هر روز هم روزنامه می خريدم."
او ادامه داد: "موقع انتخاب رشته ديدم رشته ای به نام روزنامه نگاری وجود دارد. اين پيش زمينه ای شد تا به اين حرفه به صورت جدی نگاه کنم."
بسياری از روزنامه نگاران ايرانی دوره رياست جمهوری محمد خاتمی را دوره طلايی فعاليت خود می دانند. امر آبادی نيز با آن ها هم نظر است. او در مقايسه فضای فعلی روزنامه نگاری در ايران و فضايی که در آن کار حرفه ای خود را آغاز کرد خاطرنشان می کند: "خيلی با الان فرق داشت. هر چند که هميشه هم روزنامه ها توقيف می شد اما باز امنيت نسبی شغلی وجود داشت. روزنامه نگاران بازداشت می شدند، فشارها بود اما فضای کار کردن هم وجود داشت." او تاکيد می کند که در آن سالها اگر روزنامه نگاری بازداشت می شد، ساير روزنامه نگاران اعتراض می کردند و از بازداشت شدن خود نمی ترسيدند و در آن دوره به گفته او، فضای انتقادی بسياری وجود داشت.
مسعود باستانی روزنامه نگاری را پيش از آن آغاز کرده است. او فعاليت در اين حرفه را در سال ۱۳۷۸ با روزنامه محلی "سلام اراک" شروع کرده است.
بازداشت اول و دوم مسعود
دوستی مهسا امر آبادی و مسعود باستانی همان سال ۸۱ و در هفته نامه "ندای اصلاحات" آغاز شد؛ دوستی که به گفته امر آبادی يک سال پس از آغاز آن صميمی تر شد.
ندای اصلاحات در شماره ۱۳ خود توقيف و سردبير آن بازداشت می شود. مسعود باستانی پس از يک هفته با قيد وثيقه آزاد می شود که پس از آن برای ادامه کار خود به تهران نقل مکان می کند.
مهسا درباره اين که مسعود چگونه روزنامه نگاری است؟ می گويد: "هميشه جنب و جوش داشت، هميشه سراسر ايده و انگيزه بود، هيچ وقت آرام و قرار نداشت. البته اين را بگويم که هميشه دير می آمد اما وقتی که می آمد ايده های فراوانی داشت.
هميشه در يک آن چند سوژه برای پی گيری می داد؛ و اين خيلی من را جذب می کرد."
به گفته او مسعود هيچ وقت نگاه نمی کرد چيزی که می نويسد دردسر ساز است يا نه، اگر فکر می کرد درست است می نوشت و هيچ چيز نمی توانست مانع از انتشارش شود. "به عنوان مثال برای زندانيان سياسی و صنفی بيشترين تلاش خود را می کرد و برای اون اين مساله اهميت بسياری داشت."
مسعود باستانی پس از انتقال به تهران ابتدا با روزنامه اصلاح طلب "ياس نو" همکاری کرد. پس آن دبير سياسی خبرگزاری کار ايران "ايلنا" شد.
هنگامی که اکبرگنجی روزنامه نگار و روشنفکر ايرانی که که در سال ۱۳۸۴ در زندان اوين تهران به سر می برد، دست به اعتصاب غذا زد. مسعود باستانی پی گيری اخبار اين اعتصاب غذا و پيامدهای آن بود که اين فعاليت منجر به بازداشت او شد. او دو هفته را در زندان اوين گذراند و پس از آن با قيد وثيقه آزاد شد. اين آزادی اما ديری نپاييد چرا که مسعود در پرونده اراک به ۶ ماه حبس محکوم و به زندان فرا خوانده شد.
ازدواج در دوره مرخصی از زندادن
باستانی پس از عقد روانه زندان شد
مسعود باستانی در ۶ ماهه ای که در اراک زندانی بود، يک ماه به عنوان مرخصی از زندان خارج می شود و در آن دوره يا به عبارتی ۱۲ آبان ماه ۱۳۸۴ با مهسا امر آبادی عقد می کند. فردای روز عقد مسعود برای گذراندن ادامه محکوميت خود به زندان باز می گردد.
پس از آزادی مسعود باستانی از زندان، مهسا نيز به همراه او روانه تهران می شود تا در سايت خبری "آفتاب" مشغول به کار شود. مسعود نيز کار خود را در روزنامه جمهوريت آغاز می کند. در دوره زندگی مشترکشان به گفته مهسا امر آبادی، يک بار ماموران وزارت اطلاعات به خانه شان ريخته و از مسعود بازجويی کردند. از او خواستند که با با سايت "روز آنلاين" و "صدای آمريکا" همکاری نکند اما اعلام کردند کار با سايت "شهرگان" نشريه اينترنتی که مقرش در کانادا است بلا مانع است.
يکی از اتهامات کنونی مسعود باستانی همکاری با "شهرگان" است که به گفته امرآبادی: "نمی دانم چطور حالا شد ضد انقلابی!" مهسا در اين دوره با روزنامه های آفتاب يزد، مردمسالاری، اعتماد ملی و خبرگزاری ايرنا همکاری کرده است.
انتخابات رياست جمهوری و بازداشت زوج روزنامه نگار
دو روز پس از انتخابات رياست جمهوری سال گذشته ايران مهسا امر آبادی در روز ۲۴ خرداد ماه ۱۳۸۸ بازداشت شد. او در اين باره می گويد: "در خانه بوديم که زنگ زدند و ۷ يا ۸ نفر وارد شدند. ابتدا دنبال مسعود بودند. اما کارت خبرنگاری اعتماد ملی و ايلنا و کارت ستاد انتخابات من را که ديدند، بی سيم زدند و شخصی به آن ها دستور داد من را بازداشت کنند. دو تن از دوستان مسعود را که منزل ما بودند هم بازداشت و به زندان اوين منتقلمان کرده و آنجا به بند امنيتی ۲۰۹ بردند."
اين روزنامه نگار اصلاح طلب يک هفته را در انفرادی گذراند و پس از آن به سلول چهار نفره منتقل شد. ابتدا يک اتهام به او تفهيم شد و آن حضور در تجمعات بود، در صورتی که او پيش از آغاز اعتراض ها بازداشت شده بود. اما به گفته او در روز آخر زندان و در بازپرسی اتهام های زيادی به او تفهيم شد از جماه تبانی، تشويش اذهان عمومی و ... که از آن ها در همان مرحله بازپرسی تبرئه و تنها دو اتهام "توهين به رئيس جمهور و اقدام تبليغی عليه نظام" باقی ماند.
مسعود باستانی هر روز پی گير کارهای همسرش بود. او چند بار به وزارت اطلاعات رفت و به آن ها گفت که "من را بازداشت کنيد و همسرم را آزاد کنيد." اما آن ها به او می گفتند که نمی خواهيم تو را بازداشت کنيم و اصلا با تو کاری نداريم. سرانجام ۱۴ تيرماه ۱۳۸۸ مسعود باستانی که برای پی گيری پرونده همسرش به دادگاه انقلاب رفته بود، به دستور "قاضی حداد" بازداشت و روانه زندان اوين شد. مسعود باستانی هنگام بازداشت دبير سياسی سايت جمهوريت و همکار روزنامه فرهيختگان بود.
مهسا که ۱۶ تير برای اولين بار اجازه تماس با مادرش را يافت، از بازداشت مسعود مطلع شد.
ديدارهای مسعود و مهسا در زندان
مهسا در ماه دوم بازداشتش برای بازجويی از بند ۲۰۹ به بند ۲۴۰ زندان اوين برده می شد. از آن جايی که بازجوی او و مسعود يک نفر بود، به آن ها اجازه داد چند باری يکديگر را در زندان ببينند. امرآبادی در اين باره می گويد: "بار اول باورم نمی شد مسعود را می بينم، خيلی شکسته شده بود. لحظه غيرقابل توصيفی است. حس خيلی خوب و در عين حال دردناکی بود ديداری در زندان و پس از فشارهای بسيار."
او تاکيد می کند که در اين ديدارها به دليل حضور بازجو به جز سلام و احوال پرسی نمی توانستند سخن ديگری رد و بدل کنند.
ارتباط اظهارات مسعود در دادگاه با آزادی مهسا
در دادگاه هايی که برای بازداشت شدگان پس از انتخابات سال گذشته ايران برگزار و تصاوير آن نيز توسط صدا و سيمای جمهوری اسلامی ايران پخش شد، شماری از بازداشت شدگان که برخی از آن ها از چهره های مطرح اصلاح طلبان بودند، از رفتار گذشته خود اظهار پشيمانی کردند.
مسعود باستانی از جمله افرادی بود که حاضر شد در دادگاه و در مقابل دوربين های صدا و سيما سخن بگويد. با توجه به اين که او پيشتر هم تجربه زندان را داشت، سخنان او برای برخی از دوستان و همکارانش مايه تعجب بود. مهسا امر آبادی اين نکته را خاطرنشان می کند که بسياری از بازداشتی های اين دوره پيشتر هم تجربه زندان داشتند اما همه آن ها معتقدند که اين دوره از زندان با دوره های ديگر متفاوت بود.
به گفته او مسعود به جز فشارهايی که بر همه وارد می آمد، تحت فشار بازداشت همسرش نيز قرار داشت که "به خاطر به شدت عاطفی بودن او برايش بازداشت همسرش بسيار سنگين بود."
مهسا امر آبادی معتقد است که سخنان مسعود در دادگاه با آزاديش ارتباط مستقيم داشت چرا که يک ساعت قبل از آزادی او را به بند ۲۴۰ می برند تا مسعود ببيند که دارد آزاد می شود. او در ادامه مساله ديگری را نيز خاطر نشان می کند: "روزی که بازجو گفت به خانواده ام زنگ بزنم تا وثيقه بياورند، مسعود را هم صدا کرد. اما او شماره خانواده ام را نمی توانست درست بگيرد. بعد که من گفتم آرام باش جواب داد: تو نمی دانی من برای آزادی تو چه کار کردم. اما بازجو که حضور داشت سعی کرد حرف را سريع عوض کند."
۶ سال زندان و ۳۴ ميليون تومان جريمه برای مسعود
مسعود باستانی سرانجام به ۶ سال زندان و پرداخت ۳۴ ميليون تومان جريمه محکوم شد. اين حکم به گفته "محمد شريف" و کيل او دور از انتظار بود.
مسعود باستانی که از زمان بازداشت تا کنون از مرخصی بهره مند نشده است، در صورتی که نتواند جريمه نقدی را بپردازد ناچار خواهد بود در ازای آن نيز زندان بکشد. با توجه به وضعيت روزنامه نگاران در ايران پرداخت اين مبلغ برای او دشوار به نظر می رسد.
روزنامه نگار و خبرنگار می مانم
مهسا امرآبادی سرانجام پس از بازادشتی ۷۲ روزه با قيد وثيقه ای به ارزش ۲۰۰ ميليون تومان از زندان اوين آزاد می شود. در اين مدت او اما از فعاليت دست نکشيده و همواره با رسانه های مختلف درباره وضعيت خود، همسرش و ديگر زندانيان سياسی مصاحبه کرده است. او همچنين بارها در ديدار با سران معترضان از جمله محمد خاتمی، ميرحسين موسوی و مهدی کروبی حضور پيدا کرد و حتی برای ديدار مراجع تقليد منتقد به قم رفت.
او درباره اين که او تنها همسر يک زندانی سياسی نيست بلکه خود نيز به به قيد وثيقه آزاد است و اين فعاليت ها می تواند بار ديگر پای او را به زندان باز کند، خاطرنشان می کند: "من يک روزنامه نگار و خبرنگار هستم، يعنی کار من رسانه ای است و نمی توانم ارتباط خودم را با رسانه ها قطع کنم. از طرف ديگر تا زمانی که همسرم و دوستانم در زندان هستند نبايد از من انتظار داشته باشند که آرام بنشينم و فقط نظاره گر باشم و صدايم در نيايد. من چه در روزنامه کار کنم و چه کار نکنم به هر حال ماهيتم روزنامه نگاری است و رسالت و وظيفه حرفه ای به من حکم می کند که از وضع موجود انتقاد کنم."
او درباره اين که ممکن است اين فعاليت ها باعث شود که دروزه زندانی شدن همسرش طول بکشد تاکيد می کند: "در بسياری از مواقع مشاهده شده خانواده ساکت است اما باز هم به زندانی مرخصی نمی دهند. يعنی تضمينی وجود ندارد که در صورت ساکت بودن ما زندانيانمان را آزاد کنند."
تيم احمدی نژاد کشور را دچار مشکل می کند
مهسا امر آبادی از تناقضات ايجاد شده در نتيجه در وضعيت خود می گويد: "اين شرايط من را دچار تناقضات شديدی کرده است. از يک طرف همسرم در ندان است و از سوی ديگر خودم در معرض زندان هستم. از سويی ديگر وظيفه و رسالت حرفه ای ام ايجاب می کند که انتقاد کنم و اين انتقادها در راستای بهتر شدن شرايط کشورم است."
او می افزايد: "من به براندازی نظام هيچ اعتقادی ندارم، اما معتقد هستم مسايلی وجود دارد که بايد اصلاح شود." و تاکيد می کند: "معتقدم با وجود تيم احمدی نژاد و خود ايشان کشورم دچار مشکلات عديده ای می شود که قابل جبران نيست."
يک سال زندان برای مهسا
مهسا امر آبادی سر انجام ۲۲ مهرماه ۱۳۸۹ محاکمه و اتهام تبليغ عليه نظام به يک سال زندان محکوم شد. او درباره اين که فعاليت هايش پس آزادی از بازداشت آيا در اين حکم تاثير گذار بوده يا نه می گويد: "يکی از مسائلی که باعث تعجب من شد همين بود. در دادگاه عکس هايی که مهندس موسوی و خانم رهنورد و آقای کروبی به منزل ما آمده بودند و همين طور مصاحبه هايی که برای مسعود کرده بودم وجود داشت، در صورتی که اين پرونده مربوط به قبل از آزادی من بود و اصولا بايد حاوی بازجويی ها باشد."
او تاکيد می کند که اين مساله نشان می دهد افرادی پشت صحنه اين صفحات را پرينت گرفته و روی پرونده گذشاته بودند و قاضی هم چندين بار گفت: "ذره ای ندامت در شما نيست."
مسعود قبول نکرد درخواست عفو بنويسيد
مهسا امرآبادی می گويد هنگامی که مسعود از حکم خبر دار شد، بسيار ناراحت شد "اما در عين حال معتقد است اگر قرار باشد همه هزينه دهيم خون ما رنگين تر از خون بقيه نيست."
او تاکيد می کند: "حاضريم هزينه بدهيم اما واقعا مشکل است. به هر حال صحبت يک زندگی است، زندگی به سختی ساخته شده. من و مسعود هيچ گاه چيزی از دولت نخواسته ايم، هيچ وقت انتظاری نداشته ايم، هميشه خواسته ايم کشورما جای بهتری برای زندگی باشد. نمی دانم چرا اين همه به ما ظلم می شود."
او همچنين با ابراز تعجب از اين که چرا تا کنون به مسعود مرخصی داده نشد وی می گويد: "انگار با ما لج می کنند."
اما خاطرنشان می کند که يک بار يک مسئول قضايی به او گفته است: "شما متنبه نشده ايد." و يک بار نيز از مسعود خواسته اند در خواست عفو بنويسد اما او نپذيرفت. به گفته امر آبادی: "ما واقعا گناهی نداريم که برايش عفو بخواهيم. از طرف ديگر هيچ تضمينی نيست که در صورت نوشتن عفو نامه مسعود را آزاد کنند."
زندگی چگونه می گذرد
مهسا امرآبادی درباره چگونگی گذراندن اين دوران می گويد مسعود همواره به او می گويد که فکر کند در شرايط عادی هستند و به زندگی عادی خود ادامه دهد، از همين رو او نيز فعاليت خود را به عنوان يک روزنامه نگار ادامه می دهد: "کلاس زبان می روم، مطالعه می کنم، در روزنامه بهار کار می کردم که توقيف شد و مدتی هم در شرق کار کردم، الان هم به ماهنامه صبح صادق مطلب می دهم."
او در پايان تاکيد می کند: "من روزنامه نگار هستم و روزنامه نگار هم باقی می مانم، گرچه فکر می کنم اين فشارها برای اين است که ما از اين حرفه دست بکشيم اما ما کاری غير از اين بلد نيستيم و غير از اين من عاشق کارم هستم." و اضافه می کند: "ماهيتم را نمی توانم پنهان کنم، اگر روزنامه نگار نباشم، مهسای واقعی نيستم."
منبع: العربیه. نت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر