-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ مرداد ۱۴, پنجشنبه

Posts from Khodnevis for 08/05/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



تاریخ با هیجان ساخته می‌شود

چهار سال پیش درست در شب سالگرد مشروطه بود که رادیو زمانه را شروع کردیم. حالا در استانه یک سالگرد دیگر از این عزیزترین روز در تقویم سیاسی ایران یک کار رسانه‌ای دیگر را بنیان می‌گذاریم. بین آن زمان تا امروز چهارسال بیشتر فاصله نیست اما سرعت تحولات سرگیجه آور است. همگام با این تحولات یک چیز رشد کرده است و آن تمایل روزافزون مردم به حضور رسانه‌ای و تولید رسانه‌ای و به تصرف درآوردن رسانه است.

چهارسال پیش کمتر کسی باور می‌کرد بشود رادیویی دوسویه و مشارکتی ساخت. امروز احتمالا افراد بیشتری باور می‌کنند که بتوان تلویزیون دوسویه و مشارکتی بنا کرد. اما این راهی است که ایران ندا می‌رود. باز کردن فضا برای مشارکت مردم در تلویزیون.

من همیشه هویت ایرانی را در نوروز و عاشورا خلاصه می‌کردم. اما حالا فکر می‌کنم مشروطه را هم باید با آن افزود. مشروطه نقطه آغاز مهمی برای همه حرکت‌های بعد از آن بوده است و هنوز هم هست. ما هنوز در کار بسط دادن تاریخ مشروطه هستیم و زوایای انچه را که اتفاق افتاده باز می‌کاویم و می‌شناسیم و بجا می‌اوریم. امیدوارم تلویزیون تازه‌ای که امروز سنگ بنای آن نهاده شد به مردمی‌تر کردن فرهنگ رسانه کمک کند. به همه معانی آن و از جمله به معنای رشد سواد عمومی در شناخت ضدرسانه‌ها. ما مردمی هستیم که چون رشد می‌کنیم مرتب باید خود را نقد کنیم. به میزان قدرت این نقد است که رشد ما و سلامت اش تضمین می‌شود. رسانه می‌تواند واقع شناسی و واقع‌گرایی و شایعه‌گریزی ما را تقویت کند و خیال باوری ما را براند و کوچکتر و کم آسیب‌تر کند. هر مردمی را می‌شود از رسانه‌هاشان شناخت. هر رسانه تازه گشودن باب معرفت تازه‌ای است. اگر نباشد تازه نیست یا خود، رسانه نیست.

تاریخ با هیجان ساخته می‌شود. هیچ حرکت خوب و فراگیر و موثری بی نیاز شوق و شور و آرمان و هیجان نیست. آن چیزی می‌ماند که با شوق و هیجان بنیان شده است. با پول رسانه نمی‌شود ساخت. پول هم لازم است اما بینش و شوق‌مندی برای یک کار تازه است که رسانه می‌سازد. و هر چیز خوب دیگر را. تاریخ را.

«ایران‌ندا» پیش از اینکه تلویزیون باشد یا بشود و با آن میزان سنجیده شود هم امروز پیروز است. زیرا افسانه جمع‌گریزی ایرانیان را بار دیگر باطل کرده است. کاری که زمانه هم به نوعی دیگر کرد و طیف‌های گوناگون را گرد هم آورد. کسانی که در «ایران‌ندا» گرد هم آمده‌اند عزم کرده‌اند که کار جمعی کنند. که اعتبارهای بلند اجتماعی خود را کنار هم بگذارند و از این سرمایه اجتماعی بزرگ به نفع مردم استفاده کنند. این اصلا کار کوچکی نیست. امیدوارم استقبال مردم آنها را دلگرم‌تر کند و کار را بر سنگ اندازان دشوارتر کند. کسانی که در کمین نشسته‌اند تا هر کس به کاری برخاست او را به هزار بهانه و یاوه فروکوبند و ناامید کنند و برانند. تا صحنه بماند برای خناسان.

نوشته‌اند و نوشته‌ایم که می‌دانیم کار در این مسیر دشوار است و به آن اذعان داریم. اما سربلندی ایرانی که برای آن به قول نادر ابراهیمی و محمد نوری خون دل‌ها خورده‌ایم تا خانه خوبان باشد ما را گرم‌رو و گرم‌دل می‌سازد. «ایران‌ندا» ایده‌های بلند دارد. به همت‌های والای ایرانیان و ایران‌دوستان هم پشت‌گرم است. من افتخار می‌کنم که راه پدران و مادران و بزرگان‌مان در مشروطه را دنبال می‌کنم و از اینکه گروهی نیک‌خواه و ایران‌دوست پا به عرصه رسانه گذاشته سربلندم. در پرتو این نیک‌خواهی و بینش‌وری و مدیریت آتی امیدوارم ایرانیان به رسانه‌ای برسند که از خودشان باشد و دیدن‌اش هیجان و شوق ایجاد کند و پل‌های شکسته میان ما را تعمیر کند و به تعبیر خوب آرش سبحانی «دوباره از ما یک ملت بسازد».


 


برای دوستان در ایران ندا



همانطور که در بیانیه خود نوشته‌اید، قصد دارید رسانه ی رنگارنگ باشید، این ادعا اگر به اتفاق بیانجامد خبر بسیار خوبی‌است برای ایرانی دموکراتیک، اما در این راه آیا قرار است در حقیقت و در معنی کلمه شاهد چند صدایی باشیم؟ آیا همراهان جنبش و منتقدین آن همگام با هم در این رسانه حضور خواهند داشت؟! آیا این رسانه همگام با نقد ، قائل به فضایی برای حمایت رهبران و فعالان جنبش سبز هم هست؟!

آیا در کنار نقدهای تند و تیز که با توجه به تیم مدیریتی که بیانیه را امضاء کرده‌اند بی شک شاهد آن خواهیم بود، به فکر انتقادهای سازنده هم هست؟ آیا ترجمه دوستان ما در ایران ندا از چند صدائی همان ترجمه نیک آهنگ کوثر در خودنویس است؟! آیا دوستان برداشتشان از چند صدائی تنها پخش نقدهای تند و تیز، بدون ارائه راه‌کار است؟! گمان می‌کنم که رسانه‌ای چند صدائی نیاز اولیه هر جامعه دموکراتیک است و لازمه مشروط کردن حاکمیت، اما باید توجه داشت که امروز ما نه در یک کشور دموکراتیک (ما منظور ملت ایران است) که در کشوری توتالیتر و استبدادی زندگی می‌کنیم و در تلاش برای رسیدن به جامعه دموکراتیک هستیم و نه درون آن، لازمه حضور موفق در چنین جامعه ای همراهی برای رسیدن به آرمان ملی است، همراهی که بی‌شک تنها با نقد نمی‌تواند همراه باشد، بلکه همراهی را باید با انتقاد سازنده و ارائه دادن راهکار به مخاطب و روشن کردن راهی کم خطر و هموار برای رسیدن به خواست های ملی همراه کرد.



اگر رسانه ایران ندا برای خبر رسانی صرف و ارائه تحلیل پای به میدان گذاشته است باید همراهی او با بی‌بی‌سی فارسی و صدای آمریکا را به نظاره نشست، البته همراهی که شاید به سر انجام نرسد و توان رقابت با غول‌های رسانه را نداشته باشد.



و اگر قرار است تنها صدای مخالفین باشد و تنها به نقد بپردازد و نه به ارائه راهکار باید قرار گرفتن این رسانه در کنار همایون‌ها و آتابای‌ها را نظاره کرد.



و در گزینه آخر اگر قرار است رسانه‌ای بی رنگ و چند صدایی به تعبیر نیک آهنگ کوثر باشد باید منتظر خودنویس تصویری بود که گمان نمی‌کنم جای خوشحالی داشته باشد.



این گونه فکر می‌کنم که راه اندازی رسانه‌ای با ابعادی که دوستان تعریف کرده‌اند امروزه و در این مرحله از تاریخ کشورمان نیازی ضروری نباشد، البته نباید انکار کرد که برای اشتغال زایی تولد خوبی است .



چیزی که باید در نظر گرفت و برای امروز کمر به ساخت آن بست رسانه‌ای ملی با اهداف ملی است، رسانه‌ای که در بطن جنبش سبز فعالیت کند و همانند جنبش سبز زنده و حقیقی باشد، تاکید میکنم حقیقی، چون این‌روزها تحلیل ها و نقدهایی میبینیم که بی‌شباهت با سخنان صوفیان نیست، و نویسنده آنها نه در زمین قدم می‌زنند و نه قصد دارند نیم نگاهی به حقیقت‌های زمینی جامعه خود بکنند و مدام با رویا بافی و خیال‌پردازی تنها از نقد کردن طنابی برای خود ساخته‌اند تا با آن به زمین سخت نرسند.



در آخر به عنوان یک مخاطب برای تیم ایران ندا آرزوی موفقیت می‌کنم و امیدوارم این تیم با درک نیاز های امروز ما طناب نقادی را رها کرده و پا بر زمینی بگذارند که حقیقی‌است و در این راه زندانیان سیاسی، فعالین سیاسی، فعالین مدنی و مردم ایران را فراموش نکنند و با همراهی مردم و انتقاد‌های سازنده نه سنگی زیر پای فعالین جنبش سبز که همراهی برای پیش برد اهداف والای مردم ایران باشند ...


 


آیا دفاع مقدسی دیگر در راه است؟

با گذشت چندی از تصویب دوره‌ی جدید تحریم ها علیه برنامه‌ی اتمی ایران، گویی عدم توجه و بی اهمیت خواندن این تحریم‌ها غرب را ناچار به اقدامات جدی‌تری کرده که همان اندیشیدن به راه حل نظامی است.


بیانیه حدود پنجاه نفر از نمایندگان مجلس سنای آمریکا مبنی بر حمایت از اسرائیل در صورت حمله به ایران که چندی پیش منلتشر شد حاکی از جدیت غرب در قبال موضوع هسته‌ای ایران است و بدیهی است اگر ایران به سیاست‌های چند گانه و مروزانه خود در موضوع اتمی پایان ندهد، باید خود را برای مقابله‌ی نظامی نیز آماده کند‌.


گرچه ایران نیز از ابتدای مذاکرات همواره خود را برای هر گونه عکس‌العملی از سوی غرب آماده نشان داده و تمامی تهدیدات نظامی را متقابلا پاسخ گفته تا جایی که حتی به نابود کردن تل آویو ظرف چند روز نیز اشاره کرده است اما بر هیچ کس پوشیده نیست با توجه به پیشینه‌ی سیاسی و فعالیت‌های تنش‌زایی که رژیم در طول این سی سال از خود نشان داده، دیگر شانسی برای غنی سازی اولیه هم ندارد.



موضوع هسته‌ای ایران برای غرب و کشور های منطقه از چنان اهمیتی برخوردار است که اگر به جنگ بیانجامد، ایران با هر توان نظامی یا همراهی برخی کشورهای سودجو نیز مقلوب این جنگ خواهد بود چرا که گذشته از غرب تقریبا تمام کشور های همسایه (حال قوی یا ضعیف) ایران را مسبب بسیاری از مشکلات و نابسامانی‌‌های خود می‌‌دانند و معتقدند ایران سعی دارد از نا آرامی کشورهای همسایه‌اش سوء استفاده کند لذا در صورت بروز جنگ با تمام توان خود به نابود کردن این تهدید کمک خواهند کرد، که از جمله‌ی این کشورها می‌توان به شیخ نشینان حوزه‌ی خلیج فارس اشاره کرد که علاوه بر کینه‌ی دیرینی که از ایران دارند از توان نظامی و اقتصادی قابل توجهی هم برخوردارند و طی ماه‌های اخیر بارها و بارها حمایت خود را از حمله ی نظامی به ایران اعلام کرده‌اند.


جدا از این موضوع غرب هم با توجه به هزینه‌ی سنگینی که این جنگ در بر دارد، در صورت شروع آن قطعا تا نابودی کامل رژیم فعلی ایران پیش خواهد رفت و تنها به نابودی تاسیسات هسته‌ای ایران بسنده نخواهد کرد پس می‌توان اینگونه گفت که شلیک اولین گلوله قطعا به نابودی حکومت فعلی خواهد انجامید حتی اگر این نبرد سال‌ها ادامه یابد و ایران هم وضعیتی شبیه عراق پیدا کند.


گرچه موضوع حمله‌ی نظامی از ابتدای مذاکرات هسته‌ای همواره مطرح بوده و مقامات امریکا بارها اعلام کرده‌اند که به راه حل نظامی هم می‌اندیشند و حواشی و مراحل حمله‌ی نظامی به ایران را بررسی می‌کنند اما موضوعی که اخیرا این احتمال را قوی‌تر کرده است، سخنان یک مقام نظامی بلند پایه ی آمریکا مبنی بر تصمیم این کشور برای حمله به ایران است. گرچه در این سخنرانی نیز ابراز امیدواری شده تا ایران با اتخاذ تصمیمی عاقلانه از این بحران جلوگیری کند، ولی با یاد آوری نحوه ی حمله‌ی آمریکا به افغانستان و عراق و همچنین لحن جدید ژنرال‌ها و سناتور‌های آمریکا می‌توان این‌گونه حدس زد که غرب دیگر مانند چند ماه پیش به گزینه‌ی نظامی نمی‌اندیشد .


 


«ایران‌ندا»رسانه‌ای مستقل برای مردم

اعلام موجودیت «ایران‌ندا» بهانه این نوشتار است، به‌ عقیده من حکومت اسلامی به طور سیتماتیک و بدون وقفه، از لحظه‌ای که توانست انقلاب ۵۷ را به گروگان بگیرد. در جهت از بین بردن طبقه متوسط ایرانی‌ گام بر داشته است، از انقلاب فرهنگی‌، سهمیه بندی کنکور تا مصاحبه‌های عقیدتی‌ کارگزینی‌ها، همه و همه گواه این مدعا هستند که چیزی به نام «ملت ایران» که ستون فقراتش طبقه متوسط است به مذاق حکومت اسلامی خوش نمی‌آید و «امّت اسلامی» پیرو «ولایت مطلقه» باید جایگزین این «ملت» شود. تحریف وسیع تاریخ و از بین بردن «هویت ایرانی‌» و تحقیر هر چه نشانی‌ از ایرانی‌ بودن دارد به طور مستمر و مدام از طریق ابزار‌ها و تریبون‌هایی‌ که با پول مردم این سرزمین اداره می‌شد در این سی‌ سال، بی‌ تاثیر نبود.

لحظه‌هایی‌ که به عنوان یک «ملت» در کنار هم به شادی پرداخته‌ایم چه کم بوده است، من جز آزادسازی خرمشهر و مساوی با تیم فوتبال استرالیا در سیدنی و دوران ۲ خرداد لحظه‌های دیگری به یاد ندارم که این ۶۰-۷۰ میلیون مانند یک ملت همدلی و شادی کرده باشند، و در عوض چه بسیار همه این ۶۰-۷۰ میلیون درد و تجربه و خاطرات گوناگون تلخ دارند از این دوره استیلای حکومت اسلامی. خانواده ایرانی‌ نیست که فرزندی در جبهه یا در زندان از دست نداده باشد، خانواده ایرانی‌ نمی‌شناسم که به خاطر مهاجرت یکی‌ از اعضایش متلاشی نشده باشد، ایرانی‌ نمی‌شناسم که مورد ظلم این نظام واقع نشده باشد، حتا همان‌هایی‌ که با کاسه لیسی‌ به جاهایی رسیده‌اند نمی‌دانند که سرنوشت فرزندان خود را با تملّق و دورویی چه ارزان فروخته‌اند و ندانسته مورد ظلم این دستگاه و نظام مقدس واقع شده‌اند.

کودتای ۲۲ خرداد بعد از سالها در دل طبقه متوسط ایرانی‌ شعله‌ای را روشن کرد که حکومت اسلامی ۳۰ سال آنرا خاموش نگاه داشته بود. خیزش مردم ایران برای باز پس‌گیری سرزمین‌شان دل همه ایران دوستان و آزادی خواهان دنیا را شاد کرد و توانست به این گروه پراکنده هویت ببخشد، خون‌ها ریخته شد و زندان‌ها و ظلم‌هایی‌ که به ایرانیان رفت ولی‌ وحدتی به وجود آمد که نشان داد وجدان جمعی ایرانیان نمرده و از خواب ۳۰ ساله بر می‌خیزد.

حرکت‌های جمعی مستقل نظیر راه اندازی شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های جمعی نیازی اساسی‌ است، و درس گرفتن از اشتباه ۵۷، بالا بردن ظرفیت‌ها و تحمل عقاید گوناگون نکته‌ای مهم است.

ایران‌ندا یک نمونه است از همداستانی یک گروه چند صدایی، هدف راه اندازی تلویزیونی مستقل برای انعکاس افکار و نظرات گروه‌های مختلف است، گروه‌هایی‌ که به مذاهب، ایدئولوژی‌ها و قومیت‌های مختلفی‌ تعلق دارند ولی‌ همه ایرانی‌ هستند، همه متعلق به هویتی هستند که آنها را شامل تعریفی‌ می‌کند که ۳۰ سال با آن بیگانه بوده اند «ملت ایران».

من امیدوارم که این نهال با حمایت تمام ایرانی‌‌هایی‌ که احساس مسئولیت می‌کنند و اهمیت شرایط بحرانی امروز را درک کرده‌اند به زودی پا بگیرد و ابزاری شود برای رسیدن زودتر به ایرانی‌ آزاد.


 


چند پرسش ساده از میر حسین

 

میر حسین موسوی در دیداری که در آستانه روز خبرنگار، با جمعی از مدیران مسئول، خبرنگاران و خانواده‌های روزنامه نگاران دربند داشت، سخنانی داشت که بخشی از آن در سایت کلمه درج شده است. اینکه چرا تمامی این صحبت‌ها که بنا به گفته تعدادی از خبرنگاران، مهم بوده‌اند ذکر نشده، مطلبی است که درباره دلایل آن می‌شود گفتگو کرد. اما در اینجا قصد داشتم نگاهی کنم به بخشی از همین گفته‌ها.

 

بر خلاف علاقه بسیاری از دوستان که مایل هستند، موسوی بیشتر درباره وقایع سال  ۶۷ صحبت کند، من بخشی از صحبت‌های او برایم جالب توجه بوده که به نظرم در شرایط  فعلی مهم‌تر هستند. آن جا که می‌گوید: «مسئله کشور ما تنها پیروزی جنبش سبز و اهداف آن نیست. حفظ وحدت ملی، منافع بلندمدت، یکپارچگی و وحدت ملت از مسایل اساسی کشور است که هم جنبش را متعهد می‌کند و هم همه کسانی را که در این عرصه فعالیت دارند تا دست به اقدامات بی‌مهابا نزنند». وی می‌افزاید: «ما بر پیروزی جنبش سبز به هر قیمتی باور نداریم و می‌خواهیم کشور و منافع ملی حفظ شود.»

 

شکی نیست که حفظ وحدت ملی یکپارچگی و وحدت ملت مورد وثوق تمامی جریانات اپوزیسیون است. هیچ وطن‌دوست اصلاح طلب یا حامی دموکراسی، راضی نیست که کشورمان تکه تکه شود یا جنبش سبز منجر به جنگ داخلی میان گروه‌های مردمی شود. اما سوال اینجاست که تعریف آقای موسوی از منافع ملی و حفظ کشور چیست؟ مرز میان شکستن منافع ملی کجاست؟ آیا این گفته‌ها تنها در زمینه‌های اقتصادی است، یعنی جایی که تحریم‌ها نشانه رفته‌اند یا چیزی فراتر را هم شامل می‌شوند؟

 

موسوی در جایی دیگر از صحبت‌هایش گفت: «من از مجموعه اصول و ارزش‌هایی که در ابتدای انقلاب مطرح شد و کلیت حرکت مردم دفاع می‌کنم». باز اینجا هم ابهامی وجود دارد که به نظر می‌رسد موسوی به عمد سعی در پاسخ ندادن به آن دارد. او از طرفی از دوران طلایی حضرت امام و اصول و ارزش‌های ابتدای انقلاب دفاع می‌کند. از طرف دیگر منتقد جریاناتی است که ریشه در در همان دهه‌های اول انقلاب دارند. نمی‌توان از شورای نگهبان، نیروهای لباس شخصی، سپاه، خودی و ناخودی، ولایت مطلقه فقیه ... و ... و ... انتقاد کرد و ریشه‌های آن‌ها را بررسی نکرد. به وضوح تمام این جریانات که موسوی و کروبی منتقدان اصلی آن هستند، شکل گرفته و قوام یافته در دهه اول انقلابند. هیچ کدام از این جریانات ساخته شده در دوران هاشمی یا خاتمی نیستند. گیرم که در دوران پس از جنگ با استفاده از ایرادات قانون اساسی (که محصول همان دهه اول است ) قدرت بیشتری گرفته‌اند. قانون مطبوعات، قانون ولایت مطلقه فقیه، اجازه دخالت سپاه در سازندگی، نظارت شورای نگهبان، حکم حکومتی و ... همه در همان اوایل انقلاب به وجود آمدند، به مرور قدرت گرفته، سازمان یافته‌تر شدند، و توانستند قدرت خود را بر عناصر دیگر حکومت دیکته کنند.

 

به رغم تمامی فشارها، میر حسین هنوز مایل نیست درباره وقایع سال ۶۷ توضیح دهد. حالا به هر دلیلی که خود می‌داند. اما فکر نمی‌کنم توقع زیادی باشد که از او بخواهیم به عنوان اصلی‌ترین چهره رهبری جنبش سبز، مواضع خود را در مورد مسایلی که خود مطرح میکند شفاف کند. مفهوم کشور و منافع ملی را باز کند. مجموعه اصول و ارزش‌های ابتدای انقلاب را که باور دارد تشریح کند و روشن کند مخالفت با پیروزی به هر قیمت را در چه می‌بیند. این «قیمت» دقیقا چیست و تا کجا حاضر است هزینه دهد؟

 

 


 


اختصاصی خودنویس:  ۲۲ پرونده شکنجه نزد آیت‌الله خامنه‌ای است

پس از اشاره چند روز پیش رهبران جنبش سبز به شکنجه‌های غیرانسانی اعمال شده علیه تعدادی از زندانیان سرشناس که پس از انتخابات دستگیر شده بودند، نامه حمزه کرمی به رهبری انقلاب در باره برخوردهای غیر انسانی با او در فضای اینترنت منتشر شد.

یک منبع نزدیک به هیات رئیسه مجلس خبرگان رهبری گفت که قرار نبود این نامه الان منتشر شود. این منبع که نامش نزد خودنویس محفوظ است گفت که «رئیس مجلس خبرگان جمعا ۲۲ نامه از شکنجه شدگان سرشناس که آیت‌الله خامنه‌ای نیز ایشان را می‌شناخته‌اند نزد رهبری برده و در یک جلسه، جمعا تعداد ۵ نامه را برای ایشان قرائت می‌کند». بنا به گفته این منبع، رهبری در ابتدا این ادعاها را رد کرده، اما پس از توافق با هاشمی رفسنجانی، کمیته‌ای متشکل از ۵ نفر برای بررسی موارد شکنجه تشکیل می‌شود که آقایان یونسی، و محسنی اژه‌ای، وزرای اطلاعات سابق دولت‌های خاتمی و احمدی‌نژاد عضو آن هستند.

به گفته این منبع، شکایتی از سوی تعدادی از زندانیان شکنجه شده علیه آمران و عاملان طرح شده. یکی از کسانی که نامش بارها برده شده، «طائب» فرمانده سابق بسیج و رئیس سازمان اطلاعات سپاه است.

به گفته منبع مذکور، آیت‌الله خامنه‌ای پیش از این دستور پایان دادن به شکنجه را داده بود که اعمال شکنه‌های جدیدتر در صورت اثبات، نشان دهنده عدم اطاعت بخش امنیتی سپاه از ولی فقیه است.

 


 


محذورات مهندس موسوی، قسمت اول
 


در باره حمزه کرمی و فرو کردن سر در توالت به قصد اعتراف‌گیری

 

 

در خبر‌ها خواندیم فردی که آقای مهندس موسوی در صحبت‌های اخیرشان‌به عنوان نمونه‌ای از رذالت و سبعیت جمهوری اسلامی در توسل به تمامی‌ ابزار‌های شکنجه- بدان اشاره کرده‌اند آقای حمزه کرمی، از فرماندهان سابق سپاه، مدیر کلّ سیاسی دفتر ریاست جمهوری در زمان هاشمی‌ رفسنجانی و یار غار و امین مهدی هاشمی‌ است.

خواندن این خبر مرا به سال‌های دور برد. به  سال‌های اوج قدرت و عظمت هاشمی‌ رفسنجانی‌ به عنوان فرد اول کشور. در سال‌هایی که علی‌ خامنه‌ای به سبب بیماری‌های مداوم و نیز مرهون بودن به رفسنجانی‌ به سبب آنکه «مرغ تخم طلائی» رهبری را به دامن او انداخته است عملا در صحنهٔ سیاسی جمهوری اسلامی حضور نداشت... و داستانی‌ که برای شما می‌گویم در همان سال‌های ۱۳۷۱-۷۲ شکل گرفته است.

دوست بسیار نزدیکی‌ که این دستان را از زبان او شنیده‌ام و در سالهای پایانی عمر آیت‌الله خمینی در صحنهٔ تجارت بین المللی در صنایع نفت و گاز فعال و موفق بود برایم تعریف کرده است، چه‌گونه به درخواست مهدی هاشمی‌ - که آن زمان تنها ۲۲ سال داشت - و دستور پدرش و البته پیگیری مستمر و مداوم همین آقای حمزه کرمی، مأمورین وزارت اطلاعات این دوست ما را در روز روشن از خانه ش در تهران ربودند و ضرب العجل به اوین منتقل کردند.

دوستم تعریف می‌کند که: «هنوز در لباس زندان عفن و مندرس و سلول تنگ و بسیار بویناک و پر از تخم سوسک ۲۰۹ جاگیر نشده بودم که مرا برای بازجویی فرا خواندند. کسی‌ آستین پیژامای زندان را که بر تنم بود بدست گرفت و بی‌‌هیچ حرف و سخنی مرا از راهی‌ که نسبتا طولانی‌ به نظر می‌رسید از پله‌هایی‌ بسیار پایین برد. در راهروی زیرزمینی ناگاه خود را در محاصره چند نفر دیدم. هنوز نفس تازه نکرده بودم که صدایی از من خواست روی زمین دراز بکشم و شروع به سینه خیز رفتن کنم.»

آشنای من اضافه می‌کند: «از شدت شک و ترس متوجه نمی‌شدم منظور آن آدم چیست. لاجرم همان طور بلاتکلیف و گیج ایستاده بودم که ناگهان ضربهٔ سختی با جسمی‌ نرم به پشت سرم خورد و من که با چشمبند جایی‌ را نمی‌دیدم به طرف جلو پرتاب شدم و سرم به شدت به دیوار روبرو که در فاصلهٔ نزدیکی‌ بود برخورد. هنوز از شدت درد و اضطراب به خود نیامده بودم که به زبان آمده اعتراض کنان پرسیدیم : این کارها چیست که می‌کنید؟»

ایشان ادامه می‌دهد: «باران مشت و لگد و ضربه‌های صندل اتافوکو بود که از هر طرف میبارید و عجب اینکه هر بار که به زمین میفتادم دست‌هایی‌ مرا بلند میکرد و دوباره همان درخواست که "روی زمین دراز بکش و سینه خیز برو". سرانجام از شدت درد و خون ریزی دماغ و بینی‌ تسلیم شدم. یکی‌ از حاضرین پایش را روی پشتم گذاشت و دیگران به ضرب و شتم مرا ناتوان و چشم بسته به سویی هدایت می‌کردند. دری باز شد و از زیر چشم بند خود را در یک مستراح ایرانی دیدم که آب و کثافات تمام سطح زمین و گودی توالت را پر کرده بود.»

«فریاد به التماس بلند کردم که هر چه می‌خواهید می‌گویم این کار را نکنید .پاسخ ضرب و شتم بیشتر بود و اینکه خفه شو مگر کسی‌ از تو سؤالی پرسید. و البته در آن میان صدای جوانی- که بعد‌ها دانستم سر تیم بازجویان بود- یک در میان میگفت که "شاکی‌ خصوصی داری، از نهاد ریاست جمهوری"! الغرض، بعد از اینکه چندین بار برای فرار از خفگی از آن کثافات فرو دادم دچار تهوع شدید شدم و آنها مرا به همان حال رها کردند و از دستشویی بیرون رفتند.»

آشنای من می‌گفت: «اندکی بعد از آن حادثه مرا به " توحید"منتقل شدم. در آنجا مرا که به غلط تصور می‌کردم اگر شکنجه این است پس من هم مانند خسرو گلسرخی قهرمان خواهم شد با مفهوم واقعی‌ "شکنجه" آشنا کردند که بماند. اما در پس آن حادثه همواره این سوال برای مطرح بود که در همان روز اوّل ورودم به اوین هدف از این کار چه بود. آنها که میتوانستند مرا به راحتی‌ به زمین بزنند و سینه خیز به سوی توالت ببرند چرا دقایق بسیاری را به کتک زدن و دستور دادن گذراندند .چرا از من می‌خواستند خودم سینهٔ خیز بشوم.»

«پاسخ را همان  جوان سرتیم بازجوی- که خود را سیادتی معرفی‌ می‌کرد- جایی‌ پس از ماها بازداشت و شکنجه به من داد. او که دوست و همپالکی‌اش در نهاد ریاست جمهوری به درخواست "مهدی هاشمی‌" پیگیر بازداشت و شکنجه من بود به تاکید و تاسف می‌گفت که به او تاکید کرده بودند در همان لحظات اولیه بازداشت سعی‌ کند مرا در هم بشکند و کاری کند که من به میل خودم- به زعم آنان-  به درخواست شنیع‌شان مانند با سینه  بر زمین افتادن و سینه خیز رفتن تن دهم. و آن مقام در نهاد ریاست جمهوری کسی‌ نبود جز همین آقای حمزه کرمی!

این جهان کوه است و فعل ما ندا

سوی ما آید ندا‌ها را صدا

اما این همهٔ داستان نیست.

این دوست که مایل است همچنان ناشناس بماند می‌گفت: «از خواندن خبر کاری که با حمزه کرمی کرده اند بحال او، خودم و ملتی‌ گریستم. حمزه کرمی شایسته این آعمال غیر انسانی‌ نیست. او انسانی‌ است مانند همه ما گیرم پر اشتباه تر یا کم اشتباه تر.»


مقصر سیستمی‌ است که حمزه کرمی می‌‌سازد و سپس شخصیت و شرف انسانی‌  خود او را در جایی‌ دیگر بدست کارگزارانی دیگر به تاراج و یغما می‌دهد.

 اینجاست که دلیل اصرار امثال نیک‌ آهنگ کوثر و جمعی دیگر به این که موسوی و دیگرانی مانند او باید هم امروز «داوطلبانه» جزئیات دها هزار مورد نقض حقوق بشر و هتک حرمت انسانی‌ را که در طول مدت زمامداری‌شان رخ داده است روشن کنند و آماده پاسخگویی در دادگاهی‌ صالحه- که در زمانی‌ نه چندان دور برگزار خواهد شد - باشند.

تنها بدین صورت است که این زنجیرهٔ سهمگین و دور تسلسل شوم و خبیثه  «سؤ استفاده از قدرت- شکنجه- سؤ استفاده از قدرت» در هم می‌شکند و ملتی‌ پای در راه نیل به آزادی‌ها و امتیازات مصرح در اعلامیه جهانی‌ حقوق بشر خواهد گذاشت.

 

--------

تکمیلی: در تماس‌های جداگانه با فرد مرود نظر آقای عامری و یکی ازنزدیکان حمزه کرمی در خارج، نظرها و اطلاعات متفاوتی به دست ما رسید.

۱- فرد مورد نظر آقای عامری(که می‌خواهد نامش محفوظ بماند)، مطالب نوشته شده در بالا را تایید کرد

۲- یکی از همکاران و نزدیکان حمزه کرمی که در خارج از کشور زندگی می‌کند گفت که حمزه کرمی اگر مدیر کل حقوقی بود می‌توانست شکایت دفتر ریاست جمهوری را پیگیری نماید. به همین سبب نمی‌توانسته نقشی در آوردن فشار بر فرد مورد نظر آقای عامری داشته باشد.


 


مصطفایی پیدا شد؛ در ترکیه

شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی نیز گزارش داد که سازمان عفو بین الملل نیز در جریان پرونده آقای مصطفایی قرار داشته و از دولت ترکیه آزادی سریع و بی قید و شرط وی را خواستار شده است. دولت ترکیه تا کنون از آزادی وی امتناع کرده است.

به گزارش آسوشیتدپرس، کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل اعلام کرده است که در حال بررسی پرونده محمد مصطفایی است و راه‌های درخواست پناهندگی برای آقای مصطفایی باز است.

آخرین موردی که برای مصطفایی دردسرساز شده بود، حکم سنگسار سکینه محمدی بود که با تلاش‌های فراوان این وکیل و گروه‌های حامی حقوق بشر، لغو گردید، اما مقام‌های قضایی احتمال تبدیل سنگسار به اعدام را طرح کرده بودند که با واکنش مصطفایی روبرو شده بود.

دو روز پیش از ناپدید شدن، این وکیل دادگستری به خودنویس گفت که دستگاه قضایی نباید به خاطر رسانه‌ای شدن پرونده و نقض سنگسار از سکینه محمدی انتقام بگیرد.



 


آیا اکثریت روحانیت و مراجع عظام دلسوز مردم و صادق هستند؟

البته درخواست رسمی مهندس موسوی از دبیرخانه شورای محترم نگهبان جهت ارائه سریع اسناد و مدارک ارسالی از سوی آقا امام زمان به آن دبیر خانه، انصافاً یکی از شورانگیزترین چالش‌های کلامی در تاریخ منازعات سیاسی ایران و حتی جهان محسوب می‌شد. (حالا خوب است بیشتر این صحبت‌ها به زبان‌های دیگر ترجمه نمی‌شوند و گرنه خدا می‌داند مردم دنیا در مورد ما چه فکرهای عجیب و غریبی که نمی‌کردند).

 

معهذا انگیزه اصلی من برای نوشتن این مطلب پرداختن به فراز دیگری از سخنان آقای موسوی و نقد جملاتی است که شاید گفتنش برای ایشان گران نیامده ولی شنیدش بر من (و لابد خیلی‌ها) سخت گران و شگفت انگیز آمده است. به گزارش سایت جرس: موسوی در ادامه سخنانش اکثریت روحانیت کشور و مراجع عظام را صرف نظر از نگاه سیاسی آنها دلسوز مردم و صادق دانست و گفت : «اما عده ای معدود با گفتار و کردار خود به جایگاه این گروه مرجع بزرگ ضربه می‌زنند.»

 

برای بررسی این ادعای شگفت انگیز نخست باید دید که این گروه مرجع بزرگ چقدر بزرگ است، از چه منابعی تغذیه می‌شود، در چه بستری رشد می‌کند، و کارکرد سیاسی/اجتماعی آن چیست. قدر مسلم جمهوری اسلامی ایران صاحب یکی از عظیم ترین کارتل‌های طلبه‌بازی و آخوند‌سازی در سراسر گیتی است. متاسفانه جزئیات دقیقی از میزان سود دهی یا ضرر و زیان این کارتل چند ده میلیارد دلاری در دست نیست زیرا ماهیت مقدس نظام (و رفت و آمدهای مشکوک و مکرر حضرت بقیه الله به دوایر دولتی و حکومتی و دخالت های مستمر آن حضرت در امر کشور داری) موجب انحلال سازمان برنامه‌ریزی و بودجه و اختلال در روند داده‌های آماری شده است. اصولاً مبحث «آمار» در یک حکومت خیلی دینی مانند میهن اسلامی ما بطور طبیعی یک حالت قدسی و مطهر پیدا می‌کند که بیشتر به حوزه رازهای مگو و اسرار الهی تعلق دارد – ارقام کلان به شیوه‌ای سنتی در چند سطر کوتاه توسط کاتبان امین در یک دفترچه ی کوچک ثبت و نزد حاکم اسلامی داخل صندوقچه‌ی بیت المال نگهداری می‌شود و فقط شخص حاکم اجازه دارد که بعضی شب‌ها وضو ساخته و با آداب خاصی که یادآور خلسه و خلوت شب‌های کوفه باشد (مثلا زیر نور شمع) به مطالعه آن بپرداز‌.

 

اما علیرغم همه ی رازداری‌های مرسوم در سرزمین ولایت، بنده بسیار بعید می‌دانم که آقای موسوی هیچگونه اطلاعی از نحوه‌ی تولید و پخش فرآورده‌های صنایع آخوند سازی کشور نداشته باشند. ما حتی اگر کارخانه‌های عظیم تولید روحانی بدون یونیفرم (مثلاً مراکزی مانند دانشگاههای امام صادق و امام باقر و غیره) را به حساب نیاوریم، باز هم حداقل ۳۰۰ حوزه علمیه در ایران داریم که بسادگی قادر به تامین و اشباع نیاز بازارهای ارشادی و مغز شویی در نیمی از کره زمین هستند. الان بیست سال است که آیت‌الله خامنه‌ای تمام این حوزه ها را زیر پر و بال خودش گرفته و خرج آنها را می‌دهد. تمشیت امور این حوزه‌ها را روحانی پاکدامن، دلسوز، صادق و خوش‌فکری به نام آیت‌ الله شیخ محمد یزدی بر عهده دارد (غیر از حوزه‌های استان‌های خراسان و شهر اصفهان که دو تن از صادق‌ترین و دلسوزترین منصوبین مقام معظم رهبری – از جمله آیت الله واعظ طبسی – زحمت رتق و فتق اموراتشان را متقبل شده‌اند. برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد تعداد حوزه‌ها و طلاب خودتان بروید بگردید و تحقیق و مطالعه کنید تا از غصه دق مرگ شوید.)

 

آقای موسوی هر اندازه هم که از جریانات سیاسی ایران در طی دو دهه اخیر دور بوده باشند حتماً خبر دارند که این گروه مرجع بزرگ حداقل نیم میلیون عضو دارد، قدرتمند ترین نهاد کشور است و برخلاف دیگر گروه‌های اجتماعی بر تمام شوونات مملکت حاکمیت مطلق دارد. منبع ارتزاق این گروه مرجع و بستر پرورش اعضای آن یکسره در اختیار حاکم «خونریز»ی قرار دارد که روز روشن و در مقابل صدها دوربین فیلمبرداری جوانان بی دفاع این کشور را در خیابان کشتار می‌کند و [...]*. من چگونه می‌توانم در دامن چنین حاکمی پرورش بیابم ، با پول او زندگی کنم، با مدح او روزگار بگذرانم ، وظیفه سازمانی‌ام تبلیغ و ترویج عقاید او و توجیه جنایات او باشد، و باز هم از سوی شما نشان صداقت و دلسوزی مردم دریافت کنم. آیا این اکثریتی که شما اشاره کردید (از میان این خیل چند صد هزار نفری) تعدادشان به شماره انگشتان دو دست می‌رسد؟

 

جناب موسوی ، آیا شما واقعاً معنای دقیق واژه هایی چون صداقت و دلسوزی را نمی‌دانید؟ به استثنای آیت‌الله منتظری و آقای کروبی (و سه چهار روحانی دیگر) کدامیک از افراد این گروه صادقانه به بیان حقایق پرداختند و دلشان برای کاکل غرق به خون دختران و پسران بیگناه مردم سوخت؟

 

آخوندی که بخواهد در این نظام مقدس و الهی صادق و دلسوز مردم باشد یا باید در زندان بپوسد یا در حصر خانگی به جنون برسد؛ یا باید عمامه‌اش روی زمین باشد و خون از سرش بچکد یا اینکه به طرزی مشکوک دچار نارسایی قلبی و مغزی شود. چند نفر از این اکثریت که شما گفتی عمامه‌های‌شان روی زمین افتاده و سرشان شکاف برداشته است؟ اصلاً به لحاظ عقلی مگر می‌شود سر سفره‌ی شیخ محمد یزدی بزرگ شد و صادق هم بود؟

 

یعنی شما می‌خواهی بگویی که در یک کارگاهی سیمان و قیر را به هم می‌ آمیزند و سال‌ها می جوشانند و آنگاه محتوای محصول نهایی (صرفنظر از رنگ و طرح بسته بندی) اکثراً عسل زلال و شفاف از کار در می‌آید؟ آقای موسوی، مهندس گرامی، من اصلاً متوجه منظور شما نمی‌شوم.

 

 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته